نویسنده: غلامرضا معصومی

 
مؤسس آئین کنفوسیوس (Confucius)، شخصی به نام چیوکونگ (Chiu Kung) یا کونگ چیو بوده و این لفظ توسط کشیشان عیسوی که در چین اقامت داشتند به صورت کنفوسیوس در زبان‌های اروپایی وارد شده و معروف گردید. جنگ‌ها و خونریزی‌های متمادی میان سیزده حکومت محلی در چین، شیوع افکار و عقاید مختلف، ظلم و ستم دیگر شرایط ایجاب می‌نمود تا حکیمی مانند کنفوسیوس در چین همزمان با بودا (Buddha) در هند و سقراط (Socrates) در یونان پیدا شود. وی عقاید مختلف گذشتگان و موجود را منظم و مرتب ساخته، مردم را به دستوراتی معیّن و سعادت بخش دعوت می‌نمود.
کنفوسیوس، پیغمبر و مدّعی مقام نبوت نبود، بلکه خود را فردی مصلح، انتقال دهنده‌ی افکار گذشتگان و حکیمی بیش نمی‌دانست. تعلیمات وی فقط به منظور سعادت دنیوی، آسایش و راحتی انسان‌ها در این جهان بوده و با ماورای طبیعت، خدا و رسیدن به سعادت اخروی یا به مقامات معنوی و روحانی کاری نداشت. اگر به ارواح و نیاکان احترام می‌گذاشت نه به دلیل اثبات ماورای ماده وعالم غیب، بلکه به جهت احترام به عقاید گذشتگان بود، زیرا کنفوسیوس نه به دنبال اثبات و نفی خدا و نه به دنبال اثبات و نفی غیب بوده است. وی نه پرستش ارواح و نیاکان را سفارش کرده و نه مانع آن می‌شد، اما اعتقادی به خدایان و الهه‌های متعدد نیز نداشته و از نظر وی دخالت قوای آسمانی در امور انسانی به حداقل رسیده بود. بنابراین وعده به آخرت نداده و غور در امور ماورای طبیعت را زیان آور می‌دانست. کنفوسیوس درباره‌ی ارواح و وظیفه‌ی انسان نسبت به ارواح می‌گوید: «پیش از ادای حقّ زندگان، چگونه می‌توان تکلیف خودرا نسبت به ارواح انجام داد؟ مرد عاقل ارواح را محترم دانسته، اما از آنها کناره می‌جوید». اعتقاد به آسمان که در این آئین دیده می‌شود به نظر اغلب محققین با توحید و خداپرستی ارتباطی نداشته و به نظر کنفوسیوس، این گونه مسائل را نباید مطرح کرد. به طور مثال نباید کشف کرد که مردگان پس از مرگ باقی می‌مانند یا خیر؟ زیرا اگر معلوم شود مردگان پس از مرگ نابود می‌شوند، دیگر فرزندان، تکریمی از آنها به جای نیاورده و اگر ثابت شود که پس از مرگ زندگی حتمی است، همه‌ی انسان‌ها دست به خودکشی می‌زنند. کنفوسیوس می‌گوید که: «خلاصه‌ی اندرزهای من در پیرامون سه وظیفه‌‎‌ی اجتماعی، یعنی وظایف سلطان با رعیت و نوع ارتباط آنها؛ وظایف پدر و فرزند و ارتباط آن دو؛ وظایف زن و شوهر و ارتباط آنها با یکدیگر، جمع شده است». وی همچنین پنج دستور اخلاقی می‌دهد که عبارتند از: «رحم و انصاف نسبت به همه؛ عدالت نسبت به همه؛ اطاعت از قوانین، سنن و مذهب برای همه؛ راستی، درستکاری و منحرف نساختن فطرت اصیل انسانیت؛ صداقت و حسن نیّت که براندازنده‌ی حیله، مکر، نیرنگ و مفاسد دیگر می‌باشد». کنفوسیوس با اینکه نه مدّعی الوهیت بوده و نه نبوت، در طی قرون بعدی، مرده پرستان و پیروان او به دلیل اینکه احترام به ارواح را نفی و انکار ننموده بود، او را به مقام الهه رسانده، به راز و نیاز به درگاهش پرداخته و معابدی بزرگ به نام وی بنا کردند. کم کم مرده پرستی بر خلاف میل کنفوسیوس در چین رواج یافته و تا قرن بیستم سبب شد، جنبشی در حیات اجتماعی چینی‌ها به وجود نیاید. در آئین کنفوسیوس، پدر بر تمام خانواده، برادر بزرگ‌تر بر سایرین، اُمرا بر رعایا و شاه بر همه باید ریاست داشته باشد. مذهب شاه، پرستش آسمان و مذهب عامه، نیاپرستی بوده، اما هنوز نیز با آنکه آثار کنفوسیوس از آموزشگاه‌ها بیرون رانده شده و معارف جدیدی را جای آن آورده‌اند، نیاپرستی و معتقدات کهن دیگر، در میان عامه رایج می‌باشد. مراحلی که به نظر کنفوسیوس برای اصلاح جامعه باید پیموده شود در کتاب تعلیم بزرگ یا تحقیق بزرگ چنین وصف شده است: «پیشینیان که می‌خواستند فضایل عالی را در سرتاسر مملکت چین نشر دهند، نخست از ایالت یا ولایت خویش آغاز کرده؛ برای انتظام ولایت خویش از خانواده‌های خود شروع کرده؛ برای اصلاح وضع خانواده، ابتدا به تربیت شخص خویش اقدام نموده؛ برای تربیت شخص خویش به اصلاح قلوب خود پرداخته؛ برای اصلاح قلوب نیز کوشش می‌نمودند تا اندیشه‌های خود راپاک و خالص ساخته؛ برای پاک کردن اندیشه، دانش خود را تا حد اعلا بالا برده و برای بالا بردن دانش به بحث و بررسی درباره‌ی اشیاء می‌پرداختند. اگر درباره‌ی اشیاء غور و بررسی کامل انجام می‌شد پس دانش به کمال خود رسیده، اگر دانش به کمال خود می‌رسید، اندیشه پاک و خالص شده و اگر اندیشه‌ی پاک، دل‌ها را به صلاح و راستی می‌آورد موجب تهذیب نفس و تربیت شخص می‌شدند. با تهذیب نفس نیز امر خانواده انتظام پذیرفته و چون خانواده‌ها به صلاح و انتظام آراسته می‌شدند ولایات نیز نظم و صلاح می‌پذیرفتند. اگر ولایت‌ها بدین ترتیب تحت حکم و انتظام در می‌آمدند، سراسر مملکت در سعادت و آرامش به سر می‌برد». کنفوسیوس به دین زمان خود چندان کاری نداشته و درباره‌ی آن با احتیاط و سکوت رفتار کرده است. وی به خدا و ارواح که مورد اعتقاد مردم معاصرش بودند، چیزی نیفزوده و درباره‌ی مرگ و زندگی پس از مرگ نیز سخنی نگفته است. آنچه در نظر وی مهم جلوه می‌کرده، زندگی این جهانی و ترغیب و تشویق مردم برای بهبود زندگی و سعادت و آسایش این جهانی بوده است. وی حکام و فرمانداران زمان خود را به اصلاح حال مردم دعوت کرده و آنان را به حفظ حالت توازن و هماهنگی که خود آن را "مسلک معتدل و مستقیم" معرفی می‌کند، فراخوانده است. به موجب مسلک اعتدال، هر کسی در جامعه باید وظیفه‌ی خاص خویش را انجام داده و آن را با وظایف و مشاغل دیگر هماهنگ سازد. در نتیجه‌ی این کار، اجتماعی موزون، متعادل و هماهنگ به وجود آمده و انسان‌ها از تعرّض خطرات و حوادث مصون می‌مانند. کنفوسیوس معتقد بود که سرشت انسان نیک است و برای اینکه به کمال نیکی برسد باید به طریقی صحیح تربیت شود. طبیعت همه‌ی مردم یکسان بوده و فقط در زندگی عملی است که طبایع از یکدیگر دور می‌شوند. پس آنچه بر فرمانروا واجب است بر توده‌ی مردم نیز واجب می‌باشد. شاید همه‌ی مردم نتوانند راه دانش را به طور یکسان دنبال کنند، اما همه می‌توانند در راه تربیت و تهذیب نفس خویش بکوشند تا سهمی در سعادت جامعه و مملکت داشته باشند. به عبارتی تهذیب نفس موجب نظام امور خانواده شده و از نظام خانواده، کار، شهر، ولایت و مملکت نظم می‌گیرد. زندگی تعاونی اجتماعی باید بر این اساس باشد که همه‌ی مردم یکدیگر را به منزله‌ی برادر بدانند. جمله‌ی «در میان چهار بحر محیط، همه‌ی مردم برادرند.» از نظر کنفوسیوس اصول ذیل را در بر دارد: «اصل نیکوکاری که مایه‌ی همه‌ی فضایل می‌باشد؛ استقامت فکری که پایه‌ی اخلاق به شمار می‌رود؛ شایستگی رفتار که عبارت از محترم داشتن رسوم، عادات، دین و اجتماع می‌باشد؛ هشیاری در کار که عبارت از خردمندی و کفایت در کارهای روزانه است و داشتن ایمان نیک». تمام این اصول را در اصلِ ملاحظه‌ی متقابل، یعنی آنچه به خود روا نمی‌داری، درباره‌ی دیگران نیز روا مدار، می‌توان خلاصه کرد. تمام طبقات جامعه باید پنج رابطه‌ی اصلی را که عبارت از رابطه‌ی حاکم و رعیّت، رابطه‌ی پدر و پسر، رابطه‌ی برادر بزرگ با برادر کوچک، رابطه‌ی زن و شوهر و رابطه‌ی دوست با دوست می‌باشد، استوار نگه دارند. رابطه‌ی پدر و پسر با رابطه‌ی برادر بزرگ و برادر کوچک، اصل همه‌ی روابط بوده و اصل تهذیب نفس، نظام خانواده و حکومت بر آن استوار می‌باشد. در میان عواملی که انسان را به رفتار صواب هدایت می‌کنند، چهار عاملِ شعر، که انسان را به اعمال شریف و عالی بر می‌انگیزد؛ تشریفات و رسوم، که انسان را به اعمال صحیح عادت می‌دهد؛ موسیقی اصیل، که انسان را به تهذیب نفس، رقت و لطافت اخلاق رهبری می‌کند؛ کمان داری و تیراندازی، که در تربیت صفات جسمی و معنوی مؤثر می‌باشد از مهم‌ترین ‌عوامل می‌باشند. عقاید و آثار کنفوسیوس در کتاب شذرات (Shazarat) وی مندرج بوده و در این مجموعه آنچه شاگردان و مستفیدان از محضر او از اعمال و اقوال وی دیده یا شنیده‌اند، گردآوری شده است. آئین کنفوسیوس را به زبان چینی آئین جو (Ju) یا آئین ضعفا Zoafa)) (22) می‌گفتند. کنفوسیوس با وقف زندگی خود در راه اصلاح جامعه و مسئولیت‌های فردی، اجتماعی و سیاسی، آئین ضعفا را به آئین اقویا تبدیل کرد. پس از مرگ کنفوسیوس، پیروان وی خود را وقف اجرای مقاصد و عقاید او کردند، اما به زودی در میان آنها اختلاف نظر پیدا شد که این اختلاف در قرن پنجم قبل از میلاد با دو وجه نظر مختلف، یعنی یکی بر پایه‌ی کتاب تعلیم بزرگ و دیگری بر پایه‌ی کتاب آئین مسلکِ اعتدال بروز کرد. کتاب تعلیم بزرگ را به خود کنفوسیوس و شرح و تفسیر آن را به شاگردش تسنگ – تسو (Tseng-Tsu) (505 - 436 ق.م) نسبت داده‌اند. هدف این کتاب را تهذیب نفس، نوع دوستی و طلب خیر برتر می‌دانند که برای وصول به آن باید به تحقیق درباره‌ی اشیاء، بسط معلومات، اخلاص در عمل، استقامت در فکر، اصلاح امور شخصی، اصلاح خانواده، نظم اجتماع و استقرار صلح در عالم پرداخت. وجه نظر دیگر بر پایه‌ی کتاب مسلک اعتدال بوده و گویا این کتاب تألیف نوه‌ی کنفوسیوس، تسوسو (Tsu-Su) (483 - 402 ق.م) می‌باشد. این وجه نظر بیشتر دینی و مابعدطبیعی بوده که هماهنگی و نظام در امور را توصیه می‌کند، یعنی باید از راه هماهنگ ساختن احساسات، آمال و ایجاد نظم میان اشیاء، نفس را تربیت کرد و آن را به مقام شایسته‌ی خود رسانید. کسانی که به طور مطلق در کار خویش اخلاص و صمیمیت دارند، می‌توانند طبیعت خود را تکمیل کرده، در نتیجه به کمال طبیعت افراد و اشیاء کمک نموده و خود را با آفرینش هماهنگ سازند. آئین کنفوسیوس، محبت میان پدر و پسر را ریشه‌ی محبت‌ها و دوستی‌های دیگر می‌داند. البته بعضی آئین‌ها از جمله موئیسم (Moism)، آئین کنفوسیوس را به عدم اخلاص و صمیمیت متهم کرده و متشرعین نیز آن را سخت مورد حمله قرار دادند. پیروان کنفوسیوس نیز زور و زورگویی را محکوم کرده و سود یا نفع را معیار ارزش‌ها نمی‌دانستند. اما هدف متشرعین، قدرت بوده و بنابراین توانستند در دستگاه دولت نفوذ کنند و همین مسئله موجب شد تا دولت چین، رقبای خود را شکست داده و یک حکومت دیکتاتوری تشکیل دهد (221 - 206 ق.م). در سال 136 قبل از میلاد، آئین کنفوسیوس به عنوان آئین دولتی اعلام شده و در سال 124 قبل از ملاد نیز یک دانشگاه ملی برای تعلیم اصول کنفوسیوس تأسیس شد. این اصول در تمام تعلیمات، لازم شناخته شده و کارمندان دولتی بر پایه‌ی دانستن این اصول برگزیده شدند. پس از قرن 11 میلادی، نهضت جدیدی در آئین کنفوسیوس پیدا شد که در چین به مکتب لی (Li) معروف گشته و در مغرب زمین آن را "نوکنفوسیوسی" نامیدند. این نهضت در طی قرن‌ها به مکتب‌های چندی تقسیم شد که از میان آنها مکتب اصالت عقل چنگ - چو (Cheng-Chu) و کتب اصالت معنیِ لو - وانگ (Lu-Wang) از بقیه معروف‌تر می‌باشند. بدین ترتیب، آئین کنفوسیوس طی 2000 سال بر اندیشه و فرهنگ چین مسلط بود. صفات ممتاز این آئین که بر تعقل، انسان دوستی و ا خلاق استوار بود هرگز سست نشده، حتی در قرن 19 میلادی نیز قوی‌تر شد. به سبب آشنایی چین با تمدن غرب و شکست‌های دولت چین از دولت‌های غرب، پیروان کنفوسیوس نظر دیگری پیدا کرده، صنعت و علوم تجربی مغرب زمین را برای زندگی عملی و آئین کنفوسیوس را برای حیات معنوی لازم دانستند. بدین گونه، نهضتی برای اصلاح و پیشرفت بر اساس آئین کنفوسیوس پیدا شد که مغز فلسفی آن کانگ یو - وی (Kangyu-Wey) نام داشت. این نهضت که از لحاظ مفهوم و اندیشه‌ی کنفوسیوسی و از نظر عمل، غربی و فرنگی بود شکست خورده و اعتقاد به آئین کنفوسیوس روز به روز ضعیف‌تر شد. در نتیجه، امتحانات معروف چین برای استخدام اعضای دولتی که بر پایه‌ی اصول و آثار کلاسیک کنفوسیوس بود نیز در سال 1905 میلادی محدود شد. در سال‌های 1911 تا 1912 میلادی با انقراض سلطنت در چین، مراسم رسمی آئین کنفوسیوس و مراسم قربانی برای آسمان نیز از میان رفته و در پی آن در سال 1926 میلادی مراسمی که در معبد کنفوسیوس و در زادگاه وی همه ساله برپا می‌شد، هم لغو گردید. اما احترام به کنفوسیوس در چین از میان نرفت. چنان که در سال 1934 میلادی، دولت ملی چین روز تولد کنفوسیوس را تعطیل عمومی اعلام کرده و آن را روز معلم خواند. دولت چین کمونیست، گرچه بسیاری از اصول، مقررات و قوانین کنفوسیوس را لغو کرد، اما مانع نشر آثار کلاسیک وی نشده و اعلام کرد عناصر دموکراتیک تمدن چین را که عمدتاً بر پایه‌ی اصول کنفوسیوس استوار می‌باشند در بنای فرهنگ جدید چین داخل خواهند کرد. آئین کنفوسیوس را در ژاپن با عنوان جودو (Judo) یا جوکیو (Jukio) می‌نامند. در قرون چهارم و پنجم میلادی که ژاپن تحت نفوذ چین بود، اصول اخلاقی کنفوسیوس و نظریات سیاسی و اجتماعی وی مورد قبول ژاپنی‌ها قرار گرفت. پس از آنکه آئین بودا در ژاپن رواج یافت، آئین کنفوسیوس را درِ بیرونی نامیدند که به عنوان مدخل دین بودایی یا درِ درونی آن باشد. زمان حکومت خاندان توکوگاوا (Tokugawa) در ژاپن، آئین نوکنفوسیوس به عنوان اصول اخلاقی مطاع شناخته شد، اما در دوران‌های بعد به تدریج از نفوذ آن کاسته شد.
منبع مقاله :
معصومی، غلامرضا؛ (1388) دایره المعارف اساطیر و آیین های باستانی جهان جلد اول، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر؛ چاپ اول.