نویسنده: دکتر عبدالله گنجی

 

در یک قاعده کلی می‌توان تحریف امام را در دو بعد چرایی وچگونگی بررسی کرد‌‌‌. چرایی به علل و ریشه‌های تحریف می‌پردازد اما چگونگی به روش و متدی که مسئله انحراف را عملیاتی می‌کند ارجاع می شود. در این یادداشت فقط یک نمونه از چگونگی انحراف امام را که متأثر از روش‌های پست مدرن در علوم انسانی است بررسی می‌کنیم. حجت بر این امر صداهایی است که از درون جبهه اصلاحات بلند شد. صداهای مذکور به این اعتراض داشتند که نمی‌شود هم مدعی «خط امام» بود و هم با تمسک به روش‌های تفسیری همچون «هرمنوتیک» و «ابطال‌پذیری» امام را تفسیر کرد.
اکبر گنجی به عنوان یکی از دشمنان صادق جمهوری اسلامی این داستان پارادوکسیکال انحراف را اینگونه معترض می‌شود: «برخی از اصلاح‌طلبان، مدعی قرائتی جمهوری‌خواهانه از آرای آیت‌الله خمینی‌اند. گویی در هرمنوتیک، هرج و مرج مطلق حاکم است و لذا هر‌کس مجاز به هر قرائتی، حتی کاملاً معارض با متن است و گمان می‌کنند هرمنوتیک معجزه‌گر است و می‌تواند از چاه اقتدار‌گرایی، دموکراسی و آزادی بیرون بکشد. از آن جالب‌تر آنکه به صراحت می‌گویند ما نباید بگذاریم آیت‌الله خمینی در جبهه مقابل – یعنی جبهه محافظه‌کاران - قرار گیرد و گرچه ایشان به دموکراسی و آزادی اعتقاد نداشت ولی ضرورت‌های سیاسی ایجاب می‌کند که آیت‌الله خمینی در جبهه دوم خرداد باشد. لذا بگوییم که او جمهوریخواه و دموکرات و آزادیخواه بود. اما این رویکرد استفاده ابزاری از او برای مقاصد است نه هیچ چیز دیگر».
فراز فوق بهترین رونمایی از تفکری است که تفسیر جمهوریخواهانه از امام را در دستور کار قرار داد و تلاش نمود همه اهداف انقلاب امام اعم از اهداف جهانی- منطقه‌ای، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و... در یک جمله خلاصه کنند که «میزان رأی ملت است». به همین دلیل بلومبرک از محققان امریکایی که در دوران اصلاحات به ایران سفر کرده و سفرنامه خود را در قالب کتابی به نام «دوام خمینی» تنظیم نموده است با صراحت می‌نویسد: «اصلاح‌طلبان برخی از سخنان آیت‌الله خمینی را بزرگ کرده و برخی دیگر را به کلی نادیده گرفتند». دوگانه انحراف خط امام و تأکید بر خط امامی بودن، مسئله‌ای بود که شاخک‌های امریکایی را به سمت راهبردی کم هزینه‌تر برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران سوق داد، به همین دلیل با صراحت اعلام کردند «ما برای براندازی انقلاب اسلامی از درون، دنبال انقلابیونی هستیم که در عین ستودن [امام] خمینی بشود آنها را به خدمت گرفت» این انگیزه زمانی در امریکایی‌ها به راهبرد تبدیل شد که احساس کردند می‌توانند از درون انقلابیون انسان‌هایی را به خدمت بگیرند که تفسیر آنان از امام را می‌شود علیه خود امام به کار گرفت.
بنابراین ماحصل به کارگیری کسانی که با امام بوده‌اند یا ذیل پرچم امام سینه زده‌اند این می‌شود که باور نسبت به انحراف آنان سخت خواهد بود و اگر هم به باور تبدیل شود به انشقاق درونی منجر خواهد شد و نظام یا یک جناح متهم به حذف جناح دیگر خواهد شد و نهایتاً نظام به انحصارطلبی یا ضدیت با حقوق بشر متهم خواهد شد. از برجسته‌ترین جنبه‌های تفسیری انحراف امام، ضدیت علنی با این جمله امام بود که «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیشتر». سعید حجاریان نیز پرده از ناهمسویی اصلاح‌طلبان با اندیشه امام در فهم جمهوری اسلامی را به گونه دیگر توضیح می‌دهد و نهایتاً نتیجه می‌گیرد که از اندیشه امام مشروعیت مردمی بیرون نمی‌آید. گویی حجاریان با مراتب و انواع مشروعیت مارکس وبر جمهوری اسلامی را اندازه می‌گیرد:«در جمهوری اسلامی، اسلامیت صفت جمهوریت است و صفت نمی‌تواند موصوف را قلب ماهیت کند، مثلاً لیوان مسطح لفظی پارادوکسیکال است چون لیوانیت به ظرفیت آن است و مسطح بودن، ظرفیت را از آن می‌گیرد. در جمهوری اسلامی هم، اسلامی یا قرائت خاصی از اسلام که جمهوریت را قلب ماهیت کند، اساساً با جمهوریت سازگاری ندارد و جمهوری اسلامی، مفهومی پارادوکسیکال خواهد بود. اسلامیت نظام سیاسی ایران از طریق ولایت مطلقه فقیه تأمین می‌شود. اسلامیت واقعاً موجود نظام ما از این طریق تأمین می‌شود. مطابق تفسیر رسمی موجود، مشروعیت این سیستم از طریق انتصاب الهی و نیابت معصوم تأمین می‌شود و دیدگاه رسمی و حاکم در جامعه ما ولایت انتصابی مطلقه فقیه است.
طرفداران استراتژی که به دنبال یگانه کردن حاکمیت به نفع بخش انتخابی‌اند، قاعدتاً نمی‌توانند به لحاظ منطقی این قرائت رسمی اسلامی بودن نظام را بپذیرند» بنابراین با عدم پذیرش جمهوری اسلامی به عنوان یک «کل واحد» توسط این جریان از یک‌سو و عدم امکان ایستادن عریان مقابل راه و آورده امام از سوی دیگر می‌تواند راهبرد تحریف را تئوریزه نماید. محسن کدیور نیز از دیگر اصلاح‌طلبانی بود که درصدد ارائه تفسیر معجزه‌گر از هرمنوتیک برآمد. وی تلاش نمود با ارائه قرائت‌های مختلف از ولایت فقیه، قرائت مطلقه امام را به عنوان «قرائت سلطنتی» معرفی نماید و با مفاهیمی همچون «وکالت فقیه»،‌ «نظارت فقیه» و... نه تنها به تحریف امام بپردازد که امام را به تحریف اسلام تشیع متهم نماید. بنابراین روش‌های تفسیری علوم انسانی پست‌مدرن از جمله ریسمان‌های پوسیده‌ای بود که اصلاح‌طلبان فکری برای همسو کردن امام با نقطه‌ای که خود ایستاده بودند، به کار گرفتند.
شاید این مسئله به خودی خود استفاده از یک متد علمی برای تفسیر متن باشد اما اصرار آگاهانه بر خط امام در عین پافشاری بر سازگاری اسلام و لیبرال‌دموکراسی غربی بالاترین تحریف در اندیشه امام بود. چرا که امام قابلیت‌ها و ظرفیت‌های اسلام را به قدری کارآمد و متعالی می‌دید که حاضر به استفاده از یک کلمه از غرب (دموکراتیک) در قانون اساسی نبود. به تعبیر مقام معظم رهبری (چهارده خرداد 1393)مردم‌سالاری را نیز امام از درون دین آورد و ربطی به دموکراسی غربی نداشت. اما نه تنها جریان اصلاحات نتوانسته بین اسلامیت و جمهوریت نظام توازن برقرار نماید که با دمیدن در «مردم‌سالاری فزاینده»1 و تفسیر «یکه‌سالاری»2 از نظام ولایت فقیه بالاترین جفا را به امام انجام داد. اما معجزه آنان اصرار بر پیوستگی با امام است و تلاش می نمایند این پیوستگی تاریخی را به پیوستگی فکری تبدیل کنند و این خود روی دیگری از سکه تحریف امام است.

پي‌نوشت‌ها:

1. برای مطالعه بیشتر درباره دو واژه ذکر شده به «سند تأملات راهبردی حزب مشارکت» که در سال 1387 نوشته شده است مراجعه شود.
2. برای اطلاع بیشتر از مواضع اصلاح طلبان در مورد امام(ره) به کتاب « دو استراتژی سکولارهای درون و برون حاکمیت» که توسط سازمان بسیج دانشجویی منتشر شده مراجعه شود.

منبع مقاله : خبرگزاری فارس