نویسنده: محمدعلی محمدی
 

کعب‌بن‌اشرف

وی یکی از بزرگان یهود بود که قبل از ظهور اسلام، احترام فراوانی داشت. یهودیان اموال فراوانی به او می‌دادند و برای او و برخی دیگر از سران یهود مهمانی‌های مجللی ترتیب می‌دادند. پس از ظهور اسلام و مسلمان شدن برخی از یهودیان، بازار کعب و همدستانش کساد شد؛ ازاین‌رو علاوه بر تحریفِ نشانه‌هایی که تورات از خصوصیات پیامبر آخرالزمان بیان می‌کرد، به آزار مسلمانان پرداختند که آیات فراوانی درباره‌ی اینان و توطئه‌هایشان نازل شده است. (1) پیامبر اکرم، چندین بار با این عده- از جمله کعب- سخن گفت و حتی عهدنامه‌ای نیز با آنان امضا کرد؛ ولی آنان مفاد عهدنامه را زیر پا نهادند. کعب پس از نبرد بدر، راهی مکه شد و قریش را ضد مسلمانان تحریک و مقدمات تبرد اُحُد را فراهم کرد. وی پس از بازگشت به مدینه نیز بی‌احترامی به مسلمانان را به نهایت رسانید و در اشعارش از زنان مسلمان نام می‌برد و به آنان اهانت می‌کرد و برابر برخی از نقل‌ها او از همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز نام برده، به آنان اهانت می‌کرد. وی سرانجام به دست محمدبن‌مسلمه و چند تن دیگر به قتل رسید. (2)
صرف نظر از ملاحظات سندی که داستان فوق، به ویژه جزئیات آن دارد، در اینجا چند مطلب اساسی وجود دارد:

کعب و تحدی

الف) آیا کعب با قرآن، مقابله کرده و به تحدی قرآن پاسخ داده است؟
در پاسخ به این پرسش مناسب است اشعار باقیمانده از کعب را بررسی کنیم تا حقیقت برای حقیقت جویان آشکار شود. آنچه از کعب نقل شده، اشعار زیر است:
- شعری که در بدگویی یکی از زنان مسلمان به نام ام‌الفضل، دختر حارث و همسر عباس، عموی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) سروده است:

أراحل أنت أم تحلل بمنقبة *** وتارك أنت أم‌الفضل بالحرم
صفراء رادعة لو تعصر انعصرت *** من ذی‌القواریر و الحناء والکتم
یرتج ما بین کعبیها و مرفقها *** إذا تأتت قیماً ثم لم تقم
أشاه أم حکیم إذ تواصلنا *** والحبل منها متین غیر منجذم
إحدی بنی‌عامر جن الفؤاد بها *** ولو تشاء شفت کعباً من السقم
فرع النساء وفرع القوم والدها *** أهل المحلة والایفاء بالذمم
لم أر شمساً بلیل قبلها طلعت *** حتی تجلت لنا فی لیلة الظلم (3)

آیا در حال کوچ‌کردنی یا ماندگار هستی که این ماندنت سبب نیکویی‌ات می‌شود و ام‌الفضل را در حرم تنها رها نموده، از نزدش می‌روی.
موبور زیبارویی با لباسی شاد و رنگین، نرم‌تن انعطاف‌پذیر، چنانچه با او درآمیزی جز بوی عطر و حنا و گل ختمی چیزی تراوش نمی‌کند.
چنان زنی است که هنگام راه‌رفتن برآمدگی‌های بین دو کتف و بازوانش به لرزه درمی‌آید.
ام‌حکیم سرو قامتی است هنگام معاشقه ، رابطه‌ی محکم و ناگسستنی دارد.
او زنی از بنی‌عامر است که دل، دیوانه او شده، اگر بخواهد مرا (کعب) از بیماری (عشق) شفا می‌دهد.
خود گل سرسبد زنان است و پدرش سرآمد و سرور قوم است، بزرگ قوم است و اهل وفایی به عهد.
قبل از او همانند او خورشیدی ندیدم که در شب بتابد، تا اینکه در شب تاریک به ما رخ نمایان کرد.
- شعری که درباره‌ی مشرکان کشته شده در بدر سروده است:

طحنت رحی بدر لمهلک أهله *** ولمثل بدر تستهل و تدمع
قتلت سراة الناس حول حیاضهم *** لا تبعدوا، إن الملوک تصرع
کم قد أصیب به من ابیض ماجد *** ذی بهجة یأوی إلیه الضیع
طلق الیدین إذا الکواکب أخلف *** حمال أثقال یسود ویربع
ویقول أقوام أسر بسخطهم: *** إن ابن الاشرف ظل کعباً یجزع
صدقوا فلیت الارض ساعة قتلوا *** ظلت تسوخ بأهلها و تصدع
صار الذی أثر الاحدیث بطعنة *** أو عاش أعمی مرعشا لا یسمع
نبئت أن بنی المغیرة کلهم *** خشعوا لقتل أبی‌الحکیم وجدعوا
وابنا ربیعة عنده ومنبه *** ما نال مثل المهلکین وتبع
نبئت أن الحارث بن هشامهم *** فی الناس یبنی الصالحات ویجمع
لیزرو یثرب بالجموع، وإنما *** يُحمی علی الحسب الکریم الاروع (4)

کارزار میدان و سختی جنگ بدر مردم را همچون آسیاب خرد و نابود کرد! و برای مواردی همچون بدر اشک‌ها سرازیر شود.
در جنگ بدر مردان نامی و جنگ آوران سرآمد روزگار کشته شدند، و این، امری غریب و بعید نیست که پادشاهان و امرای لشکر کشته می‌شوند.
چه بسا بزرگان و سرآمدانی که خوش‌برخورد بودند که تهی‌دستان به آن‌ها پناه می‌بردند، در این میدان به هلاکت رسیدند.
با دست و دل‌باز در خشکسالی، مشکلات مردم را به دوش می‌کشیدند و سروری می‌کردند!
کسانی که من در حال ناراحتی‌شان شادم، می‌گویند: کعب‌بن‌الاشرف همواره بر کشته‌های بدر جزع و فزع و بی‌تابی می‌کند!
راست گفتند، ای کاش هنگامی که کشته شدند، زمین دهان باز می‌کرد و اهلش را در خود فرو می‌برد.
چنین شد که آنکه با یک ضربت کشته شد، نامش جاودانه بر سر زبان‌هاست و یا معلول و نابینا و ناشنوا با بدنی لرزان بر جای مانده است.
با خبر شدم که بنی‌المغیره به خاطر کشته شدن ابوالحکیم بر اثر شدت ناراحتی به خود صدمه وارد کردند.
مصیبتی که بر دو فرزند ربیعه و منبه وارد شد، بر کشتگان قوم تبع وارد نشده بود.
با خبر شدم که حارث‌بن‌هشام در حال انجام کارهای نیک و بسیج نمودن [علیه مسلمانان] می‌باشد، تا با نیروهای بسیج شده بر یثرب حمله نموده، مصیبتی بر آن‌ها وارد کند، همانا انسان‌های بزرگوار و سرشناس از نیاکان و حسب و نسب خود حمایت و دفاع می‌کنند.
گفته شده شخصی به نام میمونه دختر عبدالله در پاسخ وی چنین سروده است:

تحنن هذا العبد کل تحنن *** یبکی علی قتلی و لیس بناصب
بکت عین من یبکی لبدر وأهله *** و علت بمثلیها لؤی‌بن‌غالب
فلیت الذی ضرجوا بدمائهم *** یری ما بهم من کان بین الاخاشب
فیعلم حقا عن یقین ویبصروا *** مجرهم فوق اللحی و الحواجب

این برده‌صفت (کعب‌بن‌الاشرف) زیاد تظاهر به حمایت و طرفداری کشته‌های جنگ بدر می‌کند و بر آن‌ها گریه می‌کند، درحالی که حقیقتی در کار نیست و تظاهرش دور از واقع است.
همواره گریان باد چشم گریه کننده بر کشته‌های بدر و دو برابر این برای قوم لؤی‌بن‌غالب باد.
ای کاش آن‌هایی که در منطقه اخاشب (کوه‌های بی‌آب و علف اطراف مکه) هستند، می‌دیدند چه بر سر کسانی که در خون خود غلطیدند، آمده است.
تا از راه حق و یقین به آگاهی برسد و صدمات و اثر ضربه‌ها، بر صورت و پیشانی آنان را ببیند.
گفته‌اند کعب‌بن‌الاشرف در پاسخ این زن چنین سروده است:

ألا فازجروا منكم سفیهاً لتسلموا *** عن القول یأتى منه غیر مقارب
أتشتمنی أن کنت أبکی بعبرة *** لقوم أتانی ودهم غیر کاذب
فإنی لباک ما بقیت و ذاکر *** مآثر قوم مجدهم بالجباجب
لعمری لقد کانت مرید بمعزل *** عن الشر فاختالت وجوه الثعالب
فحق مرید أن تجد أنوفهم *** بشتمهم حیی لؤی بن غالب
وهبت نصیبی من مرید الجعدر *** وفاء و بیت الله بین الاخاشب (5)

جلوگیری کنید و وادارید [شاعر] سفیهتان را و او را نهی کنید تا سالم بمانید از بدگویی‌ها و سرزنش‌ها.
آیا به من نفرین و ناسزار می‌گوید از اینکه با سوز می‌گریستم بر مردمانی که دوستی‌شان بر من ثابت شده و دروغ نبوده است؟
من همچنان تا زنده‌ام بر قومی که یاد و نام آن‌ها در جباجب (آبادی‌ها و سرزمین‌ها) بر سر زبان‌هاست، گریانم.
به جان خودم سوگند که قبیله مرید از مسائل جنگ دور بودند، ولی رو به صفتی در این میان خودی نشان داد.
سزاوار و بجاست که قوم مرید به دلیل ناسزاگویی به قبیله لؤی‌بن‌غالب دماغ‌هاشان بریده شود.
من سهم خود را از قبیله‌ی مرید بخشیدم بابت وفاداری. همانا خانه‌ی خدا در میان کوه‌های سنگلاخ (اخاشب) می‌باشد.
استناد این اشعار به کعب به هیچ وجه قابل اثبات نیست؛ زیرا جز ابن‌هشام، هیچ یک از سیره‌نویسان معتبر، این اشعار را نقل نکرده‌اند. ابن‌هشام نیز، پس از نقل اشعار میمونه، دختر عبدالله می‌نویسد: غالب شعردانان این اشعار را از این زن نمی‌دانند؛ چنان‌که درباره‌ی اشعاری که در پاسخ این شعرها به کعب‌بن‌اشرف نسبت داده می‌شود نیز چنین است و دانشمندان، ابیات را سروده‌ی کعب نمی‌دانند. (6) خلاصه اینکه اصولاً اثبات اینکه این اشعار سروده‌ی کعب است، بسیار مشکل است.
وانگهی به فرض که این اشعار همگی سروده‌ی کعب باشد، چه ربطی به قرآن کریم دارد؟ کدام بیت این اشعار، به قرآن مرتبط می‌شود؟ حداکثر چیزی که این ابیات می‌تواند اثبات کند، این است که کعب، شاعری بوده است که ضد مسلمانان چند بیت شعر سروده است. آیا سرودن این ابیات به معنای مبارزه با تحدی قرآن و آوردن متنی همانند قرآن است؟ اگر هر کس چند بیت شعر سروده باشد، پاسخ دهنده به تحدی قرآن به حساب آوریم، آیا در دنیا شاعری باقی می‌ماند که با قرآن تحدی نکرده باشد؟ پس به فرض که بپذیریم این اشعار سروده‌ی کعب است، باز هم ارتباطی به بحث تحدی قرآن ندارد.

دلیل اعدام

ب) دلیل کشته شدن کعب چه بوده است؟
دشمنان قرآن برای کعب و کشته‌شدنش سوگنامه‌ها سروده، کوشیده‌اند از وی قهرمانی بزرگ بسازند که در پاسخ به تحدی قرآن دست به قلم شده و چکامه‌هایی بلند سروده است و از آنجا که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)، یارای توانایی علمی و ادبی با وی را نداشت، دستور کشتن او را صادر کرد و مسلمانان او را به قتل رساندند. از بحث گذشته نتیجه گرفتیم که کشته‌شدن کعب ربطی به قرآن و تحدی آن نداشته است. اینک با فرض اینکه داستان کشته شدن وی درست باشد، دلیل کشته شدنش را بررسی می‌کنیم:
نگاهی به ویژگی‌ها و اقدامات کعب می‌تواند پاسخ مناسبی به پرسش درباره‌ی دلیل کشته شدن و یا باشد. برخی از اقدامات او چنین است:

1. پیمان‌گذار

وی با رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) قرارداد ترک مخاصمه بسته، تعهد کرده بود به دشمنان رسول خدا کمک نکرده، با آن حضرت نجنگد. (7)

2. پیمان‌شکن

کعب و قوم او بارها پیمانی را که با رسول خدا بسته بودند، شکستند؛ چنان‌که گفته شده است مقصود از آیه‌ی «الَّذِینَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی كُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لاَ يَتَّقُونَ» (8) نیز یهودیان‌اند؛ زیرا با رسول خدا پیمان بستند که با مشرکان همکاری نکنند، ولی با اسلحه به کمک مشرکان شتافتند، سپس عذر آوردند که فراموش کرده‌ایم. مجدداً پیمان بستند، ولی پس از مدتی آن را زیر پا نهادند و در نبرد خندق به مشرکان پناه دادند و کعب‌بن‌اشرف با مشرکان مکه هم‌پیمان شد. (9)

3. همپاله مشرکان

با آنکه آنان با رسول خدا هم‌پیمان بودند، پس از نبرد بدر یا اُحُد، کعب‌بن‌اشرف به اتفاق هفتاد نفر از یهودیان به مکه رفت، تا با مشرکان مکه ضد پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) هم‌پیمان شوند و پیمانی را که با پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) داشتند، بشکنند. کعب به منزل ابوسفیان وارد و از او پذیرایی شد. یکی از اهل مکه به کعب گفت: شما اهل کتابید و محمد نیز دارای کتاب است، حقیقت این است که ما احتمال می‌دهیم این کار توطئه‌ای باشد که برای از بین بردن ما چیده شده است، اگر می‌خواهید با شما هم‌پیمان شویم، نخستین شرط این است که در برابر این دو بت- اشاره به دو بت بزرگ کردند- سجده کنید و به آن‌ها ایمان بیاورید. آنان چنین کردند. سپس کعب به اهل مکه پیشنهاد کرد که سی نفر از یهودیان همراهش به همراه سی نفر از کافران به کنار خانه کعبه رفته، شکم‌های خود را بر دیوار خانه کعبه گذارند و با پروردگار کعبه عهد کنند که در نبرد با محمد کوتاهی نکنند. این برنامه نیز انجام شد و پس از پایان آن، ابوسفیان به کعب گفت: تو مرد دانشمندی هستی و ما بیسواد و درس‌‌نخوانده! به عقیده‌ی تو، «ما» و «محمد» کدام به حق نزدیک‌تریم. کعب از ابوسفیان خواست آیین خود را برای وی تشریح کند. ابوسفیان تشریح کرد. کعب گفت: به خدا سوگند آیین شما از آیین محمد بهتر است! در پاسخ به این سخنان، آیات زیر نازل شد:
«أَ لَم تَرَ إِلی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِّنَ الکتَابِ یؤمِنُونَ بِالجِبتِ وَ الطَّغُوتِ وَ یقُولُونَ لِلَّذِینَ کفَرُوا هَؤُلاءِ أَهدَی مِنَ الَّذِینَ ءَامَنُوا سَبِیلا * أُولَئک الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللهُ وَ مَن یلعَنِ اللهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ نَصِیرًا». (10) به نوشته‌ی برخی از مفسران، پس از این توطئه‌ی خطرناک، پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اجازه داد کعب کشته شود؛ ولی عده‌ی دیگری از تاریخ‌نگاران، علت صدور حکم اعدام کعب را ناسزاها و توهین‌های وی به زنان مسلمان از جمله همسر عباس، عموی پیامبر می‌دانند که با نام بردن از او، در موردش سخنان بسیار زشتی بر زبان می‌راند. (11)

4. سدّ اسلام

یکی از توطئه‌های ننگین کعب و دوستانش، کوشش فراوان برای جلوگیری و ممانعت از اسلام آوردن افراد متمایل به دین اسلام و از سویی تلاش برای بازگرداندن مسلمانان از دین الهی بود.
کعب و دوستانش در این باره از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کردند تا جایی که درباره‌ی این اقدام آنان، آیه‌ی 109 سوره‌ی بقره نازل شد: «وَدَّ كَثِیرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِیمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى يَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِیرٌ»: (12) بسیاری از اهل کتاب با اینکه حق برای آن‌ها روشن و هویدا شده، از روی حسدی که در دلشان هست، دوست دارند شما را پس از ایمان آوردنتان، به کفر بازگردانند، پس درگذرید و چشم بپوشید تا خدا فرمان خود را بیاورد، که خدا بر همه چیز تواناست.
آیه‌ی دیگری که نشان دهنده‌ی کوشش کعب و دوستانش برای پیشگیری و ممانعت از اسلام است، آیه‌ی دوازده سوره‌ی آل عمران است: «قُل لِّلَّذِینَ كَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ»: به آن‌ها که کافر شدند بگو [از پیروزی موقت خود در جنگ اُحُد، شاد نباشید] به زودی مغلوب خواهید شد [و سپس در رستاخیز] به سوی جهنم، محشور خواهید شد و چه بد جایگاهی است!
پس از نبرد بدر و پیروزی چشمگیر مسلمانان، عده‌ای از یهودیان گفتند: پیامبر پیروزی که وصف او را در تورات خوانده بودیم، محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) است؛ از این رو تصمیم گرفتند مسلمان شوند. در این هنگام، عده‌ی دیگری، آنان را از مسلمان شدن بازداشته، گفتند: «بهتر است صبر کنید تا نبرد دیگری رخ دهد، آن‌گاه قضاوت کنید». وقتی نبرد اُحُد روی داد و عده‌ی زیادی از مسلمانان شهید شدند، این عده از موقعیت به وجود آمده استفاده کرده، بر کوشش خود برای پیشگیری از رشد اسلام افزودند. آنان نه تنها پیمان‌های صلح و عدم تعرضی را که با پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله وسلم) بسته بودند، نقض کردند، بلکه شصت الی هفتاد نفر به اتفاق کعب‌بن‌اشرف راهی مکه شدند و برای نابودی اسلام، با مشرکان هم‌پیمان شدند. در این هنگام آیه‌ی فوق نازل شد و پاسخ دندان‌شکنی به آنان داد. (13)

5. سرکشی

به نوشته‌ی بسیاری از مفسران، یکی از یهودیان مدینه که با یکی از مسلمانان منافق اختلافی داشت، تصمیم گرفتند فردی را به عنوان داور در میان خود انتخاب کنند. مرد یهودی چون به عدالت و بی‌طرفی پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله وسلم) اطمینان داشت، گفت: من به داوری پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) شما راضی‌ام، ولی مرد منافق یکی از بزرگان یهود به نام «کعب‌بن‌اشرف» را انتخاب کرد؛ زیرا می‌دانست که می‌تواند با رشوه، نظر او را به سوی خود جلب کند، و به این ترتیب با داوری پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) مخالفت کرد. آیه‌ی شریفه‌ی زیر نازل شد و چنین افرادی را شدیداً سرزنش کرد:
«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِیدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ وَيُرِیدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِیدًا»: (14) آیا ندیدی کسانی را که گمان می‌کنند به آنچه [از کتاب‌های آسمانی که] بر تو و بر پیشینیان نازل شده، ایمان آورده‌اند، ولی می‌خواهند برای داوری نزد طاغوت و حکام باطل بروند؟! با اینکه به آن‌ها دستور داده شده به طاغوت کافر شوند، اما شیطان می‌خواهد آنان را گمراه کند و به بیراهه‌های دوردستی بیفکند.
با توجه به این آیه روشن می‌شود که ظلم و طغیان و رشوه‌پذیری کعب در حدی بود که در این آیه با عنوان طاغوت از او یاد شده است. (15) مفسران معتقدند وی به دلیل سرکشی‌ها و طغیان فراوان، طاغوت نامیده شده است. (16)
درخواست‌های کعب در شبی که اعدام شد، نشان دهنده‌ی روح سرکش و طغیانگر اوست. در شبی که محمدبن‌مسلمه به همراه چند تن دیگر برای کشتن کعب آمده بودند، از وی استقراض کردند. وی درخواست کرد در مقابل آنچه به عنوان قرض می‌پردازد، محمدبن‌مسلم و یارانش باید زنان خودشان را به عنوان گرو در اختیار او قرار دهند. وقتی آنان در برابر این خواسته تسلیم نشدند، از آنان خواست فرزندان خود را به عنوان رهن نزد او قرار دهند. (17) این درخواست‌های نابخردانه، ناجوانمردانه و توهین‌آمیز، نشان دهنده‌ی روحیه‌ی کعب و جسارت او به مسلمانان است.

6. تهدید پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله وسلم)

وقتی رسول اعظم در نبرد بدر پیروز شد و به مدینه بازگشت، یهودیان را در بازار بنی‌قینقاع جمع کرد و فرمود: ای گروه یهود، از خداوند و آنچه بر قریش نازل کرد، بترسید و از آنجا که می‌دانید من فرستاده‌ی خداوند هستم و این مطلب در تورات نیز آمده است، پیش از آنکه بلایی همانند بلایی که بر سر قریش آمد، بر سر شما فرود آید، ایمان آورید. آنان گفتند: ای محمد! از اینکه بر گروهی که دانشی از جنگ نداشتند پیروز شده‌ای مغرور نشو، اگر با تو بجنگیم، خواهی دید که انسان [جنگجو] ما هستیم. در پاسخ به این ادعاهای واهی این آیه نازل شد: «قُل لِلَّذِینَ کفَرُوا سَتُغلَبُونَ وَ تُحشَرُونَ إِلی جَهَنَّمَ». (18)
روشن است که بین این مطلب و شأن نزول دیگری که از آیه نقل شده است، منافاتی وجود ندارد و می‌توان گفت: گرایش به اسلام، پس از نبرد بدر در میان یهودیان افزایش یافته بود و سخنرانی پیامبر اکرم در بازار بنی‌قینقاع به این گرایش کمک شایانی کرد؛ ولی سران یهود برای کند کردن رشد اسلام، ابتدا از یهودیان خواستند که در پذیرش اسلام عجله نکنند و در این بین فرصتی به دست آورند و پس از نبرد احد، به تصور ضعف اسلام، سعی کردند با همدستی مشرکان، کار اسلام را یک‌سره کنند و آیه می‌تواند به همه‌ی اقدامات کعب و همدستانش اشاره داشته باشد.

7. شبهه پراکنی

در مدتی که مسلمانان به سوی بیت‌المقدس نماز می‌خواندند، مورد سرزنش یهود قرار داشتند؛ چراکه بیت‌المقدس در اصل، قبله‌ی یهود بود. آن‌ها به مسلمانان می‌گفتند: اینان از خود استقلال ندارند و به سوی قبله‌ی ما نماز می‌خوانند، و این، دلیل حقانیت ماست. این گفتگوها برای پیامبر اسلام و مسلمانان ناگوار بود؛ آن‌ها از یک سو مطیع فرمان خدا بودند، و از سوی دیگر طعنه‌های یهود از آن‌ها قطع نمی‌شد. پس از جریان تغییر قبله، کعب و سایر یهودیان سخت ناراحت شدند و طبق شیوه‌ی دیرینه‌ی خود، به بهانه‌جویی و ایرادگیری پرداختند. آن‌ها قبلاً می‌گفتند: ما بهتر از مسلمانان هستیم؛ چراکه آن‌ها از نظر قبله استقلال ندارند و پیرو ما هستند؛ اما همین که دستور تغییر قبله از ناحیه‌ی خدا صادر شد، زبان به اعتراض گشودند که چرا این‌ها از قبله‌ی پیامبران پیشین روی برگردانده‌اند؟ اگر قبله‌ی اول صحیح بود، این تغییر چه معنا دارد؟ و اگر دومی صحیح است، چرا چند سال به سوی بیت‌المقدس نماز خواندند؟ خداوند متعال در آیه‌ی 142 سوره‌ی بقره (19) به شبهه و پاسخ آنان اشاره کرده است. مفسران معتقدند کسی که این شبهه را مطرح کرده است، کعب و دوستانش بودند. (20)

8. تمسخر

کعب، به یارانش دستور داده بود، ابتدای روز در جمع مسلمانان رفته، خود را مسلمان معرفی کنند و به سوی قبله‌ی مسلمانان نماز بگزارند، ولی در آخر روز از اسلام بازگردند و به سوی بیت‌المقدس نمازگزارند تا باعث تغییر عقیده‌ی مسلمانان و بازگشت آنان شود. در پاسخ به این اقدام آنان، آیه‌ی 72 سوره‌ی آل عمران نازل شد:
«وَقَالَت طَّآئِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُواْ بِالَّذِيَ أُنزِلَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُواْ وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُواْ آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»: (21) گروهی از اهل کتاب گفتند: به آنچه بر مؤمنان فرو آمده، در آغاز روز ایمان آرید و در پایان روز انکار کنید، تا مگر [از دین خود] باز گردند- یعنی در شک افتند.

9. مردم آزاری

از آنجا که با آمدن پیامبر اسلام به مدینه، موقعیت کعب به خطر افتاده بود، وی از هیچ کوششی برای آزار مسلمانان و پیامبر فروگذار نمی‌کرد؛ تا جایی که در پی آزار و اذیت فراوان کعب به مسلمانان، آیه‌ی 186 آل عمران نازل شد: «لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَكُواْ أَذًى كَثِیرًا وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ»: (22) به یقین [همه‌ی شما] در اموال و جان‌های خود، آزمایش می‌شوید! و از کسانی که پیش از شما به آن‌ها کتاب [آسمانی] داده شده (یهود)، و [همچنین] از مشرکان، سخنان آزاردهنده فراوان خواهید شنید! و اگر استقامت کنید و تقوا پیشه سازید، [شایسته‌تر است، زیرا] این از کارهای مهم و قابل اطمینان است.

10. ژاژخوایی

یکی از سیاست‌های کعب و همدستانش، درخواست‌های بیهوده و گاه غیرممکن از پیامبر بوده است؛ آنان با این درخواست‌ها می‌توانستند به یکی از دو هدف زیر دست یابند: اگر رسول اعظم (صلی الله علیه وآله وسلم) به آنان پاسخ مثبت نمی‌داد، می‌توانستند شایع کنند که آن حضرت، پیامبر نیست و معجزه ندارد و اگر به درخواست‌های عجیب و متعدد آنان پاسخ مثبت می‌داد، می‌گفتند ساحر و جادوگر است و دلیل آن را «آتش بازی‌های عجیب» و مانند آن برمی‌شمردند. دو داستان زیر می‌تواند شاهدی بر ادعای فوق باشد.
- عده‌ای از اهل کتاب به همراه کعب نزد رسول خدا آمده، گفتند: «خداوند از ما پیمان گرفته است که به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم تا [این معجزه را انجام دهد] یک قربانی بیاورد، که آتش (صاعقه‌ی آسمانی) آن را بخورد». در پاسخ به این درخواست آنان، آیه‌ی زیر نازل شد:
«الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللهَ عَهِدَ إِلَینا أَلا نُؤمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یأتِینا بِقُربانٍ تَأکلُهُ النَّارُ قُل قَد جاءَکم رُسُلٌ مِن قَبلی بِالبَیناتِ وَ بِالَّذی قُلتُم فَلِمَ قَتَلتُمُوهُم إِن کنتُم صادِقینَ»: (23) [اینها ] همان کسانی[اند] که گفتند: «خداوند از ما پیمان گرفته است که به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم تا [این معجزه را انجام دهد:] یک قربانی بیاورد، که آتش (صاعقه‌ی آسمانی) آن را بخورد!» بگو: «پیامبرانی پیش از من، برای شما آمدند و دلایل روشن و آنچه را گفتید، آوردند، پس چرا آن‌ها را به قتل رساندید اگر راست می‌گویید؟!».
- کعب‌بن‌اشرف و گروهی دیگر از یهودیان نزد رسول خدا آمده، درخواست کردند کتابی از آسمان برایشان فرود آورد. درباره‌ی این درخواست و پاسخ آن‌ها آیه‌ی 153 نساء نازل شد: «يَسْأَلُكَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَابًا مِّنَ السَّمَاء فَقَدْ سَأَلُواْ مُوسَى أَكْبَرَ مِن ذَلِكَ فَقَالُواْ أَرِنَا اللّهِ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَن ذَلِكَ وَآتَيْنَا مُوسَى سُلْطَانًا مُّبِینًا»: اهل کتاب از تو می‌خواهند که کتابی از آسمان بر آنان فروآری، همانا از موسی بزرگ‌تر از این خواستند که گفتند: خدای را آشکارا به ما بنما، پس صاعقه آنان را به سبب [گستاخی و] ستمشان بگرفت، سپس گوساله را پس از آنکه نشانه‌های روشن و آشکار (معجزات) برایشان آمده بود [به خدایی] گرفتند و ما از آن [گناه] درگذشتیم [پس از آنکه توبه کردند] و موسی را حجتی هویدا دادیم. (24)
در اینکه درخواست کعب و دوستانش چه بوده است، نظر واحدی وجود ندارد؛ برخی از مفسران می‌گویند: آنان می‌گفتند قرآن، کافی نیست، باید کتاب آسمانی دیگری بیاوری. در این صورت روشن است که اگر فرضاً پیامبر اعظم کتاب دیگری می‌آورد، باز هم می‌گفتند کافی نیست و کتاب دیگری بیاور. اگر آنان به دنبال حق بودند، معجزه‌ی قرآن کافی بود وگرنه ده‌ها کتاب هم بهانه‌جویی‌های آنان را کفایت نمی‌کرد.
برخی معتقدند با توجه به ذیل آیه و پاسخ خداوند که آنان از حضرت موسی درخواست‌های عجیب‌تری داشتند، روشن می‌شود که آنان درخواست می‌کردند که همانند هواپیماهایی که اطلاعیه‌پراکنی می‌کنند، پیامبر نیز برایشان کتاب ببارد. (25) عجیب و نابخردانه‌بودن این درخواست روشن است.
ممکن است با توجه به دو کلمه‌ی «تنزل» و «علیهم» بگوییم درخواست کعب و دوستانش این بود که پیامبر کتابی بر آنان نازل کند، در واقع می‌گفتند کتاب باید بر خود ما نازل شود.

11. فرزند خدا

غرور، تکبر و خود‌بزرگ‌بینی برخی از یهود همانند کعب‌بن‌الاشرف، کعب‌بن‌اسید و عده‌ی دیگری از اهل کتاب به جایی رسیده بود که نزد رسول خدا آمده، گفتند: درحالی که ما فرزندان و دوستان خداوندیم، ما را از عذاب الهی می‌ترسانی؟ در پاسخ آنان آیه‌ی هیجده مائده نازل شد: «وَقَالَتِ الْيَهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاء اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُم بَلْ أَنتُم بَشَرٌ مِّمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَن يَشَاء وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاء وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَإِلَيْهِ الْمَصِیرُ»: یهود و نصارا گفتند: «ما، فرزندان خدا و دوستان [خاصّ] اوییم»، بگو: «پس چرا شما را در برابر گناهانتان مجازات می‌کند؟! بلکه شما هم بشری هستید از مخلوقاتی که آفریده است، هر کس را بخواهد [و شایسته بداند]، می‌بخشد و هر کس را بخواهد [و مستحق بداند]، مجازات می‌کند و حکومت آسمان‌ها و زمین و آنچه در میان آن‌هاست، از آن اوست و بازگشت همه‌ی موجودات، به سوی اوست». (26)

12. تروریست

مردی از اصحاب پیامبر خدا، دو نفر را کشت و قرار شد به ورثه‌ی مقتول، دیه و خون‌بها بپردازند. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به میان بنی‌النضیر آمد تا از آنان مقداری پول برای این منظور قرض کند. در بین افراد بنی‌النضیر کعب‌بن‌اشرف بود که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نزد او آمد. کعب گفت: مرحبا ای ابوالقاسم، خوش آمدی و برخاست و چنین وانمود کرد که می‌خواهد طعامی درست کند، ولی در واقع تصمیم گرفته بود با کمک همدستانش پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله وسلم) و یارانش را ترور کند. در همین حال جبرئیل نازل شد و جریان را به آن جناب اطلاع داد و این توطئه‌ی ناجوانمردانه موجبات اخراج بنی‌النضیر از مدینه را فراهم آورد. (27) برخی مفسران معتقدند آیه‌ی «فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىَ خَآئِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلاَّ قَلِیلاً مِّنْهُمُ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» (28) نیز درباره‌ی این اقدام کعب و هم‌پیمان یهودی اوست؛ (29) چنان‌که مفاد آیه نیز شباهت بسیاری به اقدامات این گروه دارد.

13. فحّاش

یکی دیگر از اقدامات تحریک‌آمیز و شنیع کعب، هجو زنان مسلمان و توهین به آنان بود. به نظر می‌رسد یهودیان از غیرتمندی مسلمانان نسبت به همسرانشان آگاه بودند. آنان می‌دانستند که مسلمانان به هیچ قیمتی حاضر نیستند از ناموس خود بگذرند و غیرت خود را لگدمال کنند؛ از این رو زنان مسلمان را هدف گرفته، می‌کوشیدند بدین وسیله، مسلمانان را در تنگنا قرار دهند؛ چنان‌که جریان هتک حرمت یکی از زنان مسلمان به وسیله‌ی یهودیان بنی‌قینقاع مشهور است. (30) کعب نیز در این میدان گوی سبقت را از دیگر یهودیان ربوده بود؛ وی پس از آنکه به مکه سفر کرد و با مشرکان مکه پیمان همکاری بست، در مدینه به هجو زنان مسلمان پرداخت. گاه از زنان مسلمان نام می‌برد و یا یکی از آنان را مخاطب قرار داده، با یادکرد از اعضای بدنش به توصیف عاشقانه‌ی او می‌پرداخت. (31) از زشت‌ترین کارهای او این بود که بنا بر بعضی از گزارش‌های تاریخی او درباره‌ی همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز چنین می‌کرد و در ھجو آنان اشعاری می‌سرود. (32)
با توجه به آنچه گذشت، روشن می‌گردد جریان کشته شدن کعب، اگر هم صحت داشته باشد، به تحدی قرآن ربطی ندارد و اصولاً وی در این‌باره مطلبی نگفته است. کشته شدن او به سبب توطئه، پیمان‌شکنی، توهین، افترا و فحاشی بوده است. کعب از مصادیق محارب و مفسدان روی زمین شمرده می‌شود و جزای محارب و مفسد، اعدام است. (33)

پی‌نوشت‌ها:

1. که از آن جمله می‌توان به سوره‌ها و آیات زیر اشاره کرد: بقره: 109 و 135. آل عمران: 12. نساء: 51. (ر.ک: واحدی؛ اسباب النزول؛ ذیل آیات مذکور).
2. ر.ک: سیدجعفر مرتضی؛ الصحیح من السیرة: ج6، ص 21. طبرانی؛ المعجم الکبیر؛ ج 19، ص 76. زمخشری؛ الفایق فی غریب الحدیث؛ ج 1، ص 317. ابن‌ابی‌الحدید؛ شرح نهج البلاغه؛ ج 14، ص 197. ابن‌جریر طبری؛ تاریخ طبری؛ ج 2، ص 489.
3. ابن‌جریر طبری؛ تاریخ طبری؛ ج 2، ص 489.
4. ابن هشام؛ السیرة النبویة؛ ج2، ص 565.
5. همان، ص 564.
6. همان.
7. زمخشری؛ الفایق فی غریب الحدیث؛ ج 1، ص 317.
8. انفال : 56.
9. علامه طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 9، ص 126. بیضاوی؛ انوار التنزیل؛ ج3، ص 64.
10. شیخ طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج3، ص 224. فضل‌بن‌حسن طبرسی؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ ج3، ص 93.
11. ذهبی؛ تاریخ الاسلام؛ ج 2، ص 160.
12. فضل‌بن‌حسن طبرسی؛ مجمع البیان قی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 354. عبدالرزاق صنعانی؛ تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 75. ابن‌جریر طبری؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 389.
13. مکارم شیرازی و دیگران؛ تفسیر نمونه؛ ج 2، ص 449. فضل‌بن‌حسن طبرسی؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص 706.
14. نساء : 60.
15. شیخ طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج3، ص 237. فضل‌بن‌حسن طبرسی؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ ج3، ص 102.
16. احمدبن‌محمدبن‌عجیبه؛ البحر المدید؛ ج 1، ص 520.
17. ابن‌کثیر؛ البدایة والنهایة؛ ج 4، ص7. ابن‌کثیر؛ السیرة النبویة؛ ج 3، ص 10. صالحی شامی؛ سبل الهدی؛ ج6، ص 27. عبدالحلیم جندی؛ الإمام جعفر الصادق (علیه‌السلام)؛ ص48. عبدالرزاق صنعانی؛ تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 143.
18. فضل‌بن‌حسن طبرسی؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ ج2، ص706.
19. سَيَقُولُ السُّفَهَاء مِنَ النَّاسِ مَا وَلاَّهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِی كَانُواْ عَلَيْهَا قُل لِّلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِی مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ.
20. ابن‌جریر طبری؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص 3. محمدبن‌عمر نووی جاوی؛ مراح لبید؛ ج 1، ص49.
21. فضل‌بن‌حسن طبرسی؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص 774. بیضاوی؛ أنوار التنزیل؛ ج 2، ص 23. نصربن‌محمدبن‌احمد سمرقندی؛ بحرالعلوم، ج 1، ص223. بروسوی؛ روح البیان؛ ج 2، ص 50. نظام‌الدین حسن‌بن‌محمد نیشابوری؛ تفسیر غرائب القرآن؛ ج 2، ص 188. مقاتل‌بن‌سلیمان بلخی؛ تفسیر مقاتل‌بن‌سلیمان؛ ج 1، ص 284. کاشانی؛ تفسیر منهج الصادقین فی إلزام المخالفین؛ ج 2، ص 252. قرطبی؛ الجامع لأحکام القرآن؛ ج4، ص 111.
22. فضل‌بن‌حسن طبرسی؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص 903. ابن‌جریر طبری؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 4، ص 267.
23. فضل‌بن‌حسن طبرسی؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص 900.
24. همان، ج 3، ص 205. علامه طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج5، ص 130.
25. سیدعبدالحسین طیب؛ اطیب البیان؛ ج 4، ص 258.
26. فضل‌بن‌حسن طبرسی؛ مجمع البیان قی تفسیر القرآن؛ ج3، ص273.
27. فیض کاشانی؛ تفسیر صافی؛ ج5، ص 153. عروسی حویزی؛ تفسیر نور الثقلین؛ ج 5، ص 272.
28. ولی به دلیل پیمان‌شکنی، آن‌ها را از رحمت خویش دور ساختیم و دل‌های آنان را سخت و سنگین نمودیم، سخنان خدا را از موردش تحریف می‌کنند و بخشی از آنچه را به آن‌ها گوشزد شده بود، فراموش کردند و هر زمان، از خیانتی [تازه] از آن‌ها آگاه می‌شوی، مگر عده‌ی کمی از آنان، ولی از آن‌ها در گذر و صرف نظر کن، که خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد! (مائده: 13).
29. ابن‌جریر طبری؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن؛ ج6، ص 6 و 99.
30. خلاصه‌ی داستان از این قرار است: یهود بنوقینقاع در یکی از محله‌های مدینه ساکن بودند و شغل زرگری داشتند. آن‌ها مانند دیگر یهودیان، با رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) پیمان عدم تعرض بسته بودند. روزی زنی از انصار در کنار دکان زرگری نشسته بود، عده‌ای از یهود دور او جمع شدند و از او خواستند، صورت خویش را باز کند تا او را ببینند، ولی زن مسلمان امتناع می‌کرد. در این بین زرگر، دامن آن زن را بر پشت او سنجاق کرد، وقتی زن برخاست، عورتش نمایان شد. یهود از این ماجرا خندیدند. زن فریاد کشید و مسلمانان را به یاری طلبید، مردی از مسلمانان به یاری زن آمد و در درگیری، زرگر یهودی را کشت. یهود نیز آن مسلمان را کشتند و نزاع بالا گرفت. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بزرگان یهود را خواست و آنان را از عاقبت پیمان‌شکنی بیم داد و از آنان خواست از عاقبت قریش درس عبرت گیرند و با یادآوری اینکه از نبوتش در تورات سخن رانده شده است، از آنان خواست مسلمان شوند. آنان با پرخاشگری پاسخ آن حضرت را داده، او را تهدید کردند. در این هنگام آیه‌ی 58 سوره‌ی انفال نازل شد: «وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَى سَوَاء»: و هر گاه [با ظهور نشانه‌هایی] از خیانت گروهی بیم داشته باشی [که عهد خود را شکسته، حمله غافلگیرانه کنند] به طور عادلانه به آن‌ها اعلام کن که پیمانشان لغو شده است، زیرا خداوند، خائنان را دوست نمی‌دارد (ر.ک: محمدبن‌حبیب‌الله سبزواری؛ الجدید فی تفسیر القرآن المجید؛ ج3، ص 295. فضل‌بن‌حسن طبرسی؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 4، ص 850. ابن‌عطیه اندلسی؛ الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز؛ ص 241. ترجمه تفسیر طبری، ج 3، ص 646).
31. چنانکه از اشعار پیش گفته او این مطلب به خوبی مشهود است.
32. جعفر مرتضی العاملی؛ الصحیح من السیره؛ ج 6، ص 38.
33. إِنَّمَا جَزَاء الَّذِینَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِی الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِی الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ (مائدہ: 33).

منبع مقاله :
محمدی، محمدعلی؛ (1394)، اعجاز قرآن با گرایش شبهه پژوهی، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول