نویسنده: غلامرضا معصومی

 
آنّا پرنّا (Anna Perenna) جشنی نوروزی است که پانزدهم ماه مارس هر سال و مصادف با روزی که ژولیوس سزار (Julius Caesar) در سال 44 قبل از میلاد به قتل رسید، در روم برگزار می‌شد. تا حدود سال 153 قبل از میلاد، سال نو از اول ماه مارس آغاز می‌شد که پانزدهمین روز آن تقریباً مقارن با نخستین حلول کامل ماه در سال جدید بود.
به نوشته‌ی یکی از نویسندگان قدیم رومی، مردم در روز چهاردهم مارس، مردی را که پوستینی بر تن کرده بود با شلاق زده و از شهر بیرون می‌کردند. اصطلاح آنّا پرنّا، بیانگر نوعی تجسّم دورِ سالانه بود و تصوری که از آن وجود داشت، تصویر یک پیرزن بود. آوید (Avid) در این مورد، همچون موارد دیگر تبیین‌هایی ارائه کرد که یکی از آنها احتمالاً اختراع خودش بوده و آن پیرزن را خواهر دیدو (Dido) معرفی می‌کند. پس از مرگ دیدو، کارتاژ (Carthage) به تصرف مردم محلی درآمد و آنّا سوار بر یک قایق گریخت و به لاتیوم (Latium) رفت. آئنیاس (Aeneas) با او دیدار کرد و وی را به کاخ خود برد، اما همسرش لاوینیا(2) (Lavinia) حسادت ورزیده و نقشه‌ی قتل آنّا را کشید.
دیدو در رؤیایی بر آنّا ظاهر شد و به او هشدار داد. متعاقب این رؤیا، آنّا بار دیگر گریخت و رودخانه‌ی نومیکوس (Numicus) او را با خود برد. کسانی که به جست و جوی وی برآمدند، از درون آب صدایی شنیدند که می‌گفت: «او اکنون یک پری دریای است» و دگربار شنیدند «من در رودخانه‌ی جاودانی آمنیس پرنیس (Amnis Perennis) پنهان شده و آنّا پرنّا نامیده می‌شوم». گریمال (Grimal) دراین مورد می‌گوید: «هیکلی از آب خارج شد و به آنها گفت که آنّا به صورت یکی از الهه‌ها درآمده و نام جدید وی پرنّا به معنای جاودانی می‌باشد. با این مژده، خدمتکاران آئنیاس در مزارع اطراف پراکنده شده و تمام روز را به شادی و سرور گذراندند. این تشریفات از آن پس به نام عید آنّا پرنّا همه ساله تکرار می‌شد». اما داستانی که آوید آن را محتمل‌تر می‌داند به این شرح می‌باشد که: «به هنگام نخستین جدایی پلب‌ها (Plebs)، مواد غذایی مردمی که به کوه مقدس رفته بودند، به تدریج به پایان رسید. پیرزنی فقیر و سختکوش به نام آنّا با دستانی لرزان و چروکیده، نان پخته و هر روز صبح، نان داغ و تازه را در میان مردم تقسیم می‌نمود. مردم بعدها به نشانه‌ی سپاس از وی، مجسمه‌ی او را در محلی نصب کردند. جشنواره‌ی او در محل نخستین مسافت‌‌نمای جاده‌ی فلامینیا (Flaminia) در شمال روم برگزار می‌شد. مردم برای گردش به این منطقه آمده و روی چمن‌ها می‌نشستند. بعضی‌ها با خود چادر آورده و عده‌ای دیگر با استفاده از شاخه‌های نی، سرپناه‌های موقّت می‌ساختند. آنها شراب می‌نوشیدند و به خاطر آنکه سالیانی متمادی شراب نوشیده بودند، شکرگزاری می‌کردند. اما به طور طبیعی سعی بیشتری در نوشیدن شراب کرده، سپس شروع به خواندن آوازهای مردم پسندی می‌کردند که در تئاترها شنیده بودند. آنها با این آوازها می‌رقصیدند و سرانجام در حالی که کاملاً مست بودند، به خانه‌هایشان باز می‌گشتند». آوید اضافه می‌کند که دختران به طور دسته جمعی آوازهای خنده‌دار جنسی می‌خواندند.
وی علت آن را به این شرح توضیح می‌دهد که: «آنها حقه‌ای را که آنّا به کار گرفته بود، گرامی می‌داشتند. زیرا درست پس از آنکه آنّا به یک الهه تبدیل شد، مارس (Mars) نزد وی رفت تا از او یاری بطلبد. مارس به آنّا اظهار داشت که دل در گرو عشق مینروا (Minerva) داشته و قصد ازدواج با وی را دارد. آنّا مدتی او را سَر دواند، اما سرانجام اعلام کرد که مینروا با ازدواج وی موافقت کرده است. بنابراین مارس به خانه رفت تا حجله را برای ورود عروس آماده کند. عروس در حالی که پوشش بر چهره داشت و عده‌ای وی را همراهی می‌کردند وارد شد. اما پس از برداشتن پوشش از چهره‌اش معلوم شد که آنّا می‌باشد». چنان که معروف است، همین پیشامد، منشأ تصنیف‌های خلاف اخلاقی است که در عید آنّا خوانده می‌شود.
منبع مقاله :
معصومی، غلامرضا؛ (1388) دایره المعارف اساطیر و آیین های باستانی جهان جلد اول، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر؛ چاپ اول