نويسنده: اصغر طاهرزاده

 

سؤال: آيا محبت زن و شوهر به هم‌ديگر در کنار تمنّاي مرد و قبول زن، جايگاهي دارد يا در فرهنگ توحيدي که همه چيز بايد براي خدا باشد و فقط هم بايد دل را به خدا داد، چيزي به نام محبت بين زن و شوهر جايي ندارد؟
جواب: آري عشق به آن معنا که تمام ابعاد وجودمان نظر به محبوب و معشوق باشد، مخصوص به خداست و عرفا سعي دارند جان خود را با اين نوع محبت و عشق پُر کنند. و لذا هيچ محبت و عشقي نبايد در عرض محبت به خدا قرار گيرد ولي در طول محبت به خدا محبت به همسر و فرزندان جا دارد، تا آن‌جا که در خبر آمده است حضرت امام حسين(عليه السلام) مي‌فرمودند به محبت رباب و سكينه، خانه‌اي را که در آن رباب و سكينه زندگي مي‌کنند دوست دارم، رباب هم بعد از شهادت حضرت سيدالشهداء(عليه السلام) نه در زير سايه‌اي استراحت کرد و نه آب خنکي نوشيد، زيرا محبوبش حسين(عليه السلام) با لب تشنه و زير آفتاب شهيد شد، يک سال هم پس از شهادت حضرت، بيشتر زنده نماند.(1)
چون مرد در مقام حقيقي خود و زن در مقام حقيقي خود هر کدام مظهر لطف الهي به همسر خود مي‌باشند، اگر از منيت‌ها آزاد باشند، هيچ کس بهتر از همسرِ هرکس صفا و پاکي همسرش را نمي‌بيند. اگر زن در جاي خودش باشد، براي مرد تمام وفاداري به حقيقت، وفاداري به همسرش مي‌شود. اين در موقعي است که زن در جاي خود قرار گرفته باشد.
عايشه مي‌گويد من حسادت مي‌ورزيدم وقتي مي‌ديدم سالها بعد از رحلت خديجه (سلام الله عليها) رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) دوستان او را احترام مي‌کرد، کم‌تر مي‌شد که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) عبايشان را زير پاي کسي بيندازند، اما به عشق خديجه عبا را زير پاي دوستان خديجه مي‌انداختند و همواره از او ياد مي‌کردند. به طوري که يک روز گفتم «به جاي او که سالخورده بود خداوند زن جواني به تو داده» پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با شنيدن اين سخن سخت خشمگين شد، و فرمود: چگونه اين سخن را گفتي؟ سوگند به‌خدا، خديجه هنگامي به من ايمان آورد که همه مردم کافر بودند، مرا هنگامي تصديق نمود که همه تکذيب مي‌کردند». (2)
منظور عرضم آن است که وقتي زن در جاي خود قرار گيرد وفاداري مرد به حقيقت، با وفاداري او به همسرش در يک راستا قرار مي‌گيرد. اين وفاداري تا آنجا بود که اَنَس‌بن‌مالک مي‌گويد: «وقتي براي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هديه مي‌آوردند مي‌فرمود: اين هديه را به خانه فلان بانو ببريد، زيرا او دوست خديجه (سلام الله عليها) بود و به خديجه (سلام الله عليها) علاقه داشت». (3)
زن چهره‌ي اسم رحمت حق است و رحمت حق هميشه واسعه است، همين‌که شما از خدا چيزي بخواهيد او جواب مي‌دهد. اگر زن متوجه باشد که مظهر چنين اسمي است و خداوند از طريق اسم رحمان با او مرتبط است، بر اساس همان صفت با همسر و فرزندانش برخورد مي‌کند و جنبه رحماني خود را تقويت مي‌نمايد و به راحتي آماده پذيرش تمنّاي مرد مي‌باشد. رحماني‌بودن خداوند به اين معناست که خداوند تقاضاي بندگانش را ردّ نمي‌کند، مظهر اين اسم به نحو خاص، زنان هستند که اگر شرايط طبيعي خود را حفظ کنند، روحيه «خدمت» بر قلب و روان آن‌ها غلبه پيدا مي‌کند و در اين رابطه بيشتر احساس بقاء و وجود در خود مي‌کنند، رحمه‌يللعالمين‌بودن با تکبر نمي‌خواند. تکبر يعني حذف طرف مقابل و امکان بروز را از او سلب‌کردن، در صورتي که زنان در جان خود طالب ايجاد شرايطي هستند که زمينه بروز ديگران فراهم گردد، هويت زن، حفظ اين روحيه است و با پذيرفتن تقاضاهاي منطقي همسرش جنبه‌هاي بالقوه اين روحيه بالفعل مي‌گردد و به عنوان يک سرمايه‌ي قابل پسند در جان زنان نهادينه مي‌شود. عمده اين است که زن جاي خود را گم نکند و بداند روحيه پذيرش تمنّاي مرد بركت بزرگي براي او به همراه دارد. آيا درست است که تقاضاهاي مرد از زن را به عنوان مسئول نظام کلي خانواده به مردسالاري تعبير کنيم و به پيشنهادهاي امثال خانم سيمون‌دُوبُوار تن دهيم؟ در آن صورت چه هويتي از زن باقي مي‌ماند.

زن و روحانيت رحماني

عمده آن است که همان‌طور که زن متوجه است مرد وسيله تکميل نيازهاي روحي و اقتصادي اوست تا بتواند وظيفه خود را در بستر خانه به خوبي به انجام برساند، مرد هم متوجه باشد، زن وجودي است که خداوند خلق کرده تا بتواند عامل تکميل نيازهاي او باشد و در آن راستا تمنّاهاي او را برآورده کند. موضوعِ برآوردن نيازهاي شهواني يکي از تمنّاها است ولي اصل نيست. در راستاي حفظ روحيه رحماني زن روايت است که اگر مرد در روي شتر از زن تقاضاي ارتباط کرد زن اجابت کند. (4) ولي اصل مسئله خيلي بالاتر از اين حرف‌هاست، روحيه پذيرش تمناي مسئول خانه مطرح است که در آن مورد خاص هم قابل تحقق است. البته اين کار سختي است که زن، روحيه پذيرش تمنّاي مرد را در خود نهادينه کند، و اگر خودِ زن اين جايگاه را براي خود بشناسد مي‌تواند خود را در اين راستا رشد دهد، و اين چيزي است که شيطان به شدّت مانع تحقق آن مي‌شود. پذيرش تمنّا راه ارتباط با اسم رحمت پروردگار است نه راه ارتباط با اسم قاصم‌الجباريني خداوند که بر اساس آن اسم، پشت هر جباري را مي‌شکند. روحيه غلبه‌ي رحمت از زن چهره‌اي در راستاي پذيرش تمنّا و تقاضاي مرد مي‌سازد که روايات توصيه مي‌کند در هر صورت اذن همسر خود را بطلبد. روايت‌هايي که مي‌گويد نبايد زن و مرد نسبت به هم‌ديگر حيا کنند به جهت آن است که حيا مربوط به جايي است که از يک طرف اميد پذيرشِ تمنا نباشد و از طرف ديگر هم روحيه‌ي پذيرش آن تمنا در ميان نيست.
وقتي يک سازمان بخواهد اداره شود بايد کارها تقسيم شود، حال اگر کارها بر اساس استعدادهاي افراد تقسيم شود علاوه بر آن که کار آن مجموعه به خوبي جلو مي‌رود، هر کس هم در انجام وظايف خود احساس آرامش مي‌کند و در اين راستا فرمود: «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ»؛ (5) مردان عامل قوام زنان هستند به جهت امتيازاتي كه هر كدام دارند و به جهت آن‌كه مردان از مال خود براي زنان خرج مي‌كنند. زيرا قبلاً عرض شد شريعت در هيچ مورد ظلمي به زنان روا نداشته، بلکه بر عکس، چون زنان مسئول تربيت روحي خانواده‌اند بايد گرفتار مسائل اقتصادي نباشند تا بتوانند با روحي آرام وظيفه خود را انجام دهند. مشکل وقتي پيش مي‌آيد که ملاک ارزيابي ارزش‌ها به هم بريزد و ارزش «قدرت» بر ارزش «خدمت» فزوني يابد و يا بخواهيم خدمت را با ارزش پول اندازه‌گيري کنيم. حتي اگر دقت بفرمائيد در تفاوت «ديه‌‌‌ي» مرد و زن جانب زن رعايت شده تا اگر مردِ خانواده به قتل رسيد ديه مناسبي براي زن بماند، و لذا ديه مرد را دو برابر زن قرار دادند، چون ديه را به باقي مانده مقتول مي‌دهند و نه به خودِ مقتول. و موضوع به مسئله اقتصادي زن بر مي‌گردد و نه به شرافت مرد تا بگوئيم چرا ديه زنان و يا ارث آن‌ها نصف مردان است.
زن مي‌تواند تجلّي اسم جلال و جمال الهي باشد، که از جهت زيبائي‌هايش، مظهر جمال حق و از جهت دوربودن از دسترس نامحرم، مظهر جلال الهي باشد. و از آن طرف هم مرد براي زن مي‌تواند مظهر اسماء گوناگون الهي باشد و عظمت حق را به نمايش بگذارد، چيزي که شما با ذکر «سبحان‌الله» در قلب خود مي‌پذيريد. و در همين راستا رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمايند: «لَوْ كُنْتُ آمُرُ أَحَداً أَنْ يَسْجُدَ لِأَحَدٍ لَأَمَرْتُ الْمَرْأَه‌ي أَنْ تَسْجُدَ لِزَوْجِهَا»؛ (6) اگر بنا بود دستور سجده براى احدى بدهم دستور مي‌دادم زن براى شوهر خود سجده كند. اين همان است که عرض شد وقتي زن و مرد در جايگاه حقيقي خود ديده شوند تمام وفاداري به حقيقت، وفاداري به يکديگر مي‌شود. به شرطي که حجاب منيت مانع نظر به کمالات همديگر نشود. به زنان مي‌فرمايد اگر هويت خود را جستجو مي‌کنيد، در راستاي تسليم در برابر هيبت همسرتان که مظهر مقام عقل کل است - در مقابل نفس کل- آن هويت را بيابيد. همان‌طور که هر انساني در حالت کلي‌تر هويت خود را در بندگي خداوند جستجو مي‌کند و هر چه در راه بندگي خدا موفق شود، احساس مي‌کند به خودِ اصيل خود نزديک‌تر شده است. در چنين دستگاهي پذيرش حکم شوهر براي زن عين شکوفا شدن است و نه حقارت. لازمه درست ديدن موضوعات نگاهِ عرفاني به موضوعات است، اگر به يک عارفي بگوئي خدا مقدّر فرموده است که سهم تو از دنيا نصف سهم برادرت باشد، هزار نکته باريک‌تر از مو در اين حکم مي‌يابد، چون اولاً: متوجه است صادر کننده حکم، خدايي است حکيم، ثانياً: خداي حکيم تمام اراده‌اش در رشد دادن بنده اش مي‌باشد پس حتماً در اين حکم لطفي هست. اگر زن‌ها بر اساس روحيه لطيف خود در امورات خود در منظري عرفاني قرار نگيرند اولين مشکلشان اين است که چرا ارث ما نصف ارث مردان است! اما حالا يک عارف که مقصد و مقصودش رفع حجاب بين خود و مولايش هست، مگر فقر و غنا و يا اساسا داراييِ دنيا برايش مطرح است؟ اسلام چنين انتظاري از زن دارد که در دنيايي بالاتر از اقتصاد نفس بکشد. خدا کمک کند و خودمان هم حواسمان جمع باشد که به دست خودمان زنان را از بين نبريم و آن‌ها را با انداختن در امور اقتصادي بي‌مقدار نکنيم، زنان هم بايد متوجه باشند، وقتي خداوند لباس و مسکن و غذاي آن‌ها را به عهده مردان قرار داده است پس دغدغه اين امور را نداشته باشند، چه همسر داشته باشند چه نداشته باشند، چه کار داشته باشند و چه کار درآمدزا نداشته باشند، در هر حال همچون عارفي زندگي کنند که مطمئن به حمايت خداوند است و در اصلاح رابطه بين خود و خدا بکوشند و منتظر باشند تا خدا چه پيش مي‌آورد. واي و صد واي اگر موضوعات از منظر الهي خودش ديده نشود، آن وقت تمنّاي مردان از زنان به صورت تحکّم ديده مي‌شود. البته يک روح با صفا، تحکم را هم به تمنا تبديل مي‌کند بر عکسِ عده‌اي که تمنّا را به صورت تحکم مي‌بينند. انسانهاي بزرگ عموماً به جايگاه تکويني حادثه‌ها نگاه مي‌کنند و لذا ديگر کاري ندارند اين خانم يا اين آقا با چه الفاظي حرف خود را مي‌زند، متوجه‌اند از چه جايگاهي اين حرف زده مي‌شود. گفت:

نظر را نغز کن تا نغز بيني *** گذر از پوست کن تا مغز بيني

آن مردي که با تحکم با همسرش سخن مي‌گويد خطا کرده اما شما چرا ماوراء اين ظاهر، متوجه تقاضاي او نمي‌شويد؟ عين همين بحث براي مردها هم هست اما چون فعلاً خطر فمينيسمْ زنان را نشانه رفته است، ضرورت دارد در اين وادي موضوع را ادامه دهيم. چرا كه فرهنگ مدرنيته همه اعضاء خانواده را نشانه رفته است، اعم از زن و مرد و فرزندان، و البته و صد البته توصيه‌ي ما به برگشت به گذشته نيست، بلكه عبور از ظلماتي است که فعلاً در آن قرار گرفته‌ايم.
وقتي زن و مرد در منظري متعالي به زندگي و به همديگر نگريستند زندگي بستر ريزش رحمت الهي خواهد شد، همان نگريستني که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمايند: «انّ الرّجل اذا نظر الى امراته و نظرت اليه نظر اللَّه تعالى اليهما نظر الرّحمه‌ي»؛ (7) چون مردى به زنش و زنش به وى از روى مهر بنگرند، خداوند بزرگ آن دو را با ديده مهر بنگرد.
با توجه به چنين نگاهي است که ما مسلمانان در انجام وظايفمان در خانه با همسرمان معامله نمي‌کنيم، ما در انجام وظايفمان به وظيفه مي‌نگريم که در آن هويت خود را تثبيت ‌کنيم، هرگز به همديگر نمي‌گوئيم چون شما به وظيفه خود عمل نکرديد من هم به وظيفه خود عمل نمي‌کنم، چون در ترک وظيفه عملاً ترک هويت خود را دامن زده‌ايم.
در آخر خوب است خلاصه مقاله‌اي را که يکي از خواهران در يکي از سايت‌هاي خبري نوشته بودند به عنوان حُسن ختام اين‌جا بياورم. ايشان مي‌فرمايند:
«در خبرها آمده بود قرار است رانندگي اتوبوس‌هاي شهري را زنان به عهده بگيرند. ظاهر خبر نشان مي‌دهد ما گرفتار جنگي شبيه جنگ‌هاي اول و دوم جهاني شده و همه مردان و پسران خود را به جبهه‌ها فرستاده‌ايم و همه کارها روي زمين مانده‌اند و از زنان استدعا! کرده‌ايم بيايند و اين کارها را انجام بدهند تا يک وقت خداي ناکرده، مسافرها توي خيابان‌ها روي زمين نمانند و کالاها از کرانه‌هاي خليج فارس به سواحل درياي خزر نرسند.
يکي از اشکالات عمده و بسيار خطرناک فرهنگي ما، افراط و تفريط است و به يک معني «فمينيسم‌»زدگي ما است. روزگاري بر خلاف آموزه‌هاي اسلام زنان را براي هيچ‌کاري شايسته نمي‌دانيم، و زماني ديگر چنان عرصه را براي آزادي‌هاي از نوع پيشرو و آوانگارد باز مي‌گذاريم که به طرفه‌ي‌العيني مقام بسيار مهم جهاني مصرف لوازم آرايش و جراحي پلاستيک بيني و... را به‌دست مي‌آوريم! گاهي خواهر و برادر را در خيابان به جرم اين‌که کنار هم راه مي‌روند، مي‌گيريم، تا بيايند ثابت کنند محرم هستند، و گاهي چنان مرزهاي محرم و نامحرم را از ميان برمي‌داريم که خدا را شکر همه اهالي کشور خواهر و برادر يکديگر مي‌شوند. گاه براي قبول‌شدن دختران در دانشگاه‌ها که خود بهتر از هرکسي به محصولات نهايي آنها واقفيم، جشن مي‌گيريم و گاه از بالا رفتن توقعات بي‌معني و ميل به مصرف‌زدگي و بي‌ميلي جوانان به ازدواج سخن مي‌گوييم؛ زيرا به‌کلي از اصولي که دين جهت تعريف زن و مرد در اختيار ما گذارده غافليم.
شما خوب مي‌دانيد در جامعه‌اي که از بي‌کاري در سطح گسترده، در رنج است، گرايش خانم‌ها به کارهاي سخت و دشوارِ مردان، نه تنها فضيلت نيست بلکه به شدت هشداردهنده است. به شکلي کاملاً واکنشي و عصبي، کارهايي را که ظاهراً انجام آن‌ها توسط زنان ناممکن به نظر مي‌رسند، به عنوان جلوه‌هاي اصلي «آزادي زنان» مطرح مي‌سازيم، غافل از اينکه ارائه کنندگان اين نظريه‌ها، نه هرگز خود پشت تريلي و کاميون نشسته‌اند و نه هرگز اضطراب ناشي از سرگرداني فرزندانشان را در مهد کودک‌ها يا پشت درهاي بسته خانه‌ها براي لحظه‌اي تجربه کرده‌اند.
جنبش بسيار قوي و فعال «فمينيسم» در سراسر جهان، با ترفندهاي گوناگون توانسته است زنان را از وظيفه اصلي خود يعني «مادري کردن» و «ايجاد تعادل و آرامشِ محيط خانواده به عنوان اصلي‌ترين نهاد اجتماعي» جدا کرده و به کارهاي ظاهراً مهم و در واقع نمايشي بگمارد. بديهي است ارتقاي سطح سواد و بينش سياسي و اجتماعي در زنان، به تقويت روحيه خود باوري و استقلال در جامعه مي‌انجامد، اما بن‌بست‌هايي که بر سر راه بشر امروز قرارگرفته به نيکي نشان مي‌دهد که وانهادن وظايف اصلي زن و مرد به نهادهاي ديگر يا به يکديگر و جابجايي ارزشهاي حقيقي با ارزش‌هاي صوري، حاصلي جز اضطراب دائمي، فرار از ارزش‌هاي اخلاقي، اتلاف وقت و عمر و نهايتاً آشفتگي‌ها و بي‌سرو ساماني‌هاي عميق، نداشته است. فرزندان در خانه‌هاي عاري از حضور و گرماي وجود مادر، گرفتار انواع نگراني‌ها و اختلافات روحي شده‌اند که نهايتاً به گسترش بزهکاري‌ها، بي‌بند و باري‌ها و اعتياد به مواد مخدر منجر شده است.
زنان در چنين شرايطي به‌کلي از ويژگي‌هاي مادرانه‌ي تعديل‌کننده و ملاطفت‌آميزِ خود به دورافتاده و تبديل به موجوداتي مضطرب و زياده‌خواه شده‌اند تا از رهگذر ارضاي نيازهاي روحي از طريق مصرف بيشتر، در خدمت پرکردن جيب‌هاي سرمايه‌داران قرار گيرند و مادران را که علي‌القاعده نبايد گرفتار مسائلي چون مصرف‌زدگي و تجمل‌گرايي باشند، به زيور اين خصائل بيارايند!
اشکال اين‌جاست که ما بر خلاف فرهنگ اصيل ملي و ديني خود، در مسائل فرهنگي از ديگران خط مي‌گيريم و به جاي الگو قراردادن بزرگانِ دين و ادب و فرهنگِ خود که بيش از هرچيز در عرصه‌ي تربيت فرزند و همدلي با شوهر خويش و حفظ امنيت و آرامش رواني خانوادگي تلاش مي‌کردند، ارزش‌ها را به نوعي، با توانايي اقتصادي برابر مي‌گيريم و به‌جاي تقديس زناني که توانسته‌اند با نهايت کرامت و بزرگواري، فرزندان خوبي پرورش بدهند و با زمينه‌سازي براي حفظ ثبات و آرامش خانواده، خطيرترين وظيفه اجتماعي را به سرانجام برسانند، فعلاً دنبال آن هستيم که بر تعداد زنان کاميون‌دار و بکسور و قهرمانان کاراته و کشتي و فوتبال بيفزاييم و کمترين توجهي به نيازهاي فطري زنان و مردان نداشته باشيم تا اگر 30 سال بعد به همان جايي رسيديم که غرب امروز رسيده، طبق معمول گناه را به گردن داور بيندازيم!».

پي‌نوشت‌ها:

1 - بحارالأنوار، ج 45، ص 47.
2 - بحارالأنوار، ج 16، ص 12.
3 - مستدرک سفينة‌البحار، ج 2، ص 217، نقل از کتاب «حضرت خديجه، اسطوره ايثار و مقاومت» از مرحوم محمدمهدي اشتهاردي.
4 - مجمع‌السعادات، ملا سلطان محمد گنابادي، ص 442.
5 - سوره نساء، آيه 34.
6 - بحار الأنوار، ج ‏23 ، ص241.
7 - گل‌هاى جاويدان (هزار كلمه قصار)، ص125.

منبع مقاله :
طاهرزاده، اصغر، (1388) زن آن‌گونه که بايد باشد، اصفهان: لُب‌الميزان، چاپ اول