نويسنده: عليرضا قائمي‌نيا

 

يکي از کليدي‌ترين مفاهيم زبان‌شناسي شناختي مفهوم «قالب» (1) [/ چارچوب] است (2). اين بحث را نخستين بار، فيلمور در زبان‌شناسي شناختي مطرح کرده است. او در مقاله‌اي با عنوان «معناشناسي قالب» اين مدل را مطرح کرد. ما به اجمال مدل او را با مثان بيان مي‌کنيم.
فرض کنيد کسي نام بازي کريکت (3) را براي نخستين‌بار مي‌شنود. او همچنين با نام ويکت (4) آشنا مي‌شود و براي فهم آن سراغ فرهنگ آکسفورد مي‌رود و در تعريف آن با اين عبارت روبه‌رو مي‌شود: «مجموعه‌اي از سه ميله‌ي عمودي و دو ميله‌ي افقي». روشن است که او از اين تعريف چيزي نمي‌فهمد. به همين دليل، او از يک فرد آشنا توضيح بيشتري مي‌طلبد. فرد آشنا هم مي‌گويد در اين بازي يکي از بازيکنان تلاش مي‌کند با توپ به يکي از ميله‌ها بزند و بازيکن ديگر هم در مقابل آن مي‌ايستد و با چوب کريکت تلاش مي‌کنند تا مانع برخورد توپ به چوب بشود و غيره. اين توضيح در فرهنگ لغت وجود ندارد؛ ولي براي فهم واژه به اين قبيل اطلاعات نياز داريم که در فرهنگ لغت نيامده است. قالب به اطلاعاتي گفته مي‌شود که براي فهم واژه ضروري است، اما در فرهنگ لغت به چشم نمي‌خورد. (5)
به نظر فيلمور، عامل بسيار مهمي در معناشناسي نقش دارد که نظريات قبلي آن را ناديده گرفته‌اند. اين عامل، «قالب» است. ما معاني عبارت‌هاي زباني را به کمک قالب‌هاي متناسب مي‌فهميم. قالب‌ها، ابزارهاي اضافي براي نظم و سامان دادن به مفاهيم نيستند، بلکه بدون آنها، فهم جمله‌ها امکان‌پذير نيست. از اين‌رو، قالب‌ها در معناشناسي نقش اجتناب‌ناپذيري دارند. فيلمور، معناشناسي قالب را به عنوان «مدلي براي معناشناسي فهم» توصيف مي‌کند و آن را در مقابلِ معناشناسي شرايط صدق قرار مي‌دهد. اين معناشناسي به فهم آنچه که گوينده‌ي يک متن اراده مي‌کند و آنچه که خواننده از متن مي‌سازد، کمک مي‌کند. به عبارت ديگر، اين مدل در فهم مراد گوينده و نحوه‌ي بازسازي متن کمک مي‌کند.
فيلمور در توصيف معناشناسي قالب، وظايف زير را براي آن تعيين مي‌کند: (6)
1.شيوه‌ي خاصي از درنظرگرفتن معاني واژه‌ها؛
2. شيوه‌ي توصيف اصول مورد نياز براي ايجاد معاني جديدي براي واژه‌ها؛
3. شيوه‌ي جمع‌آوري معاني عنصرهاي يک متن به صوت معناي کامل آن متن.
او درباره‌ي مرادش از «قالب» مي‌گويد:
دستگاهي از مفاهيم مرتبط است به نحوي که براي فهم يکي از آنها، بايد کل ساختاري را که با آن تناسب دارد بفهميم؛ و هنگامي که يکي از اشياء اين ساختار به متني يا گفت‌وگويي داخل شود، همه‌ي ديگر اشياء هم به طور خودکار حاضر مي‌شوند. (7)
فيلمور از يک استعاره براي ايضاح نحوه‌ي استفاده‌ از قالب کمک مي‌گيرد.
يک گوينده، واژه‌ها و ترکيب‌هايي را در متن به عنوان ابزارهايي براي فعاليتي خاص؛ يعني ايجاد فهمي خاص، توليد مي‌کند. وظيفه‌ي شنونده هم اين است که فعاليتي را که آن ابزارها به خاطر آنها به وجود آمده‌اند بفهمد. اين سخن بدين معناست که واژه‌ها و ترکيب‌ها، يک قالب يا چارچوب را به وجود مي‌آورند. شنونده هم براي فهم اظهار گوينده، قالبي را به کار مي‌گيرد.

پي‌نوشت‌ها:

1.Frame.
2.گاهي در زبان فارسي به جاي «قالب» از معادل «قاب» و نيز «چارچوب» هم استفاده شده است.
3.Cricket.
4.Wicket.
5. Lee, David, Cognitive Linguistics; An Introduction, p. 8.
6.Fillmore, Charles, ‘Frame semantics’ in Cogntivie Linguistics; Basic Redings, ed. By Dirk Geeraerts. pp. 373 – 399.
7.Fillmore, Charles J. “Frame semantics” in Cognitive Linguistics, p. 373.

منبع مقاله :
قائمي‌نيا، عليرضا؛ (1390)، معناشناسي شناختي قرآن، تهران: سازمان انتشارات پژوهشکده فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول