ابوالمجد مجدود بن آدم سنائی از بزرگترین قصیده‌سرایان و مثنوی سرایان عرفانی و از بنیانگذاران ادبیات منظوم عرفانی فارسی است. شعر او پرشور، خوش‌بیان، متنوع، و تصایح او دلاویز است. تأثیر سنائی بر حافظ چندان از نظر صوری و ساختاری نیست، بلکه بیشتر محتوائی است.

کوتاه در مورد سنائی

سنایی با نام کامل “حکیم ابوالمجدود بن آدم سنایی” در قرن پنجم در شهر غزنین به دنیا آمد. وی در شهرهای بلخ، هرات، سرخس، نیشابور و غزنین سکونت داشته است. غزنویان با پاداش های زیادی که به اهل علم و ادب می دادند توانسته بودند تعداد متعددی از دانشمندان و شاعران و … را در دربار خود به خدمت بگیرند.

روزگار سنایی غزنوی در دربار غزنویان به خوشگذرانی می گذشت ولی یک تحول روحی سبب شد تا مسیر زندگی حکیم سنایی تغییر کند. سنایی طی عمر خود سه حالت شخصیتی گوناگون پیدا کرده است. اول مداح و هجاگوی بوده، بعد از آن به وعظ و نقد اجتماعی روی آورده و دست آخر عاشق و قلندر و عارف شده است. او تا آخر عمر گرفتار این سه حالت بوده است.

سنایی را در کنار فریدالدین عطار نیشابوری و مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولانا)، یکی از سه شاعر بزرگ اهل تصوف و نخستینِ آنان به شمار می آورند. گفته اند سنائی اولین شاعری است که مضامین و اصطلاحات عرفان و تصوف را در قالب شعر درآورده است.

شعر سنایی، شعری توفنده و پرخاشگر است. مضامین اکثر قصاید وی در نکوهش دنیاداری و دنیاداران است. او با زاهدان ریایی و حاکمان ظالم که هر کدام توجیه گر کار دیگری هستند، بی پروا می ستیزد و از بیان واقعیت ترسی ندارد

 


ظاهراً سنائی نخستین شاعری است که قلندریات عارفانه سروده و حدیث از مطرب و میخانه و خرابات درمیان آورده است. نخستین شاعری که رندنواز است سنائی است. تجاهر به فسق- به‌قصد ملامت شنوی و تهذیب نفس و زدودن ریا- و دردنوشی و خرابات‌پروری و ترک مسجد و صومعه و روی‌آوردن به خرابات و پرداختن مغبچه و می‌مغان، که اوجش در شعر حافظ است، سرآغازش در شعر سنائی است.
 

شادروان فروزانفر می‌نویسد:

 «... بخصوص نوع شعر قلندری که نمودار آزادی فکر و نوعی سرکشی نسبت به رسوم و عقاید معمول و ارجمند نزد عامه آن عصر به‌شمار می‌رود، و حافظ آن‌را به اوج کمال رسانیده است، دستکار صنعت فکر و طبع معنی آفرین و فصاحت‌گستر حکیم سنائی است...» (سخن و سخنوران، ص 255).
 

تاثیر حافظ از شعر سنایی

اینک نمونه‌هایی از تضمین‌ها و اقتباس‌های حافظ از شعر سنائی و استقبال و افتقاهای او را نقل می‌کنیم.


 

 تضمین‌ها و شباهت‌ها

1)سنائی:
آنکه مستغنی بد از ما هم به ما محتاج بود

حافظ:
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

2) سنائی:
مرد یزدان‌گر نباشی جفت اهریمن مباش

حافظ:
مرد یزدان‌ شو و فارغ‌ گذر از اهرمنان

3) سنائی:
ساقیا برخیز و می در جام کن


حافظ:
ساقیا برخیز و در ده جام را

4) سنائی:
دی ناگه از نگارم اندر رسید نامه قالت رای فوادی من هجرک القیامه

حافظ:
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه انی رأیت دهرأ من هجرک القیامه

5) سنائی:
گفتم که عشق و دل را باشد علامتی هم قالت دموع عینی لم تکفک العلامه

حافظ:
دارم من از فراغش در دیده صد علامت لیست دموع عینی هذا لنا العلامه

6) سنائی:
گفتم وفا نداری گفتا که آزمودی من جرّب المجرّب حلّت به الندامه



حافظ:
هر چند کازمودم از وی نبود سودم من جرّب المجرّب حلّت به الندامه

7) سنائی
گفتا بگیر زلفم گفتم ملامت آید قالت الست تدری العشق و الملامه

حافظ:
گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم والله ما رأینا حبّا بلا ملامه

8) سنائی در بیت دوم از قطعه‌ای گوید:
مگر که جمله بمردند و نیز شاید بود خدای عزو جل جمله را بیامرزاد

حافظ در پایان قطعه‌ای گوید:
نظیر خویش بنگذاشتند و بگذشتند خدای عزوجل جمله را بیامرزاد
 

 استقبال‌ها یا همانندی‌های وزن و قافیه

( بیت اول هر مدخل از آن سنایی و بیت دوم ازآن حافظ است ) :

1)
سوز و شوق ملکی بر دلت آسان نشود تا بد و نیک جهان پیش تو یکسان نشود
گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود

2)
ای تماشاگاه جان‌ها صورت زیبای تو
ای کلاه فرق مردان پای تابه پای تو
ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو زینت تاج و نگین از گوهر والای تو
3)
الا ای دلربای خوش بیا کامد بهاری خوش شراب تلخ ما راده که هست این روزگاری خوش
کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش

4)
ز جزع و لعلت ای سیمین بناگوش دلم پرنیش گشت و طبع پرنوش
ببرد از من قرار و طاقت و هوش بتی شیرین لبی سیمین بناگوش

 

انوری (متوفای 585ق)

اوحدالدّین محمّدبن محمّد انوری(یا علی بن محمد انوری) معروف بهانوری ابیوردی و «حجّةالحق» از جملهٔ شاعران و دانشمندان ایرانی سده ۶ قمری در دوران سلجوقیان است.

انوری استاد قصیده سرای شعر پارسی و آراسته به هنرهای خوش‌نویسی و موسیقی بوده‌است. او از دانش‌های ریاضیات، فلسفه و موسیقی بهره‌ور و در اخترشناسی به زبان خود مرجع بوده‌است. وجود گواه‌ها و نشانه‌هایی در شعر انوری سخن از آگاهی او از موسیقی دارد و همین امر برخی از پژوهندگان را برانگیخته تا او را موسیقی‌دانی تحصیل کرده بدانند.

انوری در غزل‌سرائی نیز صاحب سبک شمرده می‌شود و در سرودن قطعه و رباعی نیز استاد است. انوری از قبیل سخنوران مضمون‌آفرینی چون خاقانی، کمال‌الدین اسماعیل و ظهیر فاریابی است، و نه از قبیل معنی اندیشانی چون سنائی و عطار و عراقی. شعر او باریک و بغرنج است و در دشواری همپایه شعر خاقانی است.

می‌توان گفت که حافظ به چیره‌دستی او در سخنوری با علاقه و اعجاب می‌نگریسته است.
 

تضمین و شباهت بین شعر حافظ و انوری

در ساختمان رفیع غزل دلربای فارسی، شاعران بسیاری نقش داشته‌اند و هر شاعری به نسبت نقشی که ایفاکرده باید سهمی در عنایت و توجه ادب دوستان داشته باشد که متاسفانه اینگونه نیست.

یکی از شاعرانی که هرچند شهره به قصیده سرایی است، جایگاهش در سیر تکاملی غزل فارسی، انکار ناپذیر است انوری است. غزل انوری یکی از پله های ارتقای غزل عاشقانه ی فارسی است که با گونه‌ی عاشقانه‌ی غزل سنایی آغاز شده و در حافظ و البته سعدی به کمال می رسد. تحقیق درباره‌ی غزل انوری آن هم بهصورت خاص، پیشینه‌ی چندانی در نگاشته های محققان و ناقدان ادبی ندارد متاسفانه

البته پرتال فرهنگی راسخون در این مقاله به بررسی بیشتر آن برای ادب دوستان پرداخته است.

 


1) انوری در مطلع قطعه‌ای می‌گوید:
نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنبانی سلیما ایل‌ها، لابلکه مرحوما و مسکینا

حافظ در پایان غزلی به مطلع «هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی» مصراع اول این بیت انوری را چنین تضمین کرده است:
خیال چنبر زلفش فربیت می‌دهد حافظ نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنبانی

2) انوری و حافظ هر دو، مصراعی از یکی از شعرای جاهلی عرب به نام فند زمانی (بر وزن: رند زندانی، متوفای حدود 70 ق) تضمین کرده‌اند. انوری در پایان قطعه‌اش گوید:
همی گویم به آوازی که جز جان را خبر نبود عسی الایام ان یرجعن قوماً کالذی کانوا

حافظ در پایان قطعه‌اش گوید:
بیا ای طایر دولت بیاور مژده وصلی عسی الایام ان یرجعن قوماً کالذی کانوا

3) انوری گوید:
دانی غرضم زمی پرستی چه بود تا همچو تو خویشتن پرستی نکنم

حافظ گوید:
به می پرستی از آن نقش خود زدم برآب که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن


4) بسیاری از الفاظ و تعبیرات حافظ در دیوان انوری نیز سابقه دارد نظیر:

نصیب / نصاب؛ افراز / افروز؛ راح / روح؛ قصه / غصه؛ کمان / کمین؛ آخر الدواء الکی؛ ازقاف تا قاف: طمع خام؛ سنگ و سبو؛ محال‌اندیش؛ زین مغرّق؛ چرخ سفله‌پرور؛ سپهر پر شده؛ حق به دست کسی بودن؛ من یزید؛ جماش؛ و ده‌ها نظیر آنها که در کتاب حاضر هر یک در جای مناسب خود نقل شده است.

 
 

سخن آخر

ادبیات در قصاید سنایی بر پایۀ کارکرد قدسی و متناسب با ماهیت وجودی و شکل و شمایل ذاتی آن، یعنی سمبولیک و رازآلود بودن و در محمل مناسب معنایی، یعنی عرفان، ظهور یافته و نگاه عرفانی، تأویلی و رمزی سنایی به اسطوره‌ها و توجه او به لفظ و معنا در موازات هم، موجب می‌شود ظهور اسطوره در متن به سطح بالاتری از ادبیات برسد و اسطوره از دایرة تنگ و تک‌مدلولی تشبیه، استعاره و تلیمح، به سطح چندمعنایی نماد، تعالی یابد.

بدین ترتیب در رویکرد قدسی سنایی به اسطوره، با فضایی کیهانی و نگرشی اسطوره‌ای و ادبیتی بالاتر مواجهیم و از این رو عمده ادبیت اسطوره‌ای در قصاید سنایی «نماد» است که امکان گفتن ناگفته‌ها را فراهم می‌کند و معنا و ادبیت را همزمان غنا می‌بخشد.


در مقابل، انوری با اتخاذ رویکرد عرفی به اساطیر و استفاده از آنها در فضای مدح، مفاهیم اسطوره‌ای را تبدیل به دال‌هایی تک مدلولی، روشن و زمانمند می‌کند. ادبیت اسطوره‌ای در شعر انوری با منفک شدن از بنیاد معرفت شناختی و هویت قدسی اسطوره و تهی‌ساختن آن از معنای نمادین،  ادبیتی نازل‌تر و بی‌تناسب با معنا است که در فضای مدح خرج می‌شود.

بر اساس همین رویکرد، بیشترین صور خیال حاصل از اسطوره در قصاید او «تلمیح» است. انوری تنها برای آنکه قدرت تصویر اسطوره‌ای را بیشتر کند، عناصری بیشتر از یک روایت اسطوره‌ای را وارد شعر می‌کند. اما تصاویر اسطوره‌ای در قصاید سنایی کیفیت برجسته‌تری دارند که حاصل تناسب تصویر خیالی و معنا است.

منبع

بخش شعر و ادب سایت راسخون