کعبه جانان ( قسمت پنجم )

تهیه کننده : مجید مکاری
منبع : راسخون



آداب حج

آنچه پيش از فرارسيدن حجّ شايسته است

الف ـ آمادگى

قـرآن
«حجّ درماه هاى معيّنى است. پس هر كس در اين [ ماه ]ها، حجّ را [ بر خود واجب گرداند، [ بداند كه ] در اثناى حجّ، همبسترى و گناه و جدال [ روا ] نيست، وهركار نيكى انجام مى دهيد، خدا آن را مى داند، و براى خود توشه برگيريد كه در حقيقت، بهترين توشه، پرهيزگارى است، و اى خردمندان! از من پروا كنيد».
حديـث
1 ـ امام على عليه السّلام : هرگاه خواستيد حج برويد ، ابتدا برخى از آنچه كه شما را در سفر، تقويت مى كند خريدارى كنيد ، چرا كه خداوند مى فرمايد: «اگر تصميمِ بيرون رفتن داشتند ، براى آن ، امكانات فراهم مى كردند» .
2 ـ امام صادق عليه السّلام به عيسى بن منصور فرمود : اى عيسى! دوست دارم كه خداوند، تو را در فاصله بين دوحج، در حال آماده شدن براى حج ببيند.
3 ـ امام صادق عليه السّلام : هرگاه يكى از شما از سودى كه مى برد ، چيزى برداشته و كنار بگذارد و بگويد : «اين براى حج» ، باز اگر سودى ببرد ، مقدارى كنار گذاشته و بگويد : «اين براى حج» ، موسم حج كه فرا رسد ، نزد او خرجىِ سفر فراهم باشد،خدا هم براى او حج را مقدّر مى كند و او به حج مى رود . ولى برخى از شما سودى كه به دست آورده، خرج مى كند ، هنگام حج كه مى رسد، مى خواهد هزينه سفر را از سرمايه بردارد، در نتيجه برايش دشوار مى آيد .
4 ـ امام صادق عليه السّلام : كسى كه تصميم به رفتن حج دارد و براى آن آماده شده ، ولى محروم مى شود ، به خاطر گناهى از حج محروم شده است .

ب ـ اخلاص

5 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : زمانى بر مردم خواهد آمد كه حجِ زمامداران ، تفريح ، حجِ ثروتمندان ، تجارت و حجِ فقيران ، در خواست است .
6 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : زمانى بر مردم خواهد آمد كه ثروتمندان امّت من براى تفريح ؛ ميانه ها براى داد و ستد ، فقيران براى در خواست و قاريانشان براى ريا و خود نمايى ، به حج مى روند .
7 ـ انس بن مالك: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله با وسايلى كهنه و قطيفه اى كه به چهار درهم مى ارزيد، يا به آن هم نمى ارزيد حج انجام داد، سپس فرمود: خدايا حجّى است كه در آن ريا و سُمعه نيست.
8 ـ امام باقر عليه السّلام : رسول خدا صلّى الله عليه و آله بار و وسايل خود را بر روى مركب نهاد و فرمود : «اين حجى است كه در آن ريا و شهرت طلبى نيست» .
9 ـ امام صادق عليه السّلام : دو گونه حج است : حجى براى خدا و حجى براى مردم . پس كسى كه براى خدا حج گزارد ، خداوند پاداش او را بهشت قرار مى دهد و كسى كه براى مردم حج كند ، در قيامت پاداش او بر عهده مردم است .

ج ـ شتاب

10 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس مى خواهد حج برود ، پس بشتابد ، چون شايد بيمار شود ، راه را گم كند و يا كارى پيش آيد .
11 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : براى مكّه رفتن، شتاب كنيد ؛ زيرا كسى نمى داند چه برايش پيش مى آيد ، بيمارى و يا كارى .

د ـ يادگرفتن مناسك حجّ

قـرآن
«پروردگارا، ما را تسليم [ فرمان ] خود قرار ده؛ و از نسل ما، امتى فرمانبردار خود[ پديدآر ]؛ و آداب دينى ما را به ما نشان ده؛ و بر ما ببخشاى، كه تويى توبه پذير مهربان».
حديـث
12 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : مناسك خود را بياموزيد، كه جزو دين شماست.
13 ـ زراره: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: فدايت شوم! چهل سال است كه درباره حج از تو مى پرسم و به من فتوا مى دهى! فرمود: اى زراره! خانه اى كه از دو هزار سال پيش از آدم عليه السّلام ، حج و زيارت مى شد، مى خواهى مسائل آن در چهل سال تمام شود؟
14 ـ ابن عمر: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله يك روز قبل از ترويه براى مردم خطبه مى خواند و آنان را از مناسكشان خبر مى داد.
15 ـ محمد بن ابراهيم تيمى از مردى از قبيله خود به نام معاذ بن عثمان يا عثمان بن معاذ از اصحاب پيامبر نقل مى كند كه پيامبر صلّى الله عليه و آله در «منى» مناسك مردم را به آنان مى آموخت.
گفت: خداوند متعال، گوش هاى ما را گشود و شنوا كرد، تا آن جا كه كنار وسايل خودمان بوديم و سخن او را مى شنيديم.
گفت: مهاجران در دره مهاجران فرود آمدند و انصار در دره انصار و مردم در جاهاى خودشان و به مردم مناسكشان را آموخت و فرمود: رمى جمره كنيد، مثل ريگ انداختن با انگشت.
16 ـ حذيفه: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله به مؤذّنان دستور داد كه در ميان مردم منطقه پايين وبالا اعلام كردند: آگاه باشيد، پيامبرخدا صلّى الله عليه و آله امسال آهنگ حج دارد، تا به مردم، حج آنان را تفهيم كند ومناسكشان را به آنان بياموزد، تا براى هميشه برايشان سنّت باشد. پس هيچ كس از آنان كه مسلمان شده بودند باقى نماند، مگر آن كه در سال دهم با پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله حج گزارد، تا شاهد منافعشان باشند و پيامبر حجّشان را به آنان بياموزد و مناسكشان را به آنان بشناساند. و پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله مردم را بيرون آورد ـ همسران خود را نيز با خود آورد ـ وآن حجة الوداع (واپسين حج) بود. پس چون حجّشان پايان يافت و مناسك خود را به پايان بردند و مردم همه آنچه را بدان نيازمندبودند شناختند وآن حضرت به آنان اعلام كرد كه آيين ابراهيم عليه السّلام را برايشان بر پا داشته و همه آنچه را مشركان پس از او پديد آورده بودند از آنان زدوده و حج را به حالتِ نخستين آن باز گردانده است.
17 ـ امام صادق عليه السّلام : پيامبر صلّى الله عليه و آله از اين رو در صحرا (بيداء) «لبّيك» گفت، چون كه مردم لبّيك گويى را نمى دانستند، دوست داشت كه چگونگى لبيك گويى و احرام را به آنان بياموزد.
18 ـ شيعه پيش از ابا جعفر (امام باقر) عليه السّلام مناسك حج و حلال و حرامشان را نمى دانستند، تا آن كه ابا جعفر عليه السّلام به وجود آمد و (در علم و دانش را) به رويشان گشود و مناسك حج و حلال و حرامشان را براى آنان بيان كرد.
19 ـ شيخ صدوق: از ابو حنيفه، نعمان بن ثابت نقل شده كه گفت: اگر جعفر بن محمّد نبود، مردم مناسك حج خود را نمى دانستند.
20 ـ امام صادق عليه السّلام : در عرفات مى گويى: خدايا! من بنده و غلام توام، موهاى جلو سر (و اختيار) من در دست توست و اجل من وابسته به علم توست. از تو مى خواهم مرا به آنچه تو را از من خشنود مى سازد، توفيق دهى و مناسك مرا آن چنان كه به دوستت، ابراهيم، نشان دادى و محبوبت محمّد صلّى الله عليه و آله را بر آن ره نمودى، از من بپذيرى.
21 ـ امام صادق عليه السّلام : چون زمانى رسيد كه خدا مى خواست توبه آدم را بپذيرد، جبرئيل را نزد او فرستاد. جبرئيل گفت: سلام بر تو، اى آدم كه بر آزمون و گرفتارى خود صبر كردى و از خطاى خود توبه كردى. خداوند مرا به سوى تو فرستاده است، تا اعمال و عباداتى را كه خدا مى خواهد به سبب آن ها توبه تو را بپذيرد، به تو بياموزم. پس جبرئيل دست آدم را گرفت و او را به محلّ كعبه آورد. ابرى از آسمان فرود آمد و بر جاى كعبه سايه انداخت. جبرئيل گفت: با پايت آنجا را كه ابر، سايه افكنده علامت بگذار، كه آن قبله تو و آخرين فرد از فرزندان توست. آدم با پاى خود آن جا را كه ابر سايه افكنده بود، علامت گذاشت. سپس او را به منى برد و مسجد منى را نشانش داد، پس با پايش علامت گذاشت و نقشه مسجد الحرام را (كشيد و) امتداد داد، پس از آن كه جاى كعبه را علامت نهاد. سپس او را از منى به عرفات برد و او را بر مكان اعتراف (عرفات)، اقامت داد.
و گفت: چون خورشيد غروب كند، هفت بار به گناه خود اقرار كن و هفت بار از خدا بخواه كه بيامرزد و توبه بپذيرد. آدم چنان كرد و از اين رو آن جا به مُعَرّف نام نهاده شد، چون آن جا آدم به گناه خود اقرار كرد و براى فرزندان او سنّت شد كه به گناهانشان اعتراف كنند، آنگونه كه آدم اعتراف كرد و توبه بطلبند، آنگونه كه آدم طلبيد.
سپس جبرئيل به او فرمان داد تا از عرفات كوچ كرد و بر كوه هاى هفتگانه گذشت، به او دستور داد كه نزد هر كوه چهار بار تكبير بگويد و آدم چنان كرد، تا آن كه به مشعر رسيد. چون به مشعر رسيد، يك سوّم شب، گذشته بود. پس نماز مغرب و عشاء را آن شب و در آن جا در يك سوم شب با هم خواند. سپس او را دستور داد تا در وادى مشعر به رو درافتد. او هم به رو افتاد، تا آن كه سپيده دميد، به او دستور داد بر كوه، كوهِ مشعر، بالا رود و دستور داد چون خورشيد برآمد، هفت بار به گناهش اعتراف كند و هفت بار از خدا توبه و آمرزش بخواهد. و آدم چنان كرد، همانگونه كه جبرئيل او را فرمان داد و آن را دوبار اعتراف قرار داد تا در فرزندانش سنّت باشد. پس هر كه از آنان، عرفات را درك نكرد و مشعر را درك كرد، حج خود را (تا منى) كامل ساخته است. سپس از مشعر به منى كوچ كرد و نيمروز به منى رسيد. به او دستور داد در مسجد منى دو ركعت نماز بخواند. سپس دستور داد، براى خدا قربانى كند تا از او بپذيرد و بداند كه خداوند توبه او را پذيرفته است و قربانى كردن در فرزندان او سنّت باشد. آدم قربانى كرد و خدا از او پذيرفت، پس آتشى از آسمان فرستاد و قربانى آدم را پذيرفت.
جبرئيل به او گفت: اى آدم! خداوند به تو نيكى كرد، چرا كه مناسكى را كه به سبب آن ها توبه تو را مى پذيرد، به تو آموخت.
22 ـ امام صادق عليه السّلام : خداوند به ابراهيم عليه السّلام فرمان داد كه حج برود و اسماعيل را با خود به حج ببرد و او را در حرم ساكن نمايد. هر دو بر شترى سرخ به حج رفتند و جز جبرئيل كسى با آنان نبود. چون به حرم رسيدند، جبرئيل به او گفت: اى ابراهيم! فرود آييد و پيش از آن كه وارد حرم شويد غسل كنيد. فرود آمدند و غسل كردند و به آنان نشان داد كه چگونه براى احرام آماده شوند، آنان هم چنان كردند. سپس دستورشان داد براى حج احرام بستند و آنان را به «لبّيك»هاى چهارگانه اى كه فرستادگان با آن ها لبّيك مى گويند، دستور داد. سپس آن دو را به صفا برد، پس فرود آمدند، جبرئيل ميان آن دو رو به كعبه ايستادو تكبير گفت. آن دو هم تكبير گفتند، تهليل گفت، آن دو نيز تهليل گفتند. خدا را ستود، آن دو ستودند. خدا را تمجيد كرد، تمجيد كردند. خدا را ثنا گفت، آن دو نيز چنان كردند. جبرئيل پيش رفت، آن دو نيز پيش رفتند، در حالى كه خدا را ثنا و ستايش مى كردند، تا آن كه آن دو را به جايگاه حجرالأسود رساند. جبرئيل بر آن دست كشيد و آن دو را فرمان داد كه دست بكشند و آنان را هفت دور طواف داد. سپس آن دو را در محلّ مقام ابراهيم عليه السّلام نگاه داشت. دو ركعت نماز خواند، آنان هم خواندند. سپس مناسك و آنچه را آن جا انجام مى دهند، به آنان نشان داد. پس چون اعمالشان را به پايان بردند، خداوند به ابراهيم عليه السّلام فرمان داد كه برگردد و اسماعيل را آن جا تنها بگذارد.
23 ـ امام باقر يا امام صادق عليهما السّلام : خداوند به ابراهيم فرمان داد، كه كعبه را بسازد و پايه هاى آن را بالا آورد و به مردم مناسك و اعمالشان را نشان دهد.

هـ ـ حلال كردن مال

24 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس خود را براى سفر آماده سازد و در وسايلش [حتّى] پرچم حرامى باشد ، خداوند ، حجش را نمى پذيرد .
25 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هرگاه كسى با مال غير حلال به حج رود ، چون «لبّيك اللّهمّ لبّيك» بگويد ، خداوند مى فرمايد : «لا لبّيك و لا سعديك» (چه لبّيكى؟) اين به خودت بر مى گردد .
26 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هرگاه كسى با خرجى پاك براى حج بيرون آيد و پا در ركاب نهد و بگويد: «لبّيك اللّهم لبّيك»، يك منادى از آسمان او را ندا دهد: «لبّيك و سعديك». توشه ات حلال و مركبت حلال و حج تو پذيرفته است و تو بدون گناهى.
و اگر با خرجى ناپاك بيرون آيد و پا در ركاب نهد و لبّيك گويد، يك منادى از آسمان ندايش دهد، لا لبيك و لا سعديك، رهتوشه ات حرام، خرجى ات حرام، و حج تو گناه آلود و نامقبول است.
27 ـ امام صادق عليه السّلام : كسى كه از راه غير حلال ، مالى به دست آورد ، سپس حج برود و لبّيك بگويد ، ندا مى رسد كه : نه لبّيك و نه سعديك! و اگر از راه حلال ، باشد ، ندا مى رسد لبّيك و سعديك! .
28 ـ امام صادق عليه السّلام : چهار چيز در چهار مورد ، جايز نيست : خيانت، اختلاس ، دزدى و ربا . اينها در حج ، عمره . جهاد و صدقه جايز نيستند .
29 ـ امام كاظم عليه السّلام : اولين حجِ خاندان ما و مهريه زنانمان و كفن هاى ما، از دارايى پاكيزه ماست .

و ـ پاكيزگى ره توشه

30 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هيچ خرجى نزد خداى متعال ، محبوب تر از ميانه خرجى نيست و خداوند ، از اسراف نفرت دارد ، مگر در حج و عمره . پس رحمت خدا بر مؤمنى كه مال پاكيزه به دست آورد و با ميانه روى خرج كند ، يا نيكى و احسانى را پيش فرستد .
31 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : از هرصاحب نعمتى نسبت به آن نعمت سؤال خواهد شد (كه چگونه خرج كرده است) ، مگر آنچه در جهاد يا حج مصرف شود .
32 ـ شيخ صدوق : هرگاه امام سجاد عليه السّلام براى حج و عمره به سفر مكّه مى رفت ، از بهترين رهتوشه ها با خود بر مى داشت ، از بادام ، شكر ، و آرد نرم و ترش و شيرين .

ز ـ دعا هنگام سفر حج

33 ـ امام صادق عليه السّلام : هرگاه از خانه ات به قصد سفر حج بيرون بروى ، دعاى فرج بخوان ، كه چنين است :
«هيچ خدايى جز خداى بردبار بزرگوار نيست ، هيچ خدايى جز خداى والا و بزرگ نيست . منزّه است خداى آسمان هاى هفتگانه و زمين هاى هفتگانه و پروردگار بزرگِ عرش . و ستايش ، مخصوص پروردگار جهانيان است» .
سپس بگو :
«خدايا! پناه من باش در مقابل هرطغيانگرِ سركش و هرشيطانِ نافرمان» .
سپس بگو :
«به نام خدا وارد شدم و به نام خدا و در راه خدا، خارج شدم . پروردگارا! من «بسم الله» و «ما شاء الله» را در مقابل فراموشى و شتابم در اين سفر ، پيش مى آورم ، چه به ياد داشته باشم و چه فراموش كنم . خدايا ، در همه كارها ، تو يارى كننده اى ، تو همراه مسافر و جانشين اويى در خانواده اش . خدايا! سفرمان را آسان كن و زمين را زير پايمان در هم پيچ (كه زود به مقصد برسيم) و سيرمان را در آن ، همراه با طاعت خود و پيامبرت قرار ده .
خدايا! نسل ما را صالح گردان و در آنچه به ما روزى مى دهى ، بركت قرار ده و ما را از عذاب آتش نگهدار .
خدايا! از رنج سفر و بد فرجامى و بد منظرى در خانواده و مال و فرزند، به تو پناه مى برم .
خدايا! تو بازو و ياور منى ، به كمك تو فرود مى آيم و سفر مى كنم .
خدايا! دراين سفر، انجام آنچه را كه توبرمن مى پسندى وشادى ازآن، مى طلبم.
خدايا! رنج و دورى راه را بر من قطع كن ، همراه من باش و در خانواده ام به نيكى جانشين من باش . و هيچ نيرويى جز از تو نيست .
خدايا! من بنده توام و اينها رهتوشه من است . مقصدم تويى و سفر به سوى توست و تو از چيزى آگاهى كه كسى آگاه نيست . پس سفرم را كفّاره گناهان گذشته ام قرار بده و در اين سفر ، ياورم باش و رنج و مشقّت سفر را آسان ساز و سخن و عملى را كه رضاى توست به من تلقين نما ، كه من فقط بنده تو و با تو و براى توام» . و چون پا در ركاب نهادى ، بگو :
«بسم الله الرحمن الرحيم ، به نام خدا ، و خدا بزرگتر است» .
و چون بر مركب نشستى و جاى گرفتى ، بگو :
«حمد ، از آن خدايى است كه ما را به اسلام هدايت كرد و قرآن به ما آموخت و با پيامبرش (محمد) صلّى الله عليه و آله بر ما منّت نهاد . منزّه است خدا . منزّه است آن كه اين وسيله را در اختيار ما قرار داد كه ما توان آن را نداشتيم و ما به سوى پروردگارمان بر مى گرديم و ستايش مخصوص پروردگار جهانيان است . خدايا! تو ما را بر پشت اين مركب نشاندى و تو يارى دهنده در هركارى . خدايا ما را به جايى رسان كه به خيرمان رساند ، به جايى كه به آمرزش و رضوان تو رسيم .
خدايا هيچ امرى جز امر تو وهيچ خيرى جز خير تو، نيست و نگاهدارنده اى جز تو ، نيست» .

آنچه در مراسم حجّ شايسته است

الف ـ خوشخويى

34 ـ امام باقر عليه السّلام : چه بهره مى برد كسى كه اين راه را مى پيمايد، اگر اين سه خصلت در او نباشد: پرهيزكاريى كه او را از نافرمانى هاى خدا بازدارد، بردباريى كه به وسيله آن بر خشم خود مالك شود و همراهى خوب با مصاحبان خود.
35 ـ امام صادق عليه السّلام : از مفاخره بپرهيز وبر توباد پرهيزكارى كه تو را از نافرمانى هاى خدا باز دارد. همانا خداى متعال فرمايد: «پس آلودگى خود را وانهند»و كلام زشت گفتن در احرام نيز جزء آن است. پس چون وارد مكّه شدى وكعبه را طواف كردى، كلام پاكيزه گفته اى واين كفّاره آن است.

ب ـ كمك به همراهان

36 ـ اسماعيل خثعمى: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: وقتى ما به مكّه مى رسيم، همراهان ما به طواف مى روند و مرا براى نگهدارى وسايلشان مى گذارند. فرمود: پاداش تو، بيش از آنان است.
37 ـ مرازم بن حكيم: با محمد بن مصادف، همراه بودم. چون به مدينه وارد شديم، بيمار گشتم. او به مسجد مى رفت و مرا تنها مى گذاشت. اين را به مصادف (پدر او) شِكوه كردم. او هم به امام صادق عليه السّلام خبر داد. حضرت به او چنين پيغام فرستاد: نشستن تو كنار او، برتر از نماز خواندنت در مسجد است.

ج ـ مواظبت از ره توشه

38 ـ ابو بصير : از امام صادق عليه السّلام درباره شخص مُحرمى كه دستار بر شكمش مى بندد پرسيدم . فرمود : «نه» سپس فرمود : «پدرم مى گفت كمربندى را كه خرجى اش در آنست به كمر محكم ببندد ، تا از آن مطمئن گردد ، كه با همين خرجى ، مى تواند حجش را تمام كند .
39 ـ صفوان جمّال : به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : همراه خانواده ام قصد حج دارم ، نفقه ام را به كمرم مى بندم (نظر شما چيست؟)
حضرت فرمود : آرى (عيبى ندارد) . پدرم مى فرمود : حفظ كردن خرجى از توانمندى مسافر است .
40 ـ يونس بن يعقوب : به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : مُحرِم ، هميان خود را به كمر مى بندد (چگونه است؟) حضرت فرمود : آرى (عيبى ندارد) . بعد از (گم شدنِ نفقه اش) چه خيرى براى اوست؟ .
41 ـ يعقوب بن سالم : به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : همراه من درهم هايى است كه روى آن ها تصوير است و من در حال احرامم ، آن ها را در هميانم نهاده به كمر مى بندم . حضرت فرمود : عيبى ندارد . مگر نه اينكه آن ها خرجى توست و پس از خداى متعال ، تكيه ات به آن هاست؟ .

د ـ اقامت مكّه پيش از حج

42 ـ امام صادق عليه السّلام : يك روز قبل از حج (در مكّه) ماندن ، بهتر از دو روز ماندنِ پس از حج است .

هـ ـ شريك ساختن ديگران در ثواب حج

43 ـ امام صادق عليه السّلام در پاسخ به هشام بن حكم كه درباره كسى كه پدر و برادر و بستگانش را در حج خود شريك سازد ، پرسيده بود ، فرمود : در اينصورت براى تو پاداش حجى مثل حج آنان نوشته مى شود و پاداشى هم به خاطر صله رحم به تو افزوده مى شود .
44 ـ امام صادق عليه السّلام : اگر هزار نفر را هم در حج خود شريك سازى، براى هر يك (پاداش) يك حج خواهد بود ، بى آن كه از (پاداش) حج تو چيزى كاسته شود .

و ـ طواف به نيابت از امامان عليهم السّلام

45 ـ موسى بن قاسم : به امام جواد عليه السّلام عرض كردم : تصميم گرفتم به نيابت از شما و پدرتان طواف كنم ، ولى به من گفتند : به نيابت از اوصيا، طواف نمى كنند . حضرت فرمود: «چرا، هرچه مى توانى طواف كن، جايز است» .
سه سال بعد ، به آن حضرت عرض كردم: پيشتر از شما درباره طواف به نيابت شما و پدرتان اجازه گرفتم ، اجازه داديد و من از سوى شما طواف بسيار كردم . سپس چيزى بر دلم افتاد و به آن عمل كردم . پرسيد : چه بود؟ گفتم : يك روز از جانب پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله طواف كردم ـ حضرت سه بار فرمود : صلى الله على رسول الله : درود خدا بر پيامبر ـ ، سپس روز دوم به نيابت از امير المؤمنين عليه السّلام ، روز سوم به نيابت از امام حسن عليه السّلام ، روز چهارم به نيابت از امام حسين عليه السّلام روز پنجم به نيابت از امام سجّاد عليه السّلام ، روز ششم به نيابت از امام باقر عليه السّلام ، روز هفتم به نيابت از امام صادق عليه السّلام ، روز هشتم از سوى جدّ شما موسى بن جعفر عليه السّلام ، روز نهم به نيابت از پدرت على بن موسى عليه السّلام ، روز دهم، به نيابت از شما ، سرورم . و اينان كسانى اند كه به ولايتشان معتقدم (و دين من ، ولايت اينان است). حضرت فرمود: در اين صورت، به دينى معتقدى كه خداوند، جز آن را از بندگانش نمى پذيرد . عرض كردم : گاهى هم از سوى مادرتان حضرت فاطمه عليها السّلام طواف كرده ام ، گاهى هم نه . فرمود : اين را زياد انجام بده ، اين برترين كارى است كه انجام مى دهى ، ان شاء الله .

ز ـ ديدار امام

46 ـ امام باقر عليه السّلام : كمال حج ، به ديدار امام است .
47 ـ امام صادق عليه السّلام : هرگاه يكى از شما به حج رود ، بايد حج خود را با ديدار ما به پايان بَرَد ، چراكه اين (ديدار با امام) براى كامل شدن حج است .
48 ـ سدير : در حالى كه امام باقر عليه السّلام به خانه خدا وارد مى شد و من بيرون مى آمدم ، دست مرا گرفت ، سپس رو به كعبه كرد و فرمود :
اى سدير! همانا مردم مأمور شده اند كه نزد اين سنگها آمده ، طواف كنند ، سپس نزد ما آيند و همبستگى و ولايتشان را با ما اعلام كنند .
49 ـ امام باقر عليه السّلام : همانا مردم مأمور شده اند كه نزد اين سنگها(ى خانه خدا) آمده ، گِرد آن ها طواف كنند ، سپس پيش ما آيند و ولايت و همبستگى خود را به ما خبر دهند و نصرت و يارى خود را به ما عرضه بدارند .
50 ـ فضيل : امام باقر عليه السّلام به مردمى كه بر گرد كعبه طواف مى كردند نگاه كرد ، سپس فرمود : در جاهليّت اينگونه طواف مى كردند! همانا به آنان دستور دادند كه بر گرد كعبه طواف كنند ، سپس به سوى ما كوچ كرده و نسبت به ما اعلام همبستگى و دوستى كنند و يارى خود را بر ما عرضه بدارند .
آنگاه اين آيه را تلاوت كرد : «واجعل افئدةً مِن الناسِ تهوى اليهم ؛ دلهايى از مردم را چنان قرار بده كه به سوى آنان شيفته گردند» .
51 ـ امام باقر عليه السّلام در تفسير آيه «فاجعل أفئدة من الناسِ تهوي إليهم؛ (ابراهيم عليه السّلام : خدايا دلهايى از مردم را شيفته آنان بگردان) فرمود :
. . . سزاوار است مردم اين خانه را زيارت كنند و بزرگ بدارند ، چرا كه خداوند ، آن را بزرگ داشته است . و سزاوار است هرجا كه هستيم ، به ديدار ما آيند ، ما راهنمايان (مردم) به سوى خداونديم .

كلّيات آنچه در مراسم حجّ شايسته است

قـرآن
«حج، در ماه هاى معيّنى است . پس كسانى كه در اين ماهها ، حج را بر خود واجب كرده اند (با احرام بستن و آغاز مناسك) پس در حج ، آميزش جنسى و گناه و جدال نيست . و آنچه كار نيك انجام دهيد ، خداوند آن را مى داند . و زاد و توشه بر گيريد ، بهترين رهتوشه همانا تقواست و از من پروا كنيد ، اى خردمندان» .
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! شعائر و حدود الهى را حلال ندانيد و نه ماه حرام و نه قربانى هاى بى نشان و نشاندار را ، و نه آنان را كه به قصد خانه خدا ، براى به دست آوردن فضل و خشنودى پروردگارشان آمده اند . آنگاه كه از احرام بيرون آمديد پس صيد كنيد ، و خصومت با گروهى كه شما را از آمدن به مسجد الحرام (واقعه حديبيّه) باز داشتند ، شما را به تجاوز وادار نكند و در نيكو كارى و پرهيز كارى ، همديگر را يارى كنيد . و هرگز در گناه و تعدّى يكديكر را يارى نرسانيد . و از خداوند پروا كنيد ، همانا كيفر خداوند سخت است» .
حديـث
52 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ـ در روز غدير ـ فرمود : (اى مردم!) خانه خدا را با كمال ديندارى و دين شناسى زيارت كنيد و از آن مكان هاى مقدّس ، جز با توبه و رها ساختن (گناه) ، بازنگرديد .
53 ـ از پيامبر صلّى الله عليه و آله پرسيده شد : نيكىِ حج چيست؟ فرمود : به ديگران طعام دادن و سخنِ پاكيزه گفتن .
54 ـ وقتى از امام باقر و امام صادق عليهما السّلام درباره آيه «وأتمّوا الحج والعمرةَ لله؛ حج و عمره را براى خدا به پايان بريد» پرسيدند ، پاسخ دادند : تماميّت و كمال حج و عمره آن است كه آميزش جنسى ، گناه و كشمكش و جدل در آن نباشد .
55 ـ امام صادق عليه السّلام : هرگاه احرام بستى ، پس بر تو باد تقواى خدا ، فراوان ياد خدا نمودن ، كم سخن گفتن ـ مگر به نيكى ـ چرا كه كمال حج وعمره آنست كه انسان زبان خويش را نگهدارد ، مگر از خير ، همانگونه كه خداى متعال فرموده است: «پس در ماه هاى حج، هركه حج را بر خود واجب كند، پس در حج، رَفَث و فسوق و جدال نيست». رفث، آميزش است و فسوق دروغ و دشنام است و جدال ، اين است كه انسان بگويد : نه والله ، آرى والله .
56 ـ على بن جعفر : از برادرم موسى بن جعفر عليه السّلام پرسيدم كه رفث و فسوق و جدال چيست؟ و هركه مرتكب شود ، كفّاره اش چيست؟ حضرت فرمود : رفث ، همبستر شدن با زنان است . فسوق ، دروغ و تفاخر است و جدال، آن است كه كسى بگويد : نه والله ، آرى والله . پس هركه آميزش كند ، كفّاره اش قربانى كردن يك شتر است . و اگر پيدا نكند ، يك گوسفند . و كفّاره دروغ و تفاخر در حال احرام ، صدقه دادن است .
57 ـ به امام صادق عليه السّلام منسوب است كه : هرگاه تصميم به حج گرفتى ، دلت را از هرباز دارنده اى ، تنها براى خدا خالى ساز و از هرمانعى بپرداز و همه كارهايت را به آفريدگارت واگذار و در سكون و حركتت بر او توكّل كن و تسليم قضا و حكم و تقدير الهى باش ، و دنيا و آسايش و مردم را رها كن و حق مردم را ادا كن و بر توشه و مركب و همراهان و نيرو و جوانى و ثروتت اتّكا نكن ، مبادا كه دشمن و وبال تو شوند .
همانا هركس مدعى خشنودى خدا باشد ولى به چيزى ديگر اعتماد كند ، خداوند ، آنرا دشمن و وبال او مى گرداند ، تا بداند كه هيچ نيرو و تدبيرى براى احدى نيست ، مگر با نگاهدارى و توفيق خداوند . و آماده شو ، همچون كسى كه اميد بازگشت ندارد .
با همراهان نيكو معاشرت كن و پيوسته مواظب اوقاتِ واجباتِ الهى و سنّت هاى پيامبرش صلّى الله عليه و آله و آنچه از ادب ، تحمّل ، شكيبايى ، شُكر ، مهربانى، بخشندگى وايثارِ رهتوشه در هرزمان ، بر تو واجب است ، باش.
سپس ، با آب توبه خالص ، گناهانت را بشوى و احرام صدق و صفا و خضوع و خشوع بربند، و هرچه تو را از ياد خدا و طاعت او باز مى دارد ، برخود حرام كن ، لبّيك تو ، به معناى اجابت زلال و پاك براى خداى متعال در دعوتش باشد ، در حالى كه به دستگيره محكم الهى چنگ زده اى . همانگونه كه با بدنت همراه مسلمانان بر گِرد كعبه طواف مى كنى ، با قلبت همراه فرشتگان بر گِرد عرش طواف كن .
با هروله ات ، از هواى نفس خود بگريز و از همه نيرو و توان خود تبرّى بجوى .
با بيرون رفتنت به منى ، از غفلت و لغزشهايت بيرون شو و آنچه را كه برايت حلال نيست و مستحق آن نيستى تمنّا مكن . در عرفات ، به گناهان اعتراف كن و پيمان يكتاپرستى را با خدايت تجديد كن و با اطمينان ، در مزدلفه به خدايت تقرّب بجوى ، با بالا رفتنت از كوه ، روحت را به سوى ملكوت اعلا روانه ساز و هنگام قربانى ، حنجره و رگ هاى هوس و طمع را قطع كن و با رمى جمرات ، شهوتها ، فرومايگى و پستى و ناپسندى را بدور افكن ، با تراشيدن سر ، عيب هاى آشكار و نهان را بتراش و بزداى و با در آمدنت به خانه خدا ، در امان و حمايت خدا و پوشش و سرپرستى و عهده دارى كارهايت از سوى او وارد شو .
و كعبه را در حالى كه بزرگىِ صاحب آن و شناختِ عظمت و قدرت او را باور دارى ، زيارت كن .
و در حالى كه راضى به قسمت الهى و خاضع در برابر عزّت او هستى ، حجر الأسود را لمس كن . با طواف وداع ، با هرچه جز اوست ، وداع كن .با ايستادن بر كوه صفا ، روح و درون خود را ، براى روز ديدار با خداوند، تصفيه كن وجلا ده و نزد مروه ، صاحب مروّت و اوصافى وارسته باش و بر اين شرط هاى حجِ خود و به عهدى كه با پروردگارت بسته اى و بر خود واجب ساخته اى ، تا روز قيامت وفا دار باش و پايدار بمان .
58 ـ سيد عبدالله ، نواده محدّث جزايرى در « شرح نخبه» نوشته است : در منابعى متعدّد ، كه موّثق ترين آن ها به خطّ برخى از اساتيد معاصر ماست ، بصورت حديث مرسل چنين يافتم : چون امام سجّاد عليه السّلام از حج برگشت ، «شبلى» به استقبال او آمد . حضرت از او پرسيد : شبلى! حج گزاردى؟ گفت : آرى ، اى پسر پيامبر . حضرت پرسيد : آيا در ميقات فرود آمدى و لباس هاى دوخته را بيرون آوردى و غسل كردى؟ گفت :
آرى . پرسيد : آنگاه كه به ميقات فرود آمدى، نيّت كردى كه لباس نافرمانى را در آورده، لباس طاعت بپوشى؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى لباس هاى دوخته را در آوردى ، نيّت كردى كه از ريا و نفاق و وارد شدن به شبهه ها خود را عريان كنى؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى غسل كردى ، نيّت كردى كه خود را از خطاها و گناهان، شستشو دهى؟ گفت : نه .
فرمود : پس نه در ميقات فرود آمده اى ، نه از لباس هاى دوخته خود را جدا ساخته اى و نه غسل كرده اى .
سپس پرسيد : نظافت كردى و احرام بستى و تصميم بر حج گرفتى؟ گفت : آرى . پرسيد : وقتى نظافت كردى و احرام بسته ، نيّت حج كردى ، آيا نيّت كردى كه با نوره توبه خالص ، خود را پاك كنى؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى احرام بستى ، نيّت كردى كه همه محرّمات خدا را بر خود حرام سازى؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى نيّت حج كردى ، آيا نيّت كردى كه هرگِرِه غير خدايى را بگشايى؟ گفت : نه . حضرت فرمود : پس نه نظافت كرده اى ، نه احرام بسته اى و نه نيّت حج كرده اى!
سپس پرسيد : آيا داخل ميقات شدى و دو ركعت نمازِ احرام خواندى و «لبّيك» گفتى؟ گفت : آرى . پرسيد : وقتى وارد ميقات شدى ،نيّت كردى كه بر نيّت زيارت باشى؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى دو ركعت نماز خواندى ، نيّت كردى كه با نماز ـ كه بهترين اعمال است و بزرگترين حسنات بندگان ـ به خدا تقرّب جويى؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى لبّيك گفتى ، نيّت كردى كه در طاعت محض او سخن بگويى و از هرمعصيت او لب فرو بندى؟ گفت : نه . حضرت فرمود : پس نه داخل ميقات شده اى ، نه نماز خوانده اى و نه لبّيك گفته اى!
سپس پرسيد : آيا وارد حرم شدى ، كعبه را ديدى و نماز خواندى؟ گفت : آرى . پرسيد : چون داخل حرم شدى ، نيّت كردى كه هرغيبتى را از هرمسلمانى برخود حرام كنى؟ گفت: نه. پرسيد: وقتى به مكّه رسيدى آيا در قلبت نيّت كردى كه خدا را قصدكرده اى؟ گفت: نه . حضرت فرمود : پس نه داخل حرم شده اى ، نه كعبه را ديده اى و نه نماز خوانده اى!
سپس فرمود : آيا كعبه را طواف كردى و ركن ها را لمس نمودى و سعى (بين صفا و مروه) كردى؟ گفت : آرى . پرسيد : هنگامى كه سعى مى كردى ، نيت كردى كه به سوى خدا مى گريزى؟ و آيا خداى دانا به غيب ، اين را از تو شناخت؟ گفت : نه . فرمود : پس نه طواف كعبه كرده اى ، نه ركنها را لمس كرده اى و نه سعى نموده اى .
سپس پرسيد : آيا دست بر حجر الأسود نهادى؟ كنار «مقام ابراهيم» ايستادى؟ و دو ركعت نماز خواندى؟ گفت : آرى . [اينجا بود كه حضرت صيحه اى كشيد كه نزديك بود از دنيابرود سپس فرمود: «آه! آه!» و فرمود : هركس كه دست بر حجر الأسود نهد ، با خداى متعال دست داده است . پس ، اى بيچاره! خوب بنگر ، تا پاداش آنچه را كه حرمتش بزرگ است ، تباه نسازى و اين دست دادن (وبيعت) را چون گناهكاران با مخالفت و ارتكاب حرام، نشكنى. سپس پرسيد: وقتى كنار مقام ابراهيم عليه السّلام ايستادى، آيا نيّت كردى كه بر هرطاعتى استوار بمانى واز هر نافرمانى سر بپيچى؟ گفت : نه . پرسيد : پس وقتى كه آن جا دو ركعت نماز خواندى ، نيّت كردى كه ابراهيم گونه نماز بگزارى و با نمازت ، بينى شيطان را به خاك بمالى؟ گفت : نه . فرمود : پس نه با حجر الأسود دست داده اى و نه در كنار مقام ابراهيم ايستاده اى ونه در آن جا دو ركعت نماز خوانده اى!
آنگاه پرسيد : آيا بر سر چاه زمزم رفته ، از آب آن نوشيدى؟ گفت : آرى . پرسيد : آيا نيّت كردى كه بر طاعت خدا اِشراف يافته اى و چشم از گناه پوشيده اى؟ گفت : نه . فرمود : پس نه بر سر زمزم رفته اى و نه از آبش نوشيده اى!
سپس پرسيد : آيا ميان صفا و مروه سعى كردى و بين آن دو گام برداشتى؟ گفت : آرى . پرسيد : آيا نيّت كردى كه ميان بيم و اميد هستى؟ گفت : نه . فرمود : پس نه سعى كرده ، نه راه رفته و نه ميان صفا و مروه رفت و آمد كرده اى!
سپس پرسيد : آيا به سوى منى رفتى؟ گفت : آرى . پرسيد : آيا نيت كردى كه مردم را از زبان و قلب و دستت ايمن سازى ؟ گفت : نه . فرمود : پس به منى نرفته اى .
سپس پرسيد : آيا در عرفات وقوف كردى و بالاى «جبل الرحمه» رفتى و وادىِ نمره را شناختى و كنار جمره ها خداى سبحان را خواندى گفت : آرى.
پرسيد : آيا با وقوفت در عرفات ، آگاهى خداوند را به كار معرفتها و دانشها شناختى و به اينكه خداوند نامه عمل تو را دريافت مى كند و به آنچه در درون و قلبت مى گذرد آگاه است ، پى بردى؟ گفت : نه . پرسيد : آيا با صعود بر جبل الرحمه ، نيّت كردى كه خداوند ، هرزن و مرد با ايمان را مى آمرزد و هرزن و مرد مسلمان را سرپرستى مى كند؟ گفت : نه . پرسيد : آيا نزد وادى نمره، نيّت كردى كه فرمان ندهى تا آن كه خود ، فرمان ببرى، و نهى نكنى تا آن كه خود ، پرهيز كنى؟ گفت : نه . پرسيد : آنگاه كه كنار نشانه و نمرات ايستادى ، نيّت كردى كه آن ها گواه طاعت هاى تو باشند و به دستور خداوندِ آسمانها همراه نگهبانان به نگاهبانى تو پردازند؟ گفت : نه . فرمود: پس نه در عرفات وقوف كرده اى، نه از جبل الرحمه بالا رفته اى و نه نمره را شناخته اى ونه دعا كرده اى ونه كنار نمرات ايستاده اى!
سپس پرسيد : آيا بين دو نشانه مرور كردى و قبل از گذشتن از آن جا ، دو ركعت نماز خواندى؟ به مزدلفه رفتى و آن جا سنگريزه جمع كردى؟ بر مشعر الحرام گذشتى؟ گفت : آرى . پرسيد : وقتى دو ركعت نماز خواندى ، نيّت كردى كه آن نماز ، نماز شكر شب دهم است، هرمشكلى را بر طرف مى سازد و هر آسانى را فراهم مى آورد؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى از ميان دو نشانه گذشتى و به چپ و راست توجه نكردى ، آيا نيّت كردى كه از دين حق ، به چپ و راست روى نگردانى ، نه با قلب ، نه با زبان و نه با اعضايت؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى به مزدلفه رفتى و از آن جا سنگريزه جمع كردى ، نيت كردى كه هرمعصيت و نادانى را از خويش بزدايى و هرعلم و عمل صالحى را در خود ملكه سازى؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى بر مشعر الحرام گذر كردى ، نيّت كردى كه دلت را به بينش اهل تقوا و خوف از خدا بيارايى؟ گفت : نه . فرمود : پس نه بر دو نشانه گذشته اى ، نه دو ركعت نماز خوانده اى ، نه به مزدلفه رفته اى ، نه از آن سنگريزه برداشته اى و نه از مشعر الحرام عبور كرده اى!
سپس به او فرمود : آيا به منى رسيدى و سنگريزه پرتاب كردى و سرت را تراشيدى و قربانى ات را سربريدى و در مسجد خيف ، نماز گزاردى و به مكّه برگشته ، «طواف كوچ» را انجام دادى؟ گفت: آرى . فرمود : وقتى به منى رسيدى و رمى جمرات كردى ، آيا نيّت كردى كه به خواسته ات رسيدى و خداوند ، همه حاجتهايت را بر آورده است؟
گفت: نه. پرسيد: وقتى سنگريزه به جمرات زدى، نيّت كردى كه دشمنت، ابليس، را سنگ باران كرده و با تمامى حج گرانبهايت، او را به خشم آورده اى؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى سرت را تراشيدى ، آيا نيّت كردى كه از آلودگيها و از تبعات مردم پاك شدى و از گناهانت بيرون آمدى ، همچون روزى كه مادرت تو را زاد؟ گفت : نه . پرسيد:وقتى در مسجد خيف نماز خواندى، نيّت كردى كه جز از خداى متعال و از گناه خويش نترسى و جز به رحمت خدا اميدوار نباشى؟ گفت : نه . پرسيد : آنگاه كه قربانى ات را سر بريدى ، نيّت كردى كه گلوى طمع را با حقيقتِ ورع و پرهيزگارى بريدى و از سنّت ابراهيم عليه السّلام پيروى كردى ، كه فرزندش ، ميوه دلش و گل خوشبوى قلبش ، را به قربانگاه آورد و آن را سنّتى براى آيندگان و وسيله اى براى تقرّب به خداوند براى نسل هاى بعد قرار داد؟
گفت : نه . پرسيد : چون به مكّه بازگشتى و «طواف كوچ» كردى ، نيّت كردى كه از رحمت خدا كوچ كرده به طاعت او بازگشتى و به مودّت او چنگ زدى و واجبات الهى را ادا كردى و به قرب خدا رسيدى؟ گفت : نه . امام سجّاد عليه السّلام به او فرمود : پس نه به منى رسيده اى ، نه سنگريزه پرتاب كرده اى ، نه سرت را تراشيده اى ، نه اعمال حج خود را انجام داده اى و نه در مسجد خيف نماز خوانده اى و نه «طواف كوچ» به جا آورده اى و نه به قرب خدا رسيده اى! برگرد! زيرا تو حج به جا نياورده اى .
«شبلى» شروع به گريستن كرد ، به خاطر آن كوتاهيها كه در حجش كرده بود و همواره مى آموخت ، تا آن كه سال بعد ، با شناخت و يقين ، حج انجام داد .

آنچه پس از حج شايسته است

الف ـ وداع با خانه خدا

59 ـ ابو اسماعيل : به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : فدايت شوم ، هم اينك در حال خروج از مكّه ام ، با خانه خدا ، از كجا خدا حافظى كنم؟ فرمود : كنار ديوار كعبه ـ بين حجر الأسود و درِ كعبه ـ رفته ، از آن جا وداع مى كنى، سپس بيرون رفته، از آب زمزم مى نوشى ، آنگاه مى روى . عرض كردم : از آب زمزم بر سرم بريزم؟ فرمود : نزديك چنين كارى مشو! .
60 ـ قثم بن كعب : امام صادق عليه السّلام به من فرمود : آيا پيوسته به حج مى روى؟
گفتم : آرى . فرمود : آخرين ديدارت با كعبه ، اين باشد كه دست بر درِكعبه نهاده ، مى گويى : «بينوايى بر درگاه توست، پس بهشت را به او عطا كن».
61 ـ معاوية بن عمّار از امام صادق عليه السّلام روايت مى كند كه فرمود : چون خواستى از مكّه خارج شده ، نزد خانواده ات برگردى ، با كعبه وداع كن و هفت بار طواف به جا آور و اگر بتوانى ، در هر دور ، دست بر حجر الأسود و ركن يمانى بكش و گرنه ، تنها در آغاز و پايان هر طواف ، چنان كن و اگر اين را هم نتوانى ، آزادى . سپس به مستجار رفته، نزد آن همان كارى را كه روز ورودت به مكّه انجام دادى ، انجام مى دهى ، سپس هر دعايى كه خواستى براى خودت مى خوانى .
آنگاه ، حجر الأسود را لمس كن ، شكم خود را به خانه خدا بچسبان يك دست خود را بر حجرالأسود و دست ديگر را به طرف در قرار ده و خدا را حمد و ثنا بگو و بر پيامبر صلّى الله عليه و آله و دودمانش درود فرست و بگو :
«خدايا بر محمّد صلّى الله عليه و آله ، بنده و فرستاده ات ، امين و محبوبت ، همرازت و برگزيده خلقت ، درود فرست ، همانگونه كه او رسالت تو را رساند و در راه تو جهاد كرد و فرمان تو را آشكار ساخت و در راه تو و به خاطر تو آزار ديد و تو را عبادت كرد ، تا آن جا كه به يقين رسيد . خدايا! مرا رستگار ، كامياب و مستجاب برگردان ، به بهترين چيزى كه هر يك از مهمانان تو با آن بر مى گردد ، از آمرزش ، بركت ، رضوان و تندرستى . خدايا اگر مرا ميراندى ، پس بيامرزم ، و اگر زنده ام داشتى ، سال آينده هم حج روزيم كن . خدايا اين را آخرين زيارت خانه ات براى من قرار مده .
خدايا! من بنده تو و پسر بنده و كنيز تو هستم . مرا بر مركبِ خود نشاندى و در سرزمين خود سير دادى ، تا آن كه به حرم و خانه امن خود رساندى . در گمان نيك من اين بود كه گناهانم را مى آمرزى . اگر گناهانم را بخشوده اى ، پس از من بيشتر خرسند باش و به خودت نزديكم كن و دور مساز و اگر هنوز نيامرزيده اى ، هم اينك ببخشاى ، پيش از آن كه خانه ام از خانه ات دور شود . اينك ، زمان بازگشت من است ، اگر اذن بازگشت دهى ، بى آن كه به تو و خانه ات ، بى رغبت شده باشم ، يا چيزى را به جاى تو و خانه ات ، برگزيده باشم . خدايا! مرا از پيش رو ، پشت سر ، سمت راست و چپم نگهدار ، تا آن كه مرا به خانواده ام برسانى و مرا از هزينه بندگانت و خانواده ام كفايت كن . زيرا تو ، عهده دار آنى ، از بندگانت و از من» .
سپس به زمزم برو و از آن بنوش و بيرون آى و بگو :
«بازمى گرديم، توبه كنان، عبادت كنان . باز مى گرديم ، در حالى كه خدايمان را ستايشگريم وبه سوى پروردگارمان مشتاقيم وبه سوى او بازمى گرديم ان شاء الله».
همانا امام صادق عليه السّلام چون با خانه خدا وداع كرد و خواست از مسجدالحرام بيرون آيد ، در آستانه در مسجد مدّت زيادى به سجده افتاد ، سپس برخاسته ، بيرون شد .
62 ـ ابراهيم بن ابى محمود : امام كاظم عليه السّلام را ديدم كه خانه خدا را وداع مى كرد . چون خواست از در مسجد بيرون رود ، به سجده افتاد سپس برخاسته ، رو به كعبه كرد و گفت :
«خدايا! من بر مى گردم ، بر اين عقيده كه جز تو معبودى نيست» .
63 ـ على بن مهزيار : امام جواد عليه السّلام را در سال دويست و پانزده ديدم كه پس از بالا آمدن خورشيد ، با خانه خدا وداع كرد . خانه خدا را طواف نمود ، در حالى كه در هر دور ، دست به ركن يمانى مى كشيد . در دور هفتم ، ركن يمانى و حجرالأسود را لمس كرد و دست خود را بر چهره خود كشيد ، آنگاه كنار مقام ابراهيم عليه السّلام آمد و پشت آن دو ركعت نماز خواند . سپس به پشت كعبه ـ كنار ملتزم ـ رفت ، جامه از روى شكم خود كنار زد و خود را به خانه خدا چسبانيد ، مدّت زيادى دعا كنان بر همان حالت ماند . آنگاه از درِ حنّاطان [گندم فروشان بيرون رفت .
او را در سال دويست و هفده نيز ديدم كه شب ، خانه خدا را وداع مى كرد ، در هر دور طواف ، دست بر ركن يمانى و حجرالأسود مى كشيد . در دور هفتم، پشت كعبه ، نزديك ركن يمانى و بالاى سنگ مستطيل ، در حالى كه لباس از روى شكم خود كنار زده بود ، خود را به خانه خدا چسبانيد ، سپس پيش حجرالأسود رفت ، آن را بوسيد و دست بر آن كشيد و به طرف مقام ابراهيم عليه السّلام رفت و پشتِ مقام ، نماز خواند ، آنگاه رفت و به خانه خدا بازنگشت . توقّف او كنار «ملتزم» به اندازه اى بود كه برخى از اصحاب ما هفت دور و برخى هشت دور ، طواف كردند .

ب ـ مدينه رفتن

64 ـ احمد بن ابى عبدالله از پدرش نقل مى كند : از امام باقر عليه السّلام پرسيدم : از مدينه شروع كنم يا مكّه؟ حضرت فرمود : از مكّه آغاز كن و به مدينه ختم نما ، كه اين برتر است .
65 ـ امام باقر عليه السّلام : از مكّه آغاز كنيد و به ما ختم نماييد .

ج ـ زود برگشتن

66 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هرگاه يكى از شما حج خود را انجام داد ، زود به سوى خانواده اش باز گردد ، كه اين كار ، پاداش او را بزرگتر مى كند .
67 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : درباره مدّت ماندن در مكّه فرمودند : بعد از رفتن مردم ، براى مهاجر ، سه روز است .
68 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : مهاجر ، پس از انجام مراسم حج خود ، سه روز مى ماند .
69 ـ امام صادق عليه السّلام : هرگاه از اعمالت فارغ شدى، بازگرد. كه اين تو را براى برگشت (به حجّ) مشتاق تر مى سازد.

د ـ صدقه دادن

70 ـ امام صادق عليه السّلام : وقتى حج گزار اعمالش را انجام داد و مى خواهد بيرون آيد، سزاوار است كه يك درهم خرما بخرد و آن را صدقه دهد، تا كفّاره چيزى باشد كه شايد در حج او بر گردنش آمده است، مثل خاراندن بدن، يا شپشى كه افتاده يا مانند اين.
71 ـ امام صادق عليه السّلام : چون وارد مكّه شدى ، يك درهم خرما بخر و به خاطر آنچه در حال احرام عمره ات ، از تو سرزده است ، صدقه بده . و چون از حج خويش فارغ شدى ، يك درهم خرما بخر و صدقه بده . و چون به مدينه نيز وارد شدى ، همين كار را بكن .
72 ـ امام صادق عليه السّلام : براى زن و مرد مستحب است كه از مكّه بيرون نشوند، مگر آن كه يك درهم خرما خريده و به خاطر آنچه در حال احرامشان و در حرم خدا از آنان سر زده است ، صدقه دهند .

هـ ـ سوغات

73 ـ امام صادق عليه السّلام : سوغات حج ، جزو حج است .
74 ـ امام صادق عليه السّلام : سوغات ، از هزينه حج است .

آنچه پس از بازگشت شايسته است

الف ـ وانهادن گناهان

75 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : نشانه قبولى حج ، آن است كه بنده ، گناهانى را كه مرتكب مى شده است ، ترك كند .
76 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : از نشانه هاى قبولى حج آن است كه فرد ، از گناهانى كه انجام مى داده است ، برگردد . اين نشانه قبولى حج است . و اگر از حج باز گردد ولى همچنان در لجنزار زنا ، يا خيانت يا معصيت فرو رود ، حج او به خودش بر گردانده مى شود .

ب ـ ديدار با حج گزار

77 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هرگاه حج گزار را ديدار كردى ، به او سلام بده و با او مصافحه كن و بخواه كه پيش از آن كه وارد خانه اش شود ، براى تو آمرزش بخواهد ، زيرا خود او آمرزيده است .
78 ـ امام على عليه السّلام : وقتى برادر دينى ات از مكّه باز آمد ، ميان دو چشمش را و دهانش را كه با آن حجرالأسود را بوسيده است ، ببوس ؛ حجرالأسودى كه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله آن را بوسيده است و نيز چشم او را ببوس ، كه با آن به خانه خداى متعال نگريسته است و پيشانى و چهره اش را ببوس . و هرگاه خواستيد به حج گزار تهنيت بگوييد، بگوييد: خداوند، عبادتهايت را قبول كند و سعى تو را مورد رحمت قرار دهد و خرج تو را جايگزين سازد و اين حج را آخرين ديدار تو از خانه اش قرار ندهد .
79 ـ عبدالوهاب بن صباح از پدرش نقل كرده كه مُسلِم، غلام امام صادق عليه السّلام «صدقه احدب» را كه از مكّه آمده بود ملاقات كرد و به او گفت: خدا را سپاس كه راهت را آسان و راهنمايت را رهنما شد و با تندرستى تو را باز آورد، در حالى كه حج انجام يافته و بر وسعت و گشايش، يارى كرد. خدا از تو قبول كند و مخارجت را جبران نمايد و حج تو را مقبول و پاك كننده گناهانت قرار دهد. اين سخن به گوش امام صادق عليه السّلام رسيد. حضرت فرمود: به صدقه چه گفتى؟ او باز گفت. فرمود: اين را چه كسى به تو آموخت؟ گفت: فدايت شوم، سرورم ابوالحسن (امام كاظم عليه السّلام ). به او فرمود: خوب چيزى آموخته اى. هرگاه يكى از برادرانت را ديدار كردى، اينچنين به او بگو. همانا هدايت، به وسيله ما هدايت است! و هرگاه اينان را ديدار كردى، به آنان بگو آنچه خود مى گويند.
80 ـ امام سجاد عليه السّلام : به كسانى كه از حج و عمره بر مى گردند ، سلام بگوييد و با آنان دست بدهيد ، پيش از آن كه با گناهان در آميزند .
81 ـ امام سجاد عليه السّلام : اى كسانى كه حج نگزارده ايد! بازگشت حج گزار را مژده دهيد و با آنان دست داده ، بزرگشان داريد . كه اين بر شما لازم است ، در اين صورت ، با پاداش آنان شريك خواهيد شد .
82 ـ امام باقر عليه السّلام : حج و عمره گزاران را محترم بداريد ، كه اين بر شما لازم است .
83 ـ امام صادق عليه السّلام : كسى كه به ديدار حج گزار برود و با او دست دهد ، همچون كسى است كه حجرالأسود را لمس كرده است .
84 ـ امام صادق عليه السّلام : كسى كه با حج گزارِ تازه از گردِراه رسيده معانقه كند ، گويا حجرالأسود را لمس كرده است .

نوادر

برائت از مشركان

قرآن
ديگر با] « در[ اين آيات ] اعلام بيزارى [ وعدم تعهّد ] است از طرف خدا و پيامبرش نسبت به آن مشركانى كه با ايشان پيمان بسته ايد. پس زمين بگرديد [ اى مشركان ] چهارماه [امنيّت كامل و بدانيد كه شما نمى توانيد خدا را به ستوه آوريد، و اين خداست كه رسوا كننده اعلامى است از از] كافران است . و توبه كنيد آن [ اين آيات ] جانب خدا و پيامبرش به مردم در روز حجّ اكبر كه خدا و پيامبرش در برابر مشركان تعهّدى ندارند براى شما بهتر [ با اين حال ] اگر [كفر است، و اگر روى بگردانيد پس بدانيد كه شما خدا را درمانده نخواهيد كرد؛ و كسانى را كه كفر ورزيدند از عذابى دردناك خبر ده».
«قطعاً براى شما در به قوم [ پيروى از ] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست: آنگاه كه خود گفتند: «ما از شما و از آنچه به جاى خدا مى پرستيد بيزاريم. به شما كفر مى ورزيم و ميان ما و شما دشمنى و كينه هميشگى پديدار شده تا وقتى كه فقط به خدا ايمان آوريد». جز «حتماً خواهم خواست، با[در] سخن ابراهيم [ كه ] به [ نا ] پدر [ ى ] خود [ گفت: براى تو آمرزش آن كه در برابرخدا اختيار چيزى را براى تو ندارم ؛ اى پروردگار ما! بر تو اعتماد كرديم وبه سوى تو بازگشتيم وفرجام به سوى توست».
حديـث
1 ـ عيّاشى : حريز از امام صادق عليه السّلام نقل مى كند: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ابوبكر را همراه (آيات) «برائت» به موسم (حج) فرستاد تا آن را بر مردم بخواند. جبرئيل نازل شد و گفت: از سوى تو، جز على آن را نرساند. پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله على را فراخواند و به او دستور داد تا بر شتر عضباء سوار شود و به او دستور دادكه خودرا به ابوبكررسانده، برائت را ازاوبگيرد و در مكه بر مردم بخواند. ابوبكر گفت: آيا (پيامبر بر من) خشم گرفته است؟ (يا: آيا از روى خشم است؟)گفت: نه، الّا اينكه بر اونازل شده: جز مردى از تو آن را نمى رساند!
چون (على) به مكّه آمد( بعد از ظهر روز قربان، روز حجّ اكبر بود) ايستاد، سپس گفت: من فرستاده پيامبر خدا به سوى شمايم، پس آيات برائت را بر آنان خواند: «بيزارى است از سوى خدا و پيامبرش نسبت به مشركانى كه با آنان پيمان بستيد. پس چهار ماه در زمين بگرديد»، بيست روز از ذى حجّه، محرّم، صفر، ربيع الأوّل و ده روز از ربيع الثانى. و گفت: نه زن و مرد عريان حق طواف كعبه را دارند و نه مشرك، مگر كسى كه با پيامبر خدا عهد و پيمانى دارد، پس مدّت آن پيمان، تا اين چهار ماه است.
در خبر محمد بن مسلم آمده است: (ابوبكر) گفت: يا على! آيا از وقتى كه از پيامبر جدا شدم، چيزى درباره من نازل شده است؟ فرمود: نه، ولى خدا نخواسته كه پيام از سوى محمّد را جز مردى از خود او برساند. پس به موسم رسيد و در عرفه، مشعر، روز قربان كنار جمرات و در همه ايّام تشريق، از سوى خدا و پيامبرش، پيام را رساند و ندا مى داد: « برائة من الله و رسوله ... » و عريان، حق ندارد كعبه را طواف كند.
2 ـ ابو الصهباء بكرى: از على بن ابى طالب عليه السّلام درباره روز حج اكبر پرسيدم. فرمود: رسول خدا صلّى الله عليه و آله ابوبكر را فرستاد، تا حج را براى مردم بپا دارد و مرا نيز همراه او فرستاد با چهل آيه از برائت، تا آن كه به عرفه رسيد. روز عرفه بر مردم خطبه خواند. چون خطبه اش را به پايان برد، رو به من كرد و گفت: يا على! برخيز و پيام رسول خدا صلّى الله عليه و آله را برسان. برخاستم و چهل آيه از برائت را بر آنان خواندم. سپس بيرون آمديم تا آن كه به منى رسيديم. جمره را سنگ زدم، شترم را قربانى كردم، سپس سرم را تراشيدم و دانستم كه اهل مشعر، هنگام خطبه ابوبكر در روز عرفه نبودند. در پى آنان به خيمه ها مى رفتم و آيات برائت را بر آنان مى خواندم.

تحقيقى درباره مراسم برائت از مشركان

يكى از واجبات سياسى حج از ديدگاه امام خمينى ـ رضوان الله تعالى عليه ـ اعلان برائت از مشركين است . براى آشنا شدن با مبانى اين نظريه و نقش اداى اين فريضه مهم در پيشبرد اهداف و آرمان هاى اسلام در جهان امروز، بايد چند مسأله بررسى شود :
1 ـ معناى شرك و مشرك
شرك ضدّ توحيد و به معناى اعتقاد به قدرت هاى موهوم است . موّحد، حقيقت پرست و يكتاپرست است و مشرك ، موهوم پرست و مطيع قدرت هاى خيالى و پندارى است .
قدرت هاى موهوم كه مورد پرستش مشركين قرار مى گيرند، به سه دسته تقسيم مى شوند و به تعبير ديگر در جهان بينى شرك و مشركين سه نوع بُت وجود دارد : بُت نفس ، بُت جماد و بُت قدرت هاى طاغوتى .
قدرت موهوم، گاه بُت نفس اماره است چنان كه در قرآن كريم بدان چنين اشاره شده «أفرأيت من اتخذ إلهَهُ هواه» . گاه بت هايى است كه از جمادات مى ساختند، مانند «لات» و «هبل» كه پيش از بعثت پيامبر اسلام در حجاز مورد پرستش قرار مى گرفتند و گاه بُت، قدرت هاى نامشروع و حاكميت هاى طاغوتى است. امام خمينى قدّس سرّه قدرت هاى استكبارى را بت هاى نوين ناميده اند.
موحّد، حقيقت پرست است و يكتاپرست ، موّحد نه خود پرست است و نه جماد پرست است و نه قدرتمند پرست . موّحد فقط خدا را منشأ قدرت و اثر مى داند و لذا فقط او را مى پرستد و از او اطاعت مى كند . موحّد فقط خدا را مالك سود و زيان مى داند و لذا فقط از او استمداد مى كند و از او بيم دارد ، بر هيچ قدرتى جز خدا تكيه نمى كند و از هيچ قدرتى جز خدا نمى هراسد .
مشرك ، موهوم پرست و فرمانبر قدرت هاى خيالى است ، گاه خود را مى پرستد ، گاه ساخته خود را و گاه زورمداران جهان را و گاه هر سه را !
خطر بزرگى كه امروز جوامع توحيدى را تهديد مى كند ، شرك عملى به معناى سوم يعنى پرستش و فرمانبرى بت هاى نوين و قدرت هاى استكبارى است و فلسفه برائت از مشركين در جهان امروز ، مبارزه با سلطه جويى قدرت هاى طاغوتى ، استقلال ، عزت و اقتدار مسلمين جهان است .
2 ـ اديان الهى و برائت از مشركين
هر چند ابراهيم خليل الرحمن ـ على نبينا وآله و عليه السلام ـ نخستين پيامبرى بود كه با صراحت مسأله برائت از شرك و مشركين را اعلام كرد و از اين رو قرآن مسلمانان را به تأسى از آن بزرگوار مى خواند: «قد كانت لكم اسوة حسنة في ابراهيم والّذين معه إذ قالوا لقومهم إنّا براء منكم ومما تعبدون من دون الله...» وامت اسلام در اعلان برائت از مشركان به آن اسوه تاريخ انبياء اقتدا كرده است ، ليكن با يك نگرش دقيق در قرآن كريم به روشنى درمى يابيم كه برائت از مشركين يكى از دو ركن اصلى توحيد است و همه انبياى الهى موظف بودند در كنار دعوت مردم به پرستش الله ، آن ها را به اجتناب از قدرت هاى طاغوتى و برائت از مطلق شرك و مشرك دعوت نمايند: «ولقد بعثنا في كل امّة رسولاً أن اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت» .
طاغوت، تنها بت هاى ساخته و پرداخته عصر جاهليت نيست، بلكه روشن ترين مصاديق آن قدرت هاى شرك آميزى است كه جامعه را بسوى مقصدى به جز مقصد انبياى الهى دعوت مى كنند .
امام صادق عليه السّلام در اين باره و در توضيح كلمه طاغوت در آيه 17 از سوره زمر «والّذين اجتنبوا الطاغوت أن يعبدوها» مى فرمايد : من اطاع جبّاراً فقد عبده ، يعنى هر كه از جبارى فرمان برد، او را پرستيده است .
نكته مهم تر ، شناخت توطئه اى است پيچيده در تاريخ اسلام ، براى پنهان كردن روشن ترين مصاديق طاغوت و شرك و مشرك ، تا جوامع اسلامى از اين ناحيه احساس خطر نكنند و برائت از مشركين به برائت از بت هاى عصر جاهليت اُولى منحصر گردد !
امام صادق عليه السّلام در عصر خود از اين توطئه خطرناك پرده برداشته و با صراحت اعلام فرموده كه :
إن بني امية اطلقوا تعليم الإيمان ولم يطلقوا تعليم الشرك لكي إذا حملوهم عليه لم يعرفوه، يعنى امويان تعليم ايمان را آزاد گذاشتند و تعليم شرك را آزاد نگذاشتند، تا اگر آنان را به شرك كشاندند آن را نشناسند .
3 ـ زمان و مكان برائت از مشركين
بى ترديد، برائت از مشركين هيچ محدوديتى از نظر زمان و مكان ندارد و بر همه مسلمين واجب است كه در هر زمان و در هر مكان كه ضرورت داشته باشد، برائت خود را به صورت انفرادى و اجتماعى از مشركين اعلام نمايند . البته در صورتى كه ولى امر مسلمين زمان و مكان و شكل خاصى را براى انجام اين فريضه تعيين كند اطاعت ولى امر نيز واجب مى گردد .
ولى مسأله مهم اين است كه كدام مكان و كدام زمان براى اظهار برائت عمومى مسلمين جهان از مشركان مناسب تر و ثمر بخش تر است ؟ بى تأمل مى توان گفت كه خانه توحيد، شايسته ترين مكان و موسم حج بهترين زمان براى اظهار برائت مسلمانان جهان از شرك و مشركان است . امام خمينى ـ رضوان الله تعالى عليه ـ در اين باره مى فرمايد : «كدام خانه اى سزاوارتر از كعبه و خانه أمن و طهارت و ناس كه در آن به هر چه تجاوز و ستم و استثمار و بردگى و دون صفتى و نامردمى است ، عملاً و قولاً پشت شود و در تجديد ميثاق «ألست بربكم» بت آلهه ها و اربابان «متفرقون» شكسته شود و خاطره مهم ترين و بزرگترين حركت سياسى پيامبر صلّى الله عليه و آله در «واذان من الله ورسوله إلى الناس يوم الحج الأكبر...» زنده بماند و تكرار شود . چرا كه سنت پيامبر صلّى الله عليه و آله و اعلان برائت ، كهنه شدنى نيست ، و نبايد تنها اعلان برائت به ايام و مراسم منحصر شود كه بايد مسلمانان، فضاى سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغض عملى نسبت به دشمنان خدا لبريز كنند...
و چه بسا جاهلان متنسك بگويند كه قداست خانه حق و كعبه معظمه را به شعار و تظاهرات و راهپيمايى و اعلان برائت نبايد شكست و حج جاى عبادت و ذكر است ، نه ميدان صف آرايى و رزم و نيز چه بسا عالمان متهتك القاء كنند كه مبارزه و برائت و جنگ و ستيز ، كار دنيا داران و دنيا طلبان بوده است و ورود در مسايل سياسى آن هم در ايام حج ، دون شأن روحانيون و علما مى باشد كه خود اين القائات نيز از سياست مخفى و تحريكات جهان خواران بشمار مى رود ...
به هر حال اعلان برائت در حج، تجديد ميثاق مبارزه و تمرين تشكل مجاهدان براى ادامه نبرد با كفر و شرك و بت پرستى ها است و به شعار هم خلاصه نمى شود كه سرآغاز علنى ساختن منشور مبارزه و سازماندهى جنود خدا در برابر جنود ابليس و ابليس صفتان است و از اصول اوليه توحيد به شمار مى رود و اگر مسلمانان در خانه ناس و خانه خدا از دشمنان خدا اظهار برائت نكنند، پس در كجا مى توانند اظهار نمايند؟ و اگر حرم و كعبه و مسجد و محراب ، سنگر و پشتيبان سربازان خدا و مدافعان حرم و حرمت انبيا نيست پس مأمن و پناهگاه آنان در كجاست ؟
خلاصه ، اعلان برائت مرحله اول مبارزه و ادامه آن مراحل ديگر وظيفه ماست و در هر عصر و زمانى جلوه ها و شيوه ها و برنامه هاى متناسب خود را مى طلبد و بايد ديد كه در عصرى همانند امروز كه سران كفر و شرك ، همه موجوديت توحيد را به خطر انداخته اند و تمامى مظاهر ملى ، فرهنگى ، دينى و سياسى ملت ها را بازيچه هوس ها و شهوت ها نموده اند، چه بايد كرد.
آيا بايد در خانه ها نشست و با تحليل هاى غلط و اهانت به مقام و منزلت انسان ها و القاى روحيه ناتوانى و عجز در مسلمانان، عملاً شيطان و شيطان زادگان را تحمل كرد و جامعه را از وصول به خلوص كه غايت كمال و نهايت آمال است منع كرد؟ و تصور نمود كه مبارزه انبيا با بُت و بت پرستى ها منحصر به سنگ و چوب هاى بى جان بوده است و نعوذ بالله پيامبرانى چون ابراهيم در شكستن بت ها پيشقدم و اما در مصاف با ستمگران، صحنه مبارزه را ترك كرده اند ؟ و حال آن كه تمام بت شكنى ها و مبارزات و جنگ هاى حضرت ابراهيم با نمروديان و ماه و خورشيد و ستاره پرستان ، مقدمه يك هجرت بزرگ و همه آن هجرت ها و تحمل سختى ها و سكونت در وادى «غير ذي زرع» و ساختن بيت و فديه اسماعيل ، مقدمه بعثت و رسالتى است كه در آن ، ختم پيام آوران ، سخن اولين و آخرين بانيان و مؤسسان كعبه را تكرار مى كند و رسالت أبدى خود را با كلام أبدى «... إنني بري ء ممّا تشركون» ابلاغ مى نمايد كه اگر غير از اين تحليل و تفسيرى ارائه دهيم اصلاً در زمان معاصر ، بُت و بت پرستى وجود ندارد و راستى كدام انسان عاقلى است كه بت پرستى جديد و مدرن را در شكل ها و افسون ها و ترفندهاى ويژه خود نشناخته باشد و از سلطه اى كه بتخانه هايى چون كاخ سياه بر ممالك اسلامى و خون و ناموس مسلمين و جهان سوم پيدا كرده اند، خبر نداشته باشد ؟

حج گزارى پيامبران عليهم السّلام

آدم، نوح ، خضر، هود، صالح ، ابراهيم ، موسى ، سليمان ، يونس ، عيسى عليهم السّلام
3 ـ زراره : از امام باقر عليه السّلام سؤال شد : آيا پيش از بعثت پيامبر صلّى الله عليه و آله خانه خدا زيارت مى شد؟ فرمود : آرى . نمى دانند كه مردم پيشتر هم حج مى گزاردند و ما به شما خبر مى دهيم كه آدم ، نوح و سليمان ، همراه با جنّ و انس و پرندگان ، حج خانه خدا كرده اند . موسى عليه السّلام سوار بر شترى سرخ حج گزارد ، در حالى كه مى گفت : «لبّيك ، لبّيك» .
همانا خانه خدا، همان گونه كه خداوند متعال فرموده است: «نخستين خانه اى كه براى مردم قرار داده شد ، خانه اى است كه در مكّه است ، مبارك و هدايتگر جهانيان است» .
4 ـ امام صادق عليه السّلام : چون حضرت آدم عليه السّلام از منى كوچ كرد ، فرشتگانى به استقبال او آمدند و گفتند : اى آدم! حجّت قبول . ما دو هزار سال پيش از حج تو ، اين خانه را زيارت (و حج) كرده ايم .
5 ـ امام رضا عليه السّلام به روايت از پدرانش : مردى از اميرالمؤمنين عليه السّلام پرسيد : آدم عليه السّلام چند بار حج كرد؟ فرمود : هفتاد بار پياده . اولين بارى كه حج نمود ، همراهش بازِ شكارى بود ، تا او را به آب ، راهنمايى كند و همراه او از بهشت بيرون آمده بود . و از خوردن گوشت باز شكارى و پرستو نهى شده بود ... پس شخص ديگرى برخاست و پرسيد : از آسمانيان اولين كسى كه حج گزارد ، كه بود؟ فرمود : جبرئيل عليه السّلام .
6 ـ ابن عبّاس: چون پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله هنگام حج به وادىِ عسفان عبور كرد، فرمود: اى ابوبكر! اين كدام وادى است؟ گفت: وادى عسفان. فرمود: هود و صالح نيز ، سوار بر شترانى سرخ، كه زمام آن ها ليف خرما بود و پوشش آنان عبا و ردايشان راه راه بود، بر اين وادى گذشته اند، در حالى كه لبيك مى گفتند و براى حج خانه آزاد (كعبه) مى رفتند.
7 ـ امام باقر يا امام صادق عليهما السّلام : ابراهيم عليه السّلام در ميان مردم به حج ندا داد و گفت :
اى مردم! منم ابراهيم ، خليل خدا . خداوند فرمانتان داده است كه اين خانه را حج كنيد ، پس آن را حج كنيد . پس تا روز قيامت ، هركسى كه حج مى كند ، او را پاسخ داده . اولين كسى كه دعوتش را پاسخ گفت ، از اهل يمن بود . و ابراهيم عليه السّلام با خانواده و فرزندانش ، حج گزاردند .
8 ـ امام رضا عليه السّلام : حضرت خضر عليه السّلام از آب حيات نوشيد . پس زنده است و نمى ميرد ، تا در صور ، دميده شود و او نزد ما مى آيد و سلام مى دهد و ما صدايش را مى شنويم ، ولى خودش را نمى بينيم . و همانا او در آن جا حضور مى يابد كه ياد شود، پس هر يك از شما كه او را ياد كرد بر او سلام دهد. همانا او هر سال در موسم حج حضور مى يابد و همه عبادات را انجام مى دهد و در عرفات ، وقوف مى كند و به دعاى مؤمنان آمين مى گويد . و بزودى ، خداوند بواسطه او وحشتِ قائم ما را در دوران غيبتش به انس تبديل مى كند و تنهايى اش را به وسيله او وصل مى كند .
9 ـ امام باقر عليه السّلام : موسى بن عمران عليه السّلام حج گزارد ، در حالى كه همراهش هفتاد پيامبر از بنى اسرائيل بودند ، كه افسار شترشان از ليفه بود ، لبّيك مى گفتند و كوهها پاسخ لبّيكشان را مى دادند و بر دوش موسى عليه السّلام دو عباى پنبه اى بود و مى گفت : «لبّيك ، عبدك ابن عبدك» .
10 ـ سليمان عليه السّلام همراه جنّ و انس و پرندگان و بادها ، خانه خدا را حج نمود و بر كعبه ، قباطى پوشاند .
11 ـ ابن عبّاس: با پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ميان مكه و مدينه بوديم . بر يك وادى گذشتيم. فرمود: اين كدام وادى است؟ گفتند: وادى كبود. فرمود: گويا موسى را مى نگرم كه دو انگشت خود را بر گوش هاى خود نهاده و با ناله وفرياد «لبيك» به خدا ، از اين وادى مى گذرد. سپس رفتيم تا به يك تپه رسيديم. پرسيد: اين كدام تپه است؟ گفتند: تپه «هرشى» يا «لِفت». فرمود: گويا به يونس مى نگرم كه سوار بر شترى سرخ، با جبّه اى پشمين، كه زمام شترش از ليف خرماست، لبّيك گويان از اين وادى مى گذرد.
12 ـ امام صادق عليه السّلام : يونس بن متّى عليه السّلام بر كناره هاى «روحاء» گذر كرد ، در حالى كه مى گفت : «لبّيك، كشّاف الكربِ العظام ، لبّيك» . و عيسى بن مريم عليه السّلام بر كناره هاى روحاء گذشت ، در حالى كه مى گفت : «لبّيك ، عبدك و ابن امتك ، لبّيك» . و محمّد صلّى الله عليه و آله بر كناره هاى روحاء عبور كرد ، در حالى كه مى گفت : «لبّيك ذا المعارج لبّيك» .

حجّ پيامبر صلّى الله عليه و آله

13 ـ معاوية بن عمار : امام صادق عليه السّلام فرمود : رسول خدا صلّى الله عليه و آله ده سال در مدينه ماند و حج نكرد . سپس خداوند ، اين آيه را نازل فرمود : «ميان مردم ، اعلام حج كن ، مردم ، پياده و سوار بر هرمركب لاغر ، از هرراه دورى بيايند» . پس به [جارچيان] دستور داد با رساترين صدايشان اعلام كنند كه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله امسال به حج مى رود . اين را همه مردم مدينه و كوه نشينان و باديه نشينان دانستند ، پس گرد آمدند . رسول خدا صلّى الله عليه و آله نيز حج گزارد ، آنان تابع بودند ، منتظر فرمان بودند تا پيروى كنند ، يا اينكه پيامبر صلّى الله عليه و آله كارى كند تا آنان هم همان كار را انجام دهند . رسول خدا صلّى الله عليه و آله چهار روز از ذيقعده مانده ، بيرون شد . چون به «ذوالحُليفه» رسيد و ظهر شد ، غسل كرد و بيرون شد ، تا به مسجدى كه نزديك درخت است آمد . نماز ظهر را در آن جا خواند و تصميم به «حجِ اِفراد» گرفت . به راه افتاد ، تا به بيداء رسيد ، نزديك ميل اوّل . مردم در دو رديف ، براى او صف كشيدند . لبّيك حجِ اِفراد را گفت و شصت و شش ، يا شصت و چهار شتر به عنوان قربانى همراه آورد ، تا آن كه آخر روز چهارم ذيحجّه به مكّه رسيد . هفت دور ، كعبه را طواف كرد و پشت مقام ابراهيم عليه السّلام دو ركعت نماز خواند . سپس به طرف حجرالأسود بازگشت و دست بر آن كشيد . در آغاز طواف خود نيز آن را لمس كرده بود . سپس فرمود : صفا و مروه از شعائر خداست ، از جايى آغاز كنيد كه خداوند آغاز كرده است . مسلمانان مى پنداشتند سعى ميان صفا و مروه ، از
ساخته هاى مشركان است . خداوند متعال ، اين آيه را نازل فرمود :
«ان الصفا و المروة من شعائر الله ، فمن حجّ البيت او اعتمر فلا جناح عليه ان يطّوّف بهما ؛ صفا و مروه از شعائر الهى است . پس كسى كه به حج يا عمره رود ، اشكالى بر او نيست كه ميان آن دو را طواف كند» . سپس به صفا آمد و بر بالاى آن رفت و روى به ركن يمانى نمود . خدا را حمد و ثنا گفت و دعا كرد ، به اندازه اى كه سوره بقره با آرامش خوانده شود . سپس به سوى مروه روان شد و آن جا نيز به اندازه توقّف در صفا ايستاد ، تا آن كه از سعى خود فارغ شد .
در حالى كه بالاى مروه بود ، جبرئيل آمد و فرمان داد كه مردم را دستور دهد تا از احرام در آيند ، مگر آنان كه با خود ، قربانى آورده اند . مردى گفت : آيا از احرام در آييم ، در حالى كه هنوز از عبادات خويش فراغت نيافته ايم؟ فرمود : آرى .
چون رسول خدا صلّى الله عليه و آله پس از فراغت از سعى ، بر مروه ايستاد ، روى به مردم كرد و پس از حمد و ثناى الهى فرمود : اين جبرئيل است [و با دست ، اشاره به پشت سر خود كرد ] كه فرمانم مى دهد كه دستور دهم هر كه قربانى همراه نياورده ، از احرام در آيد . اگر من نيز اين را پيشتر مى دانستم ، آنچنان مى كردم كه به شما دستور مى دهم ، ولى من قربانى همراه آورده ام و براى كسى كه قربانى آورده ، روا نيست كه از احرام در آيد ، تا آن كه قربانى به محلّ خود برسد .
مردى از آن ميان گفت : آيا ما به عنوان حاجيان بيرون آييم ، در حالى كه از موهاى ما آب بچكد؟ رسول خدا صلّى الله عليه و آله به او فرمود : امّا تو ، پس از اين هرگز ايمان نخواهى آورد! سراقة بن مالك كنانى گفت : يا رسول الله! دينمان را به ما چنان بياموز كه گويى امروز آفريده شده ايم . اين كه فرمودى ، براى امسال است ، يا براى آينده؟ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله فرمود : براى هميشه است ، تا روز قيامت . آنگاه انگشتانش را در هم فرو برد و فرمود : تا روز قيامت ، عمره را داخل حج كردم .
على عليه السّلام از يمن بر رسول خدا صلّى الله عليه و آله كه در مكّه بود وارد شد. نزد فاطمه عليها السّلام
رفت، در حالى كه از احرام در آمده بود و بوى خوش به مشام على عليه السّلام رسيد و بر تن فاطمه عليها السّلام جامه هاى رنگى ديد . گفت : اى فاطمه! اين چه كارى است؟ فاطمه عليها السّلام گفت : رسول خدا صلّى الله عليه و آله چنين دستور داد. على عليه السّلام خدمت پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله رفت ، در حالى كه نسبت به فاطمه عليها السّلام حالتِ سؤال و عتاب داشت و گفت :يا رسول الله! فاطمه را ديدم كه از احرام به در آمده و لباس هاى رنگى بر تن داشت . پيامبر صلّى الله عليه و آله فرمود : من به مردم چنين دستور دادم و تو يا على! چگونه احرام بستى؟ گفت : يا رسول الله ، گفتم : مُحرِم مى شوم ، به همان نحو كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله احرام بسته است . آن حضرت فرمود : پس مانند من بر احرامت باقى بمان ، تو در قربانى من ، شريك منى .
امام صادق عليه السّلام فرمود: پس پيامبرخدا صلّى الله عليه و آله و اصحابش در مكّه ، در وادى شهر فرود آمدند و وارد خانه ها نشدند . چون روز ترويه (هشتم ذيحجّه) فرا رسيد ، هنگام ظهر به مردم دستور داد كه غسل كنند و براى حج ، محرم شوند. و اين همان سخن خداوند است كه بر پيامبرش نازل فرمود: «فاتّبعوا ملّةَ ابراهيم: از آيين ابراهيم پيروى كنيد» . رسول خدا واصحاب با حالتِ احرام حج بيرون آمدند، تا آن كه به منى رسيدند. حضرت ، نماز ظهر ، عصر ، مغرب ، عشاء و صبح را آن جا خواند ، سپس اوّل روز ، همراه مردم حركت كرد . قريش ، پيشتر از مزدلفه كوچ مى كردند و نمى گذاشتند مردم از آن جا كوچ كنند . رسول خدا صلّى الله عليه و آله آمد ، در حالى كه قريش ، اميد داشتند كه كوچ پيامبر صلّى الله عليه و آله از جايى باشد كه آنان مى روند . خداوند ، اين آيه را بر پيامبرش نازل فرمود : «سپس از آن جا كوچ كنيد كه مردم كوچ مى كنند و از خداوند ، آمرزش بطلبيد» . يعنى ابراهيم ، اسماعيل و اسحاق و پس از آنان كه از آن جا كوچ مى كردند . قريش ، چون ديدند كه هودج پيامبر صلّى الله عليه و آله عبور كرد ، گويا چيزى در دلشان وارد شد ، به خاطر آن كه اميد داشتند پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله از محلّ كوچ آن ها ، كوچ كند . تا آن كه به نمره رسيدند ، كه وادى «عرنه» است ، در مقابل اراك . رسول خدا صلّى الله عليه و آله
خيمه زد . مردم هم خيمه هايشان را آن جا زدند. چون ظهرشد، رسول خدا صلّى الله عليه و آله بيرون آمد، در حالى كه قريش همراه او بودند و غسل كرد و لبّيك گفتن را قطع نمود ، تا آن كه در مسجد ايستاد و مردم را موعظه و امر و نهى فرمود . آنگاه نماز ظهر و عصر را با يك اذان و دو اقامه خواند و به موقف رفت ووقوف كرد. مردم شتابان شروع كردند به فرود آمدن و وقوف در نزديكى محلّ گام هاى شتر پيامبر . آن حضرت ، ناقه را دورتر برد ، آنان نيز چنان كردند . پس فرمود : اى مردم! موقف ، تنها جاى گام هاى شتر من نيست! همه اين منطقه و با دست به موقف اشاره فرمود] موقف است . پس مردم پراكنده شدند . در مزدلفه نيز چنين كرد، وقوف نمود تا آن كه قرص خورشيد غروب كرد . آنگاه كوچ كرد و مردم را به آرامش فرا خواند . تاآن كه به مزدلفه، كه همان مشعرالحرام است رسيد . نماز مغرب و عشاء را ، با يك اذان و دو اقامه خواند و آن جا ماند ، تا آن كه نماز صبح را آن جا برگزار كرد و شبانه ضعفاى بنى هاشم را زودتر به منى فرستاد و به آنان دستور داد جمره عقبه را سنگ نزنند ، تا خورشيد طلوع كند . پس چون روز ، روشن شد ، كوچ كرد تا به منى رسيد . جمره عقبه را سنگ زد. پيامبر صلّى الله عليه و آله ، شصت و چهار، يا شصت و شش قربانى آورده بود. على عليه السّلام هم سى و چهار ، يا سى و شش قربانى آورده بود . رسول خدا صلّى الله عليه و آله شصت و شش شتر ، قربانى كرد و على عليه السّلام سى و چهار شتر . پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله دستور داد از هر قربانى ، پاره اى از گوشت آن را بردارند و در ظرفى نهاده ، بپزند . پيامبر صلّى الله عليه و آله و على عليه السّلام از آن خوردند و از آبگوشت آن تناول نمودند و به قصّاب ها چيزى از پوست ، شكمبه ها و . . . . آن ها نداد و آن را صدقه داد. پيامبر صلّى الله عليه و آله سرش را تراشيد و خانه خدا را زيارت كرد و به منى بازگشت و تا روز سوم از روزهاى تشريق در منى ماند ، سپس جمره ها را سنگ زد و كوچ كرد تا به وادى مكّه رسيد . عايشه گفت : يا رسول الله! همسرانت با حج و عمره برگردند و من تنها با حج برگردم ؟ رسول خدا صلّى الله عليه و آله در آن وادى ماند و عبدالرحمن
بن ابى بكر را همراه عايشه به «تنعيم» فرستاد . عايشه از آن جا احرام عمره بست . سپس آمد و خانه خدا را طواف كرد و كنار مقام ابراهيم عليه السّلام دو ركعت نماز خواند و ميان صفا و مروه سعى كرد ، آنگاه پيش پيامبر صلّى الله عليه و آله رفت . رسول خدا صلّى الله عليه و آله همان روز كوچ كرد و ديگر وارد مسجد الحرام نشد و كعبه را طواف نكرد . (هنگام آمدن) از بالاى مكّه ، از گردنه مدنى ها وارد شد ، و از پايين مكّه از ذى طوى خارج گشت .

فضيلت حجِ نيابتى

14 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خداى متعال ، بايك حج ، سه گروه را وارد بهشت مى كند : مرده، كسى كه از او حجِ نيابتى كرده و كسى كه براى او نايب گرفته است.
15 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : يك حج به نيابت از مرده ، سه حج است : حجى براى مرده ، حجى براى نايبش و حجى براى عمل كننده به وصيت مرده .
16 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : كسى كه از طرف يك مرده حج انجام دهد، هم براى آن مرده و هم براى حج گزار، رهايى از آتش نوشته مى شود.
17 ـ سوده ، دختر زمعه : مردى به حضور پيامبر صلّى الله عليه و آله آمد و گفت : پدرم پيرمردى كهنسال است و نمى تواند حج برود .
حضرت فرمود : اگر پدرت قرضى داشت ، آيا از طرف او ، آن را ادا مى كردى؟ گفت : آرى .
فرمود : خداى مهربان تراست ، از طرف پدرت حج بگزار .
18 ـ ابن مسكان از امام صادق عليه السّلام روايت مى كند كه به آن حضرت عرض كردم : كسى به نيابت از ديگرى حج مى گزارد ، چه پاداشى و ثوابى براى اوست؟ فرمود : كسى كه به نيابت از ديگرى حج مى كند ، پاداشِ ده حج دارد .
19 ـ شيخ صدوق: از امام صادق عليه السّلام پرسيدند : مردى كه از طرف ديگرى حج انجام مى دهد ، چه اجر و ثوابى دارد؟
فرمود : براى كسى كه از طرف ديگرى حج مى كند ، پاداش ده حج است و خودش ، پدر و مادرش ، پسر و دخترش ، خواهر ، عمو ، عمه ،
دايى و خاله اش آمرزيده مى شوند ، خداوند ، بى نياز و بزرگوار است .
20 ـ عبد الرّحمن بن سنان : خدمت امام صادق عليه السّلام بودم ، كه مردى به حضور وى آمد . حضرت سى دينار به او پرداخت ، كه به نيابت از اسماعيل (فرزند امام صادق عليه السّلام ) حج انجام دهد و چيزى از عمره تا حج نماند ، مگر آن كه بر او شرط كرد كه انجام دهد ، حتى شرط كرد كه در وادى محسّر هم سعى (تند رفتن بصورت هروله) انجام دهد . سپس فرمود : فلانى! اگر اين كارها را انجام دهى ، براى اسماعيل كه از مال خود ، خرج حج كرده است ، يك حج است ، و براى تو كه بدن خود را به رنج مى افكنى ، نُه حج خواهد بود .
21 ـ حازم بن حبيب : خدمت امام صادق عليه السّلام رسيدم و عرض كردم : خدا خيرت دهد! پدر و مادرم از دنيا رفته اند و حج انجام نداده اند . خداوند هم به من روزى داده و احسان كرده است ، درباره حج از طرف آن دو ، چه نظر مى دهى؟ فرمود : چنين كن . اين حج ، براى آن دو شادى بخش و گوارا خواهد بود .
22 ـ فضل بن هشام هروى : برايم گفته شده كه «محمودى» زياد به حج مى رود . از او پرسيدم كه چند بار به حج رفته است ، تعداد آن ها را به من نگفت و گفت : الحمد لله ، زياد نصيبم شده است . گفتم : از طرف خودت حج به جا مى آورى ، يا به نيابت از ديگرى؟ گفت : بعد از حج واجب ، از طرف ديگران حج كرده ام ، از طرف رسول خدا صلّى الله عليه و آله حج مى گزارم و آنچه را كه خداوند به من جايزه داده است ، براى دوستان او قرار مى دهم و آنچه را كه خداوند بر اين كارم به من پاداش دهد ، به زنان و مردان با ايمان مى بخشم .
گفتم : در حج خود چه مى گويى؟ گفت : مى گويم : «خدايا! از سوى پيامبرت محمد صلّى الله عليه و آله احرام مى بندم و جزاى خودم را از سوى تو و او ، براى اولياى پاك تو قرار مى دهم و پاداش اين هديه ام را به بندگانِ مؤمن تو هديه كردم ، طبق كتاب تو و سنّت پيامبرت . . .» تا آخر دعا .

فضيلت حج بردن كودك

23 ـ جابر بن عبدالله : زنى ، در حج ، فرزند خردسال خود را خدمت پيامبر صلّى الله عليه و آله بلند كرد و
پرسيد: يا رسول الله! آيا اين هم حج دارد؟ فرمود: آرى! وتو پاداش دارى .
24 ـ زراره از امام باقر يا امام صادق عليهما السّلام : هرگاه كسى كودك خردسال خود را به حج آورد ، به او دستور دهد كه «لبّيك» گويد و حج را واجب كند . اگر خوب نتوانست لبّيك گويد ، از طرف او لبّيك گويد ، او را طواف دهد و از طرف او نماز بخواند . گفتم : چيزى ندارند كه قربانى كنند . فرمود : از جانب كودكان قربانى كنند و بزرگترها روزه بگيرند و كودك را از آنچه بر مُحرِم حرام است ، از لباس و بوى خوش ، پرهيز دهند . و اگر صيدى را كشت ، كفّاره اش بر پدر اوست .
25 ـ عبدالرحمن بن حجّاج : در آن سال ، ما مجاور مكّه بوديم و روز ترويه (هشتم ذيحجّه) خواستيم احرام ببنديم . از امام صادق عليه السّلام پرسيديم : همراه ما فرزندِ خردسالى است . حضرت فرمود : به مادرش بگوييد با «حميده» ديدار كند و از او بپرسد كه با كودكانش چه كند . آن زن رفت و از حميده پرسيد . حميده به او پاسخ داد : چون روز ترويه شود ، كودك را عريان كنيد ، غسلش دهيد ، همانگونه كه مُحرِم عريان مى شود . سپس از طرف او احرام ببنديد و او را در موقف ها هم وقوف دهيد . روز عيد قربان ، از طرف او به جمرات سنگ بزنيد و سرش را بتراشيد ، سپس او را به زيارت خانه خدا ببريد و به خدمتكار بگوييد كه او را دور خانه خدا و بين صفا و مروه ، طواف دهد .

يارى رساندن به خانواده حج گزار

26 ـ امام سجاد عليه السّلام : كسى كه (در غياب حج گزار) به خانواده واموالش رسيدگى كند، اجرى چون او دارد. تا حدّى كه گويى سنگ هاى كعبه را لمس كرده است .
27 ـ امام صادق عليه السّلام : دعاى سه گروه مستجاب است : حج گزاران ، پس ببيند كه چگونه به خانواده آنان رسيدگى مى كنيد و جنگجويانِ در راه خدا ، پس
بنگريد كه چگونه به خانواده او سركشى مى كنيد و بيمار ، پس او را خشمگين و افسرده نكنيد .

حاجيان چه اندكند!

28 ـ ابوالعرندس كِندى از مردى قرشى نقل مى كند: در آستانه كعبه بوديم وامام صادق عليه السّلام نشسته بود. به او گفته شد: حجّاج چه بسيارند! فرمود: حج گزار چه كم است! پس عمر بن ابى مقدام عبور كرد، فرمود: اين از حاجيان است.
29 ـ عبد الكريم بن كثير : با امام صادق عليه السّلام حج گزاردم . بخشى از راه را رفته بوديم كه حضرت، بالاى كوهى رفت و از آن جا به مردم نگاه كرد و فرمود :
ناله ها چه بسيار است و حاجيان چه اندك !

مدينه منوّره
مدينه

1 ـ ابن عمر: هرگز پيامبر در بازگشت از هيچ سفرى، بر مدينه مُشرِف نشد، مگر آن كه فرمود: اى پاك! اى سرور شهرها!
2 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خداى متعال، مرا فرمان داد كه مدينه را طيبه (پاك) بنامم.
3 ـ ابوحميد: همراه پيامبر صلّى الله عليه و آله از تبوك آمديم. چون به مدينه رسيديم، فرمود: اين طابه (پاك) است.
4 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خداى متعال، مدينه را طابه (پاك) ناميده است.
5 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : مدينه ده نام دارد: مدينه، طَيْبه، طابه، مسكينه، جَبار، محبوره، يندد و يثرب.

نكته اى پيرامون نام هاى مدينه

مورخان و سيره نويسان ، نام هاى فراوانى براى مدينه برشمرده اند از جمله سمهودى در وفاء الوفا نود و چهار اسم ذكر مى كند كه به بعضى از آن ها در قرآن هم اشاره شده است ، مانند يثرب والمدينه . گفتنى است واژه «مدينه» چهارده بار در قرآن به كار رفته است، ولى فقط چهار مورد آن به مدينة النبي صلّى الله عليه و آله اشاره دارد .

ويژگى هاى مدينه

الف ـ حرم پيامبر

6 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هر پيامبرى را، حرمى است و حرم من، مدينه است.
7 ـ سهل بن حنيف: رسول خدا صلّى الله عليه و آله با دست خويش به مدينه اشاره كرد و فرمود: آن، حرمى ايمن است.
8 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حضرت ابراهيم، مكّه را گرامى داشت و براى آن دعا كرد. من نيز مدينه را گرامى داشته و حرمت نهادم، آن گونه كه ابراهيم ، مكّه را حرمت نهاد. من براى مُدّ و صاعِ[1] مدينه دعا كردم، آن گونه كه ابراهيم براى مكه دعا كرد.
9 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : پروردگارا، ابراهيم، مكّه را حرمت نهاد و آن را حرم قرار داد. من نيز مدينه را؛ محدوده دو تنگه آن را حرمت مى نهم و حرام مى كنم، تا خونى در آن ريخته نشود، سلاح براى جنگ، همراه برداشته نشود و گياه آن جز براى علوفه دام چيده نشود. خدايا، مدينه را بر ما مبارك گردان، خدايا، پيمانه ما را (مُدّ و صاع) پربركت گردان. خدايا، مدينه ما را پر بركت گردان. خدايا با يك بركت، دو بركت قرار بده. سوگند به آن كه جانم در دست اوست، هيچ درّه و شكافى در مدينه نيست، مگر آن كه دو فرشته مأمور نگهبانى از آنند، تا وارد آن شويد.
10 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : مدينه، حرم است، از «عائر» تا فلان جا، هركس در آن قتلى مرتكب شود، يا قاتلى را پناه دهد، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر او باد. از او هيچ توبه و فديه اى پذيرفته نمى شود.
11 ـ امام على عليه السّلام : مكه، حرم خداست و مدينه، حرم رسول خدا صلّى الله عليه و آله است.
12 ـ امام صادق عليه السّلام : مكّه، حرم ابراهيم عليه السّلام است ومدينه، حرم محمّد صلّى الله عليه و آله است.

ب ـ هجرت گاه پيامبر

13 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : مدينه، هجرت گاه و آرامگاه من در زمين است. بر امّت من است كه همسايگانم را تا وقتى كه از گناهان كبيره پرهيز مى كنند، احترام كنند.

ج ـ محبوب پيامبر

14 ـ انس: هرگاه پيامبر صلّى الله عليه و آله از سفر مى آمد و نگاهش به ديوارهاى مدينه مى افتاد، از شوق مدينه، وسايلش را بر زمين مى نهاد و اگر سواره بود، مركب خود را حركت مى داد.
15 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خدايا! ابراهيم، دوست و بنده و پيامبر توست، براى اهل مكّه تو را خواند. من، محمّد، بنده و پيامبر و فرستاده توام و براى اهل مدينه تو را مى خوانم، مثل آنچه ابراهيم براى اهل مكّه خواست. تو را مى خوانيم كه پيمانه و ميوه آنان را بركت دهى. خدايا، مدينه را محبوب ما گردان، آن چنان كه مكّه را محبوب ما ساختى.

د ـ قُبّه اسلام

16 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : مدينه، گنبد اسلام و خانه ايمان و سرزمين هجرت و جايگاه حلال و حرام است.
17 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : ايمان به مدينه باز مى گردد، آنگونه كه مار به لانه خود باز مى گردد.

هـ ـ فتح با قرآن

18 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : آبادى ها با شمشير فتح شد، ولى مدينه با قرآن فتح شد.

و ـ زداينده پليدى

19 ـ زيد بن ثابت: گروهى از اصحاب پيامبر صلّى الله عليه و آله از اُحد بازگشتند و مردم درباره آنان دو دسته شدند گروهى مى گفتند : «آنها را بكشيد» و گروهى مى گفتند : «نكشيد» . پس اين آيه نازل شد : «شما را چيست كه درباره منافقين دو گروهيد» و فرمود: مدينه پاك است، پليدى ها را مى زدايد، آنگونه كه آتش، چرك هاى نقره را مى زدايد.

فضيلت اقامت در مدينه

20 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : مدينه، بهتر از مكّه است.
21 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : رمضان در مدينه بودن، بهتر از هزار رمضان در شهرهاى ديگر است وجمعه در مدينه، بهتر از هزار جمعه در شهرهاى ديگر است.
22 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : كسى كه بتواند در مدينه بميرد، پس چنين كند. من براى كسى كه در مدينه بميرد شفاعت مى كنم.
23 ـ حسن بن جهم: از حضرت ابوالحسن عليه السّلام پرسيدم: كدام يك برتر است، ماندن در مكّه يا مدينه؟ فرمود: تو چه مى گويى؟ گفتم: سخن من در برابر كلام شما چه مى تواند باشد! فرمود: سخن تو، تو را به كلام من بر مى گرداند. گفتم: امّا من، مى پندارم اقامت در مدينه، بهتر از مكّه است. فرمود: تو كه چنين مى گويى، امام صادق عليه السّلام نيز روز عيد فطر اين را فرمود. و نزد (مرقد) پيامبر آمد و در مسجد بر او سلام كرد سپس فرمود: امروز ما با سلام دادنمان بر پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ، از مردم ديگر برتريم.
24 ـ مرازم: من و عمار و گروهى، در مدينه خدمت امام صادق عليه السّلام رسيديم. حضرت پرسيد: اقامت شما چه مقدار است؟ عمّار گفت: مركبِ سوارى خود را رها كرديم و دستور داديم پانزده روز ديگر سراغ ما بيايند. فرمود: به اقامت در شهر پيامبر خدا و نماز در مسجد او نائل شده ايد. براى آخرتتان كار كنيد، براى خودتان بيشتر كار كنيد. گاهى كسى در دنيا زرنگ است و گفته مى شود: فلانى چه قدر زرنگ است! همانا زرنگ،
زرنگِ آخرت است!

آداب مدينه

25 ـ امام صادق عليه السّلام : هرگاه وارد مدينه شدى، پيش از ورود يا هنگام ورود، غسل كن.
26 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : نماز در مسجد قبا، مانند يك عمره است.
27 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس بيرون آيد تا به اين مسجد ـ مسجد قبا ـ بيايد و در آن نماز بخواند، براى او پاداشى برابر عمره است.
28 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس وضو بگيرد و خوب وضو بگيرد سپس به قصد مسجد قبا بيرون آيد و جز آن را قصد نكند و انگيزه اى از اين آمدن جز نماز در مسجد قبا نداشته باشد، پس در آن چهار ركعت نماز بخواند كه در هر ركعت سوره حمد را بخواند، پاداشى دارد، همچون پاداش كسى كه براى عمره به خانه خدا رفته است.
29 ـ جابر: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله در مسجد خربه، مسجد قبلتين و مسجد بنى حرام كه در دشت بود، نماز خواند.
30 ـ حلبى: امام صادق عليه السّلام فرمود: آيا به مسجد قبا، يا مسجد فضيخ ، يا مشربه امّ ابراهيم رفته ايد؟ گفتم: آرى. فرمود: آگاه باشيد كه از آثار پيامبر خدا، جز اين ها باقى نمانده است.
31 ـ معاوية بن عمار: امام صادق عليه السّلام فرمود: رفتن به همه مشاهد و اماكن را ترك نكن، مانند مسجد قبا، مسجدى كه از نخستين روز بر تقوا بنا شده است، مشربه امّ ابراهيم، مسجد فضيخ، قبور شهيدان و مسجد احزاب كه همان مسجد فتح است. فرمود: بما چنين رسيده كه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله هرگاه به زيارت قبر شهدا مى رفت، مى گفت:
«سلام بر شما به خاطر صبرى كه كرديد، پس خانه آخرت چه نيكوست!»
كنار مسجد فتح، دعاى تو چنين باشد:
«اى فرياد رس گرفتاران، اى پاسخ دهنده دعاى بيچارگان، اندوه و غم و ناراحتى مرا بزداى ، آن گونه كه از پيامبرت اندوه و غم و گرفتارى اش را زدودى و در اين مكان از هراس دشمن او را كفايت كردى».
32 ـ عقبة بن خالد: از امام صادق عليه السّلام پرسيدم: ما سراغ مساجد اطرافِ مدينه مى رويم. از كدام يك آغاز كنيم؟ فرمود: از قبا آغاز كن، در آن نماز بخوان، زياد هم بخوان، چرا كه نخستين مسجدى است كه پيامبرخدا صلّى الله عليه و آله در اين پهنه در آن نماز خوانده است. سپس به مشربه امّ ابراهيم برو و در آن نماز بخوان، آن جا محلّ سكونت و نماز پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله بوده است. سپس به مسجد فضيخ رفته در آن نماز مى خوانى، كه پيامبرت در آن نماز خوانده است، اين طرف را كه انجام دادى به سمت اُحد رفته از مسجدى كه پايين حرّه[2] است شروع مى كنى و در آن نماز مى خوانى. سپس به قبر حمزة بن عبدالمطلب گذشته بر او سلام مى دهى، آنگاه بر قبور شهدا گذشته، كنار آن ها مى ايستى و مى گويى:
«سلام بر شما اى اهل اين ديار! شما پيشتاز ماييد و يقيناً ما هم به شما خواهيم پيوست».
آنگاه به مسجدى كه در آن مكان باز، كنار كوه، سمت راست تو وقتى كه وارد اُحد مى شوى مى آيى و در آن نماز مى خوانى. پيامبر صلّى الله عليه و آله از كنار اين مسجد به سمت اُحد بيرون آمد، وقتى كه با مشركان برخورد كرد، آن جا بودند تا آن كه وقت نماز رسيد و در آن نماز خواند. سپس دوباره بر مى گردى كنار قبور شهدا، نماز واجب خود را مى خوانى. آنگاه به طرف جلو و رو به روى خود برو تا به مسجد احزاب رسى در آن نماز خوانده و خدا را بخوانى. پيامبرخدا صلّى الله عليه و آله در روز جنگ احزاب، در آن دعا كرد و گفت: «اى فريادرس گرفتاران، اى پاسخگوى دعاى بيچارگان، اى پناه غمگينان! اندوه و رنج و غصّه مرا بزداى، حال من و حال ياران مرا مى بينى.

مسجد پيامبر صلّى الله عليه و آله

الف ـ بناى آن

33 ـ امام صادق عليه السّلام : رسول خدا صلّى الله عليه و آله مسجد خويش را با خشت هاى يك رديفه ساخت. چون مسلمانان زياد شدند، گفتند: يا رسول الله ! كاش فرمان دهى بر مسجد بيفزايند فرمود: باشد. دستور داد بر آن افزودند و از يك خشت و نيم بنا كرد. باز هم مسلمانان زياد شدند و گفتند: يا رسول الله! كاش دستور دهى مسجد را بزرگ كنند. فرمود: باشد. و دستور داد آن را بزرگ كردند و ديوار آن را با دو رديف خشت بنا كرد. سپس گرما بر آنان شدّت يافت. گفتند: يا رسول الله! كاش دستور مى دادى سايه بانى بر مسجد مى زدند. دستور داد تا ستون هايى از تنه درخت خرما بر پا كردند، سپس چوب هاى پهن، شاخ و برگ خرما و اِذخر[3] بر آن افكنند و در آن به سر بردند، تا آن كه باران ها به آنان رسيد و از مسجد بر آنان مى چكيد. گفتند: يا رسول الله ! كاش فرمان دهى مسجد را گِل اندود كنند. فرمود، نه، بلكه سقف و سايه بانى همچون سايه بان موسى. چنان بود تا آن كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله از دنيا رفت. ديوار مسجد پيش از آن كه سايه بان بر آن بزنند، به اندازه قامت بود. هرگاه كه سايه به اندازه يك ذراع ـ كه به اندازه آغل بُز بود ـ مى رسيد، نماز ظهر را مى خواند. سايه دو برابر آن كه مى شد، عصر را مى خواند.
34 ـ انس: پيامبر صلّى الله عليه و آله به مدينه آمد و دستور ساختن مسجد داد و فرمود: اى بنى نجّار! قيمت آن را بر من حساب كنيد. گفتند: بهاى آن را جز از خدا نمى خواهيم. پس دستور داد گور مشركان را كندند، ويرانه ها و ناهموارى ها را هموار كردند، نخل ها را بريدند و آن ها را در سمت قبله مسجد چيدند.

ب ـ حدود آن

35 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : اگر اين مسجد من تا صنعا ساخته مى شد، باز مسجد من بود.
36 ـ عبدالأعلى غلام آل سام: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: مسجد پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله چه قدر بود؟ فرمود: 3600 ذراع شكسته[4].
37 ـ ذريح محاربى: از امام صادق عليه السّلام درباره محدوده مسجد پرسيدم. فرمود: از ستون تا بالا سر قبر تا دو ستون پشت منبر در سمت راست قبله. و از پشت منبر راهى بود كه گوسفند از آن مى گذشت، يا كسى كه كجكى بخواهد برود و پنداشت كه محوطه مسجد تا سنگفرش جزء مسجد است.
38 ـ امام صادق عليه السّلام : محدوده «روضه» در مسجد پيامبر صلّى الله عليه و آله تا طرف سايه بانهاست و حدّ مسجد تا دو ستونى كه سمت راست منبر به طرف راه است، نزديك سوق الليل (بازار شب).

توضيحى درباره توسعه مسجد پيامبر

مسجد نبوى مانند مسجد الحرام توسعه هاى مكرّرى را شاهد بوده است . نخستين توسعه به دست مبارك سازنده آن ، حضرت رسول اكرم در سال هفتم هجرى صورت گرفته است . سپس عمر به سال 17 هجرى و عثمان به سال 29 هجرى ، هر يك اندكى از سمت غرب و شمال به مسجد افزودند . عثمان از سمت قبله «جنوب مسجد» نيز چند ستون افزود و براى مسجد محراب ساخت .
در سال 88 هجرى عمر بن عبدالعزيز هنگام ولايتش بر مدينه از سوى وليد بن عبدالملك ، شش ستون از شرق و غرب و چهارده ستون در شمال مسجد افزود. سپس مهدى عباسى در سال 161 هجرى ناحيه شمالى مسجد را توسعه داد .
از زمان سلاطين عثمانى، ترميم و تعميراتى انجام گرفت و سلطان عبدالمجيد عثمانى بيشترين توسعه و تعمير و تزئين را انجام داد .
اقدامات او از سال 1265 تا آخر دوره سلطنتش (1277 هجرى) استمرار داشت .
در زمان معاصر و در سال هاى 1370 هجرى و 1406 توسعه هاى پهناورى را از همه سوى مسجد به جز سمت قبله شاهد بوده ايم كه مساحت مسجد را چند برابر كرده است و به علاوه مساحتى هم در بيرون مسجد براى نماز، تسطيح و سنگفرش شده است . جريان احكام فقهى ويژه مسجد نبوى در اين زيادت ها مورد ترديد فقها است .
گفتنى است مسجد النبي دو بار طعمه حريق شده است . نخست در سال 654 هجرى و در زمان خلافت المستعصم بالله بود كه به تدريج تعمير شد . سپس در سال 886 هجرى تمام مسجد به جز حجره شريف نبوى و گنبد سوخت كه به دستور سلطان مصر «ملك قايتباى» ، آن را از نو ساختند . اين تجديد بنا در سال 888 هجرى پايان يافت و در ضمن آن اندكى در جهت مشرق مسجد توسعه دادند .

ج ـ فضيلت آن

39 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : بهترين مقصدى كه مركب ها را به سوى آن سوار شوند، اين مسجد من و خانه خداست.
40 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : تنها به سوى سه مسجد مسافرت مى شود: مسجد كعبه، مسجد من و مسجد ايليا (در شهر بيت المقدس).
41 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هر كس با طهارت بيرون شود و قصدى جز آمدن به اين مسجد مرا نداشته باشد تا در آن نماز بخواند، مانند انجام حج است.

د ـ فضيلت نماز در آن

42 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : يك نماز در مسجد من برابر با هزار نماز در مساجد ديگر است، بجز مسجد الحرام.
43 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : يك نماز در اين مسجد من بهتر از هزار نماز در غير آن است، مگر مسجدالحرام.
44 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : نماز در مسجد من برابر با ده هزار نماز در مساجد ديگر است، مگر مسجد الحرام كه نماز در آن با صد هزار نماز برابرى مى كند.
45 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : نماز شخص در خانه اش، برابر همان يك نماز است ... نمازش در مسجد من برابر پنجاه هزار نماز است و نمازش در مسجد الحرام با صد هزار نماز برابر است.
46 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هر كس در مسجد من چهل نماز بخواند، بى آن كه حتّى يك نماز از او فوت شود، براى او برائت از دوزخ و نجات از عذاب نوشته مى شود و از نفاق هم پاك مى شود.
47 ـ امام صادق عليه السّلام : در اين مسجد تا مى توانيد زياد نماز بخوانيد كه برايتان بهتر است و بدانيد كه گاهى شخص، در كار دنيا زرنگ است و مى گويند: فلانى چه قدر هوشمند است، پس چگونه خواهد بود كسى كه در كار آخرتش زرنگ باشد!
48 ـ ابوبكر حضرمى: امام صادق عليه السّلام مرا دستور داد تا مى توانم در مسجد پيامبر صلّى الله عليه و آله زياد نماز بخوانم و فرمود: چنين نيست كه هر وقت بخواهى بتوانى.
49 ـ عمّار بن موسى ساباطى: از امام صادق عليه السّلام درباره نماز در مسجد پيامبر صلّى الله عليه و آله پرسيدم كه آيا مثل نماز در شهر مدينه است؟ فرمود: نه، چون كه نماز در مسجد رسولِ خدا صلّى الله عليه و آله برابر هزار نماز است و نماز در مدينه مثل نماز در شهرهاى ديگر است.

هـ ـ تمام خواندن نماز در آن

50 ـ امام صادق عليه السّلام : در چهار جا نماز تمام است: در مسجد الحرام، مسجد پيامبر صلّى الله عليه و آله ، مسجد كوفه و حرم امام حسين عليه السّلام .

و ـ آداب آن

51 ـ امام صادق عليه السّلام : هرگاه وارد مسجد شدى، اگر بتوانى (در مدينه) سه روز بمانى: چهار شنبه، پنج شنبه و جمعه، پس روز چهارشنبه بين قبر و منبر ، كنار ستونى كه نزديك قبر است نماز بخوان و كنار آن دعا بخوان و از خداوند، هر حاجتى را كه در كار آخرت يا دنيا مى خواهى بطلب. روز دوم كنار ستون توبه و روز سوّم كنار جايگاه پيامبر صلّى الله عليه و آله مقابل ستونى كه خلوق[5] آن زياد است، پس نزد اين ستون ها براى هر حاجتى خدا را مى خوانى و اين سه روز را روزه مى گيرى.
52 ـ امام صادق عليه السّلام : اگر سه روز مدينه ماندى، اوّلين روزش، چهارشنبه را روزه بگير و شب چهارشنبه كنار ستون ابولبابه ـ يعنى ستون توبه ، كه ابولبابه خود را به آن بست تا آيه اى نازل شد و پذيرش عذر او را از سوى آسمان اعلام كرد ـ نماز مى خوانى و روز چهارشنبه كنار آن مى نشينى. سپس شب پنج شنبه نزد ستونى كه نزديك جايگاه پيامبر صلّى الله عليه و آله است آمده، شب و روز خود را مى گذرانى و روز پنج شنبه را روزه مى گيرى. اگر بتوانى در اين سه روز با كسى حرف نزنى، چنين كن، مگر در حدّ ناچارى. و جز براى نياز، از مسجد بيرون نروى و اگر بتوانى نه شب و نه روز نخوابى چنين كن، چرا كه همه اين ها فضيلت به شمار مى آيد. سپس روز جمعه خدا را حمد و ثنا كن، بر پيامبر صلّى الله عليه و آله درود فرست و حاجت خويش را بطلب و از خواسته هايت اين باشد:
«خدايا هر حاجتى كه به درگاهت داشتم، چه به طلب و خواستن آغاز كرده ام يا نه، از تو طلبيده ام يا نه، خدايا من در بر آمدن حاجتهايم، چه كوچك و چه بزرگ، به وسيله پيامبرت، پيامبر رحمت، حضرت محمد صلّى الله عليه و آله ، به تو روى مى آورم».
پس يقيناً سزاوار آنى كه به خواست خدا حاجتت برآورده شود.
53 ـ امام صادق عليه السّلام : هرگاه از دعا نزد قبر پيامبر صلّى الله عليه و آله فارغ شدى، نزد منبر برو و به آن دست بكش و دو قبّه پايين را بگير وچشم ها و صورتت را به آن بمال، كه مى گويند شفاى چشم است و نزد آن بايست و خدا را حمد و ثنا بگو و حاجتت را بخواه، كه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله فرمود: ميان منبر و خانه ام بوستانى از بوستان هاى بهشت است و منبر من روى دريچه اى از دريچه هاى بهشت قرار دارد ـ و تُرعه همان درِ كوچك است ـ سپس نزد جايگاه پيامبر صلّى الله عليه و آله آمده هر قدر كه بخواهى در آن جا نماز مى خوانى. هرگاه وارد مسجد شدى بر پيامبر صلّى الله عليه و آله صلوات بفرست و چون خارج شدى نيز چنين كن و در مسجد پيامبر صلّى الله عليه و آله زياد نماز بخوان.
54 ـ امام صادق عليه السّلام : بهترين جاى مسجد پيامبر كه در آن نماز خوانده شود، نزديك قبر است. هرگاه وارد مدينه شدى غسل كن، به مسجد برو، به قبر پيامبر صلّى الله عليه و آله آغاز كن، كنار آن بايست، بر پيامبر صلّى الله عليه و آله سلام بده و به رسالت او و ابلاغ رسالت گواهى بده و بر او زياد صلوات بفرست و هر چه كه خدا برايت گشايش دهد، در آن جا دعا بخوان.

پانوشت های این بخش

(1) مُدّ و صاع، پيمانه و واحد وزن در عربى است.
(2) حرّه به تپه ها و منطقه هاى سنگلاخ گفته مى شود.
(3) نوعى گياهِ خشك سبز، گورگياه (فرهنگ لاروس).
(4) مقصود از ذراع مكسّر، يا حاصلضرب طول و عرض است، يا مقصود آن است كه ذراعى معمولى كه شش مشت است كه يك مشت كمتر از ذراعِ شاهى است.
(5) از عطرياتى كه از زعفران و جز آن مى گيرند، اغلب زرد يا سرخ است.

زيارت پيامبر صلّى الله عليه و آله

تشويق به زيارت آن حضرت

1 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس حج به جا آورد و پس از مرگ من، مرا زيارت كند، همچون كسى است كه در حال حيات من، مرا زيارت كرده است.
2 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس حج گزارد و مرا زيارت نكند، بر من جفا كرده است.
3 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هر كه مرا پس از مرگم زيارت كند، گويا در حال حياتم مرا ديدار كرده است و هر كس پس از مرگم با من همسايه شود، گويا در حال حياتم با من همسايه بوده است.
4 ـ امام على عليه السّلام : هرگاه به زيارت خانه خدا رفتيد، حجّ خود را با زيارت پيغمبر صلّى الله عليه و آله تمام كنيد، كه ترك آن جفاست. به اين دستور داده شده ايد (و تمام كنيد) با زيارت قبرهايى كه خداوند، حق و زيارت آن ها را بر شما لازم كرده و نزد اين قبرها از خداوند روزى بخواهيد.
5 ـ يحيى بن يسار: حج انجام داديم و بر امام صادق گذر كرديم. فرمود: اى زائران خانه خدا و قبر پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله و پيروان آل محمّد! گوارايتان باد!
6 ـ عبدالسلام بن صالح هروى: به امام رضا عليه السّلام عرض كردم: اى پسر پيامبر خدا! درباره حديثى كه اهل حديث روايت مى كنند كه «مؤمنان در بهشت، از خانه هاى خودشان پروردگارشان را ديدار مى كنند» چه مى گوييد؟ فرمود: اى اباصلت! خداى متعال، پيامبرش محمّد صلّى الله عليه و آله را بر همه آفريدگانش از پيامبران و فرشتگان برترى داد و طاعت او را طاعت خود، پيروى از او را پيروى از خود و زيارت او را در دنيا و آخرت، زيارت خود قرار داد. خداوند فرموده است: «هركس پيامبر را اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده است». و فرمود: «آنان كه با تو بيعت مى كنند، با خدا بيعت مى كنند، دست خدا بالاى دستِ آنان است» و پيامبر صلّى الله عليه و آله فرمود: هركس مرا در حال حياتم يا پس از وفاتم زيارت كند، خدا را زيارت كرده است. رتبه پيامبر در بهشت بالاترين رتبه هاست. هر كس او را در رتبه اش در بهشت از خانه خود ديدار كند خداى متعال را زيارت كرده است.

سلام دادن بر او از نزديك و دور

7 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس پس از مرگم قبر مرا زيارت كند، همچون كسى است كه در حيات من به سوى من هجرت كرده است. پس اگر نتوانستيد، به من سلام برسانيد، كه به من مى رسد.
8 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خداوند متعال، برايم دو فرشته آفريده است كه هر كس از شهرهاى شرق و غرب به من سلام دهد، سلام را به من مى رسانند؛ مگر كسى در خانه خودم بر من سلام دهدكه خودم جواب سلام او را مى دهم.
9 ـ امام صادق عليه السّلام : بر مدينه بگذريد و از نزديك به رسول خدا صلّى الله عليه و آله سلام دهيد، هرچند كه صلوات، از دور هم به او مى رسد.
10 ـ امام صادق عليه السّلام : كنار قبر پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله صلوات بفرستيد، هر چند كه صلوات و درود مؤمنان هر جا كه باشند به آن حضرت مى رسد.
11 ـ امام صادق عليه السّلام : عامر بن عبدالله: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: به شتربانم دو يا سه دينار بيشتر دادم تا مرا از مدينه گذر دهد. فرمود: خوب كردى، چه كار آسانى! كنار قبر پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله مى روى و بر او سلام مى دهى. آگاه باش كه از نزديك، سلام تو را مى شنود و سلام تو از دور هم به او مى رسد.

شفاعت پيامبر صلّى الله عليه و آله براى زائرانش

12 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس به زيارت من آيد، روز قيامت شفيع او خواهم بود.
13 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس به زيارت من آيد و هيچ كارى جز زيارت من نداشته باشد، بر من حق است كه روز قيامت شفيع او باشم.
14 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركه قبر مرا ديدار كند، شفاعت او بر من رواست و هركس مرا پس از مرگ زيارت كند، گويا مرا در حال حيات زيارت كرده است.
15 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس براى حجّ به مكّه آيد و مرا در مدينه زيارت نكند، من هم در روز قيامت بر او جفا مى كنم و هر كه به زيارت من آيد، شفاعت او بر من واجب است و شفاعت هر كه بر من واجب شود، بهشت براى او واجب است.
16 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس به خاطر خدا در مدينه مرا زيارت كند، روز قيامت گواه و شفيع او خواهم بود.
17 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هر كه پس از مرگم مرا زيارت كند، چون كسى است كه در حال حياتم مرا زيارت كرده است و روز قيامت، گواه و شفيع او خواهم بود.

پاداش زيارت پيامبر صلّى الله عليه و آله

18 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس براى حجّ به مكه رود، سپس در مسجد من به ديدار من آيد، براى او دو حجّ پذيرفته شده نوشته مى شود.
19 ـ امام باقر عليه السّلام : زيارت قبر پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله برابر است با يك حجّ مقبول همراه پيامبر.
20 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس در حال حيات و پس از وفاتم مرا زيارت كند، روز قيامت در همسايگى (و پناه) من خواهد بود.
21 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : كسى كه به خاطر خدا براى زيارت من به مدينه آيد، روز قيامت در همسايگى (و پناه) من خواهد بود.
22 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : يا على! هر كس مرا در حال حيات يا پس از مرگم زيارت كند، يا تو را در حال حياتت يا پس از وفاتت زيارت كند، يا دو پسرت را در حال حياتشان يا پس از وفاتشان زيارت كند، ضمانت مى كنم كه روز قيامت او را از هول و هراسها و سختى هاى قيامت برهانم و در رتبه خودم و با خودم قرارش دهم.
23 ـ ابو شهاب: امام حسين عليه السّلام به پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله عرض كرد: پدر! پاداش كسى كه تو را زيارت كند چيست؟ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله فرمود: پسرم! هر كس مرا زنده يا مرده زيارت كند، يا پدرت، يا برادرت يا خودت را زيارت كند، بر من حق است كه روز قيامت او را زيارت كنم و از گناهانش برهانم.
24 ـ امام صادق عليه السّلام : روزى حسين عليه السّلام در دامان پيامبر صلّى الله عليه و آله نشسته بود كه سر را بلند كرد و عرضه داشت: پدر! فرمود: بله فرزند! گفت: هركس پس از وفات تو به زيارتت آيد و جز زيارت تو هدف ديگرى نداشته باشد، پاداش او چيست؟ فرمود: پسرم! هر كس پس از وفاتم به زيارتم آيد و جز زيارت من هدف ديگرى نداشته باشد، براى او بهشت است.
25 ـ ابن ابى نجران: به امام باقر عليه السّلام عرض كردم: فدايت شوم! كسى كه با قصد و اراده به\ زيارت رسول خدا صلّى الله عليه و آله رود، چه پاداشى دارد؟ فرمود: پاداش او بهشت است.

ادب زيارت پيامبر صلّى الله عليه و آله

26 ـ امام باقر عليه السّلام : پدرم امام سجّاد عليه السّلام كنار قبر پيامبر صلّى الله عليه و آله مى ايستاد و بر او سلام مى داد و به ابلاغ رسالت، شهادت مى داد و هر چه در نظر داشت دعا مى خواند. سپس پشت خود را به سنگ سبز كم عرضى كه كنار قبر است تكيه مى داد و خود را به قبر مى چسباند و پشت خود را به قبر تكيه مى داد و رو به قبله چنين مى خواند:
«خدايا! پشتم را به سوى تو پناه دادم و پشت خود را به قبر محمّد، بنده و فرستاده تو تكيه دادم و رو به قبله اى ايستادم كه براى محمد صلّى الله عليه و آله پسنديدى. خدايا! من چنين هستم كه خيرى را كه آرزو دارم براى خود در اختيار ندارم و شرّى را كه از آن گريزانم نمى توانم دفع كنم. همه كارها در دست توست، هيچ فقيرى نيازمندتر از من نيست. من به خيرى كه بر من نازل كنى، نيازمندم. خدايا! از سوى خودت براى من خير بازگردان، فضل تو را ردّ كننده اى نيست. خدايا! به تو پناه مى برم از اينكه نامم را دگرگون كنى، جسمم را دگرگون سازى يا نعمتت را از من زايل گردانى. خدايا! مرا با تقوا بزرگ بدار و با نعمت ها بياراى و با عافيت، عُمرم بخش و سپاس عافيت را روزى ام كن».
27 ـ امام صادق عليه السّلام : آنگاه كه وارد مدينه شدى، پيش از ورود يا هنگام ورود به آن غسل كن. سپس نزد قبر پيامبر صلّى الله عليه و آله مى آيى، مى ايستى و بر پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله سلام مى دهى. سپس كنار ستون جلو كه سمت راست قبر است، بالاى سر قبر كنار گوشه قبر رو به قبله مى ايستى در حالى كه شانه چپ تو طرف قبر و شانه راست تو به سمت منبر باشد، كه آن جا محلّ سر پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله است، و مى گويى:
«گواهى مى دهم كه جز خداوند، معبودى نيست، يكتا و بى شريك است و گواهى مى دهم كه محمّد بنده و فرستاده اوست. شهادت مى دهم كه تو رسول خدايى، گواهى مى دهم كه تويى محمد بن عبدالله، گواهى مى دهم كه رسالت هاى پروردگارت را رساندى و براى امّت خويش، خيرخواهى كردى و در راه خدا جهاد كردى و خدا را خالصانه تا لحظه فرا رسيدن يقين پرستيدى. با حكمت و موعظه نيكو، [خيرخواه امت بودى]، حقى را كه بر عهده داشتى ادا كردى، به مؤمنان رأفت كردى و بر كافران خشونت داشتى، خداوند هم تو را به برترين شرافت جايگاه گراميان رساند. خداوندى را سپاس كه ما را بوسيله تو از شرك و گمراهى نجات داد.
خداوندا ! درودهايت را و درودهاى فرشتگان مقرّب و بندگان شايسته و پيامبران فرستاده ات و آسمانيان و زمينيان و هر كه تو را تسبيح گويد، از اولين و آخرين، اى پروردگار جهانيان، بر محمّد، بنده و فرستاده و پيامبر و امين و همسخن و محبوب و برگزيده و ويژه و منتخب از بندگانت بفرست. خداوندا ! او را رتبه و وسيله از بهشت عطا كن و به مقامى پسنديده برانگيز، كه مورد غبطه اولين و آخرين باشد. خداوندا! فرموده اى: «اگر آنان وقتى بر خويش ستم كردند، نزد تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر نيز براى آنان آمرزش مى طلبيد، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند». و من با حالت استغفار و توبه از گناهانم نزد پيامبرت آمده ام و به وسيله تو [اى پيامبر] روى به درگاه پروردگارم و پروردگارت آورده ام تا گناهان مرا ببخشايد».
و اگر حاجتى داشتى، قبر پيامبر را پشت دو شانه ات قرار ده، رو به قبله بايست، دستهايت را برآور و حاجتت را بخواه، كه سزاوارترى كه اگر خدا بخواهد، حاجتت برآورده شود.
28 ـ محمد بن مسعود: امام صادق عليه السّلام را ديدم كه به قبر پيامبر رسيد، دست بر آن نهاد و گفت:
«از خدايى كه تو را برگزيد و هدايت كرد و تو را وسيله هدايت قرار داد، مى خواهم كه بر تو درود فرستد». سپس خواند: «خداوند و فرشتگانش بر پيامبر درود مى فرستند. اى مؤمنان، شما هم بر او صلوات و سلام بسيار بفرستيد».
29 ـ اسحاق بن عمّار: به امام صادق عليه السّلام گفتم: سلامى كوتاه و سبك بر پيامبر، به من بياموز. فرمود: بگو:
«از خدايى كه تو را برگزيد و هدايت كرد و وسيله هدايت قرار داد، مى خواهم كه درودى فراوان و پاك بر تو فرستد».
30 ـ امام كاظم عليه السّلام : هرگاه به زيارت قبر پيامبر صلّى الله عليه و آله رفتى و آنچه را بر تو بود انجام دادى، دو ركعت نماز بخوان، سپس نزد سر مطهّر پيامبر صلّى الله عليه و آله بايست و بگو:
«سلام بر تو اى پيامبر خدا، از سوى پدر و مادرم و همسر و فرزندانم و همه خويشاوندان و همشهريانم، آزادشان و برده شان، سفيدشان و سياهشان»، كه اگر خواستى به كسى بگويى: من سلام تو را به پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله رساندم، راست گفته باشى.
31 ـ احمد بن محمد بن ابى نصر: به امام رضا عليه السّلام عرض كردم: كنار قبر پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله سلام بر او چگونه باشد؟ فرمود: بگو:
«سلام بر پيامبر خدا، سلام بر تو اى محبوب خدا، سلام بر تو اى برگزيده خدا، سلام بر تو اى امين خدا. گواهى مى دهم كه تو براى امت خويش خيرخواهى كردى، در راه خدا جهاد كردى و تا لحظه فرا رسيدن يقين (مرگ) او را پرستيدى. خداوند، بهترين پاداشى را كه به پيامبرى از سوى امّتش عطا مى كند، تو را عطا كند. خدايا بر محمد و خاندان محمّد درود فرست. برترين درودى را كه بر ابراهيم و آل ابراهيم فرستادى، همانا تو ستوده و شكوهمندى».
32 ـ ابراهيم بن ابى البلاد: امام رضا عليه السّلام به من فرمود: هنگام سلام دادن بر پيامبر صلّى الله عليه و آله چه مى گويى؟ گفتم: آنچه را كه مى شناسيم و براى ما روايت شده است. فرمود: آيا چيزى بهتر از آن به تو نياموزم؟ گفتم: چرا، فدايت شوم. آنگاه در حالى كه من كنارش نشسته بودم، با خط خويش چنين نوشت و بر من خواند:
«هرگاه كنار قبر آن حضرت ايستادى، بگو: «گواهى مى دهم كه جز خدا معبودى نيست، يكتا و بى شريك است و گواهى مى دهم كه تو محمد بن عبدالله و فرستاده خدايى و شهادت مى دهم كه تو آخرينِ پيامبرانى. شهادت مى دهم كه تو رسالت پروردگارت را رساندى و براى امّت خويش خيرخواهى كردى و در راه پروردگارت جهاد نمودى و تا رسيدن يقين، او را پرستيدى و حقّى را كه بر تو بود، ادا كردى. خدايا بر محمّد، بنده و فرستاده و همراه و امين و برگزيده از خلقت، درود فرست؛ بهترين درودى را كه بر هر يك از پيامبران و فرستادگانت فرستاده اى. پروردگارا! بر محمد و خاندان او سلام فرست. آن گونه كه بر نوح در جهانيان سلام فرستادى و بر محمد و خاندان او منت گذار، آن سان كه بر موسى و هارون منّت نهادى و بر محمد و خاندان محمد بركت فرست، آنچنان كه بر ابراهيم و خاندان ابراهيم خجستگى بخشيدى، همانا تو ستوده و شكوهمندى. خدايا بر محمد و دودمانش صلوات فرست و بر محمد و خاندان محمد رحمت آور. خدايا! اى پروردگار كعبه و مسجد الحرام و پروردگار ركن و مقام و پروردگار شهر حرام و پروردگار حِلّ و حرم و پروردگار مشعر الحرام، از سوى من به روح پيامبرت، محمّد، سلام برسان».
33 ـ سيد بن طاووس ـ در شرح زيارت پيامبر صلّى الله عليه و آله براى كسى كه به تربت با شرافت آن حضرت برسد و اعمال مسجد والامرتبه او را انجام دهد ـ : پس چون وارد مدينه شدى، مستحب است كه براى ورود به آن و ورود به مسجد پيامبر و زيارت آن حضرت، غسل كرده باشى. سپس وارد مى شوى و به سمت در مسجد كه مى روى، مى گويى:
«خدايا! بر آستانه يكى از درهاى پيامبرت ايستاده ام ـ كه بر او و پيامبران درود باد ـ تو مردم را از اين كه بى اجازه پيامبر وارد خانه هاى پيامبر شوند، بازداشته اى و فرموده اى: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، وارد خانه هاى پيامبر نشويد، مگر آن كه به شما اجازه دهند». خدايا من به احترام پيامبرت در زمان غيبتش ، مثل زمان حضورش اعتقاد دارم و مى دانم كه فرستادگان و جانشينانت زنده اند و نزد تو روزى دارند. جايگاه مرا دراين وقت و زمان مى بينند و سخن مرا در اين زمان و مكان مى شنوند و سلامم را پاسخ مى دهند و تو گوش مرا از سخن آنان پوشانده اى و دريچه فهم مرا به روى مناجات لذت بخش با آنان گشوده اى. پروردگارا، اوّل از تو و سپس از فرستاده ات ـ كه درود تو بر او باد ـ اذن مى طلبم و از جانشين تو كه اطاعتش بر من لازم است، براى ورود به خانه اش در اين لحظه اجازه مى خواهم و از فرشتگانت كه بر اين حرم مبارك گماشته شده اند و مطيع و شنواى خدايند، اذن مى خواهم.
سلام و رحمت خدا و بركاتش بر شما، اى فرشتگان گماشته بر اين جايگاه مبارك. به اذن خدا و رسول خدا و اذن جانشينانش و اذن شما ـ كه درود خدا به همه شما باد ـ وارد اين خانه مى شوم و جوياى تقرّب به خدا و فرستاده اش محمد و دودمان پاك اويم. پس اى فرشتگان خدا، پشتيبان و ياور من باشيد، تا وارد اين خانه شوم و خدا را به گونه هاى مختلف، بخوانم و در پيشگاه خدا به بندگى و در آستان پيامبر به اطاعت، اقرار كنم».
سپس در حالى كه پاى راست را جلو مى گذارى وارد شده، مى گويى:
«به نام خدا و به يارى خدا و در راه خدا و بر آيين پيامبر خدا . خدايا مرا به درون شدى راست وارد كن و با برون شدى راست، بيرون آور و از پيش خودت برايم نيرويى ياور قرار بده».
و صد بار تكبير مى گويى و چون وارد شدى، دو ركعت نماز تحيّت مسجد مى خوانى. آنگاه به سوى بقعه مى روى، چون به آن رسيدى، دست مى كشى و مى بوسى و مى گويى:
«سلام بر تو اى فرستاده خدا، سلام بر تو اى پيامبر خدا، سلام بر تو اى محمد بن عبدالله، سلام بر تو اى آخرين پيامبران. گواهى مى دهم، كه تو رسالت را رساندى، نماز را بر پا داشتى، زكات را ادا كردى، به نيكى فرمان دادى و از بدى بازداشتى و خدا را تا رسيدن يقين (و مرگ) پرستيدى. پس صلوات و رحمت خدا بر تو و خاندان پاك تو باد».
سپس كنار ستون جلويى كه در گوشه ضريح و سمت راست قبر است، رو به قبله بايست، در حالى كه شانه چپ به طرف قبر و شانه راست به سمت منبر باشد، كه اين مكان جايگاه سر مطهر رسول خدا صلّى الله عليه و آله است و بگو:
«شهادت مى دهم، كه معبودى جز خدا نيست، يكتا و بى شريك است و گواهى مى دهم، كه محمّد صلّى الله عليه و آله بنده و فرستاده اوست. گواهى مى دهم، كه تو فرستاده خدا و محمد بن عبدالله هستى. شهادت مى دهم، كه رسالت هاى پروردگارت را رساندى و براى امّت خويش خيرخواهى كردى و در راه خدا جهادى شايسته نمودى، در حالى كه به طاعت او فرا مى خواندى و از نافرمانى اش باز مى داشتى و اينكه نسبت به مؤمنان پيوسته مهربان و بر كافران سخت گير بودى، تا آن كه يقين (مرگ) تو را آمد و خداوند تو را به والاترينِ جايگاهِ گرامى داشتگان رساند. خدا را سپاس كه به وسيله تو ما را از شرك و گمراهى نجات بخشيد. خدايا! درودهاى خود و درودهاى فرشتگان مقرّب و بندگان شايسته و پيامبرانِ فرستاده و آسمانيان و زمينيان را از همه تسبيح گويانت از اولين و آخرين، بر بنده و فرستاده و پيامبرت محمد قرار بده، آن كه امين و نجيب و محبوب و ويژه و برگزيده تو و انتخاب شده از ميان آفريدگان توست. خدايا او را به جايگاهى ستوده برانگيز كه اولين و آخرين بر آن رشك برند. خدايا به او برترين رتبه را ببخش و به بالاترين مرتبه و منزلت بالا ببر و به او وسيله و رتبه بالا و والا عطا كن، آن گونه كه خيرخواهانه پيام رساند و در راه تو جهاد كرد و در راه تو بر سختى، شكيب ورزيد و دين تو را روشن بيان كرد و حجّت هاى تو را بر پا داشت و به طاعت تو راه نمود و به رضاى تو راهنمايى كرد.
خدايا بر او و بر امامان نيك از نسل او و بر نيكان از خاندان او درود فرست، و به همه آنان سلامى فراوان برسان. خدايا، من جز آنان راهى به سوى تو نمى يابم و جز آنان، شفيعى كه شفاعتش پذيرفته باشد، نمى بينم. به وسيله آنان به رحمت تو تقرّب مى جويم و به ولايت آنان اميد بهشت تو را دارم و با بيزارى از دشمنانشان، آرزومند رهايى از عذاب توام. خدايا در دنيا و آخرت، مرا به خاطر آنان آبرومند و از مقرّبان قرار بده».
سپس به طرف قبر روى گردانده، مى گويى:
«از خدايى كه تو را برگزيد و هدايت كرد و سبب هدايت قرار داد، مى خواهم كه بر تو و بر دودمان پاك تو درود فرستد».
آنگاه دستت را به ديوار ضريح چسبانده، مى گويى:
«اى پيامبر خدا! پيش تو آمدم و نزد تو هجرت كردم، تا ادا كننده حقى باشم كه خدا بر من واجب ساخت كه نزد تو آيم. اگر در حال حيات، تو را درنيافتم، پس از وفاتت نزد تو آمده ام، كه مى دانم احترام تو همچون احترامت در حال حيات است. پس بدين خاطر، نزد خدا گواه من باش».
سپس دست خود را بر چهره ات بكش و بگو:
«خدايا! اين را بيعتى پسنديده نزد خويش و عهدى استوار نزد خود قرار بده، تا مرا زنده داشته اى بر آن زنده بدار و بر وفادارى به شرايط و حدود و حقوق و احكام و لوازم آن. و چون مرا ميراندى، بر همين پيمان بميران و چون برانگيختى، بر همين برانگيز».
آنگاه رو به چهره پيامبر مى ايستى. در حالى كه قبله را پشت سر و قبر را رو به روى خود قرار داده اى و مى گويى:
«سلام بر تو اى پيامبر و فرستاده خدا. سلام بر تو اى برگزيده خدا و انتخاب شده از ميان آفريده هاى او. سلام بر تو اى امانت دار و حجّت او. سلام بر تو اى واپسينِ پيامبران و سرور فرستادگان. سلام بر تو اى بشارت و بيم دهنده. سلام بر تو اى دعوتگر خدا به اذن او و اى چراغ فروزان. سلام بر تو و خاندانت؛ آنان كه خداوند، پليدى را از آنان زدود و پاكشان ساخت. اى پيامبر خدا ! شهادت مى دهم، كه تو حق آوردى و راست گفتى. خدا را سپاس كه مرا بر ايمان و پذيرش توفيق داد و با اطاعت تو و پيروى از راهت، بر من منّت نهاد و مرا از امّت تو و پذيرندگان دعوتت قرار داد و به شناخت تو و معرفت امامان از نسل تو رهنمون شد. به وسيله آنچه تو را خرسند سازد، به خدا تقرّب مى جويم و از آنچه خشم تو را برانگيزد بيزارى مى جويم. با دوستانت دوستى و با دشمنانت، دشمنى مى كنم.
اى پيامبر خدا! براى زيارت تو آمده و با علاقه آهنگ تو كرده ام، تو را وسيله در آستان خدا قرار مى دهم، كه تو صاحب وسيله و منزلت والا و شفاعت پذيرفته و دعوت مستجاب هستى. پس نزد خدا برايم شفيع باش، تا مرا ببخشايد و رحمت آورد و توفيق و مصونيت (از گناه) دهد. گناهان و عيبها فراگير شده، كمر احساس سنگينى مى كند و بار سنگين افزون شده است. به ما خبر داده اى و خبر تو راست است كه خداى متعال ـ كه سخنش حق است ـ فرمود: «و اگر آنان، وقتى كه برخويش ستم كردند، نزد تو مى آمدند و از خداوند آمرزش مى خواستند و پيامبر نيز براى آنان استغفار مى كرد، خدا را توبه پذير و مهربان خواهند مى يافتند». و اينك اى پيامبر: من آمده ام، از گناهانم آمرزش مى خواهم، از نافرمانيها و بديهايم توبه مى كنم و به وسيله تو روى به پروردگارم و پروردگارت آورده ام تا گناهانم را ببخشايد. پس اى شفيع امّت، شفيع من باش و اى پيامبر رحمت، پناهم ده. درود خدا بر تو و خاندان پاك تو».
و در حاجت خواستن زياد مى كوشى وسپس در همان جا كه هستى، رو به قبله مى كنى و قبر را در پشت خود مى گيرى و مى گويى:
«خدايا! كارم را در پناه تو نهادم و تكيه گاهم را قبر پيامبر و فرستاده تو قرار دادم و به سوى قبله اى كه پسنديده اى روى كردم. خدايا، خيرى را كه اميد دارم براى خودم مالك نيستم و آن بدى را كه گريزانم، نمى توانم از نفسم دور كنم. كارها همه به دست توست، تو را به حق محمّد و خاندانش و قبر پاك و خجسته و حرمش مى خوانم، كه بر پيامبر و خاندانش درود فرستى و گناهان گذشته ام را ببخشايى و در باقى مانده عمرم از نافرمانيها مصونم دارى و دلم را بر ايمان استوار بدارى، روزى مرا بيفزايى، نعمتها را بر من فراوان كنى، بيشترين بهره را از عافيت، نصيبم گردانى، خانواده و ثروت و فرزندانم را برايم نگهدارى و از گزند دشمنان نگهبانم باشى و عافيت در دنيا و فرجام نيك در آخرت برايم نيكو بدارى. خدايا! مرا بيامرز و پدر و مادرم و همه مردان و زنان مؤمن، زندگان و مردگانشان را بيامرز، همانا تو بر هر چيز توانايى».
و سوره «انا انزلناه» را يازده بار مى خوانى.
سپس به سمت جايگاه پيامبر صلّى الله عليه و آله ـ كه بين قبر و منبر است ـ رفته، كنار ستونِ مُخلَّقه كه نزديك منبر است مى ايستى و آن را روبروى خود قرار مى دهى. آن گاه چهار ركعت نماز بخوان و اگر نتوانستى دو ركعت نماز زيارت بخوان و پس از سلام و تسبيحات ، بگو:
«خدايا! اينجا جايگاه پيامبرت و برگزيده ات از ميان آفريدگانت است. آن را بوستانى از بوستان هاى بهشت قرار داده اى و به وسيله پيامبرت، بر هر بقعه ديگر از زمين، شرافت و فضيلت بخشيده اى و حرمتش را بزرگ داشته، شكوهش را آشكار ساخته و بر بندگانت واجب كرده اى كه با نماز و دعا در آن، تبرّك جويند و بى آن كه من از خودم نيرو و توانايى داشته باشم با رحمت خود مرا در آن قرار داده اى. خدايا! همچنانكه دوست تو (ابراهيم) در فضيلت بر محبوب تو (محمّد) پيشى نمى گيرد، پس دعاى مرا در جايگاه محبوبت مستجاب كن. خدايا! در اين جايگاه پاك، از تو مى خواهم كه بر محمد و خاندان محمّد، درود فرستى و مرا از دوزخ پناه دهى و با بهشت بر من منّت نهى و بر موقعيت من رحمت آورى، لغزش مرا ببخشايى، عمل مرا پاك سازى، رزقم را بيفزايى، تندرستى و رشد مرا استمرار بخشى، نعمت را بر من فراوان كنى و خانواده و مال و فرزندانم را برايم نگهدارى و مرا از گزند هر تجاوز كار و ستمگر نسبت به من حفظ كنى و عمرم را در طاعت خويش، دراز كنى و به آنچه مايه رضاى تو از من است، توفيقم دهى و از آنچه موجب خشم تو بر من است، مصونم دارى.
خدايا، من به وسيله پيامبرت و خاندانش كه حجت هاى تو بر بندگانت و امينان تو در زمينت مى باشند، به سوى تو توسّل مى جويم و مى خواهم كه دعايم را اجابت كنى و در دين و دنيا مرا به آرزو و اميدم برسانى. اى سرور و مولايم! از تو خواستم، نا اميدم مكن. به فضل تو اميد بستم، محرومم مكن، من به رحمتت نيازمندم و جز نيكى و فضل تو چيزى ندارم. از تو مى خواهم كه مو و پوستم را بر آتش حرام كنى و از خير، آنچه مى دانم ونمى دانم به من بدهى و از من و پدر و مادرم و برادران و خواهرانم هر شرّى را كه مى دانم ونمى دانم برگردانى. خدايا! مرا، پدر و مادرم را و همه مردان و زنان با ايمان را بيامرز. تو بر هر چيز توانا و به هر چيز دانايى».
34 ـ يونس بن يعقوب: از امام صادق عليه السّلام درباره وداع قبر پيامبر صلّى الله عليه و آله
پرسيدم. فرمود: مى گويى:
«درود خدا بر تو، سلام بر تو. خداوند، اين را آخرين سلام من بر تو قرار ندهد».
35 ـ امام صادق عليه السّلام : هرگاه خواستى از مدينه بيرون آيى، غسل كن، سپس كنار قبر پيامبر صلّى الله عليه و آله برو، پس از آن كه از همه حاجتهايت فارغ شدى، آن چه كه هنگام ورود مى كردى انجام بده و بگو:
«خدايا! اين را آخرين ديدار و زيارت من از قبر پيامبرت قرار مده. اگر پيش از آن كه به زيارت آيم مرا ميراندى، من در حال مرگ به همان چيزى كه در حال حيات شهادت مى دادم، گواهى مى دهم، اينكه: جز تو معبودى نيست و اينكه محمّد، بنده و فرستاده توست».

زيارت فاطمه، دختر پيامبر صلّى الله عليه و آله

زيارت او
1 ـ يزيد بن عبدالملك از پدرش از جدّش روايت كرده است: بر فاطمه عليها السّلام وارد شدم. به من سلام داد و فرمود: چه چيزى سبب شده، اينجا بيايى؟ گفتم: طلب بركت. فرمود: پدرم ـ او همان است (كه مى شناسيد) ـ به من خبر داد كه هركس بر او و بر من سه روز سلام دهد، خداوند بهشت را بر او واجب مى كند. به او گفتم: در حيات او و حيات تو؟ فرمود: آرى و پس از وفات ما.

اداب زيارت حضرت فاطمه عليها السّلام

2 ـ ابراهيم بن محمد بن عيسى بن محمد عريضى: امام باقر عليه السّلام روزى با ما سخن گفت و فرمود: هرگاه به زيارت قبر جدّه ات فاطمه عليها السّلام رفتى، بگو:
«اى آزمون شده! خدايى كه تو را آفريده پيش از آفريدنت تو را آزمود، پس تو را براى آنچه امتحان كرد، شكيبا يافت و پنداشتيم كه ما هواداران توييم و بر آنچه كه پدرت ـ درود خدا بر او ـ براى ما آورد و جانشين او ـ درود خدا بر او ـ براى ما آورد ، پذيرنده و شكيباييم. ما اگر تو را تصديق كرديم، از تو مى خواهيم كه با تصديقمان نسبت به پيامبر و وصى او ما را به بشارت ملحق سازى، تا به خودمان مژده دهيم كه به سبب ولايت تو، پاك شده ايم» .
3 ـ شيخ صدوق: چون از زيارت پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله فارغ شدم، به طرف خانه فاطمه عليها السّلام رفتم ـ كه از كنار ستونى كه نزديك باب جبرئيل است وقتى وارد مى شوى تا آخر بقعه اى كه پيامبر صلّى الله عليه و آله در آن است واقع شده است ـ پس كنار بقعه ايستادم، در حالى كه سمت چپم به سوى آن بود و پشت به قبله و رو به بقعه ايستادم، در حالى كه غسل كرده بودم وگفتم:
«سلام بر تو اى دختر فرستاده خدا. سلام بر تو اى دختر پيامبر خدا، سلام بر تو اى دختر حبيب خدا، سلام بر تو اى دختر خليل خدا، سلام بر تو اى دختر برگزيده خدا، سلام بر تو اى دختر امين خدا، سلام بر تو اى دختر بهترين خلق خدا، سلام بر تو اى دختر برترين پيامبران و فرستادگان و فرشتگان خدا، سلام بر تو اى دختر بهترين مردم، سلام بر تو اى بانوى زنان جهان، از اولين و آخرين، سلام بر تو اى همسر ولىّ خدا و بهترين مردم پس از پيامبر خدا، سلام بر تو اى مادر حسن و حسين، دو سرور جوانان اهل بهشت، سلام بر تو اى صديقه شهيده، سلام بر تو اى رضيّه و مرضيّه، سلام بر تو اى برتر و پاك، سلام بر تو اى حورى انسى، سلام بر تو اى پروا پيشه پاكيزه، سلام بر تو اى محدّثه دانا، سلام بر تو اى ستمديده غصب شده، سلام بر تو اى شكنجه شده سركوب شده، سلام بر تو اى فاطمه، دختر پيامبر خدا و رحمت خدا و بركات او بر تو. درود خدا بر تو، بر روح و پيكرت، گواهى مى دهم، كه تو بر اساس دليل روشنى از پروردگارت گذشتى (و عمر به پايان بُردى) و اينكه هر كه تو را خشنود سازد، پيامبر را خشنود كرده و هر كه بر تو جفا كند، بر رسول خدا جفا كرده است. هر كه تو را بيازارد، رسول خدا را آزرده و هر كه با تو پيوند برقرار كند با پيامبر، پيوند برقرار كرده و هر كه از تو ببرد از پيامبر بريده است، چرا كه تو پاره اى از پيامبر و جان اويى كه در سينه اوست، همچنانكه خودش فرمود ـ برترين سلام و درود خدا بر او باد ـ .
خدا و فرستادگانش و فرشتگانش را گواه مى گيرم، كه من از كسى خشنود هستم كه تو از او خشنودى، خشمگين از كسى هستم كه تو بر او خشمگينى، بيزار از كسى هستم كه تو از او بيزارى و دوستدار كسى هستم كه تو با او دوستى مى كنى، دشمن كسى هستم كه تو با او دشمنى، كينه دار از كسى هستم كه تو از او كينه دارى، دوست دارم كسى را كه تو او را دوست دارى و خدا براى گواهى و حسابگرى و پاداش و ثواب، كافى است».

مدفن فاطمه دختر پيامبر صلّى الله عليه و آله

4 ـ امام صادق عليه السّلام : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله فرمود: ميان قبر و منبر من باغى از باغ هاى بهشت است و منبر من بر دريچه اى از دريچه هاى بهشت است» چرا كه كه قبرفاطمه عليها السّلام ميان قبر و منبر اوست و قبر او بوستانى از بوستان هاى بهشت است و دريچه اى از دريچه هاى بهشت به سوى آن است.
5 ـ احمد بن محمد بن ابى نصر: از امام رضا عليه السّلام پرسيدم كه فاطمه دختر پيامبر صلّى الله عليه و آله كجا دفن شد؟ فرمود: مردى همين سؤال را از امام صادق عليه السّلام كرد و عيسى بن موسى هم حاضر بود. عيسى به او گفت: در بقيع به خاك سپرده شد. آن مرد به امام صادق عليه السّلام گفت: چه مى گويى؟ حضرت فرمود: اين شخص به تو گفت. به آن حضرت عرض كردم: خدا خيرت دهد. من با عيسى بن موسى چه كار دارم؟ تو از پدرانت براى من خبر ده. امام فرمود: در خانه خودش دفن شد.
6 ـ احمد بن محمد بن ابى نصر: از امام رضا عليه السّلام از قبر حضرت فاطمه عليها السّلام پرسيدم. فرمود: در خانه اش دفن شد. چون بنى اميّه مسجد را توسعه دادند، در مسجد قرار گرفت.

بيان

شيخ صدوق گفته است: در اينكه قبر حضرت فاطمه عليها السّلام كجاست، روايات مختلف است. برخى روايت كرده اند كه در بقيع دفن شد، برخى روايت كرده اند كه ميان قبر پيامبر و منبر مدفون گشت و از اين رو پيامبر صلّى الله عليه و آله فرموده است: ميان قبر و منبر من باغى از باغ هاى بهشت است، بعضى هم روايت كرده اند كه در خانه اش دفن شد و چون بنى اميّه مسجد را توسعه دادند، در مسجد قرار گرفت. و اين نزد من درست است.

باغى از باغ هاى بهشت

7 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : ميان خانه و منبر من، باغى از باغ هاى بهشت است و منبر من بر حوض من است.
8 ـ معاوية بن وهب: به امام صادق عليه السّلام گفتم: آيا پيامبر صلّى الله عليه و آله فرموده است: ميان خانه و منبر من باغى از باغ هاى بهشت است؟ فرمود: آرى. و فرمود: خانه على و فاطمه عليهما السّلام مابين خانه اى است كه پيامبر صلّى الله عليه و آله در آن است، تا درى كه رو به روى كوچه اى است كه به بقيع مى خورد. فرمود: اگر از آن در وارد شوى و ديوار سرجايش باشد به شانه چپ تو مى خورد. سپس خانه هاى ديگر را نام برد.
9 ـ ابوبكر حضرمى از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله فرمود: ميان خانه و منبر من باغى از باغ هاى بهشت است و منبر من دريچه اى از دريچه هاى بهشت است و پايه هاى منبر من در بهشت روييده است.
ابوبكر حضرمى گفت: امروز هم باغ است؟ امام صادق عليه السّلام فرمود: آرى، اگر پرده كنار رود، مى بينيد!
10 ـ جميل بن درّاج: شنيدم امام صادق عليه السّلام مى فرمود: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله فرمود: بين منبر و خانه من باغى از باغ هاى بهشت است و منبر من بر دريچه اى از دريچه هاى بهشت است و يك نماز در مسجد من برابر با هزار نماز در مساجد ديگر است، مگر مسجد الحرام.
جميل گويد: به آن حضرت گفتم: خانه هاى پيامبر و خانه على عليه السّلام از همان است؟ فرمود: آرى و برتر .
11 ـ مرازم: از امام صادق عليه السّلام درباره آنچه مردم نسبت به «روضه» ( باغ ) مى گويند، پرسيدم. فرمود: رسول خدا صلّى الله عليه و آله فرمود: بين خانه من و منبر من، باغى از باغ هاى بهشت است و منبر من بر دريچه اى از دريچه هاى بهشت است.
گفتم: فدايت شوم، حدّ روضه چيست؟ فرمود: بعد از ستون چهارم از طرف منبر تا سايه ها . گفتم: فدايت شوم آيا از صحن مسجد هم چيزى جزء آن است؟ فرمود: نه .

زيارت امامان عليهم السّلام

ثواب زيارتشان

1 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس مرا يا يكى از فرزندان مرا زيارت كند، روز قيامت او را زيارت كرده، از هراس هاى آن روز نجاتش مى دهم.
2 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : امّا حسن... هر كس در بقيعش او را زيارت كند، در روزى كه قدمها مى لغزند، گام او بر صراط استوار مى ماند.
3 ـ ابراهيم بن عبدالله: حسن بن على عليه السّلام گفت: يا رسول الله، پاداش كسى كه ما را زيارت كند، چيست؟ فرمود: هركس كه مرا زنده يا مرده زيارت كند، يا پدرت را زنده يا مرده زيارت كند، يا برادرت را زنده يا مرده زيارت كند، يا تو را زنده يا مرده زيارت كند، بر من است كه او را روز قيامت نجات دهم.
4 ـ زيد شحّام: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: پاداش كسى كه يكى از شما را زيارت كند چيست؟ فرمود: مثل كسى است كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله را زيارت كرده باشد.
5 ـ ابو عبدالله حرّانى: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم پاداش كسى كه قبر حسين عليه السّلام را زيارت كند، چيست؟ فرمود: هر كس نزد او رود و زيارتش كند و نزد او دو ركعت نماز بخواند، براى او يك حجّ پذيرفته نوشته مى شود. پس اگر چهار ركعت نماز در آن جا بخواند، براى او يك حج و يك عمره نوشته مى شود.
گفتم: فدايت شوم، آيا براى هر كس كه يك امام واجب الاطاعه را زيارت كند، نيز چنين است؟ فرمود: چنين است، براى هر كس كه يك امام واجب الاطاعه را زيارت كند.
6 ـ امام صادق عليه السّلام : هركس مرا زيارت كند، گناهانش بخشوده مى شود و فقير از دنيا نمى رود.

ادب زيارت قبور امامان در بقيع

7 ـ امام باقر يا امام صادق عليهما السّلام : هرگاه به زيارت قبور امامان عليهم السّلام در بقيع رفتى، كنار قبرشان بايست و قبله را پشت سر و قبر را رو به روى خود قرار بده، سپس بگو:
«سلام بر شما پيشوايان هدايت، سلام بر شما اهل نيكى و تقوا، سلام بر شما اى حجّتها(ى خدا) بر اهل دنيا، سلام بر شما اى بر پادارندگان عدالت در ميان مردم، سلام بر شما اهل گزينش و انتخاب. سلام بر شما اى خاندان رسول خدا صلّى الله عليه و آله ، سلام بر شما اهل نجوا. گواهى مى دهم، كه شما رسانديد، خيرخواهى كرديد و در راه خدا صبر كرديد. شما را تكذيب و به شما بدى كردند، شما بخشوديد. شهادت مى دهم، كه شما امامان راهيافته و هدايت يافته ايد و اينكه پيروى از شما واجب است و سخنتان راست است و اينكه شما دعوت كرديد ولى پاسخ نگفتند، فرمان داديد ولى فرمان نبردند و اينكه شما پايه هاى دين و ستون هاى زمينيد. همواره در چشم عنايت خداييد، شما را در پشت و تيره هر پاك، جا به جا مى كند و از رَحِم هاى پاك منتقل مى سازد. جاهليتِ تيره ، شما را نيالوده و فتنه هاى هوس ها شريكتان نشده است. پاك شديد و خاستگاه شما پاكيزه شد. خداوند كيفر دهنده، بر ما بوسيله شما منّت نهاد و شما را در خانه هايى كه اجازه داده بالا رود و در آن خانه ها نام خدا ياد شود، قرار داده است و درودهاى ما را بر شما، وسيله رحمت بر ما و مايه پوشاندن و آمرزش گناهانمان قرار داده است، چرا كه شما را براى ما برگزيد و پاكى آفرينش ما را با ولايت شما كه بر ما منّت نهاد، قرار داد و ما نزد خدا، نامزد علم شما و اقرار كنندگان به تصديق ما نسبت به شما بوديم. اينجا، جايگاه كسى است كه اسراف و خطا كرده، درهم شكسته و به جنايت خويش اعتراف كرده و با اين جايگاه، اميد رهايى دارد. و اينكه به سبب شما نجات يابد؛ نجات هلاك يافتگان از پستى و نابودى. پس شفيعان من باشيد، چون من نزد شما آمده ام. چرا كه اهل دنيا از شما روى گردان شده و آيات خدا را به سخره گرفته و متكبّرانه از آن ها روى برتافتند. اى خداى پابرجايى كه اشتباه نمى كند، اى آن كه ابدى است و اهل بازيچه نيست و بر هر چيز احاطه دارد، (خدايا) بر من منّت دارى كه توفيقم دادى و پيشوايانم را به من شناساندى و به آنچه مرا بر آن استوار داشتى، آنگاه كه بندگانت از آن روى تافته و نسبت به شناخت آن جاهل شده وحقّ او را سبك شمرده و به ديگرى گرويدند. بر من منت دارى، با گروههايى كه آنان را نيز مخصوص ساختى به آنچه مرا بدان ويژه ساختى. تو را سپاس، كه نزد تو در اين جايگاهم، ياد شده و نوشته شده ام. پس از آنچه اميد دارم، نا اميدم مكن و در آنچه كه در اين جايگاه از تو خواستم، ناكامم مگردان. به حرمت محمّد و دودمان پاك او».
و هر چه دوست دارى، براى خودت دعا كن.

تاريخچه کعبه از حضرت آدم تا سال 2012!

مکه در زمان حضرت آدم. سرزميني خشک و بي آب و علف.

حضرت ابراهيم و فرزندش اسماعيل اولين بار خانه کعبه را بنا نهادند. با جاري شدن چشمه زمزم کم کم قبايلي جذب اين ناحيه شده و در اطراف خانه کعبه ساکن شدند.

نقاشي از شهر مکه در سال 1721.

مکه در 18?0.

مکه در سال 1880.

جاري شدن سيل در مکه در سال 19?1.

مکه سال 19?1.

مکه سال 1960.

تصوير مسجدالحرام در حال حاضر.

صوير ماهواره اي مسجدالحرام.

و اين هم طرح توسعه مکه که قرار است تا سال 2012 آماده شود و پذيراي 2 ميليون زائر باشد

کعبه http://daneshnameh.roshd.ir
حج چيست؟ حاجي كيست؟ http://www.amirkabir.net
فلسفه قربانی در حج چیست؟ http://aftab.ir
مناسك زائر http://www.sababook.ir
کعبه http://fa.wikipedia.org
تاریخ كعبه و مسجدالحرام http://www.aviny.com
اهمیت حج http://daneshnameh.roshd.ir
تاريخچه کعبه از حضرت آدم تا سال 2012! http://ebrahimkhalil.parsiblog.com
انواع‌ حج‌ http://www.noormags.com
حج در قرآن و روایات http://hadj.ir
حج http://fa.wikipedia.org