نويسنده: اصغر طاهرزاده

 

بايد روشن شود هرجا پاي دين- به ‌عنوان مکتبِ حساس به تربيت و تعالي انسان- ضعيف شد، حقوق زنان به شدت مورد بي‌مهري قرار مي‌گيرد، حال چه به اسم دين - ولي دين منحرف- اين بي‌مهري انجام گيرد، و چه به اسم‌هاي ديگر. «مجمع ديني در فرانسه در سال 586 ميلادي پس از بحث زيادي که در موضوع زن کرده مقرر داشته که زن انسان است ولي براي خدمت مرد آفريده شده است.»(1) ملاحظه بفرمائيد وضع چه اندازه اسفبار بوده که مجمع ديني فرانسه که تحت تأثير تورات و انجيل بوده است، در آن فضايي که زن را حيواني مي‌دانستند که صورت انساني دارد، تلاش کرده بفهماند زن انسان است و با اين همه تا حدود صد سال پيش در انگلستان زن جزء جامعه انساني محسوب نمي‌شد.(2) و باز امروزه هر اندازه از نگاه ديني به زن دور شويم، بخواهيم و نخواهيم در منظر جامعه، زن از ارزش واقعي خود دور مي‌افتد، نمونه‌هاي آن فراوان است و عفت قلم اجازه سخن راندن از آن را نمي‌دهد. ولي متوجه باشيد همان فکري که معتقد است زن جزء جامعه انساني محسوب نمي‌شود و يا موجود پليدي است که شيطان به وجودش آورده، در دنياي مدرن و با فاصله گرفتن از دين، با همان ديدگاه به زن مي‌نگرد ولي با واژه‌هاي جديد و ظاهري حيله‌گرانه، به عبارت ديگر بينش همان بينش است منتها واژه‌ها تغيير کردند. امروزه در کشور آمريکا يکي از معضلات دولت، زناني هستند که در اثر ضرب و شتم مکرر مردان مجبور شده‌اند از خانه فرار کنند و جايي براي زندگي ندارند. دولت آمريکا سوله‌هاي بزرگي براي سکونت اين زنان به وجود آورده و روز به روز بر تعداد اين نوع سوله‌ها اضافه مي‌شود. زيرا وقتي بشر از خانه ايمانش فاصله گرفت و معني ظرائف تربيتي به فراموشي سپرده شد و زن صرفاً به موجودي براي شهوت‌راني تبديل شد، انواع ظلم‌ها به اين حساس‌ترين شخصيت اجتماع اِعمال مي‌شود و فمينيسم چه بداند، چه نداند چون نتوانست جايگاه معنوي زنان را احياء کند به همان فرهنگي دامن مي‌زند که عملاً زنان موجودات بي‌مقدار و دردسر سازي خواهند بود. در حالي‌که در منظر اسلام اين حرف‌ها نيست، خداوند در قرآن مي‌فرمايد: «أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ»؛(3) هرگز من عمل هيچ کدام از شما را ضايع نمي‌کنم، چه زن باشيد چه مرد، بعضي از شما از بعضي ديگر هستيد و دوگانگي بين شما نيست. چنانچه ملاحظه مي‌فرمائيد اولاً: نظر و جهت زن و مرد را به سوي معنويت مي‌اندازد که اعمال معنوي شما اصالت دارد. ثانياً: در اعمال معنوي از نظر نتيجه، هيچ فرقي بين زن و مرد نيست. اسلام براي اين‌که جامعه با طرح زن‌بودن و مردبودن جبهه‌ي دوگانه نسازد و دعوا بر سر ارزش زن، يا ارزش مرد به‌وجود نيايد مي‌‌فرمايد: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا، إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ»؛(4) اي مردم همه شما را چه مرد، چه زن، ما آفريده‌ايم، آن هم به صورت‌ها و شکل‌هاي مختلف براي آن که با همديگر آشنا شويد و همديگر را بشناسيد، ولي هيچ کدام اين تفاوت‌ها عامل ارزش نيست، بلکه فقط گرامي‌ترين شما نزد ما با تقواترين شماست. اگر اين بانگ بلند و رساي اسلام نبود معلوم نبود امروز در شرق و غرب عالم چگونه با زنان برخورد مي‌شد.

بيماري غرب يا بيماري ما؟

آيا وقتي زنان متدين و مردان متدين در کنار هم مشغول انجام وظيفه هستند حرفي تحت عنوان تساوي زن و مرد موضوعيت مي‌يابد؟ يا طرح اين حرف جايي معني مي‌يابد که از فضاي ديني و انجام وظايفِ مطابق دين خارج شويم؟ و اين اول مصيبت است و شعار تساوي مرد و زن هم هيچ مشکلي را حل نکرد و نمي‌کند. در جامعه‌اي که زن حس کند مي‌تواند مادر خوبي براي فرزندانش يا زن متديني براي خدمت به جامعه باشد هرگز بحثي تحت عنوان تساوي حقوق زن و مرد مطرح نيست، چون همه چيز بر اساس ديني که مطابق فطرت انسان‌ها است و مصالح عموم جامعه را در نظر گرفته، تعريف شده است. اين بيماري، بيماري غرب است نه بيماري ما، بايد مواظب بود اين بيماري به جامعه و خانواده ما سرايت نکند. زن در زن‌بودنش کاملِ کامل است، بدون اين‌که مرد شود. مرد هم در مردبودنش کاملِ کامل است بدون اين‌که بخواهد زن شود. اين فضا فضايي است که روح ايمان در منظر ما قرار مي‌دهد و زمينه را جهت شکوفائي ايمانِ برتر آماده مي‌سازد همان ايماني که در آخر آيه 97 سوره نحل در موردش فرمود: «وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ»؛ يعني حتما ما اجر آن زنان و مردان متدين را به بهترين شکل از انواع اعمال صالحي که انجام داده‌اند مي‌دهيم. ما بايد در خلوت انس خود با خداي خود به زندگي خويش هرچه قدر مي‌توانيم رونق بخشيم و به ثمره‌هاي غير قابل پيش‌بيني‌اش اميدوار باشيم، بقيه هر چه هست فرع است.

کمال حقيقي از آن کيست؟

حال با توجه به بحث‌هايي که شد بر گرديد به آيه‌اي که مي‌فرمايد: اي انسان‌ها اگر سير و مسير‌تان آن باشد که عملِ صالحِ شرعي جزء زندگي‌تان قرار گرفت به حياتي طيب و پاک يعني حياتي که از هر گونه نقص‌ فکري و صفت عملي مبرا است، نايل مي‌شويد و در اين مسير هيچ تفاوتي بين زن و مرد نيست، و در راستاي ادامه چنين زندگي، همه اعمالتان به عالي‌ترين شکلِ ممکن پذيرفته مي‌شود. (5)
در نگاه فوق نظر زن و مرد را به سوي هدفي فوق اهداف عادي و سطحي زندگي مي‌اندازد و همان‌طور که عرفا مي‌گويند؛ انسان‌ها بر اساس آرزوهايشان ارزيابي مي‌شوند. اسلام با داشتن آرزويي چنين بزرگ، انسان‌ها را دعوت به بزرگي‌هايي فوق بزرگي‌هاي اهل دنيا مي‌کند.
اگر آرزو‌هاي انسان پست شد انسان هم پست مي‌شود هر چند استعداد متعالي شدن داشته باشد و اگر آرزوهايش متعالي شد اين انسان متعالي است، هر چند با تلاش به آن آرزوها برسد. وقتي متوجه باشيم ارزش هر موجودي به عظمت اهدافي است که آن موجود استعداد رسيدن به آن اهداف را داشته باشد، متوجه مي‌شويم وسعت انسان با داشتن دست‌يابي به حيات طيب، تا کجا است. بعضي از اهداف هر چند بزرگ باشد، براي بعضي موجودات غير قابل دسترس است؛ مثلاً تفکر عميق براي حيوان قابل حصول نيست چون استعداد آن را ندارد، اما اگر موجودي استعداد رسيدن به اهدافي را داشته باشد به اين معني نيست که به راحتي و بدون تلاش به آن‌ها دست مي‌يابد، بايد براي رسيدن به اهدافِ متعالي‌ از ميل‌هايي بگذرد و از محدوديت‌ها خود را آزاد کند تا زمينه رسيدنِ به اهداف عاليه در آن شکل بگيرد. مثل قرب الي الله که زمينه و استعداد آن براي همه انسان‌ها هست ولي همه انسان‌ها به آن مقام به طور طبيعي و بدون تلاش خاص نمي‌رسند، هر چند آن هدف براي همه رسيدني است. انسان بر اين اساس که مي‌تواند به حيات طيب برسد عالي‌تر از حيوان است ولي تا وقتي نرسيده است فرقي با حيوان نمي‌کند. پس از يک جهت هر موجودي بر اساس هدفي که استعداد يافتن آن را دارد ارزيابي مي‌شود به اين معني که اين موجود مي‌تواند متعالي باشد. هيچ‌وقت نمي‌گويند که حيوان مي‌تواند متفکر باشد، ولي مي‌گويند انسان مي‌تواند متفکر باشد. حالا اگر انسان مي‌تواند به حياتِ طيب برسد به عنوان يک ملاک مي‌توان او را به عنوان مخلوقي بزرگ ارزيابي کرد ولي از جهت ديگر هرکس به اين هدف برسد متعالي است نه هرکس که فقط در حدّ استعداد رسيدن به آن هدف متوقف باشد. در آيه مورد بحث مي‌فرمايد رسيدن به حيات طيب، زن و مرد ندارد. يعني چون ملاک ارزيابي انسان حيات طيب است و چون زن و مرد هر دو امکان رسيدن به اين هدف را دارند پس در ديدگاه اسلام زن و مرد هر دو در يک کمال بالقوه‌با هم برابرند، يعني هر دو مي‌توانند به اين حيات طيب برسند. اما وقتي رسيدند از نظر کمال فرقي با همديگر ندارند ولي اين بدين معني نيست که آن دو در هر حال با هر خصوصيت، ارزش مساوي دارند! اين چيزي است که روح اومانيستي و پيروان فمينيسم بر آن تأکيد دارد. قرآن براي آن‌که انسان‌ها گرفتار چنين مهلکه‌اي نشوند موضوع «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ»؛(6) را به ميان مي‌آورد تا روشن کند نه تنها هر زني با هر مردي از نظر ارزش مساوي نيست، که هر مردي با هر مردي نيز مساوي نيست، بلکه ارزش همه به اندازه تقوايي است که دارند و اگر از اين موضوع غفلت شود انواع ارزش‌گذاري‌هاي مَن در آوري به ميان مي‌آيد و مردم را مشغول خود مي‌کند و از اصل کمال غفلت مي‌شود.
حرف اين بود که براي رسيدن به حيات طيب امکانات مشابهي در اختيار زن و مرد گذاشته‌اند و هدايت قرآن براي رساندن انسان‌ها به آن کمال است، قرآن آمده است تا ما را به سوي حيات طيب هدايت کند. قرآن؛ نيامده بگويد آيا مساوي هستيم يا نيستيم، چون درد ما اين نيست، بايد ديد چطور دردمان را درمان کنيم. از آن طرف نگاه کنيم به جامعه‌اي که چون نتوانسته است در فرهنگ خود اين مسئله را درست حل کند با چه مصيبت‌هايي روبه‌روست. پس اگر سؤال شود آيا براي رسيدن به حيات طيب، زن و مرد داراي استعداد مساوي هستند و امکانات مشابهي در اختيارشان گذاشته‌اند؟ جواب مثبت است، منتها بايد متوجه بود که هرکدام اگر در مسيري که بايد سير کنند قرار گيرند و استعدادهاي خود را به کار اندازند به آن هدف متعالي که براي هر دو يکسان است مي‌رسند. بايد به اين نکته نيز توجه کرد که زن و مرد از يک جهت داراي ابعاد ثابت و يکساني هستند که هر دو بايد آن را رشد دهند، در همين راستا بعضي از احکام الهي به صورت کلي براي زن و مرد يکسان است و به بُعد انساني و ثابت و مشترک بين آن دو نظر دارد. مثل اين‌که زن و مرد هر دو بايد نماز صبح را دو رکعت بخوانند. ولي از جهت ديگر هر کدام براي رسيدن به حيات طيب استعدادهاي مخصوص به خود را دارند که پيرو آن استعدادها وظايفي مخصوص به خود دارند. انساني که بدنش زن است اگر خواست به حيات طيب برسد بايد ابعاد مخصوصِ زن بودنش را بشناسد و رشد دهد، مردي هم که خواست به حيات طيب برسد بايد دو کار انجام دهد، يک کار مربوط به انسانيت مشترک بين مرد و زن است و يک کار انجام وظايف مخصوص به مردبودن است. حال اگر آن وظايفي که مربوط به مردبودن است درست انجام ندهد در واقع وظيفه‌اش را که منجر به رسيدن به حيات طيب است درست انجام نداده و به قرب الهي که مقصد و مقصود همه انسان‌ها است نايل نمي‌شود.
خداوند ولي مطلق است و قرآن در اين رابطه مي‌فرمايد: «فَاللّهُ هُوَ الْوَلِي»؛ آن ولي مطلقِ هستي براي اين‌که ما را به ولايت و قرب برساند تا از همه‌ي آفات و خطراتِ راه آسوده شويم برنامه به ما داده است تا طبق آن وظيفه خود را بشناسيم و بدان عمل کنيم. اگر راه نبوت و امامت بسته است و مخصوص ذوات خاص است، راه ولايت بسته نيست همه مي‌توانند «ولي‌‌الله» شوند، اگر کسي عقب افتاد مشکل مربوط به خودش است. خداوند جهاني آفريده و زمينه‌هايي فراهم کرده است که همه به آن نقطه انتهايي کمال يعني «ولي‌‌الله» شدن نايل شوند، و به ما خبر مي‌دهد کسي که به مقام ولي‌‌اللهي رسيد همه‌ي غم‌ها و حزن‌ها که براي انسان‌هاي معمولي هست، زير پايش قرار مي‌گيرد، چون هر غم و حزني ريشه در محروميت از مقصد و مقصود دارد، کسي که به مقام اُنس با خداوند رسيده به همه مطلوب‌هاي خود نايل شده است. خدايي که ولي عالم هستي است و به حکم رحمت و ربوبيتش مي‌خواهد انسان‌ها همگي ولي ‌الله شوند و به عالي‌ترين مقصد دست يابند، براي آن‌ها برنامه‌اي تعيين فرموده و وظايفي قرار داده است وظايف الهي دريچه‌هايي هستند که ولي هستي جلو انسان‌ها باز کرده است تا بتوانند به قرب او برسند. حال بعضي از آن دريچه‌ها فرائض‌اند و نمي‌شود در انجام آن‌ها کوتاه آمد و بعضي نوافل‌اند و رخصت انجام‌ندادنش را داده‌اند رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در حديث قدسي مي‌فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ: لَا يَزَالُ عَبْدِي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوَافِلِ مُخْلِصاً لِي حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ إِنِ اسْتَعَاذَنِي أَعَذْتُه»(7)
خداى تعالى مي‌فرمايد: هميشه بنده‏ى من به‌وسيله نوافل به من نزديك مى‏شود در صورتى كه كاملاً به من اخلاص دارد تا اين‌كه او را دوست دارم، پس هرگاه او را دوست داشتم گوش او مي‌شوم که بدان مي‌شنود و چشم او مي‌شوم که بدان مي‌بيند و دست او مي‌شوم که بدان مي‌گيرد اگر از من چيزى بخواهد به او مي‌دهم و اگر به من پناه آورد پناهش مى‏دهم.
در جاي ديگر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمايد: «قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى... وَ مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدِي بِمِثْلِ أَدَاءِ مَا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ لَا يَزَالُ عَبْدِي يَبْتَهِلُ إِلَيَّ حَتَّى أُحِبَّهُ وَ مَنْ أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ لَهُ سَمْعاً وَ بَصَراً وَ يَداً وَ مَوْئِلًا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ»؛(8)‏
خداوند مى‏فرمايد: ... بندگان من آن‌طور که با اداء واجبات مى‏توانند خود را به من نزديك كنند، از هيچ طريقه‌ي ديگر نمي‌توانند. بنده‌ي من همواره به طرف من تضرع و زارى مى‏كند تا آن‌گاه كه او را دوست مى‏دارم، و هرکس را دوست گرفتم گوش و چشم و دست او خواهم شد، هرگاه مرا بخواند او را اجابت مى‏كنم و اگر از من چيزى بخواهد به او مى‏دهم.
يعني انسان از طريق انجام فرائض و نوافل ديگر خودي برايش نمي‌ماند، خدا به جاي مشاعر او قرار مي‌گيرد، تمام وجودش غرق او مي‌شود و مظهر بصيرت خداوند مي‌گردد، و در واقع خداوند چشم او را در تصرف خود در مي‌آورد، الهي مي‌بيند و الهي مي‌شنود، ديگر شيطاني نمي‌بيند.
پس وظيفه‌هايي که خداوند براي ما معين فرموده نقش بسيار مهمي در زندگي ما مي‌توانند بازي کنند و دريچه‌ي رسيدن به مقصداند، اينجاست که ملاحظه مي‌کنيد عشق به وظيفه مربوط به کسي است که نمي‌خواهد در دنيا بپوسد، و قرب الهي را مقصد و مقصود خود قرار داده است و اين ديگر زن و مرد ندارد.

وظايف الهي؛ راه ورود به قرب

وظيفه‌هايي که خداوند براي زن و مرد تعيين فرموده هديه اوست به آن‌ها تا آن‌ها را از آن طريق به مقصد برساند. هديه‌اي که خداوند مي‌دهد دو وجه دارد. يک وجه مشترک بين زن و مرد، و يک وجه اختصاصي براي هرکدام، و همه‌ي آن‌ها دريچه‌هاي ارتباط با خدا مي‌باشند و از اين لحاظ بسيار دوست‌داشتني‌اند. آيا مي‌توان گفت چون بعضي از وظايف مردانه است و بعضي زنانه، تبعيض واقع شده است؟ مثلاً مردان بگويند اين چه ديني است که بايد ما مثل حمّال از صبح تا شب کار کنيم و لباس و مسکن و غذاي زن و فرزندانمان را فراهم کنيم، دين در جواب او مي‌‌گويد مثل حمّال چرا، مثل يک ولي‌الله وظيفه‌ات را نسبت به زن و فرزندانت انجام بده تا راه ورود به خدا را پيدا کني. يا زن بگويد که اين چه ديني است من بايد صبح تا شب مثل کلفت‌ها مشغول بچه‌داري و پخت و پز باشم و آقا راحت بروند در اجتماع بگردند. دين در جواب او مي‌گويد؛ بگو من مثل يک ولي‌الله از دريچه‌ي انجام وظيفه نسبت به فرزندان و همسرم راه ورود به مقام اُنس با حق را در جان خود فراهم مي‌کنم.
مشکل از اين‌جا پيش آمد که انسان جديد جايگاه وظايفي را که دين براي زن و مرد تعيين فرمود نتوانست تحليل کند. انساني که نتواند خودش را درست تعريف و ارزيابي کند، زن و مردي خود را نگاه مي‌کند نه وظيفه را، در مقابل دستورات دين به مشکل مي‌افتد. در حالي که اگر من به جايگاه وظايف خودم درست نگاه کنم همه آن‌ها را دوست خواهم داشت. زيرا آن‌ها سبب پذيرفته شدن من در قرب الهي مي‌شوند. خداوند از طريق دين اسلام به من مي‌گويد آقا وظيفه‌ات را نسبت به جامعه ‌و خانواده ‌و خودت درست انجام بده تا ما تو را قبول ‌کنيم. اين لطف بزرگي است. لذا اگر به وظيفه‌ام نگاه کردم ديگر بحث مقايسه وظيفه‌ي خود با وظيفه زن‌ها مطرح نيست، که کدام مهم‌تر هستند. اينها دو نوع وظيفه است براي صعود. اگر وظايف را با همديگر مقايسه کرديد مصيبت شروع مي‌شود. و قرآن مي‌فرمايد: «وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ»؛(9) هر کدام هماني را که هستيد رشد دهيد، آرزوي کمالاتي را که خداوند به ديگري داده است ننماييد. چون به‌هرحال هرکس چيزهايي دارد و چيزهايي ندارد، راه کمال او از طريق استفاده از همان چيزهايي است که دارد. من اين‌جا نشسته‌ام و شما آنجا، يعني من در جايي که شما نشسته‌ايد نيستم و شما در جايي که من نشسته‌ام نيستيد. آيا درست است که بگويم خدايا چرا من اينجا بنشينم و آن‌جا نباشم؟ اگر من به آنچه شما داريد نگاه کنم، مي‌بينم که ندارم، پس احساس کمبود مي‌کنم. در حالي که اگر به جايي که نشسته‌ام به عنوان شرايط انجام وظيفه نگاه کنم اين احساسِ کمبود را ندارم. معني اين که عرض کردم مصيبت از آنجائي شروع شد که زنان و مردان به جاي نظر به وظايف، پاي مقايسه را جلو آوردند، از اين قرار است. زنان به مردان نگاه مي‌کنند و در نتيجه امکاناتي را که خداوند در اختيار مردان قرار داده است تمنا مي‌نمايند و مي‌گويند چرا خدا اين‌ها را به ما نداد. مردان هم به زنان نگاه مي‌کنند و مي‌بينند امکاناتي را که در اختيارِ زنان است ندارند. پديده عجيبي پيش مي‌آيد که هرکس آن چيزهايي را که ديگري دارد مي‌خواهد. در حالي که خداوند به ما مي‌گويد درست است آن امکانات را به تو نداديم ولي تو را که از حريم خود بيرون نکرديم، آنچه را بايد به تو مي‌داديم داديم، تو چرا به ديگران نگاه مي‌کني، به آنچه که دريچه‌ي صعود خودت مي‌باشد نگاه کن.
آن‌چه باعث مي‌شود دوگانگي‌ها و غفلت‌ها رخ بنمايد اين است که به امکانات همديگر نگاه مي‌کنيم نه به آنچه خود داريم. و لذا احساس نقص برايمان پيش مي‌آيد و اعتراض به خدا شروع مي‌شود! در حالي که اگر زن و مرد هر کدام توجه کنند خداوند به هر کدام از آن‌ها امکانات خاصي داده است تا سکوي صعودشان باشد، بنده با اين امکانات مي‌توانم بندگي کنم، پس چه کار دارم دنبال امکانات شما باشم. شما هم چه کار داري به من نگاه کني، به وظيفه‌ات نگاه کن و امکاناتي که براي انجام وظيفه در اختيار داري، وظيفه‌اي که دريچه ورود به مهماني حق است.

خودت باش، غيرِ خودبودن را نخواه

اگر زنان و مردان به آنچه که دريچه‌ي ورود به مهماني حق است و به آن‌ها داده‌اند نگاه کنند در عيش و قرار و آرامش و شعف و حضور قلب و مستي و معنويت قرار مي‌گيرند. در حالي که اگر به آنچه که خدا به آن‌ها نداده است نگاه کنند در حسادت و پريشاني و غفلت و فرسايش و اضمحلال قرار مي‌گيرند و عملاً راه ورود به شرايط اُنس با خدا در جلويشان بسته خواهد شد. خداوند مي‌فرمايد: اگر مي‌خواهي در آرامشِ بندگي به‌سر ببري به وظيفه نگاه کن. وظيفه اين بود که به شجره نزديک نشويم، نه تنها از آن نخوريم، حتي نزديک هم نشويم، وقتي به‌جاي نظر به وظيفه، به شجره نگاه کرديم، ديديم ميوه‌هاي شجره را نداريم، مصيبت شروع شد و از همه چيز محروم شديم. وظيفه اين بود که «وَ لَا تَقْرَبا هَذِهِ الشَّجَرَه»؛(10) به اين شجره نزديک نشويد تا در مقام اُنس با خدا باشيد. «فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَه‌ي بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّه‌ي» چون از آن خوردند زشتي‌هايشان برايشان آشکار شد زن به نداشتن چيزهايي که خودش ندارد خود را مشغول کرد و به امکانات مرد شدن فکر کرد و مرد هم به چيزهايي که ندارد ولي زن دارد نگاه کرد. به چيزهايي که نبايد داشته باشند نگاه کردند، نتيجه‌اش اين شد که ندا آمد «اهْبِطُواْ مِنْهَا»؛(11) از بهشت خارج شويد. شما بيشتر مي‌خواستيد، از همه آنچه داشتيد محروم شديد. در حالي‌که قبلاً فرموده بود: «يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّه‌ي»؛(12) اي آدم تو و همسرت، به عنوان نماد همه زنان و مردان، در بهشت باشيد، در بهشتِ قرار و آرامش، در بهشتي که تو باشي و خدا و آن همه امکانات براي باقي ماندن در مقام لقاء الهي. آري قصه آدم قصه‌ي آدميت است، آن‌جا يکي بوديم و همه آن‌جا بوديم و آن آدميت که آن‌جا بود همه ما بود.(13)
پس مشکل از آن‌جا شروع شد که از وظيفه غافل شديم. آن‌هايي که در نور وظيفه مستقرند اصلاً احساس کمبود نکردند، کمبودي نيست، من از اين طريق مي‌توانم صعود کنم شما از آن طريق. هر چند ممکن است در شرايط حاضر وظايف زنان حضور در صحنه‌هاي اجتماعي نيز باشد، باز موضوعِ انجام وظيفه در ميان است، نه مقايسه زنان با مردان. عمده آن است که متوجه باشيم زن بايد در جايگاه خودش باشد و آن جايگاه را اسلام تعيين مي‌کند. در بعضي از زمان‌ها ممکن است جايگاه او علاوه بر خانه، در اجتماع هم باشد ولي مواظب باشد که براي خود جايگاه مرد بودن را نخواهد، بلکه خودش باشد. مصيبتي که براي بعضي از خواهران پيش مي‌آيد اين است که بخواهند نداشتن‌هايي که در مقايسه با مردان ندارند، با پيداکردن خصلت مردان، آن را پيدا کنند. اين‌جا است که از نور وظيفه خارج گشته و راه خلوت و اُنس با خدا را گم مي‌کنند.
سؤال: قرآن از قول مادر حضرت مريم (سلام الله عليها) مي‌فرمايد: «لَيْسَ الذَّكَرُ كَالأُنثَى»؛(14) پسر همانند دختر نيست. و معلوم است مادر مريم (سلام الله عليها) ناراحت شده‌اند که چرا فرزندشان دختر شده است. آيا اين نشانه‌ي کم‌ارزش‌دانستنِ دختران نيست؟
جواب: خير، قضيه از اين قرار بوده که مادر مريم (سلام الله عليها) با توجه به اطلاعاتي که داشت مبني بر اين‌که از نسل او پيامبري خواهد آمد، نذر کرده بوده چون وضع حمل کرد، فرزندش را به عنوان خدمت‌گذار بيت‌المقدس در خدمت اوامر الهي قرار دهد، قرآن مي‌فرمايد: «اِذْ قَالَتِ امْرَأَه‌ي عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ”؛(15) آن‌گاه که همسر عمران گفت: پروردگارا! من نذر کرده‌ام که آنچه در شکم دارم از زير فرمان من آزاد باشد و تحت فرمان تو قرار گيرد، پس از من قبول بفرما، که تو شنواي تقاضاي بندگانت هستي و مي‌داني چگونه او را تربيت بفرمائي. جناب عمران يعني پدر حضرت مريم (سلام الله عليها)، خودشان پيامبر نبودند ولي به پيامبران بني اسرائيل وصل مي‌شوند، اين‌ها متوجه بودند بايد از نسل آن‌ها پيغمبري بيايد. همسر عمران فکر مي‌کرد همين نوزادي را که باردار است همان پيامبر خداست. لذا به اين اميد نذر مي‌کند براي اين‌که فرزندش خوب تربيت شود او را به بيت‌المقدس بسپارد، به اين اميد که آن فرزند پسر است و امکان تربيت او در بيت‌المقدس فراهم است. اما وقتي کودک به دنيا آمد متوجه شد دختر است، فکر کرد تمام نقشه‌هايش به هم خورده لذا گفت: «رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنثَى»؛ خدايا! من دختر به دنيا آوردم. خداوند مي‌فرمايد: «وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ»؛ و خدا به آنچه او متولد کرد آگاه است «وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالأُنثَى»؛ و آگاه است که زن و مرد مساوي نيستند ولي خبري که به شما داده شده دروغ نيست، در همين رابطه و از طريق همين نوزاد مردي چون عيسي(عليه السلام) خواهد آمد و عظمت خدا در شکل تولد او ظهور خواهد کرد. پس چنانچه ملاحظه مي‌فرمائيد از اين آيه به عنوان يک موضوعِ مستقل استفاده نمي‌شود که دختر و پسر از نظر ارزش مساوي نيستند. بلکه موضوع در رابطه با امر خاصي بوده است که بايد از طريق مردي به نام عيسي(عليه السلام) انجام بگيرد و حالا با دختري به نام مريم روبه‌رو شده‌اند، غافل از اين که آن امر خاص با واسطه مريم (سلام الله عليها) انجام مي‌گيرد و نه از طريق خود او و لذا مريم تحت تربيت حضرت زکريا(عليه السلام) قرار گرفت و زمينه تولد حضرت عيسي(عليه السلام) در او فراهم گشت.

پي‌نوشت‌ها:

1 - کتاب فرازهايي از اسلام، انتشارات جهان آرا، مقاله حقوق زن در اسلام، علامه طباطبائي«رحمة‌الله‌عليه»، ص 141.
2 - همان، ص 141.
3 - سوره آل عمران، آيه 195.
4 - سوره حجرات، آيه 13.
5- مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ
هر کس از مرد و زن کار نيکي به شرط ايمان به خدا به جاي آرد ما او را به زندگاني خوش و با سعادت زنده ابد مي‌گردانيم و اجري بسيار بهتر از عمل نيکي که مي‌کردند به آنان عطا مي‌کنيم.
6 - سوره حجرات، آيه 13.
7 - إرشاد القلوب إلى الصواب، ج‏1، ص 91.
8 - بحار الأنوار، ج‏67 ، ص 17.
9 - سوره نساء آيه 32.
10 - سوره بقره، آيه 35.
11 - سوره بقره، آيه 38.
12 - سوره بقره، آيه 35.
13 - به کتاب «هدف حيات زميني آدم»رجوع شود.
14 - سوره آل عمران، آيه 36.
15 - سوره آل عمران، آيه 35.

منبع مقاله :
طاهرزاده، اصغر، (1388) زن آن‌گونه که بايد باشد، اصفهان: لُب‌الميزان، چاپ اول