خانواده از منظر فمينيسم و قرآن(2)

نويسنده: احمد آقايى زاده




قرآن و نهاد خانواده

عينيّت‏هاى جهان معاصر و آنچه به عنوان يك واقعيّت در بستر اين تاريخ جريان دارد، نشان مى‏دهد كه نهاد خانواده به شدّت آسيب ديده و همچنان دستخوش آفت‏هاى بيشتر است.
ذهنيّت‏هاى برآمده از اين شرايط كه خود جزئى از همان شرايط به حساب مى‏آيد و برون داد همان درون آشفته و مضطرب است خود را به دو صورت نمايانده است:
الف - نگرانى‏ها و دلواپسى‏هاى اصلاح طلبانه و دردمندانه براى برون رفت از شرايطى كه پديد آمده و آزادى انسان به نام آزادى به اسارت رفته و عزّت و شرافتى كه به اميد دست‏يابى به آن قربانى شده است.
ب - افراط گرى‏ها و راديكاليسمى كه به اميد رهيافت دست و پا مى‏زند و خود را به صورت فمينيسم راديكال نمايانده است!
اكنون بايد ديد قرآن به عنوان نهايى‏ترين پيام الهى، براى نسل حاضر چه رهنمودى دارد و طرحها و قواعد آن براى نهاد خانواده چيست؟

خانواده، شروع انسان

به روايت قرآن، وقتى خدا اراده كرد تا از عناصر گوناگون خاك كالبد موجودى را رقم زند كه داراى ظرفيّت‏ها و استعدادها و نمودهاى برترى - در مقايسه با بسيارى از موجودات ديگر - باشد]10[و خوش سيما و خوش‏اندام و راست قامت بر كره خاك گام بردارد، بشر]11[را آفريد و آدم نام نهاد.
آدم بر خلاف ديگر موجودات زمين كه هر يك در مدارى بسته از غرايز و گرايشهاى از پيش طرّاحى شده حركت مى‏كردند، آميزه‏اى از همه توانها و استعدادها و گرايشهايى بوده كه مى‏توانست در عالم خاك و نظام مادّه حضور پيدا كند و در مدارى وسيع‏تر از مدار بسته غرايز گام بردارد! ]12[
خداوند دستور داد تا فرشتگان از عناصر خاك ظرفيّت‏هاى گوناگون پيكر آدم را برگيرند و آن را با عناصر حياتى آب،]13[طراوت و تحرّك بخشند و منعطف سازند و بشرى]41[آراسته فراهم آورند.
كالبد آدم با تمام ويژگيهاى ظاهرى و ظرفيّتهاى طبيعى شكل يافت، امّا آدم هنوز در شمار جنبندگانى قرار داشت كه به حكم غريزه و ساختار مادّى وجودش مى‏توانست، بر كره خاك زيست كند و با اين كه فايلهاى استعدادى او بيش از همه موجودات خاك بود، امّا هنوز درون فايلهاى وجودى و ظرفيّتهاى گسترده او اطلاعاتى ثبت نشده و برنامه لازم - فراتر از برنامه‏هاى غريزى - نصب نشده بود.
در اين جا بود كه خداوند به فرشتگان اعلام كرد:
پس آن گاه كه كالبد آدم را سامان دادم و در او از روح خويش دميدم، همگان براى او تعظيم كنيد و در برابرش به سجده فرو افتيد!
سپس خداوند ساختار وجود انسان را سازمان داد و از روح خويش در او دميد. اين چنين بود كه اين آفريده ويژه الهى، آفرينشى ديگر و ممتاز يافت و از ديگر خاك‏زيان و جنبدگان زمين متمايز شد!
انسان در پرتو اين موهبت الهى، به عنوان بهترين نماد آفرينش و آفريدگارى خدا شناخته شد.
و انسان در نتيجه برخوردارى از اين امتياز بود كه به ساحت دانش و معرفت راه‏يافت: »وَ عَلَّمَ آدم الأسماء كلّها« )بقره/ 31)
قادر به تشخيص زيبايى از زشتى، پاكى از پليدى و حقيقت از باطل شد.
آدم به مقام والايى دست يافته بود، امّا هنوز نگران و مضطرب و ناآرام مى‏نمود، چرا كه آدم شيفته الفت بود و تنهايى او را گرفتار يأس و احساس پوچى مى‏كرد!
وجود فرشتگان و كارگزاران اراده الهى در تنظيم جهان و محيط زندگى انسان نمى‏توانست به او آرامش دهد و خداوند كه اين نياز آدم را مى‏دانست، بار ديگر بر او منّت نهاد و با آفرينش همسرى از جان و نفس خود او، وى را از ناآرامى و اضطراب بيرون آورد و به سوى آرامش و تعادل رهنمون شد - و آدم، اينچنين انسان]15[ شد، با همسر خويش الفت يافت، انس گرفت و هر يك در پرتو وجود ديگرى شكوفا شد.
آفريدگار هستى، نه تنها وجود همسر را مايه توازن روحى انسان - زن و مرد - در تلاطم امواج زندگى و كوران آزمون‏ها و مشكلات قرار داد، كه چنانش اهميّت داد تا نشانه‏اى از خداى براى خلق به شمار آيد و هر گاه كه گرفتار غفلت و سردرگمى شد، به اين نشانه بينديشد و راه را باز يابد.
»و از نشانه‏هاى اوست كه از جان و نفس خودتان، همسرانى برايتان قرار داد تا در سايه وجود آنان و الفت با ايشان آرامش بيابيد.
و از آن پس بود كه نعمت الهى بر انسان تمام شد؛ وجودى كارآمد ظرفيّتى فراخ و گسترده، دانشى ژرف و پرداخته، شناخت و اراده‏اى نافذ و تعادل و آرامشى بايسته يافت و زمان آن فرا رسيد كه از اين همه بهره گيرد و شايستگى وجود خويش را بر فرشتگان به اثبات برساند!
انسان برخوردار از نعمتها و توانايى‏هاى فراوان، اكنون مى‏بايست بار مسؤوليّت را نيز بر دوش مى‏كشيد و البته او با داشتن توانمندى‏ها ويژه خود، عملاً مسؤوليت حفاظت و بهره‏گيرى صحيح از آن‏ها را پذيرفته بود.
و خوشبختانه آدم در مسير اين بهره‏گيرى و مسؤوليت پذيرى تنها نبود.
»و به آدم گفتيم، تو و همسرت در اين بهشت سكنى گيريد و هر چه مى‏خواهيد و هر جا مى‏خواهيد به شادكامى بخوريد ولى به اين درخت نزديك نشويد كه اگر نزديك شويد از سيه كاران خواهيد بود.«
سرخوشى‏ها وشادكامى‏ها و آرامش‏ها و آسايش‏هاى انسان، اين گونه، با هشدار و مسؤوليت آغاز شد و او مى‏بايست اكنون از همه ظرفيّت‏هاى وجودى درونى و بيرونى خود، براى استمرار شادكامى و كاميابى خود بهره گيرد و مواظب باشد با گام‏هاى خويش به سوى تيره‏گى و تيره روزى حركت نكند!

نياز انسان به همسر و تشكيل خانواده،نيازى فوق غريزى

از آيات گذشته اين معنا حاصل آمد كه حيات انسانى از نظر قرآن، در محيط جمعى خانواده سامان يافته است.
انسان منفرد، قادر به بهره‏گيرى از ظرفيّت‏هاى وجودى خود نيست و اين ظرفيّت‏ها بيش از آن كه مادّى، جسمانى و غريزى تعريف شود، از نظر قرآن، داراى بعد روحى و احساس مبتنى بر نوعى ادراك است. زيرا قرآن تنها بيانى را كه در فلسفه زوجيّت نسل انسان و تركيب خانواده از يك زن و يك مرد داشته است مسأله آرامش‏يابى و دستيابى به »سكينت« است.
اين كه مى‏گوئيم »تنها بيان قرآن در بيان فلسفه نظام همسرى، دستيابى انسان به آرامش بوده« بدين خاطر است كه هر چند خداوند بر مسأله زوجيت و همسرى نتايج ديگرى را نيز مترتب دانسته است - مانند تداوم نسل و گسترش آن و يا توجّه يافتن انسان از مسأله زوجيت و همسرى به يكى ديگر از آيات الهى - امّا تنها موردى كه با »لام تعليل« آمده است كه بيان كننده فلسفه همسرى و نتيجه دستاورد مهّم آن مى‏باشد، تعبير »لتسكنوا اليها« است.
از جمله آياتى كه نتايج ديگرى بر مسأله زوجيت مترتب شده است بى‏آن كه با »لام تعليل« آمده باشد اين آيات است:
»قرارداد براى شما از نفس خودتان همسرانى، و همچنين براى ديگر جانداران و چارپايان مسأله زوجيت را قرارداد تا از طريق آن نسل شما در زمين فزونى يابد.«
»و قرارداد براى شما از همسرانتان، فرزندان و نوادگان.«
علاوه بر اين حتّى آيات و نشانه خدا بودن موضوع همسر و زوجيت نسل انسان، وقتى ظهور مى‏يابد و براى انسان قابل فهم مى‏شود كه وى بتواند آثار و نتايج مهم و غيرقابل چشم‏پوشى اين نعمت الهى را دريابد. چه اين كه صرف وجود همسر، بدون نتابج قابل قبول، نمى‏تواند نشانه‏اى از لطف و رحمت و حكمت و علم و قدرت الهى باشد.
به همين دليل موضوع آيه و نشانه بودن »همسرى« با تعبير »لتسكنوا« ياد شده است، يعنى »زوجيت نسل انسان به ضميمه اثر مهم سكينت آفرينى آن« اگر مورد بررسى قرار گيرد، آيتى روشنگر و تأمل برانگيز خواهد بود.
بنابراين، يك مرتبه ديگر، آيه را با اين ويژگى مورد توجه قرار مى‏دهيم:
نكته ديگرى كه بايد در اين مطالعه مورد توجّه قرار گيرد، اين است كه هر چند موضوع زوجيّت در كل زندگى جانداران بلكه مجموع گياهان بلكه همه نظام مادّه، از سوى خدا تدبير شده است.
چنان كه در آيات قرآن آمده است:
»و ما از هر چيز، زوج آفريديم تا مگر - از طريق توجّه به اهميّت آن - تذكّر يابيد.«
امّا در اين گونه موارد، مهمترين نتيجه‏اى كه خداوند، ما را بدان توجّه داده، موضوع تداوم و گسترش حيات حيوانى و گياهى و اسرار علمى و نهفته در زوجيّت نظام مادّه است كه هر گاه از اين زاويه مطالعه شود، آيات علم، قدرت و حكمت و تدبير الهى، بر انسان آشكار مى‏گردد.
مسأله زوجيّت در حيوانات، هر چند در برخى انواع آن به گونه‏اى است كه به نظر مى‏رسد، آن‏ها نيز مانند انسان، از تنهايى رنج مى‏برند و با قرار گرفتن در كنار زوج آرامش رفتارى پيدا مى‏كنند، امّا قرآن از اين حالت مشهود و در برخى انواع حيوانات، هرگز به عنوان، يك هدف و فلسفه ياد نكرده است و اصلاً به آن تصريح نداشته است.
زيرا از نظر قرآن محور اصلى موضوع و زوجيت در حيوانات و گياهان در درجه اوّل مسأله تداوم و گسترش بوده است و نه آرامش‏يابى روحى و احساسى و ادراكى. زيرا اگر اين نياز، در آن‏ها جدّى و حياتى بوده، بايد در همه آنان قرار داده مى‏شد، اين در حالى است كه بسيارى از انواع حيوانى، فقط در دوران جفت‏گيرى جنس نر و مادّه، يكديگر را تحمّل مى‏كنند و قبل و پس از آن، در حال نفرت يا بى‏تفاوتى نسبت به هم به سر مى‏برند.
و امّا در آن گروه از حيوانات كه زيستن جفتها در كنار هم و يا در زندگى جمعى ديده مى‏شود، اين حالت آن‏ها جزئى از حيات غريزى به حساب مى‏آيد و مقدّمه و تدبيرى است براى حفظ نسل آن‏ها و نه چيزى فراتر از آن. اين در حالى است كه در انسان، علاوه بر ملاحظه شدن اين تدبير، مقوله‏اى برتر نيز مورد عنايت بوده كه فراتر از حفظ و تكثير نسل مى‏باشد و خداوند از آن به عنوان »سكينت« و »آرامش« ياد كرده است.
موجود زنده - چه حيوان و چه انسان - تحت شرايطى ناآرام است، وقتى تشنه يا گرسنه است، وقتى نياز جنسى دارد، زمانى كه مى‏ترسد و در هراس است و نيز از برخى گونه‏ها وقتى كه تنها است.
براى بازگرداندن آرامش به اين موجودات، بسته به عامل نگرانى و اضطراب و هيجان آن‏ها، پاسخى متناسب لازم است.
موجودى كه در نتيجه هيجان جنسى، ناآرام شده است، در نتيجه جفت‏گيرى كه لازمه آن وجود جنس نر براى ماده و جنس ماده براى نر است، آرام مى‏يابد.
انسان هم به عنوا يك موجود جاندار از اين قاعده مستثنى نيست. با اين تفاوت كه در حيوانات عامل اصلى براى پذيرش جنس مخالف و احساس تمايل آن، هيجان جنسى است ولى در انسان از لفظ قرآن - اين الفت‏جويى و زيست جمعى و خانوادگى، معلول يك نياز فوق غريزى است و عاملِ »نياز جنسى« در درجه بعد قرار دارد.

نقش نياز جنسى، در شكل‏گيرى خانواده

انكار نمى‏توان كرد كه »نياز جنسى« نقش جدّى و مؤثّر در شكل‏گيرى خانواده داشته و خواهد داشت ولى مهمّ اين است كه بدانيم از نظر قرآن، اين نقش تا چه پايه مهم و اساسى شناخته شده است. آيا نقش اول را دارد يا خير؟
از نظر مكاتب مادّى و ديدگاههاى ماترياليستى كه براى هستى، تدبيرى فرامادّى قائل نيستند و معتقدند كه براى هر پديده، مى‏بايست در جستجوى علل مادّى و تك بعدى گشت، بديهى است كه ميان انسان و ساير حيوانات هيچ تمايز بنيادى وجود ندارد و نيازهاى مادّى انسان، عامل همه گرايشها و انتخاب‏ها و كاركردهاى اوست، چنان كه در حيوانات.
ماترياليست‏هاى روانشناس در جستجوى اهرم‏ها و محرّك‏هاى روانى - با تفسير مادّى - براى تمايلات و رفتار انسان بوده‏اند و در يكى از مشهورترين ديدگاههاى روانشناختى، موضوع »غريزه جنسى« محرّك اوّل و بنيادين معرّفى شده است.
كمونيست‏ها، همه چيز حتّى گرايشهاى غريزى - جنسى را تحت تأثير معيشت و روابط اقتصادى دانسته‏اند و معتقدند همه تصميم‏گيرى‏ها، تمايلات و ادراكات انسانى، در نهايت متأثر از نيازهاى اقتصادى او است و اگر زنان به زندگى خانوادگى تن مى‏دهند، نه به خاطر احساس نياز روحى و عاطفى به آن است؛ بلكه نياز مادى و وابستگى اقتصادى، آنان را ناگزير مى‏كند تا رنج و ذلّت زندگى خانوادگى را تحت مديريّت زورگويانه مردان بپذيرند.
و از سوى ديگر اگر مردان تمايل دارند تا خانواده تشكيل دهند، به دليل اين است كه زنان مى‏توانند منابع مالى ارزان قيمتى براى آنان به حساب آيند و در پرتو وجود آنان و فرزندانى كه به دنيا مى‏آوردند به ثروت و امكانات بيشترى دست يابند.
فمينيست‏هاى ماترياليست و راديكال، معتقدند كه روح سلطه‏طلبى جنس مرد، در طول تاريخ باعث شده است تا نهادى به عنوان نهاد خانواده شكل گيرد، زيرا مردان شيفته مرد سالارى هستند و از طريق خانواده و سلطه بر آن است كه اين حسّ منفور خود را پاسخ مى‏دهند و به زنان، زن بودن و حتى نياز به جنس مخالف را تلقين مى‏كنند.
حيا، پاكدامنى، وفادارى زن به خانواده و همسر، فداكارى براى خانواده، عشق به فرزند تا سرحدّ تحمل خانواده و سلطه مرد، همه و همه مفاهيمى است كه در طول تاريخ توسط مردان و فرهنگ مرد سالار و اخلاق مردانه ساخته و پرداخته شده و به عنوان يك ارزش به زنان تلقين و تحميل گشته است!
همه اين ديدگاه‏ها از آن جا نشأت يافته كه انسان، چيزى فراتر از يك جاندار نيست، و او مى‏تواند مانند همه جانداران، فارغ از هر بايد و نبايد، مطابق آنچه غرايزش مى‏خواهد زندگى كند.
امّا قرآن، در عين پذيرش غرايز انسان و جدّى دانستن آن، حاكميّت غرايز را، در انسان، حاكميّتى ثانوى و عارضى و جنبى و تبعى مى‏داند و معتقد است كه بنياد انسان روح و گرايش‏ها و طلب‏هاى روحى اوست و چون روح خدا زورق تن است، ناگزير است شرايط مادّى تن را نيز پاسخ دهد و گرنه اين ناخدا بى زورق شده و قادر به طى مسير وحى بر زورق حيات مادّى نخواهد بود.
از نظر قرآن، آن چيزى كه بنياد همسرى، زوجيّت و نهاد خانواده را در زندگى انسان از كاركرد زوجيّت در حيات حيوانى تمايز بخشيده، ماهيّت آن است كه تماماً غريزى نيست.
تعبير قرآن، براى بيان اين معنا چنين است:
»وَ من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لِتَسْكُنوا اليها و جَعَلَ بينكم مَوَدَّةً و رحمةً انّ فى ذلك لآياتِ لقوم يتفكّرون« )روم/ 21)
نقطه نظر ما،توجّه به ارتباط ميان سه بخش از آيه است:
1- خلق لكم من انفسكم ازواجاً
2- لتسكنوا اليها
3- جعل بينكم مودّة و رحمة.
قسمت سوّم، بخشى است كه تا اين حا به آن اشاره نداشته‏ايم و آن عبارت است از اين كه مفهوم و حقيقت »مودّت و رحمت« در رابطه انسان با همسرش، مفهومى است كه از آرامش يابى انسان در خانواده، طرحى جديد و متمايز با ارضاپذيرى حيوانات در جفتگيرى و جفت‏يابى ارائه مى‏كند.
»مودّت« و »رحمت« مفاهيمى فطرى و درونى است كه در فرهنگ انسانى جايگاه خود را داشته و دارد، اين مفاهيم در روابط انسانى معنا و مصداق مى‏يابد و محيط اوليه و طبيعى آن خانواده است.
يعنى، از نظر قرآن، خانواده و محيط خانواده است كه مى‏تواند اين مفاهيم را در نسلها يكى پس از ديگرى شكوفا و بالنده كند و به آن‏ها تمرين دهد و به اين مفاهيم عينيّت بخشد.

آيا نهاد خانواده و نظام همسرى جايگزين‏پذير است؟

در عصرى كه صنعت و تكنولوژى بشر را در ساختن برخى پديده‏هاى مصنوعى و حتّى رباطهاى پيشرفته يارى داده و توانمند ساخته، و در بسيارى از عرصه‏ها ماشين را جايگزين انسان كرده است، طبيعى بود و نيز طبيعى است كه اين انديشه به ذهن افراد ياگروه‏هايى راه يابد كه براى تأمين نيازهاى عاطفى، احساسى، روحى و معنوى انسان نيز، پاسخ‏هاى تكنولوژيك و داروهايى مشابه عرضه كنند!
ابعادى از اين ذهنيّت و رويكردها، متعلّق به عصر جديد است و وجوهى از آن، ديرينه طولانى در تاريخ بشر دارد.
استفاده از مشروبات الكلى براى آرام بخشى و ايجاد نشاط تصنعى و بهره‏گيرى از موادّ مخدّر براى ورود به عالم تخيّل و غفلت از عالم واقعيّتها و رويكرد به هم جنس گرايى براى ارضاى غريزه جنسى، روشهاى پرسابقه در تاريخ انسان است و استفاده از داورهاى روان‏گردان و موادّ شيميايى نيروزا و عرفان‏هاى ساختگى و بدون خدا و فلسفه‏هاى پوچ انديش و نسبيت‏گرا كه راه را براى جامعه‏گريزى و اخلاق ستيزى و هم جنس‏گرايى زنان و مردان هموار ساخته است، حلقه‏هاى به هم پيوسته‏اى است كه يكى پس از ديگرى در عرصه جوامع بشرى رخ نموده است.
يكى از نتايج اين مشابه سازى و ارضاى تصنعى نيازهاى درونى و عاطفى و انسانى، ساختن و پرداختن الگوها و روشهاى خاصى براى تأمين نيازهاى جنسى و عرفانى و معنوى و عاطفى انسان‏ها، فارغ از روشهاى طبيعى و سنّتى است و از آن جمله نهاد خانواده و روابط همسرى و نظام فرزنددارى و تربيت اولاد است.
از آن جا كه نياز انسان به همراهى، هم انديشى و آرامشى در زندگى امرى انكارناپذير مى‏باشد و انكار آن عملاً ميسّر نيست و از سوى بيشتر انسان‏ها پذيرفته نمى‏شود، كسانى به اين نتيجه رسيده‏اند كه مى‏شود اين نياز را از طريق هم‏جنس نيز تأمين كرد و خانواده‏اى بر اساس دو زن يا دو مرد تشكيل داد و زنان در صورت احساس نياز به فرزند، با استفاده از روشهاى جديد تلقيح و باردارى مى‏توانند بدون داشتن شوهر، باردار شوند و دست كم مى‏توانند در يك ارتباط آزاد و غيرسنّتى و بدون تن دادن به زندگى مشترك خانوادگى، صاحب فرزند شوند!
اين‏ها همه تلاش‏هايى است براى اين كه به جاى نظام همسرى و نهاد خانواده، نسخه ديگرى را براى انسان‏ها بپيچند، در حالى كه طبيعت و فطرت انسانى و همچنين تجربه‏هاى علمى حكايت از اين دارد كه اين گونه تدابير و توصيه‏ها و برنامه‏ها، چيزى جز يأس و آشفتگى و روان‏پريشى براى فرد و جامعه به همراه نداشته است.
شگفت اين كه قرآن در بيش از چهارده قرن قبل از جامعه‏اى خبر داده است كه همه شهروندانش به نوعى، هم‏جنس گرايى را به جاى نظام همسرى زن و مرد پذيرفته بودند، جز پيامبرى كه براى ارشاد آنان تلاش مى‏كرد! و نيز برخى از اعضاى خانواده او!
امروز كه در برخى از كشورها، اين نوع رفتار جنبه قانونى پيدا كرده و »اصل خانه« جاى خود را به »نهاد خانواده« داده است و مكتبها و فلسفه‏هايى بسيار پر سر و صدا و پرهوادار دم از بى‏ريشه بودن اخلاق و گرايشهاى اخلاقى مى‏زنند و مروّج پرهيز از ازدواج و اكتفاى مردان به مردان و زنان به زنان هستند، به سرّ نهفته در گزاره‏هاى تاريخى قرآن پى مى‏بريم و در مى‏يابيم كه آنچه در قرآن تحت عنوان قصص يا تاريخ امّت‏هاى پيشين ياد شده، در حقيقت پيشگويى از جوامع و نسلهاى آينده نيز هست.
و اگر كسى به دقّت و اهميّت اين سرّ، ايمان پيدا كند، باور خواهد كرد، همان سرنوشت كه قرآن براى امّت‏هاى پيشين ترسيم كرده است، در انتظار امّتهاى پسين نيز خواهد بود، چه اين كه قانون الهى در نظام جهان و زندگى انسان، تجزيه فضولات و اجساد متعفّن و انديشه‏هاى منحرف و بازيافت آنها است.
قرآن، كسانى را كه به جاى نظام همسرى و نهاد خانواده، در صدد ارضاى نيازهاى جنسى و عاطفى از طريق هم جنس‏گرايى بوده و هستند با اين تعبير ياد كرده است:
»بل انتم قوم تجهلون« )نمل/ 55)
»بل انتم قوم مسرفون« )اعراف/ 81)
»بل انتم قوم عادون« )شعراء/ 166)
»القوم المفسدين« )عنكبوت/ 30)
»كانوا ظالمين« )عنكبوت/ 31)
هر كدام از اين تعابير اشاره به وجهى از رويكرد طرفداران و عاملان اين رفتار و انتخاب ناصحيح دارد كه تأمّل و دقّت در آن به مجالى ديگر نيازمند است.

گزارش اجمالى از دستاوردهاى مدرنيته و نگاه آن به زن و خانواده

به جاى جمعبندى آنچه تا كنون گفته آمد و نيز به جاى بيان ارتباط ميان دو بخش اين نوشته »خانواده در نظرفمينيسم و قرآن« به عبارت كوتاهى اشاره خواهيم داشت كه از متن جوامع مدرن، صنعتى، مرفه و مغرور، برآماده و از سردرد و رنج و استيصال، گزارشهايى واقع بينانه، به همراه دارد و مطالعه بيشتر و پيگيرى موضوع را به جويندگان وا مى‏نهيم.
1- خانم وندى شليت متولّد 1975 در ايالت ويسكانسين آمريكا و فارغ التحصيل رشته فلسفه از دانشكده ويليامز در تحليلى از مسايل زنان در كشورهاى چون آمريكا در كتابى تحت عنوان »بازگشت به عفاف «ARETURN TO MODESTY» به واقعيت‏هايى اشاره كرده است كه گوشه‏اى از نتايج تجربه‏هاى غربى در زمينه نگاه به زن و خانواده و اخلاق و آزادى مى‏نماياند.
وى در فصل اوّل از كتاب خود به نقد آموزش زود هنگام مسايل جنسى به كودكان مدارس ابتدايى پرداخته و مى‏نويسد:
»پژوهشگران دانشكده ولسى دريافتند كه حدود 40 درصد دختران هر روز و 29 درصد به طور هفتگى مورد آزاد جنسى قرار مى‏گيرند، بيش از دو سوم اين مزاحمت‏ها در انظار عمومى صورت مى‏گيرد و حدود 90 درصد آنان مورد رفتار و گفتار تحريك‏آميز جنسى قرار دارند.« ]16[
او از يك روانشناس زن كه نويسنده »اوفلياى دوباره زنده شده« اين عبارت را ياد كرده است:
»اخيراً با تعداد زيادى از دخترانى مواجه مى‏شوم كه مى‏خواهند مدرسه را ترك كنند و مى‏گويند نمى‏توانند آنچه را كه در مدرسه به سرشان مى‏آيد نقل كنند.«
وى در فصل دوّم كتاب خود از پديده‏اى تحت عنوان »هوك آپ« «hook up» ياد كرده كه عبارت است از سطحى‏ترين و موقتى‏ترين رابطه جنسى دوطرف كه به سرعت از هم جدامى‏شوند.
شليت معتقد است كه وقتى برقرار كردن ارتباط براى جوانان تا اين اندازه سريع و متنوّع امكان‏پذير است آن‏ها حتّى زحمت قرار گذاشتن را هم به خود نمى‏دهند.
نويسنده ديدگاه دختران مبنى بر لزوم ارتباط با تعداد زيادى از مردان را مورد انتقاد جدى قرار مى‏دهد و معتقد است بسيارى از دختران صرفاً به علّت فرار از قضاوت منفى ديگران به چنين كارى دست مى‏زنند؛ زيرا در غير اين صورت، جامعه آن‏ها را زشت، غيرطبيعى و نابالغ قلمداد مى‏نمايد. ]17[
او در فصل سوّم كتابش اظهار مى‏دارد:
»بديهى است كه وقتى اجازه داديم هر كارى آزاد باشد آزار جنسى، مزاحمتها و تجاوز به عنف هم افزايش پيدا مى‏كند، جامعه‏اى كه عليه شرم و حيا اعلام جنگ كرده، دشمن زنان است.«
وى مى‏افزايد:
»آسان‏گيرى در مجازات انواع مزاحمت‏هاى جنسى پيامدهاى ناشى از آن را افزايش داده است و اين كه در گذشته، در آمريكا مجازات تجاوز به عنف، مرگ بوده است و امروز متجاوزان به عنف، حدوداً به 5 سال زندان محكوم مى‏شوند! بدان معنا است كه ما در آمريكا ترجيح مى‏دهيم نقطه نظرات متجاوزان را دريافت نماييم - و به حمايت از آنان بپردازيم - در يك جامعه تك جنسيتى - كه معتقد است دو جنس با دو مسؤوليت وجود ندارد و قوانين و ضوابط مربوط به هر جنس را باطل مى‏داند و براى زن و مرد وظايف و موقعيّت يكسانى را قايل است و - قدرت جسمانى بالاتر مردان نسبت به زنان را ناديده مى‏گيرد، افراد عياش و مست، با بى‏توجّهى كامل به زنان، فقط فرصت بيشترى براى بازيچه قرار دادن آنان پيدا مى‏كنند، فرصت براى تجاوز به عنف، مزاحمت‏هاى جنسى، كتك خوردن.« ]18[
او اظهار مى‏دارد:
»جامعه امروز آمريكا براى دخترانى كه به روابط ناخواسته نه مى‏گويند، شرايط دشوارى را به وجود آورده است، براى مثال امروزه دخترى كه مى‏خواهد قبل از ازدواج پاك بماند هيچ حامى و پشتيبانى ندارد.« ]19[
»برخى جريان‏هاى فيمينيستى زنان را به خيانت همسرانشان تشويق مى‏نمايند، زيرا اين امر از نظر آنان، نه تنها قابل قبول بوده، بلكه يك فرصت برابر است!« ]20[
شليت معتقد است پاكدامنى جنسى در مردان و زنان، تحقير شده و از بين رفته است. و شرافت مردانگى مفهومى ندارد. زن احترام اجتماعى گذشته خود را از دست داده است.
او به طعن مى‏نويسد:
»چه قدر خوشبختم كه در عصر آزادى زندگى مى‏كنم! اين روزها يك دختر مى‏تواند پزشك يا قاضى شود، در ارتش ثبت نام كند، به تيم بسكتبال بپوندد، مى‏تواند مدارج شغلى را طى كند، بچه‏هاى خودش را در مهدكودك‏ها رها كند و هر قدر دلش مى‏خواهد سقط جنين داشته باشد، گزينه‏هاى جنسى او نيز ديگر محدود نيستند، روابط جنسى نامشروع پيش از ازدواج و پس از ازدواج براى وى امكان‏پذير است. به طور خلاصه يك دختر مى‏تواند هر كارى كه دلش مى‏خواهد انجام دهد، هر چه مى‏خواهد بشود، تنها يك استثناء وجود دارد، او نمى‏تواند يك زن باشد!« ]21[
شليت مى‏گويد:
»امروزه شاهد روى آوردن زنان و مردان به مذهب هستيم. دليل روى آوردن بسيارى از افراد به مذهب تهى يافتن زندگى مدرن و پيدا كردن راهى براى زندگى است كه متعالى‏تر از فرهنگ ظالمانه حاكم در آمريكا و كشورهاى مشابه آن - باشد...
قرار بود دوران ما، دوران آزادى بزرگ باشد، در حالى كه اغلب مردم اكنون ناگزير هستند به فرهنگى كه در آن زندگى مى‏كنند اجازه دهند تا براى آنان انتخاب كنند بر خلاف آن چه مى‏پنداريم، گزينش‏هاى ما به ندرت از درون ما سرچشمه مى‏گيرد!« ]22[
نويسنده ديگرى به نام خانم »دايان پاسنو« نويسنده كتاب »فمينيسم: رمز و راز زنانگى يا اشتباه« به نقد فمينيسم پرداخته و مى‏نويسد:
»فمينيسم در آمريكا تلاش مى‏كند تا با تأكيد بر اهميت دورى نمودن زنان از نقش‏هاى سنتى خويش مانند ازدواج و مادر شدن، تعريف تازه‏اى از زن ارائه نمايد، نقش مادرى كه وظيفه‏اى طبيعى است، اكنون به صورت امرى نامشروع در آمده و زنان براى انتخاب تحت فشار زيادى هستند.
سردمداران فمينيسم ما را با دروغى آشكار فريب داده‏اند، اين دروغ را زنانى گفته‏اند كه با تكيه بر برابرى دستمزد در مقابل كار مساوى و برابر فرصت‏هاى شغلى براى زن و مرد، دورنماى شگفت‏انگيزى از موضوعى مسحور كننده را در مقابل چشمان ديگران قرار داده‏اند.
چه شده است كه زنانى كه در فمينيسم ثابت قدم بودند، اكنون از توهم بيرون آمده و نااميد شده‏اند! در مورد تمام چيزهايى كه به اين نهضت مربوط مى‏شود، براى آنان سؤال ايجاد شده است!
فمينيست‏ها با حمايت از آزادى جنسى و رواج بى‏بند و بارى، زمينه را براى باردارى‏هاى ناخواسته فراهم كرده‏اند و آن گاه از سقط جنين به عنوان روشى براى كنترل مواليد استفاده مى‏كنند.
آنان چنين استدلال مى‏كنند كه اگر زنان باردار دسترسى به سقط جنين آزادانه نداشته باشند، جامعه پر از كودكان ناخواسته كه مورد بدرفتارى واقع مى‏شوند، خواهد شد، اما آمارها نشان مى‏دهد كه على‏رغم ميزان بالاى سقط جنين، سوءرفتار با كودكان در بدترين وضع قرار دارد و قانونى كردن سقط جنين به هيچ وجه آن را ريشه كن نساخته است...
در سال 1993 قانونى به امضاى پرزيدنت كلينتون رسيد كه بر طبق آن فروش اعضاى بدن اين كودكان معصوم سقط شده نيز مجاز شناخته شد تا ظاهراً در پژوهش‏هاى مربوط به بافت جنينى از آن استفاده گردد.
مجله ولد نتايج يك پژوهش در پشت صحنه صنعت سقط جنين را چنين گزارش مى‏كند:
»در بررسى‏ها، مداركى از يك شبكه سراسرى فروش اعضاى بدن كودكان به دست آمد كه شامل دستورالعمل مربوط به جدا كردن اعضاى بدن به طور تفصيلى، يك بروشور تبليغاتى كه در آن براى جلب مشترى نوشته شده بود: »تازه‏ترين بافت‏ها موجود است.« و نيز صورت قيمت‏هايى براى بچه كامل و اعضاى بدن آن بود. در يكى از صورت قيمت‏ها كه تاريخ آن 1999 و متعلّق به يك شركت بود و گويا براى آدم خواران تهيه شده است، چنين مى‏خوانيم: پوست 100 دلار، دست و پا 150 دلار، نخاع 325 دلار، مغز 999 دلار!« ]23[

سخن پايانى

فمينيسم كه در بستر مدرنيته تكوّن يافته است، مولود همه باورها و دستاوردهاى تجربى و نظرى آن است.
فرهنگها و كشورهايى كه در چند قرن گذشته با اين تجربه‏ها و دستاوردها آشنا شده‏اند، امروز به گوشه‏هايى از آفات و خسارت‏هاى آن وقوف يافته‏اند؛ ولى كشورهايى كه با فاصله و با تأخير دانش و منش غرب را دريافت مى‏كنند، هنوز در تب و تاب واژه‏ها، شعارها و ادّعهاى مدرينته به سر مى‏برند و همه لوازم آن را بى‏هيچ تأمّل دنبال مى‏كنند!
در حالى كه جديدترين تجربه‏ها و متعادل‏ترين داورى‏ها از متن جامعه غربى به نقد جدى رويكردهاى نظرى و علمى فرهنگ، دين، انسان و جامعه پرداخته است و در لابه لاى اين نقّادى‏ها - كه به بخش اندكى از آن اشاره كرديم - بازگشت به نگرش دينى مشهود است.
گويا نسل آخرالزمان، مى‏بايست پس از تجربه‏هاى سنگين و تلخ و پرآسيب، خسته از همه بافته‏ها و بافته‏هاى خود به آستان بلند پيام وحى و آموزه‏هاى آن رو آورد. و اين، چندان دور نخواهد بود.

پي نوشت :

10. و لقد كَرَّمنا بنى آدم... وَ فَضَّلناهم على كثير ممّن خَلَقنا تَفْضيلاً.« )اسراء/ 70).
11. انى خالقٌ بشراً من طينٍ«، )ص/ 71).
و التحقيق ان الاصل الواحد فى هذه المادّه - بشر - هو الانبساط المخصوص الطبيعى و الطلاقه فى السيماء لوجوههم تكويناً... و بهذه الحالة يمتاز الانسان فى الظاهر عن سائرالحيوانات. )التحقيق فى كلمات القرآن، حسن مصطفوى 259/1)
12. و قيل سمّى - آدم - بذلك لكونه من عناصر مختلفه - و قوىً متفرّقه، )امشاج نبتليه( مفردات راغب.
13. و جعلنا من الماء كل شى‏ء حى«، )انبياء/ 30).
14. و هو الذى خلق من الماء بشراً« )فرقان/ 54).
خصّ فى القرآن كل موضع اعتبر من الانسان جثته و ظاهره، بلفظ البشر )مفردات راغب( .
15. و الانسان قيل سمّى بذلك لانّه خُلقَ خِلْقة لاقوامَ له الاّ بانسِ بَعْضِهِم بِبَعْضٍ ولهذا قيلَ الانسانُ مدنىٌّ بالطّبع - )مفردات راغب( .
16. فمينيسم در آمريكا تا سال 2003، جلد اوّل، چاپ سوّم /20 .
17. همان /25 .
18. همان، /26 .
19. همان،/ 31 .
20. همان، /37 .
21. همان،/ 59 .
22. همان، /70 .
23. همان، /79-86 .

منبع:www. maarefquran.com