1288-1222ش/ 1327-1259ق /1909-1843م
انديشه سياسي شيخ فضل الله نوري
مقدمه
يکي از وقايع مهم تاريخ معاصر ايران، نهضت مشروطه است که با گذشت سالها، همچنان نوشتهها و گفتههاي فراوان و گاه متضادي دربارهي آن رقم ميخورد. در عين حال، نهضت مشروطه، خود يادآور چهرههايي است که شخصيت تاريخي آنها با سرنوشت مشروطه پيوند خورده است و در واقع، همين وجود آرا و انديشههاي مختلف بين شخصيتهاي دورهي مشروطه است که موجب قضاوتهاي متفاوتي دربارهي عملکرد آنان شده است. در اين ميان، بررسي آراي شيخ فضل الله، از جهات گوناگوني ميتواند مفيد واقع شود. مواضع و انديشههاي شيخ، ضمن آنکه ما را با بخشي از انديشهي سياسي عالمان شيعه آشنا ميکند، قسمتي از منازعات فکري سياسي معاصر را نيز بر ما برميگشايد؛ خاصه آنکه شهادت شيخ فضل الله، تأثيراتي بسيار و همه جانبهاي پس از او برجاي گذاشته است و انديشههاي او نيز در شکل گيري برخي از قوانين و نهادهاي جمهوري اسلامي، مؤثر افتاده است. به هر روي، قضاوت دربارهي انديشهها و رفتار شيخ فضل الله نوري هر چه باشد نميتواند مانع پذيرش اين امر شود که ايشان، يکي از متفکران کم نظير دورهي مشروطه بوده که بيش از هر چيز به سرنوشت ديانت و استقلال کشور ميانديشيد.شرح حال
1. زندگي
آيت الله شيخ فضل الله نوري روز دوم ذيحجهي سال 1259 در روستاي «له شک» در منطقهي کجور مازندران چشم به جهان گشود. پدرش، ملاعباس نوري، از روحانيان صالح و مورد اعتماد به حساب ميآمد. وي تحصيلات اوليهي خويش را در «بلده» مرکز منطقهي نور که قبلاً از نظر علمي و ديني آباد بوده و در منطقه، مرکزيت داشته، شروع کرد. شيخ فضل الله پس از پايان تحصيلات ابتدايي، به تهران هجرت کرد و دورهي سطح حوزه را در محضر استادان آن سامان گذراند. شيخ براي تکميل تحصيلات به نجف اشرف رفت و از محضر استادان بزرگي چون ميرزا حبيب الله رشتي، شيخ راضي (هشت سال) و ميرزاي شيرازي (دوازده سال) (1) بهره برد. وي به ميرزاي شيرازي چنان علاقه پيدا کرد که با وي به سامرا رفت. شيخ فضل الله در آنجا به مقام اجتهاد دست يافت و با اشاره و رهنمود استاد خويش، ميرزاي شيرازي در سال 1303 ق به تهران آمد. (2) شيخ فضل الله در تهران به اقامهي جماعت و تأليف و تدريس علوم اسلامي و حوزوي پرداخت. مهارت او در فقه و اصول و ديگر علوم اسلامي و شناخت وي از مسائل روز جامعه موجب شد تا به سرعت مورد استقبال طلاب و روحانيان قرار گيرد. از اين حوزهي درس شخصيتهاي بزرگي بيرون آمدند که حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي (مؤسس حوزهي علميهي قم)، حاج آقا حسين قمي، سيد محمود مرعشي (پدر آيت الله مرعشي نجفي)، سيد اسماعيل مرعشي شريف الاسلام، ملّا علي مدرس، ميرزا ابوالقاسم قمي، شيخ حسن تهراني و علامه محمد قزويني از آن جملهاند. ايشان علاوه بر تدريس و ارشاد و رسيدگي به امور مردم و قضاوت، در کار تأليف و رسايل فقهي و اصولي و فلسفي و سياسي و نيز در تصحيح و تحشيه کتابهاي معروف و معتبر علماي گذشته اهتمامي فراوان داشت. (3) از جمله مسائل مورد توجه شيخ در مدت اقامت در تهران، مسئلهي استبداد و استعمار بوده است. مبارزات ضد استبدادي و ضد استعماري شيخ پس از بازگشت از عتبات، کم و بيش شروع شده بود اما در جريان نهضت تنباکو شدت بيشتر پيدا کرد. شيخ فضل الله در واقع به عنوان نمايندهي رهبر نهضت تنباکو در تهران عمل ميکرد و در پيروزي اين نهضت، نقش مهمي ايفا کرد. (4)پس از قتل ناصرالدين شاه، وقتي فرزند وي مظفرالدين شاه به سلطنت رسيد، اوضاع جامعه به سمت نابسامانيهاي بيشتري رفت. مردم، که يک بار طعم پيروزي را در جريان نهضت تنباکو چشيده بودند، درصدد تغيير وضع موجود برآمدند و از طريق تشکيل انجمنهاي مختلف به تشديد مبارزه پرداختند. رهبران ديني نيز در حرم حضرت عبدالعظيم عليه السلام گرد آمدند و در آنجا خواستهاي خود را که مهم ترين آنها، اجراي قوانين اسلامي و ايجاد عدالت خانه بود به اطلاع شاه رساندند. شيخ فضل الله نوري در حمايت از نهضت عدالت خانه به صف مبارزان پيوست. در ادامهي مبارزه، علما تصميم گرفتند تا از تهران خارج شوند. بر اين اساس در روز دوشنبه 23 جمادي الاول 1282/1324 ش کاروان مهاجران، تهران را به سوي قم ترک کرد که شيخ فضل الله نيز با جمعي از اطرافيان خود به اين کاروان پيوست. در طول اين مدت در تهران، کم کم زمزمههاي حکومت مشروطه، جاي عدالت خانه را گرفت.
شيخ در ابتداي نهضت مشروطه خواهي با آن همراهي ميکرد اما پس از مدتي به علت مشاهدهي نفوذ انگلستان در ميان مشروطه خواهان و مباينتهايي که ميان اين جريان با شرع ميديد، با آن به مخالف برخاست و اقداماتي در اين زمينه انجام داد. در همين اثنا، در 16 ذيحجهي 1336، شيخ فضل الله توسط کريم دواتگر مورد سوء قصد قرار گرفت و گلولهاي به پاي شيخ اصابت کرد، ضارب نيز هنگام دستگيري گلولهاي به گلوي خويش شليک کرد و مجروح شد ولي پس از مدتي که در زندان به سر برد، توسط شيخ بخشوده شد. در اين ايام جنگ بين مشروطه خواهان و مستبدين، با فتح تهران توسط قواي بختياري و مجاهدين گيلاني پايان يافت و محمد علي شاه از سلطت خلع شد و احمد ميرزا وليعهد به تخت سلطنت جلوس نمود. سپس به شيخ فضل الله پيشنهاد شد جهت تأمين جاني و مالي خويش به سفارت روس پناه ببرد و يا پرچم هلند را بر سر در خانهاش بياويزد، ولي او نپذيرفت. در همين هنگام، جمعي به منزل شيخ رفته، او را دستگير نمودند و به ميدان توپخانه بردند. وي در محکمهاي که دادستانش شيخ ابراهيم زنجاني بود به اعدام محکوم شد و يپرم خانه ارمني که رياست نظميه را به عهده داشت حکم را به اجرا درآورد و شيخ به دار آويخته شد.
2. شرايط سياسي اجتماعي
در زمان شيخ فضل الله ايران در موقعيت حساسي قرار داشت؛ ظلم و ستم شاه و درباريان و وجود مالياتهاي سنگين، زندگي را بر مردم مشکل کرده بود. شاهزادگان و درباريان دست گدايي به سوي کشورهاي بيگانه دراز کردند تا مخارج عياشيهاي خود را تأمين کنند و نسبت به سرنوشت کشور و مردم مسلمان بي تفاوت بودند. در چنين اوضاعي استعمارگران نيز براي تسلط هر چه بيشتر بر کشور و استفاده از ذخاير و منابع سعي داشتند به وسيله وابستگان خويش جاي پاي خود را در کشور محکم سازند و از آنجا که اسلام را مانع هدفهاي خويش ديدند، کوشيدند تا با ايجاد دينهاي ساختگي «بابيت» و «بهائيت»(5) و تأسيس انجمن «فراموشخانه» (6) به هدفهاي خود جامهي عمل بپوشانند. (7)در اين راستا، چند ويژگي جالب توجه دربارهي شيخ وجود دارد: ايشان از جمله رهبران مشروطه بوده که در قيام تنباکو شرکت فعال داشته است. بسياري از رهبران تحريم تنباکو در زمان مشروطه در قيد حيات نبودند؛ از جمله مرحوم ميرزاي شيرازي، ميرزا جواد آقاي تبريزي (رهبر روحاني تبريز)، ميرزا حسن آشتياني و مرحوم آقا سيد علي اکبر فال اسيري فوت کرده بودند. دو نفر از زعماي تنباکو در نهضت مشروطه حضور داشتند که موضع هر دو شريعت خواهانه و نقش شان هم کاملاً برجسته بود؛ اين دو نفر، يکي مرحوم شيخ فضل الله نوري در تهران و ديگري مرحوم آقا نجفي اصفهاني (8) در اصفهان است. ويژگي ديگر اينکه شيخ فضل الله با سابقهي مبارزاتي وارد نهضت مشروطه شد. مهم است که در يک جنبش بزرگ، رهبران يا رهبر، و کساني که داعيهي رهبري دارند، سابقهي مبارزه داشته باشند يا نه. البته مقصود اين نيست که بودن يا نبودن فرد سابقه دار در مبارزه تعيين کنندهي است اما بينش سياسي و اجتماعي کسي که داراي سابقهي فعاليت اجتماعي سياسي است با ديگران فرق دارد. شيخ در مقايسه با رهبران ديگر مشروطه، به ويژه در تهران، از سابقهي مبارزاتي بيشتري برخوردار بود و لذا فريب شعارها را نميخورد. شيخ از دورهي تحريم تنباکو که فشار استبداد و استعمار بسيار زياد بود، مبارزه ميکرده و بنابراين حدود 15 تا 20 سال از همهي رهبران مشروطه داراي سابقهي مبارزاتي بيشتري بوده است. و بنابراين، آنچه برخي مورخان و سياسيون دربارهي عافيت طلبي و مبارز نبودن شيخ گفتهاند نميتواند صحت داشته باشد.
از ويژگيهاي مهم ديگر شيخ اين است که از منظر فرهنگي به مسائل نگاه ميکند. چنين فردي، با کساني که به مسائل نهضت از منظر سياسي، اقتصادي و يا از زاويهي توسعه و ترقي مينگرند، فرق دارد. آنکه با مرزبنديهاي عقيدتي و فکر وارد مبارزهي سياسي ميشود، نميتواند با هر کسي ائتلاف سياسي داشته باشد؛ چرا که زاويهي مبارزاتي او ايدئولوژيک است. همچنين شيخ فضل الله يک فکر منسجم نظام مند دارد و اين طور نيست که فقط مخالف يا موافق مشروطه باشد. در نظام فکري او جاذبههاي مذهبي و شيعي تعيين کننده است. او با شجاعت و بدون پرده پوشي به بيان عقايد خود در اين زمينه پرداخته است. شيخ در نامهاي، براي مشيرالدوله صدر اعظم مينويسد: «اين پير دعاگو، آفتاب لب بام هستم؛ ديگر هوس زندگي ندارم و آنچه در دنيا بايد ببينم، ديدم. لکن تا هستم، در همراهي اسلام کوتاهي نخواهم کرد» و در آنجا هم که به ايشان پيشنهاد ميکنند «به سفارتخانههاي خارجي پناهنده شويد»، پاسخ منفي ميدهد و زير بار نميرود و ميگويد:
«فرض کنيد دو سه خروار گندم هم بيشتر خوردم؛ چه ميشود؟ من حاضر نيستم مرگ شرافتمندانه را با زندگي يا خوردن دو سه خروار گندم بيشتر عوض کنم».
مسئلهي مهم ديگر، در مورد موقعيت شيخ در تهران است. (9) از نظر برخي، او عالم درجه يک پايتخت بود: يکي به لحاظ اينکه شاگرد برجستهي ميرزاي شيرازي بود و اين برجستگي علمي را همهي کساني که در مکتب ميرزاي شيرازي درس ميخواندند و يا آنان که مطلبي در اين مورد شنيده بودند، نقل ميکردند؛ ديگر اينکه شيخ فقط در فقه و اصول مجتهد نبود، بلکه معلومات ديگري هم داشت که روحانيون ديگر از آن برخوردار نبودند. اين تأکيد براي آن است که يکي از ادعاهاي تبليغاتي دورهي مشروطه اين بود که شيخ عالم روز نيست، بلکه مرتجع و ضد ترقي است. مرحوم ضياء الدين دري مينويسد که معلومات شيخ به فقه و اصول منحصر نبود و قطع نظر از جنبهي فقاهتي، از بقيهي علوم نظير تاريخ و جغرافيا که غالب علما از اين دو علم بي بهره اند، اطلاع کافي داشت. حتي در اواخر عمر از مرحوم ميرزا جهان بخش منجم، علم نجوم و اسطرلاب را فرا ميگرفت. يک بار به ايشان عرض کردم: «جناب آقا! در اين آخر عمر براي چه علم نجوم تحصيل ميکني؟» فرمود: «من از اين علم بهره نداشتم و اين براي علما بد است که به کلي از علمي بي بهره باشند. بميرم و اين علم را بدانم، بهتر است از اينکه بميرم و ندانم». در معارف الرجال (10) درج است که شيخ اديب و شاعر هم بود؛ و اشعاري به زبان تازي و فارسي از وي نقل شده است. از قول سيد محمد علي شوشتري روايت شده که شيخ در حوزهي درس ميرزاي شيرازي بر همهي فضلا برتري داشت؛ از نظر دانش و فضل در اصول، مجتهد درجهي اول و در فقه محقق تامه بود و نظرياتش مورد استناد فقهاي ديگر قرار ميگرفت. در رشتهي حکمت و کلام، کسي را ياراي مجادله يا بحث با ايشان نبود، و در رشتههاي ادبي ضروري ديگر، جامع جميع کمالات بود.
3. آثار
عناوين برخي از آثار باقي مانده از شيخ فضل الله به شرح زير است:1. صحيفه قائميه حاوي مجموعهي ادعيهي امام دوازدهم (عج)؛
2. رساله اصولي المشتق، تقريرات درس ميرزاي شيرازي که در تهران به تاريخ 1305 ق منتشر شد؛
3. رساله سؤال و پاسخ شمارهي 1، حاوي 236 پرسش از ميرزاي شيرازي، تهران 1305 ق؛
4. رسالهي عمليه، حاوي 60 پرسش و پاسخ از ميرزاي شيرازي، تهران 1306 ق؛
5. تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل، در ردّ مشروطه که به فرمان شيخ و به دست ميرزا علي اصفهاني تحرير شده و به تاريخ 1362 ق در تهران انتشار يافته است؛
6. تحريم مشروطيت، در بيان علت موافقت اوليه و مخالفت ثانويهي ايشان با مشروطيت که به تاريخ 1326 ق در تهران انتشار يافت.
انديشهي سياسي
مباني فکري
1. اصلاح در جنبش مشروطيت
در تاريخ صد سالهي اخير ايران، در ارتباط با نهضتها و حرکتها، وجوه اشتراک و آموزندهاي وجود دارد که ميتواند چراغ راه کساني باشد که ميخواهند طبق ضوابط صحيح اسلامي عمل کنند. در اين نوشتار سعي ميشود گوشهاي مهم از اين تاريخ بيان شود؛ بيان تاريخي نهضتي که با تلاش علما و پايمردي آنان به پيروزي اوليه دست يافت و سپس بر اثر نفوذ خزندهي سکولاريسم در صفوف بالاي نهضت، مسير و شعاير اوليهي آن دستخوش تحريف شد و بانيان اصلي آن نه تنها منزوي و کنار گذاشته شدند، بلکه يکي از فداکارترين و با سابقهترين آنان در ميدان اصلي شهر در جلوي چشم مسلمانان، به دست يک مأمور ارمني به دار کشيده شد و صداي اعتراضي هم آنچنان که بايد، برنخاست. (11) اهميت اين موضوع در اين است که مشخص ميکند جريان التقاطي در مسير کمرنگ کردن جلوهي اصيل ديني در نهضت اسلامي از ترفندهاي فکري سياسي استفاده کرده و ميکند. براي آنکه راجع به علت اين انحراف، مرور و تحليلي مستند کرده باشيم، اين مسئله را به چند مرحله تقسيم ميکنيم تا معلوم شود چگونه توانستند آرام آرام به مقاصد غير ديني خود برسند:اول: رخنه و نفوذ،
دوم: ايجاد شبهه،
سوم: ايجاد شکاف و جدايي،
چهارم: طرح انحرافات در بطن آرمانهاي نهضت،
پنجم: به دست گرفتن قدرت و نابودي اصالت نهضت.
اما در مقابل اين روند خزنده، چگونه بود که شيخ شهيد نوري زودتر از همه متوجه اين جريان شد و سپس وارد ميدان شده و مسلمانان و علما را نسبت به خطر بدعت انذار کرد؟ اين مسئله و ظرايف آن را بايد به متون و گزارشهاي تاريخي ارجاع داد و در اين خصوص، هيچ سندي موثقتر و مستندتر از لوايح (12) شيخ فضل الله که در حضرت عبدالعظيم انتشار مييافت، نيست. ليکن اينکه شيخ چطور اعلام خطر کرد و متقابلاً مخالفان چگونه نگذاشتند نداي واقعي شيخ به گوش مردم برسد، نکتهاي است که در خلال اين بحث بدان پرداخته ميشود؛ ضمن آنکه نظر اصلاحي شيخ در برابر انحراف سکولاريسم طرح ميشود.
2. شبههي انقلابي نبودن و سابقهي مبارزه نداشتن
يکي از شبهاتي که در زمان مشروطيت و بعدها در کتب و تواريخ، به صورت مطلبي موثق و بدون شبهه مطرح و به اصطلاح جا انداخته شد، اين بود که اصولاً شيخ فضل الله از ابتدا مخالف انقلاب بود، و به قولي سابقهي مبارزاتي نداشت و براي حفظ ظاهر مجبور بود که حرکت خود را با مسير اين سيل تطبيق دهد تا غرق نشود. (13) دربارهي اين تحريف تاريخي، خود شيخ شهيد در همان زمان در مقام پاسخ گويي برآمد که البته مخالفان هيچ گاه به حرفهاي او گوش ندادند و نگذاشتند سخن شيخ به جايي برسد، چرا که آنان با نفي اصالت انقلابي شيخ و جلوگيري از دخالت وي، قصد اجراي مراحل بعدي ترور شخصيت وي را داشتند. اما اصحاب شيخ، طي لايحهاي به تاريخ سه شنبه (14) 12 جمادي الثاني سال 1325، اين تهمت را چنين پاسخ دادهاند:«... اينکه ارباب حسد و اصحاب غرض ميگويند و مينويسند و منتشر ميکنند تا جناب حجة الاسلام و المسلمين آقاي حاجي شيخ فضل الله - سلمه تعالي - منکر مجلس شوراي ملي ميباشد، دروغ است، دروغ ... مخصوصاً روز جمعهي گذشته به اين شرح نطق فرمودند:
ايها الناس! من به هيچ وجه منکر مجلس شوراي ملي نيستم؛ بلکه من مدخليت خود را در تأسيس اين اساس، بيش از همه کس ميدانم، زيرا که علماي بزرگ ما که مجاور عتبات عاليات و ساير ممالک هستند، هيچ يک همراه نبودند و همه را به اقامهي دلايل و براهين، من همراه کردم. از خود آن آقايان عظام ميتوانيد اين مطلب را جويا شويد. الان هم من همان قسم که بودم، تغييري در مقصد و تجددي در رأي من به هم نرسيده است. صريحاً ميگويم، همه بشنويد و به غائبين هم برسانيد که من آن مجلس شوراي ملي را ميخواهم که عموم مسلمانان آن را ميخواهند». (15)
البته بايد اضافه کرد که سابقهي مبارزاتي شيخ در نهضت مشروطه، از همهي علماي تهران بيشتر و روشنتر بود و فعاليتها و نقش اساسي او در قضيهي تحريم تنباکو، مطلبي است که پژوهندگان تاريخ مشروطيت به آن اذعان دارند.
3. اعتقاد به قبول نداشتن اصول اوليهي مشروطه
از آنجا که سياست سکولارها در دوران مشروطه پيچيده و مرموز بود و به استناد لايحهي مطبوعه در حرم حضرت عبدالعظيم: «اينها يک نحو چالاکي و تردستي در اشاعهي فتنه و فساد دارند و به واسطهي ورزشي که در اين کارها کرده اند، هر جا که هستند، آنجا را آشفته و پريشان ميکنند»، (16) گاه براي تحريک احساسات مردم و ايجاد شبهه و ترديد در مسلمات و اصول جنبش، از طرف مخالف سرسخت خود (شيخ شهيد) اکاذيبي نقل ميکردند. البته دليل اينکه چرا آنان اين کار را ميکردند، روي برگرداندن از بحثهاي علمي و ايجاد هياهو بوده است. در ضمن، ميتوان گفت که مقصود شيخ، اصلاح و هدايت نهضت و مشخص کردن خط بدعت و واکنش مخالفان غرب زدهي او، ايجاد شبهه در ميان طرفداران انقلاب نوپاي مشروطه بود و اينکه مشروعه خواهان با ضوابط انقلاب از ريشه مخالفاند، در اعلاميههايي که در حضرت عبدالعظيم از طرف شيخ صادر و متشر شد، اين مطلب چنين شرح داده شده است:«خداي تعالي راضي مباد از کسي که دربارهي مجلس شوراي ملي غير از تصحيح و تکميل و تتقيح، خيالي داشته باشد؛ و بر سَخَط و غضب الهي گرفتار باشند کساني که مطلب مرا برخلاف واقع انتشار ميدهند و بر مسلمانها تدليس و اشتباه ميکنند و راه رفع شبهه را از هر جهت مسدود ميسازند تا سخن ما به گوش مسلمانان نرسد و به خرج مردم بدهند که فلاني و ساير مهاجرين، منکر اصل مجلس شوراي ملي شده اند.» (17)
«مطالب ديگر که خيلي لازم است برادران بدانند و از اشتباه کاري خصم بي مروت بي دين تحرز نمايند، اين است که چنين ارائه ميدهند که علما دو فرقه شدند و با هم حرف ديني دارند و به اين اشتباه کاري، عوام بيچاره را فريب ميدهند که يک فرقه مجلس خواه و دشمن استبدادند و يک دسته ضد مجلس و دوست استبدادند. لابد عوام بيچاره ميگويند حق با آنهاست که ظلم و استبداد را نميخواهند. افسوس که اين اشتباه را به هر زبان و به هر بيان ميخواهيم رفع شود، خصم بي انصاف نميگذارد!
در باب مجلس خواهي، در امر اول دانستي که هيچ خلاف نيست و همه ميخواهند؛ و اما در اين امر دين همهي علما بدون استنثنا ميگويند که اين مجلس مخالف اسلام نباشد؛ بايد آمر به معروف و ناهي از منکر و حافظ بيضهي اسلام باشد. اي مسلمانان! کدام عالم است که ميگويد مجلسي که تخفيف ظلم نمايد و اجراي احکام اسلام کند، بد است و نبايد باشد؟ تمام کلمات راجع است به چند نفر لامذهب بي دين آزاد طلب که احکام شريعت، قيدي است براي آنها؛ ميخواهند نگذارند که رسماً اين مجلس مقيد شود به احکام اسلام و اجراي آن؛ هر روزي به بهانهاي القاي شهادت مينمايند». (18)
اتهام و اختلاف؛ مهمترين آسيب سياسي
1. تغيير مسئله از اسلام و بدعت، به آزادي و استبداد
سياست بازان، هميشه شعاري عامه پسند مطرح ميکنند، تا بحث و محور اصلي مباحث عوض شود. آن دسته از مخالفان شيخ که افکار التقاطي و روحيهي قدرت طلبي داشتند، براي آنکه مطلب طرف مقابل را وارونه جلوه دهند و از طرفي آنان را به موضع گيري شبهه انگيز بکشانند، خود را مدافع سرسخت واژههاي متجدد و پرزرق و برقي چون آزادي قلمداد ميکردند و در اين وادي به طور عمد، به قدري راه افراط را پيش گرفتند و جنجال به راه انداختند که مجتهد شيعه به فکر اصلاح شعار آنها بيفتد تا بتوانند او را به طرفداري از استبداد متهم کنند. در خصوص افراط در آزادي که در صدر مشروطيت مطرح بود، مرحوم شيخ در يکي از لوايح خود چنين مينويسد:«از جمله يک فصل از قانونهاي خارجه که ترجمه کردهاند، اين است که مطبوعات مطلقاً آزاد است (يعني هر چه را که هر کسي چاپ کرد، احدي را حق چون و چرا نيست). اين قانون باشريعت ما نميسازد؛ لهذا علماي عظام تغيير دادند و تصحيح فرمودند، زيرا که نشر کتب ضلال و اشاعهي فحشا در دين اسلام ممنوع است و کسي که شرعاً نميرسد که کتابهاي گمراه کنندهي حرام را منتشر کند و يا بدگويي و هرزگي را در حق مسلماني بنويسد و به مردم برساند». (19)
مسلم است که در راستاي اين منطق و استدلال، اگر تودهي پرشور مردم اندکي به تفکر، تحريض و ترغيب شوند و شعور اجتماعي آنان ارتقا يابد، حقايق به خوبي و آساني برايشان آشکار ميشود. ولي همين مطرح کردن آرمانها و ضوابط هم بهانهاي ميشد تا مخالفان شيخ به مردم القا کنند که اين اسلامي کردن شعاير، ابتداي کار است؛ آنها، آزادي با ضابطه نميخواهند، بلکه ميخواهند ريشهي آزادي را بسوزانند.
2. ايجاد اختلاف؛ آغاز انحراف
مسئلهي اختلاف بين علماي بزرگ در صدر نهضت مشروطيت، از جمله مسائل بسيار بحث برانگيز و در عين حال عبرت آموز است. آيا تبليغات مغرضانهي سکولارها در آن زمان و در ازمنهي بعدي که ميگفتند مرحوم شيخ طرفدار استبداد و مرحوم آخوند طرفدار آزادي است، و يا اينکه آن دو از ريشه، و در طرز تفکر و تلقي و برداشت با هم اختلاف و تباين داشتهاند، واقعاً صحت داشت؟ اين مطلب تا چه اندازه ممکن است درست باشد و اصولاً چرا بايد اين گونه القائات در چنان سطح وسيع تبليغ شود و دستگاه روحانيت نتواند در مقابل، جواب قانع کننده و واکنش مناسبي نشان دهد؟ براي روشن شدن زمينهي بحث بايد گفت کسي نميتواند منکر اين مطلب شود که نظريات فقهي و سياسي و برداشتهاي اجتهادي مرحوم شيخ فضل الله غير از نظريات و برداشتهاي مرحوم آخوند خراساني و مرحوم نائيني بوده است؛ (20) ولي اختلاف آرا و نظريات و استنتاجات فقهي آنان، آن قدر با هم اختلاف نداشته است که در مقطعي از زمان به صورت صف بندي در مقابل هم درآيد؛ چرا که قبول يک سلسله کليات و اشتراکات از سوي هر دو طرف، مواضع و ديگاههاي فکري آنان را در مسائل مهم و حساس به هم نزديک ميساخته است. اما چه عاملي باعث شد که علي رغم اين وحدت نظر کلي ديني، جريان غير ديني که هيچ کدام از طرفين را از اصل قبول نداشتند، در صحنه پيدا شوند و از اختلاف جزئي في مابين سوء استفاده و يکي را در مقابل ديگري علم کنند؟ پاسخ اين سؤال را به عهدهي لوايحي ميگذاريم که در زمان اقامت مرحوم شيخ شهيد نوري در حضرت عبدالعظيم، منتشر شد:«برادران ديني ما، همه ميدانند که آقاي حاجي شيخ فضل الله و آقاي حاجي آخوند رستم آبادي و ساير علماي عظام و ائمهي جماعت که در زاويهي مقدسه مشرف هستند، همگي همين مجلس را ميخواهند که حضرات حجج اسلام و المسلمين آقاي حاجي، آقاي آخوند، آقاي شيخ -دامت برکاتهم - تعيين فرمودهاند و در اين تلگراف اوصاف آن مجلس را يکايک شمرده اند؛ از جمله فرمودهاند غرضي جز تقويت اسلام و حفظ دماء مسلمين و اصلاح امور عامه نداريم. پس مجلسي که اين بزرگواران ميخواهند، بايد مجلسي باشد که تقويت اسلام بکند. حضرات مهاجرين زاويه هم ميگويند بايد مجلس مسلمانها، مجلسي باشد که تقويت اسلام بکند، نه ترويج کفر. پس دسته بابيها و دسته طبيعيها و دستهي ... که همه منکر اسلام و مروج کفرند، بايد بالکلّيه خارج شوند، چه از متن مجلس و چه از حواشي مجلس». (21)
و در روزنامه زاويهي مقدس، يوم سه شنبه 12 يا 26 جمادي الثاني 1325،چنين درج است:
«البته عموم مسلمانان، مجلسي ميخواهند که اساسش به اسلاميت باشد؛ برخلاف قرآن و برخلال شريعت محمدي صلي الله عليه و آله و سلم و برخلاف مذهب مقدس جعفري، قانوني نگذرد. من همچنين مجلسي ميخواهم. پس من و عموم مسلمين، بر يک رأي هستيم. اختلاف، ميانهي ما و لامذهبهاست که منکر اسلاميت و دشمن دين حنيف هستند، چه بابيهي مزدکي مذهب و چه طبيعيهي فرنگي مشرب؛ طرف من و کافهي مسلمين، اينها واقع شدهاند و شب و روز در تلاش و تک و دو هستند که بر مسلمانها اين فقره را مشتبه کنند و نگذارند که مردم ملتفت و متنبه بشوند که من و آنها همگي، هم رأي و همراه هستيم و اختلافي نداريم... ايها الامؤمنون! تلگرافي که اين چند روز به اسم حجج الاسلام و المسلمين آقاي حاجي و آقاي آخوند و آقاي آقا شيخ عبدالله - دامت برکاتهم - طبع انتشار دادهاند ... ما مهاجرين، آن تلگراف را قبول داريم و مقصد ما همان است که در آن تلگراف مندرج است، کساني که از روي قوانين خارجه، نظامنامهي اساسي براي مجلس شوراي ملي تدوين ميکنند، اگر نگارشات خود را بر طبق همان صورت تلگراف قرار بدهند، دعاگويان را هيچ شکايت و موجب مهاجرت نخواهد ماند و معلوم خواهد شد که منکر مجلس، مخالف مجلس و مخرب مجلس، ما هستيم يا ديگران». (22)
«از اوصاف و شرايط مجلس که حجج اسلام و المسلمين آقايان نجف اشرف در اين تلگراف تعيين فرمودهاند، آن است که بايد رفع ظلم و اغاثهي مظلوم و اعانت ملهوف کند. آقايان عظام مهاجرين زاويهي مقدسه هم فرمايشي که دارند، همين است بدون هيچ اختلاف». (23)
جمادي الثاني سنهي 1325
«باري؛ برادران ديني ما در اين تلگراف تأمل و تفکر بکنند و ببينند که حضرات حجج اسلام نجف اشرف، مجلسي را که خواسته اند، به چه وصف و کدام قيد و شرط است. حضرت حجج اسلام مهاجرين زاويهي مقدسه هم همان مجلس را ميخواهند و مخالف چنان مجلس را مخالف شرع و مجادل با صاحب شريعت ميدانند و البته تمام اهل اسلام هم مجلسي ميخواهند که به همين اوصاف و قيود و شرايط آراسته بوده باشد. پس صاحبان اين تلگراف شريف و مهاجرين زاويهي مقدسه و مسلمانهاي ممالک محروسه، تماماً بر يک قول و يک عقيده و يک رأي هستند». (24)
جمادي الثاني سنهي 1325
با ژرف بيني و بررسي دقيق اطلاعيهها و فتاواي ساير علماي بزرگ آن زمان، به خوبي ميتوان پي برد که همهي علما در اصول اوليه و اساسي، اشتراک نظر و عقيده داشتهاند و اختلاف هر يک از آنان با طرفداران سياست و فرهنگ مغرب زمين در تمامي اصول و اساس، امري واضح و معلوم بوده است. اين وحدت آرمان و اشتراک نظر، با تأمل در فتاواي مرحوم آخوند خراساني و نظريات مرحوم نائيني و اعلاميهي علماي بزرگ حوزهي اصفهان، بيشتر مشخص خواهد شد. به چند نمونه به طور مستند اشاره ميشود:
«ما با بعد دار غرضي جز تقويت اسلام و حفظ دماء مسلمين و اصلاح امور عامه نداريم؛ علي هذا مجلس که تأسيس آن براي رفع ظلم و اغاثهي مظلوم و اعانت ملهوف و امر به معروف و نهي از منکر و تقويت ملت و دولت و ترقيهي حال رعيت و حفظ بيضهي اسلام است، قطعاً و عقلاً و شرعاً و عرفاً، راجع بلکه واجب است... الاحقر نجل حاجي ميرزا خليل - الاحقر محمد کاظم خراساني - الاحقر عبدالله المازندراني». (25)
مرحوم ميرزاي نائيني ميفرمايد:
«براي پيروي و متابعت همين سنت و سيرهي مأخوذه از انبيا و اوليا (عليهم افضل الصلوة و السلام) است که در اين عصر فرخنده، ربانيين فقهاي روحانيين و رؤساي مذهب جعفري علي مشيّده (افضل الصلوة و السلام) هم در استنفاذ حريّت و حقوق مغصوبهي مسلمين و تخلص رقابت شان از ذلّ رقيت و اسارت جائرين، همان همت مجدانه را مطابق همان سيرهي مقدسهي مبارکه مبذول،...» (26)
علماي حوزهي بزرگ اصفهان، به رياست مرحوم آقانجفي و حاج آقا نورالله، (27) اهداف و آرمانهايشان را از مشروطيت چنين بيان ميکنند:
«بر خود واجب و لازم نمودند که بالاتفاق به تمام هستي خود در اعلاي کلمهي اسلام و احياي سنن شريعت خير المسلمين (عليه صلوات المصلّين) و ابطال بدع مبدعين و اعانت مظلومين، کيف ماکان و بالغ در اين مقصود مقدس ساعي و در تمام مطالب مرقومه تماماً واحده و لسان واحد باشند». (28)
با دقت در اين اسناد و مطالب، به خوبي ميتوان به اشتراک نظر اوليه و نزديکي و يک ريشگي افکار علما و رهبران مذهبي مشروطه پي برد؛ و اگر نفوذ بدعت گذاران و ايجاد شبههي آنان نبود (29) و به قول مرحوم شيخ، اختلاف بين علما و لامذهبها، اصل قرار ميگرفت، بي شک نهضت در سير اسلامي خود، مشروطه را از آفات آتي نجات ميداد. اما شيخ در مقابل ائتلاف پنهاني که در برابرش ظاهر شده بود، به يک سلسله اقداماتي دست زد که به دو مورد مهم و اساسي آن، که بعضي کتب تاريخ مشروطيت، آن را تحريف کرده و يا به دست فراموشي سپرده اند، اشاره ميشود:
1. اگر مرحوم شيخ، همّ و غمّ خود را مصروف جواب دادن به شبهات و بحثهاي فرعي و مصنوعي ميکرد، علاوه بر آنکه به جو سياسي کاذب و بي سرو ته رونق ميبخشيد، از هدف اصلي خود که افشاي چهرهي انقلابي نمايان بود باز ميماند و درگير مسائل دروني ميشد. در صورت اين پيشامد، به خوبي معلوم بود که وقتي دو نيروي مساوي و صادق و داراي پايگاه مردمي به جان يکديگر بيفتند، چه اتفاقي خواهد افتاد.
بي ترديد، نتيجهي چنين برخوردي اين بود که در نهايت، هر دو انديشه شکست ميخورد و زمينه براي طرح و پيروزي هدف گروه سومي که براي به دست آوردن فرصتي مناسب کمين ميگرفتند و فتنهها و آشوبهاي جاري را کارگرداني ميکردند، مهيا ميشد.
2. شيخ شهيد براي اينکه در چنين دامي گرفتار نشود، به جاي پرداختن به اين گونه جدلهاي سياسي بي حاصل و بازدارنده، لبهي تيز شمشير خود را به طرف ديگر چرخاند و جبههي فقهي فرهنگي بسيار دامنه داري را در مقابل دشمنان طرحهاي اصلاحي خود گشود تا بدين ترتيب بتواند بر جامعهي بلا زدهي آن روز ايران روشن سازد که مسبب اصلي اختلاف کيست؛ همچنين بتواند نيروهاي اصيل و صادق نهضت را در يک جناح مجتمع سازد و براي رسيدن به هدف معقول و منطقي انقلاب، يعني پاسداري از ارزشها و اصالتها، به حرکت درآورد و نيرنگ بازان را رسوا کند. با اين حال، چرخش سريع گردونهي سياست، فرصت بهره برداري کامل از اين شيوهي برخورد با دشمن را به شيخ و يارانش نداد؛ اما روشن ساخت که شيخ فضل الله نوري نه تنها سخن گوي محافل تاريک انديش و متحجر و ضد آزادي نيست، بلکه متفکر و مصلحي صاحب رأي است که نظريات سياسي اش، در تفکرات فقهي او ريشه دارد و اجراي نظريات او، در جهت کوتاه کردن دست استعمار غرب در اکثر زمينههاي فرهنگي، اقتصادي و سياسي از مملکت اسلامي بوده و در زمينهي حکومتي نيز ديانت را به عنوان جزء لاينفکي از حکومت بلکه محيط بر آن وارد ميکند که به نظر ميرسد اين امر، همان هدف اصلي نهضت عدالت خانه و سپس مشروطيت بوده است. (30)
قاعده مندي و پايبندي به اصول
1. تبيين حدود واژهها و نهادها
از ظريفترين و عميقترين برنامههايي که شيخ براي مقابله با خطر بدعت و التقاط از انقلاب به کار برد و از اين طريق، بسياري از دوستان صادق را از قرار گرفتن در موضع مخالفت خود برحذر داشت و آنان را در کنار خود قرار داد، تفسير واژهها و بحثهاي فکري دقيق بر مبناي اصول اسلامي فقهي بود. اين سياست اصولي باعث شد که در کشاکش اين مبارزه فکري، بسياري از برنامهها و جريانات انحرافي، به عنوان مثال، ايشان در مورد مجلس، که همگي اصل آن را قبول داشتند، شبههها و القائات متخاصمان را رفع ميکرد و آنگاه با مطرح ساختن مجلس اسلامي، گروهي از علماي نجف را در کنار خود قرار ميداد و مغرضان و مشروطه خواهان غير مذهبي غرب گرا را از صفوف انقلاب مشروطيت جدا ميکرد. اين موضوع در روزنامهي لوايح شيخ چنين شرح داده شده است:«بايد برادران ملتفت شوند... که فهميديد کسي ضدّ مجلس نيست. علما هم اختلافي ندارند که مجلس بايد بر اساسهي اسلام باشد». (31)
«بايد از دشمنان دين و منکرين اسلام و بدخواهان شما جلوگيري بکنند و راه و رخنهي تصرفات اينها را در مجلس شوراي مسلمين مسدود بفرمايند و دار الشّوراي کبراي ملي اسلامي شيعي جعفري را از پارلمنتهاي فرنگ، فرق بگذارند. مملکت ايران از هزار و سيصد و چند سال قبل، از آيين زردشتي به دين مبين محمدي صلي الله عليه و آله و سلم شرف انتقال پذيرفته است...» (32)
در يکي ديگر از لوايح، دربارهي لفظ مشروطيت و حدود آن چنين نوشته شده است:
«با کمال توقير و احترام، خدمت وکلاي محترمين مجلس شوراي ملي زحمت عرض ميدهيم از آنجايي که لفظ «مشروطه» تا به حال در اين مملکت مستعمل نبوده است، فعلاً که اين لفظ در السنه دائر است، چون مردم اين مملکت با استعمال آن مأنوس نيستند، هر کس اين لفظ را طوري معني ميکنند و مقصود از اين کلمه را به وجهي بيان مينمايد؛ خاصه که اين کلمه در اغلب السنه به لفظ حريت و آزادي، حريت مطلقه است و اين طور ميفهمانند که مجلس مقدس در تمام امور مردم دخالت ميکند و حتي امور شرعيه را در تحت مشورت گذرانده...
اولاً: معني مشروطيت چيست و حدود مداخلهي مجلس تا کجاست و قوانين مقرره در مجلس ميتواند مخالف شرعيه باشد يا خير؟
ثانياً: مراد از حريت و آزادي چيست و تا چه اندازه مردم آزادند و تا چه درجه حريت دارند؟...» (33)
2. اصلاح با ضابطهي اجتهاد
چنان که اشاره شد، شيخ فضل الله از مبارزان با سابقه و از پيشگامان نهضت بيداري به رهبري آيت الله ميرزاي شيرازي بود. شيخ در قيام بزرگ تحريم دخانيات در تهران، زحمات بسيار کشيد و حتي قبل از قيام تنباکو نيز در زمينهي تحريم کالاهاي اجنبي، از فعالان و ارکان مهم روحانيت بود؛ همچنين در انقلاب مشروطيت، پيش از همهي علماي تهران، خواهان گسترش و نفوذ و پيروزي نهضت در برابر استبداد و استعمار بود؛ و هم او بود که ميخواست دست اجنبي را به کلي از مملکت اسلامي قطع کند و با تفسير مذهبي از مشروطه، آن را وسيلهي رشد و تحرک جامعهي اسلامي قرار دهد. بنابراين، اگر در شرايط موجود آن روز و نفوذ خط التقاط نامرئي سکولاريسم در نهضت، به نفي مطلق انقلاب ميپرداخت، با شکست آن، مملکت به وضع سابق خود بر ميگشت و وضعي پيش ميآمد که خود شيخ سالها با آن مبارزه کرده بود. در چنين موقعيت که هر دو راه موجود (نفي انقلاب و قبول بدعت)، راه «مغضوبين» و راه «ضالين» بود، شيخ با مطرح کردن آرمانهاي اصيل و اوليهي جنبش و لزوم مطابقت خط مشي سياسي و اجتماعي و ... انقلاب، با معيارهاي اصيل اسلامي، راه سومي را برگزيد تا بدين وسيله بتواند هر دو خطر ايست گرايي (نفي انقلاب) و انحراف (بدعت گذاري) را برچيند و راه را براي انقلاب در شکل راستين و فعاليتهاي اسلامي اش بگشايد.بنابراين، از آنجا که اساس مشروطه بر شورا و مجلس بود و قانون گذاري از سوي نمايندگان ملت، از مهمترين و اصيلترين اهداف آن به شمار ميرفت، طرح اوليهي شيخ در اين مورد اين بود که يک هيئت از فقهاي واجد صلاحيت، بر قوانين طرح شده در مجلس نظارت داشته باشند تا قوانين مصوبه در آن با موازين شرعي مطابقت داشته باشد. اصول اساسي طرح ايشان چنين است:
«اين مجلس مقدس شوراي ملي که به توجه و تأييد حضرات امام عصر عجل الله فرجه و بذل مرحمت ... و مراقبت حجج اسلاميه کثر الله امثالهم و عامهي ملت ايران تأسيس شده، بايد در هيچ عصري از اعصار، مواد قانونيهي آن، مخالفتي با قواعد مقدسهي اسلام و قوانين موضوعهي حضرت خير الانام عليه و علي آله الصّلوة و السلام من الله الملک العلام نداشته باشد و معين است که تشخيص مخالفت قوانين موضوعه با قواعده اسلاميه، بر عهدهي علماي اعلام ادام الله برکات وجودهم بوده و هست، لهذا رسماً مقرر است در هر عصري از اعصار، هيئتي که کمتر از پنج نفر نباشد، از طراز اول مجتهدين و فقهاي متدينين تشکيل شود که قوانين موضوعه را قبل از تأسيس به دقت ملاحظه و مذاکره نمايند؛ و هر يک از آن مواد مصوبه که مخالف با قوانين شريعت باشد، عنوان قانونيت پيدا نخواهد کرد؛ و امر اين هيئت علما در اين باب، مطالع و متبع است و اين ماده هيچ وقت تغيير پذير نخواهد بود.
حرره الاحقر فضل الله النّوري».(34)
به دنبال اين رويهي سياسي و فکري شيخ، مخالفان، ديگر نميتوانستند به ناسزاگويي خود ادامه دهند و لذا مجبور بودند يکي از دو راه را برگزينند: يا اصل مزبور را بپذيرند که در اين صورت قوهي قانون گذاري با نظارت فقها، کار خود را آغاز ميکرد و يا آن را رد کنند که در اين صورت چهرهي انحرافيشان براي مراجع و علماي طرفدار مشروطه آشکار ميشد و اين امر سبب ميشد که همهي علما در يک سنگر و در کنار هم قرار گيرند و مخالفان را از مجلس و پستهاي حساس و ردههاي بالاي مملکت برکنار کنند. (35) در ضمن بايد توجه داشت عناصر طرفدار سياست تجدد بر پايهي تقليد و نفي هويت و اصالتها، به هيچ وجه نميخواستند که در اول راه رسوا شوند و اهداف آيندهي آنان فاش شود؛ اين بود که با بسته بودن اين دو راه، به حربهي جديدي متوسل شدند و در اول کار با تشکيک و پشت هم اندازي و اينکه مگر ممکن است نمايندهي ملت مسلمان نباشد و يا اينکه آقايان علما در بين نمايندگان حضور دارند، سعي در انحراف موضوع و براندازي اصل نظارت مجتهدين بر قوهي مقننه را داشتند. اما جبههي تازهاي که مرحوم شيخ در مقابلشان گشوده بود، يک جبههي سياسي تازه و برخاسته از بطن موضع فکري و فقهي شيخ شهيد بود و از غربزدهها کسي را نميرسيد که در برابر ايشان به استدلال و يا احتجاج شرعي توسل جويد. مرحوم آخوند خراساني و مرحوم شيخ عبدالله مازندراني هم به تأييد اين خط سياسي پرداختند و نزديکي فکري و اصولي آنان از هر دو طرف هويدا شد؛ چنان که در تلگراف زير نيز مشخص است:
«از نجف اشرف توسط جناب حجةالاسلام نوري (دامت برکاته)، مجلس محترم شوراي ملي (شيّدالله ارکانه).
مادهي شريفهي ابديه که به موجب اخبار واصله در نظامنامهي اساسي درج و قانونيت مواد سياسيه و نحوها من الشّرعيات به موافقت با شريعت مطهره، منوط نمودهاند، از اهم مواد لازمه و حافظ اسلاميت اين است و چون زنادقهي عصر به گمان فاسد حريت، اين موقع براي نشر زندقه و الحاد مغتنم و اين اساس قويم را بدنام نموده، لازم است مادهي ابديهي ديگر، در دفع اين زنادقه و اجراي احکام الهيه (عزّ اسمه) بر آنها و عدم شيوع منکرات درج شود، تا بعون الله تعالي نتيجهي مقصود بر مجلس محترم مترتب و فرق ضاله، مأيوس و اشکالي متولد نشود؛ ان شاء الله تعالي.
الاحقر الجاني محمد کاظم الخراساني، الاحقر عبدالله المازندراني هفتم جمادي الاولي». (36)
شيخ فضل الله نوري به دنبال به دست گرفتن ابتکار عمل در جهت برداشتن نقاب از چهرهي مخالفان، کل خواستههايش را در سه ماده مطرح کرده و نشر ميکند که در دنبالهي ضابطهي قبلي در جهت اصلاح نهضت مطرح ميشود:
«اولاً: تلو کلمهي مشروطه در اول قانون اساسي تصريح به کلمهي مبارکهي مشروعه و قانون محمدي صلي الله عليه و آله و سلم بشود.
ثانياً: آنکه لايحهي نظارت علما که به طبع رسيده، بدون تغيير، ضمّ قانون شود و تعيين هيئت نظار هم در همهي اعصار فقط با علما و مقلّدين باشد، چه آنکه خودشان تعيين بفرمايند يا به قرعهي خودشان معين شود؛ و مادهاي که حضرت حجِة الاسلام آقاي آخوند خراساني - مدظله - که تلگرافاً توسط حجة الاسلام آقاي حاجي شيخ فضل الله - دامت برکاته - از مجلس محترم خواستند امتثالاً لامره الشّريف در قانون اساسي درج شود.
ثالثاً: اصلاحات مواد قانونيه از تقييد و تخصيص عمومات و استثناء مايحتاج الي الاستثناء مثل تهذيب مطبوعات و روزنامجات از کفريات و توهينات به شرع اهل شرع و غيرها که در محضر علماي اعلام و وجوه از وکلاء واقع شود، بايد به همان نحو در نظامنامه بدون تغيير و تبديل درج شود. ان شاء الله تعالي» (37)
استبداد سکولاريسم
اولين عکس العمل مخالفان در مقابل اين برنامهي منظم و تدريجي مرحوم شيخ فضل الله، اين بود که هر طور شده مردم را از حقايق و عمق تفکرات ايشان دور نگه دارند و از پخش آن در سطح کشور جلوگيري کنند. در بين مطبوعات تهران، روزنامهي صبح صادق، به درج اين اصل و نظريات شيخ که در لايحه انعکاس يافته بود، پرداخت و در مقابل، عدهاي از عوام که تحريک شده بودند، به ادارهي روزنامه هجوم بردند، در و پيکر آن را شکستند و صدمات زيادي بر آن وارد آوردند؛ (38) آنچنان که دست اندرکاران روزنامهي مزبور بر اثر فشارهاي وارد مجبور شدند، شمارهي چهل و هشت را تجديد نموده و چنين بنويسند:«اعتذار چون در نمرهي چهل و هشت روزنامهي صبح صادق، لايحهي منسوب به جناب شيخ فضل الله درج شده بود که درج و انتشار آن بدون اطلاع مدير روزنامه بوده و اجزاي اداره به مقتضاي خبرنگاري، آن لايحه را در ضمن روزنامه درج کرده اند، اينک محض اطلاع مشترکين مينگارد که اين نمره چون به خلاف وظيفه و ترتيب ادارهي روزنامه درج شده و مدير اداره از آن به کلي بي خبر و بي اطلاع بوده است، لهذا آن نمره را به کلي ساقط و باطل کرده، نمرهي چهل و هشت را تجديد کرديم و از سهو و اشتباه اداره، از آقايان معذرت ميخواهيم». (39)
شايد براي مطبوعاتي که آن چنان دم از آزادي بيان و افکار ميزد، اين بدترين نوع رسوايي باشد که از درج يک لايحه، چنان وحشت زده شود که عذرخواهي کند. اين مطالب موفقيت جبههاي را که شيخ گشوده بود، به خوبي نشان ميدهد؛ چرا که با پافشاريهايي که ايشان کردند، مجلس مجبور به تصويب متمم قانون اساسي شد، هر چند که در لايحهي شيخ دست بردند، مفاد آن را تغيير دادند و به صورتي ضعيف، تصويب کردند. در اينجا مناسب است متن دوم قانون اساسي را عيناً نقل کنيم تا با مقايسهي آن با لايحهي اوليهي شيخ، تغييراتي که در آن داده اند، ارزيابي شود:
«مجلس شوراي ملي که به توجه و تأييد حضرت امام عصر (عجل الله فرجه) و بذل مرحمت اعليحضرت شاهنشاه خلد الله سلطانه و مراقبت حجج اسلاميه (کثر الله امثالهم) و عامهي ملت ايران تأسيس شده است، بايد در هيچ عصري از اعصار، مواد قانونيهي آن مخالفتي با قواعد مقدسهي اسلام و قوانين موضوعهي حضرت خير الانام عليه السلام نداشته باشد؛ و معين است که تشخيص مخالفت قوانين موضوعه با قواعد اسلاميه، برعهدهي علماي اعلام (ادام الله برکات وجودهم) بوده و هست. لهذا رسماً مقرر است در هر عصري از اعصار، هيئتي که کمتر از پنج نفر نباشد از مجتهدين و فقهاي متدينين که مطلع از مقتضيات زمان هم باشد به اين طريق که علماي اعلام و حجج اسلام مراجع تقليد شيعه، اسامي بيست نفر از علما را که داراي صفات مذکوره باشند، معرفي به مجلس شوراي ملي نمايند، پنج نفر از آنها را يا بيشتر به مقتضاي عصر، اعضاي مجلس شوراي ملي بالاتفاق يا به حکم قرعه تعيين نموده، به سمت عضويت بشناسند تا موادي را که در مجلس عنوان ميشود، به دقت مذاکره و غور و بررسي نموده و هر يک از آن مواد معنونه که مخالفت با قواعد مقدسهي اسلام داشته باشد، طرح و رد نمايند که عنوان قانونيت پيدا نکند و رأي اين هيئت علما در اين باب مطاع و متبع خواهد بود و اين ماده تا زمان ظهور حضرت حجت عجل الله فرجه تغيير پذير نخواهد بود». (40)
چنانچه لايحهي تصويبي با اصل اوليهي شهيد شيخ فضل الله مقايسه شود، معلوم ميشود که چهار تغيير عمده در آن دادهاند. در اصل پيشنهادي شيخ:
1. هيئت طراز اول خارج و مستقل از مجلس بود؛
2. تعداد اعضاي هيئت طراز اول مشخص نبود؛
3. مرجعي براي تشخيص و تعيين هيئت طراز اول پيش بيني نشده بود؛
4. عالم بودن مقتضيات عصر به عنوان شرط نيامده بود.
با تغييراتي که در لايحهي اوليه داده شد استقلال کامل و پرقدرت هيئت نظارت فقها که در حکم شوراي نگهبان بود از آن گرفته شد. چنانچه لايحهي تصويبي با اصل اوليهي لايحهي شهيد شيخ فضل الله مقايسه شود، معلوم ميشود که چهار تغيير عمده در آن دادهاند. اين امر، کاملاً نشان ميدهد که قدرت و استقلال فقهاي ناظر بر مجلس، تا چه اندازه در جهت محو کج رويها در قانون ايران اثر داشته؛ همچنين به خوبي روشن ميسازد که چرا در جهت محو يا کم جلوه دادن آن، اين قدر تلاش ميشده است.
جمع بندي
بررسي انديشهها و عملکرد سياسي شيخ فضل الله، علاوه بر آنکه ما را در شناخت گوشهاي از انديشهي سياسي تشيع، مدد ميرساند، از لحاظ تجربهي سياسي و تاريخي نيز حائز اهميت بوده و هست. بر همين اساس بوه است که تبيين و تفسيرهاي متعارض و گاه متضادي از آراء و سلوک وي به دست داده شده است. به نظر ميرسد بررسي دقيق شرايط سياسي ايران در آن زمان و فتاوا و اظهارات خود شيخ دربارهي مشروطه ما را به درک بهتر و صحيح تري از نقش و نظر او برساند. آنچه در مجموع از بررسي مکتوبات و اعمال شيخ بر ميآيد آن است که وي با يک آينده نگري سياسي، به دنبال استقلال کشور و اصل قرار دادن احکام شرعي در همهي امور بوده است. شايد بتوان لايحهي شيخ در باب نظارت فقها را از مهمترين دستاوردهاي او دانست. ضابطهي اجتهادي شيخ در قالب لايحهي نظارت فقها، هر چند به طور کامل به اجرا درنيامد، باعث شد که با همان تصويب نيم بند هم، در آينده، روحاني نيرومندي چون شهيد مدرس روانهي مجلس شود و تا پايان دورهي ششم مجلس، در مقابل طرفداران افراطي غرب بايستد؛ و اين امر، بي شک از ثمرات همان مطالبي بود که شيخ، ابتکار و پيشنهاد کرد. از آثار ديگر آن طرح اجتهادي اين بود که در زمانهاي بعدي و در انقلاب اسلامي هم، آن ضابطه، از مباني و اصول متقن نظام اسلامي در تصويب قوانين باشد و تا امروز، نقش آفرين باقي بماند.پينوشتها:
* دانشيار پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
1. يکي از بزرگترين شخصيتهايي که تأثير فراواني بر روند حرکت اسلامي در ايران گذاشت، «آيت الله سيد حسن شيرازي» معروف به «ميرزاي شيرازي» است. سيد محسن امين دربارهي وي در کتاب اعيان الشيعه مينويسد: «او يکي از بزرگان و مشاهير مدرسين در علم اصول و مربي علما بود. از حوزهي درس ايشان اکثر فقهاي عصر که شاگرد او بودند، فارغ التحصيل شدند. علاوه بر اين، ايشان از علماي مجدد اسلام به حساب ميآيد وي از نبوغ سياسي ويژهاي برخوردار بود. علامه سيد حسن صدر که خود يکي از مجتهدين بزرگ کاظمين و از شاگردان بزرگ ميرزا بوده است در کتاب خود «تکملة امل الآمل» دربارهي سيد حسن شيرازي مينويسد: او مجدد احکام (اسلامي) بود و تدبير و انديشهي سياسي او سياستمداران را متحير ميکرد و علما و سلاطين در امور سياسي به او رجوع ميکردند». سيد محسن امين، اعيان الشيعه، بيروت: مطبعه انصاف، چاپ چهارم، 1960م، صص 111-90؛ همچنين ر. ک، آقا بزرگ طهراني، شرح زندگاني ميرزاي شيرازي، ترجمهي حميد تيموري، تهران: ميقات، 1362.
2. همچنين طبق مدارکي که موجود است ميرزاي شيرازي مراجعه کنندگان از ايران را به شيخ فضل الله ارجاع ميدادند و حتي گفته بودند: «مگر حاج شيخ فضل الله در تهران نيست که به من مراجعه ميکنيد، ميان من و شيخ فضل الله ضديتي نيست، ايشان خود من و نفس من است». علي کاظمي، خاطرات مستر همفر، با مقدمهي: حسين لنکراني، تهران: بي جا، چاپ دوم، 1400 ق، صص 18-17.
3. براي مطالعهي بيشتر ر.ک. حسين اسحاقي، زندگي نامهي شهيد شيخ فضل الله نوري، قم: مرکز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما، دفتر عقل، 1387. عباس آقايي، ستاره بر دار، نگاهي به زندگي شهيد شيخ فضل الله نوري، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1383.
4. براي مطالعهي بيشتر درباره نهضت «تحريم تنباکو» ر. ک.، حسن اصفهاني کربلايي، تاريخ دخانيه، به کوشش: رسول جعفريان، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1382. سده تحريم تنباکو، به اهتمام: موسي نجفي و رسول جعفريان، تهران: امير کبير، 1373. نيکي آر، تحريم تنباکو در ايران، ترجمهي شاهرخ قائم مقامي، تهران: اميرکبير، 1356.
5. فتنهي باب و بها از توطئههاي مهمي است که از اواسط دورهي قاجاريه با هدف آسيب رساندن به اسلام، خاصه تشيع، از سوي کانونهاي استعماري طراحي شد و در مسير تداوم حياتش همواره در کنار دشمنان اسلام، درصدد ضربه زدن به اين دين مبين و از بين بردن خصلتهاي ضداستکباري و ظلم ستيز آن بود. از نکات مهمي که شائبهي دخالت قدرتهاي استعماري را در ماجراي ايجاد فرقهي «بابي گري» و «بهائي گري» به يقين مبدل ميسازد، حضور کنسول روسيه در مراسه اعدام «باب» و درخواست عفو براي اوست. بهائيان مدعياند وقتي به خواستهي کنسول توجه نميشود و جنازهي باب را به خندق مياندازند، وي نقاش ماهري را به محلي که جسد باب انداخته شده بود، ميبرد و از روي آن تصويري تهيه مينمايد که نمونهاي از اين تصوير هم اکنون در محل دفن او قرار دارد. (تصوير اين نقاشي ادعايي در موزهي «کرمل»، واقع در کوه کرمل، که بزرگترين معبد و مشرق الاذکار بهائيان در فلسطين اشغالي ايجاد شده، نگه داري ميشود). نکتهي قابل توجه در ماجراي باب، همگامي و وحدت رويهي روسهاي تزاري و استعمارگران انگليسي است. اين دو دولت که در اکثر موارد در ايران با يکديگر رقابت داشتند، به دلايل نامعلوم بر سر مسئلهي باب با يکديگر به نوعي تفاهم رسيده بودند. هرچند که بعد از کشته شدن «باب» روسها از انگليسيها سبقت جستند و با دخالت صريح سفير روسيه در نجات جان «ميرزا حسينعلي نوري» (بهاء الله) - که به خاطر شرکت در طراحي توطئهي ترور ناصرالدين شاه در آستانهي اعدام قرار داشت - و انتقال او به عراق، نزد بهائيان عزيز و محترمتر شدند، تا جايي که بهاء الله به افتخار امپراتور روسيه لوح ويژهاي صادر کرد.
6. ميرزا ملکم خان، روشنفکر تحصيل کردهي پاريس بود. وي اولين لُژ فراماسونري ايران را با حمايت ميرزا آقا خان صدر اعظم (از حاميان فراماسونري) تأسيس کرد و تعهد داد که برخلاف مصالح شاه و کشور عمل نميکند. بعد از برکناري ميرزا آقاخان، ناصرالدين شاه يکي از روحانيون مورد اعتماد خود را براي کسب اطلاعات راهي فرماسوني ملکم خان کرد و چون آن را مخالف با مصالح سلطنت ديد آن را تعطيل کرده و ملکم خان را بازداشت و به عراق تبعيد کرد. بعدها با پادرمياني ميرزا حسن خان مشيرالدوله مورد عفو قرار گرفت و سفير ايران در مصر و سپس انگلستان شد. وي در دورهي سفارت در انگليس به دليل گرفتن چهل هزار ليره به تهران احضار شد که از آمدن امتناع کرد و مجدداً با پادرمياني دوستانش به مدت پنج سال ديگر در اين سمت باقي ماند و در طول اين مدت مقدمات اعطاي امتياز راه آهن، بانک و بهره برداري از منابع ايران را به بارون ژوليوس دورويتر فراهم کرد. براي اطلاع بيشتر ر.ک. گروه تحقيقات علمي ترکيه (يحيي هارون)، مباني فراماسونري، ترجمهي جعفر سعيدي، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1384.
7. ر.ک. موسي نجفي و موسي فقيه حقاني، تاريخ تحولات سياسي ايران (بررسي مؤلفههاي دين- حاکميت - مدنيت و تجدد و مدنيت در تکوين دولت - ملت در گسترهي هويت ملي ايران)، تهران: مؤسسهي مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1381. در فصول پنجم، ششم و نوزدهم به اين موضوع پرداخته شده است.
8. براي شناخت از حيات و انديشههاي اجتماعي، سياسي، فقهي و عرفاني آقا نجفي ر.ک. موسي نجفي، حکم نافذ آقا نجفي، قم: انتشارات اسلامي وابسته به جامعهي مدرسين قم، 1373.
9. با موقعيتي که براي شيخ در ايران فراهم گشته بود، ايشان در امور مختلف محل رجوع و ملجأ و مأواي مردم گرديده بود و آنان در مسائل گوناگون براي دريافت راه حل و ارشادهاي لازم به ايشان مراجعه ميکردند، به گونهاي که احتشام السلطنه در «خاطرات» خود مينويسد: «شيخ فضل الله نوري مجتهد، بعد از تکميل تحصيلات خود در نجف اشرف و نيل به مقام اجتهاد در سال 1288 به تهران بازگشت. قريب چهل سال در تهران رياست و مرجعيت داشت و ترافع دعاوي عموم، به محضرش ارجاع ميشد و مجلس درسش ممتاز بود. قبل از نهضت مشروطه در برخوردهايي که ميان مردم و دربار به وجود ميآمد، همواره او رهبر و پيشواي خلق بود. از جمله در مسئلهي رژي و غائلهي تنباکو او به حمايت از مردم قيام کرد». احتشام السلطنه، خاطرات احتشام السلطنه، به کوشش: سيد محمد مهدي موسوي، تهران: زوار، 1367، ص 20.
10. اين کتاب در ترجمه و زندگي نامهي علما و ادبا است که در آن به ذکر تراجم علما و ادباي معاصر و کساني که به عصر مؤلف نزديک بودهاند، پرداخته شده است. مؤلف (شيخ محمد حسين حرزالدين) از زندگي نامهي علماي حدود سال 150 ق شروع و تا عصر خود ادامه ميدهد. در ذکر هر شخص به زندگي، وفات، استادان، شاگردان و تأليفات او اشاره کرده و از ذکر فضايل و خصوصيات اخلاقي و فردي آنها غافل نشده است. کتاب معارف الرجال در نوع و موضوع خود، کتابي بي نظير و مورد اعتماد علما و بزرگان ميباشد.
11. حضرت امام خميني (ره) در اين رابطه معتقدند: «حتي قضيهي مرحوم آقا شيخ فضل الله را در نجف هم يک جور بدي منعکس کردند اين جوري که ساختند در ايران و در ساير جاها، اسباب اين شد که آقا شيخ فضل الله را با دست بعضي از روحانيون خود ايران محکوم کردند، و او را آوردند به وسط ميدان و به دار کشيدند و پاي آن هم ايستادند و کف زدند و شکست دادند اسلام را آن وقت مردم هم غفلت داشتند از اين عمل، حتي علما هم غفلت داشتند». روح الله خميني، صحيفهي نور، تهران: عروج، 1378، ج 18، ص 181. براي مطالعهي بيشتر ر.ک. علي ابوالحسني (منذر)، پايداري تا پاي دار (سيري در حيات پربار علمي، معنوي، اجتماعي و سياسي شهيد حاج شيخ فضل الله نوري)، تهران: مؤسسهي مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1385؛ علي ابوالحسني (منذر)، آخرين آواز قو (بازکاوي شخصيت و عملکرد شيخ فضل الله نوري، بر اساس «آخرين برگ زندگي او» و «فرجام مشروطه»)، تهران: مؤسسهي مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1385.
12. در آن زمان، به اعلاميههايي که از طرف شخصيتها انتشار مييافت، لايحه ميگفتند.
13. در رابطه با «تاريخ نگاري مشروطه» قابل ذکر است که ريشههاي تاريخي نهضت مشروطهي ايران عميقتر از اصل آن است و به دهههاي پيش از صدور فرمان مشروطيت باز ميگردد. اين ريشهها را ميتوان در چهار مؤلفه بيان کرد: استبدادستيزي، سلطهي بيگانه ستيزي، عدالت خواهي و ترقي خواهي که مؤلفههاي اول و چهارم بيشتر توسط تاريخ نگاران غرب زده تبليغ شده است. علي اکبر ولايتي، مقدمهي فکري نهضت مشروطيت، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1381، ص 13؛ چند نکته نيز در ارتباط با سير دخالت سياسي سکولاريسم در تاريخ نگاري نهضت مشروطيت قابل ذکر است: 1. بعضي افراد مطرح شده در اين متون، به ويژه برخي رهبران آن، بعدها به طور کاذب در کتب تاريخي مورخانه لائيک، فعالان اصلي مشروطيت معرفي شدند. 2. نوشتههاي ملک زاده و امثال او، اين نکتهي انحرافي را در تاريخ مشروطيت به وجود آورد که دسته بنديها را بايد با توجه به موضع گيريها و حب و بغضهاي اين جمعيتها تقسيم بندي و ارزش گذاري کرد. 3. جريان تاريخ نگاري رسمي بعد از مشروطيت و به خصوص پهلوي، از دو جريان «مشروطه» و «استبداد» و تقابل اين دو با هم قلم فرسايي بسيار کردهاند و ساير جريانها و تفکرات را در دوري و نزديکي به اين دو، مورد بررسي و تحليل قرار داده اند؛ در حالي که در تاريخ ايران، جريان بسيار گسترده و اصيلي به نام «بيداري اسلامي» وجود دارد که اين جريان در تمامي نهضتهاي اسلامي قابل پيگيري است. اين جريان در افق گستردهي نهضت بيدار گرانهي مشروطيت به خوبي نشسته و نهضت عدالت خانه و مشروطيت اصيل را رقم ميزند.
14. تاريخ لايحه در متن ناخوانا بوده و احتمالاً ميتواند 26 جمادي الثاني باشد.
15. هما رضواني، لوايح آقا شيخ فضل الله نوري، تهران: نشر تاريخ، 1362، ص 44.
16. همان.
17. همان، ص 45.
18. همان، ص 52.
19. همان، ص 32.
20. براي مطالعه بيشتر ر. ک.، احمد بهشتي، انديشهي سياسي نائيني، قم: بوستان کتاب قم، 1382؛ جواد ورعي، پژوهشي در انديشهي سياسي نائيني، تهيهي مرکز تحقيقات علمي، قم: مجلس خبرگان رهبري، 1382.
21. هما رضواني، پيشين، ص 32.
22. همان، صص 45-44.
23. همان، ص 57.
24. همان.
25. همان، ص 54.
26. ميرزا حسين نائيني، تنبيه الامة و تنزيه الملّة، به کوشش: سيد محمود طالقاني، تهران: شرکت سهامي انتشار، 1358، ص 36.
27. ر.ک. اسدالله رسا، قيام آيت الله حاج آقا نورالله اصفهاني، تهران: مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1384؛ موسي نجفي، انديشهي سياسي و تاريخ نهضت حاج آقا نور الله اصفهاني، تهران: مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1384.
28. موسي نجفي، حکم نافذ آقا نجفي، پيشين.
29. جلال آل احمد به عنوان يکي از روشنفکران و پيشروان انديشهي غربزدگي، به دار آويختن شيخ را نماد مقاومت در برابر استيلاي غرب بيان کرده و چنين هشدار ميدهد: «من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون بيرقي ميدانم که به علامت استيلاي غربزدگي پس از دويست سال کشمکش بر بام سراي اين مملکت افراشته شد و اکنون در لواي اين پرچم، ما شبيه به قومي از خود بيگانه ايم، در لباس، خانه و خوراک و ادب و مطبوعات و خطرناکتر از همه در فرهنگ مان فرنگي مآب ميپروريم و فرنگي مآب راه حل هر مشکلي را ميجوييم». جلال آل احمد، غربزدگي، تهران: چاپ رواق، 1356، ص 78؛ و حتي مورخي چون کسروي در تاريخ مشروطهي خود به جايگاه برتر روحانيت در رهبري انقلاب و حتي اهميت نقش شيخ فضل الله اذعان دارد. همو کوششهاي تني چند از پيشوايان غير ديني مشروطه را براي تقليد از تمدن اروپا و وابستگي عميق آنها را به «اروپايي گري» باعث ناکامي انقلاب مشروطيت ميداند. احمد کسروي، آيين، تهران، 1356، جلد 2، ص 28.
30. لذا ميتوان گفت مهمترين عبرت نهضت مشروطيت، لزوم دشمن شناسي است. بي توجهي سران نهضت به استعمار و نقش آن در انحراف حرکت عدالت خانهي ملت ايران باعث شد که راه نفوذ عناصر وابسته به استعمار باز شده و عناصر مشکوکي نظير اردشير جي (سر جاسوس انگليس و عضو لژ فراماسونري بيداري)، محمدعلي فروغي، سردار اسعد، تقي زاده و ... در بدنهي نهضت رسوخ و سرانجام آن را به انحراف بکشانند. انحراف و شکست مشروطيت که صادقترين هواداران خود را قرباني کرد، صحت ديدگاه و دشمن شناسي شريعت خواهان را به اثبات رساند. همين امر از سوي ديگر، اشتباه ديگر شريعت خواهان را در همکاري با عناصير که هيچ سنخيتي بين آنان و رهبري نهضت وجود نداشت اثبات ميکند. امام خميني (ره) در اين باره ميفرمايند: «از اول مشروطه را اينها درست کردند، اين شياطين متوجه مسائل بودند، روحانيون و مؤمنيني که تبع آنها بودند، بازي دادند اينها را، خدعه کردند، متمم قانون اساسي را قبول کردند وليکن وقت عمل، عمل نکردند به متمم قانون اساسي، يعني پنج نفر مجتهد در مجلس نياوردند». روح الله خميني، پيشين، ج 2، ص 285. ايشان دربارهي شگردي که عمّال سياست خارجي در مشروطه براي جايگزيني افراد غربزده به جاي روحانيت به کار بستند، ميفرمايد: «عمّال قدرتهاي خارجي خصوصاً در آن وقت انگليسيان در کار بودند [و ميخواستند] که اينها را از صحنه خارج کنند يا به ترور و يا به تبليغات. گويندگان آنها کوشش کردند به اينکه روحانيون را از دخالت در سياست خارج کنند و سياست را بدهند به دست آنهايي که ميتوانند به قول آنها يعني فرنگ رفتهها و غربزدهها و شرق زدهها. کردند آنچه را که کردند. يعني اسم، مشروطه بود ولي واقعيت استبداد؛ آن استبداد تاريک ظلماني، شايد بدتر و حتماً بدتر از زمانهاي سابق». همان، ج 15، ص 202.
31. هما رضواني، پيشين، ص 53.
32. همان، صص 56-55.
33. همان، ص 67.
34. روزنامهي انجمن مقدس ملي اصفهان، سنهي 1325ق.
35. امام خميني (ره) که به وضوح بر اين مسئله واقف بود، در دفاع از شيخ فضل الله نوري و تقبيح رفتاري که با وي شده است، چنين فرمودند: «شيخ فضل الله رحمه الله ايستاد که، مشروطه بايد مشروعه باشد، قوانين بايد قوانين اسلام باشد در همان وقت که ايشان اين امر را فرمود و متمم قانون اساسي هم از کوشش ايشان بود، مخالفين، خارجيها که چنين قدرتي را در روحانيت ميديدند کاري کردند در ايران که شيخ فضل الله مجاهد مجتهد داراي مقامات عاليه را، دادگاه درست کردند».
36. هما رضواني، پيشين، ص 47.
37. همان، ص 48.
38. کسروي در اين رابطه مينويسد: «آن يک اصل را که گفتيم حاجي شيخ فضل الله نوشته و براي افزوده شدن به قانون اساسي پيشنهاد ميکرد، در اين روزها آن را به چاپ رسانيد و در ميان مردم پراکندند. روزنامهي صبح صادق هم آن را در شمارهي خود آورد، ولي مردم از اين کار بد او، به خشم آمدند و به ادارهي روزنامه ريخته و آنچه از آن شماره به دست آوردند پاره کردند». احمد کسروي، تاريخ مشروطهي ايران، تهران: اميرکبير، ج 1، 1363، ص 361.
39. روزنامهي صبح صادق، تهران، دوشنبه 21 ربيع الثّاني سنهي 1325 ق، ص 1.
40. روزنامهي مجلس، سنهي 1325 ق.
ابوالحسني (منذر)، علي آخرين آواز قو (بازکاوي شخصيت و عملکرد شيخ فضل الله نوري، بر اساس «آخرين برگ زندگي او» و «فرجام مشروطه»)، تهران: مؤسسهي مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1385.
ابوالحسني (منذر)، علي، پايداري تا پاي دار (سيري در حيات پربار علمي، معنوي، اجتماعي و سياسي شهيد حاج شيخ فضل الله نوري)، تهران: مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1385.
احتشام السلطنه، خاطرات احتشام السلطنه، به کوشش: سيد محمد مهدي موسوي، تهران: زوار، 1367.
اسحاقي، حسين، زندگي نامهي شهيد شيخ فضل الله نوري، قم: مرکز پژوهشهاي اسلامي صدا وسيما، دفتر عقل، 1387.
اصفهاني کربلايي، حسن، تاريخ دخانيه، به کوشش: رسول جعفريان، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1382.
آقايي، عباس، ستاره بر دار (نگاهي به زندگي شهيد شيخ فضل الله نوري)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1383.
آل احمد، جلال، غرب زدگي، تهران: چاپ رواق، 1356.
امين، سيد محسن، اعيان الشيعه، بيروت: مطبعه انصاف، چاپ چهارم، 1960 م.
بهشتي، احمد، انديشهي سياسي نائيني، قم: بوستان کتاب قم، 1382.
خميني، روح الله، صحيفهي نور، تهران: نشر عروج، 1378.
رسا، اسدالله قيام آيت الله حاج آقا نور الله اصفهاني، تهران: مؤسسهي مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1384.
رضواني، هما، لوايح آقا شيخ فضل الله نوري، تهران: نشر تاريخ، 1362.
روزنامهي انجمن مقدس ملي اصفهان، سنهي 1325ق.
روزنامهي صبح صادق، تهران، دوشنبه 21 ربيع الثاني سنهي 1325 ق.
روزنامهي مجلس، سنهي 1325 ق.
سدهي تحريم تنباکو، به اهتمام: موسي نجفي و رسول جعفريان، تهران: امير کبير، 1373.
طهراني، آقابزرگ، شرح زندگاني ميرزاي شيرازي، ترجمهي حميد تيموري، تهران: ميقات، 1362.
کاظمي، علي، خاطرات مستر همفر، با مقدمه ي: حسين لنکراني، تهران: بي جا، چاپ دوم، 1400 ق.
کدي، نيکي آر.، تحريم تنباکو در ايران، ترجمهي شاهرخ قائم مقامي، تهران: اميرکبير، 1356.
کسروي، احمد، آيين، تهران، ج 2، 1356.
کسروي، احمد، تاريخ مشروطهي ايران، تهران: اميرکبير، ج 1، 1363.
گروه تحقيقات علمي ترکيه (يحيي هارون)، مباني فراماسونري، ترجمهي جعفر سعيدي، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1384.
نائيني، ميرزا حسين، تنبيه الامّة و تنزيه الملّة، به کوشش: سيد محمود طالقاني، تهران: شرکت سهامي انتشار، 1358.
نجفي، موسي و موسي فقيه حقاني، تاريخ تحولات سياسي ايران (بررسي مؤلفههاي دين - حاکميت - مدنيت و تجدد و مدنيت در تکوين دولت - ملت در گسترهي هويت ملي ايران)، تهران: مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1381.
نجفي، موسي، انديشهي سياسي و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهاني، تهران: مؤسسهي مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1384.
نجفي، موسي، حکم نافذ آقا نجفي، قم: انتشارات اسلامي وابسته به جامعهي مدرسين قم، 1373.
ورعي، جواد، پژوهشي در انديشهي سياسي نائيني، تهيه مرکز تحقيقات علمي، قم: مجلس خبرگان رهبري، 1382.
ولايتي، علي اکبر، مقدمهي فکري نهضت مشروطيت، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1381.
منبع مقاله :
عليخاني، علي اکبر (1390) انديشه سياسي متفکران مسلمان جلد دهم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}