نویسنده: غلامرضا معصومی

 
مجموعه افراد و همراهان جیسون (Jason) در اساطیر یونان باستان که برای به دست آوردن پشم زرین، رنج سفر را بر خود هموار کردند. کشتی حامل این هئیت، آرگو (Argo) نام داشت و به همین سبب یا از آن جهت که سازنده‌ی کشتی مزبور فردی به نام آرگوس (Argus) بود، افراد درون آن کشتی را آرگونوت‌ها (Argonauts) می‌خوانند. پس از آنکه خبر مسافرت جیسون به کولخیس (Colchis) توسط منادیان در سراسر یونان اعلام شد، عده‌ای داوطلبِ شرکت در این سفر شدند که نام آنها در فهرست‌های مختلف آرگونوت‌ها ضبط شده است. این فهرست‌ها با یکدیگر تفاوت بسیار داشته و این اختلاف مربوط به دوره‌هایی است که به افسانه‌ی مزبور شاخ و برگ‌هایی افزوده‌اند. اما از میان آنها دو روایت که متمایز از یکدیگرند، جلب نظر می‌کند. یکی از این روایات متعلق به آپولونیوس رودس (Apollonios Rhodes) و دیگری متعلق به آپولودوروس (Apollodorus) می‌باشند. تعداد افرادی که به آرگونوت معروف بودند، تقریباً ثابت و بین پنجاه تا پنجاه و پنج نفر می‌باشد و چنان که معروف است، کشتی آرگو برای پنجاه پاروزن ساخته شده بود. پاره‌ای از اسامی در هر دو فهرست مشترک بوده و اساس کار نیز به دست همین افراد بود و گذشته از جیسون که فرماندهی هیئت را بر عهده داشت، اسامی آنها عبارت است از: آرگوس (Argus) پسر فریکسوس (Phrixos) و یا بنا به عقیده‌ای پسر آرستور (Arestor) می‌باشد که کشتی به دست وی ساخته شد. تیفیس (Tiphys) که هدایت کشتی با او بود، زیرا کار کشتیرانی را که تا آن زمان مجهول بود از آتنا (Athena) آموخت.
تیفیس به دستور آتنا این مأموریت را بر عهده گرفته و پس از آنکه در سرزمین ماریاندین‌ها (Mariandynes) از دنیا رفت، ارژینوس (Erginus) پسر پوزئیدون (Poseidon)، جانشین او شد. پس از این دو تن، باید از اورفئوس (Orpheus)، موسیقیدان اهل تراکیا (Thrace) نام برد که مأمور هماهنگ ساختن کار پاروزن‌ها بود. درباره‌ی اورفئوس عقیده بر این بود که وی از طرف خدایان به این مأموریت گماشته شد تا با صدای خود مانع از آوازهای فریبنده‌ی سیرن‌ها (Sirens) گردد. در این هیئت، چند پیشگو از جمله ایدمون (Idmon) و آمفیارائوس (Amphiaraus) یا به روایت آپولونیوس رودس، موپسوس (Mopsus) شرکت داشتند. گذشته از این، زتس (Zetes) و کالائیس (Calais)، پسران بورئاس (Boreas)؛ کاستور (Castor) و پولوکس (Pollux)، پسران زئوس (Zeus) و لدا (Leda)؛ دو پسر عموی آنها، یعنی ایداس (Idas) و لینسئوس (Lynceus)، پسران آفارئوس (Aphareus) نیز از همراهان جیسون بودند. منادی اردو، آئتالیدس (Aethalides) پسر هرمس (Hermes) بود، اما آپولودوروس از این شخص نامی نبرده است. همه‌ی این قهرمانان نقشی مهم در حوادث آرگو بر عهده داشته و سایر افراد در این اردوکشی وظیفه‌ی قابل ملاحظه‌ای انجام نمی‌دادند. این افراد عبارتند از: آدمتوس (Admetus)، پسر فرس (Pheres)؛ آکاستوس (Acastus)، پسر پلیاس (Pelias) که بر خلاف رأی پدرش با عموزاده‌اش جیسون قصد سفر کرده بود؛ پریکلیمنوس (Periclymenus)، پسر نلئوس (Neleus)؛ آستریوس (Asterios) یا آستریون (Asterion)، پسر کومتس (Cometes)؛ پولی‌فموس (Polyphemus) و کائنئوس (Caeneus)، پسران الاتوس (Elatus)؛ کرونوس (Cornus)، پسر کائنئوس ؛ ائوریتوس (Eurytos) و اکیون (Echion)، پسران هرمس؛ اوژیاس (Augeas)، برادر آئتس (Aeetes) که برای دیدار برادرش در این جنگ شرکت کرد و هر دو پسران هلیوس (Helius) بودند؛ سفئوس (Cepheus) و آمفیداماس (Amphidamas)، پسران آلئوس (Aleus)؛ پالائمون (Palaemon)، پسر هفائستوس (Hephaestus)؛ ائوفموس (Euphemus)، پسر پوزئیدون؛ پلئوس (Peleus) و تلامون (Telamon)، پسران آیاکوس (Aeacus)؛ ایفی‌توس (Iphitus)، پسر نائوبولوس (Naubolos)؛ پوئاس (Poeas)، پسر تائوماکوس (Thaumacus)؛ ایفیکلوس (Iphiclus)، پسر تستیوس (Thestius) به همراه خواهرزاده‌اش ملئاگر (Meleager)؛ بوتس (Butes)، پسر تلئون (Teleon) و اریبوتس (Eribotes) که پدر وی نیز تلئون (Teleon) نام داشت. آپولونیوس و آپولودوروس در مورد هراکلس (Heracles) که در یکی از حوادث این سفر، یعنی ربوده شدن هیلاس (Hylas) شرکت داشت، با یکدیگر هم عقیده می‌باشند. اما این خبر، مورد قبول سایر نویسندگان نبوده و بالاخره در فهرستی که از دو نویسنده‌ی مذکور در دست است، نام آنسائوس (Ancaeus)، پسر لیکورگوس (Lycurgus) نیز دیده می‌شود. نام اشخاصی که در فهرست آپولودوروس ذکر نشده‌اند نیز عبارتند از: تالائوس (Talaus)، آریوس (Arius) و لئودوکوس (Leodocus) که هر سه پسران پرو (Pero) می‌باشند. ایفیکلوس (Iphiclus)، پسر فیلاکوس (Phylacus)؛ ائوریداماس (Eurydamas)، پسر کتیمنوس (Ctimenus)؛ فلیاس (Phlias)، پسر دیونیزوس (Dionysus)؛ نائوپلیوس (Nauplius) که به عقیده‌ی آپولونیوس، شخصی غیر از پدر پالامدس (Palamedes) بوده و اویلئوس (Oileus)، پدر آژاکس (Ajax). گذشته از اقوام ملئاگر که در بالا به آنها اشاره شد، آپولونیوس از لائوکون (Laocoon)، پسر پورتائون (Porthaon) نیز یاد می‌کند، اما آپولودوروس از وی نامی نبرده است. همچنین نام ائوریتیون (Eurytion)، پسر ایروس (Irus)؛ کلیتیوس (Clytius) و ایفی‌توس ؛ پسران ائوریتوس ؛ کانتوس (Canthus)، پسر کانتوس (Canethus)، آستریوس (Asterios) و آمفیون (Amphion) پسران هیپراسیوس (Hyperasius) نیز دیده می‌شوند.
آپولودوروس، برعکس از قهرمانانی یاد می‌کند که نامشان در فهرست آپولونیوس به چشم نمی‌خورد و عبارتند از: فانوس (Phanus)، استافیلوس (Staphylus)؛ اکتور (Actor)، پسر هیپاسوس (Hippasus)؛ لائرتس (Laertes) به همراه پدر همسرش اوتولیکوس (Autolycus)؛ اوئریال (Euryale)، پسر مسیستئوس (Mecisteus)؛ پنلئوس (Peneleus)، پسر هیپالسیموس (Hippalcimus)؛ لئیتوس (Leitus)، پسر آلکتور (Alector)؛ منوئتیوس (Menoetius)، پسر اکتور (Actor)؛ آسکالافوس (Ascalaphus) و یالمنوس (Ialmenus)، پسران آرس (Ares)؛ تسئوس (Theseus) که شرکت دادن وی در این هیئت ساختگی است و بالاخره آتلانتا (Atalanta)، تنها بانویی که در این اردوکشی شرکت داشت. عده‌ای از مفسرین و شعرای متأخر، نام اشخاص معروفی را که در فهرست آپولونیوس و آپولودوروس موجود نیست، در کنار اسامی افراد این هیئت وارد کرده‌اند که عبارتند از: تیدئوس (Tydeus)؛ آسکلپیوس (Asclepius)، فیلامون (Philammon)؛ پیریتوس (Pirithous)، هیلوس (Hyllus)، پسر هراکلس ؛ ایفیکلس (Iphicles)، نابرادری هراکلس ؛ ایفیس (Iphis)، هیپالوسیموس ، پسر پلوپس (Pelops) و هیپودامیا (Hippodameia)؛ دئوکالیون (Deucalion)، پدر ایدومنئوس (Idomeneus)؛ ترسانور (Thersanor)، پسر لئوکوتوئه (Leucothoe) و نستور (Nestor) که فقط وریوس فلاکوس (Verrius Flaccus) از او یاد کرده نیز از آرگونوت‌ها بوده‌اند. کشتی آرگو در پاگاز توسط آرگوس و با کمک آتنا ساخته شد. بدین ترتیب که چوب مورد نیاز آن از منطقه‌ی پلیون (Pelion) تهیه شد و فقط چوب قسمت جلو کشتی را آتنا از چنار مقدس دودون (Dodon) فراهم کرد. آتنا به تنهایی آن چوب را بریده، به آن قدرت تکلم و پیشگویی بخشید. آرگو توسط قهرمانان و با شرکت انبوهی از اهالی ساحل پاگاز به آب انداخته شده و قهرمانان پس از تقدیم قربانی در راه آپولو (Apollo) سوار کشتی شدند. ایدمون برای این سفر پیش بینی‌هایی کرده و معبر آنها را اعلام کرد تا همه صحیح و سالم بازگردند و فقط خودش در حین سفر از بین خواهد رفت. نخستین توقفگاه آنها در جزیره‌ی لمنوس (Lemnos) بود که در آن زمان هیچ مردی در آنجا وجود نداشت، چرا که زنان آنجا همه‌ی مردان را کشته بودند. آرگونوت‌ها با آنها وصلت کرده و از این وصلت، زنان جزیره‌ی لمنوس صاحب پسرانی شدند. پس آنها آنجا را ترک کرده و به جزیره‌ی ساموتراس (Samothrace) رسیدند. در ساموتراس به اشاره‌ی اورفئوس، همه‌ی آرگونوت‌ها به اسرار الئوسیس (Eleusis) آگاه شده و سپس به هلس‌پونت (Hellespont) یا همان تنگه‌ی داردانل رفتند. در آنجا به جزیره‌ی سیزیکوس (Cyzicus)، یعنی سرزمین دولیونزها (Doliones) وارد شدند که اهالی آنجا نیز با مهربانی آنها را پذیرفته و پاشاه جزیره‌ی سیزیکوس، ضیافت بزرگی به افتخارشان ترتیب داد. شب بعد، کشتی، آن جزیره را نیز ترک کرد، اما بر اثر وزش بادهای مخالف، قبل از سپیده‌ی صبح، مجدداً به ساحل سیزیکوس بازگشت. مردم جزیره به تصور اینکه سرنشینان کشتی، راهزنان پلاژها (Pelages) هستند و طبق معمول برای دستبرد به آن حدود آمده‌اند، با آنها به زد و خورد پرداختند. پادشاه جزیره توسط جیسون به قتل رسیده و عده‌ی زیادی از اهالی نیز کشته شدند. هنگامی که هوا روشن شده و خورشید طلوع کرد، هر دو طرف به اشتباه خود پی بردند و به همین دلیل جیسون، تشییع جنازه‌ی باشکوهی برای پادشاه مقتول ترتیب داد و همراهان مدت سه روز برای وی عزاداری کردند. در این اثنا، کلیته (Clite)، همسر پادشاه از شدت تأثر خود را به دار آویخت و نیمف‌ها (Nymphs) چنان در مرگ او گریستند که از اشک‌هایشان، چشمه‌ای به وجود آمد که آن را به نام کلیته نامگذاری کردند. آرگونوت‌ها چون پیش از حرکت، دریا را نامساعد و توفانی دیدند، مجسمه‌ای از ربةالنّوع سیبله (Cybele)، بر فرازکوه دندیم (Dindyme) که مشرف بر سیزیکوس بود، برپا کردند. آنها پس از مدتی حرکت به ساحل میزی رسیدند. اهالی آنجا نیز هدایایی به آنها تقدیم کردند.
هنگامی که مسافران به تهیه‌ی غذا مشغول بودند، هراکلس که پارویش در راه شکسته بود، به جنگل مجاور رفت تا با تهیه‌ی قطعه چوبی، پارویی مناسب برای خود بسازد. هیلاس نوجوان نیز که مورد علاقه‌ی هراکس بود، مأمور تهیه‌ی آب شیرین شد. هیلاس در بین راه برای پیدا کردن آب، عده‌ای از نیمف‌ها را دید که در کنار چشمه‌ای می‌رقصیدند. فرشتگان که مجذوب جمال وی شده بودند، او را به طرف خود و به داخل چشمه کشیدند، اما هیلاس در چشمه غرق شد. پولی‌فموس که صدای هلاس را قبل از غرق شدن شنیده بود به کمک وی شتافته و در راه هراکلس را دید، پس به همراه او به جست و جوی هیلاس رفتند. آن دو، تمام شب را در جنگل به جست و جو پرداختند، اما کشتی قبل از طلوع آفتاب به راه افتاده و آنها به حکم آنکه سرنوشت با ادامه‌ی سفرشان موافق نبود، در آن سرزمین ماندند. پولی‌فموس ، شهر سیوس (Cios) را بنا نهاد و هراکلس نیز به اکتشافات خود ادامه داد. کشتی به سرزمین ببریس‌ها (Bebrycians) واقع در بی‌تی‌نی (Bithyni) رسید. آمیکوس (Amycus)، پادشاه آن سرزمین از پولوکس شکست خورده و در جنگی که بین آرگونوت‌ها و ببریس‌ها در گرفت، عده‌ی زیادی از ببریس‌ها هلاک شدند و بقیه به نقاط مختلف گریختند. روز بعد آرگونونت‌ها حرکت کردند، اما توفان شدیدی آنها را مجبور به توقف در سواحل تراکیا (کناره‌های اروپایی هلس‌پونت) کرد. در آنجا نیز قدم به سرزمینی گذاشتند که فینئوس (Phineus)، پسر پوزئیدون پادشاهی آنجا را بر عهده داشت. وی پیشگوی کوری بود که دچار خشم خدایان شده و هر وقت غذایی برای او می‌گذاشتند، هارپی‌ها (Harpies) قسمتی از غذای او را ربوده و بقیه را آلوده و کثیف می‌کردند. آرگونوت‌ها از فینئوس درخواست کردند تا اطلاعاتی درباره‌ی سفری که در پیش دارند، به آنها بدهد. فینئوس تقاضایشان را به شرطی پذیرفت که او را از چنگل هارپی‌ها نجات دهند. آرگونوت‌ها به وی پیشنهاد کردند که او را از جنگل هارپی‌ها نجات دهند. آرگونوت‌ها به وی پیشنهاد کردند که با آنها همسفر شود و بدین ترتیب به محض اینکه پریان خود را به غذای فینئوس رساندند، زتس و کالائیس، پسران بورئاس (خدای باد) که دارای بال بودند به تعقیب آنان پرداختند. پس هارپی‌ها متعهد شدند که از آزار فینئوس دست بردارند. بنابراین فینئوس قسمتی از آینده‌ی آنها را پیشگویی کرد و از خطری که در راه، انتظارشان را می‌کشید، آگاهشان ساخت. وی به آنها گفت که در راه به سنگ‌های متحرکی خواهند رسید به نام صخره‌های آبی رنگ یا سیانس (Cyanes) که دائم در برخورد و تصادم با یکدیگر می‌باشند و ممکن است راه عبور را برایشان سدّ کنند. برای حل این مشکل آنها باید کبوتری را پرواز دهند، اگر کبوتر از معبر گذشت آنها نیز می‌توانند به راه خود ادامه دهند و اگر نه مصلحت در آن است که از تصمیم خود صرف نظر کنند. آرگونوت‌ها پس از کسب اطلاعات دیگری از وی راجع به منازل مختلف راه، حرکت کردند. پس در راه به صخره‌های سیانس رسیدند و طبق گفته‌ی فینئوس کبوتری را پرواز دادند. کبوتر از معبر گذشت اما هنگامی که سنگ‌ها به هم نزدیک و معبر بسته می‌شد، چند تا پر از دم کبوتر در میان تخته سنگ‌ها ماند. آرگونوت‌ها چند لحظه در انتظار باز شدن سنگ‌ها ماندند و به محض دور شدن سنگ‌ها از یکدیگر، آنها نیز از معبر گذشتند، اما قسمت عقب کشتی مانند دم کبوتر، اندک خسارتی دید. از آن پس صخره‌ها به جای خود ثابت و بی‌حرکت ماندند، چون تقدیر چنین خواسته بود که به محض عبور یک کشتی از آنجا حرکت سنگ‌ها متوقف شود. به این ترتیب، آرگونوت‌ها وارد دریای سیاه شده، به سرزمین ماریاندین‌ها رفتند و لیکوس (Lycus)، پادشاه آن سرزمین، آنها را با مهربانی پذیرفت. در آنجا ایدمون در حین شکار توسط گرازی زخمی شده و در گذشت، تیفیس ناخدای کشتی نیز در همین سرزمین مرده و ارژینوس وظیفه‌ی او را به عهده گرفت. سپس آنها از مصبّ رودخانه‌ی ترمودن (Thermodon) در کاپادوس گذشته و به دهانه‌ی رودخانه‌ی فاز (Phase) در کولخیس که مقصدشان بود، رسیدند. آرگونوت‌ها در آنجا از کشتی پیاده شدند و در پی آن جیسون نزد آئتس، پادشاه آنجا رفت و مأموریتی را که پلیاس بر عهده‌اش گذاشته بود، به وی ابلاغ کرد. آئتس در صورتی حاضر شد پوست زرین را به وی بسپارد که جیسون دو شرط وی را بدون کمک گرفتن از دیگران به انجام برساند. اول اینکه یوغی بر گردن دوگاو پادشاه بگذارد. این دوگاو را که سُم‌های آهنین داشته و از بینی‌هایشان آتش زبانه می‌کشید، هفائستوس به پادشاه کولخیس داده بود که هرگز گردنشان با یوغ آشنا نبود. دوم اینکه مزرعه‌ای را شخم زده و د ندان‌های اژدهایی را که آتنا به آئتس داده بود، در آنجا بکارد. جیسون که هنوز شرط اول را انجام نداده بود، مأیوس شده و تمام همّ خود را صرف چاره اندیشی کرد که در آن هنگام مدئا (Modea)، دختر آئتس که عاشق جیسون شده بود به یاری وی شتافت. اما مدئا در مقابل کمکی که به جیسون می‌کرد از وی قول گرفت تا او را به همسری خویش پذیرفته و همراه خود به یونان ببرد.
پس جیسون پیشنهاد وی را پذیرفته و مدئا نیز که در کار سحر و جادوگری مهارت داشت، مرهمی به او داد تا قبل از مقابله با گاوها، سر و بدن خود را با آن چرب نماید، چرا که هر کس از آن مرهم استفاده می‌کرد به مدت یک روز روئین تن شده و آتش و آهن در او تأثیر نمی‌کرد. همچنین به وی فهماند که اگر دندان‌های اژدها را بکارد، به جای هر کدام از آنها یک مرد مسلّح از زمین بیرون خواهد آمد که همه‌ی قهرمانان را خواهند کشت. اما وی باید به محض مشاهده‌ی این مردان از دور، سنگی به جانبشان پرتاب کند، آنها به گمان اینکه این عمل توسط یکی از خودشان انجام گرفته، به جان یکدیگر افتاده و کشته خواهند شد. جیسون با توجه به راهنمایی‌های مدئا، شرایط پیشنهادی پادشاه را یک به یک انجام داده و در نتیجه پیروز شد. اما آئتس که نمی‌خواست به وعده‌ی خودش وفا کند، درصدد سوزانیدن کشتی آرگو و قتل قهرمانان برآمد. اما قبل از آنکه آئتس مقصود خود را عملی کند، جیسون با کمک مدئا و جادوگرانش که اژدهای محافظ را خواب کرده بودند، پوست زرین راه به دست آورده و همراه با او گریخت. آئتس به تعقیب جیسون و دخترش پرداخت، اما مدئا که یکی از برادرانش به نام اپسیرتوس (Apsyrtus) را همراه آورده بود، کشته و اعضای بدن او را در آب ریخت. پس آئتس مدتی مشغول جمع آوری اعضای بدن فرزندش شده و چون از این کار فراغت یافت، متوجه شد که فرصت تعقیب را از دست داده است. بنابراین خود را به تومس (Tomes)، نزدیک‌ترین بندر ساحل غربی دریای سیاه رسانید و فرزند خود را در آنجا به خاک سپرد. سپس به عده‌ای از رعایای خود دستور داد تا کشتی را تعقیب کنند و اگر دست خالی باز گردند، همه‌ی آنها را خواهند کشت. بنابر روایت دیگری، آئتس یکی از پسرانش را به تعقیب مدئا فرستاد، اما جیسون به کمک مدئا، وی را در یکی از معابد مخصوص آرتمیس (Artemis) واقع در دهانه‌ی دانوب یا ایستروس (Istros) کشت. به هر حال آرگونوت‌ها به راه خود ادامه داده و از راه دانوب به طرف دریای آدریاتیک رفتند. در راه بر اثر خشم زئوس، توفانی پدید آمد که کشتی از راه اصلی منحرف شد. در آن هنگام کشتی به زبان درآمده و گفت مادام که آرگونوت‌ها توسط سیرسه (Circe) تصفیه نشده‌اند، خشم زئوس از بین نخواهد رفت. پس کشتی آرگو از رودخانه‌ی اریدان (Eridan) و رن (Rhone) که سرزمین اقوام لیگور و سلتی (Celtic) بود، گذشته و وارد مدیترانه شد. پس از دور زدن جزیره‌ی ساردنی (Sardinia) به جزیره‌ی آیایا (Aeaea) در کشور سیرسه رسید. در آنجا سیرسه که مانند آئتس، فرزند هلیوس (خورشید) و عمه‌ی مدئا بود، جیسون را تطهیر کرده و با مدئا مذاکره‌ی مفصلی نمود، اما از پذیرایی جیسون در قصر خویش امتناع ورزید.
پس از تطهیر، کشتی به راهنمایی تتیس (Thetys) که به دستور هرا، ناخدایی آن را بر عهده گرفته بود، به راه افتاد تا به دریای سیرن‌ها رسید. در آنجا اورفئوس نغمه‌ای چنان زیبا و دلنشین خواند که آواز سیرن‌ها نتوانست هیچ یک از آرگونوت‌ها را به خود جلب کند و تنها بوتس با شنا خود را به آنها رسانید که آفرودیته (Aphrodite) وی را نجات داده و در لی‌لیبه (Lilybe)، ساحل غربی سیسیل مستقر کرد. پس از آنکه کشتی آرگو از تنگه‌ی کاریبده (Charybde)، سیلا (Scylla) و ساحل جزایر لیپاری عبور کرد، سرانجام به جزیره‌ی کورسیر (کورفوی امروزی) رسید که سرزمین فئاسین‌ها (Pheacians) محسوب می‌شد که پادشاهی آنجا را آلسینوس (Alcinouis) بر عهده داشت. آرگونوت‌ها با گروهی از کولخیسی‌ها که به دستور آئتس به تعقیب آنها آمده بودند، رو به رو شدند. کولخیسی‌ها از آلسینوس تقاضا کردند تا مدئا را به آنها بر گرداند. آلسینوس پس از مشورت با همسرش آرته (Arete)، جواب داد در صورتی که مدئا هنوز به همسری جیسون درنیامده باشد، تقاضای آنها را خواهد پذیرفت. اما آرته موضوع را به مدئا فهماند و به این ترتیب جیسون با وی درآمیخته و شرط لازم همسری را انجام داد. پس آلسینوس تقاضای آنها را رد کرده و کولخیسی‌ها که دیگر نمی‌توانستند به سرزمین خود باز گردند، در همان جا ماندند و آرگونوت‌ها به راه خود ادامه دادند. به محض حرکت، توفانی برخاست و آنها را بر خلاف میلشان، به جانب سیرتس (Syrtes) واقع در ساحل لیبی برد. همین مسئله باعث شد تا مجبور به حمل کشتی روی شانه‌هایشان شده و آن را تا دریاچه‌ی تریتونیس (Tritonis) بردند و به راهنمایی تریتونیس (Tritonis)، خدای دریاچه، راهی به طرف دریا یافته و به جانب جزیره‌ی کرت (Crete) حرکت کردند. در طول این مدت کانتوس و موپسوس نیز جان سپردند. آرگونوت‌ها هنگام پیاده شدن در جزیره‌ی کرت با تالوس (Talos) روبه رو شدند. او که موجودی رویین تن بود، تنها نقطه‌ی حساس بدنش، شریانی بود در نزدیکی پاشنه‌ی پا که زیر یک قطعه پوست ضخیم قرار داشت و اگر این شریان باز می‌شد، تالوس جان می‌سپرد. تالوس تخته سنگ‌های بزرگ را از ساحل به جانب کشتی‌ها پرتاب می‌کرد تا آنها را از نزدیک شدن به ساحل منصرف نماید. پس مدئا با اعمال ساحرانه‌ی خود او را چنان به خشم آورد که تالوس به سنگی خورده، رگ پایش پاره شد و خیلی زود جان سپرد. پس از مرگ تالوس، آرگونوت‌ها توانستند به راحتی به ساحل نزدیک شده و شب را در آنجا بمانند و صبح به راه خود ادامه دهند. اما در دریای کرت، ناگهان تاریکی اسرارآمیزی همه جا را فرا گرفت و آرگونوت‌ها به خطر افتادند. جیسون دست دعا به درگاه آپولو برداشته و از او تقاضا کرد تا راه را به آنها بنماید. پس آپولو، دعای وی را اجابت کرده با روشنایی مختصری، یکی از جزایر اسپوراد را که در نزدیکی کشتی آنها بود، به ایشان نشان داد. آرگونوت‌ها به آنجا رفته و در ساحل لنگر انداختند و آن جزیره را آنافه (Anaphe) به معنای الهام خواندند و رواقی به افتخار "آپولوی تابان" در آن بنا کردند. چون هدایایی شایسته‌ی نیاز در این جزیره‌ی سنگی پیدا نمی‌شد، تشریفات معمولی را با شراب برگزار کردند. زنان طایفه‌ی فئاسین نه به عنوان خدمتکار از طرف آرته به مدئا هدیه شده بودند، با مشاهده‌ی این عمل به خنده افتاده و با آرگونوت‌ها به شوخی و بذله گویی پرداختند. این حالت به آ رگونوت‌ها نیز سرایت کرده و در نتیجه صحنه‌ای نشاط انگیز به وجود آمد که از آن پس، هر ساله هنگام تقدیم هدایا به آپولو، در آن جزیره تکرار شد. سپس آرگونوت‌ها در آئژینا (Aegina) توقف کرده و بعد از عبور از ساحل آبائه (Abae)، به ایولکوس (Iolcus) قدم نهادند. این مسافرت که چهار ماه طول کشیده بود، با تصرف پوست زرین به این ترتیب پایان پذیرفته و جیسون نیز کشتی آرگو را به کورینت (Corinth) برد و آن را به پوزئیدون هدیه داد. منشأ این داستان که بسیار پیچیده است، به روزگاری که هنوز اودیسه (Odyssey) تنظیم نشده بود، باز می‌گردد. چرا که در آن منظومه نیز از کارهای جیسون یاد شده است. آشنایی ما با این داستان از روی منظومه‌ای است که آپولونیوس یکی از اهالی رودس سروده و جزئیات آن را شرح داده است. به هر حال این داستان در ازمنه‌ی قدیم شهرتی بسیار داشته و روایات و حکایات محلی مختلفی درباره‌ی آن انتشار یافته است. از این داستان نیز مانند منظومه‌های هومر (Homer)، قطعات نمایشی تنظیم شده، به خصوص شرح حال مدئا که مورد توجه شعرا قرار گرفته است.
منبع مقاله :
معصومی، غلامرضا؛ (1388) دایره المعارف اساطیر و آیین های باستانی جهان جلد اول، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر؛ چاپ اول.