هويت مسيحيت در قرن 21
هويت مسيحيت در قرن 21
هويت مسيحيت در قرن 21
نويسنده: رابرت واتنا
مترجم: شهلا پروين
مترجم: شهلا پروين
در آغاز قرن بيستم و يكم، رهبران مذهبي آمريكا مشتاقانه در انتظار «سدهي مسيحيت» بودند. آنها در پايان سده ظاهراً در پي جايگاه نويني براي مسيحيان بودند. البته منظور من اين نيست كه ارزشهاي مرتبط با سنت مسيحيت نظير عشق و صلح از اين منظر فراموش خواهد شد. اما آيا مسيحيان چنين تغييري را خواهند پذيرفت؟ اصطلاح «مسيحي» دربرگيرنده يك هويت است، هويتي كه با آن خود را شناسايي ميكنيم. بنابراين پرسش دربارهي آينده هويت «مسيحي» مسائل زيادي را مطرح ميسازد كه سازمانهاي اجتماعي را بيش از افراد درگير ميكند.
احتمال تداوم «مسيحيت» در قرن آينده نسبت زيادي با ميزان قدرت كليسا در مواجهه با چنين هويتي دارد. نوع برخورد كليسا با هويت مسيحي و تمركز بر چالشهاي موجود دراين حوزه به سه دسته تقسيم ميشود:
كليسا به عنوان مركز احياي سنتها، كليسا به عنوان فرقه و طبقه و كليسا به عنوان يك جامعه حامي.
مكين تاير تأكيد ميكند كه هر گونه عملكرد اخلاقي در كنار علم جامعهشناسي و در بستر اجتماع قابل توجيه ميباشد. به اعتقاد وي سنت همانا مكانيسم يادآوري و تفسير هويت شخصي است. او در After Virtue مينويسد:
سنت زندگي … نوعي تداوم تاريخي و بحث اجتماعي و نزاعي جدي درباره دنيا به شمار ميآيد كه در چنين سنتي، نسلهاي زيادي به پيروي از امور خيري ميپردازند و همين سنتها شخصيت معنوي آنها را شكل ميدهد.
نويسندگان «عادات قلبي» معتقدند كه فردگرايي به سهولت مردم را از يادآوري و تذكر دور ميكند. مكين تاير بر اين باور است كه افرادي كه در اين جوامع زندگي ميكنند دائماً تحت تأثير سنتهاي روايتي ميباشند. امور متفاوت، سنتهاي متفاوتي را نيز به همراه دارد. با در نظر گرفتن كليساها به عنوان تذكردهنده اين مسأله مطرح ميشود كه ميزان قدرت اين يادآوريها در امور خير تا چه حد است؟ متفكراني چون مكين تاير و بلا پاسخ اين سوال را ميدهند. تعداد بسياري از آمريكائيان به كليسا نميروند يا اگر ميروند به كليساهاي اجداد خود نميروند و در كليساها با بچههاي خود شركت نخواهند كرد. به عبارت ديگر احياي كليسا مشكلات زيادي را به همراه دارد.
از آنجا كه منابع ديگر سنت مانند خانوادهها، گروههاي نژادي و جوامع انساني تحت فشار ناشي از تغييرات سنت هستند، كليسا مركز يادآوري سنتها در نظر گرفته ميشود. شركتهاي تجاري و رسانههاي جمعي، ارتباط سطحي و ضعيفي با گذشته دارند و در نتيجه مراسم فرسايشي كليسا حائز اهميت ميگردد. زماني كه بسياري از ارتباطهاي تاريخي ضعيف ميشوند، يادآوري سنتها توسط كليسا چه فايدهاي دارد؟ كليسا بايد همزمان با پرداختن به مسائل مهم زندگي، با نگاهي به گذشته مأموريت خاص خود را در حفظ سنتها انجام دهد. كليسا بايد با نقل داستانهاي گذشته، زمان پيشين را به حال پيوند دهد. عنوان كليسا به عنوان مركز يادآوري سنتها ممكن است از اهميت كليسا بكاهد اما اين روايتها به نوعي در آينده هويت «مسيحي» را حفظ خواهد كرد. در اولين نگاه، نقل داستانها آسان به نظر ميرسد. به طور كلي كاري كه كليسا انجام ميدهد اين است كه علاوه بر روايت داستانها، مراسم عبادي مرتبط با آنها را نيز به نمايش ميگذارد. اما اين كار به ظاهر ساده، پيچيدگيهاي خاص خود را دارد زيرا بايد در مورد اينكه چه سنتهاي يادآوري شود و چگونگي پيوند آن با زمان معاصر و تجسم اين هويت ميان شنونده و شخصيتهاي متن، به دقت عمل شود. روايت سنتها مشكلات خاص خود را براي كليسا به همراه دارد. يكي از اين مشكلات اين است كه كليسا خود را از مقام روايتگري محروم ميسازد. با توجه به تبليغات علمي، تاريخي و تئوريك، كليسا به جاي راوي داستانهايش فقط حرف ميزند. بايد به خاطر آورد كه مردمي كه به تئاتر ميروند ميخواهند شاهد يك نمايش باشند. آنها نميخواهند تئوري بازيگري را بشنوند. مشكل دوم اين است كه سنتها شامل كليه روايتهاي مسيح در گذشتههاي بسيار دور ميشود در حالي كه ميتوان تنها گذشته مسيحيان معاصر يعني اجداد و نياكان خود را ترسيم نمود. اكنون كليسا از نقل چنين داستانهايي شرمنده است زيرا ميداند كه تازهواردان، آن را درك نخواهند كرد. مشكل اساسي سوم افزايش رقابتي است كه كليسا با اين عنوان با آن مواجه است. در نظر بگيريد آموزش گسترده بچهها در مدارس دربارهي تاريخ گذشتگان و از آن مهمتر صنعت تصوير متحرك (كارتون) با چه قدرتي عمل ميكند. مسأله چهارم، تأكيد مداوم جامعه ما بر پيشرفت، نوآوري و ابداعات بشري است. داستانهاي گذشته مفيد است اما انتظار ما اين است كه اين داستانها حامل روشهاي نو و ابتكارات جديدي درباره آينده زندگي انسان باشد. بنابراين كليسا ميتواند گذشته را همانند فيلمهاي رمان تاريخي به نحو احسن به تصوير درآورد به گونهاي كه گوئي مردم در آن فضا زندگي ميكنند. بعضي از كليساها ممكن است بهترين داستان تاريخي را كه تاكنون شنيدهايد تعريف كنند، اما حتي آن نوع داستان نيز هويت واقعي مسيحيت را القا نخواهد كرد مگر اينكه بارها و بارها به روشهاي نو بازگو گردد و با اشخاص ديگر و گذشتههاي كه بخشي از سنت مردم هستند درهم تنيده شود. جالب است كه كليسا بايد ضمن پرهيز از يادآوري تاريخي محلي، منطقهاي و ملي، به گونهاي تأثيرگذار داستان را روايت كند و وقايع منحصر به فرد را طوري مطرح سازد كه نقش فعال و كارآمدي در ساختن آينده بشر داشته باشد.
تام هسكنز، يك مسيحي مومن در اوائل چهل سالگي خود دربارهي وابستگياش به فرقهگرايي چنين ميگويد: «فكر نميكنم براي مسيحي بودن بايد پيرو مذهب خاصي باشم يا به نام سردر كليساها نگاه كنم، بلكه بايد تنها به دنبال برادري و اخوتي باشم كه متعهد به حفظ آئين مسيح است. اين جايگاه فعلي من است.» هسكنز خود را يك مسيحي معرفي ميكند اما شخصيت او شبيه «بلا» و »شيلا» نيست كه مذهب خود را به دنبال نام خود بياورند. وي به شدت درگير كليساهاي محلي است اما مسلماً فرقهها برايش مفهومي ندارند. او در حال حاضر از زندگيش خوشحال و راضي است زيرا خواهان تعليمات مذهبي و انساني است. او و خانوادهاش سالها به كليساهاي متفاوتي گرايش پيدا كردهاند. افراد بسياري مانند تام هسكنز خود را مسيحي ميدانند تا باپتيست، پرسبيترين يا كاتوليك. اما مسأله مهمي فراموش شده است. تصور كنيد اگر همهي مردم ايالات متحده فكر ميكردند نيويوركي، سانفراسيسكويي، ويرجينيايي، غربي ميانه يا ايتاليايي آمريكايي نيستند چه اتفاقي ميافتاد؟ نوعي تصور واهي كه در دهه 1950 بحثبرانگيز شده بود بين همگان رواج مييافت، يعني هيچ هويتي ميان شخصيت خيالي و واقعي مردم وجود نداشت و همگي در تشابهي كسالتبار غرق ميشدند.
آيا سرنوشت كليساها نيز به اينجا ختم ميشود؟ فكر نميكنم. در اين مورد كه مسيحيان و طرفدارن مدرنيسم با پرداختن به اين توهمات بتوانند هويت جهاني خود را حفظ كنند، ترديد دارم. شعار «جهاني فكر كنيد، محلي عمل كنيد»، به ذهن ميرسد. همچنانكه مرزهاي فرقهگرايي درهم ميشكند و پيوند جهاني ميان برادران مسيحي برقرار ميگردد، هويت مسيحي بعد جهاني پيدا ميكند. اين هويت زماني تقويت ميشود كه با هويت ملي توأم باشد اما هويت محلي و در رأس آن كليسا مروج فرقهگراييهاي متعدد است.
نكته مهم اين است كه هويت فرقهگرايي عملاً همان هويت محلي است. نمونه آن را تقريباً در ابعاد مختلف زندگي اجتماعي ميبينيم. مردم خود را نيويوركي مينامند زيرا به آنها كمك ميكند تا فضاي جغرافيايي مشخصي پيدا كنند. وقتي خود را آمريكايي ايتاليايي مينامند در واقع نسبت محلي و شبكه خويشاوندي خود را ترسيم ميكنند نه نسبت خود را با سازماني در واشنگتن.
در حقيقت سازمانهاي محلي مانند احزاب سياسي نيز همچون فرقهها توانايي خود را در حفظ وابستگيهاي مردم از دست ميدهند. اما باشگاههاي محلي شهري و سازمانهاي عمومي توسعه مييابند و مشابه آن در دنياي مذهب اتفاق ميافتد يعني مردم به كليساي پرسبيترين ميروند نه فقط به دليل وابستگي عميق به فرقهگرايي، بلكه به دليل اينكه كشيش را دوست دارند، با مردم احساس راحتي ميكنند، سبك معماري كليسا هماهنگ با سليقهي آنان است، كليسا چندان دور نيست و فعاليتهاي منظمي را براي خانوادهي آنها طراحي ميكند.
كليسا به عنوان مركز هويت ملي با ديگر انجمنهاي شهري به رقابت ميپردازد. برنامههاي مدرسه و تيمهاي ورزشي نيز همان كار را براي بچهها انجام ميدهند با اين تفاوت كه جذابتر از كليساي محلي عمل ميكنند. انجمنهاي داوطلب، همسايگان و گروههاي كاري هويتهاي محلي جوانان را تشكيل ميدهند. اگر رهبران كليسا معتقدند كه مردم به دنبال يك «انجمن» هستند و فقط براي پيدا كردن آن در مراسم كليسا شركت ميكنند، سخت در اشتباهند. به رغم فردگرايي جامعه ما اكثر مردم عضو انجمنهاي عمومي هستند در نتيجه آمدن آنها به كليسا علت ديگري دارد. مسأله ديگري كه ناشي از رشد هويت محلي كليسا است اين است كه اگر عوام به فرقهگرايي اهميت ندهند، روحانيون حافظان فرقهگرايي خواهند بود. روحانيون كساني هستند كه بيشتر و بيشتر به ساختارهاي بوروكراتيك كه طي دو قرن گذشته بنا شده است و اكنون در حال فروپاشي است، اهميت ميدهند.
اگر راهي براي پوشش هزينههاي چنين ساختارهايي وجود داشت احتمالاً آن را به عنوان مفري براي افزايش تعداد روحانيون در حال آموزش فرقهگرايي در نظر ميگرفتند، هرچند كه نتيجه احتمالي آن جدايي روحانيت و عوام باشد. روحانيون در حالي كه بر مسند فرقهگرايي خود نشستهاند نوشتههاي خاص خود را ميخوانند و با اينكه درباره سياستها و اظهارنظرهاي عموم درباره فرقهگرايي بيمناك هستند، به دنبال ارتقاي درجه در اين شبكه هستند. عوام، خسران خود را ناشي از فعاليتهاي اين قشر ميدانند.
اشتياق به چنين حمايتي شايد بهترين مدعاي طغيان گروههاي خودياري باشد. در يك بررسي ملي كه در ماه نوامبر 1990 به عمل آمد، 29 درصد آمريكائيان گفتند كه آنها «در حال حاضر عضو گروه كوچكي هستند كه جلسات منظم دارند و از افراد گروه پشتيباني ميكنند.» 12 درصد ديگر گفتند كه آنها در گذشته عضو چنين گروهي بودند اما حالا نيستند.
به طور كلي ارتباط ميان اين گروهها و اغلب ارتباط معنوي ميان آنها، وابستگي به قدرت برتر را تأييد ميكند زيرا در حقيقت بسياري از اين گروهها از طرف كليسا حمايت ميشوند. تشكيل گروههاي كوچك راهي بود تا كليساهاي بزرگ نيازهاي مشروع پيروان خود را تأمين كنند و در بعضي موارد اين گروهها رشد بيشتري در سازمانهاي حامي خود داشتهاند. در ميان كساني كه عضو گروههاي خودياري هستند 73 درصد آنها گفتند كه ايمانشان متأثر از عضويت آنها در گروه بود و از اين تعداد نيز 70 درصد گفتند ايمانشان چنان تقويت شد كه تأثيرات معنوي آن بين اعضاي گروه ظاهر شد يعني 90 درصد تعداد اعضا ادعا داشتند كه راحتتر ميتوانند ديگران را ببخشند و 79 درصد احساس نزديكي بيشتري به خدا داشتند و 66 درصد حتي تجربه استجابت دعا داشتند.
با وجود آنكه بعد معنوي گروه تقويت ميشد اما در پرورش و تقويت مسيحيت تأثير چنداني نداشت. احتمالاً كساني كه طي پنج سال گذشته عضو گروههاي حامي بودند، كليساي خود را مهمتر ميدانستند. البته ما نميدانيم كدام گروه كليسا حامي منافع آنان بود و آيا قبلاً علاقه بيشتري به كليسا داشتند. از طرف ديگر 40 درصد اعضاي گروه حامي ميگفتند اين گروهها وابسته به فعاليتهاي كليسا يا سازمانهاي مذهبي نيستند، به عبارت ديگر بسياري از اين گروهها معنويتي را پرورش ميدادند كه در ارتباط با مسيحيت يا سنت مذاهب خاص ديگر نبود. اگر چنين است پس كليساها با چالش ديگري مواجه هستند يعني ادغام بيشتر اين گروهها با ساختارهاي سنتي يا مشاهده ساختارهاي جديدي كه عملاً جانشين كليسا ميگردد. گروههاي حامي به سختي وظايف سنتي كليسا را انجام ميدادند. از ابتدا نيز بر انتقال هويت به پديدههاي جديد و حفظ هويت از طريق چرخهي زندگي تأكيد داشتم، به هرحال گروههاي حامي، مناسب چنين نقشي نيستند. آنها حرف تازهاي براي بچهها و والدينشان ندارند و اغلب به عمد و سنجيده براي گذار از بحرانهاي خاص دوران جواني طراحي ميشوند.
آنها نميخواهند مردم از گهواره تا گور مراسم سنتي كليسا را انجام دهند. احتمالاً هويت «مسيحي» در قرن بيستويكم ادامه دارد اما بقاي آن بستگي به توان كليساها و ديگر موسسات مذهبي دارد كه به آن استمرار ببخشند. كليساها چه به عنوان مراكز احياي سنتها يا به عنوان فرقهها با اين شعار كه جهاني فكر كنيد، محلي عمل كنيد و يا به عنوان گروههاي حامي كه موجب تغيير و تحول در هويت انسان ميگردد، موسساتي هستند كه براي شكل دادن و پرورش هويت مسيحيت وجودشان ضرورت دارند.
منبع: سایت باشگاه اندیشه
/خ
احتمال تداوم «مسيحيت» در قرن آينده نسبت زيادي با ميزان قدرت كليسا در مواجهه با چنين هويتي دارد. نوع برخورد كليسا با هويت مسيحي و تمركز بر چالشهاي موجود دراين حوزه به سه دسته تقسيم ميشود:
كليسا به عنوان مركز احياي سنتها، كليسا به عنوان فرقه و طبقه و كليسا به عنوان يك جامعه حامي.
كليسا به عنوان مركز احياي سنتها
مكين تاير تأكيد ميكند كه هر گونه عملكرد اخلاقي در كنار علم جامعهشناسي و در بستر اجتماع قابل توجيه ميباشد. به اعتقاد وي سنت همانا مكانيسم يادآوري و تفسير هويت شخصي است. او در After Virtue مينويسد:
سنت زندگي … نوعي تداوم تاريخي و بحث اجتماعي و نزاعي جدي درباره دنيا به شمار ميآيد كه در چنين سنتي، نسلهاي زيادي به پيروي از امور خيري ميپردازند و همين سنتها شخصيت معنوي آنها را شكل ميدهد.
نويسندگان «عادات قلبي» معتقدند كه فردگرايي به سهولت مردم را از يادآوري و تذكر دور ميكند. مكين تاير بر اين باور است كه افرادي كه در اين جوامع زندگي ميكنند دائماً تحت تأثير سنتهاي روايتي ميباشند. امور متفاوت، سنتهاي متفاوتي را نيز به همراه دارد. با در نظر گرفتن كليساها به عنوان تذكردهنده اين مسأله مطرح ميشود كه ميزان قدرت اين يادآوريها در امور خير تا چه حد است؟ متفكراني چون مكين تاير و بلا پاسخ اين سوال را ميدهند. تعداد بسياري از آمريكائيان به كليسا نميروند يا اگر ميروند به كليساهاي اجداد خود نميروند و در كليساها با بچههاي خود شركت نخواهند كرد. به عبارت ديگر احياي كليسا مشكلات زيادي را به همراه دارد.
از آنجا كه منابع ديگر سنت مانند خانوادهها، گروههاي نژادي و جوامع انساني تحت فشار ناشي از تغييرات سنت هستند، كليسا مركز يادآوري سنتها در نظر گرفته ميشود. شركتهاي تجاري و رسانههاي جمعي، ارتباط سطحي و ضعيفي با گذشته دارند و در نتيجه مراسم فرسايشي كليسا حائز اهميت ميگردد. زماني كه بسياري از ارتباطهاي تاريخي ضعيف ميشوند، يادآوري سنتها توسط كليسا چه فايدهاي دارد؟ كليسا بايد همزمان با پرداختن به مسائل مهم زندگي، با نگاهي به گذشته مأموريت خاص خود را در حفظ سنتها انجام دهد. كليسا بايد با نقل داستانهاي گذشته، زمان پيشين را به حال پيوند دهد. عنوان كليسا به عنوان مركز يادآوري سنتها ممكن است از اهميت كليسا بكاهد اما اين روايتها به نوعي در آينده هويت «مسيحي» را حفظ خواهد كرد. در اولين نگاه، نقل داستانها آسان به نظر ميرسد. به طور كلي كاري كه كليسا انجام ميدهد اين است كه علاوه بر روايت داستانها، مراسم عبادي مرتبط با آنها را نيز به نمايش ميگذارد. اما اين كار به ظاهر ساده، پيچيدگيهاي خاص خود را دارد زيرا بايد در مورد اينكه چه سنتهاي يادآوري شود و چگونگي پيوند آن با زمان معاصر و تجسم اين هويت ميان شنونده و شخصيتهاي متن، به دقت عمل شود. روايت سنتها مشكلات خاص خود را براي كليسا به همراه دارد. يكي از اين مشكلات اين است كه كليسا خود را از مقام روايتگري محروم ميسازد. با توجه به تبليغات علمي، تاريخي و تئوريك، كليسا به جاي راوي داستانهايش فقط حرف ميزند. بايد به خاطر آورد كه مردمي كه به تئاتر ميروند ميخواهند شاهد يك نمايش باشند. آنها نميخواهند تئوري بازيگري را بشنوند. مشكل دوم اين است كه سنتها شامل كليه روايتهاي مسيح در گذشتههاي بسيار دور ميشود در حالي كه ميتوان تنها گذشته مسيحيان معاصر يعني اجداد و نياكان خود را ترسيم نمود. اكنون كليسا از نقل چنين داستانهايي شرمنده است زيرا ميداند كه تازهواردان، آن را درك نخواهند كرد. مشكل اساسي سوم افزايش رقابتي است كه كليسا با اين عنوان با آن مواجه است. در نظر بگيريد آموزش گسترده بچهها در مدارس دربارهي تاريخ گذشتگان و از آن مهمتر صنعت تصوير متحرك (كارتون) با چه قدرتي عمل ميكند. مسأله چهارم، تأكيد مداوم جامعه ما بر پيشرفت، نوآوري و ابداعات بشري است. داستانهاي گذشته مفيد است اما انتظار ما اين است كه اين داستانها حامل روشهاي نو و ابتكارات جديدي درباره آينده زندگي انسان باشد. بنابراين كليسا ميتواند گذشته را همانند فيلمهاي رمان تاريخي به نحو احسن به تصوير درآورد به گونهاي كه گوئي مردم در آن فضا زندگي ميكنند. بعضي از كليساها ممكن است بهترين داستان تاريخي را كه تاكنون شنيدهايد تعريف كنند، اما حتي آن نوع داستان نيز هويت واقعي مسيحيت را القا نخواهد كرد مگر اينكه بارها و بارها به روشهاي نو بازگو گردد و با اشخاص ديگر و گذشتههاي كه بخشي از سنت مردم هستند درهم تنيده شود. جالب است كه كليسا بايد ضمن پرهيز از يادآوري تاريخي محلي، منطقهاي و ملي، به گونهاي تأثيرگذار داستان را روايت كند و وقايع منحصر به فرد را طوري مطرح سازد كه نقش فعال و كارآمدي در ساختن آينده بشر داشته باشد.
كليسا به عنوان فرقه
تام هسكنز، يك مسيحي مومن در اوائل چهل سالگي خود دربارهي وابستگياش به فرقهگرايي چنين ميگويد: «فكر نميكنم براي مسيحي بودن بايد پيرو مذهب خاصي باشم يا به نام سردر كليساها نگاه كنم، بلكه بايد تنها به دنبال برادري و اخوتي باشم كه متعهد به حفظ آئين مسيح است. اين جايگاه فعلي من است.» هسكنز خود را يك مسيحي معرفي ميكند اما شخصيت او شبيه «بلا» و »شيلا» نيست كه مذهب خود را به دنبال نام خود بياورند. وي به شدت درگير كليساهاي محلي است اما مسلماً فرقهها برايش مفهومي ندارند. او در حال حاضر از زندگيش خوشحال و راضي است زيرا خواهان تعليمات مذهبي و انساني است. او و خانوادهاش سالها به كليساهاي متفاوتي گرايش پيدا كردهاند. افراد بسياري مانند تام هسكنز خود را مسيحي ميدانند تا باپتيست، پرسبيترين يا كاتوليك. اما مسأله مهمي فراموش شده است. تصور كنيد اگر همهي مردم ايالات متحده فكر ميكردند نيويوركي، سانفراسيسكويي، ويرجينيايي، غربي ميانه يا ايتاليايي آمريكايي نيستند چه اتفاقي ميافتاد؟ نوعي تصور واهي كه در دهه 1950 بحثبرانگيز شده بود بين همگان رواج مييافت، يعني هيچ هويتي ميان شخصيت خيالي و واقعي مردم وجود نداشت و همگي در تشابهي كسالتبار غرق ميشدند.
آيا سرنوشت كليساها نيز به اينجا ختم ميشود؟ فكر نميكنم. در اين مورد كه مسيحيان و طرفدارن مدرنيسم با پرداختن به اين توهمات بتوانند هويت جهاني خود را حفظ كنند، ترديد دارم. شعار «جهاني فكر كنيد، محلي عمل كنيد»، به ذهن ميرسد. همچنانكه مرزهاي فرقهگرايي درهم ميشكند و پيوند جهاني ميان برادران مسيحي برقرار ميگردد، هويت مسيحي بعد جهاني پيدا ميكند. اين هويت زماني تقويت ميشود كه با هويت ملي توأم باشد اما هويت محلي و در رأس آن كليسا مروج فرقهگراييهاي متعدد است.
نكته مهم اين است كه هويت فرقهگرايي عملاً همان هويت محلي است. نمونه آن را تقريباً در ابعاد مختلف زندگي اجتماعي ميبينيم. مردم خود را نيويوركي مينامند زيرا به آنها كمك ميكند تا فضاي جغرافيايي مشخصي پيدا كنند. وقتي خود را آمريكايي ايتاليايي مينامند در واقع نسبت محلي و شبكه خويشاوندي خود را ترسيم ميكنند نه نسبت خود را با سازماني در واشنگتن.
در حقيقت سازمانهاي محلي مانند احزاب سياسي نيز همچون فرقهها توانايي خود را در حفظ وابستگيهاي مردم از دست ميدهند. اما باشگاههاي محلي شهري و سازمانهاي عمومي توسعه مييابند و مشابه آن در دنياي مذهب اتفاق ميافتد يعني مردم به كليساي پرسبيترين ميروند نه فقط به دليل وابستگي عميق به فرقهگرايي، بلكه به دليل اينكه كشيش را دوست دارند، با مردم احساس راحتي ميكنند، سبك معماري كليسا هماهنگ با سليقهي آنان است، كليسا چندان دور نيست و فعاليتهاي منظمي را براي خانوادهي آنها طراحي ميكند.
كليسا به عنوان مركز هويت ملي با ديگر انجمنهاي شهري به رقابت ميپردازد. برنامههاي مدرسه و تيمهاي ورزشي نيز همان كار را براي بچهها انجام ميدهند با اين تفاوت كه جذابتر از كليساي محلي عمل ميكنند. انجمنهاي داوطلب، همسايگان و گروههاي كاري هويتهاي محلي جوانان را تشكيل ميدهند. اگر رهبران كليسا معتقدند كه مردم به دنبال يك «انجمن» هستند و فقط براي پيدا كردن آن در مراسم كليسا شركت ميكنند، سخت در اشتباهند. به رغم فردگرايي جامعه ما اكثر مردم عضو انجمنهاي عمومي هستند در نتيجه آمدن آنها به كليسا علت ديگري دارد. مسأله ديگري كه ناشي از رشد هويت محلي كليسا است اين است كه اگر عوام به فرقهگرايي اهميت ندهند، روحانيون حافظان فرقهگرايي خواهند بود. روحانيون كساني هستند كه بيشتر و بيشتر به ساختارهاي بوروكراتيك كه طي دو قرن گذشته بنا شده است و اكنون در حال فروپاشي است، اهميت ميدهند.
اگر راهي براي پوشش هزينههاي چنين ساختارهايي وجود داشت احتمالاً آن را به عنوان مفري براي افزايش تعداد روحانيون در حال آموزش فرقهگرايي در نظر ميگرفتند، هرچند كه نتيجه احتمالي آن جدايي روحانيت و عوام باشد. روحانيون در حالي كه بر مسند فرقهگرايي خود نشستهاند نوشتههاي خاص خود را ميخوانند و با اينكه درباره سياستها و اظهارنظرهاي عموم درباره فرقهگرايي بيمناك هستند، به دنبال ارتقاي درجه در اين شبكه هستند. عوام، خسران خود را ناشي از فعاليتهاي اين قشر ميدانند.
كليسا به عنوان يك گروه حامي
اشتياق به چنين حمايتي شايد بهترين مدعاي طغيان گروههاي خودياري باشد. در يك بررسي ملي كه در ماه نوامبر 1990 به عمل آمد، 29 درصد آمريكائيان گفتند كه آنها «در حال حاضر عضو گروه كوچكي هستند كه جلسات منظم دارند و از افراد گروه پشتيباني ميكنند.» 12 درصد ديگر گفتند كه آنها در گذشته عضو چنين گروهي بودند اما حالا نيستند.
به طور كلي ارتباط ميان اين گروهها و اغلب ارتباط معنوي ميان آنها، وابستگي به قدرت برتر را تأييد ميكند زيرا در حقيقت بسياري از اين گروهها از طرف كليسا حمايت ميشوند. تشكيل گروههاي كوچك راهي بود تا كليساهاي بزرگ نيازهاي مشروع پيروان خود را تأمين كنند و در بعضي موارد اين گروهها رشد بيشتري در سازمانهاي حامي خود داشتهاند. در ميان كساني كه عضو گروههاي خودياري هستند 73 درصد آنها گفتند كه ايمانشان متأثر از عضويت آنها در گروه بود و از اين تعداد نيز 70 درصد گفتند ايمانشان چنان تقويت شد كه تأثيرات معنوي آن بين اعضاي گروه ظاهر شد يعني 90 درصد تعداد اعضا ادعا داشتند كه راحتتر ميتوانند ديگران را ببخشند و 79 درصد احساس نزديكي بيشتري به خدا داشتند و 66 درصد حتي تجربه استجابت دعا داشتند.
با وجود آنكه بعد معنوي گروه تقويت ميشد اما در پرورش و تقويت مسيحيت تأثير چنداني نداشت. احتمالاً كساني كه طي پنج سال گذشته عضو گروههاي حامي بودند، كليساي خود را مهمتر ميدانستند. البته ما نميدانيم كدام گروه كليسا حامي منافع آنان بود و آيا قبلاً علاقه بيشتري به كليسا داشتند. از طرف ديگر 40 درصد اعضاي گروه حامي ميگفتند اين گروهها وابسته به فعاليتهاي كليسا يا سازمانهاي مذهبي نيستند، به عبارت ديگر بسياري از اين گروهها معنويتي را پرورش ميدادند كه در ارتباط با مسيحيت يا سنت مذاهب خاص ديگر نبود. اگر چنين است پس كليساها با چالش ديگري مواجه هستند يعني ادغام بيشتر اين گروهها با ساختارهاي سنتي يا مشاهده ساختارهاي جديدي كه عملاً جانشين كليسا ميگردد. گروههاي حامي به سختي وظايف سنتي كليسا را انجام ميدادند. از ابتدا نيز بر انتقال هويت به پديدههاي جديد و حفظ هويت از طريق چرخهي زندگي تأكيد داشتم، به هرحال گروههاي حامي، مناسب چنين نقشي نيستند. آنها حرف تازهاي براي بچهها و والدينشان ندارند و اغلب به عمد و سنجيده براي گذار از بحرانهاي خاص دوران جواني طراحي ميشوند.
آنها نميخواهند مردم از گهواره تا گور مراسم سنتي كليسا را انجام دهند. احتمالاً هويت «مسيحي» در قرن بيستويكم ادامه دارد اما بقاي آن بستگي به توان كليساها و ديگر موسسات مذهبي دارد كه به آن استمرار ببخشند. كليساها چه به عنوان مراكز احياي سنتها يا به عنوان فرقهها با اين شعار كه جهاني فكر كنيد، محلي عمل كنيد و يا به عنوان گروههاي حامي كه موجب تغيير و تحول در هويت انسان ميگردد، موسساتي هستند كه براي شكل دادن و پرورش هويت مسيحيت وجودشان ضرورت دارند.
منبع: سایت باشگاه اندیشه
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}