ابن مسعود
ابوعبدالرحمن عبدالله ابن مسعود (م32ق) از اجلهي صحابهي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و از محدثين و مفسرين بزرگ و از امراي صدر اسلام. گرچه نسبش به بني هذيل ميپيوست، اما چون پدرش حليف (هم
ابوعبدالرحمن عبدالله ابن مسعود (م32ق) از اجلهي صحابهي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و از محدثين و مفسرين بزرگ و از امراي صدر اسلام. گرچه نسبش به بني هذيل ميپيوست، اما چون پدرش حليف (هم پيمان و تحت الحمايه) عبدالحارث بن زهره (از قريش) شده بود به حليف بنيزهره اشتهار داشت. نام مادرش ام عبد يا ام عبدالله دختر عبدود بن سواءه هذلي بود. ازينرو عبدالله را «ابن ام عبد» نيز ميناميدند. کنيتش ابوعبدالرحمن بود چون پسر بزرگش عبدالرحمن نام داشت. عبدالله در مکه متولد شد. در آغاز عمر به شباني گوسفندان عقبه بن ابي معيط (از سران قريش، مقتول در جنگ بدر) اشتغال داشت. محدثين آوردهاند که او بر اثر معجزهاي که از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) مشاهده کرد اسلام آورد. بدين تفصيل که رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) روزي در صحرا به کنار گلهي او رسيد و مقداري شير طلب کرد. عبدالله گفت: صاحب اين گوسفندان مرا امين شمرده و اجازه ندارم شير اين گوسفندان را به کسي بدهم. رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: آيا در بين اين گوسفندان ميشي داري که از شير رفته باشد؟ گفت: آري و ميشي را که آن سال نزاييده بود نزد پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آورد. آن حضرت ظرفي خواست و به دست خود شروع به دوشيدن نمود و به حد کافي ازو شير دوشيد و خود و ابوبکر که همراه او بود از آن سيراب گشتند. عبدالله که از مشاهدهي اين معجزه متحير شده بود بعد از آنکه گوسفندان را به صاحبش برگرداند خود را به رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) رسانده اسلام آورد. او از پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تقاضا کرد به او علم بياموزد. آن حضرت فرمود: «انک غليم معلم» يا اينکه فرمود: «انک لغلام معلم» يعني تو پسرک يا پسري تعليم يافته هستي. از ابن مسعود روايت شده که وي ششمين کس بوده که اسلام آورده است. ولي به موجب ترتيبي که در روايت ابن اسحاق ذکر شده وي بيستمين نفر بوده که به اسلام گرويده است. ششمين مسلمان زبير بن عوام بوده است. اسلام عبدالله قبل از اسلام عمربن خطاب و پيش از انتقال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) به خانهي ارقم بن ابي الارقم بود. عبدالله بلافاصله بعد از قبول اسلام به خدمت خانهي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) پذيرفته شد. مادرش نيز اسلام آورد و مثل پسر در خانهي پيغمبر خدمت ميکرد. در صحيح ترمذي از ابوموسي اشعري روايت شده که گفته است: وقتي من و برادرم از يمن به مدينه آمديم خيال ميکرديم ابن مسعود از اهل خانهي رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. چون او و مادرش را ميديديم که پيوسته در خانهي آن حضرت رفت و آمد ميکردند. رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) به ابن مسعود فرموده بود: «اذنک علي ان ترفع الحجاب و ان تسمع سوادي حتي انهاک» يعني: تو اجازه داري پرده را بالا بزني و سخن مرا بشنوي، تا زماني که ترا نهي کنم. عبدالله در سفر و حضر ملازم رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود، او را از خواب بيدار ميکرد. هنگام شستن سر و تن، پيکر آن حضرت را از انظار مستور ميداشت. در پوشيدن کفش و جامه او را کمک ميکرد، بستر او را مرتب مينمود و کفش وي را هر جا ميرفت برميداشت به اين جهت او را «صاحب النعلين و السواک و الوساد» لقب داده بودند و چون محرم اسرار پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود «صاحب السواد» خوانده ميشد (سواد به ضم اول يعني سخن درگوشي و راز). وقتي رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از خانه بيرون ميرفت عبدالله عصايي در دست گرفته پيشاپيش او قدم برميداشت و در بازگشت تا در حجرهي آن حضرت را بدرقه مينمود و در تمام حرکات و رفتار و لباس ميکوشيد تا از پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تقليد کند.
علماي اهل سنت روايت کردهاند که عبدالله بن معسود در فضل و عقل و زهد بين صحابه ممتاز و در علم قرآن و ناسخ و منسوخ آن سرآمد ايشان بود. قرآن را همانطور که از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيده بود تلاوت ميکرد و هفتاد سوره و به قولي تمام قرآن را از برداشت، معذلک ابن مسعود خود ميگفت: علي (عليه السلام) از همهي صحابه فاضلتر و دانشمندتر است. عبيده بن عمروسلماني تابعي نيز آورده است که يک سال در صحبت عبدالله بن معسود بودم و بعد از صحبت علي (عليه السلام) برخوردار شدم. برتري علي (عليه السلام) در علم بر عبدالله ماند برتري مهاجر بر اعرابيست. عبدالله بن مسعود از آن دسته از صحابه بود که خيلي زود ترقي کرد و ديري نگذشت که در پرتو صحبت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به رموز قرآن و حقايق اسلام وقوف کامل پيدا کرد، تا جايي که آن حضرت او را مأمور نمود در کنار معاندين اسلام (مقتسمين) بايستد و از اسلام دفاع کند و خلق را ارشاد نمايد. پس از شروع دعوت اسلام هفده نفر از سران قريش هر يک بر سر يکي از گردنههاي مکه ميايستادند و حاجيان را از نزديک شدن به رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) برحذر ميداشتند؛ اين دسته در قرآن «مقتسمين» ناميده شدهاند (کما انزلنا علي المقتسمين، حجر، 90). رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز چند تن از علماي صحابه را در کنار آن کافران ميفرستاد تا سخنشان را ابطال و حقانيت اسلام را اثبات نمايند و عبدالله بن مسعود يکي از ايشان بود. او به هر دو قبله (صخرهي بيت المقدس و کعبه) نماز ميگزارد. نخستين مسلمان بود که قرآن را با صداي بلند در مکه تلاوت کرد و در مسجدالحرام سورهي الرحمن را با صداي بلند به گوش کافران رسانيد که خشمگين شدند و او را به شدت کتک زدند. رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) ميفرمود قرآن را همانطور بخوانيد که اين چهار نفر (ابن ام عبد، معاذبن جبل، ابي بن کعب و سالم مولي حذيفه) ميخوانند. در حديث ديگري آمده است که هر کس بخواهد قرآن را همانطور که نازل شده بشنود بايد آنرا از تلاوت ابن ام عبده بشنود.
عبدالله در هر دو هجرت حبشه (يا در هجرت دوم به روايت ابن اسحاق در سيره) شرکت نمود در هجرت کبري به مدينه به خانهي معاذبن جبل (م18ق) و به قولي سعيدبن خيثمه فرود آمد. رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) او را با معاذبن جبل و به قولي سعدبن معاذ (م50ق) يا انس بن مالک (م92ق) برادر ساخت. قبلاً بين او و زبير بن عوام (م36ق) عقد مؤاخات بسته بود. در مدينه از سوي پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) جاي او و برادرش عتبه در مسجد در خطهي بني زهره و در مؤخر مسجد تعيين گرديد. ابن مسعود از محدثين و مفسرين بزرگ صدر اسلامست. 848 حديث از حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت کرده است. دو پسرش عبدالرحمن و ابوعبيده و برادرزادهاش عبدالله بن عتبه و زوجهاش زينب ثقفيه از جمله راويان احاديث اويند. همچنين جمعي از صحابه از جمله عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبير و عبدالله بن سعدبن ابي سرح احاديث او را روايت کردهاند. عبدالله بن مسعود به اعتقاد اهل سنت از عشرهي مبشره يعني از جملهي ده صحابي بود که پيغمبر به ايشان بشارت و وعدهي بهشت داده بود. اخبار فضائل او در صحاح و کتب تاريخ بسيار است. به روايت اميرالمؤمنين (عليه السلام) پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دربارهي او فرمود: اگر بي مشاوره کسي را به امارت ميگماردم آن شخص ابن ام عبده بود. جمعي از ياران علي (عليه السلام) از او دربارهي ابن مسعود سئوال کردند، فرمود: «عبدالله قرآن را خوانده و به سنت پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عالمست اين دو فضيلت او را بسنده است». ابن مسعود در تمامي غزوات در رکاب رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حضور داشت. شاهکارش در جنگ بدر آن بود که ابوجهل بن هشام بزرگترين دشمن رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) را با شمشير خود او سر بريد. بعد از آنکه ابوبکر به خلافت رسيد و بيم آن ميرفت که اعراب مرتد، مدينه را به ياد قتل و غارت بگيرند، عبدالله از جمله سرداراني بود که مأمور حفاظت پايتخت اسلام گرديد. وقتي کوفه ساخته شد عمربن خطاب عمار ياسر را به امارت و ابن مسعود را به سرپرستي بيت المال و تعليمات ديني کوفه تعيين کرد. در معرفي نامهي ايشان نوشت: «من شما را بر خود ترجيح دادم که عبدالله را نزد شما فرستادم». روزي عمر به ابن مسعود نگاه کرد و گفت: «ظرفيست مملو از علم». در جنگ يرموک و ساير فتوحات شام نام ابن مسعود برده شده است. بعد از عمر، عثمان نيز تا مدتي او را در کوفه ابقاء کرد، ليکن ديري نگذشت که به مأموريتش در آنجا خاتمه داد. مردم کوفه که عبدالله را بسيار دوست داشتند خواستند شورش کنند و به او پيشنهاد کردند از اينجا مرو و ما از تو حمايت خواهيم کرد. ليکن عبدالله نپذيرفت و گفت نميخواهم کسي باشم که باب فتنه را ميگشايد. ابن مسعود با عثمان روابط دوستانه نداشت. علاوه بر آنکه وي او را از عمل کوفه معزول کرد، هنگام جمع قرآن (30ق) نيز به مصحفي که او جمع کرده بود توجه ننمود و زيدبن ثابت (م45ق) را مأمور تطبيق نسخ و انتخاب بهترين نسخهها به سليقهي خود ساخت. عبدالله بن مسعود وقتي مشاهده کرد که نسخهي او اساس قرار نگرفت گفت: «آيا بايد من از نوشتن قرآن معزول شوم و کسي عهدهدار اين کار گردد که- به خدا قسم- وقتي من مسلمان شدم او در صلب مردي کافر بود؟» و اين سخن موجب خشم عثمان گرديد و او نيز با عثمان به خصومت پرداخت، تا جائي که ميگفت: دلم ميخواست منهم تيري به سوي عثمان پرتاب ميکردم. وفات ابن مسعود به روايت حافظ ابن نعيم اصفهاني و ابن عبدالبر قرطبي و ابن حجر عسقلاني در سال 32ق در مدينه اتفاق افتاد. او وصيت کرده بود که شب او را به خاک سپارند و عثمان را خبر نکنند. زبير نيز به حکم وصيت شبانه او را در کنار قبر عثمان ابن مظعون در بقيع به خاک سپرد. زبيربن عوام و پسرش عبدالله بن زبير را وصي خود قرار داده و سرپرستي خانواده را بعد از خود و اجازهي ازدواج دخترانش را به عهدهي ايشان گذاشته بود. و متن وصيتنامهي او نيز در طبقات ابن سعد مسطور است. ابن مسعود را به حکم وصيت او در حلهاي که دويست درهم بها داشت کفن کردند. هنگام مرگ شصت و چند سال از عمرش گذشته بود. او مردي بسيار ريز نقش و نحيف و کوتاه قد بود. وقتي ايستاده بود قامتش از مرد نشسته بلندتر نبود. روزي به امر پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بالاي درختي ميرفت قلمهاي پايش به قدري باريک بود که وقتي اصحاب مشاهده نمودند به خنده افتادند. پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «رجل عبدالله في الميزان اثقل من احد» يعني همين پاي عبدالله در ميزان از کوه احد سنگينتر خواهد بود. او عطر بسيار به کار ميبرد تاحدي که از هر جا ميگذشت رايحهي آن فضا را پر ميکرد. موي سرش سرخ رنگ و به حدي بلند بود که روي ترقوهي او ميرسيد و بعد که سفيد شد از خضاب اجتناب ميکرد. او موي سر را بالاي گوش خود جمع مينمود. انگشتري آهن به دست ميکرد. مثل رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) لباس ميپوشيد و جامهاش از ساير صحابه سپيدتر و پاکيزهتر و خوشبوتر بود. روزهاي پنجشنبه خطبه ميخواند و مردم سخن او را دوست داشتند. جاحظ در البيان و التبيين يک خطبه و منتخبات کلام او را ثبت کرده است. او مردي بسيار زاهد بود. نماز بسيار ميگزارد و علاوه بر روزههاي واجب همه هفته روزهاي دوشنبه و پنجشنبه را روزه ميگرفت. در عهد عمر سالي شش هزار درهم از بيت المال عطا ميگرفت. در عهد عمر سالي شش هزار درهم از بيت المال عطا ميگرفت. بعد اين مبلغ به پانزده هزار درهم ترقي کرد. عثمان به سبب اختلافي که با او پيدا کرده بود دو سال عطاي او را نداد، ولي بعد از وفاتش زبير بيست و دو يا بيست و پنج هزار درهم ازين بابت از عثمان وصول نمود. ماترکش بعد از مرگ نود هزار درهم بود. عبدالله بن مسعود در روايت احاديث و نقل اقوال و افعال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) دقت و احتياط بسيار به کار ميبرد و هنگام ذکر کلمات رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حال خشوع و حرمت فوقالعاده در او پيدا ميشد به طوري که رنگش تغيير ميکرد و لرزه بر اندامش ميافتاد و پيشانيش عرق ميکرد. او نيز مانند ابن عباس و ابوذر و سلمان و جابربن عبدالله و ابوسعيد خدري و ساير خواص صحابه احاديث بسيار از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) در فضائل اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) روايت کرده است. بعضي آنها از پايههاي اساسي معتقدات شيعه به شمار ميرود. درين مقاله 12 حديث ازو درين باب که در صحاح سته و ساير مسانيد معتبر اهل سنت روايت شده است نقل ميگردد:
کتابنامه:
الاصابة، 368/2-370؛ المحبر، 161؛ حلية الاولياء، 64/1-65، 124، 58/5؛ السيرة النبويه، ابن هشام، 254/1، 314، 636؛ طبقات، ابن سعد، 150/3-153، 160؛ الاستيعاب، ابن عبدالبر، 317/2، 318، 323؛ فضائل الخمسه من الصحاح السنة، 22/2، 114، 132، 246؛ ناسخ التواريخ، 2ک 437/2، 493؛ الاعلام، 280/4؛ اردو دايره معارف اسلاميه، 688/1-690؛ تاريخ بغداد، 32/13؛ مجمع الزوائد، هيثمي، 314/8، 108/9، 116، 288؛ کنزالعمال، 152/6؛ مجمع البحرين، 153، 340، 372، 410؛ الرياض النضرة، محب طبري، 209، 240؛ المستدرک علي الصحيحين، حاکم نيشابوري، 141/3.
منبع مقاله :
گروه نويسندگان، (1391) دائرةالمعارف تشيع، تهران: حکمت، چاپ اول
علماي اهل سنت روايت کردهاند که عبدالله بن معسود در فضل و عقل و زهد بين صحابه ممتاز و در علم قرآن و ناسخ و منسوخ آن سرآمد ايشان بود. قرآن را همانطور که از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيده بود تلاوت ميکرد و هفتاد سوره و به قولي تمام قرآن را از برداشت، معذلک ابن مسعود خود ميگفت: علي (عليه السلام) از همهي صحابه فاضلتر و دانشمندتر است. عبيده بن عمروسلماني تابعي نيز آورده است که يک سال در صحبت عبدالله بن معسود بودم و بعد از صحبت علي (عليه السلام) برخوردار شدم. برتري علي (عليه السلام) در علم بر عبدالله ماند برتري مهاجر بر اعرابيست. عبدالله بن مسعود از آن دسته از صحابه بود که خيلي زود ترقي کرد و ديري نگذشت که در پرتو صحبت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به رموز قرآن و حقايق اسلام وقوف کامل پيدا کرد، تا جايي که آن حضرت او را مأمور نمود در کنار معاندين اسلام (مقتسمين) بايستد و از اسلام دفاع کند و خلق را ارشاد نمايد. پس از شروع دعوت اسلام هفده نفر از سران قريش هر يک بر سر يکي از گردنههاي مکه ميايستادند و حاجيان را از نزديک شدن به رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) برحذر ميداشتند؛ اين دسته در قرآن «مقتسمين» ناميده شدهاند (کما انزلنا علي المقتسمين، حجر، 90). رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز چند تن از علماي صحابه را در کنار آن کافران ميفرستاد تا سخنشان را ابطال و حقانيت اسلام را اثبات نمايند و عبدالله بن مسعود يکي از ايشان بود. او به هر دو قبله (صخرهي بيت المقدس و کعبه) نماز ميگزارد. نخستين مسلمان بود که قرآن را با صداي بلند در مکه تلاوت کرد و در مسجدالحرام سورهي الرحمن را با صداي بلند به گوش کافران رسانيد که خشمگين شدند و او را به شدت کتک زدند. رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) ميفرمود قرآن را همانطور بخوانيد که اين چهار نفر (ابن ام عبد، معاذبن جبل، ابي بن کعب و سالم مولي حذيفه) ميخوانند. در حديث ديگري آمده است که هر کس بخواهد قرآن را همانطور که نازل شده بشنود بايد آنرا از تلاوت ابن ام عبده بشنود.
عبدالله در هر دو هجرت حبشه (يا در هجرت دوم به روايت ابن اسحاق در سيره) شرکت نمود در هجرت کبري به مدينه به خانهي معاذبن جبل (م18ق) و به قولي سعيدبن خيثمه فرود آمد. رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) او را با معاذبن جبل و به قولي سعدبن معاذ (م50ق) يا انس بن مالک (م92ق) برادر ساخت. قبلاً بين او و زبير بن عوام (م36ق) عقد مؤاخات بسته بود. در مدينه از سوي پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) جاي او و برادرش عتبه در مسجد در خطهي بني زهره و در مؤخر مسجد تعيين گرديد. ابن مسعود از محدثين و مفسرين بزرگ صدر اسلامست. 848 حديث از حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت کرده است. دو پسرش عبدالرحمن و ابوعبيده و برادرزادهاش عبدالله بن عتبه و زوجهاش زينب ثقفيه از جمله راويان احاديث اويند. همچنين جمعي از صحابه از جمله عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبير و عبدالله بن سعدبن ابي سرح احاديث او را روايت کردهاند. عبدالله بن مسعود به اعتقاد اهل سنت از عشرهي مبشره يعني از جملهي ده صحابي بود که پيغمبر به ايشان بشارت و وعدهي بهشت داده بود. اخبار فضائل او در صحاح و کتب تاريخ بسيار است. به روايت اميرالمؤمنين (عليه السلام) پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دربارهي او فرمود: اگر بي مشاوره کسي را به امارت ميگماردم آن شخص ابن ام عبده بود. جمعي از ياران علي (عليه السلام) از او دربارهي ابن مسعود سئوال کردند، فرمود: «عبدالله قرآن را خوانده و به سنت پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عالمست اين دو فضيلت او را بسنده است». ابن مسعود در تمامي غزوات در رکاب رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حضور داشت. شاهکارش در جنگ بدر آن بود که ابوجهل بن هشام بزرگترين دشمن رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) را با شمشير خود او سر بريد. بعد از آنکه ابوبکر به خلافت رسيد و بيم آن ميرفت که اعراب مرتد، مدينه را به ياد قتل و غارت بگيرند، عبدالله از جمله سرداراني بود که مأمور حفاظت پايتخت اسلام گرديد. وقتي کوفه ساخته شد عمربن خطاب عمار ياسر را به امارت و ابن مسعود را به سرپرستي بيت المال و تعليمات ديني کوفه تعيين کرد. در معرفي نامهي ايشان نوشت: «من شما را بر خود ترجيح دادم که عبدالله را نزد شما فرستادم». روزي عمر به ابن مسعود نگاه کرد و گفت: «ظرفيست مملو از علم». در جنگ يرموک و ساير فتوحات شام نام ابن مسعود برده شده است. بعد از عمر، عثمان نيز تا مدتي او را در کوفه ابقاء کرد، ليکن ديري نگذشت که به مأموريتش در آنجا خاتمه داد. مردم کوفه که عبدالله را بسيار دوست داشتند خواستند شورش کنند و به او پيشنهاد کردند از اينجا مرو و ما از تو حمايت خواهيم کرد. ليکن عبدالله نپذيرفت و گفت نميخواهم کسي باشم که باب فتنه را ميگشايد. ابن مسعود با عثمان روابط دوستانه نداشت. علاوه بر آنکه وي او را از عمل کوفه معزول کرد، هنگام جمع قرآن (30ق) نيز به مصحفي که او جمع کرده بود توجه ننمود و زيدبن ثابت (م45ق) را مأمور تطبيق نسخ و انتخاب بهترين نسخهها به سليقهي خود ساخت. عبدالله بن مسعود وقتي مشاهده کرد که نسخهي او اساس قرار نگرفت گفت: «آيا بايد من از نوشتن قرآن معزول شوم و کسي عهدهدار اين کار گردد که- به خدا قسم- وقتي من مسلمان شدم او در صلب مردي کافر بود؟» و اين سخن موجب خشم عثمان گرديد و او نيز با عثمان به خصومت پرداخت، تا جائي که ميگفت: دلم ميخواست منهم تيري به سوي عثمان پرتاب ميکردم. وفات ابن مسعود به روايت حافظ ابن نعيم اصفهاني و ابن عبدالبر قرطبي و ابن حجر عسقلاني در سال 32ق در مدينه اتفاق افتاد. او وصيت کرده بود که شب او را به خاک سپارند و عثمان را خبر نکنند. زبير نيز به حکم وصيت شبانه او را در کنار قبر عثمان ابن مظعون در بقيع به خاک سپرد. زبيربن عوام و پسرش عبدالله بن زبير را وصي خود قرار داده و سرپرستي خانواده را بعد از خود و اجازهي ازدواج دخترانش را به عهدهي ايشان گذاشته بود. و متن وصيتنامهي او نيز در طبقات ابن سعد مسطور است. ابن مسعود را به حکم وصيت او در حلهاي که دويست درهم بها داشت کفن کردند. هنگام مرگ شصت و چند سال از عمرش گذشته بود. او مردي بسيار ريز نقش و نحيف و کوتاه قد بود. وقتي ايستاده بود قامتش از مرد نشسته بلندتر نبود. روزي به امر پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بالاي درختي ميرفت قلمهاي پايش به قدري باريک بود که وقتي اصحاب مشاهده نمودند به خنده افتادند. پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «رجل عبدالله في الميزان اثقل من احد» يعني همين پاي عبدالله در ميزان از کوه احد سنگينتر خواهد بود. او عطر بسيار به کار ميبرد تاحدي که از هر جا ميگذشت رايحهي آن فضا را پر ميکرد. موي سرش سرخ رنگ و به حدي بلند بود که روي ترقوهي او ميرسيد و بعد که سفيد شد از خضاب اجتناب ميکرد. او موي سر را بالاي گوش خود جمع مينمود. انگشتري آهن به دست ميکرد. مثل رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) لباس ميپوشيد و جامهاش از ساير صحابه سپيدتر و پاکيزهتر و خوشبوتر بود. روزهاي پنجشنبه خطبه ميخواند و مردم سخن او را دوست داشتند. جاحظ در البيان و التبيين يک خطبه و منتخبات کلام او را ثبت کرده است. او مردي بسيار زاهد بود. نماز بسيار ميگزارد و علاوه بر روزههاي واجب همه هفته روزهاي دوشنبه و پنجشنبه را روزه ميگرفت. در عهد عمر سالي شش هزار درهم از بيت المال عطا ميگرفت. در عهد عمر سالي شش هزار درهم از بيت المال عطا ميگرفت. بعد اين مبلغ به پانزده هزار درهم ترقي کرد. عثمان به سبب اختلافي که با او پيدا کرده بود دو سال عطاي او را نداد، ولي بعد از وفاتش زبير بيست و دو يا بيست و پنج هزار درهم ازين بابت از عثمان وصول نمود. ماترکش بعد از مرگ نود هزار درهم بود. عبدالله بن مسعود در روايت احاديث و نقل اقوال و افعال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) دقت و احتياط بسيار به کار ميبرد و هنگام ذکر کلمات رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حال خشوع و حرمت فوقالعاده در او پيدا ميشد به طوري که رنگش تغيير ميکرد و لرزه بر اندامش ميافتاد و پيشانيش عرق ميکرد. او نيز مانند ابن عباس و ابوذر و سلمان و جابربن عبدالله و ابوسعيد خدري و ساير خواص صحابه احاديث بسيار از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) در فضائل اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) روايت کرده است. بعضي آنها از پايههاي اساسي معتقدات شيعه به شمار ميرود. درين مقاله 12 حديث ازو درين باب که در صحاح سته و ساير مسانيد معتبر اهل سنت روايت شده است نقل ميگردد:
1) حديث سبق اسلام علي (عليه السلام):
ابن مسعود گويد: به اتفاق اعمام خود نزد عباس بن عبدالمطلب در کنار زمزم بوديم که رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) به اتفاق علي (عليه السلام) و خديجه وارد مسجدالحرام شدند. آنان طواف و استلام حجر کردند و نماز گزاردند. چون چيزهايي را ديديم که تا آن روز نديده بوديم از عباس پرسيديم: اي ابالفضل آيا امر تازهاي حادث شده است؟ ما اين دين (عبادت) را تاکنون نديده بوديم. گفت: بلي، آيا اين اشخاص را نميشناسيد؟ گفتيم نه. عباس گفت: آن مرد برادرزادهي من محمدبن عبدالله و آن پسر، علي بن ابي طالب و آن زن خديجه دختر خويلد است. اما والله ما علي وجه الارض احد يعبدالله علي هذالدين الا هؤلاء الثلاثة: به خدا سوگند در روي زمين هيچکس نيست که خداي را براي دين پرستش کند مگر اين سه تن. اين روايت را هيثمي در مجمع الزوائد (222/9) و با مختصر تغييري متقي هندي در کنزالعمال (56/7) از يعقوب بن شيبه و ابن عساکر نقل کردهاند.2) حديث ولايت:
عبدالله بن مسعود گويد: «رأيت رسول الله صلي الله عليه و سلم اخذ بيد علي عليه السلام فقال: هذا وليي و انا وليه»، يعني رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را ديدم دست علي (عليه السلام) را گرفته فرمود: اين ولي من است و من ولي اويم. محب طبري در الرياض النضرة (172/2) اضافه کرده است که: «و اليت من والاه و عاديت من عاداه» پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود من آنرا دوست دارم که علي را دوست بدارد و با آن دشمنم که علي را دشمن بدارد.3) حديث خلافت:
ابن مسعود گويد: «قال النبي (صلي الله عليه و آله و سلم).... ما اظن اجلي الا قد اقترب. قلت يا رسول الله الا تستخلف ابابکر؟ فاعرض عني. فرأيت انه لم يوافقه، فقلت يا رسو الله الا تستخلف عمر؟ فاعرض عني. فرأيت انه لم يوافقه، فقلت يا رسول الله الا تستخلف علياً. قال: ذالک والذي لا اله الا هو ان بايعتموه و اطعتموه ادخلکم الجنه اجمعين» پيغمبر فرمود: .... گمان ميکنم که مرگ من به زودي فرا ميرسد. من گفتم اي پيغمبر خدا آيا ابوبکر را به خلافت خود تعيين نميکني؟ پس آن حضرت روي از من برگرداند و ديدم با سخن من موافق نيست. گفتم: آيا عمر را به خلافت تعيين نميکني؟ باز روي برگرداند و دانستم موافق اين نظر هم نيست. پس گفتم: اي رسول خدا آيا علي (عليه السلام) را به خلافت تعيين نميکني؟ باز روي برگرداند و دانستم موافق اين نظر هم نيست. پس گفتم: اي رسول خدا آيا علي (عليه السلام) را به خلافت تعيين نميکني؟ فرمود: او، سوگند به آنکه خدايي جز او نيست، اگر با او بيعت و از او اطاعت ميکرديد همهي شما را وارد بهشت ميکرد.4) حديث محبت:
عبدالله بن مسعود گويد: قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) من احبني فليحب علياً و من ابغض علياً فقد ابغضني و من ابغضني فقد ابغض الله عزوجل و من ابغض الله ادخله النار. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر که مرا دوست دارد بايد که علي (عليه السلام) را دوست بدارد و هر که را بغض علي (عليه السلام) در دل باشد به تحقيق که با من دشمني کرده است. هر که مرا دشمن داشته باشد با خداي عزوجل دشمن است و هر که دشمن خدا باشد او را به آتش داخل خواهد ساخت.5) حديث تقرب:
عبدالله بن مسعود روايت کرده است که: بينا انا عند رسول الله و جميع المهاجرين و الانصار- الا من کان في سريه- اقبل علي يمشي و هو متغضب فقال: من اغضبه فقد اغضبني، فلما جلس قال له رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): مالک يا علي؟ قال آذاني بنوعمک. فقال يا علي، اما ترضي انک معني في الجنة و الحسن و الحسين و ذرياتنا خلف ظهورنا و ازوواجنا خلف ذرياتنا و اشياعنا عن ايماننا و شمائلنا». در آن اثنا که من در نزد رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و همهي مهاجران و انصار- مگر آنان که به يک مأموريت جنگي رفته بودند- بودم علي (عليه السلام) پيش آمد و او در حال غضب گام برميداشت. پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر کس او را به غضب آورده به تحقيق که مرا به خشم آورده است. پس وقتي علي نشست رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) ازو پرسيد: اي علي ترا چه ميشود؟ علي گفت پسر عمان تو مرا اذيت کردهاند. فرمود: اي علي آيا نميخواهي که تو و حسن و حسين در بهشت با من باشي در حالي که فرزندان و ذريههاي ما پشت سرما و همسرانمان به دنبال ذريههاي ما و پيروان و شيعيان ما در طرف راست و چپ ما باشند؟6) حديث حکمت:
ابن مسعود روايت کرده است که: «کنت عندالنبي (صلي الله عليه و آله و سلم) فسئل عن علي (عليه السلام) فقال: قسمت الحکمه عشرة اجزاء فاعطي علي تسعه اجزاء و الناس جزءاً واحداً» يعني نزد پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بودم. از آن حضرت دربارهي علي (عليه السلام) پرسيدند، فرمود: حکمت را به ده جزء قسمت کردهاند نه جزء آن را به علي و يک جزء باقيمانده را به ساير مردمان عطا نمودند.7) حديث علم ظاهر و باطن:
عبدالله بن مسعود از رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت کرده که: «ان القرآن انزل علي سبعة احرف ما منها حرف الا له ظهر و بطن و ان علي بن ابي طالب (عليه السلام) عنده علم الظاهر و الباطن»: همان قرآن به هفت حرف نازل شده است. هيچ حرفي نيست مگر اينکه آن را ظاهري و باطني است و همانا علم ظاهر و باطن نزد علي است. در تفسير «حرف» بين مفسران درين حديث اختلافست. بعضي آن را به معني وجوه قرائت و بعضي اعراب و بعضي کيفيت قرائت و بعضي لغتهاي قبايل عرب دانستهاند. در حديث ديگر آمده است که قرآن بر يک حرف (لغت) نازل شده و اختلافي که هست از سوي راويانست. عبدالله بن مسعود در خبري از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت کرده که قرآن را به هر يک ازين هفت قرائت که بخوانند درست است. عبدالله بن مسعود ميگفت: علماي زمين سه نفرند يکي در شام و يکي در حجاز يکي هم در عراقست. عالم شام ابوالدرداء و عالم حجازعلي بن ابي طالب (عليه السلام) و عالم عارق اين برادر شماست (خود او). عالم اهل شام و اهل عراق نيازمند عالم اهل حجازند ولي عالم اهل حجاز احتياجي به عالم عراق و شام ندارد.8) حديث قرائت:
از ابن مسعود روايت شده است که: «قرأت علي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) سبعين سورة و ختمت القرآن علي خيرالناس علي بن ابي طالب (عليه السلام)» يعني: هفتاد سوره از قرآن را نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) خواندم و تمامي قرآن را نزد بهترين مردمان علي بن ابي طالب (عليه السلام) ختم کردم.9) برکت ديدار علي:
ابن مسعود از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت کرده است که: «النظر الي وجه علي عبادة» نگاه به روي علي (عليه السلام) عبادتست.10) حديث خندق:
جلال الدين سيوطي در کتاب الدر المنثور في التفسير المأثور در تفسير اين آيه از سورهي احزاب «ورد الذين کفروا بغيظهم لم ينالوا خيراً و کفي الله المؤمنين القتال و کان الله قوياً عزيزاً» (احزاب، 25) از طريق ابن مردويه اصفهاني و ابن عساکر دمشقي روايت کرده است که ابن مسعود اين آيه را چنين ميخواند: «و کفي الله المؤمنين القتال بعلي». ذهبي در ميزان الاعتدال (17/2) اين حديث را از ابن مسعود روايت کرده است. سپهر در ناسخ التواريخ (2/ک 17/1) آورده است که ابن مسعود اين آيه را در حضور رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به صورت فوق وقتي که علي (عليه السلام) سر عمروبن عبدود را نزد آن حضرت آورد، خواند.11) حديث قاسطين و ناکثين و مارقين:
اين حديث را ابن مسعود روايت کرده است: «خرج رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) فأتي منزل ام سلمه فجاء علي عليه السلام فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم: يا ام سلمه، هذا قاتل القاسطين و الناکثين و المارقين من بعدي» يعني: پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از خانه بيرون رفت و به خانهي امسلمه آمد. پس علي (عليه السلام) به آنجا آمد. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اي ام سلمه به خدا قسم اين مرد بعد از من کشندهي قاسطين (اصحاب جمل و طلحه و زبير) و ناکثين (معاويه و ساير پيمان شکنان) و مارقين (خوارج و آنانکه از عهد ايمان بيرون رفتند) خواهد بود.12) حديث زواج فاطمه (عليه السلام):
عبدالله بن مسعود روايت کرده است که رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) به فاطمه (سلام الله عليها) فرمود: «... اني لم ازوجک من علي، ان الله امرني ازوجک منه» من از پيش خود ترا به همسري علي (عليه السلام) در نياوردم همانان خداي مرا امر کرده است که ترا با علي تزويج کنم. حديث ذيل را نيز ابن مسعود روايت کرده است: «اصابت فاطمه بنت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) صبح العرس رعدة فقال لها رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): يا فاطمة اني زوجتک سيداً في الدنيا و انه في الاخره لمن الصالحين. يا فاطمة اني لما اردت ان املک لعلي امرالله جبريل فقام في السماء الرابعة فصف الملائکة صفوفاً ثم خطب عليهم جبريل فزوجک من علي. ثم امر شجر الجنان فحملت الحلي و الحلل ثم امرها فنثرته علي الملائکة. فمن اخذ منهم يومئذ اکثر مما اخذ صاحبه او احسن افتخر به الي يوم القيامة. قالت ام سلمة: فلقد کانت فاطمه تفتخر علي النساء حيث اول من خطب عليها جبرييل». يعني: فاطمه دختر رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را در بامداد شب زفاف لرزشي عارش شد. پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بدو فرمود: اي فاطمه من ترا به شويي دادم که درين جهان سيدي بزرگ و در آخرت از صالحان و نيکان است. وقتي خواستم ترا به علي بدهم خداي جبرئيل را امر کرد تا فرشتگان را در آسمان چهارم در صفهاي پشت سر هم مرتب کرد و براي آنان خطبهاي خوانده ازدواج ترا با علي اعلام نمود. پس خداي امر کرد تا درختان بهشت از انواع حلي و حلل گرانبار شوند. آنگاه جبرئيل را امر کرد تا آنها را بر فرشتگان نثار کند. پس هر يک از ملائکه سهم بيشتر و بهتري از آن زينتها و زيورها بدست آورد تا قيامت بدان افتخار ميکند. ام سلمه گويد: فاطمه بر ساير زنان افتخار ميکرد که خطبهي عقد مرا براي نخستين بار جبرئيل خوانده است. اين حديث را حافظ کنجي شافعي در کفاية الطالب (165) و محب الدين طبري در ذخائر العقبي (32) نيز روايت کردهاند. کنجي شافعي گويد: حديثي است حسن و عالي که از طريق عالي نصيب ما شده است. امام نسائي در خصايص و خطيب بغدادي در تاريخ بغداد نيز آن را نقل کردهاند. در همين زمينه روايت ديگري در نزهة المجالس (255/2) صفوري آمده است که تفصيل آن در کتاب الغدير اميني (316/2) مسطور است. احاديثي که نقل شد با شرح اسناد و رجال و طرق مختلف در کتب شيعه هم مسطور است؛ ولي آنچه درين مقاله آمده منحصراً از کتب اهل سنت استخراج شده است.کتابنامه:
الاصابة، 368/2-370؛ المحبر، 161؛ حلية الاولياء، 64/1-65، 124، 58/5؛ السيرة النبويه، ابن هشام، 254/1، 314، 636؛ طبقات، ابن سعد، 150/3-153، 160؛ الاستيعاب، ابن عبدالبر، 317/2، 318، 323؛ فضائل الخمسه من الصحاح السنة، 22/2، 114، 132، 246؛ ناسخ التواريخ، 2ک 437/2، 493؛ الاعلام، 280/4؛ اردو دايره معارف اسلاميه، 688/1-690؛ تاريخ بغداد، 32/13؛ مجمع الزوائد، هيثمي، 314/8، 108/9، 116، 288؛ کنزالعمال، 152/6؛ مجمع البحرين، 153، 340، 372، 410؛ الرياض النضرة، محب طبري، 209، 240؛ المستدرک علي الصحيحين، حاکم نيشابوري، 141/3.
منبع مقاله :
گروه نويسندگان، (1391) دائرةالمعارف تشيع، تهران: حکمت، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}