نويسندگان: دکتر علي اکبر عليخاني (1)

 


سيد علي فاطمي (2)

مقدمه

شيخ هادي نجم‌آبادي از علماي تهران در دوره ناصري است که فعاليت‌ها و تأثيرات سياسي اجتماعي قابل توجهي داشته است. گفته مي‌شود او در موضوع احياي دين اسلام تا حدودي از سيد جمال‌الدين اسدآبادي متأثر بوده، و در انتقال آنها به ديگران نهايت سعي و کوشش را به خرج مي‌داد. بر همين اساس بسياري از روشنفکران و متجددان دوره بعد از وي در حوادث نهضت مشروطيت از او متأثر بودند. برخي صاحب‌نظران وي را يکي از پيشگامان فکري اين نهضت مي‌دانند و هوادارانش بر در گذشت او چند سال پيش از جريان‌هاي مشروطه افسوس مي‌خورند. مهم‌ترين ويژگي فکري نجم‌آبادي نگاه عقلاني به دين و مسائل اجتماعي است و شايد به همين دليل مشهورترين اثر او تحرير العقلاء نام دارد که اثري تحليلي از مسائل مذهبي و اجتماعي است. هدف اين مقاله بررسي ابعاد انديشه سياسي اين عالم ديني است که در مسائل سياسي اجتماعي نقشي پُررنگي داشته است. (3)

شرح حال

1. زندگي
شيخ هادي نجم‌آبادي فرزند مهدي به سال 1250 ق در روستاي نجم‌آباد از توابع شهرستان ساوجبلاغ متولد شد. (4) شيخ هادي به امر پدرش در دوازده سالگي به همراه مادرش به شهر نجف اشرف مشرف شد و تا سال 1270 ق در حدود بيست سالگي در اين شهر به تحصيل علوم حوزوي پرداخت. در سال 1271 ق به تهران مراجعت کرد و پس از ازدواج، جهت اتمام تحصيل دوباره به نجف اشرف بازگشت. وي پس از 9 سال به تهران مراجعت و با فاصله چند سال، دو سفر به کربلا داشت و نيز سفري به حج رفت. نجم‌آبادي در همين ايام، امامت مسجدي را که به نام خودش معروف بود، در جنب خياباني که امروزه وحدت اسلامي ناميده مي‌شود، قبول کرد و به همين دليل در حدود سال 1291 ق منزلش را به خانه محقري که در جنب مسجد بنا کرده بود، انتقال داد. (5) اقامت شيخ در آنجا تا سال 1310 ق به طول انجاميد. در آن سال و بعد از اتمام وباي همه‌گيري که رخ داده بود، شيخ به محله حسن‌آباد تهران و محلي که هم اکنون مقبره اوست نقل مکان کرد. هادي نجم‌آبادي سرانجام در بيست و يکم جمادي الثاني سال 1320 ق درگذشت و در خانه خود که اکنون در خيابان شيخ هادي در تهران قرار دارد، دفن شد. (6) از نکات مهم در زندگي شيخ هادي انجام برخي خدمات اجتماعي چون ساختن مدرسه، بيمارستان و حمام است که يا به طور مستقيم توسط خود او صورت مي‌پذيرفت و يا ديگران را تشويق مي‌کرد تا اين امکانات ضروري زندگي را در ايران آن روز ايجاد کنند. (7) به عنوان نمونه مدرسه و مسجدي که امروزه به نام شيخ هادي به يادگار مانده بدين ترتيب ساخته شده که شيخ هادي در اراضي متعلق به ميرزا عيسي وزير به منظور اصلاح، برکت و آباداني آن؛ نيت بناي مدرسه‌اي را کرد. مالک بلند همت اين امر نيز از آن استقبال کرد و حتي هزينه ساخت آن را پرداخت و پس از اتمام ساخت، از شيخ خواست که امامت مسجد و توليت مدرسه را خود قبول کند و شيخ پذيرفت. (8) همچنين اين شخص هنگام مرگش تقاضا کرد با شيخ هادي ملاقات کند و از وي خواست که با مال شخصي‌اش مريض خانه‌اي بسازد و شيخ هادي بدون تأخير به انجام اين عمل خداپسندانه اقدام کرد و يک باب حمام نيز براي رفع نياز مريض‌خانه و مردم احداث نمود و حتي اموال شخصي خود را نيز در اين راه مصرف کرد. بناي مدرسه دارالايتام و مدرسه رشيديه نيز از ديگر آثار است که با تشويق و پشتيباني او احداث شده است. (9)
نکته ديگر اينکه، گفته مي‌شود در زندگي شيخ ابهاماتي وجود دارد، به طور نمونه برخي نويسندگاني که در مورد شيخ هادي مطلب نوشته‌اند اين موضوع را نيز طرح کرده‌اند که او با برخي جمعيت‌هاي مخفي و سرِّي زمان خويش ارتباط داشته و با گروه‌هاي چون فراسونري، جمعيت صفي عليشاه و انجمن اخوت در ارتباط بوده است؛ حتي در برخي از منابع تاريخي از شيخ هادي نجم‌آبادي به همراه کساني چون سيد محمد طباطبايي ظل‌السلطان، شيخ ابراهيم زنجاني، محمد علي فروغي و چند تن ديگر به عنوان افراد پيشکسوت فرقه فراماسونري در ايران ياد شده که قضاوت در اين مورد و تعيين صحت و سُقم اين سخنان از دايره‌ي اين مقاله خارج است. (10)
از جمله استادان شيخ هادي (11) مي‌توان به اين بزرگان اشاره کرد: 1. شيخ مرتضي انصاري؛ (12) از فقها و مراجع بزرگ شيعه، صاحب کتاب رسائل و مکاسب؛ 2. ملا مهدي نجم‌آبادي؛ (13) پدر مرحوم شيخ هادي که از اعاظم علما و فقهاي دوران خويش محسوب مي‌شد؛ 3. ميرزا حسن نجم‌آبادي؛ پس عموي شيخ که از شاگردان برجسته شيخ انصاري به شمار مي‌رفت؛ 4. راضي نجفي؛ (14)
آيت‌الله نجم‌آبادي در طول عمر خويش، در عرصه‌هاي ديني و سياسي به ترتيب شاگرداني مبادرت کرد که برخي از آنها عبارتند از: 1. آيت‌الله سيد محمد طباطبايي؛ يکي از رهبران مشروطه که در دوران جواني به توصيه پدرش در خدمت شيخ هادي شاگردي کرد و از منش آزاديخواهي و تعليمات اخلاقي او بهره‌مند شد. (15) 2. علي‌اکبر دهخدا؛ نويسنده و محقق برجسته که خدمات ارزنده‌اي به فرهنگ و زبان پارسي نمود او در زندگينامه‌اش مي‌نويسد «در نُه سالگي، پدرم درگذشت و آنچه براي ما ماند، يک خانه در جوار خانه شيخ هادي مجتهد نجم‌آبادي (روحاني بلند پايه که در عصر ناصرالدين شاه مي‌زيست)، بود به محضر او مي‌رفتم و از افکار بدع و بکر او به قدر استعداد خئد بهره‌ها مي‌بردم.» (16) «علامه دهخدا با راهنمايي شيخ غلامحسين بروجردي، تحت تعاليم شيخ هادي قرار گرفت. وي اغلب اظهار مي‌داشت که هرچه دارد از تعليمات آن بزرگمرد دارد». (17) 3. علامه محمد قزويني: محقق و نويسنده معاصر. (18) 4. ناظم‌الاسلام کرماني؛ نويسنده کتاب تاريخ بيداري ايرانيان. 5. ميرزا جهانگير‌خان شيرازي؛ مدير مسئول روزنامه صور اسرافيل. 6. مهدي نجم‌آبادي (فرزند مرحوم شيخ هادي) که نماينده مردم تهران و کرمان در عصر مشروطيت بود. 7. رفيع بامداد؛ نويسنده کتاب تاريخ مفصل. (19) 8. حاج ميرزا نصرالله ملک‌المتکلمين. (20)

2. شرايط سياسي اجتماعي

بخش عمده زندگي شيخ هادي در دوره‌ي سلطنت ناصرالدين شاه سپري شده است. حکومت پنجاه ساله ناصرالدين شاه سرشار از وقايع و حوادث مهم در تاريخ ايران است. در اين دوره نتايج شوم عهدنامه‌هاي گلستان و ترکمانچاي و عوارض جنگ‌هاي ممتد دوره‌ي فتحعلي‌شاه بروز کرد. همچنين در اين دوره دولت انگليس روابط و در اصل تسلط سياسي خود را در ايران بسط داد و به اخذ امتيازات و مزاياي نظير آنچه به موجب عهدنامه ترکمانچاي به روسيه داده شده بود، موفق شد. در نتيجه‌ي واگذاري اين امتيازات، نفوذ سياسي و اقتصادي بيگانگان در ايران، به حد کمال رسيد و استقلال و حيات اقتصادي ملت ايران بيش از هر زمان ديگر متزلزل کرد. در اين دوره افرادي نظير ميرزا تقي خان اميرکبير، ميرزا جعفرخان مشيرالدوله، ميرزا حسين‌خان سپهسالار، ميرزا ملکم خان، ميرزا يوسف‌خان مستشارالدوله و ديگران، هر يک به نوبه‌ي خود، در ابعاد نظري و عملي تلاش کردند در اصلاح نظام حکمراني ايران، شيوه‌ي حکممت و روندهاي سياسي اجتماعي تأثير‌گذار باشند، اما ناکام ماندند. (21) در اين اثنا شيخ هادي در مواجهه فکري با انديشه‌هاي سياسي غرب رويکرد تحليلي انتقادي داشته و از نگاه عقلانيت اسلامي (22) به تفسير و تبيين اصول و مفاهيم مشروطيت پرداخته است. چنانکه برخي از مهم‌ترين جنبش‌هاي مردمي نظير جنبش تنباکو نيز مربوط به همين دوره است. (23) اتفاق مهم ديگر دوره ناصري ظهور فرقه‌هاي بابيه و بهائيت است که شيخ هادي نيز مواضعي در اين مورد دارد. در پايانِ سلطنت ناصرالدين شاه قاجار، کم‌کم افکار انقلابي و زمزمه‌ي آزادي‌طلبي ظهور کرد و زمينه‌ي انقلاب مشروطيت فراهم شد. اين خواست‌ها و اعتراض‌ها در دوره‌ي مظفرالدين شاه به اوج خود رسيد که نتيجه‌ي آن امضاي فرمان مشروطيت در روزهاي پاياني حيات شاه بود.

3. آثار

مشهورترين اثر نجم‌آبادي که به زيور طبع آراسته شده تحرير‌العقلاء است. اين اثر مجموعه‌اي از يادداشت‌هاي پراکنده در بحث‌هاي «کلامي» و گاهي «اجتماعي» به فارسي و عربي است که داماد شيخ هادي، آقا مرتضي نجم‌آبادي آنها را به صورت کتابي به نام تحرير‌العقلاء تدوين نموده، با مقدمه ابوالحسن فروغي در سال 1312 ش در چاپخانه «ارمغان» تهران چاپ و منتشر شده است. (24) از ديگر آثار نجم‌آبادي مي‌توان به رساله در ردِّ فرقه بهائيت و جداول طبقات ارث (25) اشاره کرد. (26)

انديشه سياسي

مباني فکري

1. عقل و عقلانيت

شايد بتوان گفت محوري‌ترين انديشه سياسي نجم‌آبادي اعتقاد او به قدرت تعقل و به عبارت بهتر عقل و عقلانيت‌گرايي است. او به شدت عقل‌گراست (27) و با تأسي به احاديث معصومين (عليهم السلام) عقل انسان را نخستين پيامبري مي‌داند که خداوند در وجود بشر قرار داده است. او در تمام موارد به عقل‌گرايي سفارش مي‌کند و توصيه مي‌کند در پذيرش ايمان يا هر امر ديگري که موجب اطاعت و پيروي است، بايد عقل نقش اصلي داشته باشد:
«عقل انسان اول پيغمبري است که خداوند عالم در وجود انسان قرار داده، بِهِ يثاب و بِهِ يعاقَب و بِهِ يعَرف سبيل‌الله و سبيل الشيطان و بِهِ يعَرفُ النبي من المدعي الکاذب، حضرت مي‌فرمود که خداوند عالم به شما عقل و کرامت فرموده که ... قبل از ارسال و دعوت رسول او را حاکم قرار دهيد». (28)
شيخ هادي حتي دين و مذهب افراد را هنگامي موجه و درست مي‌داند که آنها بر اساس قدرت تعقل و با استفاده از فکر به دين اعتقاد پيدا کرده باشند و گرنه پذيرش دين بر اساس تقليد از ّآبا و اجداد پذيرفته نيست و حتي شيخ هادي آن را يکي از مهم‌ترين دلايل عقب‌ماندگي جوامع مي‌داند. او در ضرورت استفاده از عقل در پذيرش دين مي‌گويد: اگر به کسي بگوييم چرا در دين مجاهده نمي‌کني و با تحقيق و دانش از تقليد پدران خود بيرون نمي‌آيي و مثل کساني شده‌اي که قرآن آنها را مذمت مي‌کند که مي‌گفتند ما از آيين پدران‌مان پيروي مي‌کرديم (29)، پاسخ مي‌دهد: من در مورد دينم يقين حاصل کرده‌ام و مذمت قرآن در حق کساني بود که بدون يقين پيروي مي‌کردند. شيخ هادي چنين فردي را مورد خطاب قرار مي‌دهد که‌ اي بيچاره آنها هم مثل تو يقين داشتند. ولي منشأ آن يقين، اوهام ايشان بود که از پدرانشان رسيده بود. پس به عقلت رجوع کن مجاهد اولاً نبايد از قبل، مذهبي يا اعتقادي را انتخاب کرده باشد و سپس براي آن به دنبال دليل بگردد، زيرا تعقل خاطر و محبت به آن مذهب و راه در خاطرش هست و الا ضرورت ندارد شخص طالب دليل و استدلال، حتماً به همان مذهب و راهي که از قبل انتخاب کرده جهت پيدا کند بايد به اين صورت طالب دليل باشد که هر چه آن دليل اقتضا کند آن را حق بداند و به آن مسير برود و وحشت نداشته از اينکه دليل و استدلال، او را به مسيري راهنمايي کند که بر خلاف طريقه و راهي است که در دست دارد و از قبل آن را پذيرفته، بلکه بايد متابعت دليل کند و به هر چه آن دليل اقتضا کرد گردن نهد و در خيال خود نگذارند اگر طريق ديگر را اختيار کنم مبادا اتفاق نادرستي رخ دهد، و پس از آنکه به دنبال دليل رفت دليل را به آن اوهامي که ذکر شد رد نکند. بلکه ردِّ دليل صرفاً با دليلي قوي‌تر از آن جايز است. گاه عذر مي‌آورد که در ميان اين مذاهب و ملل مختلف و متعدد و متکثر چگونه مي‌توانم يقين حاصل کنم. بيچاره تو به سبب آسودگي و راحت‌طلبي خودت دنبال امري نرفته و مطلبي نفهميده و دليلي نديده‌اي و به اين بهانه در نزد خدا خود را معذور مي‌داري، در حالي که معذور نخواهي بود، الآن نمي‌تواني قضاوت کني، چه بسا بعد از رفتن دنبال دليل، اطمينان و يقين برايت حاص مي‌شد. بلي آنچه در خاطرت مکنون‌تر است آن است که مي‌ترسي اگر دنبال استدلال و برهان بروي و طريق ديگري به نظرت جلوه کند به آتش جهنم گرفتار شوي يا در نزد خلق رسوا شوي، و گاهي مي‌گويند در اصول دين چون باب علم مفسد است و يقين نمي‌توان حاصل نمود ظن کافي است، بلکه مي‌گويند: عقل به کفايت ظن حکم مي‌کند. (30)
شيخ هادي اين مسئله را رد مي‌کند که استفاده از عقل تنها در امور فرعي دين جايز است زيرا او اعتقاد دارد اگر کسي اصول دين را با دانش و تعقل نشناسد در واقع آن دين را به درستي نشناخته و تنها از روي تصورات و توهمات خود را يا از روي سخن بزرگان، آن دين را پذيرفته و شيخ اساساً با اين چنين دين‌باوري مخالف است. وي معتقد است در پذيرش آيات قرآن نيز بايد عقل را به کار انداخت و با استفاده از قدرت تعقل بايد کلام حق را دريافت. علاوه بر آن بسياري از امور دين و حتي سيره‌ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را نيز بر اساس قدرت عقلاني قابل توجيه مي‌داند و نيازي نمي‌بيند به غيرِ دلايل عقلاني استناد شود؛ از جمله مي‌گويد: اشخاصي از اهل کتاب و مشرکان را که حضرت خاتم گشتند يا در صدد حمله و آزار آن حضرت و مسلمانان بودند و به خاطر دفاع از خود و مؤمنين با آنان مقاتله و مجاهده مي‌نمود يا مفسد في‌الارض بودند و رفع فساد جز به کشتن آنان انجام نمي‌شد و هر د را عقل حکم مي‌نمايد. (31)
شيخ هادي يکي از مهم‌ترين موانع را براي رسيدن به تعقل و عقلانيت، اوهام و خرافاتي مي‌داند که در ميان مردم و در همه اديان تا حدود زيادي رايج است. او به شدت با پيرايه بستن به اعتقادات مذهبي مخالف است و با استدلال‌هاي واهي و خرافي براي اثبات حقانيت تفکر مخالف است و اين گونه روش‌ها را جاهلانه مي‌داند و از کساني که براي اثبات حقانيت يا مذهب خود کرامات واهي و خرافي ادعا مي‌کنند، انتقاد مي‌کند. شيخ اعتقاد دارد تا زماني که شخص از اوهام بيرون نيايد حتي پيامبران نمي‌توانند براي هدايت او کاري انجام دهند و به نقل از حضرت عيسي (عليه السلام) مي‌گويد فرد دو تولد دارد يکي تولد جسماني و ديگر تولد روح، و تا زماني که اين تولد روح صورت نگيرد فرد نمي‌تواند به هدايت دست يابد. (32) بدين ترتيب شيخ هادي رهايي از اوهام و خرافات و عقل‌گرايي را به عنوان محور انديشه‌هاي خود قرار مي‌دهد. البته شيخ يکي از عوامل حاکميت اوهام و خرافات بر اذهان و افکار مردم را وعاظ و مبلغان اجتماعي مي‌داند که اجازه سؤال کردن و انديشيدن را به مردم نمي‌دهند.

2. علم و تحقيق

در بحث علم و تحقيق، نجم‌آبادي به شيوه‌ي بي‌طرفانه‌اي اعتقاد دارد که محقق و جوينده‌ي علم را به حقيقت برساند و معتقد است اگر از قبل در فضاي جهت‌دار، کار علمي صورت گيرد يا آموزه‌هاي خاصي مدنظر باشد، طبيعي است که نتايج هم به آن سمت سوق داده خواهند شد. او توضيح مي‌دهد که هر کس در هر دين و طايفه‌اي که نشو و نما کرده آن را تأييد مي‌کند و به آن گرايش وارد مي‌شود حتي اگر در اقليت باشد؛ بنابراين يکي از امراض و آفت‌هاي دانش و فهم «حب نشو» است، بدين معني که هر کس در هر طايفه، قبيله، شهر و آييني که متولد مي‌شود بر همان طريق به پيش مي‌رود و رشد مي‌کند اگر بخواهد خارج شود مورد سرزنش قرار مي‌گيرد و در چنين مواردي است که قرآن در وصف مؤمنان مي‌فرمايد از سرزنش سرزنش‌کنندگان نمي‌هراسند. (33) هر مذهب و اعتقادي وقتي کتابي در تأييد خود مي‌نويسد همگان بر آن صحه مي‌گذارند و مدح مي‌کنند و بر آن حاشيه مي‌نويسند و اگر کسي از موافقان در ردِّ برخي از مباحث خودشان مطلبي بنگارد مورد طرد و رد قرار مي‌گيرد، و اين‌گونه موضع‌گيري‌ها به دليل «حب نشو» است نه آنکه دانش و حقيقت ايجاب کرده باشد. به همين دليل برخي افراد کتاب‌هاي بسياري به چاپ مي‌رسانند و براي تبليغ مذهب و راه خود در مناطق ديگر پخش مي‌کنند و بسيار تلاش مي‌کنند تا مردن به راه آنها بگروند ولي نتيجه‌اي ندارد، چون اين علم مفيد نيست و براي طرف مقابل مسبوق به شبهه است. نجم‌آبادي در نهايت نتيجه مي‌گيرد که تمام نوشته‌ها و گفت و گوها از روي غرض و پيش‌فرض‌هاي قبلي است و تا افراد اين اغراض و قضاوت‌هاي از پيش تعيين شده را از بين نبرند گفت و گو و نوشتن فايده‌اي در رشد و تعالي نخواهد داشت. او که از اين حالت به مرض نفساني ياد مي‌کند معتقد است براي درمان اين مرض، اولاً فرد بايد به اين حالت خود پي ببرد و بداند که دچار چه آفتي است ثانياً هيچ غرض و هدفي جز يافتن حق و حقيقت و رد کردن باطل نداشته باشد. (34) از ديگر موانع درک حق و حقيقت، حب رياست، حبِّ مال، حبِّ عيال و مواردي از اين قبيل است که از طريق دو عامل «هوي» و «وهم» مانع درک حقيقت مي‌شود. (35) همه تعصب دارند که هر کس تعصب خود را از دين و تعصب ديگران را از شيطان مي‌داند. (36) به نظر نجم‌آبادي اوهام نيز مثل حقايق در ذهن رسوخ مي‌کند به گونه‌اي که فرد خود را حقيقت مطلق مي‌پندارد و تا سر حد جان بر آن پاي مي‌فشارد که در نتيجه مانع هرگونه گفت و گو مي‌شود. (37)

سياست و حکومت

1. جايگاه حکومت

از نظر شيخ هادي حکومت و سلطنت امر بسيار خطيري است که ضرورت‌ها و ويژگي‌هاي خاص خود را مي‌طلبد. اين خطير و مهم بودن از اين جهت است که به امور ديگران مي‌پردازد. شيخ هادي معتقد است همچنان که پيامبري که سلطنت دارد جايگاهش بالاتر از پيامبري است که سلطنت ندارد، در عرصه‌هاي سياسي اجتماعي نيز جايگاه عالمي که در جايگاه قاضي فصل خصومت مي‌کند بالاتر از عالمي است که بين مردم قضاوت نمي‌کند، و جايگاه عالمي که تدريس مي‌کند و براي مردم فتوي مي‌دهد بالاتر از جايگاه عالمي است که صرفاً در جهت کمال خود به تحصيل و تحقيق مشغول است؛ بنابراين هر کس با مردم و جامعه سروکار دارد و به امور سياسي اجتماعي مي‌پردازد جايگاهش خطير‌تر و بالاتر است و در رأس آنها حکومت قراردارد، اما به همان نسبت ويژگي‌هاي مهم‌تري نياز دارد که از جمله مهم‌ترين آنها نخست بي‌توجهي به هوي و هوس و خواسته‌هاي دروني است؛ دوم نداشتن حب رياست و به حکومت علاقه‌مند نبودن، تا افراد براي کسب آن به هر اقدام غير اخلاقي دست نزنند، و سوم بدون علم و دانش کافي سخن نگويد، چون اين خطر وجود دارد که حق و باطل را جا‌به‌جا کند، و چهارم که البته با مورد سوم ارتباط دارد اين است که حاکم و رده‌هاي مختلف حکومت، در امور سياست و حکمراني متخصص، و به شيوه‌هاي سياست و حکمراني و چگونگي انتظام امور خلق آگاه باشند. در اسلام گفته‌اند قاضي در لبه پرتگاه جهنم قرار دارد چون احتمال لغزش او به يکي از دو طرف دعوي وجود دارد، در حالي که حاکمان و مديران با انبوهي از مردمي ارتباط دارند که تدبير امورشان به عهده حاکمان است، پس حساسيت و خطر جايگاه حاکمان بيشتر از قاضي است. از نظر شيخ هادي غافل بودن حاکمان از احوال مردم جامعه خود، تقصير و کوتاهي بزرگي است. نکته ديگري که شيخ هادي به آن اشاره مي‌کند اينکه اگر حاکماني هوي و هوس و حب رياست نداشته باشند ولي به کيفيت حکمراني و زواياي پيچيده‌ي سياست و حکومت آگاه نباشند ضرر آنها از نفعشان بيشتر است. (38) شيخ هادي کمال انسان را که مطلوب خداوند است به سه چيز مي‌داند که مورد اول و سوم آن به طور مستقيم در عرصه‌ي سياست و اجتماع تجلي پيدا مي‌کند و ارزش بالايي دارد. نخست تهذيب اخلاق و پايبندي به اصول اخلاقي و متخلق شدن به اخلاق حسنه، دوم معرفت الهي، و مؤثر دانستن ذات خداوند در وجود خود و ديگران، سوم انجام اعمال نيک که عقل به خوب بودن آن، حکم مي‌دهد و دوري از اعمال زشتي که عقل آنها را قبيح مي‌شمارد و البته اخلاق نيز در اينجا نقش مهمي دارد. (39)

2. عدالت

شيخ هادي با اشاره به اين نکته که در اوايل اسلام، افرادي از کفار به دين اسلام در مي‌آمدند و در عصر حاضر عده زيادي از مسلمانان زندگي در بلاد کفر را بر ماندن در کشورهاي اسلامي ترجيح مي‌دهند، معتقد است که اين امر به اين دليل است که در گذشته عدالت در جوامع اسلامي برتر از ساير کشورها بوده و در حال حاضر يکي از مشکلاتي که گريبان جوامع اسلامي را گرفته بي‌عدالتي است که باعث نگاه بدبينانه‌ي مردم به دين اسلام نيز شده است:
«در اوايل اسلام، از اهل ملل خارجه چون در تحت حکم اسلام در مي‌آمدند و محاسن اسلام و عدالت نظم اهل اسلام و رفتار ايشان را با خارجه و داخله ملاحظه مي‌نمودند، راغب به اسلام مي‌شدند، بلکه در تحت حکم اسلام بودن را خوش‌تر از تبعيت کفار مي‌داشتند بلکه خود را از تبعيت کفار خارج مي‌نمودند، تابع اسلام مي‌شدند به جهت عدالت و حُسن سياستي که در اهل اسلام مشاهده مي‌نمودند، بزرگان دين از مسلمين به ادله و بينات و براهين بعضي را به تدريج قلباً مايل به اسلام مي‌نمودند. همه در مقام تسليم بودند و راضي به حکومت اهل اسلام بودند، ولي مؤمن نبودند، اجبار بر ايمان هم نبود هر کس معتقد مي‌شد، قلباً مي‌گرويد و هر که نمي‌شد بر حالت کفر خود باقي بود، در رفاهيت و آسودگي بود بهتر از زماني که در تحت حکومت و سلطنت کفار بود از اين جهت فرمودند «الاسلام يعلو و لايعلي عليه». (40)
به نظم نجم‌آبادي علوِّ اسلام به اين دليل بود که در جامعه اسلامي بهتر از سايرين رفتار مي‌کردند چون عدالت و سياست بزرگان اسلام براي مردم خوش‌تر از رفتار ساير سلاطين بود و بر شوکت اسلامي مي‌افزود و از شوکت سايرين مي‌کاست. اين نوع رفتار به اين دليل بود که به قرارداد مؤسس اسلام رفتار مي‌نمودند. حال چه شده که کفّار بر اهل اسلام در بلاد ايران تفوق و برتري پيدا کرده‌اند و مردم ايران از کفار تبعيت مي‌کنند بلکه تمايل دارند در بلاد ايشان سکني گزينند، اين نيست مگر به جهت آنکه عدالت در بلاد ايشان بيشتر و خلق در حکوت آنان آسوده‌تر هستند، و اموال و نفوس در تحت حکومت ايشان محفوظ‌تر است. نجم‌آبادي ادامه مي‌دهد مؤسس دين مبين اسلام صاحب شرع و سلطنت هر دو بود، هرگاه از قوانين سياسي آن بزرگوار پيروي کنيد مردم داخل و سکنه خارج آسوده و مرفه‌الحال و با ثروت، و بزرگان در عزت و شوکت و علو خواهند بود؛ (41) بنابراين شيخ بي‌عدالتي موجود در جوامع اسلامي را به دليل دين اسلام نمي‌داند، بلکه اعتقاد دارد خداوند با عنايتي که به رسول خود داشته، شرايطي را در دين اسلام قرار داده که هيچ آيين ديگري نمي‌تواند آسايش، امنيت و عدالت را همانند اين دين براي انسان‌ها فراهم کند، به عبارت ديگر آنچنان سلطنت و بزرگي دنيوي خدا به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) کرامت فرموده بود که بتواند رفع ظلم و فساد از خلق نمايد و قوانين عدالت و سياست را چنان بيان کند و در مقام عمل خود و اصحابش رفتار کنند که سلاطين کفر نتوانستند چنان قانون و شيوه‌اي در سياست قرار دهند که بيش از قانون اسلام خلق را آسوده نمايند؛ بلکه مردم در تحت سياست و قوانين اسلام آسوده‌تر بودند. هر کس قانون سياسي و آسايش خلق را در کمال نظم و عدالت بيان نمايد روشن مي‌شود که ديگر راهي و دليلي براي تسلط سلاطين بر مردم وجود نخواهند داشت پس خداوند در قرآن فرمود: و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلطي نداده است. (42)
بنابراين شيخ اعتقاد دارد مشکلات امروز جامعه بر اثر انحرافاتي است که ما از قوانين اسلامي و تعاليم پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) داشته‌ايم و چنانکه خواهيم گفت چاره کار را نيز در بازگشت به اسلام راستين مي‌داند.

3. آزادي

اغلب مورخان بر اين نکته تأکيد کرده‌اند که شيخ هادي از نخستين کساني است که در انتشار افکار آزاديخواهي در ميان مردم ايران مؤثر بوده و رمز موفقيت و پيروزي مردم را در برابر استبداد در بيداري افکار عمومي نسبت به حکومت استعماري قاجار مي‌دانست. (43) البته نبايد آزاديخواهي شيخ را صرفاً در مبارزه با استبداد داخلي و خارجي قلمداد کرد بلکه علاوه بر آن از جمله نخستين کساني است که دنبال آزادي بيان و عقيده در ايران بود و به ويژه با عنايت به عقلانيت‌گرايي که بر آن اصرار مي‌ورزيد، منظور او از آزادي، آزادي جسم نبود بلکه به دنبال آن بود که در ايران انسان‌ها با بيان اعتقادات خود به دور از اينکه ملامت و تکفير شوند يا تحت مجازات قرار گيرند به آگاهي دست پيدا کنند و نبود اين نوع آزادي را در ايران يکي از عمده‌ترين دلايل عقب‌ماندگي در اين سرزمين مي‌داند. نجم‌آبادي به شدت با تکفير مخالف است؛ به ويژه تکفيري که به عنوان يک سلاح در دست برخي از افراد، برخاسته از انگيزه‌هاي سياسي باشد که طبيعتاً مانع آزادي بيان و اعتقاد مي‌شود. شيخ هادي معتقد است که همگان در گفتار آزادند و هر کسي بايد بتواند با آزادي سخن گويد:
«اگر کسي حرف حق زند و بخواهد از خواب غفلت بيدارت نمايد و متنبهت سازد چون مخالف هوا و همت[ت] باشد، تکفيرش مي‌کني و درصدد... قتلش بر مي‌آيي و حکم به نفي بلدش مي‌نمايي، اثر اين کارها اين ذّلت‌هاست که از غضب الهي است». (44)
البته خود شيخ در طول زندگي همواره در تلاش براي دستيابي به اين آزادي بود اما با توجه به شرايط آن دوران امکان برخورداري از اين آزادي را در جامعه نيافت، و از طرف سيد صادق طباطبايي مجتهد وقت (پدر سيد محمد طباطبايي از پيشگامان نهضت مشروطيت) تکفير شد. هر چند دلايل فقهي اين تکفير به درستي روشن نيست اما ظاهراً نوانديشي و آزاديخواهي شيخ سبب اين تکفير شده است، (45) اما شيخ‌ هادي هيچ‌گاه از حربه تکفير عليه هيچ کس حتي دشمنانش نيز استفاده نکرد زيرا اساساً به اين امر اعتقاد نداشت.

تواضع و تعامل اجتماعي

از مواردي که شيخ به آن اهميت مي‌داد ايجاد برابري در ميان کساني که حداقل با او در ارتباط بودند و تواضع در تعامل با طبقات پايين جامعه بود. او با اعتقاد به مساوات، هميشه خود مساوات را رعايت مي‌کرد. وقتي برايش عبايي گرانبها هديه آورده بودند، دستور داد آن را در بازار فروخته و با پولش پانزه نيم‌تنه پوستي خريداري کردند، يکي از آنها را خود برداشت و بقيه را بين مستمندان تقسيم کرد. (46) در مورد تواضع و ساده‌زيستي شيخ نمونه‌هاي فراواني ذکر کرده‌اند از جمله اينکه روزي در خانه‌اش ميهماني فقرا بود، براي هر سه نفر يک سيني خوراک آوردند، و هر سه نفر دور يک سيني غذا نشستند و سرگرم خوردن شدند. سيني جداگانه‌اي پيش آقا نهادند. يکي از اعيان شهر به وطر اتفاقي به ديدار شيخ آمده بود کنار سيني وي نشست. ناگاه بي‌نوايي هم از راه رسيد و منظره سيني خوراک‌ها را ديد که هر سه نفر دور يک سيني نشسته‌اند، فقط سيني خوراک آقا را دو نفري ديد؛ براي تکميل حد نصاب رفت و در کنار آن ثروتمند نشست. مرد اعيان ديد عجب اشتباهي کرده و در چه صحنه غير قابل تحملي گرفتار شده است، شايد سابقه نداشت که در همه عمر با چنين ژنده‌پوشي همنشين شده باشد، چه رسد هم خوراک شود ... آن فرد غني تدبيري کرد و به مرد فقير که در کنارش نشسته بود پرسيد: آيا تو تنها زندگي مي‌کني؟ گفت نه مادر پيري دارم که ناتوان و عاجز است. آن اعيان قسمتي از خوراک را در ظرفي جدا ريخت و گفت: برخيز و اينها را به نزد مادرت ببر و با هم غذا بخوريد که ثواب دارد. از اين طريق او را از کنار سفره بلند کرد. شيخ که اين منظره با را ديد گفت: آي آقا، غذا و پول را به مادرت برسان و زود بيا اينجا، ما غذا نمي‌خوريم تا تو برگردي و با ما هم خوراک شوي. معطل نشو و زود بيا جناب‌خان گرسنه است. آن فرد شادان و خندان خود را به مادر پيرش رساند، غذا را داد و دوان دوان بازگشت و در خوراک با آقا و اعيان شريک شد. (47)
شيخ هادي نه فقط در نظر بلکه عملاً خود را پايبند به مساوات و برابري مي‌دانست و در پذيرش افراد از اديان و فرق مختلف و از اعيان و اشراف گرفته تا مردم فقير بدين‌گونه عمل مي‌کرد و تبعيضي ميان آنها قائل نمي‌شد. حتي اين موضوع شامل شخص شاه نير مي‌شد به گونه‌اي که شيخ در طول دوران زندگي‌اش هيچ‌گاه به ديدار شاه و ساير درباريان و شاهزادگان نرفت، اين در حالي بود که در آن زمان رسم بود در اعياد ملي و مذهبي برخي از روحانيون به ديدار شاه مي‌رفتند. سرانجام ناصرالدين شاه تصميم گرفت که خود به ديدن شيخ برود اما شيخ در پذيرش شاه هيچ تفاوتي با ساير اشخاص قائل نشد چنانکه تقي اعلم السلطان در خاطرات خود مي‌نويسد: چون شيخ هادي از علماي بزرگ و وارسته بود و هيچ‌وقت به ديدن شاه نرفته بود، شاه روزي سوار بر اسب بر منزل شيخ هادي رفت. اتفاقاً شيخ خادي در صحراي پشت خانه‌اش روي ريگ‌ها نشسته بود و جمعي از علاقه‌مندان او از جمله ميرزا عيسي وزير و ساير بزرگان که به او ارادت داشتند، نزد او نشسته بودند. شاه به محض اينکه نزديک شد پياده شده همانجا روي زمين نزد شيخ نشست و گفت شما نزد ما نيامديد، ما آمديدم به ديدن شما. (48) اين موضوع علاوه بر دوري شيخ از دستگاه دربار، نوع برخورد برابر او را با افراد بدون توجه به منصب و مقام دنيوي آن مي‌رساند.

پيوند دين و سياست

در مورد نسبت دين و سياست، شيخ هادي معتقد است در اسلام جدايي و تمايزي بين دين و سياست وجود ندارد، هر چند ممکن است اين امر لزوماً در مورد ساير اديان صادق نباشد چنانچه شيخ اشاره مي‌کند حق سلطنت (حکمراني بر امور دنيوي) به حضرت عيسي (عليه السلام) داده نشد اما به پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) اين حق داده شد.
«به حضرت عيسي سلطنت دنيويه عطا نشد يعني مأمور به سياست خلق نبود چنانچه مرقوم شده به او عرض شد حکم بفرمائيد جزيه به قيصر ندهيم. فرمود: ديناري آوردند پرسيد چه بر آن نوشته شده است. گفتند اسم قيصر است پس فرمود آنچه از آن قيصر است به او دهيد و آنچه خدايي است به من دهيد. پس حضرت خاتم قائم بود به امر نبوت و سلطنت، به امر نبوت مردم را به خدا مي‌رساند و به امر سلطنت نظم امور دنيويه ايشان را مي‌داد. لهذا اکتفا به جزيه مي‌نمود از اهل کتاب، و ايشان را امان مي‌داد و بعضي از منافقين که از حال ايشان مطلع بود اکتفا به ظاهر اسلام ايشان مي‌نمود و متعرض ايشان نمي‌شد. چون غرض آن حضرت در مقام نظم سلطنتي اجتماع و اتحاد کلمه بود که همه در تحت قانون باشند و فسادي ظاهر نشود و از براي مؤمنين به آن حضرت نيز مراتبي از ايمان بود». (49)
و در جايي ديگر مي‌نويسد: سلطنت بر خلق از جانب خداوند به حضرت خاتم (صلي الله عليه و آله و سلم) داده شد. آن حضرت هم پيغمبر بود و هم سلطان، و آداب سلطنت و سياست و رياست بر خلق و قوانين آن را بهتر از قوانين و سلاطين سابق مقرر فرمود تا زماني که مردم به قوانين مقرر شده توسط آن بزرگوار رفتار مي‌کردند. مردم، زيردستان، فقرا و ضعفا از اهل اسلام و کفار آسوده و مرفه الحال مي‌باشند، اما اگر انحراف ورزند در تنگي و ذلت و مکنت خواهند افتاد چنانکه حال در هيمن وضعيت به سر مي‌برند. سلطنت امر ساده و آساني نيست که به حضرت خاتم (صلي الله عليه و آله و سلم) داده شده باشد يا از فوايد دنيوي تلقي شود که به شخص سلطان داده شده بلکه تالي نبوت است اگر از جانب حق باشد، و متابعت هوي در آن جايز نيست و سلطان بايد در رفع ظلم و برآوردن نيازهاي خلق بر آيد و غرضش انتظام عالم و آسودگي مردم کشورش باشد. پس پيغمبري که سلطنت و نبوت هر دو به او داده شده از اين جهت که هر دو امر را داراست اشرف از آن پيغمبري است که يا به دليل ناتواني يا به ميل و رغبت متصدي سلطنت نشده، زيرا يا طالب آسودگي بوده يا مصلحت الهي در سلطنتش نبوده و به او داده نشده و اين سلطنت جزء اعظم يکي از دو امري است که فرموده‌اند اصل دين است و يکي از آنها خواستن براي همسايه - و ديگران - است آنچه از براي خود مي‌خواهد. حال اگر سلطان، براي خلق بي‌نيازي و ثروت و عزت و آسودگي و رفع ظلم را خواست در اصل يک بخش مهم از يک رکن دين را به جا آورده پس سلطنتي که در آن عدالت و سياست حقه بوده باشد و به امر الهي و حکم عقل رفتار شود از سلطنت الهيه است. (50)
فقرات فوق اعتقاد شيخ را به حق حاکميت سياسي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نشان مي‌دهد و اينکه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) رهبر ديني و دنيوي مردم در زمان خود بوده و در اسلام جدايي بين دين و سياست وجود ندارد. شيخ هادي با يادآوري اهميت و جايگاه خطير «سياست» معتقد است اگر کسي نتواند بايد از پذيرفتن اين منصب‌ها خودداري کند:
«خطر سلطان و والي اعظم از خطر قاضي و عالم است چون قاضي در مورد محل ترافع مترافعين مواظب حال مترافعين را بايد داشته باشد و حيف و ميلي از او نسبت با ايشان در امر تدافع نشود. اما سلطان و والي در تمام امور و مهام و حوائج تمام زيردستان بايد مواظبت نمايند و تغافل نورزند عاقل اگر در خود قابليت اين امور و رياست‌ها را مي‌بيند اقدام نمايد و به نحوي که بايد و شايد رفتار نمايد و الا زيان کار است. از حالت سابقين نقل مي‌شود که بعضي چون خود را قابل قضا نمي‌دانستند، اقدام نمي‌کردند يا اعراض مي‌نمودند و همچنين بعضي از ولات». (51)

نقد فرهنگ سياسي اجتماعي ايران

نجم‌آبادي به نقد فرهنگ سياسي اجتماعي ايران مي‌پردازد و بحث خود را از اينجا آغاز مي‌کند که در نزد تمام دولت‌ها و ملت‌ها کمال ذلت را داريم و هيچ اعتباري براي ما باقي نمانده است. عصيان و تعّدي مي‌کنيم، سخنان الهي را به رأي و وهم خود تفسير مي‌کنيم، و اصل و حقيقت آن را در جهت خواست خود پايمال مي‌کنيم، و اگر کسي حرف حقي بزند و بخواهد ما را نسبت به رفتارمان متنبّه سازد تکفيرش مي‌کنيم و در صدد آزار و قتل او بر مي‌آييم، نتيجه‌ي اين کارها غضب الهي و آن ذلتي است که دچارش شده‌ايم، و در پيش ساير ملت‌ها و دولت‌ها اسم ايران به خواري برده مي‌شود. نجم‌آبادي سپس تنبه مي‌دهد و شايد منظوري حاکمان زمان باشد که بين تو که هستي؟ تو همان مسلمان و پيرو محمد بن عبدالله هستي که تمام دولت‌ها و ملت‌ها را در هم شکستي و همه را تابع خود ساختي، ولي الان از بي‌عقلي به اين خوش‌دل شده‌اي که تعدادي از افراد، تو را تعظيم و تکريم مي‌کنند، و از بي‌عقلي و بي‌غيرتي مي‌گويي چرا من پنج روز دنيا خود را به زحمت اندازم و از بهره‌هاي دنيوي دست بکشم، در حالي که اگر عقل و ايمان داشتي بر عکس مي‌گفتي پنج روز دنيا بايد از لذت و دنيا دست بردارم و در صدد تحصيل عزت و شوکت اصلي خود برآيم و بر زيردستان و مردم ترحم مي‌کردي و تلاش مي‌نمودي تا همه مرفه شوند. او معتقد است به معني واقعي بايد از ظلم و فساد و هواپرستي دوري کرد وگرنه اسلام صوري و سلطنت و سياست بي‌عدالت جز هلاکت نتيجه‌اي ندارد. (52) نجم‌آبادي سپس اين ديدگاه را رد مي‌کند که کسي به بندگان خدا ظلم کند و مرتکب گناه شود و حقوق ديگران را ناديده انگارد، سپس دلش خوش باشد که چون در مجلس امام حسين (عليه السلام) شرکت و گريه کرد و ديگران را گرياند يا چون ولايتش صحيح است، بقيه گناهان او بخشيده مي‌شود و به بهشت مي‌رود. نجم‌آبادي همچنين اين سخن را رد مي‌کند که مي‌گويد دوستي علي نيکي‌اي است که هيچ گناهي آن را خدشه‌دار نمي‌کند حتي اگر کسي زنا و دزدي کند. (53) زيرا عارف به حق علي به پيرو او بودن، اولين التزامش اين است که فرد مرتکب ظلم و گناه نشود.
نجم‌آبادي معتقد است رعايت حال ضعيفان و زيردستان و رفع فساد از خلق و حلّ مشکلات مردم، آن چيزي است که مورد رضايت خداوند است و به حکم عقل و نقل، داراي نتايج خوبي است و اجرا و پاداش بر آن مرتبت مي‌شود، چه از مسلمان و متدين باشد چه از کافر و بي‌دين، و اين شيوه از همه به ويژه از سلاطين پذيرفتني است. نجم‌آبادي تصريح مي‌کند که حاکمان نبايد صرفاً به فکر خود و غافل از مردم باشند، بلکه به حکم عقل و نقل، حاکمان بايد از امور مردم مطلع باشند و به واسطه يا بي‌واسطه يا از طريق افراد امين و بدون غرض، وضعيت مردم به اطلاع آنها رسانده شود. (54) او سياست را در صدر اسلام يادآور مي‌شود که تمام همّ حاکمان و مديران رسيدگي به امور مردم بود ولي در زمان او تمام همّ و غمّ حاکمان و مديران منافع خودشان است و امور مردم پيش نمي‌رود. (55)

مواضع سياسي

1. تحريم تنباکو

شيخ هادي از جمله روحانياني بود که در واقعه تحريم تنباکو سهم شاياني داشت. (56) يکي از امتيازاتي که در حکومت ناصرالدين شاه به بيگانگان واگذار شد امتياز توتون و تنباکو به انگليس بود. در آن زمان يکي از پُرسودترين تجارت‌هاي داخلي در ايران، خريد و جمع‌آوري توتون از روستاهاي زير کشت و حمل و فروش آن در مناطق مختلف کشور از جمله تهران بود. اما اين امتياز به موجب قراردادي به يک کمپاني انگليسي به نام رژي واگذار شد و اين کمپاني انحصار خريد و فروش تنباکو را در ايران به دست آورد. پس از اعلام فرمان انحصار توتون، بازرگانان ملّي که از اين طريق ورشکست مي‌شدند، چاره‌اي جز پناه بردن به روحانيون نداشتند؛ از طرفي با واگذاري اين امتياز، تعداد زيادي فرنگي از زن و مرد، تحت عنوان کارکنان اداره رژي به ايران آمدند و چون فرهنگ کارکنان اروپايي مغاير با بينش‌هاي مذهبي جامعه و مردم بود، روحانيون از اين وضع نيز احساس خطر کرده در مقابل آن موضع‌گيري کردند که در نهايت به صدور فتوايي از سوي ميرزا محمد حسن شيرازي مرجع وقت شيعه در مورد تحريم تنباکو منجر شد. (57) نجم‌آبادي به طور مستقيم در اين جنبش دخالت نکرد اما در دو مورد موضع‌گيري منطقي از خود نشان داد:
1. در مورد استعمال دخانيات، ايشان برخلاف ساير روحاينون حرمت استعمال دخانيات را دائمي دانسته و محدود به زمان خاصي نمي‌داند. گفتني است روحانيون معمولاً عليه مفاسدي که به صراحت در قرآن يا اخبار و احاديث حکمي در مورد حرمت آنها صادر نشده اقدام نمي‌کردند، و استعمال ترياک، افيون، دخانيات و مشتقات آنها هيچ‌گاه در گذشته حرام نشده بود. شيخ هادي شايد نخستين روحاني است که با نتيجه‌گيري عقلي از منابع فقهي، حرمت دائمي استعمال دخانيات را اعلام کرده است. (58)
2. هر چند ايشان در مجالس شور و مشورت علما در باب تحريم تنباکو شرکت نمي‌کرد اما پيام فرستاد که حاضر است در صورت خروج روحانيون از تهران به عنوان اعتراض، ايشان نيز آنان را همراهي کنند. ناظم‌الاسلام کرماني نويسنده تاريخ بيداري ايرانيان که خود از جمله شاگردان نجم‌آبادي است مي‌نويسد:
«... مرحوم حاج شيخ هادي نجم‌آبادي هم در مجالس مذاکره حاضر نشد، لکن پيغام داد من استعمال دخانيات را مطلقاً حرام مي‌دانم، مخصوص به وقتي دون وقت نيست و اگر بناي آقايان بر حرکت از تهران و مهاجرت به عتبات شد، اول کسي که او را بر دوش کند و با پاي پياده مهاجرت کند، من مي‌باشم. بنده نگارنده در مجلس مرحوم حاج شيخ هادي بودم که اين مذاکره را فرمود». (59)

2. واقعه قتل ناصرالدين شاه

در مورد نقش شيخ هادي در واقعه قتل ناصرالدين شاه بايد گفت که شيخ برخلاف سيد جمال تمايل چنداني به انجام اقدامات انقلابي در تغيير حکومت نداشت و به اصطلاحات تدريجي مي‌انديشيد. اما در عين حال ميرزا رضا کرماني با شيخ در ارتباط بوده است. البته هيچ سندي دال بر اينکه شيخ هادي در جريان ترور ناصرالدين شاه نقش داشته وجود ندارد و خود ميرزا رضا نيز ضمن اينکه در بازجويي‌هايش به شدت شيخ هادي را مورد ستايش قرار مي‌دهد، اما در مورد ترور ناصرالدين شاه عنوان مي‌کند که شيخ هادي از اين موضوع بي‌اطلاع بوده است. نکته‌ي مهم اينکه ميرزا رضا پيش از واقعه قتل، دو شب ميهمان شيخ هادي بوده است. پس از قتل ناصرالدين شاه، به فرمان مظفرالدين شاه و يا فتواي برخي از روحانيون، حکم اعدام ميرزا رضا کرماني صادر و اجرا شد. گفته مي‌شود تنها کسي که در ايران به برپايي مراسم مذهبي چهلم براي ميرزا رضا اقدام کرد نجم‌آبادي بود. با اينکه شيخ در قضيه ترور نقشي نداشت اما پس از آنکه در برابر واقعه‌ي انجام شده قرار گرفت با بر پايي مراسم چهلم ميرزا رضا، به بزرگداشت مردي از جان گذشته پرداخت که به قتل مستبد و متجاوز به حقوق مردم مبادرت کرده بود و از وي تجليل به عمل آورد. (60)

3. انديشه اصلاحي و سيد جمال

گاهي گفته مي‌شود بين سيد جمال‌الدين اسدآبادي و حاج شيخ هادي نجم‌آبادي در مورد مسائل سياسي اجتماعي، دو تفکر متضاد وجود داشته است. (61) سيد جمال در برخورد با دستگاه استبدادي، اعتقاد به براندازي سريع حکومت داشت و ظاهراً شيخ هادي يک نگاه اصلاح‌گرايانه را مي‌پسنديد. وي در نخستين روزهاي ورود به تهران با شيخ هادي ملاقات کرد و طي همين ملاقات‌ها به دنبال يافتن راه و طرح و نقشه‌اي براي بيداري ايرانيان و تشويق و تحريک آنان در جهت تحقق آزادي و مساوات و مواردي است که بر پايه اعتقاد اسلامي است تا حکومت مشروطه را جايگزين دولت استبدادي قاجار بکنند. شيخ پيشنهاد کرد که چون مردم سواد ندارند و از سطح بينش و آگاهي پاييني برخوردارند، از فهم سخنان شما عاجزند، چماق تکفير که بزرگترين حربه ناجوانمردانه است بر سر ما کوبند و در کوي و برزن فرياد خواهند آورد که ايها الناس بگيريد که اين هم بابي است؛ بنابراين خوب است که آرام آرام درسي به نام تفسر قرآن مجيد را آغاز کنيد کم کم محاسن آزادي و معايب استبداد را در تفسير کلمات و ِآيات آسماني بيان نماييد، تا گروهي از طلاب به حقايق آشنا شوند. دانش‌پژوهان را پرورش دهيد تا به مرور ايام مقدمات تحول اساسي را در کشور عقب‌افتاده‌ي ايران فراهم کنيد. سيد جمال پند شيخ را نپذيرفت و اعتقاد داشت که ايران به يک انقلاب و خون‌ريزي نياز دارد و تنها با سلطنت يک نظام انقلابي است که مي‌توان به مقصود رسيد. به اعتقاد سيد اگر انقلابي ايجاد نشود و سلطنت قاجاريه منقرض نشود به زودي نام ايران و ايراني از بين خواهد رفت. (62)
چنانکه پيداست انديشه سيد جمال در برخورد با استبداد در تفاوت و شايد در تعارض با افکار شيخ هادي بود زيرا سيد جمال انقلاب را مد نظر داشت و شيخ به دنبال آدم‌سازي در ايران بود. او با برگزاري کلاس‌هاي درس و بحث سياسي در روز و گاهي تا پاسي از شب در جلوي خانه محقرش، سعي مي‌کرد با انواع ديدگاه‌ها و اعتقادات برخورد منطقي و مستدل داشته باشد تا بتواند از اين طريق مردم را آگاه نموده و جامعه را براي ايجاد تغييرات به سمت رهايي از استبداد آماده سازد. به عبارت ديگر مي‌توان گفت انديشه شيخ يک انديشه اصلاح‌گرايانه از پايين به بالا بود اما سيد جمال با نگاه انقلابي، دگرگوني را در رأس جامعه مورد توجه قرار مي‌داد؛ البته روشن است که شيخ هادي نقش انکارناپذيري در انقلاب مشروطيت (63) داشت زيرا بسياري از کساني که در جنبش مشروطه نقش داشتند از جمله سيد محمد طباطبايي، علي‌اکبر دهخدا، ناظم‌الاسلام کرماني، ملک‌المتکلمين و غيره از شاگردان وي بودند و اين نشان مي‌دهد که به قول ميرزا رضا کرماني او «آدم‌سازي» را به خوبي انجام داده است.

4. مبارزه با استبداد داخلي

هر چند شيخ هادي چهار سال قبل از انقلاب مشروطه بدرود حيات گفت و کتاب او تحرير‌العقلاء در سال 1312 ش و چند سال پس از انقلاب مشروطه چاپ و منتشر شد ولي مطالب آن سال‌ها پيش از انقلاب و به وسيله خود شيخ هادي و معمولاً در آستانه منزل او براي مردم بيان شده بود و نقش او در بيداري مردم ايران و مبارزه با استبداد را نمي‌توان ناديده گرفت. (64) نجم‌آبادي به عنوان يکي از روحانيون پيشگام براي زدودن قيد و بند استعمار و استبداد از دامن ايران تلاش‌هاي فراواني کرد و در اين راه مرارت‌هاي نيز تحمل کرد. زندگي وي با سال‌هاي استبدادزدگي و خودکامگي مصادف بود و آنچنان که مسلم است در راه پيروزي ايرانيان که چندي پس از فوت او با محقق شدن پيروزي مشروطه‌خواهان به نتيجه رسيد، تلاش‌هاي بسيار کرد. (65) وي در مبارزه با استبداد معمولاً بسيار صريح و بي‌پرده سخن مي‌گفت و دولت‌مردان را با هر مقام و جايگاه حتي درباريان و شخص شاه را به صراحت مورد انتقاد قرار مي‌داد. او دربار را موجب نکبت و بدبختي ايرانيان مي‌دانست و وابسته بودن دربار بيگانگان را سخت نکوهش مي‌کرد. هاشم محيط مافي از روزنامه‌نگاران عصر قاجار در مورد نقش شيخ در آماده کردن مردم ايران براي مبارزه عليه استبداد مي‌نويسد:
«مرحوم شيخ هادي نجم‌آبادي از علماي روشنفکر بود. اغلب رجال و مردمان فکور دور آقا جمع مي‌شدند. در ضمن بيانات و تقريرات خودشان، با مزاج کلماتي براي بيداري اشخاص و تنبيه آنها اظهار و بيان مي‌نمودند». (66)

جمع‌بندي

شايد بتوان برجسته‌ترين ويژگي شيخ هادي نجم‌آبادي را نگرش عقلاني او به اسلام دانست که در کتاب تحرير‌العقلاء به نحو بارزي قابل مشاهده است. مهم اينکه او تمام مباحث خود را به آيات قرآن مستند مي‌کند يا با دلايل عقلي و گاهي به احاديث و روايات يا وقايع تاريخي به اثبات آنها مي‌پردازد. مباحث کتاب فوق به روشني نشان مي‌دهد که شيخ هادي جلوتر از زمان خود مي‌انديشيده است. شيخ هادي از روحانيون و مجتهدان نوگراي عصر ناصري محسوب مي‌شود که افکارش طيف وسيعي از روحانيون و روشنفکران عهد مشروطه و پس از آن را عملاً تحت تأثير قرار داده است. عدالت، آزادي، عقل‌گرايي و برابري به عنوان ارزش‌هاي اصيل انديشه سياسي شيعه، در انديشه نجم‌آبادي حضوري پُررنگ داشته و جهت‌گيري‌هاي او را در عرصه‌اي سياسي اجتماعي نيز تحت تأثير قرار مي‌دهند. او ضمن مخالفت با استبداد داخلي و استعمار خارجي به عنوان دو معضل اساسي ايران در آن زمان، برخلاف معاصراني چون سيد جمال، روش‌هاي اعتدالي و اصلاح‌گرايانه را ترجيح مي‌داد. شيخ هادي موافقان و مخالفان بسياري داشت و در مورد ارتباط او با برخي جريان‌هاي مخفي مثل فراماسونري سخناني گفته مي‌شود. تعيين صحت و سقم اين موارد و دلايل مخالفت مخالفان، به بررسي‌هاي دقيق و عميق و تحليل‌هاي جامعه‌شناختي و روان‌شناختي نياز دارد که نگارندگان آن را انجام نداده‌اند، اما يک نکته را مي‌توان مسلم دانست و آن اينکه «فرهنگ اميرکبير‌کش ايراني» معمولاً شخصيت‌هاي برجسته‌ي خود را - به ويژه اگر ديدگاه‌هايي متفاوت از سايرين داشته باشند يا بيش از حد متوسط جامعه در عمل و رفتار خود موفق باشند - مورد تهمت قرار مي‌دهد، به تخريب آنها مي‌پردازد يا اگر بتواند مانع کار و پيشرفت آنها مي‌شود.

پي‌نوشت‌ها:

1. دانشيار دانشگاه تهران.
2. پژوهشگر پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري.
3. مقداد روحاني، «مشروطه‌چي عهد ناصري؛ نگاهي ديگر به زندگي سياسي و اجتماعي شيخ هادي نجم‌آبادي»، مجله زمانه، سال سوم، مرداد 1383، شماره 23، صص 40-32.
4. در مورد محل تولّد، او، بين مورخان اختلاف است، برخي محله سنگلج تهران را محل تولد شيخ مي‌داند. ر.ک.، آقا ميرزا ابوالحسن خان فروغي مقدمه بر: شيخ هادي نجم‌آبادي، تحرير العقلاء، به اهتمام: مرتضي نجم‌آبادي، تهران: ارمغان، 1352 ق / 1312 ش.
5. حسين عسگري، «نجم‌آبادي، ستاره‌اي در طوفان»، کيهان انديشه، ش 74، مهر و آبان 1376، صص 198-195.
6. غلامحسين مصاحب، دايرة‌المعارف فارسي، تهران: اميرکبير/ شرکت سهامي کتاب‌هاي جيبي، 1345، ج 3، ص 3228؛ ناصر نجمي، «حاج شيخ هادي نجم‌آبادي، مجتهد، فقيه بزرگ عصر ناصري»، روزنامه اطلاعات، 21 تيرماه 1386، شماره‌ي 21096.
7. عبدالعلي بيدگلي (مؤيد)، ديوان مؤيد، تهران: چاپخانه آقا سيد مرتضي، 1322 ق، صفحات 8-18.
8. «آقا شيخ هادي»، سپيد و سياه، شماره 831، شهريور 1348، ص 57.
9. انجمن آثار فرهنگي، زندگي‌نامه مرحوم شيخ هادي نجم‌آبادي، تهران: انجمن آثار مفاخر فرهنگي، 1385، صص 30-27.
10. ر.ک.، اسماعيل رائين، فراموشخانه و فراماسونري در ايران، تهران: انتشارات اميرکبير، چاپ چهارم، 1357، صص 54 و 523؛ مقداد روحاني، پيشين، شماره 23.
11. علي‌دواني، زندگي‌نامه حاج شيخ هادي نجم‌آبادي و بيست و چهار تن از مفاخر خاندان نجم‌آبادي، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1378، ص 50.
12. محمود مرعشي نجفي، «طريق شيخ انصاري به معصوم»، ترجمه محمد صحتي، نشريه ميراث شهاب، سال پنجم، شماره دوم، 1361، ص 1.
13. شيخ هادي نجم‌آبادي، پيشين، ص 15؛ علي دواني، پيشين، ص 50.
14. محسن الامين، اعيان الشيعه، بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، ج 10، 1403 ق / 1983 م، ص 236؛ شيخ هادي نجم‌آبادي، همان، ص 16.
15. ناظم الاسلام کرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، تهران: اميرکبير، ج 1، 1363، ص 62؛ مهدي بامداد، شرح حال رجال ايران در قرون 12، 13 و 14، تهران: کتابفروشي زوار، چاپ اول، 1347، ص 409؛ ادوارد براون، انقلاب مشروطيت، ترجمه مهدي قزويني، تهران: کوير، ج 1، 1376، ص 62؛ عبدالله رازي، «علماي حقيقي اسلام، حاجي شيخ هادي نجم‌آبادي»، روزنامه رستاخيز، سال اول، شماره هشتم و نهم، 1343 ق.
16. علي‌اکبر دهخدا، مقالات دهخدا، به کوشش: سيد محمد دبيرسياقي، تهران: تيراژه، ج 2، چاپ دوم، 1368، ص 338.
17. حسن مرسلوند، زندگينامه مشاهير و رجال ايران، تهران: الهام، 1373، ص 244.
18. محمد قزويني، بيست مقاله قزويني، به تصحيح: عباس اقبال و پورداود، تهران: دنياي کتاب، ج 1، 1363، ص 30.
19. حسين عسگري، پيشين؛ علي دواني، پيشين.
20. ابراهيم صفايي، تاريخ مشروطيت به روايت استاد، تهران: ايرانيان، چاپ اول، 1381، ص 657.
21. نصرالله صالحي، «موانع اصلاحات سياسي در ايران عصر ناصري»، اطلاعات سياسي- اقتصادي، خرداد و تير 1377، شماره 129 و 130، صص 67-68.
22. شيخ هادي از فقهاي زمان ناصرالدين شاه و از عالمان ديني‌اي بود که با تکيه بر عقل و عقل‌گراي و ضمن تأکيد بر حفظ اصول اسلام، از نوگرايي استقبال کردند و به نکوهش عوام‌زدگي و ضعف خرد در مسلمانان پرداختند. علي‌اکبر عليخاني، «درآمدي بر انديشه سياسي در جهان اسلام»، در: علي‌اکبر عليخاني و همکاران (به اهتمام)، انديشه سياسي در جهان اسلام، جلد اول، تهران: انتشارات پژوهشگاه علوم انساني، فرهنگ و مطالعات اجتماعي، چاپ اول، بهار 1384.
23. عباس مخلصي، «بررسي دو عقلانيت در مشروطيت ايران»، در: مجموعه سخنراني‌ها و مقالات، جريان‌هاي فکري مشروطيت، تهران: مؤسسه‌ي مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي، چاپ اول، بهار 1386، ص 318.
24. مرتضي مدرسي چهاردهي، «آقا شيخ هادي نجم‌آبادي و داستان‌هايي از او»، مجله خاطرات وحيد، تهران، فروردين 1352، شماره 18، صص 87-85.
25. بيشتر مؤلفيني که به ذکر آثاري از شيخ اشاره داشته‌اند و به اين اثر بيست و سه صفحه‌اي که حاوي نکات شرعي ارث و قوانين مربوط به آن است، اشاره نکرده‌اند؛ اين مي‌تواند نشان از کمياب بودن نسخ اين اثر باشد. فهرست کتاب‌هاي چاپي فارسي (از آغاز با آخر سال 1354، براساس فهرست‌هاي بابامشار)، فهارس انجمن کتاب، 3 جلد با اعلام، 1352 ش، ص 1015.
26. علاوه بر آثار ذکر شده، سيد محمد امين، صاحب اعيان الشيعه (که وي را در عراق ديده است) مي‌نويسد: شيخ هادي نوشته‌هاي نيز داشته که ذکري از تعداد و چگونگي اين آثار به ميان نمي‌آورد و زود از آنها گذر مي‌کند. محسن الامين پيشين، ص 238.
27. ر. ک.، فرناز ناظرزاده کرماني، «نقش عقل در معرفت ديني از ديدگاه آيت‌الله شيخ هادي نجم‌آبادي»، روزنامه اطلاعات، شماره 81-80-21179، 26، 27 و 28 مهرماه 1376، ص 6.
28. حسن مرسلوند، حاج شيخ هادي نجم‌آبادي و مشروطيت، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1378، ص 93.
29. بلکه گفتند: إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ، ما پدرانمان را بر آييني يافتيم و مسلماً ما هم با پيروي از آثارشان راه يافته‌ايم. زخرف (43): 22.
30. شيخ هادي نجم‌آبادي، پيشين، صص 19-18.
31. همان، ص 41.
32. همان، ص 39؛ محمد حسن رجبي و فاطمه رؤيا پوراميد (تحقيق و تدوين)، مکتوبات و بيانات سياسي و اجتماعي علماي شيعه، تهران: نشر ني، جلد اول، چاپ اول، 1384، صفحات 392-399.
33. لَا يخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ، المائده (5): 54.
34. شيخ هادي نجم‌آبادي، پيشين، صص 23-20.
35. همان، صص 25-24.
36. همان، ص 53.
37. همان، ص 62.
38. همان، صص 143-141.
39. همان، صص 200-199.
40. اسلام برتري مي‌يابد و چيزي بر آن برتري نمي‌يابد. همان، ص 125.
41. شيخ هادي نجم‌آبادي، پيشين، صص 126-125.
42. لَنْ يجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا، نساء (4): 141. ر.ک.، شيخ هادي نجم‌آبادي، پيشين، ص 128.
43. مهدي ملک زاده، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، تهران: سقراط، 1328، ص 96.
44. حسن مرسلوند، حاج شيخ هادي نجم‌آبادي و مشروطيت، پيشين، ص 66.
45. همان.
46. همان، ص 75.
47. مرتضي مدرسي چهاردهي، سيماي بزرگان، تهران: مؤسسه مطبوعاتي شرق، 1353، ص 286.
48. حسن مرسلوند، حاج شيخ هادي نجم‌آبادي و مشروطيت، پيشين، صص 53-52.
49. شيخ هادي نجم‌آبادي، پيشين، صص 46-45.
50. همان، صص 141-140.
51. همان، ص 143.
52. همان، صص 131-129.
53. همان، ص 134.
54. همان، ص 137.
55. همان، ص 139.
56. حسين عسگري، «شيخ هادي نجم‌آبادي يکي از پيشگامان مشروطه‌خواهي»، در: ناصر تکيمل همايون، مشروطه‌خواهي ايرانيان، تهران: مرکز بازشناسي اسلام و ايران، ج 2، چاپ اول، 1384، ص 50.
57. «بسم الله الرحمن الرحيم-اليوم استعمال تنباکو و توتون بآي نحو کان در حکم محاربه به امام زمان است عجل الله فرجه»، ناظم‌الاسلام کرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، تهران: اميرکبير، 1363، ص 22.
58. حسن مرسلوند، حاج شيخ هادي نجم‌آبادي و مشروطيت، پيشين، ص 40.
59. ناظم‌الاسلام کرماني، پيشين، ص 22.
60. حسن مرسلوند، حاج شيخ هادي نجم‌آبادي و مشروطيت، پيشين، صص 45-44.
61. البته پيرامون ارتباط سيد جمال و شيخ هادي مي‌نويسد: «يکي از اشخاصي که با مقاصد سيد همراه شد، مرحوم نجم‌آبادي بود». ناظم‌الاسلام کرماني، پيشين، ص 82.
62. مرتضي مدرسي چهاردهي، سيماي بزرگان، پيشين، صص 291-290.
63. به رغم عدم نقش‌آفريني مستقيم شيخ هادي در برپايي جنبش مشروطيت، تأثيرات فکري اين آزادانديش را در به تکاپو واداشتن مردم ايران براي احقاق حقوق حقه‌ي خود را نمي‌توان ناديده گرفت. وي در کنار سيد جمال و سيد محمد طباطبايي از جمله سخنگويان اسلامي به شمار مي‌آيند که به عنوان دشمنان حکومت استبدادي زمان، هواخواه قانون، نظم و آزادي شناخته شده‌اند؛ احمد کامراني‌فر، «شيخ هادي نجم‌آبادي و پيش‌درآمدهاي جنبش مشروطيت»، مقاله‌ي ارسالي به دبيرخانه‌ي کنگره بزرگداشت آيت‌الله نجم‌آبادي، هشتگرد، شهريور 1376.
64. عبدالهادي حائري با اذعان به اينکه نقش هادي در بيداري مردم آن زمان مرود اعتراف بسياري از آشنايان به تاريخ نو ايران قرار گرفته است و به آنچه شيخ هادي در کتابش نوشته توجهي نشده، کوشيده است در کتاب تشيع و مشروطيت و در بحث پيرامون نيروهاي ضد روحانيت شيعه، به بحث فشرده‌اي از تحرير العقلاء، بپردازد؛ عبدالهادي حائري، تشيع و مشروطيت، تهران: اميرکبير، چاپ دوم، 1368، ص 7.
65. حسين عسگري، «شيخ هادي نجم‌آبادي يکي از پيشگامان مشروطه‌خواهي»، پيشين، ص 50.
66. هاشم محيط مافي، مقدمات مشروطيت، به کوشش: مجيد تفرشي و جواد جان فدا، تهران: انتشارات فردوسي، ج 1، 1363، ص 50.

منابع تحقيق :
قرآن کريم.
«آقا شيخ هادي»، سپيد و سياه، شماره 831، شهريور 1348.
الامين، محسن، اعيان الشيعه، بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1403 ق / 1983 م.
انجمن آثار مفاخر فرهنگي، زندگي‌نامه مرحوم شيخ هادي نجم‌آبادي، تهران: انجمن آثار مفاخر فرهنگي 1385.
بامداد، مهدي، شرح حال رجال ايران در قرون 12، 13 و 14، تهران: کتابفروشي زوار، چاپ اول، 1347.
براون، ادوارد گرانويل، انقلاب مشروطيت، ج 1، ترجمه مهري قزويني، تهران: کوير، 1376.
بيدگلي (مؤيد)، عبدالعلي، ديوان مؤبد، تهران: چاپخانه آقا سيد مرتضي، 1322 ق.
حائري، عبدالهادي، تشيع و مشروطيت در ايران، تهران: اميرکبير، چ دوم، 1368.
دهخدا، علي‌اکبر، مقالات دهخدا، به کوشش: سيد محمد دبيرسياقي، تهران: تيراژه، ج 2، چاپ دوم، 1368.
دواني، علي، زندگي‌نامه حاج شيخ هادي نجم‌آبادي و بيست و چهار تن از مفاخر خاندان نجم‌آبادي، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1378.
رائين، اسماعيل، فراموش‌خانه و فراماسونري در ايران، تهران: انتشارات اميرکبير، چاپ چهارم، 1357.
رازي، عبدالله، «علماي حقيقي اسلام، حاجي شيخ هادي نجم‌آبادي»، روزنامه رستاخيز، سال اول، شماره هشتم و نهم، 1343 ق.
رجبي، محمد حسن و فاطمه رويا پوراميد (تحقيق و تدوين)، مکتوبات و بيانات سياسي و اجتماعي علماي شيعه، تهران: نشر ني، جلد اول، چاپ اول، 1384.
روحاني، مقداد، «مشروطه چي عهد ناصري / نگاهي ديگر به زندگي سياسي و اجتماعي شيخ هادي نجم‌آبادي»، مجله زمانه، سال سوم، شماره 23، مرداد 1383 ش.
صالحي، نصرالله، «موانع اصلاحات سياسي در ايران عصر ناصري»، اطلاعات سياسي - اقتصادي، خرداد و تير 1377، شماره 129 و 130.
صفايي، ابراهيم، تاريخ مشروطيت به روايت اسناد، تهران: ايرانيان، چاپ اول، 1381.
عسگري، حسين، «شيخ هادي نجم‌آبادي يکي از پيشگامان مشروطه‌خواهي»، در: ناصر تکميل همايون، مشروطه‌خواهي ايرانيان، تهران: مرکز بازشناسي اسلام و ايران، ج 2، چاپ اول، 1384.
عسگري، حسين، «نجم‌آبادي، ستاره‌اي در طوفان»، کيهان انديشه، ش 74، مهر و آبان 1376.
عليخاني، علي‌اکبر، «درآمدي بر انديشه سياسي در جهان اسلام»، در: علي‌اکبر عليخاني و همکاران (به اهتمام)، انديشه سياسي در جهان اسلام، تهران: انتشارات پژوهشگاه علوم انساني، فرهنگ و مطالعات اجتماعي، جلد اول، چاپ اول، بهار 1384.
فهرست کتاب‌هاي چاپي فارسي (از آغاز تا آخر سال 1354، بر اساس فهرست‌هاي بابامشار)، فهارس انجمن کتاب، 3 جلد با اعلام، 1352 ش.
قزويني، محمد، بيست مقاله قزويني، به تصحيح: عباس اقبال و پورداود، تهران: دنياي کتاب، ج 1، 1363.
کامراني‌فر، احمد، «شيخ هادي نجم‌آبادي و پيش درآمدهاي جنبش مشروطيت»، مقاله‌ي ارسالي به دبيرخانه‌ي کنگره بزرگداشت آيت‌الله نجم‌آبادي، هشتگرد، شهريور 1376.
کرماني، ناظم‌الاسلام، تاريخ بيداري ايرانيان، تهران: اميرکبير، 1363.
محيط مافي، هاشم، مقدمات مشروطيت، به کوشش: مجيد تفرشي و جواد جان فدا، تهران: انتشارات فردوسي، ج 1، 1363.
مخلصي، عباس، «بررسي دو عقلانيت در مشروطيت ايران»، در: مجموعه سخنراني‌ها و مقالات. جريان‌هاي فکري مشروطيت، تهران: مؤسسه‌ي مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي، چاپ اول، بهار 1386.
مدرسي چهاردهي، مرتضي، «آقا شيخ هادي نجم‌آبادي و داستان‌هاي از او»، مجله خاطرات وحيد، تهران، فروردين 1352، شماره 18.
مدرسي چهاردهي، مرتضي، سيماي بزرگان، تهران: مؤسسه مطبوعاتي شرق، 1353.
مرسلوند، حسن، حاج شيخ هادي نجم‌آبادي و مشروطيت، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1378.
مرسلوند، حسن، زندگينامه مشاهير و رجال ايران، تهران: الهام، 1373.
مرعشي نجفي، محمود، «طريق شيخ انصاري به معصوم»، ترجمه محمد صحتي، نشريه ميراث شهاب، سال پنجم، شماره دوم، 1361.
مصاحب، غلامحسين، دايرةالمعارف فارسي، تهران: اميرکبير، شرکت سهامي کتاب‌هاي جيبي، 1345.
ملک‌زاده، مهدي، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، تهران: سقراط، 1328.
ناظرزاده کرماني، فرناز، «نقش عقل در معرفت دين از ديدگاه آيت‌الله شيخ هادي نجم‌آبادي»، روزنامه اطلاعات، شماره‌هاي 81-80-26، 21179، 27 و 28 مهرماه 1386.
نجم‌آبادي، شيخ هادي، تحرير العقلاء، به اهتمام: مرتضي نجم‌آبادي، تهران: ارمغان، 1352 ق / 1312 ش.
نجمي، ناصر، «حاج شيخ هادي نجم‌آبادي، مجتهد، فقيه بزرگ عصر ناصري»، روزنامه اطلاعات، شماره 21096، 21 تيرماه 1386.

منبع مقاله:
عليخاني، علي اکبر، (1390)، انديشه سياسي متفکران مسلمان (جلد نهم)، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، چاپ اول.