نویسنده: غلامرضا معصومی

 
آلکمائون (Alcmaeon) نام پسر ارشد پیشگویی به نام آمفیارائوس (Amphiaraus) و برادر آمفیلوخوس (Amphilochus) بود. آمفیارائوس به اصرار همسرش اریفیله (Eriphyle) مجبور شد در جنگ تبس (Thebes) شرکت کند، اما چون مطمئن بود که در آن جنگ خواهد مرد، از پسران خود خواست که پس از رسیدن به سن بلوغ، انتقام خون وی را بگیرند. برای این کار آنها مجبور بودند، مادر خود را بکشند و به تبس حمله کنند. به همین سبب نیز آلکمائون به همراهی آدراستوس (Adrastus)، در اردوکشی اپیگون‌ها (Epigoni) شرکت کرد. هاتفی به اپیگونی وعده داده بود که اگر آلکمائون فرماندهی آنها را بپذیرد، پیروزی نصیب آنها خواهد شد. منتها با وجود این پیشگویی و با مأموریتی که آمفیارائوس قبل از مرگ خود به آلکمائون داده بود، وی برای این کار شور و علاقه‌ای نشان نمی‌داد. لیکن مادر او که تحت تأثیر لباس هارمونیا (Harmonia) قرار گرفته بود - همان طور که قبل از اردوکشی اول، گردن بند هارمونیا او را تحت تأثیر قرار داد - پسرش را به این کار تشویق کرد. در نخستین برخورد، الکمائون، لائوداماس (Laodomas)، پادشاه تبس را به قتل رسانید. مردم تبس که از هر طرف محاصره شده و روحیه‌ی خود را باخته بودند، به راهنمایی پیشگویشان تیرزیاس (Tiresias)، شبانه از شهر گریختند. صبح روز بعد، مهاجمین فاتح به شهر ریخته، دست به قتل و غارت زدند و پس از آنکه قسمتی از غنایم را به آپولو (Apollo) نیاز کردند، حکومت شهر را به ترساندر (Tersander) پسر پولی‏‌نیسس (Polynices) دادند.
پس از این پیروزی، آلکمائون به دلف رفت تا نظر هاتف دلف را درباره‌ی دومین مأموریتش، یعنی کشتن مادرش جویا شود. به آلکمائون ندا رسید که از این مأموریت نباید سرباز زند، چرا که اریفیله نه تنها با تشویق شوهرش به جنگ، وسیله‌ی هلاکت او را فراهم ساخت، بلکه همین خطا را با شرکت دادن پسرش در اردوکشی دوم تبس نیز مرتکب شد. به این نحو، آلکمائون با کمک برادرش، تصمیم به قتل مادر گرفت. پس از عملی شدن این تصمیم، ارینی‌ها (Erinyes) - ربةالنوع‌های انتقام - به تعقیب او پرداختند. آلکمائون حیران و سرگردان، ابتدا نزد پدر بزرگش اویکلس (Oicles) به آرکادیا (Arcadia) و سپس برای خدمت کردن به فگئوس (Phegeus) به پزوفیس (Psophis) رفت. فگئوس او را تطهیر و درمان کرد و دخترش آرسینوئه (Arsinoe) را به همسری وی درآورد. آلکمائون، گردن بند هارمونیا و جامه‌ای که سابق در اختیار مادرش بود، به وی هدیه داد. اتفاقاً قلمرو پزوفیس دچار خشکی و بی‌حاصلی شد و هاتفی دستور داد که برای رفع این خطر، آلکمائون مجبور است مجدداً خود را تطهیر کند و این بار باید برای تطهیر نزد رود - خدای آخلوس (Achelous) برود. آلکمائون دوباره به راه افتاد، ابتدا به خدمت اوئنئوس (Oeneus) در کالیدون رفت و از طرف او به مهربانی پذیرایی شد. بعد از آن آلکمائون به اپیروس (Epirus) و نزد تسپروت‌ها (Thesprote) رفت، اما آنها برعکس رفتار اوئنئوس، او را از کشورشان بیرون کردند. عاقبت طبق پیشگویی هاتف، آلکمائون به مصب آخلوس در قطعه زمینی که پس از مرگ مادرش به وجود آمده بود، رسید. در آنجا رود - خدای آخلوس وی را تطهیر کرده و دخترش کالیرهوئه (Callirhoe) را به همسری وی درآورد. کالیرهوئه، گردن بند و جامه‌ی هارمونیا را از او درخواست نموده و شرط ادامه‌ی زندگی زناشویی را بر آن قرار داد. برای انجام این امر، آلکمائون به خدمت فگئوس بازگشته و از آرسینوئه همسر سابقش، هدایای مزبور را مطالبه کرد. بهانه‌ی آلکمائون این بود که به دستور هاتف، باید آنها را به آپولو دلفی نیاز کند تا از گناهی که در قتل مادر خود مرتکب شده، بخشوده شود. فگئوس نیز به دخترش اجازه داد تا گردن بند و جامه را به او باز گرداند، اما خدمتکار آلکمائون، حقیقت مطلب را برای فگئوس فاش کرد. فگئوس که از این عمل بیزار شده بود، به پسرانش پرونوس (Pronous) و آژنور(3) (Agenor) - گاهی از آنها با نام‌های تمنوس (Temenus) و اکسیون (Axion) یاد می‌شود - دستور داد تا طرحی ریخته، او را بکشند. فگئوس مشخصاً نمی‌توانست به این کار مبادرت کند، چرا که آلکمائون مهمان او بود. پسران آلکمائون چندی بعد، انتقام پدر را گرفتند. در زمان پوزانیاس (Pausanias)، محلی پوشیده از سرو را که در دره‌ای بر فراز پزوفیس بود، مقبره‌ی او می‌دانستند. در روایتی که فقط از طرف پروپرتیوس (Propertius) نقل شده، نقشه‌ی این انتقام توسط نخستین همسر آلکمائون کشیده شد (در این روایت نام وی آلفه‌یبوئا (Alphesiboea) ذکر شده است). در روایت دیگری که مورد استفاده‌ی ائوریپیدس (Euripides) بود، چنین حکایت شده که: «آلکمائون در دوره‌ی جنون و هنگامی که مورد تعقیب ارینی‌ها بود، از مانتو (Manto)، دختر تیرزیاس صاحب دو فرزند پسر و دختر به نام‌های آمفیلوخوس و تیزیفونه (Tisiphone) بود. آلکمائون بعدها آنها را به کورینت (Corinth) برده، پرورش آنها را بر عهده‌ی کرئون (Creon) پادشاه آن شهر نهاد. کم کم تیزیفونه بزرگ شده و به حدی زیبا شد که ملکه نسبت به او شک کرده و از ترس آنکه مبادا شوهرش او را به همسری انتخاب کند، دختر را به عنوان یک کنیز فروخت. دختر جوان توسط پدرش که او را نمی‌شناخت، خریداری شد. در مراجعت به کورینت، آلکمائون فرزندان خود را مطالبه کرد. اما کرئون فقط پسر او را در اختیارش گذاشت و آلکمائون کمی بعد دریافت دختری که به عنوان کنیز خریداری کرده، همان تیزیفونه دختر خودش می‌باشد و به این ترتیب وی به دو فرزندش رسید».
منبع مقاله :
معصومی، غلامرضا؛ (1388) دایره المعارف اساطیر و آیین های باستانی جهان جلد اول، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر؛ چاپ اول