آسکلپیوس āsklepius
بنا به روایتی وی طبیب افسانهای یونان، خدای طب در اپیداوروس (Epidaurus) و پسر آپولو (Apollo) بود که با نامهای اسکولاپیوس (Aesculapius) و اسقلبیوس نیز خوانده میشد. بیماران برای شفا به معبد وی
نویسنده: غلامرضا معصومی
بنا به روایتی وی طبیب افسانهای یونان، خدای طب در اپیداوروس (Epidaurus) و پسر آپولو (Apollo) بود که با نامهای اسکولاپیوس (Aesculapius) و اسقلبیوس نیز خوانده میشد. بیماران برای شفا به معبد وی میرفتند، زیرا او در شفای بیماران و دفع خطر طاعون، مهارتی خاص داشت. دربارهی تولد آسکلپیوس (Asclepius)، روایات مختلفی وجود داشته که مهمترین آنها به این عبارت است: «آپولو که عاشق کورونیس (Coronis) شده بود، با وی هم بستر شده و در نتیجه کورونیس باردار گردید. او در هنگام بارداری گرفتار عشق یک انسان به نام ایسکیس (Ischys) یا همان آلسیونئوس (Alcyoneus) شد. این خبر توسط بچه زاغی به آپولو رسیده و وی زن خیانتکار را کشت. در همان هنگام که جسد کورونیس بر روی تودهای از چوب میسوخت، آپولو طفل را که هنوز زنده بود، از بدن زن بیرون آورده و به این ترتیب آسکلپیوس متولد گردید».
بنابر روایتی دیگر که علت خدایی آسکلپیوس در اپیداروس را ذکر میکند، چنین نقل شده است که: «فلگیاس (Phlegyas)، راهزن معروف، به اپیداروس میرود تا میزان ثروت آن ناحیه و راه تصاحب آن را شخصاً مطالعه کند. در این سفر، دخترش را نیز همراه خود میبرد. در حین مسافرت، آپولو، این دختر را فریفته و وی را باردار میکند. دختر در دامنهی کوهستانی موسوم به میرتیون (Myrtion)، واقع در اپیداروس، پنهانی فارغ شده و پس از زایمان، کودکش را ترک میکند. پس ماده بزی برای شیر دادن و سگی برای نگهبانی کودک مأمور میشوند. آرستاناس (Aresthanas)، چوپانی که صاحب بز و سگ بود با دیدن کودک و نوری که اطراف او را فرا گرفته بود، حدس میزند که باید معجزه و رازی در کار باشد. بنابراین از برداشتن طفل و پذیرایی او خودداری کرده و او را به ارادهی خدایان و حکم سرنوشت رها میکند». روایتی دیگر در مسنیا (Messenia) شایع است که آسکلپیوس را فرزند آرسینوئه (Arsinoe) دانسته و برای تطبیق این خبر با سایر حکایات چنین میگفتند که آن طفل، پسر آرسینوئه بوده و توسط کورونیس پرورش یافته است. آسکلپیوس، از طرف پدر به خیرون (Chiron) که یکی از ساتیرها (Satyrs) بود، سپرده شد. پس آسکلپیوس طبابت را از وی آموخته و به زودی در این فن مهارت یافت تا جایی که راه زنده کردن مردگان را نیز کشف کرد. در این مورد چنین گفته میشود که خون وریدهای سمت چپ گورگونها (Gorgons) زهری مهلک و خون سمت راست آنها خاصیتی شفابخش داشت. بنابراین وی خون وریدهای سمت راست گورگونها را از آتنا (Athena) گرفته و از طریق آن مردگان را حیات میبخشید. کاپانئوس (Capaneus)، لیکورگوس (Lycurgus)، گلائوکوس (Glaucus) و هیپولیتوس (Hippolytus) از جمله افرادی بودند که توسط آسکلپیوس به زندگی برگشتند. زئوس (Zeus) از ترس آنکه مبادا آسکلپیوس با اقدامات خویش نظم دنیا را بر هم بزند، او را توسط یک صاعقه کشت و آپولو نیز برای انتقام از وی، سیکلوپها (Cyclopes) را به قتل رسانید. آسکلپیوس پس از مرگ به صورت یکی از صورتهای فلکی به نام سرپنت (Serpent) درآمد. در پارهای از روایات متأخّر، آسکلپیوس را در شکار گراز کالیدون (Calydon) و اردوکشی آرگونوتها (Argonauts) نیز شرکت دادهاند. پودالیریوس (Podalirius) و ماکائون (Machaon) و تلسفوروس (Telesphoros)- که از اطبای معروف یونان بودند و در ایلیاد (Iliad) نامشان ثبت شده - را پسران آسکلپیوس میدانند. در یکی از روایات، اپیونه (Epione) به عنوان همسر و آسزو (Aceso)، ایازو (Iaso)، پاناسئا (Panacea)، آگلایا (Aglaia) و هیژیا (Hygia) دختران وی معرفی شدهاند.
ستایش او در تریکا (Tricca) که ظاهراً منشأ وی بود، رواج داشت و از آنجا به اپیداروس، واقع در نیز نفوذ کرد. در پلوپونز (Peloponnesus) ناحیهی اخیر، یک مکتب طب واقعی تشکیل یافت و با آنکه در آغازِ کار با سحر و جادو طبابت میکرد، مقدمهی ایجاد یک مکتب علمی را فراهم آورد. فن طبابت توسط فرزندان و اعقاب آسکلپیوس تعقیب شده و معروف ترینشان هیپوکراتس (Hippocrates) بود که نسبش به آسکلپیوس میرسید. علائم مخصوص وی، مارهای پیچیده به دور یک چوب، میوهی کاج، تاج خرزهره و گاهی یک بز یا سگ میباشد.
منبع مقاله :
معصومی، غلامرضا؛ (1388) دایره المعارف اساطیر و آیین های باستانی جهان جلد اول، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر؛ چاپ اول
بنابر روایتی دیگر که علت خدایی آسکلپیوس در اپیداروس را ذکر میکند، چنین نقل شده است که: «فلگیاس (Phlegyas)، راهزن معروف، به اپیداروس میرود تا میزان ثروت آن ناحیه و راه تصاحب آن را شخصاً مطالعه کند. در این سفر، دخترش را نیز همراه خود میبرد. در حین مسافرت، آپولو، این دختر را فریفته و وی را باردار میکند. دختر در دامنهی کوهستانی موسوم به میرتیون (Myrtion)، واقع در اپیداروس، پنهانی فارغ شده و پس از زایمان، کودکش را ترک میکند. پس ماده بزی برای شیر دادن و سگی برای نگهبانی کودک مأمور میشوند. آرستاناس (Aresthanas)، چوپانی که صاحب بز و سگ بود با دیدن کودک و نوری که اطراف او را فرا گرفته بود، حدس میزند که باید معجزه و رازی در کار باشد. بنابراین از برداشتن طفل و پذیرایی او خودداری کرده و او را به ارادهی خدایان و حکم سرنوشت رها میکند». روایتی دیگر در مسنیا (Messenia) شایع است که آسکلپیوس را فرزند آرسینوئه (Arsinoe) دانسته و برای تطبیق این خبر با سایر حکایات چنین میگفتند که آن طفل، پسر آرسینوئه بوده و توسط کورونیس پرورش یافته است. آسکلپیوس، از طرف پدر به خیرون (Chiron) که یکی از ساتیرها (Satyrs) بود، سپرده شد. پس آسکلپیوس طبابت را از وی آموخته و به زودی در این فن مهارت یافت تا جایی که راه زنده کردن مردگان را نیز کشف کرد. در این مورد چنین گفته میشود که خون وریدهای سمت چپ گورگونها (Gorgons) زهری مهلک و خون سمت راست آنها خاصیتی شفابخش داشت. بنابراین وی خون وریدهای سمت راست گورگونها را از آتنا (Athena) گرفته و از طریق آن مردگان را حیات میبخشید. کاپانئوس (Capaneus)، لیکورگوس (Lycurgus)، گلائوکوس (Glaucus) و هیپولیتوس (Hippolytus) از جمله افرادی بودند که توسط آسکلپیوس به زندگی برگشتند. زئوس (Zeus) از ترس آنکه مبادا آسکلپیوس با اقدامات خویش نظم دنیا را بر هم بزند، او را توسط یک صاعقه کشت و آپولو نیز برای انتقام از وی، سیکلوپها (Cyclopes) را به قتل رسانید. آسکلپیوس پس از مرگ به صورت یکی از صورتهای فلکی به نام سرپنت (Serpent) درآمد. در پارهای از روایات متأخّر، آسکلپیوس را در شکار گراز کالیدون (Calydon) و اردوکشی آرگونوتها (Argonauts) نیز شرکت دادهاند. پودالیریوس (Podalirius) و ماکائون (Machaon) و تلسفوروس (Telesphoros)- که از اطبای معروف یونان بودند و در ایلیاد (Iliad) نامشان ثبت شده - را پسران آسکلپیوس میدانند. در یکی از روایات، اپیونه (Epione) به عنوان همسر و آسزو (Aceso)، ایازو (Iaso)، پاناسئا (Panacea)، آگلایا (Aglaia) و هیژیا (Hygia) دختران وی معرفی شدهاند.
ستایش او در تریکا (Tricca) که ظاهراً منشأ وی بود، رواج داشت و از آنجا به اپیداروس، واقع در نیز نفوذ کرد. در پلوپونز (Peloponnesus) ناحیهی اخیر، یک مکتب طب واقعی تشکیل یافت و با آنکه در آغازِ کار با سحر و جادو طبابت میکرد، مقدمهی ایجاد یک مکتب علمی را فراهم آورد. فن طبابت توسط فرزندان و اعقاب آسکلپیوس تعقیب شده و معروف ترینشان هیپوکراتس (Hippocrates) بود که نسبش به آسکلپیوس میرسید. علائم مخصوص وی، مارهای پیچیده به دور یک چوب، میوهی کاج، تاج خرزهره و گاهی یک بز یا سگ میباشد.
منبع مقاله :
معصومی، غلامرضا؛ (1388) دایره المعارف اساطیر و آیین های باستانی جهان جلد اول، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر؛ چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}