سفرنامه سلوکی(قسمت ششم)
سفرنامه سلوکی(قسمت ششم)
سفرنامه سلوکی(قسمت ششم)
نهم:
خوف و حزن
از این رو قرآن کریم بین خشیت و خوف فرق می گذارد و خشیت از خداوند را از آن علما می داند: (إنما یخشی الله من عباده العلمؤا)؛ و گاهی خشیت و خوف را در قبال هم یاد می کند: (ویخشون ربهم و یخافون سوء الحساب) (سوره ی رعد، آیه ی 21)؛ اینها از جلال و عظمت خدا خشیت دارند و از حساب سخت قیامت ترسناکند؛ که در این آیه، خوف به عذاب قیامت، و خشیت به عظمت حق اسناد داده شده است. بهشت اهل خشیت نیز بالاتر از بهشت کسانی است که اهل خوفند که در این مورد قرآن کریم می فرماید: (ذلک لمن خشی ربه) (سوره ی بینه، آیه ی 8).
از این رو موحد هرگز غیر از خدا خشیت ندارد ولی خوف دارند؛ به این معنا که، یک موحد از مار و عقرب می ترسد که مبادا گزیده بشود، ولی خشیتش مخصوص خداست،؛ یعنی می داند که هر موجودی بخواهد آسیب برساند بر اثر فرمان الهی است و هیچ موجودی بدون فرمان حق نه سودی می رساند و نه نفعی؛ زنبور عسل که سود می رساند، به فرمان حق است که راه الهی را طی کرده است.
از این رو موحد ناب، خشیتش مخصوص خداست، گر چه نسبت به موجودات دیگر، ترتیب اثر عملی می دهد، و این معنای خوف است.
اقسام خوف
1- خوف در مقابل حزن، چنین تفسیر می شود که خوف نسبت به آینده و حزن نسبت به گذشته است؛ یعنی اگر کسی در گذشته مطلوبی را از دست داده و یا نامطلوبی دامنگیر او شده باشد، هم اکنون محزون و غمگین است و اگر احتمال بدهد که در آینده، مطلوبی را از دست خواهد داد یا نامطلوبی دامنگیرش خواهد شد، هم اکنون خائف و هراسناک است. پس خوف، نسبت به آینده و حزن نسبت به گذشته است.
حزن، نسبت به آینده نیز تصور می شود و آن در صورتی است که انسان یقین داشته باشد که در آینده، مطلوبی را از دست می دهد یا نامطلوبی دامنگیرش می شود. چنین شخصی هم اکنون غمگین است نه خائف؛ مثلا اگر به یکی از دوستان شخص بیمار، بگویند بیماری دوست شما خطرناک است و او در آینده ی نزدیک خواهد مرد، در این صورت آن دوست، محزون می شود نه خائف. خوف ندارد چون یقین دارد که این بیمار رفتنی است؛ اما غمگین است که دوستی را از دست خواهد داد.
2- خوف در مقابل رجاء این است که انسان از یک طرف، خائف و از طرف دیگر، امیدوار باشد؛ یعنی خوف به گونه ای نباشد که زمینه ی یأس را فراهم کند، بلکه به گونه ای باشد که احتمال «عدم زوال مطلوب» یا احتمال «عدم حدوث نامطلوب» در ذهن ظهور کند که در نتیجه زمینه ی رجاء را هم فراهم آوردو گفته اند خوف «سالک الی الله» نباید خوف صرف باشد؛ بلکه باید امیدوار هم باشد که در این صورت، خوف در مقابل رجاء قرار می گیرد و در بحثهای اخلاقی این دو با هم ذکر می شود.
3- خوف در مقابل امن، بسیار خوب است، ولی امن در مقابل خوف، بسیار بد است. کسی که خائف است در صدد جبران و تدارک گذشته است؛ اما کسی که اهل نظر و فکر نیست و قلبش قسی و لاهی و سرگرم است خود را در امان می پندارد. قرآن کریم در این مورد می فرماید: (فلا یدمن مکر الله إلا القوم الخاسرون) (سوره ی اعراف، آیه ی 99)؛ تنها تبهکارانند که خود را در امان و قلعه ی امن می پندارند و نمی دانند که کار کیفر و عفو به دست گیری است؛ چنانکه در آسیه ی دیگر آمده است: (ذلک یخوف الله به عباده) (سوره ی زمر، آیه ی 16). بنابراین، در آینده ی نزدیک یا دور ممکن است نعمت او از دستش برود یا مشکلی دامنگیرش شود؛ پس او نباید خود را در امان بداند.
امنیت هم بر دو گونه است:
الف: امنیت مذموم که در مقابل خوف قرار دارد و شرح آن گذشت.
ب: امنیت ممدوح، و آن امنیتی است که مصیب «ابرار» و «مقربین» می شود و خدای سبحان آن را به عده ای وعده داده است: (الذین امنوا ولم یلبسوا إیمانهم بظلم أولئک لهم الأمن و هم مهتدون) (سوره ی انعام، آیه ی 82)؛ آنها که مؤمن شده ودین خود را به ستم، نیالوده اند در امانند. سالکان کوی حق به امید این امنیت به سر می برند، نه «امن فعلی» که خود را در امان ببینند و هراسناک نباشند؛ چون در هر لحظه احتمال غفلت و زوال نعمت درباره ی هر کسی هست.
امنیت برتری نیز وجود دارد که نصیب هر سالکی نمی شود و آن این است که انسان وقتی به مقام رضا یا بالاتر از رضا برسد، نه ترسی دارد و نه حزنی. و سر این که ترس ندارد آن ایت که چیزی را در آینده از دست نخواهد داد؛ چون محبوب او جز حق، چیز دیگر نیست؛ و خدا هم از بین رفتنی نیست. انسان وقتی می ترسد که مطلوبی زوال پذیر داشته باشد.
از این رو، او ترسی ندارد. محبوب او نه گمان یا احتمال از بین رفتنش وجود دارد تا او خائف باشد ونه یقین زوال دارد تا او محزون باشد، بلکه به طور قطع محفوظ است. از این رو، او در مقام امین است.
نسبن به گذشته نیز چنین است. او در گذشته چیزی را از دست نداد؛ برای این که در گذشته هم محبوب او خدا بود. قهرا چنین کسی به مقام ولایت می دسد و اولیای الهی خوف و حزنی ندارند: (ألا إن أولیا الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون) (سوره ی یونس، آیه ی 62).
این در صورتی است که مفاد این آیه ی شریفه «خبر» باشد؛ نه وعده و «انشاء» و اگر وعده و انشاء باشد، ربطی به موضوع بحث کنونی ندارد و داخل در مطلب قبلی است که به آن اشاره شد و آن این که خداوند به عده ای وعده داده است که اینها در روز قیامت اندوه و ترسی ندارند و یا این که در دنیا نیز غمناک و هراسناک نخواهند بود.
به هر تقدیر، برتر از همه ی اینها کسی است که به مقام «رضا» باریابد. کسی که به این مقام می رسد گرچه چیزهایی را از دست می دهد و مصائبی نیز دامنگیر وی می شود، ولی او چون راضی به رضای حق است چیزی را بد نمی داند. زوال و حدوث چیزی برای او درد آور نیست. گوارا و ناگوارا بودن برای کسی است که خود، چیزی طلب می کند، تصمیم می گیرد و خواسته ای دارد، ولی اگر خواسته کسی فانی در خواسته ی حق بود و او از خود، هیچ خواسته ای نداشت، نگرانی او از رخت بربستن مطلوب و یا نگرانی از پیشامد حادثه ی نامطلوب معنا ندارد.
البته این درجه ی عالی برای کسانی که در اوایل سیر و سلوک قدم بر می دارند نیست؛ بر عکس برای آنان داشتن خوف و حزن، فضیلت است، بلکه برای متوسطان آنان نیز جمع بین خوف و رجاء کمال است تا برسند به جایی که مطمئن باشند این پیوند با خداوند صبغه ی اهی گرفت و همان طور که خداوند (خیر وأبقی) (سوره ی طه، آیه ی 73) است پیوند با او هم از خیر و بقاء سهم کامل دارد و گرنه انسان سالک به احتمال زوال چنین مقام و پیوندی رنجور خواهدشد و صرف بقاء خداوند کافی نیست؛ زیرا مادامی که پیوند حبی بین عبد محب و مولای محبوب برقرار است، عبد محب از بقای محبوب لذت می برد ولی با زوال چنین پیوندی هرگز بقای خداوند برای تأمین امنیت او کافی نیست.
منشأ خوف
انسان سالک حتی اگر عادل هم باشد؛ یعنی، واجبی را ترک نکند و حرامی را مرتکب نشود همیشه با خوف و حزن به سر می برد؛ زیرا مثلا غمگین است که چرا فضیلت ادای نماز را از رست داده است و نماز را باید «قضا» کند؛ یا هم اکنون می ترسد که مبادا بر اثر قضا شدن یک نماز، بعضی از فضایلی که مختص مردان الهی در آینده نصیب او نشود یا غمگین است که چرا مستحبی را ترک کرده است و می ترسد که بر اثر مستحب، در آینده فیض خاص، نصیبش نشود.
از این بالاتر اگر همه ی واجبها و مستحبها را انجام بدهد و از همه ی حرامها و مکروهها بر حذر باشد و از این جهت خوف و حزنی نداشته باشد، همه ی کارهای خود را در برابر نعمتها الهی که می سنجد، می بیند نتوانسته است شکر نعمت خدا را بجا آورد؛ چون خود انجام واجب و ترک معصیت، توفیق است، و خود این توفیق، نعمت است و این نعمت، شکر جدیدی طلب می کند. از این رو انسان حسابگر همیشه خود را بدهکار می بیند و آنگاه غمگین است که چرا نمی تواند این بدهکاری از برخی فیضهای آینده محروم بماند. به این ترتیب، خوف و حزن از لوازم سیر و سلوک سالکان الهی است.
خوف و حزن ممدوح و مذموم
اندوه و ترس هم ذاتا یا خوب نیست؛ بلکه به لحاظ متعلق، گاهی خوب و گاهی بد است. قرآن کریم گاهی می فرماید: (ألا إن أولیاء الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون) (سوره ی یونس، آیه ی 62): اولیای الهی ترسی ندارند و اندوهگین هم نیستند. از سوی دیگر در سوره ی مبارکه ی «حدید» می فرماید همه ی پدیده های عالم، آزمونی بیش نیست، انسان گاهی در حضیض تهی دستی و گاهی در اوج توانایی است، گاهی ایستاده، گاهی نشسته و گاهی افتاده است و همه ی اینها امتحان الهی است: (لکیلا تأسوا علی ما فاتکم ولا تفرحوا بنا اتیکم) (سوره ی حدید، آیه ی 23)؛ برای این که روزی که یکی از این قدرتها به دستتان رسید فرحناک و وقتی که از اختیار شما خارج شد، اندوهناک نباشید. کسی که در کلاس امتحان نشسته، در صورتی غمگین است که احتمال عدم موفقیت بدهد و در صورتی خوشحال و آرام است که احتمال موفقیت بدهد و چون متاع دنیا فریب و نیرنگ است، ثبوت و سقوط آن زمینه ای برای نشاط یا اندوه ندارد.
قرآن کریم می فرماید: (ولمن خاف مقام ربه جنتان) (سوره ی الرحمن، آیه ی 46) یا (أما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی* فإن الجنة هی المأوی) (سوره ی نازعات، آیات 40-41) و به عنوان صفتی برجسته، اولیای الهی را اهل ترسر می داند؛ چنانکه درباره ی اندوه و غم نیز چنین است؛ یعنی در عین حال که حزن را از اولیای الهی نفی می کند، می فرماید: (تری أعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق) (سوره ی مائده، آیه ی 83)؛ برخی از اولیای الهی، وقتی آیات خدا را می شنوند و حق برای آنها روشن می شود، از این که تاکنون به آن نرسیده اند و نیز از این که هم اکنون نیز توفیق نصیبشان نمی شود تا به لقای الیه باریابند، محزونند از این رو تنها اشک چشمشان می ریزد بلکه اشک، شبکه ی چشمشان را پر می کند و یکسره سرازیر می شود که گویا «چشم» می ریزند نه «اشک».
پس اگر غم و اندوه برای از دست دادن فضیلتی عقلی و کمالی الهی باشد، فضیلت است؛ زیرا همسن غم و اندوه، زمینه را برای تدارک فضیلت از دست رفته فراهم می کند.
بعضی از غمها زمینه ها را از بین می برد و مانع نفوذ آفتاب است. اصولا واژه ی غم از «غمام» (ابر) گرفته شده، ابر چون جلو آفتاب و نور را می گیرد و فضای باز را می بندد، به آن «غمام» می گویند. اندوه نیز اگر در صحنه ی دل پیدا شود، جلو نور علم و اندیشه را می گیرد، فضا را می بندد و انسان را احساس می کند در مداری بسته زندگی می کند از این رو، مغموم است. این غم از آن جهت که جلو آفتاب، نور و حرارت را می گیرد مذموم است؛ ولی گاهی ابری زمینه ای برای تبدیل به باران و تلطیف هوا و سرسبزی مزرع و مرتع پدید می آورد. برای تابش بهتر نور و تلطیف هوا چنین ابری مطلوب و امید بخش است.
ذات اقدس خداوند، عده ای را در قیامت، غمگین معرفی می کند: (إنه کان فی أهله مسرورا) (سوره ی انشقاق، آیه ی 13)؛ کسی که در دنیا شادمانه زندگی می کرد، هم اکنون غم مستمر دامنگیر او شده است. چون نشاط باطل غم صادق را در درون خود دارد؛ زیرا هر دروغی، راستی را در کنار خود دارد؛ اگر لذت و نشاط دنیا دروغ بود، غم صادقی در پشت پرده آن هست؛ مثلا، در دنیا اگر کسی بیجا به پست و مقامی برسد نشاطی کاذب و غمی صادق دارد؛ اما غمش مستور و نشاطش مشهور است و چون جهان بر محور قسط و عدل و صدق و حق می گردد، طولی نمی کشد که این نشاط کاذب بر طرف شده، نالایق بودنش آشکار می گردد و آن پست و مقام از او گرفته می شود و آنگاه غم صادق، خود را نشان می دهد. بنابراین، سرور و نشاط اختصاصی به دنیا ندارد و در مورد مسائل معنوی و آخرت نیز هست. ذات اقدس خداوند در آیه ی کریمه ی: (صفراء فاقع لونها تسر الناظرین) (سوره ی بقره، آیه ی 69) سرور را درباره ی مسائل دنیایی بکار برده چنانکه می فرماید: (إنه کان فی أهله مسرورا).
نیز در ارتباط با فرح در زمینه ی مسائل معنوی می فرماید: (لله الأمر من قبل و منبعد و یومئذ یفرح المؤمنون) (سوره ی روم، آیه ی 4)؛ روزی که موحدان پیروز می شوند مسلمانان خوشحال خواهند شد. این آیه دو پیام دارد: یکی این که وظیفه ی ماست هر جا بشنویم مسلمانان، موحدان و خداشناسان، پیروز شده اند خوشحال باشیم و زمینه ی پیروزی آنها را نیز فراهم کنیم. آن روز، سخن از ایران و روم بود و جنگ مسلمانان با غیر مسلمین یا اعراب با دیگران نبود، ولی در عین حال قرآن می فرماید: همین که موحد بر غیر موحد پیروز شود، مؤمنان خوشحال می شوند از این جا معلوم می شود قرآن ما را به داشتن نشاط در پیروزی توحیدی فرا می خواند.
این در جنگ بیرون یعنی جهاد اصغر است و مهم جنگ درون است که اگر در نبردهای درونی بین رذایل و فضایل، توانستیم از عهده ی امتحان کامیاب درآییم مسرور خواهیم بود. مبتای به حسد اگر توانست آن را سرکوب کند یا جاهل و معصیت کار اگر موفق شد جهل و گناه را به علم و اطاعت تبدیل کند باید مسرور شود. وقتی پیروز شدن در جهاد اصغر یا جبهه ی بیرون خوشحالی دارد، پیروز شدن در جهاد اکبر و جبهه ی درون باید به گونه بهتر خوشحالی داشته باشد و این سرور و نشاط است که دایمی خواهد بود؛ زیرا تجرد روح و دوام و ثبات آن سبب دوام اوصاف نفسانی می گردد.
قرآن درباره ی سرور و نشاط مؤمنان در بهشت می گوید: (فوقیهم الله شر ذلک الیوم ولقیهم نضرة و سرورا) (سوره ی انسان، آیه ی 11)؛ ذات اقدس اله بهشتیان را از شر قیامت نجات داده و آنها را برای همیشه مسرور و فرحناک کرده است. نیز قرآن کریم می فرماید: هنگامی که نامه ی اعمال را به دست راست پرهیزکار وارسته می دهند به نزدیکان خود یا سایر مؤمنان ملحق می شود در حالی که مسرور است: (وینقلب إلی أهله مسرورا) (سوره ی انشقاق، آیه ی 9)
خوف هم ب دو گونه است. خوف از خدا، بسیار خوب و خوف از دنیا بسیار بد است. خوف اگر برای مقام رب باشد، ستودنی است؛ چنانکه خدای سبحان فرشته ها به را خوف می ستاید: (یخافون ربهم من فوقهم و یفعلون ما یؤمرون) (سوره ی نحل، آیه ی 50). ترس ملائکه ترس ممدوح است. آنها ترس فقدان مال و اولاد و جاه ندارد، این ترس ممدوح و خوب را اولیای الهی هم دارا هستند و آیه ی مذکور درباره ی آنان نیز صادق است. چون آنان نیز : (یدعون ربهم خوفا وطعما) (سوره ی سجده، آیه ی 16)؛ برای رضای خدا کار می کنند و تنها از او می ترسند.
اهل بیت (علیهم السلام) فرموده اند: بهترین عبادت، عبادت احرار، محبان و شاکران است که عبادتی شاکرانه دارند نه خائفانه، ولی همان احرار، خوف دارند و خوفشان از هجران خداست. در دعای کمیل آمده: «هبنی صبرت علی حر نارک فکیف أصبر عن النظر إلی کرامتک» (مفاتیح الجنان، دعای کمیل)؛ خدایا! گرچه بتوانم بر آتش تو صبر کنم می ترسم که به لقای تو، راه پیدا نکنم. این گونه خوفها، خوفهای ظریف و ممدوح عقلی است، نه خوف نفسی.
امید نیز ذاتا خوب یا بد نیست. اگر انسان به مرکز قدرت امیدوار باشد، خوب است؛ چنانکه می فرماید: مؤمنان به تجارتی پایدار و بی «بوار» امیدوارند: (یرجون تجارة لن تبور» (سوره ی فاطر، آیه ی 29). امیر المؤمنین (سلام الله علیه) نیز به پنج چیز وصیت می کند و از جمله می فرماید: «لا یرجون أحد منکم إلا ربه» (نهج البلاغه، حکمت82): جز به خدا امیدوار نباشید. اگر معبود، خدای قدیر و مهربان مطلق است، دلیلی ندارد که انسان از غیر خدا بترسد. چون غیر خدا منشأ اثر مستقل نیست.
ترس امید آفرین
لطف خدا نخست، شامل حال بنده می گردد و میل و گرایشی در او پیدا می شود، آنگاه او به طرف خدا حرکت می کند. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در باب ذکر و یاد حق می فرماید: «الذکر لیس من مراسم اللسان ولا من مناسم الفکر ولکنه أول من المذکور و ثان من الذاکر» (شرح الحکم، ج2، ص134)؛ ذکر گرچه با زبان و فکر نیست، اول از مذکور و بعد از ذاکر است. مذکور، خداست که ما به یاد او هستیم ولی اول، او به یاد ماست و لطفش شامل حال ما می شود که در نتیجه ی آن ما متنبه می شویم و آنگاه به یاد او می افتیم و آنگاه او این یاد ما را گرامی می دارد و به ما پاسخ می دهد.
پس خدایی که مذکور است اول به یاد بنده و بنده ای مه ذاکر است بعد به یاد خداست. نوع انسانها این گونه هستند و کمتر کسی است که در خود این گرایش را احساس نکند، اما افراد عاقل، از این گرایش و نسیم سعادت، بهره می برند و غافلانه از آن نمی گذرند. وقتی حالتی در آنها پیدا شود از آن بهره می برند و بر اساس همان حالت پدید آمده حرکت می کنند و به دعا، مناجات، توبه، و یا به کار خیر دیگری می پردازند و به این ندای الهی پاسخ مثبت می دهند؛ اما عده ای پس از پیدایش این حالت احیانا سدی تکان می دهند و احساس نشاط موقت می کنند، ولی به آن ترتیب اثر نمی دهند.
حاصل این که: عده ای چون وعده و وعید دروغ شیطان، کلید افکار و اندیشه های آنهاست، مجموعه ی حیات آنها را سراب تنظیم می کند و از این رو بی وزن هستند؛ اما کلید افکار و اندیشه های عده ای را وعده و وعید الهی تنظیم می کند که بر اثر آن این مجموعه، طوبا، طیب، روح و ریحان می شود و هم از این روست که خداوند از قرآن، به عنوان متاعی وزین یاد کرده است: (إنا سنلقی علیک قولا ثقیلا) (سوره ی مزمل، آیه ی 5). و ما می دانیم که قرآن و عترت «ثقل» یعنی وزنه ی وزینی هستند و کسی هم که از این معارف، طرفی بسته وزین است و در قیامت ترازوی سنجش عقیده و عمل او بسیار سنگین خواهد بود.
در برخی روایات آمده است که: اگر در یک کفه ی ترازو «لا اله الا الله» و در کفه دیگر، مجموعه ی نظام کیهانی را بگذارند، «لا اله الا الله» سنگینتر است: «فلو وضعت السماوات و الأرضون السبع فی کفة ووضع لا إله الا الله فی کفة اخری لرحجت بهن ولو وضعت علیهن أمثالها» (بحار، ج90، ص203)؛ زیرا مجموعه ی نظام آسمان و زمین، امری جسمانی و مادی است و بالاخره روزی فرسوده و متلاشی می شود و از بین می رود.
بنابراین، مؤمن، وزین و سنگین است. با این بیان، خوف ما هم تنظیم می شود که از چه کس و چه چیزی باید بترسیم. فقط از خدا باید ترسید و «لاغیر» چه بهتر که ما ترسی داشته باشیم و این ترس که از وعید نشئت می گیرد ما را به وعده که رحمت الهی است نزدیک کند. البته ترس امیدوار کننده نه ترس هراسناک کننده که این نعمت است و ثمراتی دارد.
کسانی که مرگ، نگران و به عمری طولانی امیدوار هستند، نه عمر طولانی را درست بررسی کرده و نه حقیقت مرگ را درک کرده اند. آنان خیال کرده اند مرگ به معنای نابودی است و انسان با مردن از بین می رود؛ در حالی که مرگ هجرتی بیش نیست و خود، حیات جدید است، حیاتی که نسبت به حیات دنیا قابل قیاس نیست. مرگ، انسان وارسته را از زندگی مادی و محفوف به انواع بلا به بوستان منتقل می کند و او (فروح و ریحان و جنة نعیم) (سوره ی واقعه، آیه ی 89) می شود. برای مؤمن هیچ لذتی گواراتر از لذت مرگ نیست؛ زیرا در آن حال، ائمه (علیهم السلام) و فرشتگان رحمت را با لطف و صفای خاص می نگرد. پس نوع این ترسها بر اساس جهلی است که شیطان بر جاهل تحمیل کرده است.
خشوع راهزن و راهگشا
اصولا، آنچه در طول راه سالک است، به سود او و آنچه که در عرض آن است، رهزن است. آنچه که از عرض جاده عبور می کند، مزاحم کسی است که می خواهد در طول آن حرکت کند. به این گونه از حرکتها که در عرض مسیر و مسلک است «عوارص» می گویند؛ ولی آنچه که در طول راه حرکت می کند اگر جلوتر باشد «قائد» و راهنما و اگر پشت سر باشد «سائق» و معین اوست. انسان، نیازمند است که کسانی در پیشاپیش او حرکت کرده به آنان اقتدا کند و قائدان صراط مستقیم «امام» انسانند. برخی پشت سر امام حرکت کرده مایه ی شیوع فکر وی هستند آنها «شیعیان» ائمه اند. به شیعه از این جهت شیعه گفته اند که پشت سر امامانشان حرکت می کنند و مایه ی شیوع عقاید، افکار، اخلاق، اعمال و سنت و سیرت آنان می شوند.
خشوع از این قبیل است: نسبت به خدای سبحان، در طول مسیر مستقیم قرار دارد و سودمند است و نسبت به غیر خدا، در عرض مسیر قرار گرفته و رهزن و راه بند است. کسی که دریابد قدرت خدا حق و در قبال آن هر چیزی فرض شود باطل است: (فماذا بعد الحق إلا الضلال) (سوره ی یونس، آیه ی 32) و بفهمد که عاجز است، چون مقهور خدای قهار است: (وهو القاهر فوق عباده) (سوره ی انعام، آیه ی 18) در برابر غیر خدا خشوع، یعنی ترس آمیخته با تعظیم ندارد. از این رو در خشوع و نیز در خشیت خود، موحد است؛ به این معنا که، فقط خدا می ترسد و خدا را گرامی می دارد.
از این رو قرآن می کوشد این فضیلت را نصیب نمازگزاران کند: (قد أفلح المؤمنون* الذین هم فی صلوتهم خاشعون) (سوره ی مؤمنون، آیات 1-2). اگر قرآن بگوید باید در همه ی حالات خاشع باشید، دشوار است و با طریقه ی سهل این سازگار نیست؛ چون دین، سهل و آسان است؛ چنانکه شریعتی که رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم حامل آن است، شریعت «سمحه ی سهله» است: «بعثنی بالحنیفیة السهلة المسحة» (بحار، ج22، ص264)؛ اما اگر به انسان دستور داده شود در نماز خاشع باشد سخت نیست؛ چون نماز بیش از چند دقیقه طول نمی کشد؛ مانند طهارت و حضور قلب که از حالات سودمند سالک است و در طول مسیر مستقیم قرار داشته و در نماز به آنها توصیه شده است.
قرآن کریم می فرماید: (حافظوا علی الصلوات والصلوة الوسطی) (سوره ی بقره، آیه ی 238)و مؤمنانی که مخاطب این خطاب و مأمور به این امرند وقتی امر خدارا امتثال کردند، خدا از آنها چنین یاد می کند: (والذین هم علی صلواتهم یحافظون) (سوره ی مؤمنون، آیه ی 9)؛ آنها محافظ نمازها هستند. چون در هر نماز خشوع هست و آنها نیز مواظب همه ی نمازها هستند در همه ی نمازها خشوع دارند، بنابراین، خشوع آنان از مقطعی بودن صرف، بیرون می آید و دوام نسبی پیدا می کند.
در چنین فضایی است که قرآن می فرماید: (ألم یأن للذین امنوا أن تخشع قلوبهم لذکر الله) (سوره ی حدید، آیه ی 16) و این، اختصاصی به حالت نماز ندارد؛ زیرا می فرماید: مؤمن باید همیشه خاشع و به یاد و نام حق باشد؛ یعنی، همان گونه که نام حق را تسبیح می کند: (سبح اسم ربک الأعلی) (سوره ی اعلی، آیه ی 1)، برای نام حق هم خاشع باشد.
خشوع و آرامش راستین
قرآن کریم می فرماید: (فلأ یأمن مکرالله إلا القوم الخاسرون) (سوره ی اعراف، آیه ی 99)؛ تنها تبهکارانند که خود را از عذاب الهی در امان می بینند. موحد می گوید: اگر خلاف کنم تنبیه می شوم، اما ملحد چون به مبدأ عدل اعتقادی ندارد، کوس: «لمن الملک» می زند و غیر خود را منشأ اثر نمی بیند و (ما عملت لکم من إله غیری) (سوره ی قصص، آیه ی 38)، (فقال أنا ربکم الأعلی) (سوره ی نازعات، آیه ی 24) و (ألیس لی ملک مصر و هذه الأنهار تجری من تحتی) (سوره ی زخرف، آیه ی 51)، از او شنیده می شود و خود را مهد امن احساس می کند و این امنیتی دروغین است. به همین جهت قرآن کریم می فرماید: (أفا من اهل القری أن یأتیهم بأسنا بیاتا و هم نائمون) (سوره ی اعراف، آیه ی 97)؛ ما اینها را در حال «بیتوته» که در کمال آرامش به خواب رفته بودند عذاب می کنیم.
از سوی دیگر، ممکن است لطف الهی کسی را مه اهل خشیت و خشوع نباشد، به بیراهه ببرد. کسانی که گاهی مشمول بسط الهی واقع می شوند و خدا با اسم «باسط» برای آنان تجلی می کند، چون آن خشوع را نشناخته و تحصیل نکرده اند، به دام «شطح» می افتند و داعیه هایی از آنان شنیده می شود، ولی کسی که بین فیض و بسط یا بین خوف و رجاء و اهل خشیت و خشوع باشد، لطف الهی او را مغرور نمی کند؛ چون می داند که گاهی این لطف می رود و قهر خدا جلوه می کند و انسان در همه ی حالات در معرض امتحان خداست.
چنین کسی که خشوعش نسبت به خداست، امنیتش راست است؛ به همین جهت می فرماید: (الذین امنوا ولم یلبسوا إیمانهم بظلم، أولئک لهم الامن و هم مهتدون) (سوره ی انعام، آیه ی 82). چنین کسی در «حصن» امنیت توحید به سر می برد که: «کلمة لا إله إلا الله حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی» (توحید صدوق، باب ثواب الموحدین، حدیث 23) و در حصن ولایت اهل بیت (علیهم السلام) که حصن حصین خداست، قرار دارد. /س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}