مشورت با زنان (3)
آفات غيرتورزي بيجا
پس از طرح اين نگاه به زن و توجه به نکاتي اينچنين دقيق، زاويهي ديگري را در رابطه با زن ميگشايند که: «إِياكَ وَ التَّغَايرَ فِي غَيرِ مَوْضِعِ غَيرَهي فَإِنَّ ذَلِكَ يدْعُو الصَّحِيحَهي إِلَى السَّقَمِ وَ الْبَرِيئَهي إِلَى الرِّيبِ»؛ بپرهيز از
نويسنده: اصغر طاهرزاده
پس از طرح اين نگاه به زن و توجه به نکاتي اينچنين دقيق، زاويهي ديگري را در رابطه با زن ميگشايند که: «إِياكَ وَ التَّغَايرَ فِي غَيرِ مَوْضِعِ غَيرَهي فَإِنَّ ذَلِكَ يدْعُو الصَّحِيحَهي إِلَى السَّقَمِ وَ الْبَرِيئَهي إِلَى الرِّيبِ»؛ بپرهيز از غيرت نشاندادنِ بيجا که اين کار انسانِ درستکار را به نادرستي ميکشاند، و پاکدامن را به بدگماني ميخواند.
در اين زاويه ما را از خطري ميرهانند که شيطان بعضاً ما را از برکتِ ارتباط صحيح با همسر و خواهر و مادرمان محروم ميکند. زنان بر اساس فطرت الهي در عفت و پاکي قرار دارند و بايد شرايط بسيار بحراني باشد تا ما تصورمان از آنها منفي شود. اخيراً روزنامهها نوشتند خانمي به دست يکي از جوانان محله کشته شد، زيرا آن خانم با ظاهر نامناسب در کوچه و خيابان ظاهر ميشده، آن جوان تصور ميکند وقتي با اينچنين شکل بيرون ميآيد پس حتماً مايل به ارتباط نامشروع خواهد بود، در يکي از روزها که آن زن در خانه بوده آن جوان وارد خانه ميشود و تقاضاي عمل نامشروع ميکند که با مخالفت شديد آن زن روبهرو ميشود و آن جوان هر چه تلاش ميکند راه به جايي نميبرد، ميرود کارد آشپزخانه را برميدارد و آن خانم را به قتل ميرساند. عرضم از اين مثال آن است که عنايت داشته باشيد به اين راحتيها نميتوان نسبت به زنان سوءظن داشت، البته آن خانم به جهت ظاهر نامناسبش در قتل خود بيتقصير نيست، ولي قضاوت آن جوان هم قضاوت نادرستي بوده است. ممکن است زنان در بعضي موارد نسبت به رعايت دستورات الهي بياحتياطي كنند ولي به اين راحتي بيعفتي نميكنند. حضرت ميفرمايند: آنچنان غيرت به خرج نده که گويا در کوچکترين ارتباط بين همسر و خواهر و مادرت با مردان غريبه آنها را مجرم بهحساب آوري. وقتي در مورد زناني که به ورطههاي نامشروع سقوط کردهاند مطالعه ميفرمائيد متوجه ميشويد واقعاً در شرايطي قرار گرفتهاند که براي حفظ عفت خود مقاومت زيادي ميخواسته و متأسفانه آنها از خود نشان ندادهاند ، تازه اين نوع زنان بر خلاف آنچه شيطان القاء ميکند، بسيار قليلاند. لذا بايد متوجه بود به اين راحتيها زنان به اين ورطهها که ما تصور ميکنيم نميافتند و لذا به اين راحتيها هم شما نبايد غيرت به خرج دهيد، زيرا غيرت بيجا منفور است. مثلاً خانم رفته تخممرغ و گوشت بخرد حالا تاکسي نبوده که سوار شود نزديک ظهر است فرزندانش از مدرسه ميآيند، شوهرش از اداره ميآيد، غذا ميخواهند به جاي تاکسي ماشين شخصي سوار شده، برادر شوهرش ديده و به شوهرش گفته و چه بدبينيها که پيش نيامده است، محاکمه پشت محاکمه كه بايد مشخص شود چرا تاكسي سوار نشدهاي. يا چون طرف با شوهر خواهرش كمي باز برخورد کرده - و از نظر شرعي هم به واقع شوهر خواهر همان قدر نامحرم است که يک مرد غريبه نامحرم است- ولي حالا آقا عصباني است که چرا جلوي شوهر خواهرت بلند خنديدي، پس من ديگر به تو اعتماد ندارم، و در نزد خود هزار فکر بيمورد نسبت به همسرش شکل داده است. آري! كار بدي كرده که جلو نامحرم بلند خنديده است، ولي اگر حدّ اين نوع سختگيريها مشخص نشود معلوم نيست غيرت ورزي بهجايي باشد. ميفرمايند غيرتورزي بيجا موجب ميشود که زنان درستکار را به نادرستي، و زنان پاکدامن را به بدگماني بکشاند. وقتي كه مرد بيخود و با غيرتورزي بيجا پناهش را از زن برميدارد خودش با دست خودش به همسرش ميگويد برو در ورطههاي ديگر. حالا اين چقدر ميتواند در مقابل وسوسههاي شيطان و پناهي که مردان غريبه به او ميدهند، مقاومت كند؟ مظلوميت زنان از آنجا شروع ميشود كه مردان غيرت بيجا ميورزند. همانطور كه مردان بيغيرت، مردان پست و فرومايهاي هستند، و خدا مردان غيور را دوست دارد، مرداني هم که به اسم غيرت، افراط ميکنند و در هر ارتباطي حساسيت نشان ميدهند زنان خود را اگر هم به خطر نيندازند به زحمتهاي زياد مبتلا ميکنند. نميشود با اندك خيال و احتمال، غيرت به خرج داد. حضرت ميفرمايند اگر اين كار را كردي سالمها را نيز ضايع ميكني، در يکي از تشکلهاي کاملاً مذهبي و وِلايي که فعاليت آنها در دانشگاه کاملاً ضروري است، شوهر يکي از خواهران دانشجو گفته بود من راضي نيستم فعاليت خود را در آن تشکل ادامه دهي چون ممکن است با مرد نامحرمي صحبت کني و من ناراحت ميشوم! آيا اين غيرتورزي است يا بازيچهي شيطانشدن؟
زن و هويت جديد
چند موضوع است که با هويتي جديد در دنياي مدرن ظاهر شده و بايد بر اساس شرايط جديد نگاه ما نسبت به آن موضوعات بازخواني شود، يکي از آنها پديدهي تکنيک است و ديگري «زن». ماشين به عنوان يك پديده جديد قوانين جديدي را با خود به همراه آورده و کمتر از صد سال تمام چهرهي زمين را عوض کرده است که در جاي خود بايد بحث شود و نبايد گفت تکنيک جديد همان تکنيک قديم است که کمي پيچيدهتر شده است، نخير؛ هويت تکنيک جديد چيز ديگري است و اهداف خاصي را در بشر ميپروراند که قبلاً به تصور بشر نميرسيد و لذا نوع انتخاب و زندگي بشر جديد يک نوع انتخاب و زندگي ديگري است.(1) زن هم در شرايط امروز با هويتي به صحنه آمده که نميتوان گفت اين زنها با اين هويت ادامه هويت مادران ما هستند، منتها يک کمي آزادتر شدهاند، بلکه بايد با تعريفي ديگر با آنها برخورد کرد تا جامعه از نقش آنها استفاده کند وگرنه با تعريفي که غرب از زنان مطرح کرده زنان ما که از هويت گذشته خود ماندهاند، به هويت و قالبي غربي وارد ميشوند و از هويت سومي که نه برگشت به گذشته است و نه در غالب غربي فرورفتن، باز ميمانند. براي استفاده جامعه از نقش زن در دوران جديد يك اسلام ناب ناب نياز است، با اين برداشتهاي ساده از اسلام مشکل حل نميشود - كه از بحث اين جلسه خارج است-. وقتي نهادهاي قبلي که زن هويت خود را در آن نهادها مييافت، بههم ريخته و ديگر آن خانهاي که زنان در آن نان ميپختند و شير گاو و گوسفند ميدوشيدند و کره و ماست خانه را تهيه ميکردند و با فضولات گاو و گوسفند سوخت زمستان را انبار ميکردند، همه بههم ريخت، ما اصرار داريم زنان در خانه چه کار کنند؟ بستري که زن در عين وظيفه همسري براي مرد و وظيفهي مادري براي کودکان، به عنوان يک عضو فعّال اقتصادي در تلاش بود، حالا بههم ريخته حال بايد فکر کرد چگونه بايد بازسازي و تعريف شود؟ نميتوان همچنان ناظر حادثه بود و فکري براي باز خواني شخصيتها نکرد، و بيش از همه زنان بايد هويت خود را دريابند و خود را به عنوان عضوي مفيد و فعّال بازخواني کنند و گمان نکنند اگر بعضي بارهاي زندگي قبلي از دوش آنها برداشته شده تعريف قبلي براي آنها ميماند. ما در حال حاضر اجتماع را جدا از زنها نميدانيم. و با همه مقدماتي که عرض شد در شرايط جديدْ زنان پا به پاي مردان نسبت به انسانها وظيفهاي دارند که بايد انجام دهند. و اين در حالي است که در بعضي موارد بعضي از وظايف زنان از خانه به اجتماع آمده است و کار را براي روان زنان سخت نموده و خطر آسيبپذيري را براي بعضي شدّت بخشيده که إنشاءالله بايد در ادامهي بحث به اين موضوعات پرداخته شود.سؤال: در حين بحث يک جا ميفرماييد آنچه حضرت ميفرمايند در رابطه با حذر کردن مردان از مشاوره با زنان مربوط به زنان خاصي است که به تعبير شما زنان حجلهنشين هستند، ولي در بعضي از قسمتهاي بحث که حضرت ميفرمايند: کارهاي سنگينتر از توان زنان بر آنان تحميل نکن زيرا که آنها چون گُل بهاري لطيف هستند، موضوع را به همه زنان تعميم ميدهيد و در آخر موضوعي را طرح ميکنيد مبني بر اينکه زنان و مردان در شرايط حاضر بايد در تعريف زن بازخواني کنند و حضور زنان در اجتماع را در حال حاضر چيز طبيعي ميدانيد. چگونه اين نکات را با همديگر جمع کنيم؟
جواب: همچنانکه بحمدالله متوجه شدهايد موضوع همانطور است که فرموديد، آري ما بايد سه شخصيت از زن را در اين بحث در نظر بگيريم و بنا به شواهدي که در حين بحث عرض کردم آنجايي که بحثِ عدم مشاوره با زنان است را يا به اموري خاص نسبت داد مثل امور حکومت و اداره کشور و يا به زنان خاص که روحيه سطحينگري بر آنها حاکم است، که با توجه به ادامه سخن حضرت که ميفرمايند آنها سست رأياند و در تصميمگيري ناتوان هستند، موضوع مربوط به زنان خاص ميشود، زيرا اينطور نيست که زنان در اموري که مربوط به خودشان است سست رأي باشند و يا در تصميمگيري از خود ناتواني نشان دهند. شخصيت دومي که از زن در سخن حضرت مطرح است جنبه مثبت شخصيت زن است که چون از سياق سخن حضرت بر ميآيد که به عموم زنان تعلق دارد، ما هم آن را به عموم زنان تعميم داديم که همان روحيه لطيف و حساس آنها ميباشد. و اما در مورد وجه سومي که در مورد زنان بحث شد موضوعِ شرايط جديد و فرهنگ مدرن است که ما چه بخواهيم و چه نخواهيم بايد نسبت به آن بيتفاوت نباشيم و فکر ميکنم اگر با اصولي که حضرت مطرح فرمودند مبني بر حضور بيشتر زنان در خانه و لطيف بودن روحيه آنها بتوان موضوع را با حفظ اسلام ناب در بستر صحيحي قرار داد.
مربي و آسودگي روان
مسلم همه شما قبول داريد روحيه حساس و عرفاني زنان نياز به آرامش و آزادبودن از ارتباطات آشفته دارد. زيرا مربي واقعي براي اينکه ظرائف روح افراد تحت تربيت خود را درک کند، بايد روحي لطيف و عرفاني داشته باشد و روح لطيف اگر درگير مسائلي خشن شد، به زحمت ميافتد و از کار ظريفي که به عهده دارد باز ميماند. اگر تربيت از طريق روحهاي لطيف ممکن است بايد اين روحها در کشاکش مشکلات اجتماعي گرفتار نباشد. و اگر کار ظريف تربيتي به عهده زنان با آن روح عرفاني خاص نباشد مسلّم شخصيت ديگري که تا آن حدّ دقيق چنين کاري را انجام دهد نخواهيم داشت. معلم و کتاب و پدر هيچ کدام آنچه را زنان انجام ميدهند نميتوانند انجام دهند. در تربيت دو چيز ضروري است؛ يکي لطافت و صفاي روح، و ديگري روحيه اُنسگيري. مسلّم پدري که صبح ميرود و شب ميآيد، اگر بر فرض هم اين دو خصوصيت را داشته باشد نميتواند اِعمال کند. از طرفي آن اُنسي که روح لطيف کودک نياز دارد عموماً در روح مردان نيست. علاوه بر کودکان حتي جوانان هم آنقدر که با مادرشان ميتوانند تماس و انس بگيرند با پدرشان نميتوانند. حال اگر به چنين روحيهاي نياز داريم، که داريم، و حال که چنين روحيهاي به طور فطري در زنان هست، پس همه افراد جامعه بايد سخت مواظب زنان باشند که در گير و دار زندگي، روحيهي تربيتي آنان آسيب نبيند. و حضرت علي (عليه السلام) در اين راستا به فرزندشان توصيه ميکنند چون پهلوانان با زنان برخورد نکن و بارهاي زندگي را بر دوش آنان مگذار.کار وقتي مشکل ميشود که زنان نيز از گوهري که در وجودشان هست غافل باشند و در جهت رشد آن تلاش ننمايند، و نه تنها در رشد آن کوشش نکنند بلکه خود را در ورطههايي بيندازند که روحيهشان به روحيهاي مردانه تبديل شود. چون به قول خودشان ميخواهند از مردها عقب نيفتند! «پهلوانْ خانم»شدن که هنر نيست، زن بودن هنر است، در زن بودن گوهر خدمت نهفته است و در پهلوانبودن قدرت، وقتي اين دو در زن جابجا شود و روحيهي إعمال قدرت جاي ارائه خدمت را بگيرد، مثل اين استکه سرکهها شيرين، و شربتها ترش شود، در اين صورت هيچکدام به کار نميآيند.
در فرهنگهاي انحرافي کمالاتي را براي زنان تبليغ ميکنند و ارزش مينهند که عملاً زنان را از نظر روحيه به مرد تبديل ميکند، و به اسم شرکت زنان در مديريت جامعه از زن يک مرد ميسازند که بتوانند مثلاً يک بنگاه اقتصادي را اداره کنند.(2) در قبل از انقلاب خانمهايي را به رياست مدارس دخترانه ميگماردند که روحيهاي مردانه داشتند، مثل مردان داد ميزدند، سيگار ميکشيدند، در سخن گفتن با نامحرم بيپروا بودند و راحت جلو نامحرم قهقهه ميزدند، اتفاقاً شوهر يکي از اين مديران همکار بنده بود، ميگفت: من و بچهها سخت از خانم ميترسيم، حالا اين خانم، مدير نمونه و موفق به حساب ميآمد و به دختران ما القاء ميکردند اگر ميخواهيد موفق شويد بايد مثل اين خانم باشيد که به جاي يک مرد چهار مرد است، و اميرالمؤمنين(عليه السلام) درست در مقابل چنين افکاري ميفرمايند: «...فّإنَّ الْمَرْأَهي رَيْحَانَهي وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَهي»؛ زنان چون گُل بهاري لطيفاند، و پهلوان نيستند، پس طوري با آنها برخورد کن و انتظاراتي از آنها داشته باش که روحيه حساس و لطيف آنها براي آنها باقي بماند، زيرا اگر زن به جاي چهار مرد که هيچ، به جاي صد مرد هم باشد و زن نباشد، هيچ چيز نيست، و در ظلمات بيهويتي هر روز يک شخصيت براي خود ميسازد و در آخر هم نميداند کيست.
سخنان حضرت موليالموحدين(عليه السلام)، ابداً سخنان عادي و نصيحتهاي موسمي و مربوط به قوم و قبيله خاص نيست، راز بقاء يک ملت است. فرهنگ حکيمانهاي که از اسرار درست زندگي کردن پرده بر ميدارد و امروز با غفلت از اين سخنان، جوامع بشري با بدترين بحرانها روبهرو خواهند شد. همان همکار ما که همسرش مدير دبيرستان بود ميگفت در خانه ما زندگي گم شده است، خانم من با من و بچهها مثل دانشآموزان دبيرستان رفتار ميکند، مادر بودن يادش رفته است، اين است که دائماً بايد متوجه باشيم طبق سخن حضرت(عليه السلام) ما «پهلوانْ خانم» نميخواهيم، که نميخواهيم، که نميخواهيم. مادري ميخواهيم که داراي روحي لطيف و امکان و فرصت اُنسگرفتن با فرزندانش را داشته باشد.
زنان و ظرائف تربيت
کارهاي اجتماع طوري است که اگر انسان مواظب نباشد قلب و روح او را به خودش مشغول ميکند و انسان را از حضور قلب در محضر خدا خارج مينمايد، نمونهاش را در نماز تجربه ميکنيم، همينکه انسان ميخواهد با حضور قلب اذکار نماز را اداء کند، حادثههاي روز ميآيد جلو و مانع حضور قلب ميشود، راه حل مسئله هم مشخص است، اولاً: بايد قبل از ورود در جامعه از طريق عبادات و ذکر و دعا، قلب را با عالم معنا مأنوس کرد. ثانياً: مواظب باشيم مسائل روزمرّهي زندگي را اصل نگيريم، آنها را امور دست دوم قلمداد کنيم، چون هدف اصلي ما بندگي خداست و خداوند به ما فرموده: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»؛(3) جن و انس را خلق نکردم مگر براي عبادت. پس از يک طرف روح را متوجه عالم معنا ميکنيم و از طرف ديگر مواظب هستيم تمام قلب خود را مشغول امورات اجتماعي ننماييم و آنها را مسائل دست دوم زندگي خود به حساب آوريم وگرنه آنچنان قلب ما را ميدزدند که در عباداتمان هرچه ميگرديم قلب خود را نمييابيم. به جاي آنکه بر اساس وظيفه در اجتماع وارد شويم و کارهاي مربوطه را انجام دهيم، خودِ آن کارها هدف ميشوند، در حالي که ما نسبت به آن امور تکليفي داريم و ديگر هيچ. حال با توجه به اين که مسائل اجتماعي - بهخصوص موضوعات اقتصادي- اينچنين روح و روان انسان را ميربايد که به سختي به خود برميگردد، اگر زنان با آن روحيهي لطيف و حساس، در چنين ورطههايي وارد شوند، چه بر سر روان و قلب آنها ميآيد خودشان بهتر ميدانند! نميگويم خواهران فعاليتهاي اجتماعي نداشته باشند، داشته باشند ولي به شرطي که هزار برابر بيشتر از مردان مواظب خود باشند. چون ما ميخواهيم خودمان از لطافت روحي خارج نشويم تا بتوانيم عبادت خود را حفظ کنيم در حالي که زنان علاوه بر موضوع فوق، مسئوليت اصليشان طوري است که بايد همواره در آن لطافت روحي مستقر باشند تا بتوانند فضاي اُنس و خدمت را نگهدارند و تربيت صحيحي را إعمال کنند. و از اين لحاظ است که خواهران بايد قيمت خود را بدانند و با اندک حادثه آن را فرو نگذارند و روح خود را زير لگد اجرائيات و موضوعاتِ زودگذر جامعه له نکنند.ما معلمان که مسئول تربيت روح و روان دانشآموزانمان هستيم نه تنها براي بندگي خدا حتي براي ارتباط صحيح با دانشآموزان و دانشجويان خود نياز به روحي لطيف و حساس داريم تا روان دانشآموزان خود را درک کنيم، و به همين جهت وظيفهي ماست که روي روح و روان خود سرمايهگذاري خاص بکنيم تا دقت و حساسيت لازم از دست نرود، زيرا مسئوليت تربيت و درک روان متربّي را به عهده داريم، چيزي که زنان بايد بيشتر از معلمان بر روي آن حساس باشند، و لازمه چنين حساسيتي آن است که روح خود را مشغول ارتباط با نامحرم نکنند وگرنه محرم روح فرزندان و همسرشان نخواهند بود. اميرالمؤمنين (عليه السلام) ميفرمايند: فرزندم! زنان را در معرض نامحرمان قرار نده. کاري کن که در حريم تو بمانند، اما نه در اسارت تو.
بزرگترين محبت و خدمت را هميشه پيامبران و امامان معصوم (عليهم السلام) به بشريت کردهاند و از جمله خدمتهاي آنها روشن کردن جايگاه زنان است، تا از اين طريق نه تنها جامعه آسيب نبيند، خودِ زنان نيز بهترين نتيجه را از زندگي خود بگيرند. آنچنان براي زنان نقشي حساس قائلاند که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) ميفرمايند: «اَلرَّحِمُ شِجْنَهي مِنَ الرَّحْمن فَمَنْ وَصَلَها وَصَلهُ اللَّه وَ مَنْ قَطَعَها قَطَعَهُ اللَّه» (4) رَحِم رشتهاى از طرف خداوند است، هر كه آن را پيوند دهد خدا او را پيوند دهد و هركه آن را ببرد خدا از او ببرد.
مسلم است منظور از اين نوع محبت به زنان صِرف انگيزههاي شهواني نيست بلکه نظر به روح پاکي است که هويت او در اُنس و محبت و لطافت و دلسوزي است، و اميرالمؤمنين(عليه السلام) از اين زاويه ميفرمايند بايد شرايط حريم و هويت زن را حفظ کرد.
زنان و روحيهي عرفاني
محيالدينبنعربي ميگويد: زنان جهت فهم و سير عرفاني آمادگي بيشتري دارند. اگر راه را بشناسند خيلي زودتر از مردها مقامات عرفاني را طي ميکنند. همينجا به خواهراني که وظيفه مادري به عهدهشان نيست عرض ميکنم سعي کنيد استعداد عرفاني خود را به شدت رشد دهيد، شرايط خود را فرصت مغتنمي بدانيد که خداوند در اختيار شما گذارده است. محيالدين ميگويد: يکي از استادهاي سلوکي من يک زن هشتاد و چند سالهايي بود که مثل قرص قمر بود. چيزي که بالاترش را حضرت عسکري(عليه السلام) ميفرمايند که «نَحْنُ حُجَجُ اللهِ عَلَي خَلْقِهِ وَ جَدَّتُنا فاطِمَهي حُجَّهي عَلَينا» ما حجت خدا بر خلق خدا هستيم و جدّ ما فاطمه حجت خدا بر ما است. بحمدالله در نظام اسلامي با دمِ الهي حضرت امام خميني«رضواناللهعليه» زناني تربيت شدهاند که بدون هيچ ادعا و سر و صدايي راههايي را طي کردهاند که اهل عرفان حسرت احوالات و مقامات آنان را ميخورند. خواهراني که در موقعيت خاص هستند و شرايط همسرداري برايشان فراهم نيست قدر روحيه لطيف عرفاني خود را بدانند و آن را با هيچ چيز ديگر معاوضه نکنند، همانطور که من و شما بعد از ماه رمضان يا بعد از زيارت خانه خدا و ائمه معصومين(عليهم السلام) بايد مواظب باشيم آن احوالات با آرزوهاي دنيايي ضايع نشود.روحيه عرفاني زنان نياز به آسودهبودن از مشغلههاي اجتماعي دارد، تا هم خودشان بهره کافي ببرند، و هم همسر و فرزندان يا شاگردانشان از آن روحيه محروم نگردند. غير ممکن است، زنان در فضاي آرامش و اُنس نباشند و مردان زندگي را به سلامت طي کنند. پس نجات مردان به صفاي معنوي زنان است، زيرا آنجا که «قدرت» خود را مينماياند و به خود مغرور است، آنچه کارساز و نتيجهبخش است، روح خدمت است و دلسوزي. حتي در شرايط عادي هم اگر چه مردان داد و بيداد مينمايند و قدرتنمايي ميکنند ولي در نهايت اشک زنان است که حرف آخر را ميزند، چه رسد که اين روحيه براي اهدافي مقدس به کار گرفته شود. حالا کساني که با اشک حکومت ميکنند، اگر صفاي روحاني خود را از دست بدهند احساساتِ همراه با وَهم به ميدان ميآيد و در اين حالت بازار تريکو فروشها با پول بابا و اشک مادر رونق مييابد!.
کارآيي دلِ مادران
آيا ميشود نسبت به حريم مقدس زنان غافل بود و نگران از دسترفتن همه چيز نبود؟ سخن انسانهاي بزرگ آن است که: ما هر چه داريم از مادرمان داريم، چون انسانها بيش از آن که با عقلشان زندگي کنند با دلشان زندگي ميکنند، پدران سايه و بستر زندگياند، دلها به جايي نظر ميکند که مادران نشانه رفته باشند، خوشا آن زندگي که عقل پدر و دل مادر، هر دو اهداف مقدسي را نشانه رفتهاند. وقتي انسانها با دلشان زندگي ميکنند و دل با اُنس تغذيه ميکند، حال به من بگو اگر مادر به عنوان عامل انسِ فرزند در زندگي فعّال نباشد چه کسي به کودکان راه نشان دهد و دلشان را جهتدهي کند؟ هرجا ملاحظه کرديد که جوانان، جواناني تربيتپذير نيستند، ريشهي آن را در ضعف نقش مادران آنها جستجو کنيد. خانم کارمندي که مادري خود را در خريد انواع اسباببازيهاي گرانقيمت جستجو ميکند، عملاً مادري خود را به فرزندانش هديه نداده، حقوق خود را به آنها هديه داده است. کودکان و جوانان ما نياز دارند از طريق دلدادگي از کسي حرف بشنوند و هدايت بگيرند، اگر زنان آنطور که امام الموحدين(عليه السلام) پيشنهاد ميکنند در شرايط خاص قرار نگيرند هيچ کس نميماند که جواب دلدادگي و طلب هدايت جوانان و کودکان ما را بدهد. در شرايط امروز که عموماً پدر و مادر در اداره هستند، معلم هم با حجمي زياد از کتاب روبهروست که بايد در طي يک سال درس بدهد، حال چه کسي با جوانان اُنس بگيرد؟ وقتي مادران نتوانند نقش اصلي خود را انجام دهند، نه نتيجه کار پدران مفيد است و نه نتيجهي کار معلمان. کودکان و جوانان خودشان ميمانند و خودشان، مثل يک علف خودرو بيکس و بيياور و عاصي و سرکش. جواني که نتوانسته است به درون سينه مادرش راه يابد و اسرار آن سينه را با جان خود بنوشد، آرامش و تفکر را گم ميکند، زيرا چيزهايي هست که گفتني نيست ولي بايد نسلها بدانند و آن چيزها با نفوذ در سينه مادرها و مادربزرگها و پدر بزرگها به دست ميآيد. به گفته مولوي:اي خدا جان را تو بنما آن مقام *** کاندر آن بي حرف ميرويد کلام
جايي که نسل جوان بايد بدون الفاظ و کلمات سخنهايي را بيابند، در دوران کودکي است، آنهم با اُنس طولاني با مادر، آنهم مادري که صد تا کار ندارد، که يکي از آنها مادري است. ما تا در جامعهمان کسي را نداشته باشيم که اين نسل بتواند از طريق انس طولاني، از درون سينه او و از طريق بروز احساسات حرف بگيرد، اين نسل خود را مقيد به هيچ قيدي نميداند و لذا نسلي عاصي و سرگردان خواهد بود. امروز جامعه جهاني به چنين ورطهاي فرو افتاده و راه نجات آنهم چيزي جز تجديد نظر کلي نسبت به نقش زنان، آنطور که مولي الموحدين(عليه السلام) مطرح ميکنند نيست. يعني بايد بستري فراهم کرد که وظيفه زنان در آشفتگيهاي زندگي لگد مال نشود. نبايد گذاشت گلهاي بهاري در عرصه اجرائياتِ خشک و سرد له شوند و ما بمانيم و کودکان سرگردان و عاصي و زنان بيمسئوليت و آرزو زده، و مردان بيمسئوليت.
پينوشتها:
آفات غيرتورزي بيجا
پس از طرح اين نگاه به زن و توجه به نکاتي اينچنين دقيق، زاويهي ديگري را در رابطه با زن ميگشايند که: «إِياكَ وَ التَّغَايرَ فِي غَيرِ مَوْضِعِ غَيرَهي فَإِنَّ ذَلِكَ يدْعُو الصَّحِيحَهي إِلَى السَّقَمِ وَ الْبَرِيئَهي إِلَى الرِّيبِ»؛ بپرهيز از غيرت نشاندادنِ بيجا که اين کار انسانِ درستکار را به نادرستي ميکشاند، و پاکدامن را به بدگماني ميخواند.در اين زاويه ما را از خطري ميرهانند که شيطان بعضاً ما را از برکتِ ارتباط صحيح با همسر و خواهر و مادرمان محروم ميکند. زنان بر اساس فطرت الهي در عفت و پاکي قرار دارند و بايد شرايط بسيار بحراني باشد تا ما تصورمان از آنها منفي شود. اخيراً روزنامهها نوشتند خانمي به دست يکي از جوانان محله کشته شد، زيرا آن خانم با ظاهر نامناسب در کوچه و خيابان ظاهر ميشده، آن جوان تصور ميکند وقتي با اينچنين شکل بيرون ميآيد پس حتماً مايل به ارتباط نامشروع خواهد بود، در يکي از روزها که آن زن در خانه بوده آن جوان وارد خانه ميشود و تقاضاي عمل نامشروع ميکند که با مخالفت شديد آن زن روبهرو ميشود و آن جوان هر چه تلاش ميکند راه به جايي نميبرد، ميرود کارد آشپزخانه را برميدارد و آن خانم را به قتل ميرساند. عرضم از اين مثال آن است که عنايت داشته باشيد به اين راحتيها نميتوان نسبت به زنان سوءظن داشت، البته آن خانم به جهت ظاهر نامناسبش در قتل خود بيتقصير نيست، ولي قضاوت آن جوان هم قضاوت نادرستي بوده است. ممکن است زنان در بعضي موارد نسبت به رعايت دستورات الهي بياحتياطي كنند ولي به اين راحتي بيعفتي نميكنند. حضرت ميفرمايند: آنچنان غيرت به خرج نده که گويا در کوچکترين ارتباط بين همسر و خواهر و مادرت با مردان غريبه آنها را مجرم بهحساب آوري. وقتي در مورد زناني که به ورطههاي نامشروع سقوط کردهاند مطالعه ميفرمائيد متوجه ميشويد واقعاً در شرايطي قرار گرفتهاند که براي حفظ عفت خود مقاومت زيادي ميخواسته و متأسفانه آنها از خود نشان ندادهاند ، تازه اين نوع زنان بر خلاف آنچه شيطان القاء ميکند، بسيار قليلاند. لذا بايد متوجه بود به اين راحتيها زنان به اين ورطهها که ما تصور ميکنيم نميافتند و لذا به اين راحتيها هم شما نبايد غيرت به خرج دهيد، زيرا غيرت بيجا منفور است. مثلاً خانم رفته تخممرغ و گوشت بخرد حالا تاکسي نبوده که سوار شود نزديک ظهر است فرزندانش از مدرسه ميآيند، شوهرش از اداره ميآيد، غذا ميخواهند به جاي تاکسي ماشين شخصي سوار شده، برادر شوهرش ديده و به شوهرش گفته و چه بدبينيها که پيش نيامده است، محاکمه پشت محاکمه كه بايد مشخص شود چرا تاكسي سوار نشدهاي. يا چون طرف با شوهر خواهرش كمي باز برخورد کرده - و از نظر شرعي هم به واقع شوهر خواهر همان قدر نامحرم است که يک مرد غريبه نامحرم است- ولي حالا آقا عصباني است که چرا جلوي شوهر خواهرت بلند خنديدي، پس من ديگر به تو اعتماد ندارم، و در نزد خود هزار فکر بيمورد نسبت به همسرش شکل داده است. آري! كار بدي كرده که جلو نامحرم بلند خنديده است، ولي اگر حدّ اين نوع سختگيريها مشخص نشود معلوم نيست غيرت ورزي بهجايي باشد. ميفرمايند غيرتورزي بيجا موجب ميشود که زنان درستکار را به نادرستي، و زنان پاکدامن را به بدگماني بکشاند. وقتي كه مرد بيخود و با غيرتورزي بيجا پناهش را از زن برميدارد خودش با دست خودش به همسرش ميگويد برو در ورطههاي ديگر. حالا اين چقدر ميتواند در مقابل وسوسههاي شيطان و پناهي که مردان غريبه به او ميدهند، مقاومت كند؟ مظلوميت زنان از آنجا شروع ميشود كه مردان غيرت بيجا ميورزند. همانطور كه مردان بيغيرت، مردان پست و فرومايهاي هستند، و خدا مردان غيور را دوست دارد، مرداني هم که به اسم غيرت، افراط ميکنند و در هر ارتباطي حساسيت نشان ميدهند زنان خود را اگر هم به خطر نيندازند به زحمتهاي زياد مبتلا ميکنند. نميشود با اندك خيال و احتمال، غيرت به خرج داد. حضرت ميفرمايند اگر اين كار را كردي سالمها را نيز ضايع ميكني، در يکي از تشکلهاي کاملاً مذهبي و وِلايي که فعاليت آنها در دانشگاه کاملاً ضروري است، شوهر يکي از خواهران دانشجو گفته بود من راضي نيستم فعاليت خود را در آن تشکل ادامه دهي چون ممکن است با مرد نامحرمي صحبت کني و من ناراحت ميشوم! آيا اين غيرتورزي است يا بازيچهي شيطانشدن؟
زن و هويت جديد
چند موضوع است که با هويتي جديد در دنياي مدرن ظاهر شده و بايد بر اساس شرايط جديد نگاه ما نسبت به آن موضوعات بازخواني شود، يکي از آنها پديدهي تکنيک است و ديگري «زن». ماشين به عنوان يك پديده جديد قوانين جديدي را با خود به همراه آورده و کمتر از صد سال تمام چهرهي زمين را عوض کرده است که در جاي خود بايد بحث شود و نبايد گفت تکنيک جديد همان تکنيک قديم است که کمي پيچيدهتر شده است، نخير؛ هويت تکنيک جديد چيز ديگري است و اهداف خاصي را در بشر ميپروراند که قبلاً به تصور بشر نميرسيد و لذا نوع انتخاب و زندگي بشر جديد يک نوع انتخاب و زندگي ديگري است.(1) زن هم در شرايط امروز با هويتي به صحنه آمده که نميتوان گفت اين زنها با اين هويت ادامه هويت مادران ما هستند، منتها يک کمي آزادتر شدهاند، بلکه بايد با تعريفي ديگر با آنها برخورد کرد تا جامعه از نقش آنها استفاده کند وگرنه با تعريفي که غرب از زنان مطرح کرده زنان ما که از هويت گذشته خود ماندهاند، به هويت و قالبي غربي وارد ميشوند و از هويت سومي که نه برگشت به گذشته است و نه در غالب غربي فرورفتن، باز ميمانند. براي استفاده جامعه از نقش زن در دوران جديد يك اسلام ناب ناب نياز است، با اين برداشتهاي ساده از اسلام مشکل حل نميشود - كه از بحث اين جلسه خارج است-. وقتي نهادهاي قبلي که زن هويت خود را در آن نهادها مييافت، بههم ريخته و ديگر آن خانهاي که زنان در آن نان ميپختند و شير گاو و گوسفند ميدوشيدند و کره و ماست خانه را تهيه ميکردند و با فضولات گاو و گوسفند سوخت زمستان را انبار ميکردند، همه بههم ريخت، ما اصرار داريم زنان در خانه چه کار کنند؟ بستري که زن در عين وظيفه همسري براي مرد و وظيفهي مادري براي کودکان، به عنوان يک عضو فعّال اقتصادي در تلاش بود، حالا بههم ريخته حال بايد فکر کرد چگونه بايد بازسازي و تعريف شود؟ نميتوان همچنان ناظر حادثه بود و فکري براي باز خواني شخصيتها نکرد، و بيش از همه زنان بايد هويت خود را دريابند و خود را به عنوان عضوي مفيد و فعّال بازخواني کنند و گمان نکنند اگر بعضي بارهاي زندگي قبلي از دوش آنها برداشته شده تعريف قبلي براي آنها ميماند. ما در حال حاضر اجتماع را جدا از زنها نميدانيم. و با همه مقدماتي که عرض شد در شرايط جديدْ زنان پا به پاي مردان نسبت به انسانها وظيفهاي دارند که بايد انجام دهند. و اين در حالي است که در بعضي موارد بعضي از وظايف زنان از خانه به اجتماع آمده است و کار را براي روان زنان سخت نموده و خطر آسيبپذيري را براي بعضي شدّت بخشيده که إنشاءالله بايد در ادامهي بحث به اين موضوعات پرداخته شود.سؤال: در حين بحث يک جا ميفرماييد آنچه حضرت ميفرمايند در رابطه با حذر کردن مردان از مشاوره با زنان مربوط به زنان خاصي است که به تعبير شما زنان حجلهنشين هستند، ولي در بعضي از قسمتهاي بحث که حضرت ميفرمايند: کارهاي سنگينتر از توان زنان بر آنان تحميل نکن زيرا که آنها چون گُل بهاري لطيف هستند، موضوع را به همه زنان تعميم ميدهيد و در آخر موضوعي را طرح ميکنيد مبني بر اينکه زنان و مردان در شرايط حاضر بايد در تعريف زن بازخواني کنند و حضور زنان در اجتماع را در حال حاضر چيز طبيعي ميدانيد. چگونه اين نکات را با همديگر جمع کنيم؟
جواب: همچنانکه بحمدالله متوجه شدهايد موضوع همانطور است که فرموديد، آري ما بايد سه شخصيت از زن را در اين بحث در نظر بگيريم و بنا به شواهدي که در حين بحث عرض کردم آنجايي که بحثِ عدم مشاوره با زنان است را يا به اموري خاص نسبت داد مثل امور حکومت و اداره کشور و يا به زنان خاص که روحيه سطحينگري بر آنها حاکم است، که با توجه به ادامه سخن حضرت که ميفرمايند آنها سست رأياند و در تصميمگيري ناتوان هستند، موضوع مربوط به زنان خاص ميشود، زيرا اينطور نيست که زنان در اموري که مربوط به خودشان است سست رأي باشند و يا در تصميمگيري از خود ناتواني نشان دهند. شخصيت دومي که از زن در سخن حضرت مطرح است جنبه مثبت شخصيت زن است که چون از سياق سخن حضرت بر ميآيد که به عموم زنان تعلق دارد، ما هم آن را به عموم زنان تعميم داديم که همان روحيه لطيف و حساس آنها ميباشد. و اما در مورد وجه سومي که در مورد زنان بحث شد موضوعِ شرايط جديد و فرهنگ مدرن است که ما چه بخواهيم و چه نخواهيم بايد نسبت به آن بيتفاوت نباشيم و فکر ميکنم اگر با اصولي که حضرت مطرح فرمودند مبني بر حضور بيشتر زنان در خانه و لطيف بودن روحيه آنها بتوان موضوع را با حفظ اسلام ناب در بستر صحيحي قرار داد.
مربي و آسودگي روان
مسلم همه شما قبول داريد روحيه حساس و عرفاني زنان نياز به آرامش و آزادبودن از ارتباطات آشفته دارد. زيرا مربي واقعي براي اينکه ظرائف روح افراد تحت تربيت خود را درک کند، بايد روحي لطيف و عرفاني داشته باشد و روح لطيف اگر درگير مسائلي خشن شد، به زحمت ميافتد و از کار ظريفي که به عهده دارد باز ميماند. اگر تربيت از طريق روحهاي لطيف ممکن است بايد اين روحها در کشاکش مشکلات اجتماعي گرفتار نباشد. و اگر کار ظريف تربيتي به عهده زنان با آن روح عرفاني خاص نباشد مسلّم شخصيت ديگري که تا آن حدّ دقيق چنين کاري را انجام دهد نخواهيم داشت. معلم و کتاب و پدر هيچ کدام آنچه را زنان انجام ميدهند نميتوانند انجام دهند. در تربيت دو چيز ضروري است؛ يکي لطافت و صفاي روح، و ديگري روحيه اُنسگيري. مسلّم پدري که صبح ميرود و شب ميآيد، اگر بر فرض هم اين دو خصوصيت را داشته باشد نميتواند اِعمال کند. از طرفي آن اُنسي که روح لطيف کودک نياز دارد عموماً در روح مردان نيست. علاوه بر کودکان حتي جوانان هم آنقدر که با مادرشان ميتوانند تماس و انس بگيرند با پدرشان نميتوانند. حال اگر به چنين روحيهاي نياز داريم، که داريم، و حال که چنين روحيهاي به طور فطري در زنان هست، پس همه افراد جامعه بايد سخت مواظب زنان باشند که در گير و دار زندگي، روحيهي تربيتي آنان آسيب نبيند. و حضرت علي (عليه السلام) در اين راستا به فرزندشان توصيه ميکنند چون پهلوانان با زنان برخورد نکن و بارهاي زندگي را بر دوش آنان مگذار.کار وقتي مشکل ميشود که زنان نيز از گوهري که در وجودشان هست غافل باشند و در جهت رشد آن تلاش ننمايند، و نه تنها در رشد آن کوشش نکنند بلکه خود را در ورطههايي بيندازند که روحيهشان به روحيهاي مردانه تبديل شود. چون به قول خودشان ميخواهند از مردها عقب نيفتند! «پهلوانْ خانم»شدن که هنر نيست، زن بودن هنر است، در زن بودن گوهر خدمت نهفته است و در پهلوانبودن قدرت، وقتي اين دو در زن جابجا شود و روحيهي إعمال قدرت جاي ارائه خدمت را بگيرد، مثل اين استکه سرکهها شيرين، و شربتها ترش شود، در اين صورت هيچکدام به کار نميآيند.
در فرهنگهاي انحرافي کمالاتي را براي زنان تبليغ ميکنند و ارزش مينهند که عملاً زنان را از نظر روحيه به مرد تبديل ميکند، و به اسم شرکت زنان در مديريت جامعه از زن يک مرد ميسازند که بتوانند مثلاً يک بنگاه اقتصادي را اداره کنند.(2) در قبل از انقلاب خانمهايي را به رياست مدارس دخترانه ميگماردند که روحيهاي مردانه داشتند، مثل مردان داد ميزدند، سيگار ميکشيدند، در سخن گفتن با نامحرم بيپروا بودند و راحت جلو نامحرم قهقهه ميزدند، اتفاقاً شوهر يکي از اين مديران همکار بنده بود، ميگفت: من و بچهها سخت از خانم ميترسيم، حالا اين خانم، مدير نمونه و موفق به حساب ميآمد و به دختران ما القاء ميکردند اگر ميخواهيد موفق شويد بايد مثل اين خانم باشيد که به جاي يک مرد چهار مرد است، و اميرالمؤمنين(عليه السلام) درست در مقابل چنين افکاري ميفرمايند: «...فّإنَّ الْمَرْأَهي رَيْحَانَهي وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَهي»؛ زنان چون گُل بهاري لطيفاند، و پهلوان نيستند، پس طوري با آنها برخورد کن و انتظاراتي از آنها داشته باش که روحيه حساس و لطيف آنها براي آنها باقي بماند، زيرا اگر زن به جاي چهار مرد که هيچ، به جاي صد مرد هم باشد و زن نباشد، هيچ چيز نيست، و در ظلمات بيهويتي هر روز يک شخصيت براي خود ميسازد و در آخر هم نميداند کيست.
سخنان حضرت موليالموحدين(عليه السلام)، ابداً سخنان عادي و نصيحتهاي موسمي و مربوط به قوم و قبيله خاص نيست، راز بقاء يک ملت است. فرهنگ حکيمانهاي که از اسرار درست زندگي کردن پرده بر ميدارد و امروز با غفلت از اين سخنان، جوامع بشري با بدترين بحرانها روبهرو خواهند شد. همان همکار ما که همسرش مدير دبيرستان بود ميگفت در خانه ما زندگي گم شده است، خانم من با من و بچهها مثل دانشآموزان دبيرستان رفتار ميکند، مادر بودن يادش رفته است، اين است که دائماً بايد متوجه باشيم طبق سخن حضرت(عليه السلام) ما «پهلوانْ خانم» نميخواهيم، که نميخواهيم، که نميخواهيم. مادري ميخواهيم که داراي روحي لطيف و امکان و فرصت اُنسگرفتن با فرزندانش را داشته باشد.
زنان و ظرائف تربيت
کارهاي اجتماع طوري است که اگر انسان مواظب نباشد قلب و روح او را به خودش مشغول ميکند و انسان را از حضور قلب در محضر خدا خارج مينمايد، نمونهاش را در نماز تجربه ميکنيم، همينکه انسان ميخواهد با حضور قلب اذکار نماز را اداء کند، حادثههاي روز ميآيد جلو و مانع حضور قلب ميشود، راه حل مسئله هم مشخص است، اولاً: بايد قبل از ورود در جامعه از طريق عبادات و ذکر و دعا، قلب را با عالم معنا مأنوس کرد. ثانياً: مواظب باشيم مسائل روزمرّهي زندگي را اصل نگيريم، آنها را امور دست دوم قلمداد کنيم، چون هدف اصلي ما بندگي خداست و خداوند به ما فرموده: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»؛(3) جن و انس را خلق نکردم مگر براي عبادت. پس از يک طرف روح را متوجه عالم معنا ميکنيم و از طرف ديگر مواظب هستيم تمام قلب خود را مشغول امورات اجتماعي ننماييم و آنها را مسائل دست دوم زندگي خود به حساب آوريم وگرنه آنچنان قلب ما را ميدزدند که در عباداتمان هرچه ميگرديم قلب خود را نمييابيم. به جاي آنکه بر اساس وظيفه در اجتماع وارد شويم و کارهاي مربوطه را انجام دهيم، خودِ آن کارها هدف ميشوند، در حالي که ما نسبت به آن امور تکليفي داريم و ديگر هيچ. حال با توجه به اين که مسائل اجتماعي - بهخصوص موضوعات اقتصادي- اينچنين روح و روان انسان را ميربايد که به سختي به خود برميگردد، اگر زنان با آن روحيهي لطيف و حساس، در چنين ورطههايي وارد شوند، چه بر سر روان و قلب آنها ميآيد خودشان بهتر ميدانند! نميگويم خواهران فعاليتهاي اجتماعي نداشته باشند، داشته باشند ولي به شرطي که هزار برابر بيشتر از مردان مواظب خود باشند. چون ما ميخواهيم خودمان از لطافت روحي خارج نشويم تا بتوانيم عبادت خود را حفظ کنيم در حالي که زنان علاوه بر موضوع فوق، مسئوليت اصليشان طوري است که بايد همواره در آن لطافت روحي مستقر باشند تا بتوانند فضاي اُنس و خدمت را نگهدارند و تربيت صحيحي را إعمال کنند. و از اين لحاظ است که خواهران بايد قيمت خود را بدانند و با اندک حادثه آن را فرو نگذارند و روح خود را زير لگد اجرائيات و موضوعاتِ زودگذر جامعه له نکنند.ما معلمان که مسئول تربيت روح و روان دانشآموزانمان هستيم نه تنها براي بندگي خدا حتي براي ارتباط صحيح با دانشآموزان و دانشجويان خود نياز به روحي لطيف و حساس داريم تا روان دانشآموزان خود را درک کنيم، و به همين جهت وظيفهي ماست که روي روح و روان خود سرمايهگذاري خاص بکنيم تا دقت و حساسيت لازم از دست نرود، زيرا مسئوليت تربيت و درک روان متربّي را به عهده داريم، چيزي که زنان بايد بيشتر از معلمان بر روي آن حساس باشند، و لازمه چنين حساسيتي آن است که روح خود را مشغول ارتباط با نامحرم نکنند وگرنه محرم روح فرزندان و همسرشان نخواهند بود. اميرالمؤمنين (عليه السلام) ميفرمايند: فرزندم! زنان را در معرض نامحرمان قرار نده. کاري کن که در حريم تو بمانند، اما نه در اسارت تو.
بزرگترين محبت و خدمت را هميشه پيامبران و امامان معصوم (عليهم السلام) به بشريت کردهاند و از جمله خدمتهاي آنها روشن کردن جايگاه زنان است، تا از اين طريق نه تنها جامعه آسيب نبيند، خودِ زنان نيز بهترين نتيجه را از زندگي خود بگيرند. آنچنان براي زنان نقشي حساس قائلاند که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) ميفرمايند: «اَلرَّحِمُ شِجْنَهي مِنَ الرَّحْمن فَمَنْ وَصَلَها وَصَلهُ اللَّه وَ مَنْ قَطَعَها قَطَعَهُ اللَّه» (4) رَحِم رشتهاى از طرف خداوند است، هر كه آن را پيوند دهد خدا او را پيوند دهد و هركه آن را ببرد خدا از او ببرد.
مسلم است منظور از اين نوع محبت به زنان صِرف انگيزههاي شهواني نيست بلکه نظر به روح پاکي است که هويت او در اُنس و محبت و لطافت و دلسوزي است، و اميرالمؤمنين(عليه السلام) از اين زاويه ميفرمايند بايد شرايط حريم و هويت زن را حفظ کرد.
زنان و روحيهي عرفاني
محيالدينبنعربي ميگويد: زنان جهت فهم و سير عرفاني آمادگي بيشتري دارند. اگر راه را بشناسند خيلي زودتر از مردها مقامات عرفاني را طي ميکنند. همينجا به خواهراني که وظيفه مادري به عهدهشان نيست عرض ميکنم سعي کنيد استعداد عرفاني خود را به شدت رشد دهيد، شرايط خود را فرصت مغتنمي بدانيد که خداوند در اختيار شما گذارده است. محيالدين ميگويد: يکي از استادهاي سلوکي من يک زن هشتاد و چند سالهايي بود که مثل قرص قمر بود. چيزي که بالاترش را حضرت عسکري(عليه السلام) ميفرمايند که «نَحْنُ حُجَجُ اللهِ عَلَي خَلْقِهِ وَ جَدَّتُنا فاطِمَهي حُجَّهي عَلَينا»(5) ما حجت خدا بر خلق خدا هستيم و جدّ ما فاطمه حجت خدا بر ما است. بحمدالله در نظام اسلامي با دمِ الهي حضرت امام خميني«رضواناللهعليه» زناني تربيت شدهاند که بدون هيچ ادعا و سر و صدايي راههايي را طي کردهاند که اهل عرفان حسرت احوالات و مقامات آنان را ميخورند. خواهراني که در موقعيت خاص هستند و شرايط همسرداري برايشان فراهم نيست قدر روحيه لطيف عرفاني خود را بدانند و آن را با هيچ چيز ديگر معاوضه نکنند، همانطور که من و شما بعد از ماه رمضان يا بعد از زيارت خانه خدا و ائمه معصومين(عليهم السلام) بايد مواظب باشيم آن احوالات با آرزوهاي دنيايي ضايع نشود.روحيه عرفاني زنان نياز به آسودهبودن از مشغلههاي اجتماعي دارد، تا هم خودشان بهره کافي ببرند، و هم همسر و فرزندان يا شاگردانشان از آن روحيه محروم نگردند. غير ممکن است، زنان در فضاي آرامش و اُنس نباشند و مردان زندگي را به سلامت طي کنند. پس نجات مردان به صفاي معنوي زنان است، زيرا آنجا که «قدرت» خود را مينماياند و به خود مغرور است، آنچه کارساز و نتيجهبخش است، روح خدمت است و دلسوزي. حتي در شرايط عادي هم اگر چه مردان داد و بيداد مينمايند و قدرتنمايي ميکنند ولي در نهايت اشک زنان است که حرف آخر را ميزند، چه رسد که اين روحيه براي اهدافي مقدس به کار گرفته شود. حالا کساني که با اشک حکومت ميکنند، اگر صفاي روحاني خود را از دست بدهند احساساتِ همراه با وَهم به ميدان ميآيد و در اين حالت بازار تريکو فروشها با پول بابا و اشک مادر رونق مييابد!.
کارآيي دلِ مادران
آيا ميشود نسبت به حريم مقدس زنان غافل بود و نگران از دسترفتن همه چيز نبود؟ سخن انسانهاي بزرگ آن است که: ما هر چه داريم از مادرمان داريم، چون انسانها بيش از آن که با عقلشان زندگي کنند با دلشان زندگي ميکنند، پدران سايه و بستر زندگياند، دلها به جايي نظر ميکند که مادران نشانه رفته باشند، خوشا آن زندگي که عقل پدر و دل مادر، هر دو اهداف مقدسي را نشانه رفتهاند. وقتي انسانها با دلشان زندگي ميکنند و دل با اُنس تغذيه ميکند، حال به من بگو اگر مادر به عنوان عامل انسِ فرزند در زندگي فعّال نباشد چه کسي به کودکان راه نشان دهد و دلشان را جهتدهي کند؟ هرجا ملاحظه کرديد که جوانان، جواناني تربيتپذير نيستند، ريشهي آن را در ضعف نقش مادران آنها جستجو کنيد. خانم کارمندي که مادري خود را در خريد انواع اسباببازيهاي گرانقيمت جستجو ميکند، عملاً مادري خود را به فرزندانش هديه نداده، حقوق خود را به آنها هديه داده است. کودکان و جوانان ما نياز دارند از طريق دلدادگي از کسي حرف بشنوند و هدايت بگيرند، اگر زنان آنطور که امام الموحدين(عليه السلام) پيشنهاد ميکنند در شرايط خاص قرار نگيرند هيچ کس نميماند که جواب دلدادگي و طلب هدايت جوانان و کودکان ما را بدهد. در شرايط امروز که عموماً پدر و مادر در اداره هستند، معلم هم با حجمي زياد از کتاب روبهروست که بايد در طي يک سال درس بدهد، حال چه کسي با جوانان اُنس بگيرد؟ وقتي مادران نتوانند نقش اصلي خود را انجام دهند، نه نتيجه کار پدران مفيد است و نه نتيجهي کار معلمان. کودکان و جوانان خودشان ميمانند و خودشان، مثل يک علف خودرو بيکس و بيياور و عاصي و سرکش. جواني که نتوانسته است به درون سينه مادرش راه يابد و اسرار آن سينه را با جان خود بنوشد، آرامش و تفکر را گم ميکند، زيرا چيزهايي هست که گفتني نيست ولي بايد نسلها بدانند و آن چيزها با نفوذ در سينه مادرها و مادربزرگها و پدر بزرگها به دست ميآيد. به گفته مولوي:اي خدا جان را تو بنما آن مقام *** کاندر آن بي حرف ميرويد کلام
جايي که نسل جوان بايد بدون الفاظ و کلمات سخنهايي را بيابند، در دوران کودکي است، آنهم با اُنس طولاني با مادر، آنهم مادري که صد تا کار ندارد، که يکي از آنها مادري است. ما تا در جامعهمان کسي را نداشته باشيم که اين نسل بتواند از طريق انس طولاني، از درون سينه او و از طريق بروز احساسات حرف بگيرد، اين نسل خود را مقيد به هيچ قيدي نميداند و لذا نسلي عاصي و سرگردان خواهد بود. امروز جامعه جهاني به چنين ورطهاي فرو افتاده و راه نجات آنهم چيزي جز تجديد نظر کلي نسبت به نقش زنان، آنطور که مولي الموحدين(عليه السلام) مطرح ميکنند نيست. يعني بايد بستري فراهم کرد که وظيفه زنان در آشفتگيهاي زندگي لگد مال نشود. نبايد گذاشت گلهاي بهاري در عرصه اجرائياتِ خشک و سرد له شوند و ما بمانيم و کودکان سرگردان و عاصي و زنان بيمسئوليت و آرزو زده، و مردان بيمسئوليت.
پينوشتها:
1 - به کتاب «مدرنيته و توهّم» رجوع فرماييد.
2 - کاري که با نمايش فيلم «سالهاي دور از خانه» با طرح شخصيتي به نام اُشين، به نظام ارزشي ما تحميل کردند و متأسفانه از آن طريق بعضي از دختران جوان ما هويت خود را از دست دادند.
3 - سوره ذاريات، آيه 56.
4 - نهجالفصاحه، حديث شماره 1690.
طاهرزاده، اصغر، (1388) زن آنگونه که بايد باشد، اصفهان: لُبالميزان، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}