دلایل ردّ صرفه
نظریهی صرفه در اعجاز قرآن (3)
دلایل رد صرفه را میتوان به دو دسته تقسیم كرد:
الف) دلایل باطل بودن نظریهی صرفه (بدون توجه به دلایل قائلان به صرفه) .
ب) رد دلایلی كه برای قول به صرفه یاد شد.
الف) دلایل بطلان
برای ردّ نظریهی صرفه دلایل فراوانی اقامه شده است كه در ادامه به مهمترین آنها اشاره میشود:1.صرفه و رد اعجاز
گفته شده است لازمهی قول به صرفه، رد اعجاز قرآن بوده، خلاصهی استدلال آن چنین است:یك- لازمهی پذیرش صرفه، معجزه نبودن متن قرآن است.
دو- ولی قرآن بدون تردید و اجماعاً معجزه است.
نتیجه: پس قول به صرفه، باطل است.
توضیح اینكه: در صورت قبول قول به «صرفه»، دیگر قرآن به تنهایی از شگفتی و اعجاز برخوردار نخواهد بود؛ زیرا انسان از آوردن مانند قرآن، عاجز نیست و توان همانندآوری آن را دارد؛ لكن خداوند قدرت و دانش و عقل او را تسخیر نموده است تا توانایی به مانندآوری آن را از دست بدهد و تا زمانی كه صرفه، یعنی سلب قدرت بشر از طرف خدا وجود دارد، همانندآوری قرآن، كاری غیرممكن خواهد بود و هر زمان كه بشر از چنین محدودیتی آزاد شود و صرفه از او برداشته شود، خواهد توانست مثل قرآن را بیاورد؛ از این رو در قول به صرفه، خود قرآن از اعجاز برخوردار نیست، بلكه «منع و صرف مردم از آوردن همانند قرآن» معجزه است. در این صورت الفاظ و مطالب آن، همانند دیگر كتابهاست و اگر كسی تاكنون همانند قرآن را ارائه نكرده است، نه به دلیل برتری متن قران بر سایر كتب، بلكه به سبب ممانعت خداوند است؛ حداكثر آنكه قرآن در ردیف برجستهترین كتابهاست.
طرفداران صرفه به این اشكال پاسخ دادهاند كه: اولاً ادعای اجماع در مسئلهای كه خود مورد اختلاف میان متكلمان است، جایز نیست.
ثانیاً معجزه از نظر لغت به هر امر خارق العاده گفته میشود؛ ولی در عرف، معجزه به هر چیزی كه به نوعی، حجت و دلیل بر صدق مدعی نبوت باشد، گفته میشود. نزد قائلان به صرفه، قرآن نیز به این معنا معجزه است؛ زیرا بر صدق نبوت پیامبر اسلام دلالت میكند. (1)
پاسخ دیگری كه قائلان به صرفه میتوانند به اشكال فوق بدهند، این است كه قرآنی معجزه است كه كتاب الهی است و به وسیلهی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه شده است؛ پس نمیتوان قرآن را بدون شخصیت آورندهی آن و بدون توجه به الهی بودن آن در نظر گرفت. در این صورت همین كه خداوند قدرت ارائهی قران را به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) داده و نه دیگران، نبوت آن حضرت اثبات میشود. همچنین از اینكه توان آوردن متنی همانند قرآن را از دیگران سلب كرده است، معجزه بودن قرآن ثابت می شود.
2.صرفه و عقل اعراب
عدهای گفتهاند: لازمهی قول به صرفه، گرفتن عقل از عربهاست.شیخ طوسی در این باره مینویسد: كاملترین قول نزد من همان است كه اعجاز و خارق العاده بودن قرآن، مربوط به فصاحت آن است... و نه قول به صرفه ... و بدان كه اگر وجه اعجاز، مربوط به سلب علوم [قول به صرفه] بود، لازمهی آن، این بود كه با سلب آن علوم از عرب، آنها از كمال عقل خارج شوند. (2)
از نگاه شیخ طوسی قول به صرفه، به معنای آن است كه خداوند، علوم و دانش مخصوص همانندآوری، یعنی آن علومی كه به واسطهی آنها میتوان مثل قرآن را آورد، مانند علم الفاظ و معانی و... از مخاطبان قرآن گرفته است تا آنها نتوانند به همانندآوری قرآن مبادرت كنند و نفی آن علوم و دانش بشری، به معنای نفی كمال عقل است و اگر خداوند، علوم و ابزار رشد و كمال عقل آنها را میگرفت، این امر در تاریخ ثبت و در آثار آن نمایان میشد و فصیحان و بلیغان عرب از این نكته تعجب میكردند كه چگونه قبل از نزول قرآن بر آوردن كلامی همچون قرآن قادر بودند و پس از نزول عاجز شدند؟! اما چنین امری ثابت نشد و فكر و دانش عربها قبل از صرفه و پس از آن تغییر نكرد و آنان به خودِ قرآن معجب بودند، نه چیز دیگر! و این خود حاكی از امتیاز جوهری در ذاتِ قرآن است؛ پس خداوند علوم بشری را سلب نكرده و «صرفه» اتفاق نیافته است. (3)
3.صرفه و قانون علیت
دلیل دیگری كه بر بطلان نظریهی صرفه اقامه شده، این است كه قول به صرفه با قانون عمومی علت و معلول منافات دارد. شهید مصطفی خمینی برای رد نظریهی صرفه به دو نكته اشاره كرده است كه به طور خلاصه از این قرار است:الف) با استفاده از قانون عام علیت، ثابت میشود هیچ موجودی از موجودات عالم از قانون علیت مستثنا نیست و این قانون در همهی موجودات یكسان جاری است. بنابراین كتب آسمانی نیز همچون سایر موجودات، معلول علل و اسباب خاصیاند و چنین نیست كه آنها را استثنائاً مخلوق بلاواسطه و معلول مستقیم ارادهی خدا بدانیم و چنان كه قائلان به صَرف پنداشتهاند، معجز بودن این كتب از جمله قرآن را از این حیث بدانیم كه خداوند با ارادهای مستقل و خاص، قرآن را از معرض معارضه خارج كرده است؛ پس از آنجا كه نظریهی صرفه با قانون عام علیت ناسازگار است، پذیرفتنی نیست.
ب) معجز بودن قرآن- همانند موهبت رسالت- به ویژگیها و عناصر شخصیتی و تكوینی وجود پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آلهو سلم) مرتبط است.
همانگونه كه جوهر و حقیقت قرآن، تجلی و بروز وجود ظلّی و تبعی و فانی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، مقام رسالت و تلقی وحی نیز امری گزافی یا براساس ارائهی استثنایی و مستقل الهی نیست؛ چنان كه مسئلهی خاتمیت پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) همچون همهی امور تكوینی عالم است و ختم رسالت در شخص پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز همچون اصل مقام رسالت و تلقی وحی و معجز بودن قرآن، ریشه در عناصر تكوینی جوهرهی نبی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد و نباید همچون قائلان به مذهب صرف بگوییم كه خداوند با ارادهای خاص و به صورت قهری و جبری، دیگران را از این موهبتها محروم كرده است.
پس قرآن بلاواسطه و بدون ملاحظهی عناصر جوهری در وجود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خداوند منسوب نیست، بلكه اثر و جلوهی وجود ربطی و نفسِ فانی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در ذاتِ حق- جلّ و علی - میباشد و قرآن دارای جهات معجزآسای فصاحت و بلاغت است؛ البته برهان اعجاز قرآن از طریق اوصاف فصاحت و بلاغت قرآن و ... برهان انّی است و از آنجا كه بر اعجاز قرآن میتوان برهان لمّی از راه علل و اسباب تكوینی اقامه كرد، نوبت به برهان انّی نمیرسد و نیازی به آن نیست. برهان لمّی بر اعجاز قرآن، این است كه نزول مثل قرآن متوقف بر تحقق شرایط و استعداداتی خاص در منزَّل علیه است و این شرایط و زمینه ها هرگز در انسان دیگری بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) حاصل نخواهد شد؛ پس معجز بودن قرآن از این جهت است كه علل و اسباب نزول آن در كس دیگری یافت نمیشود. (4)
4.حُسن ركاكت
برخی از دانشوران گفتهاند: با پذیرش صرفه، میتوانیم قبول كنیم كه امكان دارد كلمات و آیات قرآنی سست و دونمایه باشد. آنان میگویند: اگر صرفه، سبب اعجاز بود، الف) باید سخن در نهایت ركاكت بود. ب) تالی ضرورتاً باطل است. پس: اعجاز قرآن نمیتواند به صرفه باشد. (5)توضیح اینكه اگر قول به صرفه، سخنی درست و صواب باشد و علت محال بودن ارائهی متنی همانند قرآن، منع خداوندی بود، مناسبتر آن بود كه خداوند، قرآن را با سخنانی ركیك و به دور از هر فصاحت و بلاغتی نازل كند تا منع خداوند از آوردن همانند قرآن، كه مقدور همهی مردم بود، در مرتبهی بالایی از اعجاز قرار میگرفت؛ زیرا هرچه ركیكتر و سستتر باشد و در عین حال كسی نتواند همانند آن را ارائه كند، فهم اعجاز آن سخن آسانتر است؛ مثلاً اگر شاعری بسیار توانا شعری در نهایت فصاحت و بلاغت و زیبایی بسراید و سپس ادعا كند هركس میتواند همانند آن را عرضه كند، هرچند كسی نتواند همانندش را عرضه كند، مردم نمیتوانند اعجاز آن (منع الهی) را به روشنی درك كنند؛ ولی اگر فردی شعری بسیار معمولی و بدون وزن و قافیه بسراید و در عین حال ادعا كند كه هیچ كس نمیتواند همانند شعر فوق عرضه كند و در واقع هم كسی نتواند همانند شعر مذكور عرضه كند، مردم، اعجاز آن (منع الهی) را بسیار راحتتر میفهمند و به خوبی درك میكنند، علت اینكه نمیتوانند مانند شعر مذكور بسرایند، منع الهی است. پس صرف و منع مردم از سخن غیربلیغ، اعجاز بیشتری دارد.
سیدمرتضی و سایر طرفداران صرفه، این اشكال را به دو شكل پاسخ دادهاند:
الف) اشكال نقضی به اعجاز، خلاصهی اشكال این است كه اگر اعجاز قرآن به دلیل اعلی درجهی فصاحت بودنش باشد، فصاحت اعلا هیچ دلالتی بر اعجاز ندارد؛ زیرا در درجهی اعلی بودن در همه چیز ممكن است باشد. آیا میتوان گفت پس هر چیزی كه در بالاترین درجه باشد، معجزه است؟ (6)
ب) پاسخ حلی به مصلحت الهی؛ وقوع هر چیز به دلیل و برابر مصلحتی است كه خداوند برای آن مقرر و مقدر فرموده است. نزول قرآن كریم نیز از این قاعدهی عمومی مستثنا نیست و خداوند چنین مصلحت دیده است كه قرآن دارای این حد از فصاحت و بلاغت باشد؛ از این رو آن را اینگونه قرار داده است. پس مشخص كردن حد فصاحتی كه قرآن كریم دارای آن است، به دلیل مصلحتی است كه در این حد از فصاحت برای قرآن كریم وجود دارد. اصولاً در این گونه موارد جای چون و چرا ندارد و كسی نمیتواند بگوید چرا خدا چنین كرده و چنین نكرده است؛ همانگونه كه كسی نمیتواند بگوید چرا خداوند عصای موسی را به مار تبدیل كرد، نه شیر و... (7) .
طرفداران «صرفه» در ادامه میگویند: آیا خداوند می توانست قرآن را فصیحتر از اینكه هست نازل كند یا خیر؟ اگر بگویید خیر، قدرت خداوند را محدود كردهاید و اگر بگویید بلی، میگوییم پس چرا خداوند قران را فصیحتر از این نازل نكرد؟ به ناچار باید بگویید مصلحت الهی چنین اقتضا میكرده كه قرآن در این حد از فصاحت و بلاغت باشد.
5.صرفه و تحدی
برخی از محققان برای اثبات تنافی آیات تحدی با قول به صرفه گفتهاند: تحدی بر پایهی مباهات استوار است و در حالت اختیار انسان، هماوردطلبی قابل تصور میباشد وگرنه هماوردی یك فرد مختار و فرد عاجز و غیرمختار، معقول نیست. مثال صرفه و تحدی همانند دو پهلوانی است كه یكی دستش باز باشد و دیگری بسته و فردی كه دستش باز است، پیوسته از طرف دیگر بخواهد با او به نبرد برخاسته، او را بر زمین بزند. روشن است كه در چنین هماوردی، پهلوان دست بسته همواره زمین میخورد و آنكه دستش باز است، دائماً پیروز میدان است و چنین مصافی از نظر هیچ عاقلی، پسندیده نیست. مثال دیگر رابطهی پذیرش صرفه و تحدی قرآن مانند كسی است كه دستان خویش را بر سر خود گذاشته، دیگران را نیز تحدی میكند كه مانند او این كار را انجام دهند؛ لكن دیگران وقتی میخواهند آن را انجام دهند، دستان آنها را بگیرد و آنها را از آن كار بازدارد! و در پایان فریاد برآورد كه من تنها كسی هستم كه میتوانم دستانم را بالای سرم قرار دهم.6.صرفه و آیات تحدی
در دلیل پیشین كه برای ابطال نظریهی صرفه مطرح شده است، صرفه با نفس تحدی قرآن- صرف نظر از بررسی آیات تحدی- مخالف مینمود. در این دلیل، قائلان به اعجاز نفسی قرآن میخواهند اثبات كنند كه قول به صرفه نه تنها با تحدی قرآن، بلكه با آیات تحدی نیز مخالف است.با تدبر در آیات تحدی و توجه به آنان روشن میگردد قول به صرفه باطل است؛ زیرا توجه به آیات، انسان را به این مطلب رهنمون میشود كه مقصود از آیات تحدی این است كه خود قرآن در مرتبهای از فصاحت و بلاغت و سایر وجوه اعجاز است كه بشر را از ارائهی متنی همانند قرآن ناتوان میسازد.
علامه طباطبایی برای عدم انطباق قول به صرفه با آیات تحدی اینگونه استدلال میكند: ظاهر استدلالهایی كه در آیات تحدی آمده است، استدلال بر این است كه قرآن از ناحیهی خدا و به علم خدا نازل شده و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را از پیش خودش نگفته است و شیاطین نیز در نزول قرآن كریم نقشی نداشته و ندارند؛ در حالی كه نظریهی صرفه، تنها بر این مطلب دلالت دارد كه خداوند اجازه نمیدهد كسی با قرآن هماوردی كند؛ ممكن است متنی بشری باشد، ولی خداوند، مانع هماوردی با آن شود. پس صرفه بر این معنا دلالت ندارد كه قرآن كلام خدا بوده، از ناحیهی او نازل شده است. علامه در ادامه با اشاره به آیاتی همانند آیهی 14 سورهی هود، 34 سورهی طور، 212 سورهی شعراء، 39 سورهی یونس و آیهی 82 سورهی نساء به این نكته تأكید میكند كه مضمون و ظاهر استدلالی كه در این آیات آمده است، استدلال به نزول قرآن از طرف خداوند است؛ در حالی كه قول به صرفه از اثبات این مطلب ناتوان است و حداكثر بر این مطلب دلالت میكند كه رسول اعظم در رسالت خود صادق است.
استدلال دیگری كه از كلام علامه استفاده میشود، این است كه آیات تحدی ظاهر در این معناست كه علل ناتوانی افراد و مجامع بشری از آوردن همانند قرآن این است كه قرآن مشتمل بر تأویلی است كه چون بشر احاطه به آن نداشته است، آن را تكذیب كرده، از آوردن نظیرش نیز عاجز مانده است؛ چون تا كسی چیزی را درك نكند، نمیتواند مثل آن را بیاورد؛ جز خدا كسی علمی به تأویل ندارد؛ هیچ كس نمیتواند به معارضه با خدا برخیزد، نه اینكه خدای سبحان دلهای بشر را از آوردن مثل قرآن منصرف كرده باشد. (8)
برای نمونه در آیهی 88 سورهی اسراء میخوانیم:
«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً»: بگو: اگر انسان ها و پریان (جن و انس) گرد هم آیند كه همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد، هرچند [در این كار به] یكدیگر كمك كنند.
آیهی مذكور بر این نكته دلالت میكند كه « با آنكه قدرت از آنان سلب نشده است» آنان از عرضهی متنی همانند قرآن عاجزند. اینكه میفرماید: «اگر جمع شوند» و نیز میفرماید: «برخی، برخی دیگر را كمك كنند»، ثابت میكند كه آنان توانایی ندارند، نه اینكه میتوانند، ولی مانعی اجازه نمیدهد قدرت خود را اعمال كنند؛ زیرا اگر قدرت مردم سلب شده باشد، دیگر برای اجتماع آنان چه فایدهای وجود دارد؟ اجتماع افرادی كه قدرتی ندارند، همانند اجتماع مردگان است كه هیچ فایدهای ندارد. (9)
مخالفان قول به صرفه این اشكال را مهم دانسته، غالباً در كتابهایشان نقل كردهاند. (10) برخی نیز به دلیل آیات تحدی از این قول چشم پوشیدهاند؛ مثلاً خطابی كه خود از كسانی است كه به نظریه صرفه متمایل است، میگوید: نظریهی صرفه پذیرفتنی است، جز اینكه با بعضی از آیات تحدی تناسب ندارد. (11)
علیرغم اینكه برخی این اشكال را بسیار مهم دیدهاند، به نظر میرسد طرفداران نظریهی صرفه به راحتی میتوانند آن را دفع كنند؛ زیرا در این آیه مطلبی كه بر آن تأكید شده است، ناتوانی مردم از آوردن مانند قرآن است؛ اگرچه در این كار همدیگر را یاری كنند؛ اما جهت این عجز و ناتوانی، در آیه بیان نشده و ساكت است. این ناتوانی ممكن است به دلیل فصاحت خارق العادهی قرآن یا نظم و اسلوب ویژهی آن یا هر دو و یا عوامل دیگری باشد و نیز ممكن است به این جهت باشد كه خداوند، مردم را هر قدر هم نیروهای خود را روی هم بریزند، از این كار بازمیدارد و علومی را كه برای معارضه با قرآن لازم است، از آنان سلب میكند و این احتمالات در مقام اثبات اعجاز برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حجت بودن قرآن بر نبوتِ او فرقی نمیكند. (12) به عبارت دیگر آنچه قرآن در پی اثبات آن است، ناتوانی مردم از ارائهی همانند قرآن است؛ ولی از علت ناتوانی آنان ساكت است؛ از این رو ممكن است علت ناتوانی آنان منع الهی و صرفه باشد. مثالی كه زركشی در برهان نقل كرده بود نیز نمیتواند ردی بر صرفه باشد؛ زیرا نتیجهی اجتماع افرادی كه توانایی و در عین حال مانع دارند با افرادی كه اصولاً توانایی ندارند، یكسان است. اگر اجتماع دستهی نخست همانند اجتماع مردگان باشد، اجتماع دستهی دوم به طریق اولی اجتماع اموات است.
در آیهی مذكور نیز بر «نیاوردن» با دو جملهی «أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ» و «لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ» تأكید شده است و نه بر «عدم توانایی». قرآن نمیفرماید: «نمیتوانند همانند قرآن ارائه كنند» كه گفته شود این جمله با سخن قائلان به صرفه كه معتقدند «می توانند، ولی خداوند مانع آنان میشود» در تعارض است؛ بلكه میفرماید: نمیآورند كه نیاوردن ممكن است به دلیل نتوانستن باشد یا به سبب وجود مانع.
7.صرفه و همانندی
گفتهاند اشكال دیگر نظریهی صرفه این است كه اگر قول به صرفه درست باشد، باید قبل از نزول قرآن، میان اعراب، عباراتی مشابه قرآن وجود داشته باشد؛ زیرا منع و صرف الهی، شامل بعد از زمان نزول قرآن و حتی بعد از زمان تحدی قرآن است؛ در حالی كه عباراتی كه در فصاحت و بلاغت در حد قرآن باشد، در میان اعراب قبل از نزول قرآن وجود ندارد. (13)پاسخ این دلیل روشن است؛ زیرا قائلان به صرفه، نه تنها وجود كلماتی فصیح قبل از زمان نزول قرآن را رد نمیكنند، بلكه وجود چنین جملاتی را دلیل صرفه میدانند؛ چنان كه در اولین دلیل قائلان به صرفه گذشت.
8.صرفه و ناتوانی وجدانی
گفتهاند اگر كسانی بخواهد متنی همانند قرآن ارائه كنند، مانعی كه او را باز دارد، مشاهده نمیكند؛ در حالی كه اگر خداوند مانع آنان میشود، باید این مانع را احساس كنند و وجود چنین مانعی را برای یكدیگر نقل و اظهار كنند كه علوم آنان در مقام معارضه با قرآن از آنان سلب شده است و اگر چنین بود، باید به تواتر نقل میشد؛ در حالی كه نه تنها چنین نقلی وجود ندارد (14) ، بلكه چنان كه در قرآن كریم نیز اشاره شده است- آنان میگفتند: «...لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هذَا إِنْ هذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ»: (15) ... ما هم اگر بخواهیم مثل آن را میگوییم، اینها همان افسانههای پیشینیان است.به نظر میرسد این اشكال، وارد نباشد؛ زیرا طرفداران صرفه ادعا ندارند كه دیگران در مقام معارضه، حالت منع و صرف را در خود احساس می كنند تا بدانان اشكال شود كه چرا به تواتر نقل نشده است و... همچنین نیاز نیست كه احساس كنند خداوند، مانع است. در واقع در اینجا دو مطلب وجود دارد: یكی وجود مانع و دیگری احساس وجود مانع. مدعای طرفداران صرفه، اولی است، نه دومی. ملازمهای نیز بین وجود مانع و احساس وجود مانع نیست كه گفته شود اگر وجود داشت، باید آن را احساس میكردند.
9.صرفه و اتمام حجت
گفتهاند: بنا بر نظریهی صرفه، اعراب بدون آنكه خود بدانند، دچار نقصان شدند؛ به طوری كه نتوانستند مانند سابق و در حد فصاحت و بلاغت آن زمان سخن بگویند. در این صورت دیگر حجت بر آنان تمام نمیشود؛ زیرا آنان قادر نخواهند بود تفوق قرآن بر گفتههای سابق و لاحق خود را درك كنند. (16) این استدلال را میتوان به شكل برهانی زیر بیان كرد:الف) در فرض پذیرش صرفه، فصاحت و بلاغت اعراب مختل میشود.
ب) كسی كه فصاحت و بلاغتش مختل شود، نمیتواند برتری قرآن بر سایر سخنان را بفهمد.
ج) پس اعراب [و حتی سایر مردم] نمیتوانند برتری قرآن بر سایر كلمات را بفهمند.
د) بر كسی كه نتواند برتری قرآن بر سایر سخنان را بفهمد، حجت تمام نشده است.
نتیجه اینكه: با فرض پذیرش صرفه، حجت بر مردم تمام نشده، آنان برای نپذیرفتن قرآن، معذورند و این فرض باطل است.
این اشكال نیز نه تنها به راحتی قابل دفع است، بلكه خود شاهدی بر صرفه هم میتواند باشد؛ زیرا:
1.طبق این فرض كه آنان قادر نباشند همانند قرآن ارائه كنند، حجت بر آنان تمام میشود. تقریر برهان چنین است:
الف) هر كس نتواند همانند قرآن را ارائه كند، حجت بر او تمام شده است.
ب) كسی نتوانسته است همانند قرآن را ارائه كند.
نتیجه:
پس حجت بر همگان تمام شده است.2.این سخن كه «در فرض پذیرش صرفه، فصاحت و بلاغت اعراب مختل میشود» نیز كلام مخدوشی است. قائلان به صرفه نمیگویند فصاحت و بلاغت اعراب مختل میشود، بلكه میگویند خداوند، مانع میشود كه متنی همانند قرآن ارائه كنند و بین این دو، تفاوت بسیار است.
3.مقدمهی دوم استدلال مذكور نیز مخدوش است؛ زیرا این سخن كه «كسی كه فصاحت و بلاغتش مختل شود، نمیتواند برتری قرآن بر سایر سخنان را بفهمد»، موارد نقض فراوانی دارد. چه بسیارند افرادی كه از فصاحت و بلاغت آگاهی چندانی ندارند، در عین حال میتوانند برتری سخن فصیح و بلیغ بر غیر آن را تشخیص دهند. غالب ایرانیان میتوانند تفاوت اشعار حافظ و كلمات عادی را تشخیص دهند، در حالی كه از دانش فصاحت و بلاغت بی بهره یا كمبهرهاند؛ چنان كه دربارهی اعراب و دیگر ملل نیز وضع به همین منوال است.
10.صرفه و اسلام اعراب
گفتهاند لازمهی قول به صرفه، اسلام آوردن همهی اعراب است. این استدلال از قیاسی استثنایی تشكیل شده كه عبارت است از:لازمهی صرفه، اسلام آوردن همهی اعراب بود، ولی چنین نشد، پس صرفه باطل است. توضیح اینكه:
اگر قول به صرفه درست باشد، باید همهی عرب ها مسلمان میشدند و در نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شك نمیكردند؛ زیرا آنها آشكارا میدیدند علومی كه دارند، در مقام معارضه با قرآن از آنها سلب میشود و با این فرض جای شكی در نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی نمیماند؛ در حالی كه بسیاری از اعراب، در دین سابق خود باقی مانده، پیامبر اعظم را تكذیب كردند؛ از این رو ثابت میشود، علومی از اعراب سلب نشده بود. (17)
سید مرتضی به این استدلال چنین پاسخ داده است:
بعید نیست كه آنها وقتی این حالت را در خود احساس كردند، آن را به اتفاق و تصادف نسبت میدادند و یا میپنداشتند كه جادو شدهاند و لذا گاهی قرآن را رمی به سحر میكردند و... وانگهی این اشكال متوجه مخالفان صرفه نیز هست؛ اگر عرب ها میدانستند كه فصاحت قرآن، خارق العاده است و فصیحترین كلام آنها شبیه قرآن نیست، پس چرا باز هم پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را تصدیق نكردند؟ (18)
پاسخ دیگر اینكه بین «یقین به اعجاز»و «پذیرش دعوت پیامبران» ملازمهی همیشگی نیست. چه بسا افرادی كه معجزات فراوانی از پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) یا سایر پیامبران دیدند و یقین داشتند آنچه پیامبران انجام دادهاند، معجزه است، در عین حال برای رسیدن به منافع زودگذر مادی یا كینهای كه به پیامبران داشتند، دعوت آنان را نمیپذیرفتند.
نكتهی آخر اینكه: غالب اعراب، اصولاً به فكر معارضه با قرآن نمیافتند و بسیاری از افرادی كه تصمیم میگیرند معارضه كنند، اقدام عملی انجام نمیدهند؛ پس تعداد معارض نماهای اقدامكننده، بسیار كم میشود كه بنابر نظریهی صرفه، خداوند مانع این عدهی كم میشود.
11.صرفه و علم نبوی
گفتهاند: قول به صرفه، با علم نبوت حضرت ختمی مرتبت نقض میشود؛ زیرا یا قائلان به صرفه، خود پیامبر (صلی الله علیه و آلهو سلم) را استثنا میكنند یا نه. اگر پاسخشان مثبت باشد، باید گفت كه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی كه آیات تحدی را میخواند، خود میتوانست مانند آن را بیاورد، وگرنه باید گفت پس از نزول قرآن، پیامبر (صلی الله علیه و آلهو سلم) دچار نقصان گردید و نبوت، وسیلهای برای ایجاد نقص در فصاحت و بلاغت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شد. (19)در پاسخ میتوان گفت: به عقیدهی قائلان به صرفه، سلبِ علوم از جانب خداوند، یا همان صرفه، هنگامی صورت میگیرد كه كسی در مقام معارضه با قرآن باشد و پیامبر هیچ گاه درصدد معارضه برنیامد؛ زیرا شكی در آن نداشت. (20)
12.صرفه و جبر
توفیق الفكیكی در «رسالة الاسلام»، در رد نظریهی صرفه، به ملازمهی این نظریه با جبر استدلال كرده و گفته است: اگر جهت اعجاز قرآن را صرفه بدانیم، باید بگوییم خداوند مردم را به عدم معارضه با قرآن مجبور كرده است و این، سخن ناصوابی است. خلاصهی این استدلال را كه در واقع قضیهای شرطیه است میتوان اینگونه تبیین كرد: لازمهی قبول قول صرفه، پذیرش جبر است، ولی قبول جبر، باطل است، پس نظریهی صرفه نیز باطل است.استدلال فوق نیز مخدوش و پاسخش روشن است:
الف) در معجزات سایر پیامبران نیز چنین است و اصولاً معجزه كاری است كه دیگران از آوردن همانند آن، عاجز بمانند و هیچ دلیلی در دست نیست كه عجز مردم از ارائهی عملی همانند معجزات را اختیاری بدانیم.
ب) گفتار فوق دربارهی نظریهی اعجاز ذاتی قرآن نیز مطرح است؛ زیرا در آن صورت نیز مردم به سبب فصاحت و بلاغت فوق العادهی قرآن از آوردن متنی همانند قرآن ناتواناند و خداوند قرآن را به گونهای نازل فرموده است كه مردم در عدم امكان ارائهی متنی همانند قرآن مجبورند. پس اگر دلیل جبر مردم، ناتوانی آنان باشد، در این باره بین نظریهی اعجاز ذاتی و صرفه تفاوتی وجود ندارد.
13. وقوع؛ بهترین دلیلِ امكان
شاید این دلیل را بتوان از بهترین ادله برای بطلان نظریهی صرفه دانست؛ زیرا بهترین دلیل برای امكان چیزی، وقوع آن است. با توجه به این اصل بدیهی گفته میشود: اگر جهت اعجاز قرآن، صرفه و بازداشتن مردم از آوردن متنی همانند قرآن بود، نباید هیچ كس بتواند متنی همانند قرآن و در پاسخ به تحدی قرآن عرضه كند؛ در حالی كه افرادی همانند مسیلمه در گذشته و دهها نفر در حال حاضر، متنهایی عرضه كرده و مدعیاند با قرآن هماوردی كردهاند.طرفداران نظریهی صرفه، این دلیل را نیز بی پاسخ نگذاشته، چند جواب ارائه كردهاند:
پاسخ الف:
سیدمرتضی سخنی دارد كه به نظر برخی از صاحبنظران، پاسخ استدلال فوق است. وی میگوید: «هیچ چیز در دلالت قرآن بر نبوت پیامبراكرم رساتر از این نیست كه مسیلمه امكان یافت كه آن معارضهی سخیف را انجام دهد؛ اگر دیگر فصحای عرب، از معارضه منع نمیشدند، آنها نیز همانند مسیلمه معارضه میكردند و كار مشكل میشد. پس همین كه مسیلمه با آن اباطیلش با قرآن معارضه كرد؛ [ولی فصیحان و بلیغان عرب چنین معارضهای نكردند] خود دلیل روشنی بر عقیدهی ما در صرفه است. (21)ممكن است كسی پاسخ مذكور را قانعكننده نداند؛ زیرا علاوه بر مسیلمه، برابر مشهور، افراد زیادی با قرآن معارضه كردهاند و امروزه نیز این معارضه ادامه دارد و باید ثابت كرد مسیلمه و دیگر افرادی كه با قرآن معارضه كردهاند، هیچ بهرهای از دانش و فصاحت و بلاغت نبرده بودند.
وانگهی اگر خداوند مانع شود، باید مانع همهی افرادی شود كه میخواهند با قرآن معارضه كنند وگرنه نفس اثبات این مطلب كه كسی كه با قرآن معارضه كرده است، بهرهای از فصاحت دارد یا خیر، خود جای گفتگوی فراوانی دارد. ممكن است افراد زیادی با قرآن معارضه كنند و دشمنان قرآن- با توجه به متن ارائه شده- آنان را از بهترین فصیحان به حساب آورند؛ ولی مسلمانان با توجه به همان متن بگویند متون مذكور سخیف است و هیچ یك از این افراد بهرهای از فصاحت ندارند؛ برای نمونه، هم اكنون متنی تحت عنوان فرقانالحق در مقام معارضه با قرآن ارائه شده كه دشمنان اسلام، آن را متنی فراتر از قرآن و دارای فصاحت و بلاغت میدانند؛ در حالی كه مسلمانان آن را خالی از فصاحت و دارای اشكالات فراوانی میدانند، در این میان مرجع داوری كیست؟
خلاصه اینكه به نظر نمیرسد، پاسخ ارائه شده و منسوب به سید مرتضی، بتواند جواب كاملی بر وجود معارضات منقوله باشد و مهمترین دلیل برای رد نظریهی صرفه نیز میتواند وجود معارضات مذكور باشد؛ زیرا بهترین دلیل برای اثبات امكان مطلبی، وقوع آن است.
پاسخ ب:
پاسخ دیگری كه بر این دلیل میتوان اقامه كرد، مطلبی است كه از جاحظ نقل شده است. وی پس از یادآوری معارضات مسیلمه، به این نكته اشاره میكند كه آنچه مسیلمه و دیگران ارائه كردهاند، معارضه و ارائهی متنی همانند قرآن نیست؛ بلكه كلمات و جملاتی از برخی آیات قرآن را گرفته و با برخی دیگر از كلمات، به شكلی ناهمگون كنار یكدیگر قرار داده است؛ از این رو باید نام آن را دزدی ادبی نامید. متنی میتواند با قرآن هماوردی كند كه اصول معارضه در آن رعایت شده باشد؛ در حالی كه در آنچه مسیلمه و دیگران ارائه كردهاند، اصول معارضه رعایت نشده است. (22)پینوشتها:
1.سیدمرتضی، الذخیرة فی علم الكلام، ص382. شیخ طوسی، تمهید الاصول فی علم الكلام، ص737-740. حمصی رازی، المنقذ من التقلید، ص462.
2.شیخ طوسی، الاقتصاد فی اصول الاعتقاد، ص283.
3.در پاسخ به این كلام میتوان گفت: ممكن است لازمهی قول به صرفه، سلب علوم نباشد، بلكه خداوند مانع بهرهمندی از آنها شود تا فرد نتواند همانند قرآن را بیاورد؛ مانند آنكه خداوند میتواند مانع شود كه شخصی مطلبی را به یاد آورد، بدون اینكه اصل قوه حافظه را از او بگیرد (سیدرضا مؤدب، «دیدگاه راغب اصفهانی در اعجاز قرآن و نقد آن»، ش1) .
4.محسن غرویان، «قول به صرفه از دیدگاه آیت الله مصطفی خمینی دربارهی تحدی قرآن»؛ ص73.
5.علامه حلی، كشف المراد، ص357.
6.ابن حزم؛ الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج2، ص50.
7.همان. نیز ر.ك: سیدمرتضی، الذخیرة فی علم الكلام، ص384. شیخ طوسی، تمهید الاصول فی علم الكلام، ص337.
8.علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص70.
9.زركشی، البرهان فی علوم القرآن، ج2، ص94.
10.ر.ك: سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج4، ص5. زركشی، البرهان فی علوم القرآن، ج2، ص94. زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج2، ص320 و... .
11.خطابی، بیان اعجاز القرآن، ص23.
12.ر. ك: یعقوب جعفری، «دانشمندان اسلامی و قول به صرفه»، ش72. كنگره جهانی هزاره شیخ مفید.
13.ابوبكر باقلانی، اعجاز القرآن، ص30.
14.ر. ك: جرجانی، شرح المواقف، ج8، ص249. علوی، حقائق الاعجاز من كتاب الطراز، ص137. زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج2، ص314.
15.انفال: 31.
16.یعقوب جعفری، «دانشمندان اسلامی و قول به صرفه». عبدالقاهر جرجانی؛ الرسالة الشافیه فی الاعجاز؛ ص76.
17.عبدالقاهر جرجانی؛ الرسالة الشافیه فی الاعجاز، ص146.
18.سیدمرتضی، الذخیره، ص383. شیخ طوسی، تمهید الاصول فی علم الكلام، ص336. حمصی رازی؛ المنقذ من التقلید، ص463.
19.رمانی، النكت فی اعجاز القرآن، ص155.
20.یعقوب جعفری، «دانشمندان اسلامی و قول به صرفه»، به نقل از: عبدالقاهر جرجانی، الرسالة الشافیه فی الاعجاز، ص146.
21.سیدمرتضی، الذخیرة فی علم الكلام، ص385.
22.محمود توفیق؛ إعجاز القرآن الكریم بالصرفة، ص 35 به نقل از: خطابی، رسالة بیان إعجاز القرآن، ص75-85 (چاپ شده ضمن ثلاث رسائل فی إعجاز القرآن، خلف الله و زغلول سلام).
محمدی، محمدعلی، (1394)، اعجاز قرآن با گرایش شبههپژوهی، (جلد 1)، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، معاونت پژوهشی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}