نويسنده: زینب مقتدایی
منبع:راسخون
 

زندگینامه جورج هومنز(1989-1910)
جورج کاسپار هومنز، در یازدهم آگوست 1910، در بوستن در ایالت ماساچوست آمریکا در خانواده ای ثروتمند و با طرز زندگی برهمنی زاده شد. هومنز در زندگینامه خود نوشت (1984)، برهمنان را زنان ومردان متشخصی معرفی می کند که به منزلت اجتماعی خود آگاهی دارند. او در خانه شماره 164 خیابان بیکن، در سمت خوش نشین این خیابان که به آبگیر رودخانه چارلز اشراف داشت، بزرگ شد. این خانه متعلق به مادربزرگ پدری اش، هلن ایموری(پرکینز)هومنز بود. جورج که بزرگترین فرزند خانواده بود، دو خواهر به نام های فنی وهلن ویک برادر کوچکتر بنام بابی داشت. پدر بزرگ ها و مادر بزرگ های جورج همگی از طبقات بالای جامعه بودند. پدر، پدر بزرگ وجد هومنز پزشکان جراح موفق ومقیم بوستن بودند.
پدر جورج (رابرت) از همه جهت حامی اش بود و او را تشویق می کرد که سخت درس بخواند ونمرات خوب کسب کند. جورج در تمام موفقیت هایش،در مقام یک افسر نیروی دریایی،یک روزنامه نگار ودست آخر یک دانشمند، پدرش را همواره به مثابه حامی ومنبع الهام در کنار خود داشت. رابرت در شصت ویک سالگی بر اثر ابتلا به سرطان در گذشت.
جورج هومنز همواره دانشگاهیان را ارج می نهاد. او در جوانی از کتابخانه بزرگی که در خانه داشتند بسیار بهره برد؛ امری که فقط در خانواده های ثروتمند میسر است. «بیشتر از آنچه که از کتاب آموختم نه در مدرسه، بلکه در خانه، از طریق مطالعه کتاب های کتابخانه بی نظیرمان،بود». او در بهترین مدارس خصوصی در بوستن تحصیل کرد و عاقبت به دانشگاه هاروارد راه یافت و پا جای پای نسل های پیشین خانواده هومنز گذاشت. در سپتامبر1928، وارد این دانشگاه هاروارد شد. به مثابه دانشجوی ادبیات انگلیسی، از استاد ومعلم خصوصی اش، برنارد دووتو، چیزهایی آموخت، هومنز دووتو را به مثابه تأثیر گذارترین فرد بر زندگی فکری خود می شناخت. هومنز به ویژه از آن رو مدیون دووتو بود که او را با پرفسور لارنس جوزف هندرسون آشنا کرده بود. دووتو وهندرسن با هم دوست بودند، هندرسن دووتو را، دووتو هم هومنز را با جامعه شناسی آشنا کرد. جورج پس از آن آثار ویلفردوپارتو را خواند و آرای او را کاملاً پذیرفتنی یافت.
او مدرک لیسانس خود را نه در رشته جامعه شناسی، بلکه در رشته ادبیات انگلیسی در سال 1932، از هاروارد گرفت. «رئیس دانشگاه هاروارد، لوئل، در همان سالی که من دانشجوی سال اول بودم، پروفسور پیتریم ساروکین را برای تأسیس دانشکده جامعه شناسی به هاروارد آورد؛ ورود به رشته جامعه شناسی حتی به ذهن من خطور نکرد». او که در آن دوران فاقد پیش زمینه نظری در حوزه جامعه شناسی بود، اذعان داشت که آن را در عمل آموخته و با زندگی در محیطی که مردم در آن کاملاً از روابط اجتماعی آگاهی داشتند، به این رشته علاقه مند شده بود. او شرح داده است که اساساً جامعه شناسان خردنگر که به کنش متقابل رو در رو بین افراد می پردازد،براین امر صحه می گذارند،در حالی که جامعه شناسان کلان نگر که مشخصه های جوامع را در کلیت شان مورد توجه قرار می دهند، موافق چنین رویه ای نیستند. او نوشته است: «از نظر ما جامعه شناسان خرد نگر، قوانین جامعه شناسی قوانین فخر فروشی است ویک لیسانسه با پیشینه خانوادگی من،هاروارد را تا حد زیادی،دارای حساسیت اجتماعی- به معنای منفی این عبارت- می دانست».
هومنز امیدوار بود که بلافاصله پس از فارغ التحصیلی، به کار در حوزه روزنامه نگاری با ویلیام آلن وایت، در نشریه گزت که دفتر آن در امپوریا واقع در ایالت کانزاس بود، بپردازد. اما، این روزنامه در پی بروز بحران بزرگ اقتصادی تعطیل شد و هومنز، هر چند مفلس نشد، شغل خود را از دست داد. هومنز در کیمبریج زندگی می کرد و از آن جا که در واقع مشغولیت بهتری نداشت، تصمیم گرفت که در سمیناری که در پاییز سال 1932 از سوی لارنس جوزف هندرسن در دانشگاه هاروارد ترتیب داده شده بود، شرکت کند. هندرسن فیزیولوژیست در این سمینار، به تدریس نظریه های ویلفردو پارتو پرداخت، جامعه شناسی که در آن زمان در ایالات متحده چندان شناخته شده نبود. آشنایی هومنز با آثار پارتو برای همیشه مسیر تحصیلی و شغلی او را تغییر داد. به این ترتیب، او که از بوستونی های ثروتمند بود و به نظر می رسید حملات مارکسیست ها علیه نظام سرمایه داری را شخصی می پندازد، آرای ضدمارکسیستی پارتو را با کمال میل پذیرفت. او خود شرح داده است که:
من به پارتو علاقه مند شدم، زیرا او مرا از آن چه در آن زمان می توانستم بدان عقیده داشته باشم، آگاه کرد. یک نفر گفته است که بخش اعظم جامعه شناسی مدرن تلاش برای پاسخ گویی به استدلال های طرفداران انقلاب است. من به مثابه یک جمهوری خواه اهل بوستن که از خانواده نسبتاً ثروتمندی بودم، در دهه سوم قرن بیستم احساس کردم بیش از هر کس مارکسیست ها به شخص من حمله کرده اند. به این دلیل آماده پذیرش نظرات پارتو شدم، چرا که او وسیله دفاعی در اختیار من می گذاشت.
شخصیت های بر جسته ای در سمینار هندرسن شرکت کرده بودند، از جمله تالکودت پارسونز، برنارد دووتو، کرین برینتن و جوزف شومپتر. آشنایی هومنز با آرای پارتو آن چنان بر او تأثیر گذاشت که با همکاری چارلز کورتیس کتابی با عنوان مقدمه ای بر آرای پارتو نوشت که در سال 1934 منتشر شد."هومنز با انتشار این کتاب به جرگه جامعه شناسان پیوست، با این که تا آن هنگام غیر از آثار پارتو، تقریباً هیچ کتاب دیگری در زمینه جامعه شناسی نخوانده بود". نظرات پارتو در آثار بعدی هومنز نیز تأثیر خود را بر جای گذاشتند. این تأثیر به ویژه در توضیحات او درباره قوانین بنیادین روان شناختی، که به نظر وی راهبر رفتار بشر هستند، و همچنین در مفاهیم عام اقتصادی و تمایل وی به طرح نظریه ها و تبیین های قیاسی مشهود است.
هومنز با انتشار و مقدمه ای بر آرای پارتو، بلافاصله در همان سال به مقام دستیاری آموزش در حوزه جامعه شناسی در انجمن علمی دانشگاه هاروارد برگزیده شد. این انجمن را جان لوز با همکاری لوعل رئیس دانشگاه هاروارد و آلفرد نورت وایتهد برای بررسی امکان برگزاری دوره های تحصیلات تکمیلی، به نحوی کارآمدتر از دوره های دکتری، تأسیس کردند. هومنز با این که خود هیچ گاه به دریافت درجه دکترا نایل نشد، یکی از برجسته ترین چهره های جامعه شناسی در زمان خود شد. هومنز در این زمان خود را در مرکز مکتبی تازه پا گرفته در تفکر جامعه شناختی می دید که به کارکرد گرایانه هومنز در دهقانان انگلیسی در قرن سیزدهم میلادی (1941) مشهود است.
هومنز در خلال سال های 1934 تا 1939، در حالی که دستیار آموزشی هاروارد بود، به مطالعه عمیق در زمینه جامعه شناسی پرداخت. هومنز در این زمان خود را در مرکز مکتبی که به کارکردگرایی ساختاری معروف شد می‌دید. رویکر کارکردگرایانه هومنز در "دهقانان انگلیسی در قرن سیزدهم میلادی" (1941) مشهود است. در سال 1939 به مقام مربی جامعه‌شناسی ارتقاء یافت و تا سال 1941 در این مقام باقی ماند. در این زمان، برای شرکت در جنگ به نیروی دریایی امریکا پیوست و با این که به او گفته شده بود تا زمان بازگشتش کار خود را در هاروارد از دست خواهد داد، چهار سال و نیم در ارتش کشورش خدمت کرد. اما در ترم بهار 1946، دوباره به سر کار خود در هاروارد بازگشت ودر مقام استادیار جامعه شناسی در دانشکده روابط اجتماعی که پارسونز تأسیس کرده و رئیس آن بود، به تدریس مشغول شد.هومنز با اینکه به برخی از آرای پارسونز احترام می گذاشت، یکی از منتقدان سرسخت شیوه نظریه پردازی او بود. در واقع، عداوت های آشکار این دو همکار دانشگاهی که اغلب در کتاب ها و مقالاتشان به چشم می آمد، مدت ها ادامه یافت. هومنز نظریه پارسونز را به هیچ وجه به معنای دقیق کلمه، تئوری نمی دانست. از نظر او، این نظریه در واقع صرفاً نظامی گسترده از ایده هایی بود که جهان اجتماعی به طرزی ماهرانه در آن گنجانده شده است. از نظر هومنز، نظریه اجتماعی باید حول مشاهدات تجربی واستدلال های قیاسی متمرکز باشد. به عقیده او،پارسونز ساختارهایی نظری ساخته وسپس برای آن ها مثال هایی یافته است که به این مقولات پیش انگاشته منطبق باشد.
دهه 1950 سال های بسیار پرباری برای هومنز بود. او در این دوران، مشاهدات و اطلاعات تجربی بسیاری گردآوری کرد. در سال1953، استاد صاحب کرسی جامعه شناسی شد و در سال 1955 فوق لیسانس خود را در رشته زبان انگلیسی گرفت.
در سال 1950، گروه بشری را به انتشار رساند که تغییر چشمگیر را در مواضع نظری او نشان می داد. هومنز تغییر موضع نظری خود را ناشی از مطالعاتش در حوزه روان شانسی تجربی، اعتقاد به منطق روش علمی و گرایش به فرد گرایی دانست. او به ویژه تحت تأثیر رفتار گرایی روانشناختی قرار گرفته بود که همکاری روانشناسش در هاروارد ، بی. اف. اسیکنر، آن را به بهترین نحو بیان کرده بود. آرای اسکینر نقش تعیین کننده ای در تفکرات هومنز و در تکوین نظریه مبادله او داشتند.
هومنز در گروه بشری، به تجزیه و تحلیل ساختارهای گروه های انسانی در شرایط گوناگون و فرایند تکوین آن ها، از گروه های کارگری در کارخانه ها گرفته تا قبایل بومی اقیانوس آرام، پرادخته است او در این کتاب، در طی دستیابی به حکمی بود که در مورد کنش های انسانی در هر شرایطی صادق باشد. او به عام ترین قضیه منفردی می اندیشید که بتوان در خصوص رفتار انسانی ارائه کرد. این نخستین تلاش واقعی وی برای طرح قضایای عام بود که در خصوص گروه های کوچک قابل اجرا بود.
هومنز به تلاش خود برای پی ریزی اصول بنیادینی که رفتار بشری از آن ها تبعیت می کند، ادامه داد. او به تشریح اصولی پرداخت که به نظریه مبادله شهرت یافت و در شکل های بنیادین رفتار اجتماعی (1961) به انتشار رسید. منظور وی از شکل های بنیادین رفتار در این کتاب، آن دسته از رفتارهایی هستند که، خواه با نقشه قبلی و خواه بدون آن، همواره از افراد سر می زند . او معتقد بود که می توان تمام رفتارهای بشری را به کمک اصول و تبیین های روانشاختی ساده توضیح داد. همچنین از نظر او این اصول منحصر به روانشناسی و جامعه شناسی نیست و می توان آن ها را در تمام حوزه های علوم اجتماعی به کار گرفت و هومنز خاطر نشان کرد (بسیاری از نظریه های مدرن جامعه شناختی هر قابلیتی دارند، جز این که بتوانند چیزی را تبیین کنند).
تغییری که در تفکر اجتماعی هومنز روی داد او را از کارکرد گرایی دور کیم دور کرد و اختلافاتش را با پارسونز که به نظرش، به طور مشخص در تببین رفتار بشر مرتکب مغلطه ای نظری شده بود، عمیق تر شناخت.
به علاوه هومنز، ادعا کرد که می تواند حیات اجتماعی را با واگشت گرایی اصول روانشناختی اش تببین کند؛ درست بر خلاف رویه دور کیم که با این واگشت گرایی مخالفت می ورزید. او دینی را که در تشریح حیات اجتماعی انسان به رویکرد روان شناختی اسکینر ونظریه اولیه اقتصادی داشت، به تفصیل بیان کرد.
هومنز جامعه شناسی رفتاری خود را در چاپ مجدد گروه بشری در سال 1961 تکمیل کرد. بیش تر آثاری را که در 1960 به انتشار رساند،در وهله نخست به نقد آرای پارسونز و سایر کارکرد گرایان اختصاص داد و در خلال آن ها، اصول روش شناختی خود را نیز بیان کرد.
هومنز این اصول را با تفصیل بیشتر،در احساسات و اعمال (1962) و همانطور که در مقدمه ماهیت علوم اجتماعی با عنوان «مناسبت جامعه شناختی رفتار گرایی» (1969)یافت می شود، مطرح کرده است. هومنز رئیس انجمن جامعه شناسی امریکا (asa) شد و در سخنرانی خود در سال 1964، از سنت بیان اظهارات بحث برانگیز در مورد وضعیت جامعه شناسی پیروی کرد.
هومنز در سخنرانی خود کارکرد گرایان را ، از آنجا که اعتباری برای بهره گیری از قضایای روان شناختی قائل نبود، به باد انتقاد گرفت وآنان را از ارائه تبیینی مناسب درباره رفتار بشری عاجز دانست. او گفت«بگذارید در رگ های بشر خون تازه ای وارد و او را دوباره زنده کنیم».
هومنز تمام دوران تدریسش را در هاروارد گذراند ودرمقام استاد ممتاز در سال 1988، برنده جایزه دانش پژوه ممتاز انجمن جامعه شناسی آمریکا شد. وی در 29 می 1989 شهر کمبریج در ایالت ماساچوست آمریکا درگذشت.
اگر چه در اواخر دهه 1960، در برابر روده درازی های احمقانه، ریا کارانه وخودبینانه، لیبرال ها اندکی بی حوصله شده بود، اما به همه، بدون توجه به موقعیت اجتماعی آنان، مودبانه رفتار می کرد و همکاران و دانشجویانش را که اعتقادات سیاسی متفاوتی داشتند، در زمره دوستان خود به حساب می آوردند».
هومنز جامعه شناسان را قادر به اکتشافات تجربی می دانست. اما از نظر او، با به کار گیری روانشناسی رفتاری در طرح قضایای بنیادین علوم اجتماعی،دیگر نمی توان وظیفه اصلی جامعه شناسی را تحلیلی دانست، بلکه با نشان دادن ارتباط روانشناسی رفتاری در مورد جامعه بشری، این علم علمی ترکیبی خواهد بود.این کتاب نیز تا حدود متأثر از سنت هومنز است و برای نشان دادن تأثیرات وکارایی های نظریه اجتماعی نوشته شده است.
آثار هومنز
- "مقدمه‌ای بر آرای پاره‌تو" (1934)؛
- "دهقانان انگلیسی در قرن سیزدهم میلادی" (1941)؛
- کتاب "گروه بشری" (1950)؛ هومنز بیشتر تحت تأثیر رفتارگرایی روان‌شناختی قرار گرفته بود، آرای اسکینر (Burrhus Frederic Skinner: 1904-1990)، نقش تعیین‌کننده‌ای در تفکرات هومنز و در تکوین نظریه مبادله او داشتند. وی در این کتاب به تجزیه و تحلیل ساختارهای گروه‌های انسانی درشرایط گوناگون و فرایند تکوین آن‌ها، از گروه‌های کارگری در کارخانه‌ها گرفته تا قبایل بومی اقیانوس آرام پرداخته است. او در این کتاب در پی دست‌یابی به حکمی بود که در مورد کنش‌های انسانی در هر شرایطی صادق باشد. او به تشریح اصولی پرداخت که در نهایت، به "نظریه مبادله" شهرت یافت و در "شکل‌های بنیادین رفتار اجتماعی" (1961) به انتشار رسید. هومنز این اصول را با تفصیل بیشتر، در "احساسات و اعمال" (1962) و در مقدمۀ ماهیت علوم اجتماعی با عنوان "مناسبت جامعه‌شناختی رفتارگرایی" (1969) مطرح کرده است.
-"شکل های بنیادین رفتار اجتماعی"(1961)؛
-"احساسات واعمال"(1962)؛
-"مناسبت جامعه شناختی رفتار گرایی" (1969).
منابع فکری
هومنز نخستین تأثیرات مهم فکری را آشکارا از برنارد دووتو گرفت که او را با آرای پارتو آشنا کرد.این آثار پارتو بود که وی را به سوی جامع شناسی هدایت کرد. هومنز از طریق ایده های پارتو، توانست برای پیش زمینه بوروژوازی خود، که به شدت زیر حملات نظریه پردازان مارکسیت بود، توجیهی بیابید. هومنز در آثار خود، به سبب جهت گیری خود گرایانه اش بیشترین بهره را از منابع گوناگونی گرفت که به نوعی به تبیین گروه های کوچک پرداخته بودند. او در این راه از حوزه هایی چون بیوشیمی، روانشناسی رفتاری، انسان شناسی کارکرد گرایانه، فایده گرایی، اقتصاد پایه ای و همچنین آرای نظریه پردازان اجتماعی چون لارنس هندرسن، التن مایو،بی اف اسکینو و گئورک زیمل بهره گرفت.
هومنز اندکی پس از آغاز تحصیل در هاروارد، با یکی از اعضای هیئت علمی آن دانشگاه رابطه نزدیکی برقرار کرد و خود نوشته است: «او تا حدودی به طور اتفاقی همان کسی بود که بیشترین تغییری را که یک فرد به تنهای می توانست در زندگی من ایجاد کند به وجود آورد. این فرد برنارددووتو بود که من خیلی زود توانستم نبی صدایش بزنم. هومنز بسیار خوشحال بود که توانسته بود چنین رابطه نزدیکی با یکی از استادانش برقرار کند، این در حالی بود که دانشجویان دوره لیسانس در هاروارد معمولا شکایت داشتند که استادانشان به ندرت خارج از کلاس درس برای آن ها وقت می گذاشتند. هومنز در این زمان، اهمیت ارتباط دوستانه اساتید را با دانشجویان در خارج از محدوده دانشگاهی دریافت. امری که برای دانشجویان امروزی نیز آشکار است.
بنابر نوشته هومنز، «بزرگترین خدمتی که نبی به من کرد، معرفی من به پرفسور لارنس جوزف هندرسن بود». هومنز در نخستین ملاقاتش با هندرسن از او پرسید که چه باید بکند تا جامعه شناس بشود. هندرسن او را به مطالعه آثار خود و همکارش، التن مایو، ترغیب کرد و به این ترتیب بود که هومنز با کار جدید هندرسن و مایودر دانشکده بازرگانی هاروارد در مورد جامعه شناسی صنعتی به طور مستقیم آشنا شد. هندرسن که بیوشیمیست بود، بادیدی فیزیولوژیستی در مورد کارهای صنعتی به پژوهش پرداخته بود و مایو، که روانشناس بود، نقش عوامل انسانی را در کارهای صنعتی بررسی می کرد.
زیمل یکی از نخستین نظریه پردازان بزرگ جامعه شناسی است که کوشید مشخصات علم رفتار بشری را تعیین می کند. او به ویژه مایل بود بداند چرا افراد در پی ارتباط با دیگران بر می آیند. زیمل به این نتیجه رسید که انگیزه آن ها دستیابی به اهداف وارضای نیازهای فردی است. نظریه پردازان مبادله نیز امروزه چنین نظری دارند. از از نظر او اگر چه افراد سود یکسانی به دست نمی آورند کنش های متقابل شان همواره مبتنی بر نوعی انتظارات متقابل از یکدیگر است وبنابراین باید نوعی مبادله به شمار آید. هومنز در سال1958در تجلیل از مقام زیمل، مقاله ای به انتشار رساند. هومنز زیمل را از پیشگامان پژوهش در زمینه گروه های کوچک در دوران پس از جنگ دانست که آن را به مرز گسترش یابنده جامعه شناسی علمی رساند.
التون مایو به دانشجویانش توصیه میکرد که آثار انسان شناسان برجسته را مطالعه کنند. پس از آشنایی هومنز با آرای انسان شناسان، مایو کتاب های دیگری را به وی معرفی کردکه عمدتاً درباره آرای دورکیم و تحقیق او درباره خودکشی بودند. اما ایده های مطرح در این کتاب ها برای هومنز پذیرفتنی نبودند. او نمی پذیرفت که ماهیت جامعه تعیین کننده ماهیت افراد می باشد. هومنز سرانجام خود را از تأثیرات فکری مایو رها کرد و به طرف آثار درخشان اسکینر روی آورد. در مجموع هومنز از متفکرانی مانند پارتو، زیمل، اسکینر، دورکیم، لارس هندرسن والتن مایو تأثیر پذیرفته بود و از حوزه هایی چون بیوشیمی، روان شناسی رفتاری، انسان شناسی کارکرد گرایانه، فایده گرایی و اقتصاد پایه ای بهره برده بود.در زمینه اثر گذاری هومنز می توان گفت که مهمترین کمک هومنز به پیشرفت نظریه جامعه شناختی، تدوین نظریه مبادله اجتماعی است.در مورد کارایی آرای او در هزاره سوم می توان با توجه به تأثیری که بر نظریه پردازانی چون پیتر بلاو، ریچارد امرسون وکارن کوک گذاشته است، قضاوت کرد. این نظریه پردازان نظریه مبادله را به گونه ای تغییر دادند که به کمک آن بتوان به موضوعات در سطح کلان پرداخت.
منابع مقاله :
- دیلینی، تیم(1388)، نظریه‌های کلاسیک جامعه‌شناسی، ترجه بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی، تهران: انتشارات نی، چاپ دوم.
- ریتنرز، جورج(1374)، نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، چاپ سیزدهم، تهران: انتشارات علمی.
- آزادارمکی، تقی(1381)، نظریه‌های جامعه‌شناسی، تهران: انتشارات سروش، چاپ دوم.
- کوزر، لوئیس و روزنبرگ، برنارد(1383)، نظریه‌های بنیادی جامعه‌شناختی، فرهنگ و ارشاد، تهران: انتشارات نی، چاپ دوم.
- توسلی، غلامعباس(1380)، ‌نظریه‌های جامعه‌شناسی، تهران: انتشارات سمت، چاپ هشتم.