نقد کتابهای کودک پیرامون زندگی معصومان (2)
در قسمت قبل در نگاهی کلی کتابهایی را که پیرامون زندگی معصومان - علیهم السلام - برای کودکان نوشته شده است، مورد نقد و بررسی قرار دادیم. در آن نوشتار، نخست تلاشگران این عرصه را ستودیم و پس از اعتراف به بلندی جایگاه ایشان
نقد کتابهای کودک پیرامون زندگی معصومان(ع) قسمت دوم
نویسنده: یوسف غلامی
در قسمت قبل در نگاهی کلی کتابهایی را که پیرامون زندگی معصومان - علیهم السلام - برای کودکان نوشته شده است، مورد نقد و بررسی قرار دادیم. در آن نوشتار، نخست تلاشگران این عرصه را ستودیم و پس از اعتراف به بلندی جایگاه ایشان و خیراندیشی و دلسوزی آنان در این راه، پارهای معایب کلی آن کتابها را بیان نمودیم. در ادامه برآنیم تا پیرامون نکاتی دیگر، آن کتابها را مورد نقد و بررسی قرار دهیم. آنچه در این نوشتار بیان میکنیم به پیرامون مسائل زیر است:
در نظر نگرفتن مسایل فنی و هنری
متناسب نبودن موضوع برای کودکان
بدآموزهای ضمنی
خلاصه مقاله گذشته آن بود که از محتوا و تصاویر کتابهای کودکان برمیآید که مسلمانان مردمانی آشوبگر، هرج و مرجطلب و پر خشونت و بیفرهنگ بودهاند. چهرهای که در کتابهای کودکان از اسلام ترسیم میشود بیش از آنکه جاذبه داشته باشد دافعه دارد. در این آثار، پیامبر و امامان معصوم - علیهم السلام - افرادی معرفی میشوند که جز درد و رنج و فقر برای پیروان خود به ارمغان نیاوردهاند و مسلمانان پیوسته در رنج و مشقت و فقر نمایش داده شدهاند.
در کتاب پنج تن آل عبا، نوشته آقای داستانی بنیسی (ص24) حدیثشریف کساء به طور ناقص و اشتباه ترجمه و تفسیر شده است. در حدیثشریف چنین میخوانیم که امیر مؤمنان علی(ع) به پیامبر(ص) عرض میکند: ما لجلوسنا هذا تحت الکساء من الفضل عندالله یعنی جمع شدن ما در اینجا چه فضیلت و شرافتی در پیشگاه خدا دارد؟ این در حالی است که در این کتاب با عنوان درشت آمده است: فایده نشستن در زیر عبا چیست؟ و کودک تصور میکند نویسنده میخواهد برای او از فواید نشستن در زیر عبا سخن گوید. بعلاوه، که کساء به معنی عبا نیست.
لغزش دیگر آنکه در ترجمه فرمایش رسول خدا(ص) مینویسد: «شیعیان و دوستان در جلسات خود دور هم جمع میشوند و این جمع شدن ما را در زیر عبا تعریف کرده و لذت میبرند و خوشحال میشوند و مقام و منزلت ما را به همدیگر بازگو میکنند. خداوند هم به خاطر همین کارشان رحمتخود را بر آنان نازل فرموده و ...
در حالی که ترجمه صحیح چنین است:
ماجرای ما که در این محفل جمع شدهایم در هیچ محفلی از محفلهای شیعیان و دوستان ما ذکر نمیشود مگر اینکه رحمت الهی بر ایشان نازل میگردد...».
در کتابی دیگر میخوانیم:
«عبدالمطلب جد پیامبر در باره آن حضرت خوابی دیده بود ولی از آن چیزی سر در نمیآورد. به نزد کاهن قریش رفت تا خوابش را تعبیر کند. عربها عادت داشتند در باره سفر، ازدواج و تعبیر خوابشان با کاهن یا کاهنه مشورت کنند. کاهن به وی گفت: از نسل تو مردی پدید خواهد آمد که پیامبر میشود. عبدالمطلب خوشحال برخاست.»
[داستان زندگی پیامبر (میلاد پیامبر) نوشته عبدالحمید جودةالسحار، ترجمه بیآزار شیرازی، ص6 و7 و 8]
خوب بود مترجم گرانقدر پیش از اعتماد به نقل خبر مؤلف که منبع وی اخبار اهل تسنن استبار دیگر در اعتبار این روایت و سند آن دقت میکرد. این اخبار آنگاه که بدون تحقیق و تفسیر ذکر شوند جد بزرگوار پیامبر اکرم(ص) را در حد پایینترین افراد عصر خود قرار میدهند. اگر هم در کتب شیعه چنین اخباری یافتشود باید به مدارک آن بیشتر دقت کرد دیگر آنکه چه بسا برخی از کسانی که در آن عصر به کاهن شهرت داشتهاند تعبیرکنندگان خوابها بودهاند که به پارهای از علوم زمان خویش آشنایی داشتهاند نه غیبگویان دروغپردازی که مراجعه به آنها روا نیست. حتی اگر بپذیریم که مراجعه به آن قبیل افراد، در پیش از اسلام روا بوده نمیتوان آن را در شان جد پیامبر دانست.
به هر تقدیر در آثار اسلامی از شخصیت عبدالمطلب چنین یاد میشود که وی نه تنها رنگ محیط به خود نگرفت، در عادات و رسوم محیط تاثیر گذارد.
در کتاب «دوران جوانی پیامبر» نوشته همین مترجم، ص 4 میخوانیم: «ابوطالب نزد خدیجه رفت و به او گفت: آیا میخواهی محمد را استخدام کنی؟»
امروزه آنچه از کلمه «استخدام» فهمیده میشود البته معنی ناخوشایندی ندارد اما در گذشته - بخصوص در نزد مردم عرب - استخدام همان معنی لغوی (به خدمت گرفتن و اجیر کردن) را داشته است. و چون ما در صدد ذکر رویدادهای آن دورانها هستیم ناچاریم معانی کلمات را در آن ایام بخوبی بشناسیم.
یعقوبی در کتاب خود مینویسد: اعتقاد مردم بر اجیر کردن پیامبر از سوی خدیجه باوری نادرست است. چرا که هیچ کس در هیچ هنگام نتوانسته پیامبر را اجیر کند. علامه مجلسی(ره) نیز در کتاب بحارالانوار مینویسد: اگر چنین سفری اتفاق افتاده باشد [که پیامبر برای خدیجه عهدهدار امر تجارت شده باشد] شرکت پیامبر در آن یا به صورت مضاربه (سرمایه از یک طرف و کار از طرف دیگر) و یا به شکل شراکتبا خدیجه بوده است.
همین نویسنده در کتاب نخستین کسانی که اسلام آوردند پس از علی(ع) از ابوبکر نام میبرد! در حالی که حتی به اعتراف اهل تسنن (سیره ابنهشام) پس از علی(ع) زید بنحارثه ایمان آورد و ابوبکر بیتردید فرد چهارم به بعد بوده است.
ایشان سپس مینویسد: ابوبکر آنقدر با بلال به گفتگو پرداخت و آنقدر از اسلام برایش گفت تا اینکه او ایمان آورد!
معلوم میشود ابوبکر حق بسیار بزرگی بر بلال داشته است! چه آنکه اسلام وی با دلسوزی و خیرخواهی ابوبکر صورت گرفته است. معلوم نیست او چرا با آنکه این همه نسبتبه اسلام و بلال خیرخواه است نخستین غصبکننده حق اهل بیت - علیهم السلام - میباشد! ما در منابع شیعه مطلبی حاکی از اینکه ابوبکر، بلال را به اسلام هدایت کرده باشد، ندیدیم. آنچه در منابع شیعه و سنی مسلم است اینکه ابوبکر مدتی در محل سکونتبلال میزیسته و سرانجام به امر پیامبر وی را از اربابش خریده و نزد پیامبر آورده و آنگاه آزاد شده است.
در خبری نیز چنین آمده که چون بلال با ابوبکر بیعت نکرد عمر او را ناسزا گفت و اظهار داشت: آیا مگر تو آزاد شده ابوبکر نبودی! این است قدردانی تو؟! بلال گفت: اگر ابوبکر مرا برای خدا آزاد کرده، حالا هم برای خدا آزادم بگذارد ...
در صورتی که موضوع اسلام آوردن بلال به دست ابوبکر قطعی بود در امثال این خبر، مورد استناد قرار میگرفت.
در کتاب نقش پیغمبر در پیوند اجتماع (نوشته سید مهدی آیتاللهی) میخوانیم:
«در گوشه این حرم خداوند سنگی هست که میگوییم حجرالاسود (سنگ سیاه) و زائر این سنگ را با دست لمس میکند. یعنی با این وسیله با خدای خود بیعت مینماید ... دست زدن به سنگ سیاه بیعت زائر با خداوند است و در حقیقت دست راستخداست. خداوند دست راستخود را به صورت این سنگ مقدس دراز کرده و میخواهد از هر زائری بیعتبگیرد».
هر چند در روایات، لمس حجرالاسود به همین گونه تفسیر شده است، ذکر آن بدون هیچ توضیح برای مخاطبان کودک نه تنها صحیح نیست، نوعی تمسخر مسایل اسلامی است.
به همین منظور رعایت نکردن تناسب در بیان مطالب سبب برداشت نادرستخواننده یا انحراف او خواهد شد. از این نمونه در کتابهای کودکان کم نیست; که به پارهای از آنها اشاره میکنیم:
در کتاب پنج تن آل عبا، مؤلف قبل از کمترین سخن ازماجرای حدیثشریف کساء، در اولین سطر مینویسد: جابر کیست؟ و آنگاه میگوید میخواهیم قبل از آغاز داستان، جابر را که گوینده این داستان استبرایتان معرفی کنیم.
بسیار واضح است که برای بیان ماجرای فوق برای کودکان معرفی جابر در اولین سخن هیچ مناسبتی ندارد. موضوع اعتبار سند شریف کساء تنها برای بزرگسالان دارای اهمیت است و ای بسا حتی برای نوجوانان ذکر آن ضروری نیست تا چه رسد به کودکان.
در کتاب معجزات پیامبر، نوشته محسن انصاری، به برشماری چند کرامت از حضرت رسول خدا(ص) پرداخته شده است. گذشته از تصویر نامناسب روی جلد، در صفحه اول کتاب (پس از جلد) نام کتاب تغییر کرده و «قحطی در مدینه» عنوان گردیده، در حالیکه قحطی در مدینه تنها یکی از موضوعات کتاب است. حروف کتاب نیز از حد معمول کتاب بزرگسالان نیز ریزتر است.
کتاب نامی بزرگ دارد و خواننده تصور میکند در این کتاب لااقل از یکصد معجزه پیامبر آگاهی مییابد در حالی که متن کتاب جز بیان چند کرامت نیست. خواننده پس از مطالعه، چنین تصور میکند که معجزات پیامبر در نجات چند حیوان و شفای بیمار خلاصه میشود.
در کتاب «محاصره اقتصادی» نویسنده سعی دارد دوره سه سالهای را که پیامبر و یارانش در شعب ابیطالب بودند ترسیم کند و پیش از این، در چهار صفحه، آغاز کتاب را به ماجرای اسلام آوردن عمر میپردازد! منظور وی از ذکر این ماجرا سختیهایی است که مسلمانان نخستین (مانند خواهر عمر و شوهرش) در اسلام آوردن خود تحمل کردهاند. حال آنکه هیچ مناسبتی میان این مبحث و عنوان کتاب که محاصره اقتصادی است وجود ندارد.
نویسندهای در ضمن بیان ماجرای حضرت ابراهیم(ع) مینویسد:
ابراهیم میخواست فرزندش را ذبح کند! (نقش پیغمبر در پیوند اجتماع، سید مهدی آیتاللهی، ص 5)
موضوع ذبح اسماعیل به دستحضرت ابراهیم(ع) همچنان برای بسیاری از بزرگسالان دارای ابهام است تا چه رسد به کودکان.
از همین نویسنده در کتاب هجرت به مدینه، (ص6) میخوانیم:
«مهاجران مدینه با پیامبر عهد بستند که از آن پس دزدی و زنا نکنند!»
معلوم نیست اگر کودکان و نوجوانان بپرسند «زنا نکنند» یعنی چه، نویسنده باید چه پاسخی بدهد! خوب بود به جای این تعبیر گفته شود: آنها با پیامبر عهد بستند که از آن پس دزدی و کار زشت نکنند.
این نویسنده در کتاب کودکی پیغمبر در نخستین صفحه و در اولین سطر چنین میآورد:
«عبدالله (پدر بزرگوار پیامبر) جوانی زیبا و پاکدامن بود. اخلاق و زیبایی او زنان مکه را به سوی خود متوجه ساخته بود!.. زنان فراوانی داوطلب ازدواج با وی بودند ولی عبدالله از میان آن همه زنان داوطلب، آمنه ... را برگزید.»
از ماجرای فوق چنین برمیآید که «عبدالله بسیار زیباروی بوده و دوشیزگان و زنان، عاشق خوشگلی سیمای وی میشده و پیوسته عشق خود را به وی ابراز میکردهاند و یکی از همین داوطلبان آمنه بوده است! که در فرجام، عبدالله او را در میان زنان انتخاب میکند.»!
ولی حقیقت این است که اولا: زیبایی و محبوبیت او تنها به موجب خوشسیمایی نبوده استبلکه سیمای پرنور و با معنویت داشته است. آنچه مرحوم مجلسی و دیگران به اتفاق نقل کردهاند این است که: خداوند او را به حسن و بها و نور و ضیایی مخصوص گردانیده بود که کسی مثل آن ندیده و نشنیده. بعلاوه که عدهای میدانستند که نور پیشانی و سیمای وی نور نبوت فرزندش خاتم انبیاء(ص) است که در نزد وی امانت میباشد و به همین سبب اهل حرم او را مصباح حرم مینامیدند. زیرا در شب که راه میرفت نور رویش جهان اطرافش را روشن میساخت.
دوم اینکه: دوشیزگان به وی پیشنهاد ازدواج نمیکردند بلکه به نقل روایات، چون عبدالله به سن شباب رسید نور نبوت از جبین او ساطع بود. جمیع اکابر و اشراف نواحی آرزو میکردند که به او دختر دهند و نور او را مخصوص خویش گردانند.
سوم اینکه: آمنه داوطلب ازدواج نشد بلکه چون پدر آمنه «وهب بنعبد مناف» از پاکدامنی و کرامت عبدالله با خبر شد و دید که چگونه خداوند در توطئه دشمنان، او را حفظ کرد همسر خود را برای در میان نهادن پیشنهاد ازدواج عبدالله با دخترش آمنه نزد عبدالمطلب فرستاد و او نیز پذیرفت.
نویسندهای توانا و دلسوز نام یکی از کتابهای خود را چنین مینهد: اولین زن پیامبر!
کودک یا نوجوان از خود میپرسد مگر پیامبر اسلام چند همسر داشته است که در این کتاب سخن از اولین همسر ایشان است؟!
اگر قرار است از زندگی حضرت خدیجه(س) سخن گفته شود بهتر است نام کتاب را چنین انتخاب کنیم: خدیجه همسر پیامبر. چه لزومی دارد که بر اولین یا دومین همسر پیامبر تاکید بورزیم؟!
بعلاوه که نمیتوان فلسفه ازدواجهای پیامبر را برای کودکان تشریح کرد. پس در آن صورت اگر آنها بپرسند پیامبر چند زن داشته، چگونه میتوان عدد همسران آن حضرت را بیان کرد؟!
آنگاه که کتابهای غیر دینی هنرمندانه به کودکان ارائه شود تاجران عرصه کتاب و راهزنان فرهنگی با کمترین هنر میتوانند پوچترین مفاهیم را در قالبهای زیبا به کودکان عرضه کنند و ناشایستهترین بهرههای سیاسی و اخلاقی را عاید خویش سازند. بواقع مایه اندوه است که رقم هر نوبت چاپ این قبیل کتابها افزون بر صد هزار باشد و کتابهای مذهبی پس از چند سال کمتر از پنج هزار چاپ شود. کتابهایی با چند تصویر خرس و گربه در چند نوبت چاپ، به هفتصد هزار برسد و کتابهای مذهبی با بدترین کیفیت پس از ده سال تنها چهار هزار نسخه به چاپ رسد.
این در حالی است که برخی از کتابهای کودکان در کشورهای دیگر پس از چند دوره چاپ تعدادشان به 5/1 میلیون نسخه میرسد باید افسوس خورد که برخی از ناشران مسلمان در کشور ما از آنجا که پس از مدتها نتوانستهاند پیرامون مسایل دینی - بخصوص برای کودکان - آثار پربار و هنرمندانهای ارائه کنند به ترجمه آثار بیمحتوای غربی پرداختهاند و با چاپهای مکرر آنها اوضاع اقتصادی خویش را سامان بخشیدهاند. در حقیقت دستمایه تجارت آنان اذهان بیپیرایه و تشنه کودکان ماست.
حال در ذیل به پارهای از معایب کتابهای خود اشاره میکنیم و امید داریم که رهنمودهایی نیز تقدیم نماییم.
پگاه تازه دمیده بود و هوا گرگ و میش بود که خدیجه راه خانه عمویش را پیش گرفت. (اولین زن پیامبر، داستانی بنیسی، ص 4)
او (خدیجه) هر روز کبوتر خیال را به سوی شاخ و برگ شجره پاک و سرسبز حضرت محمد(ص) میفرستاد.
(اولین زن پیامبر، ص 12)
هنوز بعضی از بزرگسالان نمیدانند هوای گرگ و میش چه ساعتی از روز یا شب است و معنی کلمه پگاه برای آنان مبهم است تا چه رسد به کودکان.
«ابراهیم خانه را میسازد اما نه برای خود و نه برای فرزندش اسماعیل، برای بیپناهها، بستی برای تعقیب شدهها، ... پناهگاه صیدهای مجروح. اینجا دیگر حرم خداوند است; روسپیخانه و تبعیدگاه و قتلگاه نباید باشد.»
(کتاب نقش پیغمبر در پیوند اجتماع، آیتاللهی، ص6)
درک تعابیری چون «صیدهای مجروح، بست، روسپیخانه» و امثال آن برای کودکان و بلکه نوجوانان دشوار است.
در جای دیگر میخوانیم:
«حضرت برای ایجاد یک سیستم و نظام خاص اجتماعی دوازده نفر را ... انتخاب کرد. حضرت روی جریان سیاسی ابوبکر را با خود به غار ثور برد».
(هجرت به مدینه، آیتاللهی، ص6 و 10)
از همین نویسنده در کتاب «جنگ خندق» مطالبی میخوانیم که هیچ در خور فهم کودکان نیست، در حالی که مؤلف گرانقدر آن در آغاز کتاب نوشته است: تقدیم به کودکان و نوجوانان! نمونه آن تعابیر نامفهوم برای کودکان چنین است:
«اسلام با اهل بغی میجنگد.»، «تخم نفاق میکاشتند.»، «دیه قتل، پیک رسالت، اتحادیه، توطئه، بلف نظامی، شبیخون، داوطلب، وثیقه»!
در همین جا بیفزاییم که بعضی از نویسندگان دلسوز از آنجا که در صدد بودهاند به زبان کودکان سخن گویند آنچه توانستهاند از نثر روان و ساده استفاده کردهاند; غافل از آنکه جذابیت کتاب تنها به نثر روان و ساده نیست. آنگاه که مسایل هنری و فنی به طور کامل در نظر گرفته نشود نثر روان و ساده نه تنها بر جذابیت کتاب نمیافزاید، آن را در حد اثری بیمحتوا و خرد جلوهگر میسازد. اگر تنها رواننویسی برای بهتر ارائه شدن کتاب کودک کافی بود باید همه مادران میتوانستند بهترین نویسندگان کتاب کودک باشند.
حال در ذیل به نکاتی در این زمینه اشاره میکنیم.
کودکان بیشتر مطالعه کتابهایی را دوست دارند که جنبههای شادیبخش و هیجانآور یا اعجابآورش بسیار باشد یا لااقل کم نباشد. باید نقش اصلی به عهده تصاویر باشد نه متن. عبارتها نیز همه کوتاه و گویا باشند. جملههای طولانی و نفسگیر، در نزد آنان هیچ جاذبهای ندارد. قصه کودکانه نباید چند موضوعی باشد مگر یکی اصلی و بارز و بقیه جنبی باشد. پند و نصیحتهای صریح (القای مستقیم) برای کودکان هیچ خوشایند نیست. آنها از ماجراهایی که سراسر واقعیتهای اجتماعی است و هیچ گونه لطافتیا خیالانگیزی در آن نهفته نیست چندان لذت نمیبرند.
آنگاه که از موجودات غیر ظاهر (مثلا از شیطان) برای آنان سخن گفته میشود چندان لازم نیست که همه خصوصیات آن موجود برای وی برشمرده شود. این امر علاوه بر آنکه از لطافت ماجراها میکاهد، نوشته را بیشتر علمی و خشک جلوه میدهد. به علاوه ذهن کودک را از موضوع اصلی دور میسازد.
در بیان حوادث تاریخی و ماجراهای عاطفی، ذکر توضیحات جغرافیایی برای آنها خوشایند نیست; حال آنکه در پارهای از کتابهای کودکان برای ترسیم سرزمین اهل بیت - علیهم السلام - از شیوه نامناسب نقشه و توضیحات جغرافیایی استفاده شده است. در این کتابها برای خردسالانی که هنوز جانب راست و چپ اندام خود را درست تشخیص نمیدهند از شمال شرقی و جنوب غربی میگویند.
خطوط کتابهای کودک برای آنان از اهمیت ویژهای برخوردار است. امروزه بسیاری از بزرگسالان از مطالعه کتابهایی که خطوط ریز دارند لذت نمیبرند تا چه رسد به کودکان. آنها مشاهده کلمات موجود در کتاب را تا آنجا دوست دارند که در آسمان خیال به سرعتسیرشان دهند و هر چه زودتر ماجراها را به نمایششان گذارند. خطوط درشتبرای آنها از دو نظر مایه خشنودی است; نخست آنکه بهتر خوانده میشود. دیگر آنکه موجب میشود تا صفحات کتاب و تصاویر هر چه زودتر در مقابل ایشان ورق بخورد و همین امر روح تشنه آنان را سیرابتر میسازد. موضوع جالبی که در همین باره برای حقیر پیش آمده استبرایتان نقل میکنم:
چندی پیش از سوی برخی مجلات و روزنامهها خبرنگارانی به منزل اینجانب آمده بودند تا با فرزند خردسالم گفتگو کنند. این گفتگو بدان سبب بود که وی موفق شده بود قبل از ورود به دبستان بیش از چهار هزار کتاب را مطالعه کند. یکی از روزنامهنگاران از وی پرسید: آیا روزنامههای ما را مطالعه کردهای؟ وی با همان زبان کودکانه گفت: خیلی کم! خبرنگار پرسید چرا؟ او خیلی فوری گفت: برای اینکه روزنامههای شما عکسهای رنگی ندارد و خط آنها خیلی ریز است!
ه . از آنجا که محتوای کتابهای کودک و تصاویر آن با کتاب نوجوان تفاوت دارد نباید هیچ یک از این دو را به یکدیگر درهم آمیخت. این در حالی است که بسیاری از کتابها که ادعا میشود برای کودکان نوشته شده است گاهی از نظر تصاویر و گاهی از نظر محتوا و متن، مناسب آنان نیست و برای نوجوانان میباشد و بعکس.
اصولا کمتر میتوان کتابی مناسب را یافت که با توجه به محتوای آن، هم برای کودکان نوشته شده باشد و هم نوجوانان. با این حال مشاهده میشود که بسیاری از این کتابها در آغاز چنین نوشتهاند که این کتاب هم ویژه کودکان و هم نوجوانان است. در این قبیل کتابها در نظر گرفتن معیار کتابهای کودک سبب میشود تا ما کتاب را برای نوجوانان ملالآور به شمار آوریم و آنگاه که معیارهای کتب نوجوانان در نظر گرفته شود کتاب در خور فهم کودکان نخواهد بود.
استاد رضا رهگذر از جمله نویسندگان کوشا در این زمینه است. ایشان نثر ویژهای را در نقل زندگی پیامبر و اهل یتبرگزیده که تقریبا در تمام آثار وی به شکلی یکسان تداوم یافته است. این نویسنده با استفاده از دانش خود در داستاننویسی و درس آموختن از تجربههای دیگر نویسندگان که پیش از او در این بارهها کتاب نوشتهاند توانسته استبا استفاده از نثر داستانی و جذاب، خوانندگان را با زندگی اهل بیت آشنا کند و بحق از دیگر نویسندگان موفقتر بوده است.
محاصره اقتصادی، عاق والدین، نبرد با مارقین و صدور انقلاب.
یادآور میشویم: ارائه کتاب خوب برای کودکان تنها از عهده یک فرد (نویسنده) برنمیآید; امروزه کار تدوین و عرضه کتاب خوب برای کودکان را گروههای مختلف بر عهده دارند. از نویسنده و نقاش و ویراستار تا مسؤولان چاپ و توزیع همه در بهتر ارائه کردن کتاب نقش دارند. از همینرو بسا معایب کتابها که ناشی از ضعف نویسنده نیستبلکه همکاران دیگر اویند که در این مهم ایفای نقش شایسته نکردهاند.
در پایان کوشش همه نویسندگانی را که برای هدایت کودکان این سرزمین اسلامی قدم و قلم زدهاند ارج مینهیم و امید داریم گفتار ما را پیش از آنکه خردهای بر اثر خویش پندارند هدیهای ناچیز بدانند.
منبع: سایت حوزه
/س
در نظر نگرفتن مسایل فنی و هنری
متناسب نبودن موضوع برای کودکان
بدآموزهای ضمنی
خلاصه مقاله گذشته آن بود که از محتوا و تصاویر کتابهای کودکان برمیآید که مسلمانان مردمانی آشوبگر، هرج و مرجطلب و پر خشونت و بیفرهنگ بودهاند. چهرهای که در کتابهای کودکان از اسلام ترسیم میشود بیش از آنکه جاذبه داشته باشد دافعه دارد. در این آثار، پیامبر و امامان معصوم - علیهم السلام - افرادی معرفی میشوند که جز درد و رنج و فقر برای پیروان خود به ارمغان نیاوردهاند و مسلمانان پیوسته در رنج و مشقت و فقر نمایش داده شدهاند.
در کتاب پنج تن آل عبا، نوشته آقای داستانی بنیسی (ص24) حدیثشریف کساء به طور ناقص و اشتباه ترجمه و تفسیر شده است. در حدیثشریف چنین میخوانیم که امیر مؤمنان علی(ع) به پیامبر(ص) عرض میکند: ما لجلوسنا هذا تحت الکساء من الفضل عندالله یعنی جمع شدن ما در اینجا چه فضیلت و شرافتی در پیشگاه خدا دارد؟ این در حالی است که در این کتاب با عنوان درشت آمده است: فایده نشستن در زیر عبا چیست؟ و کودک تصور میکند نویسنده میخواهد برای او از فواید نشستن در زیر عبا سخن گوید. بعلاوه، که کساء به معنی عبا نیست.
لغزش دیگر آنکه در ترجمه فرمایش رسول خدا(ص) مینویسد: «شیعیان و دوستان در جلسات خود دور هم جمع میشوند و این جمع شدن ما را در زیر عبا تعریف کرده و لذت میبرند و خوشحال میشوند و مقام و منزلت ما را به همدیگر بازگو میکنند. خداوند هم به خاطر همین کارشان رحمتخود را بر آنان نازل فرموده و ...
در حالی که ترجمه صحیح چنین است:
ماجرای ما که در این محفل جمع شدهایم در هیچ محفلی از محفلهای شیعیان و دوستان ما ذکر نمیشود مگر اینکه رحمت الهی بر ایشان نازل میگردد...».
در کتابی دیگر میخوانیم:
«عبدالمطلب جد پیامبر در باره آن حضرت خوابی دیده بود ولی از آن چیزی سر در نمیآورد. به نزد کاهن قریش رفت تا خوابش را تعبیر کند. عربها عادت داشتند در باره سفر، ازدواج و تعبیر خوابشان با کاهن یا کاهنه مشورت کنند. کاهن به وی گفت: از نسل تو مردی پدید خواهد آمد که پیامبر میشود. عبدالمطلب خوشحال برخاست.»
[داستان زندگی پیامبر (میلاد پیامبر) نوشته عبدالحمید جودةالسحار، ترجمه بیآزار شیرازی، ص6 و7 و 8]
خوب بود مترجم گرانقدر پیش از اعتماد به نقل خبر مؤلف که منبع وی اخبار اهل تسنن استبار دیگر در اعتبار این روایت و سند آن دقت میکرد. این اخبار آنگاه که بدون تحقیق و تفسیر ذکر شوند جد بزرگوار پیامبر اکرم(ص) را در حد پایینترین افراد عصر خود قرار میدهند. اگر هم در کتب شیعه چنین اخباری یافتشود باید به مدارک آن بیشتر دقت کرد دیگر آنکه چه بسا برخی از کسانی که در آن عصر به کاهن شهرت داشتهاند تعبیرکنندگان خوابها بودهاند که به پارهای از علوم زمان خویش آشنایی داشتهاند نه غیبگویان دروغپردازی که مراجعه به آنها روا نیست. حتی اگر بپذیریم که مراجعه به آن قبیل افراد، در پیش از اسلام روا بوده نمیتوان آن را در شان جد پیامبر دانست.
به هر تقدیر در آثار اسلامی از شخصیت عبدالمطلب چنین یاد میشود که وی نه تنها رنگ محیط به خود نگرفت، در عادات و رسوم محیط تاثیر گذارد.
در کتاب «دوران جوانی پیامبر» نوشته همین مترجم، ص 4 میخوانیم: «ابوطالب نزد خدیجه رفت و به او گفت: آیا میخواهی محمد را استخدام کنی؟»
امروزه آنچه از کلمه «استخدام» فهمیده میشود البته معنی ناخوشایندی ندارد اما در گذشته - بخصوص در نزد مردم عرب - استخدام همان معنی لغوی (به خدمت گرفتن و اجیر کردن) را داشته است. و چون ما در صدد ذکر رویدادهای آن دورانها هستیم ناچاریم معانی کلمات را در آن ایام بخوبی بشناسیم.
یعقوبی در کتاب خود مینویسد: اعتقاد مردم بر اجیر کردن پیامبر از سوی خدیجه باوری نادرست است. چرا که هیچ کس در هیچ هنگام نتوانسته پیامبر را اجیر کند. علامه مجلسی(ره) نیز در کتاب بحارالانوار مینویسد: اگر چنین سفری اتفاق افتاده باشد [که پیامبر برای خدیجه عهدهدار امر تجارت شده باشد] شرکت پیامبر در آن یا به صورت مضاربه (سرمایه از یک طرف و کار از طرف دیگر) و یا به شکل شراکتبا خدیجه بوده است.
همین نویسنده در کتاب نخستین کسانی که اسلام آوردند پس از علی(ع) از ابوبکر نام میبرد! در حالی که حتی به اعتراف اهل تسنن (سیره ابنهشام) پس از علی(ع) زید بنحارثه ایمان آورد و ابوبکر بیتردید فرد چهارم به بعد بوده است.
ایشان سپس مینویسد: ابوبکر آنقدر با بلال به گفتگو پرداخت و آنقدر از اسلام برایش گفت تا اینکه او ایمان آورد!
معلوم میشود ابوبکر حق بسیار بزرگی بر بلال داشته است! چه آنکه اسلام وی با دلسوزی و خیرخواهی ابوبکر صورت گرفته است. معلوم نیست او چرا با آنکه این همه نسبتبه اسلام و بلال خیرخواه است نخستین غصبکننده حق اهل بیت - علیهم السلام - میباشد! ما در منابع شیعه مطلبی حاکی از اینکه ابوبکر، بلال را به اسلام هدایت کرده باشد، ندیدیم. آنچه در منابع شیعه و سنی مسلم است اینکه ابوبکر مدتی در محل سکونتبلال میزیسته و سرانجام به امر پیامبر وی را از اربابش خریده و نزد پیامبر آورده و آنگاه آزاد شده است.
در خبری نیز چنین آمده که چون بلال با ابوبکر بیعت نکرد عمر او را ناسزا گفت و اظهار داشت: آیا مگر تو آزاد شده ابوبکر نبودی! این است قدردانی تو؟! بلال گفت: اگر ابوبکر مرا برای خدا آزاد کرده، حالا هم برای خدا آزادم بگذارد ...
در صورتی که موضوع اسلام آوردن بلال به دست ابوبکر قطعی بود در امثال این خبر، مورد استناد قرار میگرفت.
در کتاب نقش پیغمبر در پیوند اجتماع (نوشته سید مهدی آیتاللهی) میخوانیم:
«در گوشه این حرم خداوند سنگی هست که میگوییم حجرالاسود (سنگ سیاه) و زائر این سنگ را با دست لمس میکند. یعنی با این وسیله با خدای خود بیعت مینماید ... دست زدن به سنگ سیاه بیعت زائر با خداوند است و در حقیقت دست راستخداست. خداوند دست راستخود را به صورت این سنگ مقدس دراز کرده و میخواهد از هر زائری بیعتبگیرد».
هر چند در روایات، لمس حجرالاسود به همین گونه تفسیر شده است، ذکر آن بدون هیچ توضیح برای مخاطبان کودک نه تنها صحیح نیست، نوعی تمسخر مسایل اسلامی است.
نبود تناسب در متن کتابها
به همین منظور رعایت نکردن تناسب در بیان مطالب سبب برداشت نادرستخواننده یا انحراف او خواهد شد. از این نمونه در کتابهای کودکان کم نیست; که به پارهای از آنها اشاره میکنیم:
در کتاب پنج تن آل عبا، مؤلف قبل از کمترین سخن ازماجرای حدیثشریف کساء، در اولین سطر مینویسد: جابر کیست؟ و آنگاه میگوید میخواهیم قبل از آغاز داستان، جابر را که گوینده این داستان استبرایتان معرفی کنیم.
بسیار واضح است که برای بیان ماجرای فوق برای کودکان معرفی جابر در اولین سخن هیچ مناسبتی ندارد. موضوع اعتبار سند شریف کساء تنها برای بزرگسالان دارای اهمیت است و ای بسا حتی برای نوجوانان ذکر آن ضروری نیست تا چه رسد به کودکان.
در کتاب معجزات پیامبر، نوشته محسن انصاری، به برشماری چند کرامت از حضرت رسول خدا(ص) پرداخته شده است. گذشته از تصویر نامناسب روی جلد، در صفحه اول کتاب (پس از جلد) نام کتاب تغییر کرده و «قحطی در مدینه» عنوان گردیده، در حالیکه قحطی در مدینه تنها یکی از موضوعات کتاب است. حروف کتاب نیز از حد معمول کتاب بزرگسالان نیز ریزتر است.
کتاب نامی بزرگ دارد و خواننده تصور میکند در این کتاب لااقل از یکصد معجزه پیامبر آگاهی مییابد در حالی که متن کتاب جز بیان چند کرامت نیست. خواننده پس از مطالعه، چنین تصور میکند که معجزات پیامبر در نجات چند حیوان و شفای بیمار خلاصه میشود.
در کتاب «محاصره اقتصادی» نویسنده سعی دارد دوره سه سالهای را که پیامبر و یارانش در شعب ابیطالب بودند ترسیم کند و پیش از این، در چهار صفحه، آغاز کتاب را به ماجرای اسلام آوردن عمر میپردازد! منظور وی از ذکر این ماجرا سختیهایی است که مسلمانان نخستین (مانند خواهر عمر و شوهرش) در اسلام آوردن خود تحمل کردهاند. حال آنکه هیچ مناسبتی میان این مبحث و عنوان کتاب که محاصره اقتصادی است وجود ندارد.
بدآموزیها در کتابهای کودکان
نویسندهای در ضمن بیان ماجرای حضرت ابراهیم(ع) مینویسد:
ابراهیم میخواست فرزندش را ذبح کند! (نقش پیغمبر در پیوند اجتماع، سید مهدی آیتاللهی، ص 5)
موضوع ذبح اسماعیل به دستحضرت ابراهیم(ع) همچنان برای بسیاری از بزرگسالان دارای ابهام است تا چه رسد به کودکان.
از همین نویسنده در کتاب هجرت به مدینه، (ص6) میخوانیم:
«مهاجران مدینه با پیامبر عهد بستند که از آن پس دزدی و زنا نکنند!»
معلوم نیست اگر کودکان و نوجوانان بپرسند «زنا نکنند» یعنی چه، نویسنده باید چه پاسخی بدهد! خوب بود به جای این تعبیر گفته شود: آنها با پیامبر عهد بستند که از آن پس دزدی و کار زشت نکنند.
این نویسنده در کتاب کودکی پیغمبر در نخستین صفحه و در اولین سطر چنین میآورد:
«عبدالله (پدر بزرگوار پیامبر) جوانی زیبا و پاکدامن بود. اخلاق و زیبایی او زنان مکه را به سوی خود متوجه ساخته بود!.. زنان فراوانی داوطلب ازدواج با وی بودند ولی عبدالله از میان آن همه زنان داوطلب، آمنه ... را برگزید.»
از ماجرای فوق چنین برمیآید که «عبدالله بسیار زیباروی بوده و دوشیزگان و زنان، عاشق خوشگلی سیمای وی میشده و پیوسته عشق خود را به وی ابراز میکردهاند و یکی از همین داوطلبان آمنه بوده است! که در فرجام، عبدالله او را در میان زنان انتخاب میکند.»!
ولی حقیقت این است که اولا: زیبایی و محبوبیت او تنها به موجب خوشسیمایی نبوده استبلکه سیمای پرنور و با معنویت داشته است. آنچه مرحوم مجلسی و دیگران به اتفاق نقل کردهاند این است که: خداوند او را به حسن و بها و نور و ضیایی مخصوص گردانیده بود که کسی مثل آن ندیده و نشنیده. بعلاوه که عدهای میدانستند که نور پیشانی و سیمای وی نور نبوت فرزندش خاتم انبیاء(ص) است که در نزد وی امانت میباشد و به همین سبب اهل حرم او را مصباح حرم مینامیدند. زیرا در شب که راه میرفت نور رویش جهان اطرافش را روشن میساخت.
دوم اینکه: دوشیزگان به وی پیشنهاد ازدواج نمیکردند بلکه به نقل روایات، چون عبدالله به سن شباب رسید نور نبوت از جبین او ساطع بود. جمیع اکابر و اشراف نواحی آرزو میکردند که به او دختر دهند و نور او را مخصوص خویش گردانند.
سوم اینکه: آمنه داوطلب ازدواج نشد بلکه چون پدر آمنه «وهب بنعبد مناف» از پاکدامنی و کرامت عبدالله با خبر شد و دید که چگونه خداوند در توطئه دشمنان، او را حفظ کرد همسر خود را برای در میان نهادن پیشنهاد ازدواج عبدالله با دخترش آمنه نزد عبدالمطلب فرستاد و او نیز پذیرفت.
نویسندهای توانا و دلسوز نام یکی از کتابهای خود را چنین مینهد: اولین زن پیامبر!
کودک یا نوجوان از خود میپرسد مگر پیامبر اسلام چند همسر داشته است که در این کتاب سخن از اولین همسر ایشان است؟!
اگر قرار است از زندگی حضرت خدیجه(س) سخن گفته شود بهتر است نام کتاب را چنین انتخاب کنیم: خدیجه همسر پیامبر. چه لزومی دارد که بر اولین یا دومین همسر پیامبر تاکید بورزیم؟!
بعلاوه که نمیتوان فلسفه ازدواجهای پیامبر را برای کودکان تشریح کرد. پس در آن صورت اگر آنها بپرسند پیامبر چند زن داشته، چگونه میتوان عدد همسران آن حضرت را بیان کرد؟!
در نظر نگرفتن مسایل هنری و فنی
آنگاه که کتابهای غیر دینی هنرمندانه به کودکان ارائه شود تاجران عرصه کتاب و راهزنان فرهنگی با کمترین هنر میتوانند پوچترین مفاهیم را در قالبهای زیبا به کودکان عرضه کنند و ناشایستهترین بهرههای سیاسی و اخلاقی را عاید خویش سازند. بواقع مایه اندوه است که رقم هر نوبت چاپ این قبیل کتابها افزون بر صد هزار باشد و کتابهای مذهبی پس از چند سال کمتر از پنج هزار چاپ شود. کتابهایی با چند تصویر خرس و گربه در چند نوبت چاپ، به هفتصد هزار برسد و کتابهای مذهبی با بدترین کیفیت پس از ده سال تنها چهار هزار نسخه به چاپ رسد.
این در حالی است که برخی از کتابهای کودکان در کشورهای دیگر پس از چند دوره چاپ تعدادشان به 5/1 میلیون نسخه میرسد باید افسوس خورد که برخی از ناشران مسلمان در کشور ما از آنجا که پس از مدتها نتوانستهاند پیرامون مسایل دینی - بخصوص برای کودکان - آثار پربار و هنرمندانهای ارائه کنند به ترجمه آثار بیمحتوای غربی پرداختهاند و با چاپهای مکرر آنها اوضاع اقتصادی خویش را سامان بخشیدهاند. در حقیقت دستمایه تجارت آنان اذهان بیپیرایه و تشنه کودکان ماست.
حال در ذیل به پارهای از معایب کتابهای خود اشاره میکنیم و امید داریم که رهنمودهایی نیز تقدیم نماییم.
الف - متناسب نبودن موضوعات برای کودکان
ب - فضاسازی نامناسب
پگاه تازه دمیده بود و هوا گرگ و میش بود که خدیجه راه خانه عمویش را پیش گرفت. (اولین زن پیامبر، داستانی بنیسی، ص 4)
او (خدیجه) هر روز کبوتر خیال را به سوی شاخ و برگ شجره پاک و سرسبز حضرت محمد(ص) میفرستاد.
(اولین زن پیامبر، ص 12)
هنوز بعضی از بزرگسالان نمیدانند هوای گرگ و میش چه ساعتی از روز یا شب است و معنی کلمه پگاه برای آنان مبهم است تا چه رسد به کودکان.
ج - مطالب ثقیل
«ابراهیم خانه را میسازد اما نه برای خود و نه برای فرزندش اسماعیل، برای بیپناهها، بستی برای تعقیب شدهها، ... پناهگاه صیدهای مجروح. اینجا دیگر حرم خداوند است; روسپیخانه و تبعیدگاه و قتلگاه نباید باشد.»
(کتاب نقش پیغمبر در پیوند اجتماع، آیتاللهی، ص6)
درک تعابیری چون «صیدهای مجروح، بست، روسپیخانه» و امثال آن برای کودکان و بلکه نوجوانان دشوار است.
در جای دیگر میخوانیم:
«حضرت برای ایجاد یک سیستم و نظام خاص اجتماعی دوازده نفر را ... انتخاب کرد. حضرت روی جریان سیاسی ابوبکر را با خود به غار ثور برد».
(هجرت به مدینه، آیتاللهی، ص6 و 10)
از همین نویسنده در کتاب «جنگ خندق» مطالبی میخوانیم که هیچ در خور فهم کودکان نیست، در حالی که مؤلف گرانقدر آن در آغاز کتاب نوشته است: تقدیم به کودکان و نوجوانان! نمونه آن تعابیر نامفهوم برای کودکان چنین است:
«اسلام با اهل بغی میجنگد.»، «تخم نفاق میکاشتند.»، «دیه قتل، پیک رسالت، اتحادیه، توطئه، بلف نظامی، شبیخون، داوطلب، وثیقه»!
در همین جا بیفزاییم که بعضی از نویسندگان دلسوز از آنجا که در صدد بودهاند به زبان کودکان سخن گویند آنچه توانستهاند از نثر روان و ساده استفاده کردهاند; غافل از آنکه جذابیت کتاب تنها به نثر روان و ساده نیست. آنگاه که مسایل هنری و فنی به طور کامل در نظر گرفته نشود نثر روان و ساده نه تنها بر جذابیت کتاب نمیافزاید، آن را در حد اثری بیمحتوا و خرد جلوهگر میسازد. اگر تنها رواننویسی برای بهتر ارائه شدن کتاب کودک کافی بود باید همه مادران میتوانستند بهترین نویسندگان کتاب کودک باشند.
د - دقایق آموزشی و اصول فنی نگارش
حال در ذیل به نکاتی در این زمینه اشاره میکنیم.
کودکان بیشتر مطالعه کتابهایی را دوست دارند که جنبههای شادیبخش و هیجانآور یا اعجابآورش بسیار باشد یا لااقل کم نباشد. باید نقش اصلی به عهده تصاویر باشد نه متن. عبارتها نیز همه کوتاه و گویا باشند. جملههای طولانی و نفسگیر، در نزد آنان هیچ جاذبهای ندارد. قصه کودکانه نباید چند موضوعی باشد مگر یکی اصلی و بارز و بقیه جنبی باشد. پند و نصیحتهای صریح (القای مستقیم) برای کودکان هیچ خوشایند نیست. آنها از ماجراهایی که سراسر واقعیتهای اجتماعی است و هیچ گونه لطافتیا خیالانگیزی در آن نهفته نیست چندان لذت نمیبرند.
آنگاه که از موجودات غیر ظاهر (مثلا از شیطان) برای آنان سخن گفته میشود چندان لازم نیست که همه خصوصیات آن موجود برای وی برشمرده شود. این امر علاوه بر آنکه از لطافت ماجراها میکاهد، نوشته را بیشتر علمی و خشک جلوه میدهد. به علاوه ذهن کودک را از موضوع اصلی دور میسازد.
در بیان حوادث تاریخی و ماجراهای عاطفی، ذکر توضیحات جغرافیایی برای آنها خوشایند نیست; حال آنکه در پارهای از کتابهای کودکان برای ترسیم سرزمین اهل بیت - علیهم السلام - از شیوه نامناسب نقشه و توضیحات جغرافیایی استفاده شده است. در این کتابها برای خردسالانی که هنوز جانب راست و چپ اندام خود را درست تشخیص نمیدهند از شمال شرقی و جنوب غربی میگویند.
خطوط کتابهای کودک برای آنان از اهمیت ویژهای برخوردار است. امروزه بسیاری از بزرگسالان از مطالعه کتابهایی که خطوط ریز دارند لذت نمیبرند تا چه رسد به کودکان. آنها مشاهده کلمات موجود در کتاب را تا آنجا دوست دارند که در آسمان خیال به سرعتسیرشان دهند و هر چه زودتر ماجراها را به نمایششان گذارند. خطوط درشتبرای آنها از دو نظر مایه خشنودی است; نخست آنکه بهتر خوانده میشود. دیگر آنکه موجب میشود تا صفحات کتاب و تصاویر هر چه زودتر در مقابل ایشان ورق بخورد و همین امر روح تشنه آنان را سیرابتر میسازد. موضوع جالبی که در همین باره برای حقیر پیش آمده استبرایتان نقل میکنم:
چندی پیش از سوی برخی مجلات و روزنامهها خبرنگارانی به منزل اینجانب آمده بودند تا با فرزند خردسالم گفتگو کنند. این گفتگو بدان سبب بود که وی موفق شده بود قبل از ورود به دبستان بیش از چهار هزار کتاب را مطالعه کند. یکی از روزنامهنگاران از وی پرسید: آیا روزنامههای ما را مطالعه کردهای؟ وی با همان زبان کودکانه گفت: خیلی کم! خبرنگار پرسید چرا؟ او خیلی فوری گفت: برای اینکه روزنامههای شما عکسهای رنگی ندارد و خط آنها خیلی ریز است!
ه . از آنجا که محتوای کتابهای کودک و تصاویر آن با کتاب نوجوان تفاوت دارد نباید هیچ یک از این دو را به یکدیگر درهم آمیخت. این در حالی است که بسیاری از کتابها که ادعا میشود برای کودکان نوشته شده است گاهی از نظر تصاویر و گاهی از نظر محتوا و متن، مناسب آنان نیست و برای نوجوانان میباشد و بعکس.
اصولا کمتر میتوان کتابی مناسب را یافت که با توجه به محتوای آن، هم برای کودکان نوشته شده باشد و هم نوجوانان. با این حال مشاهده میشود که بسیاری از این کتابها در آغاز چنین نوشتهاند که این کتاب هم ویژه کودکان و هم نوجوانان است. در این قبیل کتابها در نظر گرفتن معیار کتابهای کودک سبب میشود تا ما کتاب را برای نوجوانان ملالآور به شمار آوریم و آنگاه که معیارهای کتب نوجوانان در نظر گرفته شود کتاب در خور فهم کودکان نخواهد بود.
و - زندگینامه یا اطلاعرسانی
استاد رضا رهگذر از جمله نویسندگان کوشا در این زمینه است. ایشان نثر ویژهای را در نقل زندگی پیامبر و اهل یتبرگزیده که تقریبا در تمام آثار وی به شکلی یکسان تداوم یافته است. این نویسنده با استفاده از دانش خود در داستاننویسی و درس آموختن از تجربههای دیگر نویسندگان که پیش از او در این بارهها کتاب نوشتهاند توانسته استبا استفاده از نثر داستانی و جذاب، خوانندگان را با زندگی اهل بیت آشنا کند و بحق از دیگر نویسندگان موفقتر بوده است.
ز - درهم آمیختگی ماجراهای تاریخی و داستان کوتاه
درباره نام کتابها
محاصره اقتصادی، عاق والدین، نبرد با مارقین و صدور انقلاب.
یادآور میشویم: ارائه کتاب خوب برای کودکان تنها از عهده یک فرد (نویسنده) برنمیآید; امروزه کار تدوین و عرضه کتاب خوب برای کودکان را گروههای مختلف بر عهده دارند. از نویسنده و نقاش و ویراستار تا مسؤولان چاپ و توزیع همه در بهتر ارائه کردن کتاب نقش دارند. از همینرو بسا معایب کتابها که ناشی از ضعف نویسنده نیستبلکه همکاران دیگر اویند که در این مهم ایفای نقش شایسته نکردهاند.
در پایان کوشش همه نویسندگانی را که برای هدایت کودکان این سرزمین اسلامی قدم و قلم زدهاند ارج مینهیم و امید داریم گفتار ما را پیش از آنکه خردهای بر اثر خویش پندارند هدیهای ناچیز بدانند.
منبع: سایت حوزه
/س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}