توحید

واژه توحید از ریشه «وحد» به معنای انفراد است و «واحد» به چیزی اطلاق می‌شود که جزء نداشته باشد (1). در مباحث خداشناسی، توحید به معنای یگانگی و یکتایی خداوند بوده و یکی از اصول اعتقادی اسلام و همه ادیان ابراهیمی به شمار می‌رود. ایمان به توحید در کنار تصدیق پیامبری آخرین سفیر الهی، اولین شرط تشرف به آیین حیات‌بخش اسلام و وارد شدن در مسیر سعادت و رستگاری است.

باور به یگانگی خداوند، نه تنها در قلمرو عقاید اسلامی، که در سایر حوزه‌ها آموزه‌های اسلامی همانند اخلاق و احکام نیز نقشی اساسی ایفا می‌کند. شالوده نظام اخلاقی اسلام بر اصلی توحید استوار است. همچنین بسیاری از احکام و آداب دینی از روح توحیدی اسلام سرچشمه می‌گیرد (2). توحید زندگی آدمی را چه در ساحت اندیشه و اعتقاد و چه در حوزه‌ی کردار و عمل دگرگون می‌سازد و به آن رنگ و بوی خاصی می‌بخشد. توحید ریشه درخت اسلام است و سایر آموزه‌های اعتقادی، اخلاقی و عملی شاخ و برگ و میوه‌های این درختند.

توحید گستره‌ی وسیعی دارد و در دو پهنه اندیشه و عمل راه می‌یابند. بر این اساس توحید را به دو بخش کلی می‌توان تقسیم کرد؛ توحید نظری و توحید عملی.
مراد از توحید نظری آن است که انسان در اندیشه خود، به یگانگی و بی‌همتایی حضرت حقّ که شأنی از شئون اوست، باور داشته باشد؛ یعنی اعتقاد راسخ به اینکه خداوند در ذات، صفات و افعال یکتا و بی‌همتا است. اگر این اعتقاد در ژرفای وجود انسان ریشه دواند، اعمال و رفتار او را نیز تحت تأثیر قرار داده کردارش نیز رنگ و بوی موحّدانه به خود می‌گیرد و توحید به حوزه‌ی عمل وارد خواهد شد.

بنابراین مقصود از توحید عملی، رفتار موحدانه است؛ یعنی آدمی در مقام عمل به گونه‌ای رفتار کند که منعکس کننده اندیشه و باور توحیدی او باشد. از این رو هشتمین پیشوای شیعیان فلسفه فرمان الهی بر لزوم اقرار به خداوند متعالی را این گونه بیان می‌کند:

پرهیز از گناهان، اصلاح امور و رفتار بندگان، نهادینه شدن فرهنگ امر به نیکی و پرهیز از زشتی و آلایش درون آدمیان از عیب‌های باطنی (3).

زمانی باور به خدا در وجود انسان نهادینه شده است که رفتار او را تحت تأثیر قرار داده از تاریکی به سوی نور در رفتار هدایت شود. شاید به همین سبب است که حضرت رضا (علیه السلام) ایمان را این گونه تعریف می‌کنند:

ایمان عبارت است از گفتاری که بر زبان رانده شود و عملی که با اعضا و جوارح صورت بندد و شناخت خردها (4).

در بیان دیگری امام رضا (علیه السلام) ایمان را آمیزه‌ای از پیمان قلبی، گفتار زبانی و عمل جوارحی معرفی فرمود (5). شاهد دیگر بر این ادعا سخن دیگری از امام رضا (علیه السلام) است که فرمود:

بنده به حقیقت ایمان دست نمی‌یابد مگر هنگامی که از سه خصلت برخوردار باشد؛ تفقه در دین، اندازه نگه داشتن نیکو در معیشت و صبر بر بلاها (6).

حاصل آنکه توحید دو مرتبه دارد؛ نظری و عملی.
 

هنگامی انسان به توحید حقیقی نایل می‌شود که اعمال و رفتارش موحّدانه باشد.
 

و خدا در تمام حالات و رفتار او مشاهده شود و چه بسا افرادی که در مقام نظر موحدند امّا در عمل به این مرتبه دست نیافته‌اند.

یک) اقسام توحید

آن‌گونه که بیان شد توحید به دو بخش کلی توحید نظری و توحید عملی تقسیم می‌شود. مراجعه به معارف ناب رضوی گویای این حقیقت است که بُعد نظری توحید خود دارای اقسامی است که در این مجال برخی از اقسام توحید مورد بررسی قرار می‌گیرد:
 

الف) توحید ذاتی

توحید ذاتی، در اصطلاح رایج بدین معنا است که ذات خداوند یکتا بوده، مِثل و مانند و شریک و همتایی ندارد. گاهی توحید ذاتی به معنای گسترده‌تری به کار می‌رود و شامل بسیط بودن و سادگی ذات الهی و سلب ترکیب از او نیز می‌شود (7). بنابراین یگانگی ذات دو معنا دارد؛ ذاتی که در هستی خود بی‌نیاز از علّت است و دیگر اینکه ذات خداوندی مرکّب از اجزا نیست و کثرت و تعدد در ذات او راه ندارد.

امام رضا (علیه السلام) در حدیث زیبایی به هر دو معنا از توحید اشاره می‌فرمایند. حضرت برای معرفی تفسیر صحیح از توحید مخاطبان را به آیات سوره اخلاص ارجاع داده و می‌فرمایند:

درباره توحید باید همانگونه که خداوند فرموده قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ * وَلَمْ یکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ باید معتقد بود (8).

مراجعه به تفسیر این آیات، نکاتی را در اختیار قرار می‌دهد. علامه طباطبایی (رحمة ‌الله) در تفسیر این آیات می‌فرماید (9): میان «احد» و «واحد» تفاوت است. واژه‌ی «احد» در مورد کسی به کار می‌رود که داخل در عدد نشود و در خارج و یا در ذهن قابل کثرت و تعدد نباشد. برخلاف «واحد» که برای آن در خارج و یا ذهن دوم و سومی قابل تصوّر است. به عنوان مثال اگر گفته شود «احدی از قوم نزد من نیامده» در حقیقت هم آمدن یک نفر را نفی کرده است و هم آمدن دونفر یا سه نفر به بالا منتفی شده است. ولی اگر گفته شود «واحدی از قوم نزد من نیامده» تنها آمدن یک نفر نفی شده و منافاتی با آمدن دو یا چند نفر ندارد و به سبب همین ویژگی انحصاری کلمه «احد» است که در قرآن این واژه در موارد ایجابی، تنها در مورد خداوند به کار رفته است.

همچنین «صمد» بدین معنا است: «بزرگی که از هر سو به جانبش رو می‌آورند تا نیازهایشان برآورده شود» پس خداوند بلندمرتبه سید و بزرگی است که تمامی موجودات عالم در تمامی نیازهایشان او را قصد می‌کنند. بنابراین دو آیه «قل هوالله احد» و «الله الصمد»، هم در بردارنده بساطت ذات خداوندی است و هم بیان کننده این مطلب که همه نیازمند اویند و او بی‌نیاز از علّت است. بسیط بودن ذات خداوندی نیز دو جنبه دارد؛ جنبه احدی و جنبه واحدی.
 

ب) توحید احدی (درون ذاتی)

خداوند از هر جهت بسیط است و هیچ‌گونه ترکیبی در او راه ندارد. این بُعد از توحید ذاتی به معنای نفی هرگونه کثرت درون ذاتی از خداوند است. امام رضا (علیه السلام) در توصیف خداوند می‌فرماید:

السَّمِیعُ البَصِیرُ الوَاحِدُ الأَحَدُ الصَّمَدُ. لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ وَلَمْ یکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ؛ شنوا و بینا است متفرّد به ذات و متفرّد به معنا است. بزرگی منتهی به اوست. فرزند نمی‌آورد و کسی از او متولد نمی‌شود و احدی نظیر و مساوی با او نیست (10).
 

ج) توحید واحدی (برون ذاتی)

ذات خداوند بی‌همتاست و هیچ شریک و مانندی ندارد. این جنبه از توحید ذاتی، به معنای نفی کثرت «برون ذاتی» است؛ یعنی در کنار ذات خداوند، ذات دیگری که آن هم خدا باشد، وجود ندارد.

مردی از امام رضا (علیه السلام) خواست تا خدا را برایشان توصیف کند. حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: هر کس خدا را با مقایسه موجودات توصیف کند پیوسته در اشتباه است. آنگاه حضرت خدا را اینگونه توصیف کرد:

من خدا را توصیف می‌کنم به همان نحوی که خود را توصیف نموده است؛ توصیف می‌کنم بی‌آنکه او را در اندیشه خود تصوّر کنم، او را توصیف می‌کنم بی‌آنکه با حواس برایش صورتی قائل شوم، به وسیله آیات و نشانه‌های خلقت شناخته می‌شود... استدلال بر وجودش می‌شود بدون آنکه مثالی برایش معیّن شود و به یگانگی او اعتراف می‌شود بی‌آنکه تجزیه‌پذیر باشد. با نشانه‌ها شناخته می‌شود و با علامت‌ها اثبات می‌گردد. جز او خدایی نیست بزرگ و بلند مرتبه است (11).
 

د) توحید صفاتی

از نظر امام رضا (علیه السلام) درک صحیح حقیقت خداوند به صورت مستقیم و از راه وجود بسیط و بی‌انتهای او امکان‌پذیر نیست. بلکه این مهم را باید از راه اوصاف و افعال او و به وسیله کاوش‌های عقلانی جستجو کرد. چنانکه فرمود:

نام‌های او، محض عبارت و تعبیرات و افعال و کردار او مجرّد تفهیم است. ذات او حقیقت است و کنهش، جدایی او از خلق. بقای او حدّ و مرز سایر پدیده‌ها است (12).

برای دست یافتن به تصوّری صحیح از خداوند، بحث صفات دارای جایگاه مهمی است. در دوران امام رضا (علیه السلام) این بحث صفات، از مهم‌ترین موضوعات و مسائل مطرح شده نزد اندیشمندان به شمار می‌آمد به همین جهت در مناظراتی که از آن حضرت با متفکّران و دانشمندان معاصر ایشان نقل شده، بحث صفات، به طور معمول در زمره بحث‌های قابل توجّه بوده است.

محور اساسی مبحث صفات خداوند در سخنان امام رضا (علیه السلام) را مبنای توحیدی آن تشکیل می‌دهد. توحید صفاتی دو معنا دارد؛ اول اینکه خداوند در صفات خود بی‌همتا است؛ زیرا صفات او از خود اوست و کسی آن‌ها را به او ارزانی نداشته است. همچنین صفات کمال او نامحدود است و این مقتضای واجب الوجود بالذات بودن خدا و غنا و بی‌نیازی مطلق او است.

دوم اینکه صفات کمال و ذاتی خداوند عین ذات اوست؛ یعنی هرچند از نظر مفهوم، مختلفند ولی از نظر مصداق متحدند؛ به عبارت دیگر، این گونه نیست که ذات خداوند از یک جهت عالم باشد و از جهت دیگر قادر و مختار. بلکه علم و قدرت و اختیار عین حقیقت او است؛ چرا که اگر صفات خدا زاید بر ذات و مغایر با یکدیگر باشند، نوعی کثرت و ترکیب و محدودیّت در ذات الهی راه خواهد یافت که همگی در حقّ او محال و غیرممکن است (13).

معمولاً در انسان‌ها، صفت امری مغایر با ذات تصوّر می‌شود. این مغایرت به خاطر آن است که تحقّق ذات انسان بدون صفات کمالی که ذات مستعد آن‌ها است و آن‌ها را به تدریج کسب می‌کند، امکان‌پذیر است. بدست آوردن صفت‌های متعدد، مؤید این مدعا است. بنابراین قائل شدن به چنین مبنایی و جاری ساختن آن برای همه موجودات باعث می‌شود این توهّم که خداوند نیز از صفاتی زائد بر ذات برخوردار است، امری طبیعی به نظر آید. ولی از آنجا که لازمه چنین باوری، اعتقاد به شرکت و نفی توحید الهی است همه پیشوایان به ویژه هشتمین پیشوای دین در نفی و ابطال آن همت گمارده‌اند.

نمونه‌های زیادی از مقابله با این تفکّر نادرست در سخنان حضرت رضا (علیه السلام) مشاهده می‌شود. به عنوان مثال حضرت فرمودند:

لَا نَفیَ مَعَ إِثبَاتِ الصَّفَاتِ لِلتَّشبِیهِ فَکُلُّ مَا فِی الخَلقِ لَا یُوجَدُ فِی خَالِقِهِ؛ و اگر کسی در مورد خداوند به صفاتی زائد بر ذات قائل شود، تشبیه را نفی نکرده بلکه در واقع قائل به تشبیه شده است هر چیزی که در مخلوقین یافت شود، در خالقش وجود نخواهد داشت (14).

عبارت «للتشبیه» به «لا نفی» تعلّق دارد، از این رو مراد امام (علیه السلام) آن است که اگر صفات برای خداوند اثبات شود، دیگر نمی‌توان تشبیه به خلق را از او نفی نمود و حال آنکه آنچه برای آفریدگان محقّق می‌شود، در خداوند قابل تحقّق نیست.
 

هـ) توحید افعالی

هستی در نگاه ظاهری و سطحی، محل ظهور نشانه‌های گوناگون از سوی کنشگران بسیاری است و هر یک از آفریدگان خدا از صورت‌های ساده‌ی هستی گرفته تا صورت‌های پیچیده‌تری مانند گیاهان و حیوانات و انسان‌ها، هر یک مبدأ و منشأ انجام افعال و ظهور آثار خاصی هستند. ولی این نگاه با دیدگاه توحیدی سازگاری ندارد.

در نگرش توحیدی اسلام، تنها مؤثر حقیقی و مستقل عالم، خداوند بلندمرتبه است و جز او، کنشگر دیگری و فاعلی تام و مستقلی وجود ندارد. تنها او می‌آفریند و روزی می‌دهد و در این کار بی‌نیاز از دیگران است. بنابراین توحید افعالی بر دو اصل استوار است؛ نخست آنکه خداوند در انجام کارهای خود یکتا است و هیچ شریک و یاوری ندارد و دوم آنکه هر موجودی غیر از خداوند، در فعل خود مستقل نیست و هیچ فعلی در عالم واقع نمی‌شود مگر آنکه با اراده و خواست او همراه باشد (15).
 
بیشتر بخوانید:«درس توحید و خداشناسی»
 

فضل بن شاذان از امام رضا (علیه السلام) روایت زیبایی را بازگو می‌کند که حضرت شیعه را با این ویژگی‌های اعتقادی بیان می‌کند:

هر کس به یگانگی خداوند اقرار کند و خدا را به چیزی تشبیه نکند، و او را از هر آلودگی منزّه بداند، و معتقد شود که هر نیرو و قوه و حرکتی از طرف خداوند است و اراده و مشیت او بر همه جا حکومت می‌کند. جسم و جان مردم در اختیار او است، عالم امر و خلق در دست اوست، به قضا و قدر خداوند اعتقاد پیدا کند و افعال بندگان را مخلوق بداند به خلقت تقدیری نه تکوینی... از شیعیان ما اهل بیت به حساب می‌آید (16).

از روایت امام رضا (علیه السلام) استفاده می‌شود که گستره‌ی توحید افعالی تمام هستی را در بر می‌گیرد و تصویر خاصی از رابطه خدا با جهان ارائه می‌دهد. انسانی که توحید افعالی را باور کند، دست خدا را در همه امور گشاده می‌بیند و حاکمیت اراده و مشیت او را در همه جا، با چشم دل به تماشا می‌نشیند و او را از کوچک‌ترین بخش هستی جدا نمی‌داند. از نگاه چنین موحّدی، تمام تحوّلات هستی، از حرکت آسمان‌ها کهکشان‌های دوردست گرفته تا رفتار ریزترین ذرات هستی همه زیر چیرگی و تسلّط اراده خداوند و در حوزه فاعلیت او واقع می‌شود.

ایمان به توحید افعالی، افزون بر نقشی که در باور و اندیشه انسان موحّد ایفا می‌کند، آثار شگرفی در حوزه عمل و رفتار انسان بر جای می‌گذارد؛ چنین انسانی همواره بر خداوند توکّل می‌کند و از او یاری می‌جوید و تحقّق هیچ امری را در صورت تعلق اراده او، ناممکن نمی‌یابد؛ او همواره خدا را می‌خواند و تنها به او امید دارد.

و) توحید در عبادت

توحید نظری، نظام اعتقادی خاصی درباره خداشناسی و رابطه خدا با جهان و انسان است. انسان موحّدی که در مکتب توحیدی اسلام روح و جانش پرورش یافته است، ذات خداوند را به یکتایی می‌شناسد و او را تنها خالق و مدبّر عالم می‌داند و حضور او را در تمام هستی باور دارد.

از سوی دیگر اندیشه‌ها و باورهای آدمی تأثیر عمیقی بر اعمال و رفتار او بر جای می‌گذارد. هر یک از باورها به ویژه زمانی که به مرتبه ایمان برسد، انگیزه‌ها و گرایش‌های خاصی می‌آفریند و شکل‌گیری رفتار ویژه‌ای را در پی دارد.

با توجّه به «تأثیر اعتقاد در عمل» باورهای توحیدی نیز انگیزه‌ها، نیّت‌ها و اعمال و رفتار موحّدان را تحت تاثیر قرار داده رنگ و بوی توحیدی به آن می‌بخشند. این همان توحید عملی است. بنابراین توحید عملی چیزی جز نتیجه شیرین و حیات‌بخش اندیشه‌ها و باورهای توحیدی در ساحت اعمال انسان نیست. به تعبیر شهید مطهری (رحمة الله)، توحید نظری تفکّر و اندیشه راستین است و توحید عملی، بودن و شدن راستین (17).

بدون شک، مهم‌ترین جلوه‌ی توحید عملی، توحید در عبادت است. دعوت به پرستش خدای یگانه و دوری از پرستش خدایان دروغین از مهم‌ترین هدف‌های پیامبران الهی (علیهم السلام) بوده است:

وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیهِ الضَّلَالَةُ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ؛ و در حقیقت، در میان هر امّتی فرستاده‌ای برانگیختیم [تا بگوید:] خدا را بپرستید و از طاغوت [فریبگر] بپرهیزید. پس، از ایشان کسی است که خدا [او را] هدایت کرده، و از ایشان کسی است که گمراهی بر او سزاوار است. بنابراین در زمین بگردید و ببینید فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است (18).

توحید عبادی و یکتاپرستی یکی از بنیادی‌ترین معارف اسلامی است که قرآن بارها و با صراحت تمام بر آن پای فشرده است. از این رو، هیچ یک از فرقه‌های اسلامی با اصل آن مخالف نیستند، هرچند که در تعیین مصداق «عبادت» اختلاف‌هایی وجود دارد.

از برخی آیات قرآن استفاده می‌شود که خداوند با بندگان خویش عهد و پیمانی بسته است تا غیر او را نپرستند و سر بر آستان کسی جز او نسایند.

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَأَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ؛‌ ای فرزندان آدم، مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید، زیرا وی دشمن آشکار شماست؟ و اینکه مرا بپرستید این است راه راست (19).


 

امام رضا (علیه السلام) برای اثبات توحید در عبودیت برای عالمی مسیحی به نام جاثلیق این‌گونه استدلال کرد:‌

ای مسیحی! قسم به خدا ما به عیسایی که به محمد (علیه السلام) مؤمن بود، ایمان داریم و نسبت به عیسای شما ایرادی نداریم جز ضعف و ناتوانی و کمی نماز و روزه او!...

جاثلیق گفت: شما معتقدی که عیسی ضعیف بود و کم روزه می‌گرفت و کم نماز می‌خواند؟ و حال آنکه حضرت حتّی یک روز هم بدون روزه سپری نساخته و یک شب نیز به خواب نرفت و همیشه روزها روزه بود و شب‌ها شب‌زنده‌دار! امام (علیه السلام) فرمود:

برای نزدیکی و تقرّب به چه کسی روزه می‌گرفت و نماز می‌خواند؟!

جاثلیق نتوانست جوابی دهد و ساکت ماند (20).
 

دو) اسما وصفات الهی

آدمی راهی برای شناخت کُنه ذات الهی ندارد و تنها راه عمومی شناخت خدا از راه اسماء و اوصاف او است. قرآن کریم در آیات متعددی از اوصاف الهی سخن به میان آورده است. صدها آیه یا به صورت مستقیم به بحث از صفات خداوند پرداخته و یا دستِ کم، ذکری از اسمای الهی به میان آورده است.

معنای اسم و صفت در لغت نزدیک به هم است. در لغت اسم از ماده «وسم» به معنای علامت و نشانه است. و صفت نیز از ماده «وصف» به معنای نشانه و علامتِ لازم موصوف است که موصوف با آن شناخته می‌شود (21).

در کلام معصومان (علیهم السلام) نیز اسم و صفت به یک معنا بکار رفته است. امام رضا (علیه السلام) در روایتی، معنای «بسم الله الرحمن الرحیم» را این گونه بیان می‌فرماید:

أَسِمُ عَلَى نَفسِی بِسِمَةٍ مِن سِمَاتِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ وَ هِیَ العُبُودِیَّةُ قَالَ فَقُلتُ لَهُ مَا السِّمَةُ قَالَ العَلَامَةُ؛ نفس خود را به علامتی از علامت‌های خدای تعالی، یعنی عبادت، علامت‌گذاری می‌کنم، راوی می‌گوید به آن حضرت گفتم: «سمه» یعنی چه؟ حضرت فرمود: علامت (22).

در این روایت اسم به همان معنای لغوی؛ یعنی «علامت» معنا شده است. در حدیث دیگری حضرت در پاسخ به سؤال درباره معنای اسم می‌فرماید:

صِفَةٌ لِمَوصُوفٍ؛ اسم صفتی برای موصوف است (23).

از این کلام استفاده می‌شود که اسم در اصطلاح آن بزرگوار با صفت تفاوتی ندارد و در حقیقت هر اسمی صفتی برای موصوف و مسمّای خود است. چنان‌که امام باقر (علیه السلام) درباره‌ی نام‌های خداوند می‌فرماید:

همانا اسم‌های خدای بلندمرتبه صفت‌هایی هستند که خداوند خود را با آن‌ها توصیف کرده است (24).

صفت در آفریدگان، به معنای خصوصیت و حالتی است که موصوف از آن برخوردار است و با آن حالت و خصوصیت شناخته و شناسانده می‌شود. این خصوصیت و حالت ممکن است به صورت تکوینی و طبیعی در چیزی باشد، یا شخصی آن را بدست آورد.

ویژگی‌هایی مانند کوتاهی یا بلندی قد، رنگ پوست و حالت‌های روحی و روانی نشانه‌های طبیعی و تکوینی هستند که خداوند در آفریدگان خود قرار داده است. برخورداری از علم و دانش، مقام و منزلت اجتماعی و آراسته بودن به هنر، ویژگی‌هایی است که باید کسب شوند.

تمام این حالت‌ها و ویژگی‌ها غیر از حقیقت عینی خارجی، اسم و لفظی هم دارند که انسان‌ها برای فهماندن مقصود خود از آن استفاده می‌کنند.

شناخت و دستیابی به اسما و صفات خداوند برخلاف شناخت ذات او، ممکن است، هرچند به دور از دشواری نیست (25). نوع انسان، استعداد شناخت صفات الهی را دارد و به واسطه همین مرتبه، از سایر موجودات، ممتاز شده است (26)؛ چنان‌که قرآن داستان فائق آمدن آدم (علیه السلام) بر فرشتگان را درباره شناخت اسماء الهی یادآور شده است (27).

با این وجود، دو نظر عمده وجود دارد؛ برخی بر این باورند که شناخت اسما و صفات از توان بشر خارج است و از آن جهت که از راه وحی به ما رسیده تنها باید به وجود آن ایمان آورد. از این رو باید درباره اسما و صفات الهی فرمان برد؛ نه خداوند را با خویش مقایسه کرد و نه به تعطیل صفات معتقد شد.

گروه دیگری از اندیشمندان بر این باورند که امکان شناخت اسما و صفات خداوند وجود دارد. پیروان این نظریه درب‌های معرفت را گشوده معتقدند که هیچ‌گاه معرفت به درجه و حدّی محدود نمی‌شود و درجات و مراتب آن نسبت به اهل معرفت متفاوت خواهد بود (28).

محمد بن مؤید گوید: خدمت امام رضا (علیه السلام) رسیدم تا درباره توحید سؤالی مطرح کنم، ایشان این مطلب را برایم دیکته کرد:

حمد از آن خداست که همه چیز را پدیده هستی داده و ابتکاری به جا نموده است. نه چیزی پیش از آفرینش او بوده تا اختراع صدق نکند و نه علّت و سببی در میان بوده که ابتکار درست نیاید، هر چه را چنانچه خواست آفرید و در این آفرینش برای اظهار حکمت و حقیقت ربوبیت خود تنهایی گزید، خردها او را در چنگ نیارند و اوهام به او نرسند، دیده‌ها او را درک نکنند و در اندازه نگنجد، زبان تعبیر در برابر آستان او درمانده و دیده‌ها در فرود هستی او خود ببازند، صفات گوناگون در حضرت او گم و سرنگونند، بی‌پرده در نهانی عمیق نهفته است و بی پوشش، کلانی خود را در پرده گرفته، نادیده شناخته شده و بی‌تصویر ستوده گردیده و بی‌جسمی نشانه‌گذاری شده، نیست شایسته پرستشی جز خدای بزرگ و برتر (29).

خزاز و محمد بن حسین گویند: خدمت حضرت رضا (علیه السلام) شرفیاب شدیم و برای آن حضرت روایتی را نقل کردیم که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پروردگارش را به صورت جوانی آراسته دیده است. حضرت با شنیدن این سخن به سجده افتاد و چنین فرمود:

سُبحَانَکَ مَا عَرَفُوکَ وَلَا وَحَّدُوکَ فَمِن أَجلِ ذَلِکَ وَصَفُوکَ سُبحَانَکَ لَو عَرَفُوکَ لَوَصَفُوکَ بِمَا وَصَفتَ بِهِ نَفسَکَ...اللَّهُمَّ لَا أَصِفُکَ إِلَّا بِمَا وَصَفتَ بِهِ نَفسَکَ وَلَا ُأشَبِّهُکَ بِخَلقِکَ، منزّهى تو، ترا نشناختندو یگانه‌ات ندانستند. ازاین‌رو برایت صفت تراشیدند، منزّهی تو، اگر تو را می‌شناختند به آنچه خود را توصیف کرده‌ای توصیف می‌کردند. منزّهی تو... بار خدایا! من تو را جز به آنچه خود ستوده‌ای نستایم و به مخلوقاتت مانند نسازم (30).

از سخنان امام رضا (علیه السلام) برداشت می‌شود که در به کار بردن اوصاف الهی باید به نام‌ها و صفت‌هایی که در قرآن و روایات معتبر وارد شده است بسنده کرد و در واقع توصیف خدا منوط به اذن خدا است.

در طرف مقابل برخی از متکلّمان برآنند که اسما و صفات الهی توقیفی نیست (31) و هر صفت کمالی که دلالت بر نقص و محدودیت نکند به کار بردن آن در مورد خداوند روا است. دلیل آن‌ها این است که خداوند خالق و آفریدگار هر موجودی از جمله کمالات آن‌ها است و اگر خودش از آن کمال بی‌بهره بود نمی‌توانست به دیگران عطا کند. بنابراین خدایی که همه کمالات و خیرات را آفریده خود به نحو تمام و کمال از آن‌ها برخوردار است و چون وجود محض و نامحدود است، صفات او هم باید متناسب با وجودش باشد. از این رو خداوند هر صفتی را به صورت نامتناهی و نامحدود داراست. بنابراین اگر صفتی مانند علم، قدرت و زیبایی را به خداوند نسبت می‌دهیم خدا آن‌ها را به برترین درجه‌ی وجودی، داراست.

از این رو امام رضا (علیه السلام) نیز در پایان همین روایت اشاره می‌فرمایند که خدایا تو سزاوار هر خیری هستی:

أنتَ أَهلٌ لِکُلَّ خَیرٍ؛ تو شایسته هر خیری هستی (32).

به نظر می‌رسد با توجه به این فراز که خداوند سزاوار هرگونه خیری است بتوان این‌گونه استدلال کرد که چون سزاوار هرگونه خیری است و همه کمالات را داراست می‌توان هر وصفی را به خدا نسبت داد مشروط به آنکه آن صفت کمالی به هیچ وجه دلالت بر نقص و محدودیت نکند و به بالاترین درجه در مورد خداوند به کار می‌رود چرا که او اهل هر خیر و کمالی است (33).
 

پی‌نوشت‌ها:

1- راغب اصفهانی، المفردات، ص 857.

2- طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 62.

3- صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 99؛ همو، علل الشرائع، ج 1، ص 252.
4- مفید، الامالی، 275؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 66، ص 68.
5- صدوق، عیون إخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 227.
6- حرّانی، تحف العقول، ص 446؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 75؛ ص 339.
7- سعیدی مهر، آموزش کلام اسلامی، ج 1، ص 73.
8- صدوق، التوحید، ص 95؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 69.
9- طباطبایی، المیزان، ج 20، ص 387.
10- صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 127.
11- مجلسی، بحارالانوار، ج 25، ص 275.
12- صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 151.
13- ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی 1، ص 73.
14- صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 153؛ همو، التوحید، ص 40.
15- سعیدی مهر، آموزش کلام اسلامی، ج 1، ص 102.
16- مجلسی، بحارالانوار، ج 66، ص 9.
17- مطهری، مجموعه آثار، ج 2، ص 101.
18- نحل/31.
19- یس/60 و 61.
20- طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص 418.
21- ابن منظور، لسان العرب، ج 14، ص 401.
22- صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 261.
23- کلینی، الکافی، ج 1، ص 113؛ صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 129.
24- کلینی، الکافی، ج 1، ص 87.
25- شیرازی، المظاهر الالهیه، ص 15-17.
26- دینانی، اسماء و صفات حق، ص 34.
27- بقره/31.
28- غزالی، المقصد الانسی، ص 37 و 41.
29- کلینی، الکافی، ج 1، ص 105.
30- همان، ص 101.
31- سبحانی، الالهیات، ج 2، ص 150.
32- کلینی، الکافی، ج 1، ص 101.
33- رک: محمد رضایی، الهیات فلسفی، ص 148-147؛ سبحانی و محمّد رضایی، اندیشه اسلامی، ج 1، ص 94-95.
 

منبع مقاله :

فعالی، محمدتقی، (1394)، سبک زندگی رضوی (7) بینش‌ها و ارزش‌ها، مشهد: انتشارات بنیاد بین‌المللی فرهنگی هنری امام رضا (ع)، چاپ اوّل.