اسلام‌گرايي در يك دمكراسي فرقه‌اي(2)

نويسنده: هراير دكمجيان
مترجم: حميد احمدي



شرايط بحراني دامن‌گير لبنان، تأثيري عميق و تيره‌اي بر جامعه شيه به جا گذاشت. گرچه شيعيان بزرگترين فرقه كشور هستند، اما در مقايسه با ساير گروه‌ها چه در جنبه‌هاي سياسي و چه اقتصادي در محروميت به سر مي‌برده‌اند. علاوه بر اين شيعيان بار نبرد ميان فلسطيني‌ها و اسرائيل را در جنوب لبنان كه باعث روانه‌شدن سيل مهاجرين به محله‌هاي فقيرنشين اطراف بيروت شد به دوش كشيده‌اند. با مشاهده بي‌تحركي زعماي‌شان و دولت لبنان در تأمين امنيت در جنوب و يا رسيدگي به فلاكت اقتصادي آنها، شيعيان خود را بي‌يار و ياور مي‌ديدند. به اين خاطر به جستجوي يك رهبري جديد برآمدند كه پيام رهايي را نويد دهد. پس جاي شگفتي نيست كه ظهور بعدي جنبش‌هاي احياء گرايانه شيعي الهام ايدئولوژيك و رهبري خود را در منابع خارجي به ويژه ايران و عراق پيدا كردند. قبل از اين، مبادلات فرهنگي و خانوادگي قابل ملاحظه‌اي ميان شيعيان لبنان با شيعيان عراق و ايران در جريان بوده است. اين تبادل كه قرن‌ها سابقه دارد به وسيله روحانيون شيعه كه بسياري از آنها به شبكه‌هاي وسيع خويشاوندي گسترده در سراسر جامعه شيعه تعلق داشته و بخشي از جامعه فارغ‌التحصيلان مدارس فقهي در نجف و قم بودند، به شدت تقويت شد.
يك پويايي سه جانبه به ويژه در حيات روشنفكري علماء برجسته‌اي چون محمدجواد مغنيه، محمد مهدي شمس‌الدين و محمد حسين فضل‌الله جلوه‌گر است. با اين وجود، محيط عميق بحراني از اوايل دهه 1970 براي ظهور يك روحاني رقيب ديگر، يعني امام موسي صدر فره‌مندد ( كاريزماتيك) موثرتر بود.
در مورد شرايط پيدايي امام صدر در صحنه لبنان برخي ابهامات و ترديدها وجود دارد. به روشني معلوم است كه محمد جواد مغينه براي تبديل شدن به عالم پيشتاز شيعه از اعتبار فقهي بيشتري برخوردار بود. اما رويارويي‌هاي گذشته او با دولت و زعماي شيعه، باعث لطمه وارد آمدن به نامزدي او شد. به اين خاطر، انتخاب موسي صدر به عنوان اولين رئيس شوراي عالي اسلامي شيعه در 1969، با نهاد سنتي شيعه سازگار بود.(17) با اين همه، ظهور و صعود ناگهاني او پس از 1970 آن هم علي‌رغم ريشه‌هاي ايراني‌اش، نشان از جذبه كاريزماتيك او و موفقيت‌اش در بسيج توده‌ها گرداگرد جنبش محرومان (حركه المحرومين) و شاخه شبه نظامي آن يعني حركت امل (افواج المقاومه اللبنانيه) در 1975 داشت.(18) ناپديد شدن ناگهاني صدر در اوت 1978، همراه با وقوع انقلاب اسلامي در ايران (1979) و تهاجمات اسرائيل در 1978 و 1982، عامل محركه‌اي بود براي ظهور جنبش‌هاي راديكال شيعه كه مجموعاً به امت حزب‌الله معروف است.
هسته‌هاي ناهماهنگي جامعه شيعه به برنامه‌هاي متضاد و رقابت شخصي ميان زعماي برجسته در دهه 1970 برمي‌گردد. خارج از جنبش امل امام صدر، يك گرايش ديگر در اطراف شبكه‌اي از نهادهاي مذهبي تحت حمايت حزب الدعوه لبناني، كه شاخه‌اي از حزب الدعوه الاسلاميه عراق است، به وجود آمده است. ايدئولوژي الدعوه كه محصول حوزه علميه نجف است بيانگر گرايشي فعال از تجديد حيات طلبي مذهبي سياسي است كه الهام‌بخش آن آيت‌الله محمدباقر صدر شخصيت كاريزماتيك و پيرو آيت‌الله محسن الحكيم بوده است كه افرادي چون آيت‌الله (امام) روح‌الله خميني تبعيدي از ايران، محمد مهدي شمس‌الدين و محمد حسين فضل الله در حلقه درس او حضور داشته‌اند.(19)
حزب الدعوه تحت رهبري معنوي شيخ فضل الله كه در 1966 به لبنان آمد، چندين حوزه علميه و سازمان‌هاي خوديار براي تبليغ ايدئولوژي فعال گرايانه خود، به ويژه در ميان دانشجويان تأسيس كرد. دقيقاً برخلاف تعهد موسي صدر نسبت به يك هويت لبناني، جنبش نوظهور فضل‌الله به ايدئولوژي فراملي در حال ظهور فعال‌گرايي شيعي كه ريشه در نجف و قم داشت وفادار بود. فضل‌الله در نوشته‌هاي خود شرايطي را مطرح ساخت كه بر اساس آن مي‌توان عليه دشمنان اسلام(20) از قوه قهريه استفاده كرد و مشروعيت كنترل ساختار قدرت لبنان از سوي مسيحيان را رد كرد.
با اين وجود، طي سالهاي برتري موسي صدر، فضل ‌الله از صحنه سياسي دوري گزيد هر چند كه عضو شوراي عالي اسلامي شيعه باقي ماند. علي‌رغم اينكه مقام يك مجتهد برجسته را داشت، فضل‌الله همانند موسي صدر از پيروي توده‌ها برخوردار نبود و از به مخاطره افكندن و به منازعه طلبيدن موقعيت بوي در شوراي عالي حتي در جريان مبارزه قدرت مارس 1975 خودداري ورزيد. در نتيجه، موسي صدر براي يك دوره ديگر رياست شورا را برد و شيخ شمس‌الدين رقيب فضل‌الله را به عنوان نايب رئيس، كه هنوز هم اين مقام را دارا است، منصوب كرد. (21) از زمان ناپديد شدن موسي صدر در اوت 1978، كرسي رياست شورا خالي باقي مانده است، چون برخي از پيروان او وي را امام غايب در نظر مي‌گيرند.
امل پس از آشوب ناشي از ناپديدي رهبرش، به عنوان جنبشي غيرمذهبي كه خود را وقف پيشبرد منافع جامعه شيعه در لبنان كرده است ظهور كرد. در نوامبر 1980، نبيه بري مقام دبير كلي امل را به دست گرفت و حزب الدعوه در عين حال هويت جداگانه خود را حفظ كرد. از 1980 تا 1982، روابط امل با رژيم جديد در ايران رو به سردي گذاشت چون رهبران غيرروحاني انقلاب كه با امل رابطه نزديك داشتند تصفيه شده و يك رهبري روحاني تحت حمايت (امام) خميني به قدرت رسيد كه در پي روي كار آوردن يك مدل راديكال حكومت اسلامي در لبنان بود. اوضاع زماني وخيم‌تر شد كه ايران برخلاف خواسته‌هاي امل از حملات فلسطيني‌ها به اسرائيل حمايت كرد و نبيه‌بري علي‌رغم مخالفت ايران به درگير شدن در فزايند سياسي لبنان ادامه داد. تهاجم اسرائيل در ژوئن 1982 صحنه را براي ظهور حزب‌الله فراهم ساخت.
امت حزب‌الله به عنوان يك چتر سازماني در 1982 و 1983 در نتيجه گردهمايي چندين گروه تحت رهبري از فارغ‌التحصيلان حوزه نجف و قم ظهور كرد. تعاليم راديكال آيت‌الله محمد باقر صدر تا زمان اعدام او توسط حكومت عراق در آوريل 1980 در اين محافل از نفوذ موثر برخوردار بود. بسياري از علماء راديكال نيز در قم تحصيل كرده و با روحانيون مبارز ايراني روابط نزديك برقرار ساخته بودند. از جمله بنيانگذاران حزب‌الله مي‌توان به سه روحاني از شهر بعلبك- يعني سيد عباس موسوي، شيخ صبحي طفيلي و شيخ محمد يزبك- اشاره كرد. از ديگر عناصر عمده حزب‌الله مي‌توان طرفداران شيخ فضل‌الله، از جمله رهبران حزب‌الدعوه- يعني سيد ابراهيم الامين، شيخ علي كوراني، و شيخ نعيم قاسم- را نام برد.
نمايندگي منطقه بيروت به عهده شيخ محمد اسماعيل الخليق و سيد حسن نصرالله بود. همچنين بايد از شيخ راغب حرب نام برد كه رهبري مبارزه عليه اسرائيل در جنوب لبنان را تا زمان ترورش در فوريه 1984 به عهده داشت. (22)
در جريان يك دهه پس از ظهور حزب‌الله، رزمندگان آن با طيفي از دشمنان درگير شده‌ اند كه مي‌توان از امل، نيروهاي مباروني لبنان، اسرائيل و متحدانش در جنوب، آمريكا، فرانسه و برخي كشورهاي خليج فارس نام برد. به علاوه، گروه‌هاي وابسته به حزب‌الله مسؤول ربودن گروگان‌هاي امريكايي و اروپايي و انجام حملات مخرب عليه سفارت آمريكا (آوريل، 1983)، نيروهاي دريايي امريكايي و فرانسوي در بيروت (اكتبر 1983) و يك سري اهداف خارج از لبنان بوده‌اند. گرچه برخي از اين گروه‌هاي زيرزميني رابطه ضعيفي با شبكه‌هاي حزب‌الله دارند، چنين به نظر مي‌رسد كه گروه‌هاي ديگري نظير جهاد اسلامي، سازمان مستضعفين في‌الارض و سازمان عدالت انقلابي جبهه‌هايي هستند كه رهبران حزب‌الله عمليات خود را در وراي آنها انجام دهند.
از جمله وابستگان به حزب‌الله، امل اسلامي تحت رهبري حسين موسوي است كه حرفه معلمي دارد. گرچه امل اسلامي با حزب‌الله اشتراك ايدئولوژي داشته و با ايران در ارتباط مي‌‌باشد، از زمان جدايي موسوي از امل نبيه‌بري بر سر انحراف بري از خط اسلامي بنيان شده توسط آيت الله (امام) خميني، هويت خود را در بعلبك حفظ كرده است.(23)
گذشته از حوزه‌هاي نفوذ و وابستگان شيعي خود، حزب‌الله از چندين گروه فلسطيني كه عليه اسرائيل مي‌جنگند حمايت كرده است. در چهارچوب وسيع‌تر مبارزه مسيحي- مسلمان و كشمكش با اسرائيل، رهبران حزب‌الله براي تشكيل سازمان‌هاي اسلامي خط مقدم به منظور به حداكثر رساندن قدرت و نفوذ خود به گروه‌هاي مبارز سني پيوسته‌اند. اين گروه‌هاي پوششي، كه رهبري آن را ائتلافي از روحانيون فعال شيعه و سني به عهده دارند، شامل جبهه اسلامي (الجبهه الاسلاميه)، مجمع روحانيون مسلمان (مجمع العلماء المسلمون)، و مقاومت اسلامي (المقاومه الاسلاميه) هستند كه نمايندگي شبه نظاميان مسلمان در حال جنگ با اسرائيل و عوامل لبناني آن در جنوب لبنان را به عهده دارند.(24)
ايدئولوژي حزب‌الله از انقلاب ايران الگو مي‌گيرد كه بر اتحاد جدايي و ناپذير ميان رهبري مذهبي و سياسي همانگونه كه در حضرت محمد (ص) مجسم بود، تأكيد دارد. به اين خاطر، فقهاي عالي رتبه مسؤوليت پاسداري از پيام الله را به عهده دارند. اين نوع پاسداري مذهبي-سياسي اساس تئوري‌هاي باقر صدر و (امام) خميني را كه در ايران به اجرا گذاشته شد، تشكيل مي‌دهد.(25)
گرچه هيچ يك از فقهاي شيعه لبناني داعيه برجستگي بلامنازع را ندارند، اما شيخ فضل‌الله عموماً به عنوان رهبر معنوي (المرشد الروحي) حزب‌الله شناخته مي‌شوند. در اين راستا فضل‌الله خود را در سطحي فراتر از فعاليت‌هاي پيكارجويانه حزب‌الله نگه داشته است چون وظيفه‌اش را به عنوان يك مرجع وابستگي به گروه‌هاي خاص ندانسته و سعي دارد مقلداني در ميان جامعه بزرگتر شيعه و نيز در ميان ساير مسلمانان به دست آورد.(26) اگر شيخ‌ فضل‌الله از معرفي خود به عنوان حامي پيكارجويي حزب‌الله پرهيز دارد، به اين خاطر است كه مي‌ترسد هدف خشونت قرار بگيرد، به ويژه پس از اينكه از دو سوء قصد عليه خود جان سالم به در برده است.
فضل الله و ديگر رهبران شعيه علي ‌رغم تعهداتشان نسبت به يك جامعه اسلامي ايده‌آل به طور ضمني غيرقابل عملي بودن استقرار يك سيستم سياسي به سبك ايران را در لبنان به دليل اينكه نه تنها مسيحيان بلكه سني‌ها و دروزها با آن مخالف هستند، قبول كرده‌اند. فضل‌الله كه در يك مخمصه ايدئولوژيك و سياسي گرفتار آمده است، خواستار وحدت اسلامي با مسلمانان غيرشيعي و نيز گفتگو با مسيحيان شده است تا ارزش‌هاي مشترك معنوي عليه علماني‌گري و كمونيسم را تقويت بخشيد.(27) شيخ شمس‌الدين نيز يك چنين احساساتي از خود بروز داده است چون از آغاز فعاليت‌هايش در نجف، در مقابل ايدئولوگ‌هاي حزب‌الله به عنوان يك چهره نسبتاً ميانه‌رو شناخته شده است. شمس‌الدين به عنوان نايب رئيس شوراي عالي اسلامي شيعه به ناچار خود را با پيچيدگي‌هاي ناشي از سيستم فرقه‌اي لبنان مواجه ديده است. به اين خاطر خواستار همزيستي مسالمت‌آميز ميان مسيحيان و مسلمانان شده است تا به اين وسيله به ارزش‌هاي مشترك ميان دو عقيده جامعه عمل پوشيده شود. به اين اعتبار او با علمانيت (تفكيك دين از سياست) و نيز با سيستم فرقه‌اي (الطائفيه) كه در آن نقش عمده‌اي به شيعيان داده نشده است، مخالفت مي‌ورزد. در عوض او يك كثرت‌گرايي (پلوراليسم) دمكراتيك (التعادليه) بر اساس شور و مشورت و اجماع ميان فرقه‌ها را پيشنهاد كرده است.(28)
گرايش به جانب ميانه‌روي در جامعه شيعه در خود حزب‌الله نيز آشكار شده است. روي كار آمدن هاشمي رفسنجاني به عنوان رئيس جمهور در ايران پس از درگذشت آيت‌الله (امام) خميني و سقوط جناح راديكال علي اكبر محتشمي به ميانه روي حزب ‌الله كمك كرده است. با توجه به وابستگي نظامي و مالي حزب‌الله به ايران(29)، اين گروه نمي‌توانست در حالي كه دولت رفسنجاني تصميم به اجتناب از رويارويي با غرب گرفته بود، به ادامه جهاد دست بزند. نتيجه اين امر تضعيف جناح‌هاي مبارز حزب‌الله و رهايي تدريجي گروگان‌هاي غربي بود. حزب‌الله علي‌رغم مخالفت جناح پيكارجويي‌اش، در انتخابات نيمه 1992 لبنان شركت كرد و موفقيت چشمگيري به دست آورد.(30)
آينده احياءطلبي اسلامي و نمايندگان سني و شيعه آن به تحولات داخلي لبنان و نيز تأثير چندين عامل خارجي بستگي دارد. در صورت باثبات شدن محيط پيرامون پرآشوب لبنان از طريق انعقاد يك توافق عمومي صلح اعراب و اسرائيل همراه با مشاركت سوريه، و نيز ادامه جذب ايران به جامعه جهاني، پيكارجويي‌ اسلامي تضعيف خواهد شد.
پرواضح است كه تغيير و تحولات عمده در سوريه و حتي عراق مي‌تواند بر اوضاع لبنان تأثير بگذارد. در خود لبنان، آينده اسلام‌ سياسي به اين بستگي دارد كه دولت رئيس جمهور الياس هراوي و نخست‌وزير رفيق حريري بتواند منافع مسلمانان و مسيحيان هر دو را بر اساس توافق طايف برآورده ساخته و براي طبقات فقيرتر بدون در نظر گرفتن وابستگي فرقه‌اي آنها، ميزاني از عدالت اجتماعي – اقتصادي فراهم سازد.

پی نوشتها:

1-در مورد علل و عوامل كشمكش ميان فرقه‌ها رجوع كنيد به:
R. Hrair Dekmejian, “Consociational Democracy in Crisis: The case of Lebanon,” Comparative Politics 10, no. 2 (Jan. 1978): 252-63. R. Hrair Dekmejian, Patterns of Political Leadership: Lebanon, Israel , Egypt (Albany: State Univ. of New York Press, 1975), 34-62. 100-101.
A.Nazir Hamzeh “Confilict in Lebanon: A Survey of Opinion and Attitudes” (ph.d. diss., Univ. of Southern California, 1986). 59-66.
2-در مورد علل رستاخيز اسلامي نگاه كنيد به:
Robin Right, “Lebanon.” In the Politics of Islamic Revivalism’ed. Shireen T. Hunter (Bloomington: Indiana Univ. Press. 1988). 57-61.
براي يك تحليل مفصل از گروه‌هاي اسلام گراي لبنان نگاه كنيد به:
A.Nizar Hamzeh and R. Hrair Dekmejian. “The Islamic Spectrum of Lebanese Politics.” Journal of South Asia and Middle Fast Studies 16. No. 3 (Aptr. 1993).
3-فتحي يكن، الموسوعه الحركيه (امان، دارالبشير، 1983) 540-247.
4-براي توضيح بيشتر پيرامون اين انديشه‌ها نگاه كنيد به:
Fathi Yakan, Islamic Movement: Problems and Perspectives (Indiana polis: American Trust Publications, 1984).
5-Ibid , 87. 109-110.
6-النهار، 6 ژوئيه 1985، ص 4؛ النهار. 2 نوامبر 1991، ص 4.
7-النهار، 13 ژوئيه 1992، ص 4.
8.Marius Deeb, Militant Islamic Movements in Lebanon: Origins, Social Basis, and Ideology (Washington D.C: Center for Contemporary Arab Studies, 1986), 5-7.
9-براي جزئيات بيشتر نگاه كنيد به:
Marius Deeb, Militant Islamic Movements in Lebanon, 1-10.
همچنين نگاه كنيد به المسيره، 10 فوريه 1992، ص 12.
10-الشراع، 6 اوت 1984، ص 120.
11-النهارالعربي والدولي، 18 سپتامبر، 1989، ص 17.
12-الشراع، 27 ژوئيه 1992، ص 31-30.
13-همان.
14-براي جزييات بيشتر نگاه كنيد به: شيخ عبدالله الحبشي، الكفيل باالعلم الدين الضروري (بيروت، برج ابوحيدر، 1984)، الشراع، 27 ژوئيه 1992 صص 31-30. شيخ عبدالله الحبشي، صريح البيان (بيروت، برج ابو حيدر، 1989) صص 97-195.
15-يكن، الموسوعه، ص 259.
16-همان، ص 267.
17-Ibid., 16-17.
18-براي جزئيات كامل‌تر نگاه كنيد به:
Augustus Richard Norton, Amal and the Shia: Struggle for the Soul of Lebanon (Austin: Univ. of Texal Press, 1987), 37-58. Robin Wright , Sacred Rage (New York: Simon and Schuster, 1985), 48-51 , 57-70.
در مورد موسي صدر نگاه كنيد به:
Fuad Ajami, The Vanished Imam (Ithaca: Cornell Univ. Press, 1986).
19-Chibli Mallat, Shi’I Thought, 23, 28-29. Shimon Shapria. “the Origins of Hizballah, “the Jerusalem Quarterly no. 46 (Spring 1988): 116-17.
20-محمد حسين فضل الله، الاسلام و منطق القوه (بيروت: الموسسه الجمعيه، 1981)، ص 247.
21- Shapira. “Origins of Hizballah”. 116-19.
22-Ibid, 124-125. 127-29. Marius Deeb, Militant Islamic Movements in Lebanon, 15-19.
23- Shapira, “Origins of Hizballah,” 125. Marius Deeb, 12-13.
النهار، 8 فوريه 1984، صص 9-8.
24-النهار، 28 ژوئيه 1988، ص 4.
25-محمد باقر الصدر، لمحه فقيهه تمهيديه عن مشروع دستورالجمهوريه الاسلاميه في ايران (قم، 1979)، صص 35-18. ا لعهد، 24 آوريل 1987، ص 4.
26-الشراع، 6 ژوئن 1988، ص 17.
Mallaat, Shi’I Thought , 27-30.
27-Ibid , 40-41.
28-Ibid.
29-النهارالعربي والدولي، 18 سپتامبر 1989، ص 17.
30-الشراع، 13 ژوئيه 1992، ص 23، الشراع، دوم اوت 1992، صص 13-12.