انديشة انتظار و جهاني‌شدن(2)

نويسنده:حجت‌الاسلام قنبرعلي صمدي




رسالت شيعه در جهاني‌سازي انديشة انتظار

يکي از نکات مهم در اين راستا، توجه به رسالت جهاني شيعه در جهاني‌سازي اين انديشة الهي است. بدون شک، انديشة شيعي، در جايگاه خاستگاه ايدة مهدويت و ظهور، رسالت طرح و ترويج جهاني اين انديشة رهايي‌بخش را برعهده دارند و امروزه بيش از هر زمان ديگر، ضرورت بسط و گسترش انديشۀ ظهور منجي موعود در جايگاه يك ايدۀ جهاني و نجات‌بخش، احساس مي‌شود.
اين وظيفه دراين عصر- باتوجه به عطش فزاينده افكار عمومي به يك انديشه نجات‌بخش و آينده‌ساز ـ بيش از هر زمان ديگر، بردوش نخبگان فكري و انديشه‌سازان متفكر شيعي، سنگيني مي‌كند.
اين بار مسؤوليت، ناشي از تغيير شرايط حاكم بر جامعۀ شيعي و تفاوت وضعيت امروز باگذشته است. در گذشته، موضوع انتظار ظهور و پايان يافتن غيبت حضرت مهدي عليه السلام ، كه از مختصات انديشۀ شيعي است، بيشتر يك موضوع اعتقادي و باور مذهبي تلقي مي‌شد كه آثار اميد‌بخش آن، جايگاه اعتقادي شيعه را تحكيم بخشيده و تا حد زيادي از آسيب پذيري آنان كاسته و شيعه را مقابل سياست‌هاي حذفي و سركوب‌گرايانۀ حكام جور در طول تاريخ، مقاوم نگه داشته بود. درگذشته، لزوم حفظ هويت مذهبي شيعه مقابل چالش‌ها و برخورد حذفي مذاهب ديگر و حكام وقت، جامعه شيعي را به رويكرد درون‌گرا و جدلي، سوق داده بود و اين بينش اعتقادي، يعني انتظار و چشم به راهي شيعه، همواره با يك منش سياسي و اجتماعي همراه بوده. ديگران، شيعه را گروهي هميشه مخالف و ناسازگار با حُكّام و سلاطين وقت و نافي مشروعيت حكومت آنان، مطرح كرده بود.
امروزه، با توجه به موقعيت جاافتاده و تأثيرات اعتقادي تفكر شيعي درجهان، وضعيت كاملاً تغيير كرده است. امروزه اين باور در جامعۀ شيعي، از حالت اعتقاد ذهني به يك رويكرد سياسي ـ اجتماعي تبديل شده است و جامعۀ شيعي بر اين حقيقت اذعان دارند كه مي‌توانند در راستاي تغيير وضعيت موجود و فراهم‌سازي شرايط جهاني براي ظهور مصلح موعود عليه السلام ، داراي نقش تأثيرگذار باشند؛ چه اين‌كه درچند دهه اخير، اين رويكرد مبارك، ميان بسياري از انديشوران شيعي با توجه به مقتضيات شرايط فعلي، به خوبي مشهود بوه است.
جامعه شيعي، به دليل اين‌كه رسالت تبيين و ترويج انديشه انتظار و طرح حكومت جهاني مهدوي را برعهده دارند، بايد خود در اين عرصه پيشگام و آماده باشند. اين آمادگي، مستلزم حضور تأثيرگذار شيعه در عرصه‌هاي فكري، فرهنگي و سياسي نظامي است، تا بتواند در بسط و توسعه تفكر مهدويت درجهان، به رسالت خطير و الهي خويش عمل نمايند.
به نظر مي‌رسد، با توجه به شرايط مساعد نسبي موجود، جامعة شيعي مي‌تواند با درک صحيح ضرورت‌ها از يک‌سو و نقش‌آفريني و مديريت تأثيرگذار در عرصة افکار جهاني ازسوي ديگر، شرايط مساعد کنوني را به يک فرصت تبديل كند؛ سپس با تبيين جاذبه‌ها و ويژگي‌هاي ايدة مهدويت و نظرية حكومت عدل جهاني اسلام، در جايگاه عنوان تنها نظرية نجات‌بخش، زمينة فراگيري اين انديشة الهي را در جهان، فراهم سازند و با ارائه الگوي حكومتي نويني، افق نگاه مردم دنيا را به ايدة مهدويت و ظهور، روشن كند.
اين‌كه در روايات، برنقش كليدي شيعه در هنگام ظهور براي تحقق حكومت عدل جهاني، تأكيد شده، براي آن است که جامعه شيعي، درعصرانتظار، رسالت زمينه‌سازي چنين حكومتي را بر عهده دارند؛ لذا هنگام ظهور نيز شيعيان و پيروان آن حضرت، در جايگاه پيشگامان نهضت جهاني امام مهدي عليه السلام بار سنگين اجراي دستورات امام مهدي عليه السلام را برعهده خواهند داشت.
امام صادق عليه السلام مي‌فرمايد: هنگامي كه قائم ما قيام كند خداوند برتوان شنيدن و ديدن شيعيان ما مي‌افزايد؛ به‌گونه‌اي كه بين آنان و امامشان، واسطه و پيام رساني نيست. امام، با آنان گفت‌وگو مي‌كند و آنان، به امامشان مي‌نگرند؛ در حالي‌كه او در مقر خود حضور دارد.[22]
اين روايت بر دستيابي شيعه به امكانات فوق العاده شنيداري و ديداري، در عصر ظهور دلالت دارد؛ نكتۀ قابل تأمل در اين روايت اين است كه در آن، سخن از ارتباط تنگاتنگ و گفت‌وگو و تصميم‌گيري امام زمان عليه السلام با شيعيان مطرح است، نه كساني ديگر و اين، حاكي از آن است كه مسؤوليت‌هاي اصلي در تحقق حكومت مهدوي در عصرظهور نيز بر عهدۀ شيعيان و زمينه‌سازان ظهور‌ است.
«خوشا به حال شيعيان قائم ما كه درغيبت او منتظرظهور اويند و هنگام ظهورش نيز فرمانبر امام خود هستند».[23]
ازاين روايات به خوبي استفاده مي‌شود كه ميان شرايط عصرغيبت و انتظار، با شرايط ظهور، پيوند و هماهنگي وجود دارد. طبق اين روايات، منتظران و زمينه سازان ظهور در عصر انتظار، وارثان عصرظهورند.
اين نوع روايات، بر رسالت سنگين شيعه در عصر انتظار تأكيد دارد؛ زيرا همچنان‌كه عصرظهور، عصراجراي احكام ديني وعملياتي‌شدن برنامه‌ها و اهداف وحياني اسلام در تحقق جامعة توحيدي جهاني است، عصرانتظار نيز، عصر ايجاد استعداد و تمرين آمادگي جامعه شيعي و توسعه اين آمادگي، براي ورود به عصرظهوراست. عصرانتظار، عصر تمهيد و مقدمه‌چيني سلطنت و حاکميت نظام مهدوي است.
در اين عصر، مهم‌ترين مأموريت شيعيان و ياوران حضرت، پافشاري برهويت ديني و مقابله با انحرافات و تأکيد بر اجراي عدالت و ترويج و گسترش آن است؛ چنانکه در عصر ظهور، نيز، مأموريت اصلي ياران حضرت، پاکسازي جامعه از فتنه ظلم و جور و اجراي سياست‌هاي عدالت‌محور امام عليه السلام است. حضرت، آنان را به شرق و غرب عالم اعزام مي‌كند، تا عدالت و قسط را به اجرا بگذارند. «يارانش را به سراسرجهان اعزام مي‌كند و با دستور به اجراي عدالت و نيكي، آنان را فرمانروايان كشورها قرار مي‌دهد».[24]
اين نوع روايات، بر ضرورت نقش‌آفريني شيعه در عصر انتظار براي فراهم كردن زمينه‌هاي ظهور تأكيد دارد؛ از اين نظر، رسالت شيعه، يك رسالت جهاني است؛ چون درپي دگرگوني جهاني است و انجام اين رسالت خطير، بدون حضور مؤثر در عرصه گفتمان جهاني و تأثيرگذاري جدي درنگرش‌هاي عمومي، ميسر و ممكن نخواهد بود.
در اين عصر كه عصر جهاني‌شدن است، طرح نظرية «حکومت واحد جهاني اسلام» در قالب «مهدويت»، با توجه به برتري و برجستگي‌هاي ذاتي آن، شاخص استوار و گزينة مطمئن و بي‌بديلي است که مي‌تواند انتظارات بشر در شرايط جهاني‌شدن و جهان‌گرايي را به بهترين شکل برآورد.

جهاني‌شدن راهبرد جهاني‌سازي انديشة انتظار

محور مهم ديگر در موضوع بحث که در اين مقاله مورد عنايت است، مسألة «جهاني‌شدن» و رابطة آن با موضوع انتظار ظهور و نظرية حکومت جهاني مهدوي است. اين عصر هم چنان‌که در فرهنگ شيعه به نام «عصر انتظار» موسوم است، در اصطلاحات سياسي از آن با عنوان «عصرجهاني‌شدن» نيز ياد مي‌شود.
پرسش‌هايي که در اين خصوص مطرح است، اين است که ماهيت آنچه به نام «جهاني‌شدن» ياد مي‌شود چيست؟ آيا ديدگاه واقع‌بينانه و تفسير صحيحي در اين‌باره وجود دارد؟ رابطة اين بحث با نظرية مهدويت و انتظار چگونه است؟ آيا نسبت تقابل و تعارض ميان اين دو حاکم است يا سازگاري و هماهنگي؟ نقش شيعه به طور عام و دولت اسلامي به طور خاص در اين رابطه چيست؟
اين پرسش‌ها که هرکدام ممکن است سؤالات فرعي متعددي را در پي داشته باشد، اهميت و ضرورت طرح و بررسي اين موضوع را مشخص مي‌كند. در قسمت‌هاي پيشين، وظيفه و رسالت خطير شيعه به طور عام و دولت اسلامي به طور خاص، در اين‌باره گوشزد شد. آنچه در اين قسمت لازم است به طرح و تبيين آن بپردازيم، نقش جهاني‌شدن در جهاني‌سازي گفتمان ظهور است. چيزي که بر خلاف اهميت و نقش راهبردي آن، معمولاً مورد غفلت قرار مي‌گيرد.
در اين قسمت، سعي بر اين است كه جنبه‌هاي تعاملي اين بحث و نقش تمهيدي موضوع جهاني شدن در راستاي جهاني سازي انديشة انتظار ظهور منجي موعود، با نگرش تحليلي و رويکرد رهيافت‌شناسانه، مورد توجه قرار گيرد. بدين منظور، لازم است ابتدا تعريف‌ها و ديدگاهاي مطرح دربارة مورد اين اصطلاح، به طورگذرا مورد اشاره قرار گيرد، تا ماهيت و جوهر واقعي اين مسأله به خوبي روشن شود؛ سپس به ارزيابي رابطة آن با جهاني‌سازي نظرية مهدويت، پرداخته شود، تا روشن گردد آيا مقولة جهاني‌شدن، با ايدة جهاني مهدويت در تعارض و تقابل قرار دارد يا ميان اين دو تعامل و هم‌سويي برقرار است؟

مفهوم جهاني‌شدن

اصطلاح «جهاني شدن» تاحدي نوظهور بوده و در چند دهة اخير بر سر زبان‌‌ها رايج شده و با تعابيري چون «جهاني‌شدن»، «جهان گرايي»، «جهان شمولي»، «دهکده جهاني»، از آن ياد مي‌شود. اين اصطلاحات دهان پرکن که در گفتمان‌هاي سياسي و ميان اصحاب رسانه، کاربرد بيشتري دارد، از اواخر نيمه دوم قرن بيستم ميلادي پس از ارائه نظرية «دهکده جهاني» مارشال ‌مک ‌لوهان در سال 1960م مورد توجه قرار گرفت و پيش از آن، به صورت يک اصطلاح جا افتادة علمي، کاربرد چنداني نداشت. اين اصطلاح، به تدريج از نيمة دهة 1980م بر سر زبان‌ها افتاد؛[25] ولي امروزه اصطلاح «جهاني‌شدن» کليد‌واژه غالب نظريات مطرح در جهان معاصر محسوب مي‌شود.
حقيقت اين است که اين موضوع، به دليل نوظهور بودن و کامل نشدن آن، از يک‌سو و پيچيدگي و گستردگي ابعاد و خصوصيات آن از سوي ديگر، هنوز تصوير روشن و شفافي از خود نشان نداده است؛ لذا تا کنون تعريف قانونمندي که مورد اتفاق نظر باشد، دربارة آن يافت نمي‌شود.
در تعريف‌هايي که تاکنون ارائه شده است، هر کس بر اساس برداشت خاص از ويژگي‌هاي جهاني‌شدن، آن را تعريف كرده و در هر تعريف، يکي از ويژگي‌هاي آن، بيشتر مورد عنايت بوده است.
با اين حال، شايد ساده‌ترين تعريفي که مي‌تواند وجه مشترک تعاريف موجود و اقوال مطرح در اين زمينه به شمار آيد، اين باشد که بگوييم: «جهاني‌شدن، عبارت است از محلي‌شدن عرصه‌ها، يکپارچگي و يکسان‌سازي ساختارها، نهادها و فرهنگ‌ها در اثر گسترش ارتباطات، همگاني شدن اطلاعات و برداشته شدن موانع اقليمي، سياسي، فرهنگي، اقتصادي و …». اين تعريف را شايد بتوان حاصل تلفيق تعاريف موجود و خصوصيات موضوع جهاني‌شدن، بيان كرد.

ماهيت جهاني‌شدن

آميختگي طبيعي موضوع جهاني‌شدن با مقولة سياست و امکان دست مايه قرار گرفتن آن، براي اهداف و مقاصد خاص سياسي، سؤالات و ابهامات زيادي را درباره اهداف طرح اين بحث و پيامدهاي مترتب بر آن، پديد آورده است؛ به همين سبب بسياري از صاحب نظران درباره بحث ماهوي اين مسأله، به شدت اختلاف نظر دارند.

نظرگاه‌ها دربارة ماهيت جهاني‌شدن

در اين خصوص به طور عمده، سه ديدگاه متفاوت با سه رويکرد متفاوت به چشم مي‌خورد كه اين‌جا صرفاً در حد طرح بحث، بدان اشاره مي‌شود:[26]
1. ديدگاه پروژه: عده‌اي به اين مسأله، نگاه بد‌بينانه دارند و دست كم دربارة اهداف طراحان اين بحث، با بدگماني مي‌نگرند. اين عده، بحث جهاني‌شدن را طرحي سياسي مي‌دانند که به صورت برنامه‌‌اي سازمان‌يافته و غير علني، از سوي اراده‌هاي پنهاني قدرت‌هاي سلطه، براي اهداف استعماري در سطح جهاني طراحي شده است. از نظر آنان، اين بحث، ماهيتاً ساختگي است که راهبرد اعلام نشدة قدرت‌هاي بزرگ، در پس آن، نهفته است. براساس اين تحليل، در ظاهر، آنچه مطرح مي‌شود، صحبت از يکپارچگي جهاني و سهولت تعامل و ارتباطات است؛ ولي واقع مسأله، اين است که اين موضوع پوششي، براي اجرايي شدن برنامة «جهاني‌سازي» با هدف «آمريکايي سازي» يا دست کم «غربي سازي» از سوي نظريه‌پردازان غربي براي تحميل سلطة سياسي ـ فرهنگي غرب بر جهان، طراحي شده است. در اين نگاه، «جهاني‌شدن» يک عنوان صوري است که ماهيتاً ابزار کارآمد براي اهداف راهبردي جهان غرب تلقي مي‌شود.
2. ديدگاه پروسه: در مقابل، جمعي ديگر، به موضوع «جهاني‌شدن» با نگاه مثبت مي‌‌نگرند و آن را يک فرايند طبيعي رو به تکامل جامعه بشري مي‌دانند. از نظر آنان، اين روند، يک سير طبيعي و قهري است که خارج از اختيار و انتخاب افراد است. در اين روند، کشورها و ملت‌ها به تدريج به سوي هم‌گرايي و وحدت قطب‌ها و تمرکز تصميم‌گيري‌‌ها به پيش مي‌روند. سرعت تحولات در اين روند از يک‌سو و تنوع نيازها و گستردگي حوزه تعاملات اجتماعي از سوي ديگر و رشد تکنولوژي و صنعت از سوي سوم، همه و همه چنين رويکردي را اجتناب‌ناپذير مي‌نمايد به گونه‌ا‌ي که حرکت بر خلاف آن يا ناديده‌انگاشتن آن، به معناي حرکت بر خلاف مسير آب و مساوي با شکست تلقي مي‌شود.
طبق اين برداشت، «جهاني‌شدن» يک روند تدريجي داراي فرايند تاريخي است که سير تحولات صنعتي و شهر‌نشيني و نيز پيشرفت تمدن رو به آينده، پيامدهاي گريز‌ناپذير خود را در پهنة حيات انساني بر جاي خواهد گذارد و در نتيجه، همه فاصله‌‌ها و ديوار‌ها و مرزهاي جغرافيايي، زباني، نژادي و… خواسته يا نخواسته برچيده خواهد شد.
3. ديدگاه ميانه: ديدگاه مطرح در باب جهاني‌شدن، دو ديدگاه متضاد پيشين است و مقابل اين دو ديدگاه (افراطي و تفريطي) ديدگاه سومي به نام ديدگاه ميانه (دست‌كم از ديد نگارنده) هنوز به طور روشن و شايسته تبيين نشده است؛ ولي مي‌توان در اين‌باره، ديدگاه وسط و واقع‌بينانه‌تري را مطرح كرد، با اين تحليل که جهاني‌شدن نه يک فرايند صرفاً طبيعي است و نه يک پروژة صرفاً سياسي و تصنعي؛ بلکه جهاني‌شدن يک پديده است در عين اين‌که ماهيتاً يک روند فراگير طبيعي تدريجي توقف‌ناپذير است؛ اما اين روند طبيعي در همراهي و تداوم راه خود، از عوامل بيروني، عميقاً تأثير مي‌پذيرد؛ لذا نقش عوامل سياست، فرهنگ و اقتصاد را، در نحوة شکل‌گيري، سرعت و کندي و استقامت و انحراف اين روند، نمي‌توان ناديده انگاشت.

تحليل رهيافت‌شناسانة بحث

در يك نگاه واقع‌گرايانه و رهيافت‌شناسانه، مي‌توان نگرش سوم را درست و منصفانه تلقي كرد. با اين تحليل كه «جهاني‌شدن» ماهيتاً و ذاتاً يک روند طبيعي تدريجي برگشت‌ناپذير است؛ ولي در اين روند، آنچه تعيين‌كننده و نقش‌آفرين است، اراده‌‌هاي سازمان‌يافتة انساني است كه در نحوه سير اين فرايند و جهت‌بخشي سمت و سوي آن، بسيار تأثير‌گذار و بلکه تعيين‌کننده است.
توجه به ويژگي‌ها و اقتضائات و نمودهاي عيني اين روند نيز گوياي واقع‌بينانه بودن اين رويكرد دربارة ماهيت جهاني‌شدن است؛ زيرا آنچه در متن جريان طبيعت و تاريخ مشاهده مي‌شود، سير طبيعي به سوي وحدت و تمرکز تدريجي عرصه‌هاي گوناگون حيات بشري است که با سير شتابان به سوي پيوستگي و فشردگي عرصه‌ها و فضاها به پيش مي‌رود و بيانگر آن است كه آنچه در عرصة حيات اجتماعي جريان دارد، روند «جهاني‌شدن» و «جهان گرايي» است که دامنة آن، بسي فراگير و جهان‌شمول مي‌باشد.
در اين ميان، اگر احياناً صحبت از پروژة «جهاني‌سازي» و يا «غربي‌سازي» و امثال آن مطرح مي‌شود، اين سخن با طبيعي بودن روند جهاني‌شدن، منافات نخواهند داشت؛ زيرا ماهيت مسأله يک چيز است و تأثير‌‌پذيري آن از عوامل بيروني، چيز ديگري است؛ لذا برفرض صحت دخالت اراده‌هاي سياسي در اين امر، ماهيت قضيه عوض نخواهند شد؛ بلکه اين مسأله به بعد آسيب‌‌شناسي قضيه مربوط مي‌شود. به همين سبب، به نظر مي‌رسد طرح بحث جهاني‌شدن ‌بايد همواره با نگرش آسيب‌‌شناسانه مورد توجه قرار گيرد و اين تذکر و هشدار همواره مد نظر باشد که اراده و انتخاب جامعه بشري و موضع‌گيري مجامع جهاني، خود در سلسلة علل اجتماعي اين پديده قرار دارد و نوع رويکرد‌هاي سياسي اجتماعي در قبال اين روند، در کندي يا سرعت بخشيدن و نيز تبعات مثبت يا منفي آن، بي‌تاثير نمي‌باشد.
از اين رو اگر در وراي بحث «جهاني‌شدن»، اهداف «جهاني‌سازي» نيز در کار باشد، بايد آن را يک حرکت سود جويانه و فرصت طلبانه قلمداد کرد، نه اين‌که آن را يک گزينة جانشين دانست ـ چنان‌که در برخي تحليل‌ها چنين غفلتي به چشم مي‌خورد ـ زيرا بررسي صحيح قضيه نشان مي‌دهد که به موازات حرکت هماهنگ جهاني به سوي پيوستگي و انسجام، تلاش‌هاي جدي و دست‌هاي نيرومندي نيز در کار است، تا اين جريان طبيعي را در حد امكان در راستاي اهداف مورد نظر خود سوق دهد، تا با کمترين هزينه، بيشترين بهره‌هاي سياسي و اقتصادي را از آن خود كنند و استعدادها و امکانات جهاني را يک‌جا به نفع خود مصادره نمايند.
دقيقاً به همين دليل است که قدرت‌هاي استعماري به منظور تحقق رؤياهاي سلطه‌جويانة خود، بيش از ديگران به اين بحث دامن زده و به نتايج آن چشم طمع دوخته‌اند؛ لذا قدرت‌‌هاي افزون‌طلبي چون آمريکا، هر ازگاهي با تأکيد بر شعار جهان‌گرايي، آن را مطابق بخشنامة «نظم نوين جهاني» مورد نظر خود، تعريف و جهانيان را ناگزير از پذيرش آن مي‌دانند.
اما حقيقت اين است که تحقق چنين رؤياهايي در شرايط کنوني بسيار بعيد و بلکه غير ممکن مي‌باشد؛ زيرا در جهان پر از آگاهي کنوني، دسترسي به اطلاعات، امکان غافلگير كردن را دشوار ساخته و شامّة سياسي جوامع امروزي، بوي توطئه را از ترفندهاي ديپلماتيک و شعارهاي به ظاهر دلچسب، از فاصله‌هاي دور استشمام مي‌نمايند. بدون ترديد اين شعور سياسي و افزايش قدرت تحليل در افکار عمومي، مهم‌ترين عامل بازدارنده‌اي است که هرگونه تلاش‌ راهزنانه را عقيم و بي‌نتيجه خواهند كرد؛ چنان‌که قدرت‌هاي استکباري و دست اندرکاران جهاني‌سازي نيز به عدم کارايي اهرم تظاهر و فريب، به خوبي واقفند.
بنابراين، موفقيت يا بي اثر ماندن تلاش‌ اراده‌هاي تماميت‌خواه قدرت‌هاي سلطه، به ميزان هوشياري و سهم‌گيري مؤثر ما در اين روند تاريخي، وابسته است. ما نمي‌توانيم اصل اين روند را متوقف سازيم و از صحنه زندگي خارج كنيم يا به آن بي‌تفاوت باشيم؛ ولي مي‌توانيم با نقش‌آفريني به موقع در جهت حفظ تعادل اين روند، از چالش‌طلبي‌هاي مراکز زياده‌‌خواه که در صدد يک‌سويه نمودن اين حرکت مي‌باشند، جلوگيري كنيم؛ زيرا وضعيت تعاملي شرايط جهاني،‌ پيوستگي و در‌هم‌تنيدگي نيازها که از مظاهر بارز حرکت به سوي جهاني‌شدن مي‌باشد، به‌گونه‌اي است که هرگونه ابتکار عمل را از دست سردمداران پروژه‌سازي خواهد ربود و ضرورت رويکرد به يک نظام نوين عدل محور را پديد خواهد آورد.
براساس اين تحليل، مي‌توان مسالة «جهاني‌شدن» را يک روند طبيعي، در راستاي نزديک شدن به نظرية حکومت واحد جهاني اسلام، تفسير كرد و بلکه بالاتر، اين روند را راهبرد جهاني‌شدن نظرية مهدويت دانست و اين ايدة مقدس و مترقي را با استفاده از ظرفيت‌هاي حاصل از اين روند، جهاني كرد؛ زيرا در عصر جهاني‌شدن، طرح نظرية «حکومت واحد جهاني اسلام» در قالب «مهدويت»، شاخص استوار و گزينة مطمئن و بي‌بديلي است که مي‌تواند انتظارات بشر در شرايط جهاني‌شدن و جهان‌گرايي را به بهترين شکل برآورده سازد.
نگاهي از روي تدبر و تفکر در شرايط و اوضاع جهان معاصر نشان مي‌دهد که هسته‌هاي آغازين چنين حرکتي، درحال شکل‌گيري است و سمت و سوي حوادث و آهنگ تحولات جهاني، به گونه‌اي است که گويا رخداد عظيمي با ابعاد وسيع و پيامدهاي شگرفي درحال نزديک شدن است و هم‌اکنون نيز امواج سهمگين و لرزش خفيف آن، کاملاً قابل لمس مي‌باشد. امروزه ديده مي‌شود که مراکز قدرت با اين‌که خود را محور تصميم‌گيري‌هاي جهاني و بين‌المللي مي‌دانند، به شدت در تکاپوي عِدّه و عُدّه، و جست و خيز افتاده‌اند و با اضطراب بيشتري، نگران ظهور قدرت اسلام و جايگزين شدن آن هستند؛ و لذا تمام كوشش خود را در مقابله با اسلام و جلوگيري از معرفي و نفوذ انديشة نجات‌بخش انتظار ظهور، به‌کار مي‌بندد، تا شرايط را به نفع خود تغيير دهند يا دست كم از آسيب‌هاي احتمالي آن بکاهند. همه اين تلاش‌هاي هيجان‌آلود، بيانگر آن است که جهان معاصر ـ هرچند ناخود آگاه ـ خود را مخاطب اين پيام رهايي‌بخش مي‌داند.
از اين نظر، مي‌توان مسألة «جهاني‌شدن» را زمنية تسهيل کننده براي درک نظرية انتظار ظهور منجي جهاني مهدي موعود عليه السلام ، تحليل و ارزيابي كرد. به اين معنا که در بستر «جهاني‌شدن»، تفکر سياسي اسلام «ايدة مهدويت» دير يا زود تاثيرات بنيادين خود را در اذهان مردم جهان برجاي خواهد گذاشت.
شرط اين مهم، آن است که جهان اسلام عموماً و جامعة شيعي خصوصاً و دولت اسلامي به طور اخص، در راستاي ترويج انديشة ظهور و ضرورت تشکيل حکومت عدل جهاني، به رسالت ديني و سياسي خود عمل کنند و به‌گونه‌اي مؤثر در هدايت و جهت‌گيري حرکت جهاني‌شدن، ايفاي نقش نمايند.

بايسته‌هاي جهاني‌سازي انديشة ظهور

آنچه مطرح شد، نگرش تحليلي به ظرفيت‌هاي بحث جهاني‌شدن براي جهاني‌سازي انديشة ظهور در نگاه کلان بود؛ اما با توجه به نقش جوامع انساني در نحوة شکل‌گيري و جهت‌دهي اين فرايند، تحقق اين مهم، روش‌ها و بايسته‌هاي خاص خود را مي‌طلبد که در جاي خود، به بررسي بيشتري نياز دارد. اين‌جا به چند مورد مهم اشاره مي‌كنيم:
1. معرفي هويت ديني و تبيين اصالت فکري فرهنگي و انديشة شيعي درجهان.
2. درک توانايي‌ها و قابليت‌هاي جهاني انديشة مهدويت و تفکر شيعي.
3. توجه کافي به ضرورت‌ها و شناخت راهکارهاي جهاني‌شدنِ اين تفکر الهي.
4. موقعيت‌شناسي با توجه به شرايط زمان و مکان.
5. نقش‌آفريني جهان تشيع به‌ويژه حوزه‌ها و مراکز علمي در بازشناسي و ترويج انديشة انتظار ظهور.
6. دشمن‌شناسي و برآورد دقيق ضعف‌ها و بن‌بست‌هاي موجود .
7. استفاده از روش‌ها و تکنيک‌هاي جنگ رواني و علمي فرهنگي، متناسب با امکانات و اقتضائات زمان.
8. طرح بين المللي گفتمان ظهور منجي، با اهدافي اين‌چنين:
الف. بررسي ويژگي‌هاي جامعه آرماني موعود.
ب. بررسي ويژگي‌هاي منجي موعود.
ج. بررسي ديدگاه اديان مختلف در رابطه با موضوع منجي‌گرايي و موعود‌شناسي.
د. معرفي و تبيين ويژگي و برتري‌هاي انديشة مهدويت در مقايسه با ديگر نظريات.
اين‌ها، موضوعاتي است که توجه کافي به آن‌ها در عصر جهاني‌شدن، زمينه را براي جهاني‌سازي و درک انديشة نجات‌بخش مهدويت هموار مي‌كند. آنچه ضرورت دارد، اين است که اولاً، مباني و اصالت اين تفکر، بازشناسي و تبيين شود. ثانيا، ابعاد، جامعيت وجذابيت انديشة ظهور منجي در تفکر شيعي، براي جهانيان معرفي گردد.
انديشة مهدويت، در جايگاه هستة مرکزي تفکرشيعي، اين مکتب را- دست كم در عرصة مباحث نظري و معرفتي- در موقعيت فوق العاده ممتازي قرارداده و به دليل کارآمدي و برخورداري از چنين پشتوانه غني فکري، قدرت مانوردهي تفکر شيعي را در مصاف با فرآورده‌هاي فکري دشمنان، به شدت افزايش داده و تفوق و برتري آن را تضمين كرده است.
شناسايي عنصر رهبري (منجي موعود) ولزوم مديريت معصومانة جامعة بشري، مهم‌ترين شاخصة انديشة ظهور منجي است؛ به همين دليل، تا زماني که بشر معاصر، خسارات جبران‌ناپذير خلأ حضور رهبري الهي از صحنة تصميم گيري را درک نكند و عميقاً به اين باور نرسد، هيچ راهبرد سعادت‌آفرين ديگري را فرا‌روي خود، نخواهد يافت.
در چنين وضعيتي به نظر مي‌رسد، عملياتي كردن انديشة «ظهور» و طرح جهاني اين ايده مبني برضرورت شکل‌گيري«حكومت عدل جهاني مهدوي» در جايگاه اساسي‌ترين نياز انسان معاصر، مي‌تواند پاسخگوي خلأ كنوني باشد؛ زيرا قرار دادن اين طرح در مدار گفتمان جهاني، زمينه‌هاي فکري ضرورت چنين تبدُّلي را، در اذهان پديد خواهند آورد و انظار عمومي را از انديشه‌هاي متزلزل و نامتوازن، به سوي يك انديشة عقلاني، فطري و جامع‌نگر، سوق خواهد داد.
بدون شک اگر اين تفکر الهي با روش‌هاي کارشناسانه و علمي در اختيار انسان‌هاي تشنة حقيقت، قرار داده شود، خرد جمعي انسان‌هاي پاک‌انديش را به سوي خود معطوف خواهد كرد و تأثيرات عميق و ثمر‌بخشي را به دنبال خواهد داشت.
اين تحليل، بر اين بُن‌مايه و استدلال استوار است که اصولاً شاخص‌هاي مطرح در اين طرح، همچون «عدالت جهاني»، «صلح جهاني»، «امنيت همگاني»، «رفاه عمومي»، «رشد و بلوغ فکري»، «تعالي وكرامت انساني» و… اصول و آرمان‌هاي گم‌شده‌اي است که همواره وجدان‌هاي بشري طالب آنند. به راستي كدامين انسان را مي‌توان يافت كه تشنۀ عدالت و امنيت نباشد يا آرزوي رفاه وآسايش را در دل نپروراند يا در پي رشد و بالندگي نباشد يا به ترقي و کمال و سعادت، عشق نورزد؟ به همين دليل، در شرايط مساعد فکري، خرد جمعي نمي‌تواند به گزينش آنچه با سرنوشت حال و آيندة انسان‌ها تعلق دارد، دغدغه مند نباشد. .

نتيجه

1. موضوع «جهاني‌شدن» ماهيتاً يک جريان طبيعي است که روند تدريجي اجتناب‌ناپذيري را مي‌پيمايد.
2. عوامل بيروني (اراده‌هاي جمعي) در چگونگي اين روند، نقش جدي دارد، به همين دليل، راهزناني در کمين آن، طمع‌ها و آرزوها پرورده‌اند.
3. توجه به ضرورت‌ها و آسيب‌هاي اين روند و نيز نقش‌آفريني به موقع در جهت هدايت صحيح آن، از مهم‌ترين وظايف شيعه و به طور خاص، دولت اسلامي است.
4. بايد رويکرد به مسألة «جهاني‌شدن»، نه با عنوان تهديد بلکه؛ عنوان يک فرصت کلان تمهيد‌ساز، مورد اقبال جهان تشيع قرار گيرد، تا بتوان با استفاده از سير جهاني‌شدن، آهنگ حرکت به سوي ايدة حکومت واحد جهاني اسلام را سرعت بخشيد و نظرية سياسي شيعه را به نظرية برتر جهاني تبديل كرد.

پی نوشتها:

[22]. ان قائمنا اذا قام مدالله عزوجلّ لشيعتنافي اسماعهم وابصارهم حتي لايكون بينهم و بين القائم بريد، يكلمهم فيسمعون وينظرون اليه وهوفي مكانه؛ كافي، ج8، ص241؛ بحارالانوار، ج52، ص336، معجم احاديث الامام المهدي، ج4، ص 57.
[23]. « طوبي لشيعة قائمناالمنتظرين لظهوره في غيبته والمطيعين له في ظهوره»؛ شيخ صدوق، كمال الدين، همان، ص357؛ بحارالانوار، ج52، ص149؛ معجم احاديث الامام المهدي، ج5، ص108.
[24]. «يفرق المهدي اصحابه في جميع البلدان ويأمرهم بالعدل و الاحسان ويجعلهم حكامافي الآقاليم»؛ روزگار رهائي، ج2، ص63.
[25]ر.ك: دين و جهاني شدن، فرصت‌ها و چالش‌ها، ص319.
[26]. براي آگاهي بيشتر از نظريات مطرح در باب جهاني شدن، ر.ك: «جهاني شدن و دين، فرصت‌ها و چالش‌ها».

منبع: فصلنامه علمي تخصصي انتظار موعود شماره 26_25