1275-1224 ش/ 1314- 1261 ق / 1896- 1845 م
انديشه سياسي عبدالله نديم
مقدمه
عبدالله نديم از جمله روشنفکران و فعالان سياسي بود که در مبارزات مردم مصر جهت رهايي از استبداد و استعمار در نيمهي دوم قرن نوزدهم نقش بارزي ايفا کرد. وي با استفاده از زباني ساده در نوشتههاي خود، صداي گوياي تودههاي مردم بود. نديم به پشتيباني و حمايت تودهي مردم، با انتشار نوشتههاي آتشين خود، با شهامت و شجاعت بينظير در مقابل غربزدگي و تهاجم فرهنگ غرب، قد علم کرد. وي با آغاز قيام احمد عرابيپاشا به اين قيام پيوست و خود را به عنوان خطيب اين قيام ضد استعماري مطرح ساخت. مهمترين ويژگي انديشههاي عبدالله نديم عبارتاند از: دفاع از هويت ملي و تلاش جهت برقراري يک انقلاب علمي و فرهنگي در مصر به منظور خروج از عقب ماندگي. وي با انتشار مجلات، تأسيس انجمنهاي علمي و سپس با فعاليت سياسي و روي آوردن به انقلابي گري کوشيد به آرمانهاي خود دست پيدا کند.شرح حال
1. زندگي
عبدالله بن مصباح بن ابراهيم ادريسي حسني در ذي الحجه 1261 (10 دسامبر 1845) در اسکندريهي مصر متولد شد. اصل و نسب وي، به «ادريس الاکبر» يکي از نوادگان حسن بن علي بن ابي طالب عليه السلام، (1) ميرسد. پدر عبدالله که نانوا بود، فرزندش را به يکي از مکتب خانههاي محله سپرد تا خواندن و نوشتن و قرآن را بياموزد. عبدالله در مکتب خانه زود پيشرفت کرد و از ديگران پيشي گرفت و نشانههاي هوش و ذکاوت در وي پديدار شد. از اين رو، وقتي خواست به تحصيل ادامه دهد، پدر مانع نشد. بنابراين او در مسجد شيخ ابراهيم پاشا به تحصيلات خود ادامه داد. (2) مسجد شيخ ابراهيم پاشا، در آن زمان، نقش دانشگاه الازهر را در قاهره انجام ميداد. عبدالله نديم در آنجا به فراگيري علوم ديني مشغول شد، و زير نظر استادان زبده، فقه شافعي، اصول و منطق را در دوران و نوجواني آموخت. او در آن هنگام، تمايل خاصي به فراگيري ادبيات و ممارست آن نشان داد و اقدام به سرودن شعر و نوشتن نثر مسجوع نمود. عبدالله در اين زمينه چيره دستي فوق العادهاي يافت و نوشتههاي او مورد توجه همگان قرار گرفت. بدين گونه بود که عبدالله نديم، به محافل ادبي راه يافت. (3) پدر عبدالله، دوست داشت که فرزندش يک عالم ديني بزرگ شود و با گرايش او به سوي ادبيات به شدت مخالف بود. بدين ترتيب از پرداخت هزينهي تحصيل او خودداري کرد. بنابراين، عبدالله نديم به ناچار براي کسب درآمد به فراگيري نشانههاي رمز تلگراف، روي آورد و با آموختن دقيق آن در تلگراف خانهي شهر «بنها» استخدام شد. (4)آنگاه وي به دفتر کاخ عالي راه يافت که در آنجا مادر خديوي زندگي ميکرد و در تلگراف خانهي آن مشغول به کار شد. در قاهره شوق و علاقه به ادبيات و حضور در محافل ادبي در او بيشتر شد، زيرا در آن شهر امکان تشکيل اين محافل بيشتر بود. بدين ترتيب بين او و بسياري از ادباي مصر آشنايي و ارتباط حاصل شد. در اين ميان، به ويژه با هفت تن از آنان، ارتباط بيشتري پيدا کرد و از آنان، بهرههاي فراوان برد: محمود سامي البارودي، عبدالله فکري، سيد علي ابوالنصر، محمود صفوت الساعاتي، شيخ احمد الزرقاني، محمد سعيد بن جعفر پاشا و عبدالعزيز بيک. (5)
عبدالله در کارهاي روزمرهي خود دچار اشتباهي شد و خشم خليل آغا، سرپرست خادمان کاخ را برانگيخت. وي دستور اخراج عبدالله نديم از کاخ را صادر کرد. او به «دقهليه» رفت و در آنجا کار معلمي فرزندان فرماندار آن يعني ابي سعده را بر عهده گرفت. او پس از چندي، بر سر ميزان حقوق با فرماندار اختلاف نظر پيدا کرد و آنجا را ترک نمود. (6) پس از آن عازم «المنصوره» شد و در آنجا يکي از بزرگان اين شهر به نام محمود الغرقاوي پذيراي او شد و او را مورد احترام فراوان قرار داد. وي مغازهاي به عبدالله نديم داد تا در آن به فروش دستمال و امثال آن مشغول گردد. طولي نکشيد که مغازهي او به محفل اهل ادب، تبديل گشت. به هر حال پس از چندي، اين امر باعث ورشکستگي او شد و همهي سرمايه و اموال خود را از دست داد. وي پس از سياحت در چند شهر، در سال 1293 ق/ 1876 م، به شهر «طنطا» رسيد و در آنجا با «شاهين پاشا کنج» آشنا شد و از آن پس در محافل ادبي که در خانهي او برگزار ميشد، شرکت ميکرد. (7)
2. شرايط سياسي اجتماعي
آغاز فعاليت سياسي:
پس از سه سال اقامت در طنطا، عبدالله نديم در 1296 ق/ 1879 م، به زادگاهش اسکندريه بازگشت. وي مشاهده کرد که تغييرات سياسي و اجتماعي فراواني در اسکندريه به وجود آمده است. در محافل ادبي اسکندريه، از اوضاع و احوال کشور و مشکلاتي که وامهاي خارجي براي کشور پديد آورده و در مورد دخالت بيگانگان در امور داخلي سخن ميرود. جمعيتي مخفي به نام «مصر الفتاة» (مصر جوان) تأسيس شده که اعضاي آن از تمامي مسايل ياد شده با شور و احساس و صراحت انتقاد ميکنند. او دريافت که ادبيات تحول پيدا کرده و اکنون از ملت و مصالح ملي و رنجها و خواستههاي مردم سخن ميگويد. وي پي برد که اين تحول در فکر و روح مردم به برکت آموزشهاي سيد جمال الدين اسد آبادي و پيروان او صورت گرفته و تلاشهاي آنان سبب شده که ادبيات بدين گونه دگرگون شود و به نشريات سياسي و مقالات انتقادي روي بياورد. (8)عبدالله نديم خود را براي پذيرش ادبيات نو آماده کرد و با فاصله گرفتن از نثر مسجوع و روي آوردن به ساده نويسي، وارد عرصهي مطبوعات شد. از آن پس، وي افکار و انديشههاي خود را در اين روزنامهها به چاپ ميرساند. مقالات وي، در اين دور روزنامه توجه همه را به خود جلب کرد. (9)
به علت اينکه، جمعيت «مصر الفتاة» جمعيتي سرّي بود و احتمال ميرفت که توسط حکومت کشف و منحل شود، عبدالله نديم دوستان خود را قانع ساخت که به فکر تأسيس يک تشکل علني باشند و به صورت علني و قانوني به ملت مصر خدمت کنند. آنها در آخرين روزهاي حکومت خديوي اسماعيل يعني در سال 1296ق/1879 م اقدام به تأسيس «الجمعيه الخيريه الاسلاميه» (انجمن خيريهي اسلامي) نمودند. (10) اين اولين انجمني بود که با هدف تعليم جوانان و پيشرفت علمي آنها در مصر تأسيس ميشد. در همين راستا، مدرسهاي براي تعليم ايتام و فرزندان نيازمندان تأسيس کرد و عبدالله نديم به عنوان مدير آن مدرسه انتخاب شد. وي کوشيد مدرسه را با کاخ سلطنتي مرتبط کند. به همين منظور خود را به خديوي توفيق، جانشين اسماعيل پاشا نزديک کرد. در ضمن زيارت توفيق از مدرسه، عبدالله نديم از او خواست که رياست مدرسه را به وليعهد خود عباس بسپارد، که اين امر مورد قبول واقع شد. اين امر، افزايش امکانات مدرسه را به همراه داشت و وزارت معارف مصر، بودجهاي به ميزان 250 ليره در سال به اين مدرسه اختصاص داد. (11)
عبدالله نديم علاقهي زيادي به آموزش خطابه و سخنوري به دانش آموزان داشت. همچنين تلاش ميکرد که مدرسه و دانش آموزان را با زندگي اجتماعي آشنا سازد. بنابراين اقدام به نوشتن نمايشنامه کرد که در آنها انتقادات اجتماعي را مطرح ميساخت و آنها را با کمک شاگردان خود در مجالس مختلف اجرا ميکردند. وي در اين مدت، دو نمايشنامهي مشهور خود يعني العرب و الوطن و طالع التوفيق (وطن و اقبال خوشبختي) را نوشت و هر دو را در حضور خديوي توفيق اجرا نمود. وي با اجراي اين دو نمايشنامه، موفقيت بزرگي به دست آورد. اما پس از مدتي، فسادهايي در اين انجمن پديد آمد که آنها را به عبدالله نديم نسبت دادند، و او به ناچار از انجمن و مدرسه کنار گذاشته شد. (12)
عبدالله نديم، نوشتن مقالات در روزنامهها را ادامه داد تا اينکه به عنوان سردبير دو روزنامهي «المحروسه» و «العصر الجديد» انتخاب شد که سليم النقاش آنها را بعد از توقيف دو روزنامهي «التجاره» و «مصر» تأسيس کرده بود. عبدالله نديم، پس از چندي اين دو روزنامه را به سليم عباس و فضل الله الخوري واگذار کرد و خود نشريهي فکاهي «التنکيت و التبکيت» (طنز و انتقاد) را پايه گذاري نمود. اولين شمارهي اين نشريه، که از ديدگاه طنز به مشکلات اجتماعي ميپرداخت، در 6 ژوئن 1881 منتشر شد. (13)
پيوستن به قيام عرابي پاشا:
پس از شروع قيام احمد عرابي پاشا و رسيدن اخبار آن به اسکندريه، عبدالله نديم تحت تأثير انديشههاي قيام کنندگان قرار گرفت و احساس نمود که اين انديشهها با خواستههاي او سنخيت زيادي دارند. وي، انتشار التنکيت والتبکيت را متوقف نمود. آخرين شمارهي اين نشريه يعني شمارهي هجدهم، نوزدهم در 23، 30 ذي العقده 1298 ق منتشر شد. پس از آن عازم قاهره شد و به احمد عرابي پاشا و هوادارانش پيوست. آنها او را به گرمي پذيرا شدند و وي به خطيب و سخنگو و نويسندهي قيام عرابي تبديل گشت. بنا به درخواست احمد عرابي پاشا، وي نشريهي الطائف را به جاي التنکيت و التبکيت منتشر کرد و قاهره را به عنوان محل انتشار آن انتخاب نمود. (14)عبدالله نديم در نشريهي الطائف، با کمال شجاعت و بيباکي، اقدامات خديو سابق مصر يعني اسماعيل پاشا را مورد انتقاد قرار داد و او را متهم ساخت که زمينهاي مالکين بزرگ را غارت کرده است و مردم عادي نيز در دورهي حکومت او در فقر و بدبختي روزگار ميگذراندند. عبدالله نديم در اين نشريه، به عنوان بيان کنندهي نظرات و انديشههاي نمايندگان مجلس شناخته شد که از لزوم انجام اصلاحات از طريق حکومت پارلماني سخن به ميان ميآورند. اما هنگامي که ادارهي مطبوعات به رياست محمد عبده، مقالات تند و نوشتههاي تحريک آميز اين نشريه را مشاهده کرد، به مدت يک ماه، الطائف را تعطيل کرد. (15) در قيام عرابي پاشا، الطائف به عنوان سخنگوي انقلابيون محسوب ميشد. عبدالله نديم از مخالفان عرابي پاشا انتقاد مينمود و باخطابههاي تأثير گذار خود از مردم دعوت ميکرد که به ياران عرابي پاشا بپيوندند. او عرابي را به عنوان قهرمان و نجات دهندهي مصر معرفي ميکرد و از مردم ميخواست که بر ضد استعمار انگليس به پا خيزد. خطابهها و نوشتههاي او، آن قدر شهرهي عام و خاص شد به طوري که او را «خطيب انقلاب عرابي» ناميدند. (16) عبدالله نديم پس از آن، در الطائف انتقادات شديد خود را از خديوي توفيق آغاز کرد و در اين کار بسيار افراط ورزيد تا اينکه حکومت در تاريخ 29 جمادي الثاني 1299/ 17 مي1882 دستور توقيف دايمي الطائف را صادر کرد. (17)
شکست قيام عرابي پاشا و آغاز دوران اختفاء: سرانجام انگليسها موفق شدند در 30 شوال 1233/14 سپتامبر 1882، قاهره را از کنترل نيروهاي عرابي خارج سازند. در پي اين شکست، احمد عرابي پاشا تسليم شد و در ادامه در 10 ذي القعده 1299 / 24 سپتامبر 1882، خديوي توفيق و همراهانش به قاهره رسيدند و همهي انقلابيون را دستگير کردند. (18) بسياري از انقلابيون از کردار و گفتار خود اظهار پشيماني کردند و از اين انقلاب تبري جستند. اما عبدالله نديم نميتوانست دست به چنين کاري بزند، هيچ کس نبود سخنرانيهاي او را فراموش کند، از سوي ديگر نوشتههاي وي در نشريهي الطائف بهترين مدرک بر ضد او بود. بنابراين اگر کارش به محاکمه ميکشيد، شديدترين مجازات در انتظارش بود. از اين رو، آمادهي فرار و اختفاء شد و به طور کلي از ديدههاي ناپديد گشت. حکومت، تمام تلاش خود را براي يافتن عبدالله نديم، به کار گرفت و هزار ليره براي کسي که نشاني از او بدهد. معين کرد. اما تمامي اين تدابير حاصلي در بر نداشت و دوران اختفاي او نه سال به طول انجاميد. (19)
عبدالله نديم طبق گفتههاي او، به طور پنهاني از قاهره خارج شد، تمامي شهرها را به صورت ناشناس گشت، با لباسهاي متفاوت وارد هر شهر ميشد، و در هر جا به زبان و لهجهاي خاص صحبت ميکرد که با ادعاهاي او سازگار باشد، چون ادعا ميکرد که از ديگر کشورها به مصر آمده است. (20)
عبدالله نديم در طول دوران اختفاء، به کار تحقيق و تأليف پرداخت و با امکانات ناچيز و در آن وضعيت رنج و محنت، تأليفاتي از خود به جاي گذاشت. وي در اين مدت کتاب «کان و يکون» را نوشت. محتواي اين کتاب، گفتگوها و بحثهاي علمي و ديني انجام شده بين نديم و دوست فرانسوي او در زمان اختفاء ميباشد. از ديگر کارهاي وي در اين مدت، سرودن يک قصيدهي 360 بيتي بود که نام «وطنيه الشرق» (ملي گرايي شرق) بر آن نهاد و در آن مردم مشرق زمين را پند و اندرز ميدهد. (21) به گفته نديم، او در دوران اختفاي خود در حدود بيست تأليف کوچک و بزرگ را به پايان رساند. (22)
دستگيري و تبعيد:
عبدالله نديم پس از سياحت در شهرهاي مختلف مصر، سرانجام در «الجُميزه» سکونت يافت. شخصي به نام حسن الفرارجي که سابقهي نظامي داشت و سپس جاسوس شده بود، وي را شناخت و به مرکز گزارش داد. فرمان دستگيري او صادر گرديد تا اينکه در 29 صفر 1309 / 3 اکتبر 1891 دستگير شد. اما خديوي توفيق، فرمان عفو او را صادر کرد و دستور داد تا هر جا که عبدالله نديم بخواهد، او را تبعيد کنند. نديم، شهر «يافا» واقع در فلسطين را انتخاب نمود و در 12 ربيع 1309 وارد اين شهر شد و از سوي علي افندي ابي المواهب مفتي اين شهر مورد استقبال قرار گرفت و يک ماه نزد او ماند. سپس خانهاي را صاحب شد که آن خانه به محفلي براي ادبا و علما تبديل گشت. نديم در اين مدت در فلسطين به سياحت پرداخت و به شهرهاي «نابلس»، «سبطيه»، «قلقيلا» و ديگر شهرهاي اين سرزمين سفر نمود. (23)
بازگشت به قاهره:
در سال 1310 ق/ 1892 م خديوي توفيق درگذشت و خديوي عباس دوم جانشين وي شد. عباس دوم، عبدالله نديم را عفو نمود و به او اجازه داد که به مصر باز گردد. وي پس از بازگشت به مصر، مدتي بين قاهره و اسکندريه در رفت و آمد بود تا اينکه تصميم گرفت در قاهره ساکن شود. نديم در اين شهر، به عرصهي روزنامه نگاري بازگشت و نشريهاي تحت عنوان «الاستاذ» (استاد) تأسيس نمود. (24) اين نشريه، بر طبق نوشتههاي نديم، نشريهاي علمي، اخلاقي و فکاهي که روز سه شنبه هر هفته منتشر ميشد. شمارهي نخست آن در اول صفر 1310/23 اوت 1892 انتشار يافت. خودِ او مسئوليت هيئت تحريريهي نشريه را بر عهده گرفت. او در اين نشريه، بار ديگر انديشههاي ضد استعماري خود را آشکار ساخت و به شدت از دخالت انگليسيها در ادارهي کشور انتقاد ميکرد. (25) در نهايت، لرد کرومر، از عباس دوم خواست که الاستاذ را توقيف نمايد و فرمان تبعيد عبدالله نديم را صادر کند. عباس دوم هم اطاعت کرد و اين اقدامات را انجام داد. (26) آخرين شمارهي الاستاذ در 13 ژوئن 1893، منتشر شد. عبدالله نديم در اين شماره، با خوانندگان اين نشريه خداحافظي کرد. (27)سفر به استانبول:
نديم، اين بار هم به يافا تبعيد شد. حکومت مصر، 400 ليره براي خرج سفر و ماهانه 25 ليره مقرري، براي او در نظر گرفت، به شرط اينکه در مطبوعات، هيچ مطلبي در مورد اوضاع سياسي مصر ننويسد. وي اين امر را پذيرفت و چهار ماه در يافا ماند. (28) اما جاسوسان خبر دادند که او از اوضاع سياسي دولت عثماني انتقاد ميکند و حتي شخص سلطان را هم مورد تمسخر قرار داده است. بنابراين فرمان تبعيد مجدد او صادر شد.وي در انتخاب محل سکونت با مشکل بزرگي روبه رو شد. مصر او را نميپذيرفت و هيچ يک از شهرهاي عثماني هم مناسب حال او نبودند. لذا مدتي در اسکندريه ساکن شد تا وضعيت او روشن شود. در آن زمان، سياست «سلطان عبدالحميد» اين بود که منتقدان را از خود راضي نگه دارد و با اقامت آنان در استانبول تحت نظر خودش و دادن پول فراوان و واگذاري بعضي از مناسب به آنها، از انتقادات آنها در امان باشد. بر طبق اين سياست بود که «غازي مختار پاشا» نمايندهي امپراتوري عثماني در مصر، به دولت عثماني پيشنهاد داد که با عبدالله نديم نيز همين گونه رفتار شود، که اين امر مورد قبول واقع شد. (29) عبدالله نديم عازم استانبول گرديد و در آنجا به عنوان بازرس مطبوعات منصوب شد. (30) نديم در استانبول، با سيدجمال الدين اسد آبادي ديدار کرد و در محافل شبانهي او شرکت کرد.
پس از آن، روابط گرم و صميمانهاي ميان اين دو برقرار شد. سيدجمال الدين، شيفتهي خطابهها، قدرت مناظره و قلم وي شد و در بسياري از مجلس اظهار ميکرد که در عمر خود، فردي با اين ويژگيها مانند نديم نديده است. (31) زندگي عبدالله نديم در استانبول به درازا نکشيد، وي به بيماري سل مبتلا شد تا اينکه سرانجام در 10 اکتبر 1896، در 51 سالگي درگذشت. تشييع جنازهي باشکوهي براي او ترتيب داده شد که شخصيتهاي مهمي از جمله سيد جمال الدين اسدآبادي، در آن شرکت داشتند. وي در آرامگاه يحيي افندي در باشکتاش به خاک سپرده شد.
3. آثار
عبدالله نديم، تأليفات و نوشتههاي زيادي از خود بر جاي گذاشت. بسياري از دست نوشتهها و کتابهاي او، توسط دشمنان به آتش کشيده شد و از بين رفت. از تأليفاتي که از وي بر جاي مانده ميتوان به ديوان شعر اشاره کرد که شامل چهار هزار بيت ميشود و آن را در جواني سروده است. يک ديوان شعر سه هزار بيتي نيز از جمله سرودههاي عبدالله نديم محسوب ميشود. دو نمايشنامهي مشهور يعني العرب و الوطن و طالع التوفيق، که قبلاً به آنها اشاره کرديم، از جمله کارهاي ارزشمند نديم به حساب ميآيند. کتاب کان و يکون که محتواي آن مباحثات نديم و دوست فرانسوي او در مورد مسايل گوناگون ديني و سياسي است، ديگر اثر ماندگار وي محسوب ميشود. چهارده رسالهي ادبي نديم، توسط برادر او عبدالفتاح نديم، و دوستش محمود واصف گردآوري و در کتابي به نام سلاقة النديم في منتخبات السيد عبدالله نديم منتشر شده است. از ديگر آثار عبدالله نديم ميتوان به 1. النحله في الرحله، 2. الحتفاء في الاختباء، 3. الشرک في المشترک، 4. موحد الفصول و جامع الاصول، 5. الفرائد في العقائد، 6. اَللالي و الدرر في فواتح السور، 7. البديع في مدح الشفيع و 8. امثال العرب اشاره کرد. (32)انديشهي سياسي
عبدالله نديم بيشتر يک شاعر انقلابي است تا يک انديشمند و نظريه پرداز در زمينههاي سياسي و اجتماعي. از اين رو بيشتر آثار او ارزش ادبي دارند. براي پي بردن به ديدگاههاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي نديم، بايد مطالعهي مقالات او در نشريات التنکيت و التبکيت، الطائف و الاستاذ و همچنين کتاب کان و يکون در دستور کار قرار گيرد. مضمون بيشتر مقالات نديم در اين نشريات، انتقاد از اوضاع سياسي و به ويژه کاستيهاي اجتماعي کشور و دخالت بيگانگان بود. وي تمام مقالاتش را به شيوهاي مينگاشت که خواننده را آگاه و متوجه سازد. زيرا در نگارش از لغاتي ساده و عامه پسند استفاده ميکرد. عبدالله نديم توجه داشت که در ميان مخاطبانش، هم افراد عامي وجود دارند و هم خواص، و هر يک ميخواهند از نوشتههاي او استفاده نمايند و با اشکال مختلف نقد وي آشنا شوند. از اين رو، موضوعات ويژهاي را برميگزيند و آن را با زبان فصيح و رسايي مينوشت و براي رساندن مقصود از نقل داستانهاي مختلف بهره ميگرفت. (33)غرب و استعمار
1. غرب و ترويج مفاسد
عبدالله نديم هنگامي به صحنه آمد که با جرياني از زوال و انحطاط اخلاقي در جامعهي مصر روبه رو شد. زياده روي بيسابقه در ميگساري، ميخانهها در نقاط مختلف مصر، کاسبي فراوان و پرسود مسيحيان از اين طريق و گرايش زنان به بيبندوباري، از جمله ناهنجاريهاي اجتماعي آن دوره به شمار ميرفت. واژهي آزادي بهانهاي شده بود براي فرورفتن در لذت و شهوت. از همه شگفت آور اين بود که مردم مصر در گفتار و کردار خود از غربيها تقليد ميکردند. عبدالله ديم با جرأت فراوان، به شدت اين مسايل را مورد انتقاد قرار داد و غربيها را متهم ساخت که آنان اين گونه مفاسد را ترويج ميکنند تا شرق ساقط شود و اخلاق شرقيان به انحطاط گرايد. وي از سوي ديگر، نظام آموزشي کشور را به نقد ميکشيد و ميگفت اين نظام از گسترش روح ملي و تعصب مصري تهي و ناتوان است. سپس جوانان مصر را تشويق ميکرد تا انجمنها و جمعيتهاي خيريه تأسيس کنند و اين نقص و کمبود را جبران نمايند. (34)2. غربزدگي
عبدالله نديم، غربزدگي را بسيار نکوهش ميکرد. وي معتقد بود که آداب و رسوم هر ملتي، با شرايط زماني و مکاني، دين و عقلانيت آن ملت متناسب است. بنابراين، تقليد از آداب و رسوم ملل ديگر بدون آگاهي و شناخت، تأثير مخربي بر هويت اجتماعي خواهد گذاشت. از نظر او، هر کس از آداب و رسوم ملل ديگر تقليد ميکند، ابتدا بايد به آداب و رسوم خود و فوايد و مضرات آنها توجه نمايد و سپس آداب و رسوم ديگران را مدنظر داشته باشد. اگر در موردي مانند ملي گرايي، دين، زبان و غيره عادات ملت خود را درست تشخيص داد، لازم است که بر همان عادت و رسم خود باقي بماند. اما اگر يکي از رسوم و سنن ملت خود را براي کشور و هويت اجتماعي مضر تشخيص داد، به گونهاي بايد از آداب و رسوم ديگران تقليد کند که اعتقاد ديني و هويت و غيرت ملي خود را از دست ندهد. (35)برخلاف بسياري از روشنفکران عرب در آن دوره، عبدالله نديم اين مسئله را به خوبي درک کرده است، به نظر ميرسد که منظور نديم اين است که تقليد از آداب و رسوم غربي، فقط يک گزينش محض نيست که فقط روي عادت ترک شده و عادت اخذ شده، اثر ميگذارد، بلکه اين گزينش به طور کلي روي تمام ساختار اخلاقي جامعه تأثيرگذار است. نديم، شرقيها را به بررسي عادتي که قرار است آن را ترک نمايند، دعوت ميکند، آنها بايد تشخيص دهند که ترک اين عادت با ساختار اجتماعي، رابطهاي عميق دارد يا نه؟ به اعتقاد نديم، ترک آداب و رسوم شرقي و فراموش کردن آنها، منجر به بحران هويت خواهد شد که در اين صورت، حل اين مشکل بسيار دشوار خواهد بود. به طور کلي، نديم ضمن رد غربزدگي محض، از ملتهاي شرق ميخواست در عرصه گسترش علم و روشنگري و شناخت استعداد، امکانات و حقوق خود از اروپاييان تقليد کنند و عقيده و زبان و عادات خود را حفظ نمايند. (36)
3. استعمار غرب
علاوه بر غربزدگي، استعمار نيز در مقالات فراواني مورد انتقاد عبدالله نديم قرار گرفته است. وي در يکي از مقالات خود مينويسد:«اروپا، هر بار که شکل جديدي از امپرياليسم مدني يا توسعه طلبي مذهبي را عليه شرق آغاز ميکند، به اين فرمول باز ميگردد: اگر شما مثل ما بوديد، آن طور که ما عمل ميکنيم، شما هم عمل ميکرديد. زماني که اروپاييها در کشورهاي خود به اهدافشان دست يافته بودند، با الهام از نگرشهاي دوگانهي دين و سلطنت به پيش رفتند؛ آنها در کشورهاي شرق رخنه کردند، ابتدا به عنوان سلطه گران، مطبوعات، شرقيها را فريب ميدهند، روح آنان را به مسخره ميگيرند، مردان بزرگ آنان را گمراه ميسازند، دين آنها، سنتهاي آنها، شيوهي زندگي آنان، احساسات ملي آنها، صنعت و کشاورزي آنان را، بدنام ميکند. اين مطبوعات اعلام ميکنند که غرب منبع و مخزن قانون، سرچشمهي علم، و معيار فضيلت است، و اصرار ميورزند که تنها با قرض گرفتن از غرب، ملتي ميتواند وجود داشته باشد، و اينکه کساني که در غرب تحصيل کردهاند، ارزش و اهميت دارند، شکوه و افتخار امتياز انحصاري کساني است که در آنجا به دنيا آمده باشند، و عزت و شرافت حق ويژه کساني است که به زبانهاي غربي سخن ميگويند، از مراسم و تشريفات مذهبي غربي تبعيت ميکنند و لباسهاي غربي ميپوشند». (37)
عبدالله نديم در شمارهي اول نشريهي التنکيت و التبکيت با نقل داستاني، استعمار را مورد انتقاد قرار ميدهد. اين داستان، حکايت جواني سالم و نيرومند است که به دام يک فريبکار ميافتد و به بيماري فرنگي سفليس دچار ميشود و لذا اندامش نحيف و ناتوان ميشود. پزشکان به خانوادهي او توصيه ميکنند که بيمار از کساني که موجب بيماريش شدهاند، شديداً بپرهيزد، تا درمان شود. روشن است که اين داستان با رمز و به صورت سمبليک بيان شده است. او ميخواست که احساسات و درک مردم را از اوضاع آن زمان تصوير و ترسيم کند. منظور او اين بود که مصر پس از دوراني اسراف و زياده روي، در دام استقراض کمرشکن خارجي افتاد و استعمارگران در امور داخلي دخالت کردند، و مؤسسهي نظارت مختلط انگليسي فرانسوي و صندوق ديون را تأسيس نمودند. (38)
4. انتقاد از سياستهاي انگليس
عبدالله نديم آشکارا از سياستهاي استعماري انگليس در هند و مصر انتقاد مينمود، و از کساني که به انگليسيها پناه ميبردند، به بدي ياد ميکرد و مردم را عليه مبشران ديني مسيحي و راههاي تبليغي تحريک و تهييج مينمود. وي اعتقاد داشت که اين گروهها را سياست تأييد و تقويت ميکند، و در زير پوشش آن، اهداف خود را دنبال ميکند. از اين رو، روزنامههايي که با تفکر و روش نديم مخالف بودند، اعم از انگليسي و عربي، عليه او وارد عمل شدند و همگان به دوري از وي دعوت کردند. آنان گفتند که وي با فتنه گري بين مسلمانان و ديگران و با به جان هم انداختن مصريان، کشور را به فتنه و آشوب ميکشاند، و آتش نهفتهي بين مصريان و خارجيان را شعلهور ميسازد. (39)نديم ميگويد که اروپا به روشني و صراحت به ما گفته است: شما وحشي هستيد، چون نميدانيد چگونه لباس و لوازم منزل را درست کنيد و چون شما به کالاهاي ساخته شدهي ما نياز داريد، کالاهايي که تنها در صورتي مجاز به دريافت شان هستيد که قرارداد اقتصادي مربوط را امضاء کنيد. اين است نحوهي تضمين نفوذ و رخنهي محصولات اروپا و شرق، که توانسته ثروتش را به چنگ آورد و همهي صنايع شرقي را نابود ساخته و محصولات ضروري آنها را، در تصرف خود درآورد. هر چيزي که در هند، چين، ايران، آناتولي و جاهاي ديگر توليد ميشود، توسط اروپاييان فروخته ميشود که از آن بابت، همان قدر سود ميبرند که با فروش توليدات صنعت خودشان، شرقيها به سطح مستخدمين تنزل يافتهاند، که کشت و زرع، درو و برداشت و صنعت کاري ميکنند تا تجارت اروپا رشد کند، ثروت و مکنت آنها افزايش يابد و قدرت کاخهاي سلطنتي آن، با جريان ثروت حاصله بيشتر و برجستهتر شود. براي شرقيها، هيچ شانس و فرصتي براي بهبود زندگي و هيچ احتمال صعود به قدرت وجود ندارد؛ مثل اينکه نژاد آنان به وجود آمده تا در خدمت اروپاييها باشد و لذا آنها به وضوح قادر به تقليد و پيروي کردن نيستند. براي آنکه شرقيها را در فاصلهاي بيشتر از صنعت و همهي ثمرات آن نگه دارند، به اصطلاح مستشاران فضول ظاهر شدند، تا انرژيهاي شرقي را خفه کنند، و شرقيان را متهم به ضعف نموده و متقاعدشان سازند که کشورهاي آنان براي صنعت مناسب نيست و به طور کلي فاقد زيرساخت و ماشين آلات لازم است. (40)
نديم، انگليسيها و نخبگان مصر را مسئول درد و رنج ملت و انحطاط اخلاق ميدانست. وي در آن هنگام خواستار قيام مسلحانهي فوري نبود زيرا اعتقاد داشت مردم آمادگي آن را ندارند. او در شرايط نوين، راه حل نويني را جستجو ميکرد: تا هنگامي که ملت زير سيطرهي جهل و ناداني به سر برد و براي نبرد نياز به آمادگي داشته باشد، نميتواند به هيچ چيز برسد؛ در اين حالت نشر دانش و پيشرفت اقتصاد کشور، ضروري خواهد بود. اين مسئله در ميان مردم به تحکيم احساسات ميهن پرستانه، ياري خواهد رساند. نديم مينويسد:
«اگر ملت به دانش مجهز نشود و اگر مردم به ايجاد طرحهاي صنعتي نپردازند و اگر نياموزند که چگونه تکينک را به کار گيرند، قيام به پيروزي نخواهد رسيد». (41)
نديم در يکي از مقالههاي خود ميکوشد دلايل موفقيت غرب و عقب ماندگي شرق را تحليل کند، و از آنجا که شاگرد سيد جمال الدين بوده است، ادعاي رايج در اروپا را قاطعانه رد ميکند؛ ادعايي که ميگويد: «علت عقب ماندگي شرق در روحيهي محافظه کارانهي اديان موجود و ويژه در اسلام نهفته است». نديم يادآور ميشود موفقيتهاي اروپاييان بر اساس هيچ جنبهي مترقي از مسيحيت قرار ندارد، بلکه آنها برخاسته از تلاشهاي متحد اروپاييان در نبرد مشترکشان عليه شرق ميداند، وي با اين تأکيد ميخواست ضرورت وحدت در نبرد عليه گسترش طلبي استعمارگران اروپايي را ثابت کند. (42)
شرق و جهان اسلام
1. علل عقب ماندگي شرق
عبدالله نديم به مقايسهي عوامل پيشرفت دولتهاي اروپايي و علل عقب ماندگي دولتهاي شرقي ميپردازد. به اعتقاد وي، عدم توجه شرقيها به علل و عوامل پيشرفت دولتهاي اروپايي، مهمترين دليل عقب ماندگي آنهاست. از نظر نديم، مهمترين علل و عوامل پيشرفت غربيها عبارتاند از: (43)1. وحدت ملي نشئت گرفته از وحدت زبان و سرزمين ملي در دولتهاي غربي؛
2. سپردن ادارهي حکومت به فرزندان وطن و اعتماد به آنها؛
3. وحدت مذهبي، به طوري که اگر وحدت مذهبي به وحدت زبان و سلطه اضافه شود، پايههاي مملکت استوار ميگردد؛
4. همکاري و تعاون بين دولتهاي غربي و فقدان آن در بين دولتهاي شرقي، به طوري که آنها به آساني مورد تجاوز استعمارگران غربي قرار ميگيرند.
علاوه بر اين عوامل اصلي، نديم عواملي فرعي و جزئي ديگري را نيز اضافه ميکند: (44)
1. آزادي انديشه و انتشار گسترش دانش؛
2. انقلاب صنعتي و سيطرهي تجارت و بازرگاني؛
3. وجود انگيزهي لازم براي توليد و ابداع؛
4. اهتمام اروپا به علم و دانش، در حالي که ملل شرقي در خواب غفلت به سر ميبرند؛
5. مؤسسات قانوني که عدالت را تضمين ميکند؛
6. محافل و انجمنهاي علمي و ادبي که شرق فاقد آنهاست.
2. سلطنت مشروطه در شرق
عبدالله نديم، مصرِ سلطنتي مشروطه و آزاد را در سر ميپروراند. وي از هنگام انقلاب عرابي به بعد، انديشهي حکومت جمهوري در کشورهاي شرق را از سر بيرون کرد. به نظر نديم، گريزي از پادشاه روشن بين، قانون اساسي و پارلمان نيست و چنين شرايطي بايد هم تراز با غرب، نصيب شرق - که آمادهي نظام پارلماني است - گردد. وي همچون بسياري از روشنگران عصر خود باور داشت که پادشاهان، خوب ميتوانند شهروندان را بر پايهي روحيهي ميهن پرستي و کاردوستي پرورش دهند. ظاهراً وي صادقانه اعتقاد داشت که چنين پادشاهاني از محبت همهي مردم بهره مند خواهند شد و ملت از پادشاه روشن بين، شادمانه پيروي خواهد کرد. از آنجا که خديوي عباس دوم با تکيه بر تأييد سلطان عثماني و بهره برداري از احساسات ملي مصريان، گاه به گاه تلاش ميکرد در برابر سلطه جويي انگليسيها بايستد، ميتوان حدس زد که اين سياست، توهمات مربوط به امکان مترقي بودن سلطنت را در ذهن نديم باقي نهاده باشد. وي در طرح اصول آزادي و مشروطه خواهي بر قرآن و سنت تأکيد ميکرد. اين امر، به ناگزير وزنهي خاصي به اين اصول ميبخشيد و آنها را به ذهن مسلمانان نزديکتر ميکرد. (45)ناسيوناليسم
1. اتحاد ملي پيروان اديان الهي
نديم، گو اينکه مسلمانان را به يگانگي و تلاش براي احياي نيروي «عصبيت» گذشته دعوت ميکرد که آن را دليل همبستگي پيروان دين واحد ميدانست. از مؤمنان ميخواست براي دستيابي به هدف مشترک، يعني وحدت ملي، با يهوديان و قبطيان متحد شوند. (46) وي ميگويد:«مسلمانان و قبطيها به مدت سيزده قرن با هم به عنوان اعضاي خانوادهاي واحد زندگي ميکردند و با يکديگر، به مثابهي بخشي از اجتماعي واحد، رفتار مينمودند. آنها مثل يک خانواده با هم متحد بودند. هرگز هيچ گونه برخورد تجاوز کارانهاي بين آنها بر سر مذهب وجود نداشت و هيچ چيزي، مشابه و هم طراز آنچه براي يهوديان در غرب رخ داد، وجود نداشت... آميختگي و همزيستي ميان مسلمانان، و قبطيها، سدي بوده که مصر را از سيل تبليغات اروپاييها، با هدف سرگرم کردن مردم و کاشتن بذرهاي نفاق و اختلاف بين صاحبان عقايد، حفظ ميکرده است...اي مصريان! بگذاريد مسلمان در ميان شما، به برادر مسلمان خود رو آورد و پيوند مذهبي بين آنان تقويت گردد. سپس بگذاريد هر دوي آنها به قبطي و يهودي رو آورند و پيوند و اتحاد ميهني را که همهي آنان را همانند يک انسان با هدفي واحد به هم وصل ميکند، تقويت نمايند: هدف، حفظ و نگه داري مصر براي مصريان». (47)
در اينجا، نديم مصري ناسيوناليست در وراي نديم خواستار جامعهي اسلامي پنهان ميشود. وي مينويسد:
«از نظر ما، گراميترين مکان، مصر است که يک کشور مسلمان ميباشد و شمار نه چندان کمي از قبطيان در آن زندگي ميکنند. روابط ملي، آنان را با بسياري از افرادي که با گذشت زمان اسلام را پذيرفتهاند، پيوند ميدهد. ميهن پرستي، آنان را به سوي همبستگي ميکشاند». (48)
از نظر نديم، پيروي از سلطان عثماني يک امر ديني است، اما پيروي از حاکم مصر يک امر ملي و ملي گرايي محض ميباشد و اين چيزي است که نديم آن را ترجيح ميدهد. وي اين انديشه را تبليغ ميکرد که «مصر براي مصريان است»، نه براي ترکان يا اروپاييها. او نهضت ملي را حول محور رهبري خديو به عنوان فرمانرواي کشور مصر توصيه مينمود. هنگامي که بين دين و ملي گرايي تعارض به وجود آيد، عبدالله نديم ملي گرايي را بر دين ترجيح ميدهد، زيرا جاذبهي وطن در نزد او بيشتر از جاذبهي دين است.
به همين دليل در يکي از مقالات خود مينويسد:
«اگر منازعهاي ميان يک عرب و يک عجم رخ دهد که ديانت واحدي دارند، خواهي ديد که چگونه عربها در باختر و خاور زمين از پيروزي شخص عرب بر شخص عجم شادمان خواهند شد و عکس آن نيز صادق است». (49)
2. دفاع از زبان عربي
نديم در برابر کساني که خواستار نابودي زبان عربي بودند، به شدت از اين زبان دفاع ميکرد. وي اولين کسي بود که خواستار تأسيس فرهنگستان زبان عربي شد. اين فرهنگستان طبق پيشنهاد نديم از بخشهاي مختلف تشکيل ميشد: بخش لغات و اصطلاحات، بخش صرف و نحو و منطق، بخش تاريخ کشورهاي عربي، بخش ترجمه و بخش رياضيات. (50)عبدالله نديم اعتقاد داشت که زبان، بخش جوهري هويت هر ملت است که با نابودي و از بين رفتن آن، هويت آن ملت نيز مخدوش و نابود خواهد شد. از ديدگاه او، زبان عربي، زباني است که نيازهاي عصر امروزي را برآورده ميسازد و با پيشرفت علم و دانش، ميتوان با استفاده از اين زبان، کلمات و اصطلاحات جديدي خلق نمود. نديم در فعاليتهاي خود براي تأسيس مدارس، به آموزش زبان عربي، اهميت زيادي ميداد. اين در حالي است که وي با فراگيري زبانهاي خارجي مخالف نبود، اما اينکه اين زبانها، جاي زبان عربي را بگيرند، امري است که نديم نسبت به آن به شدت واکنش نشان ميداد، و از کساني که لغات خارجي را وارد زبان عربي ميکردند، به سختي انتقاد ميکرد. اين اشخاص اعتقاد داشتند که زبان رسمي آموزش علم بايد زبان انگليسي باشد. اما در مقابل نديم اظهار ميداشت که اگر اين امر صورت گيرد، هويت، قوميت و دين خود را از دست خواهيم داد.
دفاع از کشاورزان و طبقهي فرودست
جامعهي مصر در دوران از دو طبقه تشکيل ميشد: طبقهي بالا يا طبقه حاکمان و افراد مرتبط به آنان، که اقليت را تشکيل ميدادند، و طبقهي پايين که شامل دهقانان و خرده مالکان و صاحبان مشاغل پست ميشد و اغلب جامعهي مصر را در بر ميگرفت. نديم از اين طبقه دفاع ميکرد و اعتقاد داشت که آنها صاحبان اصلي فضل و نعمت اقليت هستند، اقليتي که آنان را مورد تحقير و بندگي قرار ميدهد. نديم، هميشه از حقوق دهقانان دفاع ميکرد و خواستار اين بود که زحمتکشان جامعه مورد تقدير و احترام قرار گيرند. وي هميشه، استثمارکنندگان از جمله خانوادهي حاکم و واسطهها و دلالان که دهقانان را فريب ميدهند، مورد انتقاد قرار ميداد. (51)يکي از نکات بيهمتا در انديشهي نديم که آن را در انديشههاي روشنفکران معاصر او نميتواني يافت، اعتقاد وي به لزوم حضور نمايندگان طبقهي پايين در مجلس نمايندگان بود. از نظر وي، اگر اغنياء و طبقهي مسلط، اين نمايندگي را فقط به خود اختصاص دهند؛ از آن در راه افزايش استثمار و بندگي طبقهي پايين استفاده خواهند نمود. حضور نمايندگان طبقهي فرودست در مجلس نمايندگان مشارکت آنها در تعيين سرنوشت خود و مبارزه براي استقلال کشور، از ديدگاه نديم بهترين محرک براي پيشرفت آموزش و تعليم در اين طبقه خواهد بود. (52)
جمع بندي
عبدالله نديم يک فعال سياسي و شاعر انقلابي بود که در روزگار خود با خطابهها و نوشتههايش، زبان گوياي ملت مصر به شمار ميرفت. از اين شهر به آن شهر ميرفت، بيآنکه خستگي را بر تن خود احساس کند و انديشههاي خود را به مردم انتقال ميداد. او با اين اقدامات، به خيزش افکار عمومي مصر براي دستيابي به حکومت پارلماني و توجه آنان به اصلاحات اقتصادي و سياسي کمک فراواني نمود.عبدالله نديم روشنفکري براي عامهي مردم بود، به گونهاي که انديشهها و آرمانهاي خود را با تمام طبقات جامعه و به ويژه طبقات فرودست، در ميان ميگذاشت. وي به حکم خاستگاه مردمي خود از نظر فرهنگي و تربيتي، معلم تودهها به حساب ميآمد.
شايد مهمترين خصوصيت فرهنگي جهان عرب از ديرباز تا به امروز، تقسيم بندي جامعه به دو فرهنگ مجزا ميباشد: نخست، فرهنگ مسلط نخبگان و ديگري فرهنگ متداول عامهي مردم. فرهنگ نخست، مربوط به نخبگان حاکم است که با فرهنگ مسلط در غرب در ارتباط ميباشد و دومي، فرهنگ عامهي مردم، که نخبگان نتوانستند با آن ارتباط لازم و مناسب را برقرار سازند. بيشتر روشنفکران عرب، سخنگوي طبقهي بالا و نخبگان حاکم به حساب ميآيند، اما در مقابل، طبقهي پايين و يا به اعتبار ديگر عامهي مردم بدون سخنگو مانده اند. به همين دليل است که تمام منازعات ايدئولوژيک جهان عرب در قرون گذشته، به طور جداگانه از عام مردم و توجه به خواستههاي واقعي آنان صورت گرفته است.
عبدالله نديم از جمله نخستين روشنفکراني بود که اين معادلات رايج را بر هم زد و تلاش نمود که نماينده و سخنگوي تودهي مردم باشد. وي خود را از تودهي مردم ميدانست، اما در عين حال با مطرح کردن انديشههاي خود مبني بر لزوم ايجاد يک رستاخيز علمي و فرهنگي در مصر، سعي ميکرد تا به يک جايگاه ممتاز در جامعهي مصر دست پيدا کند. عبدالله نديم در دوران اختفاي نه سالهي خود نشان داد که در حقيقت روشنفکر تودههاست، زيرا اين توده بود که وي را در اين مدت طولاني پذيرا شد و به او امکان داد که در اين مدت به دور از چشم نخبگان حاکم، در آغوش جامعه روزگار بگذراند. با تأمل در زندگاني و انديشهاي عبدالله نديم، در مييابيم که وي فرهنگ و واقعيتهاي اجتماعي طبقهي پايين را به خوبي ميشناخت و از ارتباطات اين طبقه با ديگر فرهنگها و نيروهاي موجود در جامعه به خوبي آگاه بود. از اين رو، با اقدامات و انديشههاي خود، با جرأت و شهامت تمام در برابر غربزدگي و تهاجم فرهنگي غرب ايستاد و با تأکيد بر لزوم حفظ هويت فرهنگي تودههاي مردم، بر روشنفکران ليبرال و غربزدهي معاصر خود پيشي گرفت، به طوري که انديشههاي او در بين عامهي مردم انتشار وسيعي يافت. عبدالله نديم، علاوه بر نکوهش غربزدگي و بررسي عوامل پيشرفت غربيها و انحطاط شرق، غربيها را به خاطر سياستهاي استعماري و شرقيها را به دليل غفلت و بيخبري مورد انتقاد قرار ميدهد و بهترين راه حل براي خروج شرقيها از اين وضعيت را غلبه بر تفرقه و اختلاف، و اتحاد در برابر غربيها ميداند.
عبدالله نديم در هنگام پيوستن به قيام عرابي، طرفدار تأسيس يک حکومت جمهوري در مصر بود، اما به نظر ميرسد از بيم اينکه عامهي مردم براي اين امر آمادگي نداشته باشند، به تلاش براي برپايي رژيم سلطنتي مشروطه بسنده نمود و آن را با توجه به سطح آگاهي سياسي مردم مصر در آن هنگام، قابل قبولتر به شمار ميآورد. عبدالله نديم در مبارزات خود، اوضاع و احوال مردم را رعايت ميکرد. مردم مصر در آن زمان به سنتهاي اسلامي پايبند و از سياست به دور بودند و چيرگي بر سلطنت هنوز به ذهن آنان خطور نکرده بود. علاوه بر اين، موضع گيري علماي دين در برابر انديشهي جمهوري خواهي نيز، يکي از مهمترين عوامل ناديده گرفتن آن از سوي نديم و همفکرانش به نظر ميرسد.
عبدالله نديم يکي از شاخصترين ناسيوناليستهاي مصري در آن دوران به حساب مي آيد. شيفتگي او به وطن و ملي گرايي چنان بود که در صورت تعارض بين ملي گرايي و دين، اولي را بر دومي ترجيح ميداد. با دقت و تأمل فراوان در تاريخ مصر در آن دوران در مييابيم که اين موضع گيري نديم نشئت گرفته از اوضاع اجتماعي و سياسي آن روز مصر است. عبدالله نديم نه تنها ملزم به رعايت حال و هواي تودهها بود، بلکه خودش نيز نميتوانست از چارچوب عقيدهي ديني فراتر رود. اما از آنجا که جنبش ملي گرايي يک جنبش مردمي و سراسري بود، انگيزههاي ديني به ناگزير در درجهي دوم قرار ميگرفت. اين امر باعث شد که با توجه به گرايش نديم به جامعهي اسلامي، وي خواستار اتحاد ملت مصر، بدون توجه به گرايش ديني آنان شد.
به طور کلي، با مروري بر تاريخ مصر در اواخر قرن نوزدهم و مطالعهي آثار روشنفکران مصر در آن دوره، در مييابيم که عبدالله نديم از معدود روشنفکراني بود که دو ويژگي مثبت را با هم در خود جمع کرده بودند: ويژگي اول، آگاهي به ضرورت دفاع از هويت ملي، و ويژگي دوم، آگاهي به لزوم برپايي يک رستاخيز علمي و فرهنگي و خارج کردن جامعهي مصر از حالت رکود و عقب ماندگي. ويژگي اول، مستلزم فهم اجزاي تشکيل دهندهي اين هويت و شناخت خطرهاي تهديد کنندهي آن ميباشد و ويژگي دوم، مستلزم نشان دادن راههايي براي انجام تغييرات و اصلاحات در جامعه و انتقال آن از هم گسيختگي به همبستگي، از دشمني به دوستي و ائتلاف، از غفلت به هوشياري، از فقر مادي به ثروت، از ناتواني به توانايي و از ضعف به قدرت. نديم به همهي اين امور واقف بود و آنها را در نوشتههايش مطرح ميکرد. وي براي دستيابي به اين اهداف، به تعليم و تربيت جامعه اهميت زيادي ميداد و با تأسيس مدارس و انجمنهاي خيريه سعي ميکرد آگاهي را در بين مردم افزايش دهد تا زمينه براي رستاخيز علمي در مصر مهيا شود.
پينوشتها:
* عضو هيئت علمي بنياد دايرةالمعارف اسلامي
1. جرحي زيدان، تراجم مشاهير الشرق في القران التاسع عشر، الجزء الثاني، بيروت: منشورات دار مکتبه الحياه، بيتا، ص 128.
2. احمد امين، زعماء الاصلاح في عصر الحديث، بيروت: دار الکتاب العربي، 1979م، صص 203-202.
3. جمال الدين الشيال، اعلام الاسکندريه في العصر الاسلامي، القاهره: دار المعارف، 1965 م، ص 239.
4. عمر الدسوقي، في الادب الحديث، القاهره: دار الفکر العربي، 2000 م، ص 309.
5. احمد امين، پيشين، صص 206-205.
6. احمد تيمور، تراجم اعيان القرن الثالث عشر و اوائل الرابع عشر، القاهره: دار الآفاق العربيه، 2001م، ص 4.
7. جمال الدين الشيال، پيشين، ص 240.
8. احمد امين، پيشين، ص 211.
9. احمد سمير، «السيد عبدالله نديم»، ماهنامه الهلال، سال پنجم، شمارهي 11، فوريهي 1897م، ص 403.
10. احمد تيمور، اعلام الفکر الاسلامي في العصر الحديث، قاهره: لجنه نشر المؤلفات التيموريه، الطبعه الاولي، 1967 م، ص 130.
11. جمال الدين الشيال، پيشين، ص 242.
12. احمد امين، پيشين، ص 213.
13. صالح زهرالدين، موسوعه رجالات من بلاد العرب، بيروت: المرکز العربي للابحاث و التوثيق، 2001م، ص 492.
14. جمال الدين الشيال، پيشين، ص 244.
15. ابراهيم عبده، تطور الصحافه المصريه: 1798-1981 م، القاهره: مؤسسه سجل العرب، الطبعه الرابعه، 1982م، صص 127-126.
16. عمر الدسوقي، پيشين، صص 316-313.
17. ابراهيم عبده، پيشين، ص 128.
18. لوتسکي و ديگران، تاريخ عرب در قرون جديد، پرويز بابايي، تهران: انتشارات چاپار، چاپ سوم، 1356، صص 345-344.
19. احمد امين، پيشين، صص 228-227.
20. عمر الدسوقي، پيشين، صص 318-317.
21. همان، ص 318.
22. جمال الدين الشيال، پيشين، ص 247.
23. احمد تيمور، «عبدالله نديم افندي خطيب الثوره العرابيه»، ماهنامهي الهلال، سال 41، شمارهي 9، ژوئيهي 1933م، ص 164.
24. جرجي زيدان، پيشين، ص 134.
25. احمد امين، پيشين، صص 236-235.
26. ابراهيم عبده، پيشين، ص 155.
27. جمال الدين الشيال، پيشين، ص 254.
28. احمد سمير، پيشين، ص 406.
29. احمد امين، پيشين، ص 241.
30. صالح زهرالدين، پيشين، ص 494.
31. جرجي زيدان، پيشين، ص 135.
32. احمد سمير، پيشين، صص 408-407.
33. احمد امين، پيشين، ص 217.
34. همان، ص 236.
35. علي الحديدي، عبدالله نديم خطيب الوطنيه، القاهره: الهيئة المصريه العامه للکتال، 1987م، ص 334.
36. ز.ا. لوين، انديشهها و جنبشهاي نوين سياسي اجتماعي در جهان عرب، يوسف عزيزي بني طرف، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ اول، 1378، ص 168.
37. عبدالملک انور، انديشهي سياسي عرب در دورهي معاصر، سيد احمد موثقي، قم: انتشارات دانشگاه مفيد، 1381، صص 165-164.
38. عبدالله نديم، «مجلس طبي لمصاب بالافرنجي»، نشريهي التنکيت و التبکيت، سال اول، شمارهي اول.
39. احمد امين، پيشين، ص 239.
40. انور عبدالملک، پيشين، صص 166- 165.
41. ز. ا. لوين، پيشين، صص 168-167.
42. همان، ص 168.
43. ر.ک. عبدالوهاب الکيالي، موسوعة السياسة، الجزء الثالث، بيروت: المؤسسه العربية للدراسات و النشر، الطبعه الاولي، 1983 م.
44. همان.
45. ز. ا. لوين، پيشين، ص 169.
46. همان.
47. عبدالملک انور، پيشين، صص 167-166.
48. ز. ا. لوين، پيشين، ص 169.
49. عصر الدسوقي، پيشين، ص 328.
50. نجيب توفيق، عبدالله نديم خطيب الثوره العربيه، القاهره: مکتبه الکليات الازهريه، 1970 م، ص 135.
51. علي الحديدي، پيشين، ص 126.
52. همان، صص 158-157.
منابع تحقيق:
امين، احمد، زعماء الاصلاح في عصر الحديث، بيروت: دار الکتاب العربي، 1979م.
توفيق، نجيب، عبدالله نديم خطيب الثوره العرابيه، القاهره: مکتبة الکليات الازهرية، 1970م.
تيمور، احمد، «عبدالله نديم افندي خطيب الثوره العربيه»، ماهنامه الهلال، سال 41، شمارهي 9، ژوئيهي 1933 م.
تيمور، احمد، اعلام الفکر الاسلامي في العصر الحديث، القاهره: لجنه نشر المؤلفات التيموريه، الطيعه الاولي، 1967 م.
تيمور، احمد، تراجم اعيان القرن الثالث عشر و اوائل الرابع عشر، القاهره: دار الافاق العربيه، 2001 م.
الحديدي، علي، عبدالله نديم خطيب الوطنيه، القاهره: الهيئة المصريه العامه للکتاب، 1987 م.
الدسوقي، عمر، في الادب الحديث، القاهره: دار الفکر العربي، 2000 م.
زهر الدين، صالح، موسوعه رجالات من بلاد العرب، بيروت: المرکز العربي للابحاث و التوثيق، 2001 م.
زيدان، جرجي، تراجم مشاهير الشرق في القرن التاسع عشر، الجزء الثاني، بيروت: منشورات دار المکتبه الحياء، بيتا.
سمير، احمد، «السيد عبدالله نديم»، ماهنامه الهلال، سال پنجم، شمارهي 11، فوريهي 1897م.
شيال، جمال الدين، اعلام الاسکندريه في العصر الاسلامي، القاهره: دار المعارف، 1965 م.
انور، عبدالملک، انديشهي سياسي عرب در دورهي معاصر، احمد موثقي، قم: انتشارات دانشگاه مفيد، چاپ اول، 1384.
عبده، ابراهيم، تطور الصحافه المصريه: 1798-1981، القاهره: مؤسسهي سجل العرب، الطبعه الرابعه، 1982 م.
الکيالي، عبدالوهاب، موسوعه السياسه، الجزء الثالث، بيروت: المؤسسة العربيه للدراسات و النشر، الطبعه الاولي، 1983م.
لوتسکي و همکاران، تاريخ عرب در قرون جديد، پرويز بابايي، تهران: انتشارات چاپار، چاپ سوم، 1356.
لوين، ز. ا، انديشهها و جنبشهاي نوين سياسي اجتماعي در جهان عرب، يوسف عزيزي بني طرف، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ اول، 1378.
نديم، عبدالله، «مجلس طبي لمصاب بالافرنجي»، نشريهي التنکيت و التبکيت، سال اول، شمارهي اول.
منبع مقاله :
عليخاني، علي اکبر (1390) انديشه سياسي متفکران مسلمان جلد دهم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}