1- پديده‌ي «خاورشناسي » يا «استشراق»، به مجموعه‌ي مطالعات غربيان نسبت به شرق اطلاق مي‌گردد، خواه اين مطالعات، به مليت‌ها و اقوام برگردد يا به اديان و آيين‌ها؛ يعني مطالعات ايران شناسي،‌ عرب شناسي،‌ هندشناسي، چين شناسي و ترك شناسي، و نيز اسلام شناسي،‌ يا مطالعه‌ي اديان و آيين‌هاي كهن شرقي چون زرتشتي گري، بوديسم و ...، ‌همه در اين مقوله مي‌گنجند.
ادوارد سعيد،‌ در تعريف شرق شناسي مي‌نويسد:
شرق شناسي، به رشته‌اي اطلاق مي‌شود كه درباره‌ي شرق، گفتگو مي‌كند، ‌مي نويسد و مي‌آموزد. به عبارت ديگر، ‌شرق شناسي، رشته‌ي فعاليت كسي است كه در خصوص شرق مطالعه مي‌كند و يافته‌هاي خود را در اختيار ديگران مي‌گذارد. يا بهتر بگوييم: شرق شناسي، علمي است كه درباره‌ي شرق قضاوت كرده، واقعيت‌هاي آن را بررسي و تفسير مي‌كند. (1)
شروع اين گونه مطالعات از سوي غربيان،‌ دقيقاً شناخته شده نيست،‌ ولي مي‌توان گفت كه به صورت حقيقي، در قرن شانزدهم در اروپا شكل گرفت و در قرن هفدهم، با اختصاص كرسي‌هايي به آموزش زبان عربي در فرانسه، ‌انگليس، آلمان، ‌هلند، ‌ايتاليا و ... آشكار گرديد. (2) مطالعات خاورشناسي، نخست به كُندي پيش مي‌رفت و با سرعت تحولات در مغرب زمين، سرعت يافت.
تدوين طبقات المستشرقين و نيز كتاب شناسي خاورشناسان و تاليف چند فرهنگ (3)، نشان دهنده‌ي گسترش اين حركت است.
2- انگيزه‌ي مستشرقان،‌ يكي از موضوعاتي است كه نويسندگان مسلمان، هميشه با ترديد بدان نگريسته‌اند. گرچه برخي به اين فعاليت‌ها خوشبين بوده‌اند، اما بيشتر ايشان بر ترديد خويش پاي فشرده، از آن،‌ تلقي بدبينانه داشته‌اند. انگيزه‌هاي تبشيري و استعمار اقتصادي و سياسي، از نقطه‌هاي برجسته‌اي است كه اين نويسندگان، بر آن‌ها انگاشت مي‌نهند. (4)
انگيزه‌ها هرچه باشند، نمي‌توان اين پديده را ناديده انگاشت و با برچسب «هدف نادرست»، به تحليل و پژوهش درباره‌ي آن نپرداخت؛ زيرا اولاً نمي‌توان همه را متهم ساخت و كنجكاوي‌هاي علمي انسان‌ها را ناديده گرفت؛ ثانياً بايد در آن‌ها نگريست، پرسش‌ها را تحليل كرد و پاسخ گفت و از پژوهش‌هاي عالمانه‌ي آنان سود بُرد.
روشن است آن كسي كه در فضاي بدون تعلق و آزاد مي‌انديشد، با بسياري از ابهامات رو به رو مي‌شود و بر مسائل بسياري خرده مي‌گيرد؛ چنان كه اگر ما نيز به مطالعه‌ي فرهنگ و آيين‌هاي ديگر بپردازيم، همين گونه رفتار خواهيم كرد.
3- مطالعات خاورشناسان در حوزه‌ي اسلام، جنبه‌هاي گسترده‌اي دارد كه از ميان آن‌ها مي‌توان به قرآن،‌ حديث،‌ زن،‌ تاريخ اسلام، ‌فقه و فلسفه و ... اشاره كرد.
ايشان در هر زمينه اي، ‌آثار فراواني منتشر ساخته‌اند و آن آثار، ‌بازتاب‌هاي گسترده‌اي در بين مسلمانان داشته و مورد نقد و تحليل قرار گرفته‌اند.
حديث و روايت، از نظر جايگاه و اهميت،‌ دومين عرصه‌ي مطالعات اسلام شناسي خاورشناسان به شمار مي‌رود؛ چرا كه روايت،‌ دومين منبع دين شناسي است و فقه، زن و تاريخ اسلام نيز تا ‌اندازه‌ي زيادي، ‌ريشه در آن دارد.
متأسّفانه، اين گونه مباحث و نقد و تحليل‌ها تاكنون،‌ به حوزه‌ي ادبيات فارسي،‌ راه نيافته‌اند؛ اما در آثار عربي، تا حدّ چشمگيري،‌ ظهور پيدا كرده‌اند (چه تاثيرپذيري مسلمانان عرب و چه مقابله و رويارويي آنان).
اين نوشتار،‌ درصدد است تا دورنمايي از فعاليت‌هاي انجام يافته،‌ شخصيت‌ها و مسئله‌ها را به دست دهد، بدان اميد كه محققان و پژوهشگران شيعي و ايراني، به سرچشمه‌ي تفكرات و ‌انديشه‌هاي خاورشناسان- كه به صورت غيرمستقيم در فرهنگ و ‌انديشه‌ي ايراني وارد مي‌شود- رو كرده، ‌آن‌ها را مورد نقد و تحليل قرار دهند.
بر پايه‌ي آن چه گفته شد، مباحث اين مقاله، در دو بخش پي گرفته مي‌شود:
1- منبع شناسي توصيفي،‌2- مسئله شناسي

يك. منبع شناسي توصيفي

منابع مربوط به استشراق و حديث،‌ در دو گروه دسته بندي مي‌شوند: گروه اول، منابع مادر و اصلي‌اند كه توسط خاورشناسان، ‌به صورت كتاب،‌ مقاله و پايان نامه تاليف شده‌اند.
گروه دوم، ‌نوشته‌هايي هستند كه درباره‌ي گروه اول تدوين شده، به تجزيه و تحليل،‌ يا نقد آن مي‌پردازد.
در هر يك از اين دو گروه، كتاب، مقاله و پايان نامه جاي مي‌گيرند كه به جهت‌ اندك بودن، از تفكيك آن‌ها صرف نظر مي‌گردد.

الف. منابع اصلي

برحسب تتبّع و جستجوي نگارنده،‌ منابعي كه در آن‌ها، ‌مستشرقان، ‌ديدگاه خود را درباره‌ي حديث بازگفته‌اند و سخناني در خور بحث و بررسي، مطرح ساخته‌اند، ‌از اين قرارند:
1- مدخل‌هاي دايرة المعارف الاسلامية (EI)؛‌
2- دراسات محمّدية، ايگناتس گلدزيهر، ‌ج2؛
3-العقيدة و الشريعة في الاسلام، ‌ايگناتس گلدزيهر؛
4-أصول الشريعة المحمدية، ‌جوزف شاخت؛
5-الاحاديث القدسية و الاحاديث النبوية في الاسلام المحمدية، ويليام آلبرت گراهام؛
6- ملاحظات نقدية عن القيمة التاريخية الاقدم ما روي السنة عن شئون الرسول، ‌[پرنس] لئون كايتاني.
اينك گزارش توصيفي از هر يك از عناوين ارائه مي‌گردد:
1

- مدخل‌هاي دايرة المعارف الاسلامية

اين دايرة المعارف- كه محصول نگارش خاورشناسان درباره‌ي اسلام است، به زبان انگليسي نوشته شده و به آلماني و نيز در 32 جلد به زبان عربي برگردانده شده و در آن، چند مدخل از مدخل‌هاي حديثي موجود است كه مي‌توان پاره‌اي از آراي مستشرقان را از آن‌ها استخراج كرد. اين مدخل‌ها عبارت‌اند از:‌الإجازة، ‌ج1، ص 433- 434؛ الأحاد، ج1، ص 442- 443؛ الأصحاب، ‌ج2، ص 237- 239؛‌ الاصول، ج2، ص 265-290؛ الحديث الصحيح، ‌ج7، ‌ص 320- 347 و ج16، ص 158-159؛‌ السنة،‌ ج12، ص 281-286؛ السيرة،‌ج12، ص 439-455.
در اين ميان، سه مدخل بحث انگيز وجود دارد كه ترجمه كنندگان نيز به تعليق و حاشيه در نقد آن‌ها پرداخته‌اند. در اين جا به معرفي آن مداخل پرداخته مي‌شود:

يك. «الاصول»، ‌نوشته جوزف شاخت

اين مدخل، گرچه مربوط به اصول فقه است و نويسنده، چگونگي شكل گيري دانش اصول را بيان داشته است،‌ ليكن از آن رو كه اصول، ‌در دامن فقه و فقه،‌ در دامن حديث شكل گرفته، ‌نويسنده، الزاماً به حديث مي‌پردازد و ديدگاه‌هايي را درباره‌ي آن بيان مي‌دارد.
وي آن جا كه از قرآن سخن مي‌گويد و نقش پيامبر را در كنار آن بيان مي‌دارد، ‌مي نويسد:
ولكن في الوقت نفسه، ‌كانت أفعاله تعتبر بشرية بحتة، حتي ما مسّ منها اُمور الدين، ‌فكانت بهذا الاتعتبر معصومة عن الخطأ، و نقدت هذه الافعال أكثر من مرّة، و كان الكتاب نفسه يلومه أحياناً علي بعض أفعاله (سورة 66،‌آلآية 1). (5)
بسيار روشن است كه اين ديدگاه،‌ نزد هيچ فرقه از مسلمانان مقبول نيست؛ گرچه در دايره عصمت از خطا،‌ اختلاف نظرهاي كلامي وجود دارد.
مورد ديگري كه به مسئله حديث باز مي‌گردد، ‌آن جاست كه وضعيت اسلام پس از پيامبر را تبيين مي‌كند. وي در توصيف اوضاع پس از پيامبر، بيان مي‌دارد كه خلفا،‌ در ابتدا، ‌تلاش نمودند تا مبادي‌اي كه در قرآن و احكام پيامبر بود، پياده سازند؛ اما محدويت اين منابع و گستردگي نيازمندي‌ها، اوضاع را به گونه‌اي ديگر درآورد:
و لمّا حاولوا بسط هذه المبادي المحدودة، نوعاً ما انتهي بهم الأمر إلي التوسع في تاويلها، توسعاً خرج بها عن معناها الاصلي،‌ و ربّما كان سبباً في ظهور أحاديث جديدة. (6)
و نيز درباره‌ي سنت مي‌نويسد:
و إذا كان الجانب الأكثر من الفقه ينهض علي سنّة محمد (صحيحها و زائفها)، فقد اعتبر المسلمون أنّ السنّة منزهة عن الخطا، و من الصعب أن تجد هذه الرأي في القرآن، ‌و إن كان قد نصّ عليه صراحتة في الحديث و صيغ الجزء الاكبر من نتايج هذه الأفعال و الأقوال في مشكل أحاديث نُسبَت إلي النبي. (7)
درباره‌ي نقد متن مي‌نويسد:
و من المهمّ أن تلاحظ إنّهم أخفوا نقدهم لمادّة الحديث وراء نقدهم للأسناد نفسه. (8)
گفتني است امين الخولي (از محقّقان اهل سنت)،‌ اين مدخل را نقد كرده كه در پاورقي دايرة المعارف الاسلاميه مندرج است و نيز به صورت مستقل، در سلسله كتب دايرة المعارف الاسلامية از سوي دارالكتاب اللبناني بيروت در 101 صفحه منتشر شده است.

دو. «الحديث»، ‌نوشته جوينُبل (9)

اين مقاله- كه مي‌توان آن را عصاره‌ي ديدگاه‌هاي مستشرقان دانست-، پنج مسئله را درباره‌ي حديث به بحث گذاشته است:
1- تعريف حديث و چگونگي پيدايش و شكل گيري آن؛
2- دانش رجال و شيوه‌ي ارزش گذاري اسناد؛
3- مصطلحات؛
4- معرفي مجموعه‌هاي حديثي شيعه و اهل سنت؛
5- طُرُق تحمّل حديث.
نويسنده گذشته از اشتباهات و خطاهاي جزئي و مورد مقاله، دو مطلب كلان، درباره‌ي حديث بيان مي‌دارد كه مورد قبول مسلمانان نيست؛ يكي آن كه حديث را بازتاب گسترش اسلام و تاثيرپذيري از فرهنگ‌هاي وارداتي و اختلافات فرقه‌اي دانسته است. او مي‌گويد كه پس از رحلت پيامبر، جامعه و ارتباطات، نمي توانست بر صورت اول باقي بماند. از اين رو، عالمان،‌ به وارد ساختن آن چه با اوضاع جديد همخواني داشت، همت گماردند و زندگي مسلمانان از تماس فرهنگ‌ها رنگ گرفت و اين سبب شد:
و سرعان ما أدي هذا بالضرورة إلي وضع الأحاديث، ‌فاستباح الرواة لأنفسهم اختراع أحاديث تتضمن القول أو الفعل و نسبوها إلي النبي، ‌لكي تفتق و آراء العصر التالي و كثرت الأحاديث الموضوعة. (10)
وي درباره‌ي اختلافات (دومين عامل جعل حديث) مي‌نويسد:
و في الخلافات الكبري التي نشأت عن العصبية جري كل فريق علي التوسّل عجمه،‌ فمثلاً نجد أنّه قد نسب إلي النبي قول تنبّأ فيه بقيام دولة العبّاسيين. (11)
در پايان نيز چنين مي‌افزايد:
و علي هذا، لا يمكن أن تعد الكثرة الغالبة من الأحاديث و صفاً تاريخياً صحيحاً لسنة النبي، بل هي علي عكس ذلك تمثل آراء اِعتنقها بعض أصحاب النفوذ في القرون الاولي بعد وفاة محمد،‌ و نسبت إليه عند ذلك فقط. (12)
ديگري آن كه وي پرداختن مسلمانان به سند و رجال مسلمانان را امري تبعي و ثانوي دانسته، معتقد است كه براي آنان، متن و ماده‌ي حديث مطرح بود،‌ نه سند و رجال آن؛ به همين دليل، گروهي محدثي را ثقه مي‌دانستند و گروهي ديگر،‌ او را ضعيف مي‌شمردند. به تعبير ديگر، اگر متن را قبول داشتند و با عقايد و آراي آن‌ها سازگار بود، سند را با وجوه مختلف،‌ صحيح جلوه مي‌دادند و إلاّ نه. وي در اين زمينه مي‌نويسد:
و كان الحكم علي محدّث يختلف باختلاف وجهة نظر كل طائفة أو فرقه معينة، و نشأ عن هذا خلافات مرّة، ‌و ينبغي أن نذكر في هذا المقام أن مادة الحديث المروي كانت في الواقع أصل التنازع، و إذا كانت الثقة بالمحدثين هي محل النزاع، فالغالب أن ما في موضوع الحديث من هوي. هو الذي كان يثير المعارضة،‌ دائماً فالحكم النهايي لكم يكن مقصوداً به قيمة المحدّث،‌ و انما كان المقصود به الحكم علي مادة الروايات التي يرويها. (13)

سه. «السيرة»، ‌نوشته‌ي لوي دلّاويدا (14)

نويسنده، ‌در اين مدخل، ‌به دو مسئله پرداخته است: تعريف سيره و بحث درباره‌ي كتب سيره و مغازي. در تعريف سيره‌ي پيامبر، ‌تناقض‌ها و ناسازگاري‌ها‌ي بسياري به چشم مي‌خورند كه مورد قبول مسلمانان نيستند. از يك سو، مغازي و سيره‌ها را استمرار و تطور پديده‌ي «أيام العرب» در جاهليت مي‌داند كه براي اميران و فرماندهان ترسيم مي‌گشت و از سوي ديگر،‌ نسخه برداري از شخصيت موسي (ع) و عيسي (ع)، كه گذشته از تناقض و ناسازگاري،‌ هيچ كدام مورد مقبول نيستند.
فليست هذه المغازي إلا استمراراً أو تطوراً لأيّام العرب. (15)
إنّ هذه السيرة يرجع أصلها إلي التحول الذي طرأ علي شخصية محمد في ضمير المسلمين الديني و إلي الاثر الحاسم الذي احدثته عناصر مختلفة يعينها في هذا التحول، و إلي شيء آخر فوق هذا كله، ‌و هو إن احتكاك المسلمين بالهيودية و المسيحية و رغبتهم في أن يضعوا من شيأ الاسلام في كفّة من شيء هذين الدينين قد شجعاهم علي وضع تلك القصص التي حاطوا بها شخص النبي. (16)
اين مدخل، ‌با نقدهاي عالمانه‌ي امين الخوالي، ‌همراه شده است.
2

- دراسات محمدية يا درس في الاسلام، ايگناتس گلدزيهر، ج2

اين كتاب، ‌در سال 1889 و 1890 م، ‌منتشر شد.
جلد دوم اين اثر،‌ مربوط به حديث است. عبدالرحمان بدوي، درباره‌ي اين بخش مي‌نويسد:
مهم‌تر و جدي‌تر از اين، بخش دوم كتاب است. در نيمه‌ي اول آن،‌ بهترين تحقيقات در زمينه‌ي حديث وجود دارد كه مقدمه و پيش درآمدي بر سلسله‌ي تحقيقات مهم بعدي است كه تاكنون نيز ادامه دارد. (17)
ظاهراً ترجمه‌ي عربي اين كتاب، در مصر منتشر شده،‌ ولي نگارنده، بر آن، ‌دست نيافته است؛ اما فصل‌هايي از آن، ‌در مجله‌ي كلية الدعوة الاسلامية (ش3 -8 و 13 ) در ليبي، به عربي ترجمه و منتشر شده است.
همچنين در همان مجله،‌ آقاي صديق بشير نصر، دو نقد بر آن نوشته است (شماره‌هاي 3 و 8).
3

- العقيدة و الشريعة في الاسلام، ‌ايگناتس گلدزيهر

اين كتاب، با ترجمه عربي و تعليقات دكتر محمد يوسف موسي و دكتر علي حسن عبدالقادر و استاد عبدالعزيز عبدالحق،‌ در قاهره،‌ در دارالكتب الحديثة، در 407 صفحه منتشر شده است.
اين كتاب، در شش بخش،‌ سامان يافته است: محمد(صل الله و عليه)، تطور الفقه، ‌نمو العقيدة و تطورها، ‌الزهد و التصوف،‌ الفرق، و الحركات الدينية الاخيرة.
از اين بخش‌ها آنچه كه به حديث مربوط مي‌شود، مباحثي است كه در بخش دوم (يعني تطور الفقه) باز گو شده است. نويسنده،‌ در لابه لاي اين مبحث،‌ دو نكته را درباره‌ي حديث مطرح مي‌كند كه قابل پذيرش براي مسلمانان نيست: اول آن كه وي حديث را بازتاب عادات و رسوم و نيز اختلافات مذهبي مي‌داند. (18)
ديگر آن‌كه درباره‌ي فقه مي‌نويسد:
و من السهل أن يفهم أن وجهات نظر هم في النقد ليست كوجهات النظر عندنا، تلك التي تجد لها مجالاً كبيراً في النظر في تلك الاحاديث الّتي اعتبرها الفقه الاسلامي صحيحة غير مشكوك فيها، ‌و وقف حيالها لايحرك ساكناً. (19)
در پايان،‌ يادآوري مي‌شود كه اين كتاب، ‌با عنوان درس‌هايي درباره‌ي اسلام، توسط دكتر علينقي منزوي، ترجمه و در سال 1357 ش، چاپ دوم آن از سوي انتشارات كمانگير تهران،‌ منتشر شده است.
همچنين استاد محمّد غزالي مصري، بر اين كتاب، ‌نقدي با عنوان دفاع عن العقيدة و الشريعة ضد مطاعن المستشرقين دارد كه صدر بلاغي آن را با نام محاكمه گلدزيهر صهيونيست به فارسي برگردانده و انتشارات حسينيه‌ي ارشاد در سال 1362ش، آن را به چاپ رسانده است.
4

- أصول الشريعة المحدية، جوزف شاخت (20)

اين كتاب، ‌به زبان انگليسي است و تاكنون به عربي ترجمه نشده است. دكتر محمد مصطفي اعظمي، ‌بر اين كتاب، نقدي با عنوان «المستشرق شاخت و السنّه النبوية» نگاشته كه در كتاب مناهج المستشرقين في الدراسات العربية الاسلامية به چاپ رسيده است.
5

- الاحاديث القدسية و الأحاديث النبوية في الاسلام المحمدية، ويليام آلبرت گراهام

اين كتاب، رساله‌ي دكتري نويسنده است كه در دانشگاه هاروارد امريكا در سال 1973م، از آن دافع كرده و در سال 1975م،‌ آن را به چاپ رسانيده است. عزية علي طه، در سلا 1414 ق، در مجلة الشريعة،‌كويت (سال هشتم، شماره 21)،‌ نقدي بر اين كتاب، با عنوان «صور من افترائات المستشرق جراهام علي الاحاديث القدسية» به چاپ رسانيده است.
ناقد، متن انگليسي را ديده و آن را مبنا قرار داده است.
6

- ملاحظات نقدية عن القيمة التاريخية لأقدم ما روي من السنة عن شئونالرسول،‌ لئون كايتاني

اين مقاله، ‌در جلد اول مجموعه‌ي «حوليات الاسلام»‌(21) به چاپ رسيده است. (22)
وي به استناد همين مقاله، ‌نخستين فردي است كه مسئله‌ي نقد متن را مورد توجه قرار داده است. (23)

ب- منابع درباره (24)

1- المستشرقون و مصادر التشريع الاسلامي،‌ د. عجيل جاسم السنحشي، ‌الكويت: الطبعة الاولي،‌1404 ق/ 1984 م.
نويسنده‌ي اين كتاب، پس از يك مقدمه، ديدگاه مستشرقان را درباره‌ي مصادر و ادله‌ي شرع، در شش فصل به بحث مي‌گذارد كه عبارت‌اند از: فصل يك «قرآن»، فصل دوم «سنت»، ‌فصل سوم «اجماع» فصل چهارم «قياس». فصل پنجم «ادلّه‌ي مورد اختلاف» و فصل ششم «مصادر مادي»‌ (شامل عرف، رأي قضات و فقيهان.)
موضوع فصل دوم اين كتاب، به مسئله‌ي مورد بحث اين نوشتار اختصاص دارد. نويسنده، عمدتاً ديدگاه‌هاي گلدزيهر و شاخت را در سه حوزه‌ي «تعريف حديث و سنت»، ‌«تدوين حديث و وضع كتاب»‌ و مسئله‌ي «جعل حديث»، مورد نقد قرار مي‌دهد.
2- الاسلام في تصوّر الغرب، د. محمود حمدي الزقزوق، قاهرة: مكتبة وهبة،‌1407 ق/1987 م،‌200 ص.
فصل سوم و چهارم اين كتاب (ص 77-96)، ‌با عنوان «سيرة الرسول في تصورات الغربين» به اين مسئله مي‌پردازد.
نويسنده، ديدگاه مستشرقان را به ترتيب طبقات، ‌مورد نقد قرار داده است.
3- السيرة النبوية و اَوهام المستشرقين، ‌عبدالمتعال محمد الجبري، قاهرة: مكتبة وهبة،‌ الطبعة الاولي، 1408ق/1988م، 178ص.
اين كتاب، در چهار فصل، ‌تنظيم شده است. عنوان فصل اول،‌ «اُسلوب المستشرقين و حقدهم» است كه در آن، ‌از انگيزه‌هاي نادرست مستشرقان و چگونگي شكل گيري خاورشناسي، سخن به ميان آمده است.
در فصل دوم، ‌با عنوان «مترجموا القرآن و كتب السيرة»، ‌به خاورشناساني كه به ترجمه‌ي قرآن و نوشتن سيره، ‌روي آورده‌اند اختصاص دارد. نويسنده در اين فصل،‌ از انگيزه‌ها و علل اهتمام خاورشناسان بحث مي‌كند و در هر يك از دو حوزه، مستشرقاني را كه به موضوع پرداخته‌اند، ‌معرفي مي‌كند.
عنوان فصل سوم كتاب، ‌«الشبهات المشتركة بين المستشرقين» است كه در آن، ‌هفت ايراد خاورشناسان از جمله: ‌انكار اصالت قرآن،‌ تشكيك در داستان‌هاي قرآني و ... را به بحث مي‌گذارد.
در فصل پاياني كتاب، ‌ديدگاه‌هاي دو تن از مستشرقان به نام سديو و لامنس را مورد نقد و بررسي قرار مي‌دهد.
4- المستشرقون و السيرة النبوية (بحث مقارن في منهج المستشرق البريطاني المعاصر مونتغومري وات)، ‌د. عماد الدين خليل، الدوحة: دارالثقافة،‌1410ق/1989م.
نويسنده، پس از مقدمه‌اي طولاني، ‌با اشاره به سخن مستشرقان درباره‌ي سيره، كتاب مونتگُمري وات (محمد في مكة) را مورد نقد و بررسي قرار مي‌دهد.
نويسنده،‌ معتقد است كه در اين كتاب، ‌دو گونه نقص روشني به چشم مي‌خورد: از يك سو،‌ جانب نقد و نفي را چنان شدت بخشيده كه درباره‌ي بسياري از مسلّمات تاريخي نيز تشكيك روا داشته است و از ديگر سو، پيش فرض‌هايي براي خود منظور داشته كه مطالب مشكوك را به صورت جزمي و قطعي ارائه مي‌كند.
اين امور،‌ باعث مي‌شوند كه هيچ مستشرقي نتواند سيره را تحليل كند و از انحراف دور بماند. چنين شخصي حتي اگر اطلاعات فراوان برخوردار باشد و انگيزه‌هاي معتدل داشته باشد، با اين حال، ‌گرفتار لغزش عمدي يا خطايي خواهد شد، كه با روح سيره و يكپارچگي‌اش نمي‌سازد.
5- المستشرقون و السنّة، ‌د. سعد المرصفي، الكويت: مكتبة المنار الاسلامية- بيروت: موسسة الرمان،‌الطبعة الاولي، 1415ق/1994م، 80ص.
اين كتاب، ‌در سه فصل تنظيم شده است. در فصل نخست، با عنوان «أضواء علي الاستشراق و المستشرقين»، از شكل گيري انگيزه‌ها و ايرادهاي مستشرقان سخن مي‌گويد. در فصل دوم، ‌با عنوان «شبهات حول مفهوم السنة و تدوينها»، ديدگاه‌هاي خاورشناسان را در تعريف سنت، كتابت و تدوين آن را نقد كرده است. عنوان فصل سوم كتاب «جهالات حول السند و المتن» است كه ديدگاه مستشرقان را درباره‌ي اسناد و علم رجال و نيز نقد متن،‌ بررسي مي‌كند.
6- تاريخ تدوين السنّة و شبهات المستشرقين، ‌د.حاكم عسيان الطيري،‌الكويت: جامعة الكويت،‌2002م، 212ص.
اين كتاب، در سه فصل، ‌سامان يافته است. فصل نخست، ‌با عنوان «السنة و مراحل تدوينها» ‌از كتاب حديث، جمع و تدوين، تصنيف حديث و پيدايش موسوعه‌هاي حديثي سخن مي‌گويد.
فصل دوم، با عنوان «آراء المستشرقين حول تدوين السنّة و مناقشها»، ديدگاه چهار تن از مستشرقان (موير، گلدزيهر، شاخت،‌و روبسون) را در اين زمينه به بحث مي‌گذارد.
موير، معتقد است كه قبل از نيمه‌ي قرن دوم، ‌مكتوب حديثي، در ميان مسلمانان وجود نداشت.
گلدزيهر،‌ بر آن است كه احاديث رواج داشته در دوره‌ي اُموي، ارتباطي به فقه ندارند، ‌بلكه مربوط به زهد، اخلاق، ‌آخرت و سياست‌اند.
شاخت، ‌درست دانستن حتي يكي از احاديث فقهي را دشوار مي‌داند؛ چرا كه آن‌ها پس از نيمه‌ي قرن دوم هجري، ‌در دست مردم قرار گرفته‌اند.
روبسون نيز بر اين عقيده، پاي فشرده كه شكل گيري اسناد حديثي، در قرن دوم صورت گرفته و آن‌ها را به افراد سرشناسي نسبت داده‌اند تا مورد پذيرش و رواج قرار گيرد.
نويسنده: ‌اين چهار ايراد را مورد نقادي قرار داده، عالمانه، به آن‌ها پاسخ مي‌گويد. فصل سوم،‌ با عنوان «كتب أحاديث الأحكام و مراحل تطوّرها»، ‌به بررسي سير نگارش كتب حديثي- فقهي اختصاص دارد.
7- الاستشراق دراسات تحليلية تقويمية، د. محمد عبدالله الشرقاوي، بيروت: دارالفكر العربي، ‌199ص.
اين كتاب، ‌داراي بخش‌هايي است كه دو قسمت آن، ‌با عنوان «المستشرقون و السنّة المطهرة» و «سيرة الرسول (صل الله و عليه)» (ص 120-148)، به مسئله خاورشناسي و حديث مي‌پردازد.
نويسنده: در اين بخش از كتاب،‌ ديدگاه خاورشناسان را براساس مصادر اصلي، ‌نقد وبررسي كرده است.
8- حديث پژوهي (مجموعه مقالات)، دفتر يازدهم «مستشرقان و حديث» قم: ‌مركز تحقيقات دارالحديث، زمستان 1380 (تكثيري)، 457 ص.
در اين مجموعه، ‌يازده مقاله به زبان عربي، ‌در زمينه‌ي حديث و مستشرقان، ‌گرد آمده است. سه مقاله‌ي چهارم، ‌ششم و هشتم، ترجمه‌ي سه فصل از كتاب دراسات محمدية از گلدزيهر است. اين كتاب، در دو بخش منابع اصلي معرفي شد.
دو مقاله پنجم و هفتم اين كتاب،‌ تعليقه‌هايي است كه صديق بشير نصر، بر دو فصل ترجمه شده از كتاب دراسات محمدية نگاشته است.
بجز اين پنج مقاله، مقالات ديگر اين مجموعه، ‌بدين شرح است:
يك. موقف الاستشراق من السنّه و السيرة النبوية، ‌د. اكرم ضياء العمري؛
دو. منهج المستشرقين في دراسة الحديث النبويّ، د. احمد النصري؛
سه. من افترائات المستشرقين علي أحاديث التوحيد، ‌د. عزّية علي طه؛
چهار. صورت من افتراءات المستشرق جراها علي الاحاديث القدسية،‌ د. عزّية علي طه؛
پنج. الرسالة المحمدية في المولفات الغربية (الحلقة الاولي)، ‌د. محمد حمدي الزقزوق؛
شش. الرسالة المحمدية في المولفات الغربية (الحلقة الثانية) د. محمد حمدي الزقزوق.
9- المستشرق شاخت و السنّه النبويّة،‌د. محمد مصطفي الاعظمي.
اين مقاله، ‌در كتاب مناهج المستشرقين في الدراسات العربية، تونس: المنظمة العربية للتربية و الثقافة و العلوم به چاپ رسيده است.
دكتر اعظمي، در اين مقاله، دو اثر شاخت، ‌يعني المدخل إلي الفقه الاسلامي و اُصول الشريعة المحمدية را به نقد مي‌كشد؛ چرا كه آثار و ديدگاه‌هاي شاخت، بر بسياري از خاورشناسان و غيرخاورشناسان، ‌اثر گذاشته است.
به عقيده‌ي نويسنده،‌ شناخت در اين آثارش بنيادهاي شريعت اسلامي را از ريشه و بُن مي‌كند؛ چرا كه معتقد است شريعت،‌ بيرون از دين قرار دارد:
إنّ القانون (أي الشريعة) تقع الي حدّ كبير خارج نطاق الدين. (25)
در ادامه، ‌دكتر اعظمي، به پاسخ از اين شبهه و ايراد مي‌پردازد.
10- المستشرقون والسيرة النبوية، ‌د. عماد الدين الخليل.
اين مقاله‌ي بلند، در كتاب مناهج المستشرقين في الدراسات العربية به چاپ رسيده است و شامل نقد ديدگاه‌هاي مونتگمري وات، خاورشناس انگليسي،‌ درباره‌ي سيره‌ي نبوي است.
نويسنده، ‌نخست مباني بحث را با عنوان «ملاحظات أساسية» بازگفته و سپس به تحول موضع غربيان نسبت به سيره مي‌پردازد و در پايان، در دو بخش، ديدگاه‌هاي آنان را نسبت به پيامبر، مورد نقادي قرار مي‌دهد.

دو. مسئله شناسي

در اين جا به معرّفي مهم ترين محورهاي مورد مطالعه، ايراد و نقد خاورشناسان در حوزه‌ي حديث، به صورت فهرست‌وار مي‌پردازيم:
1- حديث،‌ بازتاب تعامل فرهنگ‌هاي جديد با فرهنگ مسلمانان و بازتاب منازعات فرقه‌اي است.
اين سخن‌، نخست در نوشته‌هاي گلدزيهر (26) طرح شده و سپس دردايرة المعارف الاسلامية، ‌راه يافته است. (27)
2- سيره،‌ استمرار «ايام العرب» و نيز نسخه برداري مسلمانان از شخصيت حضرت موسي (ع) و عيسي (ع) است.
اين مطلب در دايرة المعارف الاسلاميه، مدخل سنت، طرح شده است. (28)
3- كتاب حديث، پيش از نيمه‌ي پاياني قرن دوم هجري،‌ سابقه نداشته است.
موير، مدعي اين مطلب است. (29)
4- حديث صحيح فقهي،‌ كمتر يافت مي‌شود و از نيمه‌ي قرن دوم، ساخته شده است. اين مطلب، به گونه‌اي ديگر نيز طرح مي‌گردد كه پيامبر و صحابه،‌ اهتمامي به تشريع و قانون نداشتند؛ بلكه اين‌ها خارج از حوزه‌ي دين قرار دارد.
اين سخن را شاخت مطرح نموده است. (30)
5- احاديثي كه در دوران بني اميه رواج داشت، ‌مربوط به فقه نبود؛ ‌بلكه با اخلاق، ‌زهد و سياست، در ارتباط بود.
اين سخن را گلدزيهر و شاخت، مطرح كرده‌اند. (31)
6- احاديث توحيد را مسلمانان از يهود اخذ كرده‌اند.
اين سخن از گيوم است. (32)
7- احاديث قدسي، ‌سخنان پيامبر است كه گاه به ايشان منسوب مي‌شود و گاه به خداوند.
اين مطلب را آلبرت ويليام گراهام در پايان نامه‌ي دكتري اش- كه در همين موضوع تحرير كرده- مدعي شده است. (33)
8- اسناد احاديث را مسلمانان در قرن دوم هجري ساخته‌اند.
روبسون، مدعي اين مطلب شده است. (34)
9- مسلمانان، ‌به نقد متن اهتمام نداشته، ‌تمام توجه خود را صرف سند كرده‌اند.
كايتاني و شاخت، ‌بر اين عقيده‌اند. (35)
10- در كنار بحث‌هاي نظري‌اي كه خاورشناسان طرح كرده‌اند، ‌كارهاي تصحيحي،‌ تبويبي و معجم نگاري نيز در حوزه‌ي حديث داشته‌اند كه مي‌توان از اين عناوين ياد كرد:
تدوين المعجم المفهرس لالفاظ الحديث النبوي، ‌تصحيح كتاب التوحيد ماتريدي، تصحيح كتاب المدخل إلي علم الحديث حاكم نيشابوري، ‌تدوين مفتاح كنوز السنّة و ... .
اينها مهم ترين ديدگاه‌هايي است كه طي بيش از يك قرن از سوي خاورشناسان (با انگيزه‌هاي متفاوت) طرح شده است.
به نظر مي‌رسد مجموعه‌ي اين آرا و ايرادها در جهان اسلام، دو بازتاب داشته است: يك. اين حركت، جنبشي را در ميان محققان مسلمان ايجاد كرده كه طي پنجاه سال گذشته، نزديك به صدها كتاب در موضوعات مختلف حديث پژوهي تاليف كردند. از ميان آن موضوعات مي‌توان به اين موارد اشاره كرد: ‌تدوين و كتابت حديث،‌ نقد متن، ‌پاسخ به خاورشناسان و ... .
از اين گذشته، بارزترين اثر ديگرش اين بود كه محققان اهل سنت، به كتابت حديث در زمان پيامبر و صحابه اعتقاد پيدا كردند. با اين كه پيشينيان اهل سنت، بر عدم كتابت و ممنوعيت آن در قرن اول تاكيد مي‌ورزيدند، اما آن گاه كه كليت حديث را در مخاطره ديدند، از پاره‌اي تعصب هايشان دست كشيدند و برخي از حقايق را پذيرفتند.
البته روشن است كه اين مقدار جنبش و حركت،‌ كافي نيست؛‌ بلكه تلاش‌هاي جدي تري بويژه در حوزه‌ي حديث شيعه، لازم است كه اميد داريم پژوهشگران، به صورت جدي بدان بپردازند.
دو. دومين بازتاب آن، تاثير منفي و انفعالي‌اي است كه دامنگير برخي محققان شده و در حد افراطي‌اش به انكار حديث منجر شده است. گفته مي‌شود كه ديدگاه‌هاي برخي از پژوهشگران مسلمان در زمينه‌ي حديث، چون: احمد امين،‌ رشيد رضا، ‌توفيق صدقي و ابوريه، ‌تحت تاثير اين فضا شكل گرفته‌اند؛ چنان كه شكل گيري گروه‌هايي مانند «القرآنيون» را نيز بايد ناشي از نظريه‌هاي خاورشناسان دانست.
اينك با گذشت بيش از يك قرن از طرح اين مسائل از سوي خاورشناسان و ورود پژوهشگران مسلمان، به وادي تحقيق و پژوهش‌هاي اين چنيني، سرعت، ‌گستردگي و تعميق مسائل ريشه‌اي در حوزه‌ي حديث، بيشتر احساس مي‌شود و بي شك بايد به رشته‌ي «فلسفه‌ي علوم حديث» - كه بنيادي ترين مسائل حديث مي‌پردازد، به شكل جدي تري روي آورد.

پي‌نوشت‌ها:

* اين مقاله، پيش از اين، در فصل نامه‌ي علوم حديث (ش28) منتشر شده است.
1-شرق شناسي (شرقي كه آفريده‌ي غرب است)، ص 5-6.
2-طبقات المستشرقين، ص 4؛‌ فرهنگ خاورشناسان، ‌ص 12.
3- به عنوان نمونه از اين آثار مي‌توان ياد كرد:
المستشرقون، نجيب العقيقي، 3ج،‌قاهره: دارالمعارف؛ موسوعة المستشرقين، عبدالرحمن البدوي، ترجمه: شكرالله خاكرند؛ فرهنگ كل خاورشناسان، قم: دفتر تبليغات اسلامي، 1375، ترجمه: صالح طباطبايي؛ دايرة المعارف مستشرقان، تهران:‌ انتشارات روزنه،‌1377؛‌فرهنگ خاورشناسان، ابوالقاسم سحاب،‌ تهران: سحاب كتاب؛ فرهنگ خاورشناسان، گروه مولفان و مترجمان، ‌تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1376؛‌ فرهنگ اسلام شناسان خارجي، حسين عبداللهي خوروش، تهران: مطهر،‌1362، مستشرقون (سياسيون، جامعيون، مجمعيون)، ‌نذير حمدان، الطائف، ‌مكتبة الصديق، 1408 ق/ 1988 م
4- فرهنگ كامل خاورشناسان ص 4-5. دائرة المعارف مستشرقان، ص 13؛‌ فرهنگ كامل خاورشناسان، ‌ص 13؛ المستشرقون، عابد بن محمد السفياني، ص1؛ محاكمه گلدزيهر صهيونيست،‌ محمد الغزالي، ‌ترجمه: صدر بلاغي،‌ص 5-19
5- دائرة المعارف الاسلامية، ج2، ص 275-276
6-همان، ‌ص 276
7-همان،‌ ص 278
8-همان، ص 279
9-W, Joynbull
10-همان، ج7، ص 332
11- همان،‌ ص 333
12- همان، ص 334
13-همان، ص 336
14- levi Dellavida
15- همان، ج12، ص 444
16- همان،‌ ص 446
17- فرهنگ كامل خاور شناسان، ص 333
18-ر.ك: العقيدة و الشريعة في الاسلام، ص 49-50
19- همان،‌ ص 50
20-The Origins Of Muhamman Jursprudence
22-Annali Dell I Islam
22-ر.ك: اصول الفقه،‌ ص 45
23- ده جلد منتشر شده از اين مجموعه، ‌براساس حوادث تاريخ صدر اسلام تنظيم شده است. جلد دهم،‌ به حوادث سال‌هاي 36-37ق، مي‌پردازد (المستشرقون، ج2، ص 429-430)
24- نبايد از نظر دور داشت كه بسياري از كتاب‌هاي تدوين شده درباره‌ي تاريخ تدوين حديث و كتابت آن و نيز نقد متن و منهج نقد،‌ در اين نيم قرن،‌ متاثر از شبهات مستشرقان و به منظور نقد نظريات آن‌ها تاليف شده‌اند،‌گرچه در عنوان كتاب‌ها از واژه‌هاي «استشراق» و «مستشرق» استفاده نشده است؛ لذا كسي كه مي‌خواهد به نقد ديدگاه خاورشناسان، در زمينه مباحث حديثي بپردازد. بايد دو گونه تحقيق و تاليف را از نظر دور ندارد. براي آگاهي از اين آثار،‌ در زمينه‌ي نقد متن، ر.ك: فصل نامه‌ي علوم حديث، ش15،‌ص 144-185، مقاله‌ي «ماخذ شناسي نقد محتوايي حديث».
25- المستشرق شاخت و السنة النبوية،‌ ص 69
26- ر.ك: العقيدة و الشريعة، ‌ص 50
27- ر.ك: دايرة المعارف السلامية، ج7، ص 332
28- ر.ك: همان، ج12، ص 444 و 446
29- رك: تاريخ تدوين السنة و شبهات المتشرقين، ص 111
30- ر.ك: مناهج المستشرقين في الدراسات العربية الاسلامية، ج1، ص 68-69؛ تاريخ تدوين السنة و شبهات المستشرقين، ج1، ص 111
31- ر.ك:‌ تاريخ تدوين السنة و شبهات المستشرقين، ‌ص 111
32-ر.ك: « من افتراءات المستشرقين علي أحاديث التوحيد»، د. عزية طه، مجلة الشريعة،‌كويت، ‌س 6 (1409ق)،‌ش13، ص 50-51
33-ر.ك: «صور من افتراءات المستشرق جراهام علي الاحاديث القدسية»،‌ د. عزية طه،‌ مجله الشريعه، كويت، ‌س 8(1414ق)، ش 21، ص 311
34- ر.ك: ‌تاريخ تدوين السنة و شبهات المستشرقين، ‌ص 111.
35- ر.ك: اصول الفقه، شاخت، ‌ص 64-65.

منبع:
مهريزي، مهدي؛ (1390)،‌ حديث پژوهي، ‌قم: سازمان چاپ و نشر دارالحديث، چاپ دوم.