ادلهی قائلان به صرفه
نظریهی صرفه در اعجاز قرآن (2)
مهمترین ادلهی اثبات صرفه، عبارت است از:
الف) قرآن و دیگر سخنان
عدم وجود تفاوت جوهری قرآن با كلام عرب، یكی از دلایل قائلان به صرفه و خلاصهی این دلیل، چنین است:1.قرآن بدون شك، معجزه است.
2.اگر فصاحت و بلاغت یا نظم و اسلوب و اموری از این قبیل، دلیل اعجاز قرآن بود، باید میان جملات و آیات قرآن با آنچه از فصیحان عرب نقل شده، تفاوت بسیار زیاد باشد.
3.بین سخنان فصیحان عرب و قرآن چنین تفاوتی وجود ندارد. پس اعجاز قرآن به فصاحت و بلاغت نیست.
4.از طرفی، قرآن معجزه است و تحدی كرده است، پس مهمترین وجه اعجازی كه خارق العاده بودن آن فهمیده میشود، صرفه است. (1)
در توضیح این مطلب باید گفت: خارق العاده، باید به گونهای باشد كه همه بتوانند به خارق العاده بودن آن پی ببرند. پس اگر خارق العاده بودن قرآن، به دلیل فصاحت و بلاغت الفاظ آن بود، ما باید هنگام مقایسهی قرآن با سخنان فصیحان عرب، خارق العاده بودن آن را به آسانی درك میكردیم- چنان كه درك خارق العاده بودن سحر ساحران با عصای حضرت موسی، به آسانی قابل درك بود.
هرچند بدون تردید، قرآن از نظر فصاحت و بلاغت بر كلمات عرب برتری دارد، ما هنگام مقایسهی قرآن با كلمات فصیحان عرب، به آسانی نمیتوانیم خارق العاده بودن آن را درك كنیم؛ چنان كه با مقایسهی بعضی از جملات سورههای مفصل، با گفتار فصیحان عرب، تفاوت آشكاری را كه در حد خارق العاده بودن قرآن باشد، درك نمیكنیم.
پس اگر اعجاز قرآن به فصاحت و بلاغت باشد، باید به آسانی- حتی آسانتر از آنچه در تفاوت كلام فصیح و عادی است- به درك فاصلهی قرآن و كلمات فصیح موفق شویم و از اینكه قدرت تمیز بین قرآن- بعضی از سورهها- و كلام فصیح عرب را به آسانی نداریم، ثابت میشود قرآن از حیث فصاحت و بلاغت معجزه نیست. از سویی پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با همین قرآن كه دارای فصاحت و بلاغت و نظم است، تحدی كرده است؛ زیرا تحدی به نظم و فصاحت و بلاغت، مطابق عادات مردم بوده است.
پس از طرفی، تحدی با همین قرآن فصیح و بلیغ و دارای نظم بوده است. از طرف دیگر، تفاوتی در حد اثبات خارق العاده بودن، بین قرآن و كلمات دیگران دیده نمیشود. از طرف سوم، دیگران نتوانستهاند همانند قرآن عرضه كنند. نتیجه اینكه علت ناتوانی مردم از آوردن متنی همانند قرآن را باید در جای دیگری، غیر از فصاحت و بلاغت قرآن جستجو كرد كه آن، صرفه است.
در نتیجه برای اثبات دلیل ناتوانی دیگران از آوردن متنی همانند قرآن، هیچ وجهی مناسبتر از صرفه وجود ندارد و ناتوان ساختن مردم و منصرف كردن آنان از معارضه با قرآن، خود، خارق العاده و معجزه است. (2)
خلاصه اینكه همهی انسانهای آشنا به زبان عربی نمیتوانند تفاوت بسیار زیاد قرآن با سخنان فصیحان و سخنسرایان عرب را درك كنند؛ پس اعجاز قرآن به فصاحت و بلاغت نیست.
ب) اختلاف یاران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
یكی دیگر از دلایلی كه برای اثبات عدم اعجاز ذاتی قرآن اقامه شده است، اختلاف یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارهی سورهها و آیات است؛ هر چند میتوان این وجه را دلیلی مستقل شمرد و شاهدی بر دلیل پیشین محسوب كرد. به هر روی خلاصهی این استدلال چنین است:الف) اگر قرآن دارای اعجاز بلاغی بود، در شناخت آیات و سور، اختلافی رخ نمیداد.
ب)بدون تردید، یاران رسول خدا دربارهی برخی از آیات و سورههای قرآن و اینكه جزو قرآن است یا نه، اختلاف داشتند.
ج) پس قرآن، اعجاز بلاغی ندارد. (3)
مقدمهی الف، روشن است؛ زیرا معجزه باید به گونهای باشد كه افرادی كه با آن مواجه باشند، بدون تردید با دیدن آن به صدق مدعی نبوت یقین حاصل كنند و در این صورت است كه خارق العاده بودن، تحقق یافته است وگرنه اگر مدعی نبوت كاری انجام دهد كه در خارق العاده بودن آن،تردید حاصل شود و غالب مردم آن را خارق العاده ندانند، اصولاً معجزهای محقق نشده است.
مقدمهی دوم نیز با توجه به تردید صحابه در قرآنی بودن بعضی از آیات و سورهها و انكار جزو قرآن بودن سورههایی مانند حمد و معوذتین، اثبات میشود؛ زیرا- چنان كه در تاریخ آمده است- ابن مسعود معتقد بود فاتحة الكتاب و معوذتین جزو قرآن نیست؛ وی معوذتین را در قرآن خود ننوشته بود و میگفت اینها دو حرز بودند كه جبرئیل برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آورد تا حسن و حسین (علیهما السلام) را با آن تعویذ كند و از گزند حوادث بیمه سازد. (4)
دلیل دیگری كه برای تردید صحابه دربارهی قرآن در دست است، شاهد خواستن هنگام جمع قرآن است. برابر روایات فراوانی، وقتی یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دست به كار جمع قرآن شدند، از مردم میخواستند كه هر كس هر قدر قرآن میداند یا مكتوب دارد، عرضه كند و پس از آنكه دو شاهد بر قرآن بودن آن شهادت میدادند، پذیرفته شده، در قرآن ثبت میگردید. (5)
با اثبات مقدمات فوق، عدم اعجاز ذاتی قرآن ثابت میشود.
از طرف دیگر، شك و تردیدی در اعجاز قرآن وجود ندارد و از آنجا كه ثابت شد اعجاز آن ذاتی نیست، تنها وجه مناسب باقیمانده، صرفه است.
ج) امكان هماوردی
شاید این وجه، مهمترین وجه تمایل به صرفه است؛ به گونهای كه بسیاری از دانشمندان، این دلیل را علت روی آوردن به صرفه میدانند. (6) خلاصه این دلیل، چنین است:1.قرآن در اوج فصاحت و بلاغت است.
2.كلام، هر چند فصیح و بلیغ باشد، از جملات، كلمات و حروف متداول میان مردم ساخته شده است و مردم آفرینندهی این كلماتاند.
3.كسی كه قادر است كلمات را بسازد، در صورت داشتن دانش و علم موردنیاز، با تركیب آنان، میتواند جمله و جملات بسازد.
4.از آنجا كه قرآن نیز از كلمات، ساخته شده است، پس كسی كه قادر به ساختن كلمات قرآن است، با داشتن دانش مناسب، میتواند جملاتی همانند قرآن بسازد و ارائه كند. در نتیجه از نظر عقلی، ارائهی متنی همانند قرآن ممكن است. وانگهی چون خود انسان با توجه به ضرورتهای اجتماعی، سخن را اختراع كرده است، چگونه ممكن است از قریحهی انسانی چیزی تراوش كند كه فوق توانایی او باشد؟!
5.از طرفی، كسی همانند قرآن ارائه نكرده است.
6.پس علت عدم آوردن همانند قرآن، این است كه خداوند، دانشهای موردنیاز كسانی كه قصد هماوردی با قرآن را دارند، از آنان سلب كرده است و این، همان صرفه است. (7)
این برهان را به گونهی دیگری نیز میتوان تقریر كرد:
الف) واضع كلمات، انسان است و او برای آنكه بتواند مقاصد خود را به دیگران تفهیم نموده،مقاصد دیگران را بفهمد، كلمات را وضع كرده است. پس خاصیت كشف معنا از لفظ، قراردادی و اعتباری است كه آدمی آن را به الفاظ داده است.
ب) از نظر فلسفی، فاعل پیوسته از فعل خود قویتر و منشأ اثر و محیط به اثر خود است.
ج) پس محال است از قریحهی انسان چیزی ترشح كند كه خود انسان از درك آن عاجز بماند و برای خود او معجزه باشد.
حتی اگر فرض كنیم، لفظی كه خود بشر قرار داده است، در برابر معنایی معین، معنای دیگری را كشف كند كه فهم و قریحهی بشر از درك آن عاجز باشد، اینگونه كشف را دیگر كشف لفظی نمیگویند و نباید آن را دلالت لفظ نامید. پس باز هم نمیتواند معجزه باشد. (8)
ویژگی استدلال فوق این است كه این دلیل نه مبتنی بر واقعهی تاریخی و نه مبتنی بر وجدان است، بلكه براساس برهان عقلی اقامه شده و ثابت میكند، محال است سخن، معجزهای باشد كه ارائهی همانند آن، غیرممكن باشد. اگر این برهان تمام باشد، بر همهی برهانهایی كه در اثبات اعجاز بیانی- فصاحت و بلاغت و...- اقامه شده، مقدم است.
د) عبارات مختلف
خلاصهی این برهان چنین است:الف) یك سخن وقتی میتواند معجزه باشد كه در بهترین قالب ممكنی كه هیچ كس نتواند بهتر از آن را ارائه كند، ریخته و عرضه شود.
ب) بهترین قالب سخن، تنها یكی میتواند باشد.
ج) پس قرآن در صورتی معجزه است كه یك مفهوم و معنا و مطلب را تنها با یك قالب و جمله بندی بیان كرده باشد.
د) ولی قرآن برخی از مفاهیم را در قالبها و جمله بندیهای مختلفی بیان كرده است.
نتیجه:
جمله بندیهای قرآن معجزه نیست.علامه طباطبایی كه خود این استدلال را بیان كرده و بدان پاسخ داده است، در توضیح سخن فوق میگوید:
اگر فرض كنیم كه بین جمله بندیها، جملهای وجود دارد كه به حد اعجاز میرسد، معنای سخن فوق این است كه همهی معانی و مفاهیم را میتوان با چند نوع جمله بندی بیان كرد كه بعضی از جمله بندیها ناقص و بعضی كامل و بعضی كاملتر است؛ همچنین بعضی خالی از بلاغت و بعضی بلیغ و بعضی بلیغتر است؛ تا جایی كه یكی از جمله بندیهایی كه از هر حیث از سایر قالبها عالیتر است و بشر نمیتواند مقصود خود را در چنان قالبی درآورد، آن را معجزه میدانیم.
این در حالی است كه قرآن كریم در بسیاری از موارد یك معنا را با چند قالب و جمله بندی، بیان كرده است و این تفنن در جمله بندیها در داستانها به خوبی مشهود و غیرقابل انكار است.
نتیجه اینكه اگر ظاهر آیات قرآن معجزه باشد، در چنین مواردی كه یك مفهوم و معنا با الفاظ مختلف بیان شده است، باید فقط یكی از آیات، معجزه باشد و بقیه فروتر از حد اعجاز قرار گیرند. (9)
هـ) قرآن و نقل قولها
خلاصهی این دلیل كه ابن حزم ظاهری بدان پرداخته، چنین است:بخشی از آیات قرآن كریم، نقل قول دیگران است؛ همانند نقل قول فرعون، شیطان، كافران و... از طرفی روشن است كه كلام افراد بشر و مخلوقات الهی، اعجاز نیست.
اینگونه آیات كه بخشی از قرآن را تشكیل میدهند، اعجازی ندارد و اگر كسی از آوردن مانند آنها ناتوان است، دلیلی جز صرفهی الهی نمیتواند داشته باشد. (10)
و) صرفه و آیات
پیروان و مدافعان صرفه میپندارند آیاتی از قرآن كریم نیز بر صحت نظریهی صرفه دلالت دارند كه از جمله عبارتاند از:1.«وَ إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هذَا إِنْ هذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ» (11): و هنگامی كه آیات ما بر آنها خوانده میشود، میگویند: «شنیدیم [چیز مهمی نیست] ما هم اگر بخواهیم مثل آن را میگوییم، اینها همان افسانههای پیشینیان است!» [ولی دروغ میگویند و هرگز مثل آن را نمیآورند].
این آیه شریفه به صراحت بر این مطلب دلالت دارد كه كافران نیز معتقد بودند برایشان امكان ارائهی همانند قرآن وجود دارد؛ زیرا میگفتند: «اگر بخواهیم، نظیر آنها را میآوریم؛ چرا كه قرآن چیزی جز افسانههای پیشینیان نیست». پس آنان، توان هماوردی با قرآن را در خود حس میكردند و بالوجدان درمییافتند و چیزی جز صرفهی الهی، مانع هماوردی آنان نبوده است.(12)
2.«سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لاَ یُؤْمِنُوا بِهَا وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لاَ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَ کَانُوا عَنْهَا غَافِلِینَ» (13): به زودی كسانی را كه در زمین بناحق تكبر میورزند، از [ایمان به] آیات خود، منصرف میسازم! آنها چناناند كه اگر هر آیه و نشانهای را ببینند، به آن ایمان نمیآورند، اگر راه هدایت را ببینند، آن را راه خود انتخاب نمیكنند و اگر طریق گمراهی را ببینند، آن را راه خود انتخاب میكنند! [همهی اینها] بدان سبب است كه آیات ما را تكذیب كردند و از آن غافل بودند!
برخی از دانشمندانی كه از صرفه سخن گفته و آن را رد كردهاند، آیهی فوق را از دلایل قول به صرفه برشمردهاند. (14)
استدلال به آیه میتواند اینگونه باشد:
مقصود از صرف در جملهی «سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِیَ...» منع و بازداشتن تكوینی است.
متعلق صرف و منع الهی، آوردن آیات مشابه و مماثل قرآن است.
نتیجه اینكه: هركه بخواهد مشابه آیات خداوند ارائه كند، خداوند مانع او شده، او را مصروف میكند.
برای تفسیر استدلال فوق میتوان شاهدی از مجمع البیان نیز اقامه كرد؛ زیرا نامبرده برای آیهی مذكور پنج وجه ذكر كرده است كه سه وجه آن با قول به صرفه همخوانی دارد. (15)
ز) صرفه و تضمین قرآن
یكی از مفسران معاصر در این باره مینویسد: قرآن با صراحت اعلام میكند كه اگر انس و جنّ دور هم جمع شوند كه مانند این قرآن را بیاورند، نمیتوانند، اگرچه پشتیبان و كمك همدیگر باشند. علت این كار یا قرار گرفتن قرآن در اوج فصاحت و بلاغت است و یا بدان جهت است كه خداوند از طریق اعجاز، مردم را از انجام چنین كاری باز میدارد و آن، همان قول به «صرفه» یعنی منصرف كردن مردم از اندیشهی مقابله با قرآن است كه برخی از بزرگان، مانند سید مرتضی و شیخ مفید به آن عقیده دارند؛ ولی ایرادهایی به این قول گرفتهاند كه به نظر میرسد ناشی از عدم توجه به معنای واقعی صرفه است. اساساً اگر قائل به صرفه نباشیم، چه تضمینی وجود دارد كه در آینده كسی پیدا نشود كه مانند قرآن را بیاورد؟ اگر بگویند كه خداوند در همین آیهی مورد بحث (آیهی 88 اسراء) خبر داده است كه هرگز نمیتوانند، میگوییم این، همان صرفه است. (16)پینوشتها:
1.برخی استدلال فوق را به نظام نسبت داده، آن را این گونه تحریر كردهاند: به طور مسلم قرآن كریم معجزهی الهی است و وجه اعجاز آن یا اعجاز ذاتی آن است (فصاحت و بلاغت و نظم و...) و یا اعجاز عرضی آن (نظریه صرفه).
اما اعجاز قرآن به فصاحت و بلاغت و نظم نیست [بطلان مقدم]؛ چرا كه نثر و نظم عرب قبل از اسلام دارای فواید و محسنات زیادی بوده است و امكان آوردن كلامی همانند قران در حق فصحا و بلغای عرب تصور میشد، حال كه مقدم باطل است. پس اعجاز قرآن به صرفه است [اثبات تالی] (قاضی زاده؛ «نگرشی به نظریه صرفه»، ش3) ولی این گفتار قابل خدشه جدی است؛ زیرا از نظّام نقل شده كه وی اعجاز قرآن به اخبار از غیب را نیز پذیرفته بود، (...ان الحجة فی القرآن عند النظام ما فیه من الاخبار عن الغیوب... ان النظام قال: الایة و الاعجوبة فی القرآن ما فیه منا الخبار عن الغیوب (ر.ك: نصار، الصرفه و الانباء بالغیب: ص7-6)). در این صورت مقدم استدلال باطل است؛ زیرا ممكن است نظام، اعجاز قرآن را ذاتی (انباء عن الغیب) و عرضی (صرفه) میدانسته است.
2.سیدمرتضی، الذخیره فی علم الكلام، ص379-381.
3.عضد الدین ایجی، مواقف، ج4، ص379.
4.همان، ابن عاشور؛ التحریر و التنویر، ج1، ص83. دروزة، التفسیر الحدیث، ج1، ص71. فیض كاشانی، تفسیر الصافی، ج5، ص396.ابن كثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج8، ص499. حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ج10، ص546. سیوطی، الدر المنثور، ج6، ص416.
5.برخی از این روایات چنین است:
1.از هشام بن عروه نقل شده است: چون قاریانی كه در جنگ یمامه شركت داشتند، كشته شدند، ابوبكر به عمر بن خطاب و زید بن ثابت دستور داد كه در كنار مسجد بنشینند و هر كس سخنی به عنوان قرآن ارائه داد، آن را نپذیرند، مگر اینكه دو نفر مورد اطمینان به قرآن بودن آن شهادت دهند، در این صورت آن را ثبت كنند.
2.یحیی بن عبدالرحمان بن خطاب گوید: عمر بن خطاب تصمیم گرفت قرآن را جمعآوری كند، در میان مردم به پا خاست و گفت: هركس چیزی از قرآن را از رسول خدا فراگرفته است، بیاورد و مردم آیاتی را كه در صحیفهها و لوحهها نوشته بودند، آوردند، ولی عمر از كسی آیهای را نمیپذیرفت، مگر آنچه را كه دو نفر به قرآن بودنش شهادت دهند. عمر در همان روزها كه مشغول جمعآوری قرآن بود، به قتل رسید. پس از وی كه عثمان زمام خلافت را به دست گرفت، به مردم ابلاغ نمود، در پیش هر كس آیه و یا آیاتی از كتاب خدا وجود دارد، بیاورد، ولی او هم هیچ سخنی را قبول نمیكرد، مگر با شهادت دو نفر كه قرآن بودن آن را امضا و تصدیق كنند... .
3.عبید بن عمیر میگوید: عمر هیچ آیهای را در مصحف نمینوشت، مگر اینكه دو نفر به قرآن بودن آن شهادت دهند. مردی از انصار، آیهی «لقَدْ جاءَكُمْ رَسولٌ منْ انْفُسِكُم...» (توبه: 128) را آورد. عمر گفت: درباره آنها از تو شاهد نمیخواهم؛ زیرا اخلاق رسول خدا همانطور بوده است كه در این دو آیه آمده است.
از خزیمه بن ثابت نقل شده است: من آیهی «لقدْ جاءَكمْ رَسولٌ منْ أنْفُسِكُمْ ...» را نزد عمر بن خطاب و زید بن ثابت آوردم. زید گفت: آیا كسی هست كه برای تو شهادت دهد؟ گفتم: به خدا! نمیدانم. عمر گفت: من دربارهی این آیه برای او شهادت میدهم.
6.علامه طباطبایی پس از ذكر خلاصهای از استدلال فوق مینویسد: این دو شبهه و نظایر آن، همان چیزی است كه جمعی از اهل دانش را وادار كرده است دربارهی اعجاز قرآن در بلاغتش، معتقد به صرف شوند؛ یعنی بگویند: درست است كه به حكم آیات تحدی، آوردن مثل قرآن یا چند سورهای از آن و یا یك سوره از آن، برای بشر محال است...، لكن این از آن جهت نیست كه طرز تركیب بندی كلمات فی نفسه امری محال باشد و خارج از قدرت بشر بوده باشد، چون میبینیم كه تركیببندی جملات آن، نظیر تركیب و نظم و جمله بندیهایی است كه برای بشر ممكن است؛ بلكه از این جهت بوده است كه خدای سبحان نگذاشته دشمنان دینش دست به چنین اقدامی بزنند... .
7.همان، ص401-402.
8.علامه طباطبایی در المیزان فی تفسیر القرآن این استدلال را مطرح كرده و بدان جواب داده است.
9.علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص69.
10.محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج4، ص148.
11.انفال:31.
12.ر.ك: عبدالواحد زملكانی، البرهان الكاشف، ص53.
13.اعراف: 146.
14.از جمله آیت الله محمدهادی معرفت (التمهید فی علوم القرآن، ج4، ص171) و محسن غرویان («قول به صرفه از دیدگاه آیت الله مصطفی خمینی دربارهی تحدی قرآن» ش35) این آیه را یكی از وجوه استدلالی قائلان به صرفه برمیشمارند.
15.سه وجه مذكور كه وجوه سوم تا پنجم است، عبارتند از:
...3.یعنی دروغگویان و متكبران را از آیات و معجزات خود منع میكنم و آنها را به انبیای خود اختصاص میدهم. این تعبیر نظیر این است كه گفته شود: آیاتم را از دروغگویان و متكبران منع خواهم كرد. از این آیه استفاده میشود كه قول برخی كه گفتهاند خداوند نیل را به فرمان فرعون درآورده بود، باطل است. طبق این تفسیر میتوان گفت پس خداوند است كه اجازه نمیدهد كافران بتوانند متنی همانند قرآن ارائه كنند.
4.مقصود از صرف، منع است. یعنی آنها را از اینكه آیات مرا باطل كنند و به آن زیانی برسانند، منع میكنم؛ زیرا من حامی و حافظ آیات خود هستم. این تعبیر مثل این است كه گفته شود: فلانی با كارهای خویش، زبان دشمنان را از بدگویی و انتقاد بسته است. طبق این تفسیر نیز خداوند اجازه نمیدهد كسی بتواند متنی همانند قرآن ارائه كرده، آیات الهی را باطل كند.
5.یعنی متكبران را به وسیلهی هلاك كردن یا به وسیلهای دیگر، از ابطال آیات و منع تبلیغ بازمیدارم تا نتوانند به آیات و مبلغان ضرری برسانند. طبق این وجه، منظور از آیات، قرآن و كتابهای دیگر آسمانی است (فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص 736).
16.یعقوب جعفری، تفسیر كوثر، ج6، ص356.
محمدی، محمدعلی، (1394)، اعجاز قرآن با گرایش شبههپژوهی، (جلد 1)، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، معاونت پژوهشی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}