نويسنده: محمدتقي فعّالي

 

مسأله هدايت و رهبري جامعه اسلامي پس از آخرين فرستاده الهي يکي از مسائل مهم و بنيادين در انديشه اسلامي است. به گواهي تاريخ، اولين اختلافات مهم مسلمانان پس از وفات رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) درباره جانشيني ايشان رخ نمود و همين اختلاف به جدايي تشيّع از تسنّن انجاميد. هر چند که اختلاف اين دو در مسأله امامت، تنها به تعيين فرد شايسته براي جانشيني پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) محدود نمي‌شد، بلکه اين دو گروه درباره جايگاه امامت در جامعه اسلامي و شرايط و وظايف امام نيز با يکديگر تفاوت‌هاي اساسي دارند.
در انديشه اهل سنّت، امامت منصبي الهي نيست؛ از اين‌رو امام با آراي مردم يا نمايندگان آنان انتخاب مي‌شود و يا حتّي ممکن است با توسّل به نيروي نظامي بر مسند قدرت بنشيند.
در منظومه فکري شيعه، امامت منصبي الهي است که تداوم رسالت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است؛ از اين رو امام بايد از صلاحيت‌ها و فضيلت‌هاي ويژه‌اي برخوردار باشد تا در استمرار بخشيدن به رهبري پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) توفيق يابد. به عبارت ديگر از نگاه شيعه، امام بايد تمام ويژگي‌هاي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) -به جز نبوّت که در دريافت و ابلاغ وحي تجلّي مي‌يابد- را دارا باشد. از اين منظر، امام داراي مقام عصمت است، از علوم خدادادي برخوردار است، مي‌تواند تفسيري به دور از خطا از کتاب خدا و تعاليم پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ارائه دهد و رهبري امّت را در همه‌ي شؤون ديني و دنيوي آن بر عهده گيرد (1).
در روايات اسلامي، تعاليم والايي درباره اصلي امامت و ابعاد مختلف آن بيان شده است. در برخي روايات بر اين نکته تأکيد شده است که جهان هيچ‌گاه از رهبري الهي و حجّت خدا خالي نخواهد ماند (2). شخصي از امام رضا (عليه السلام) پرسيد: آيا زمين از حجّت الهي خالي مي‌شود؟ امام (عليه السلام) پاسخ فرمود:
لَو خَلَتِ الأَرضُ طَرفَةَ عَينٍ مِن حُجَّةٍ لَسَاخَت بِأَهلِهَا؛ اگر زمين به اندازه يک چشم برهم زدن از حجت خالي شود، اهل خود را فرو مي‌برد (3).
در برخي روايات نيز بر ضرورت تلاش براي شناسايي امام راستين تأکيد شده است؛ چنان که امام صادق (عليه السلام) از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي‌کنند:

هر کس بميرد در حالي که امام خويش را نمي‌شناسد، به مرگ جاهليت مرده است (4).

1) چيستي

واژه امام، اسم مصدر و از ريشه «اَمَّ» است که به معناي قصد کردن و توجّه نمودن به کار رفته است (5). در زبان عربي «امام» به معناي گوناگوني به کار مي‌رود که «پيشوا» و «رهبر» از جمله آن‌ها است (6). واژه «امام» و جمع آن «ائمه» در قرآن دوازده بار به کار رفته است که در پاره‌اي از آيات، بر پيشواي حقّ و رهبر الهي اطلاق شده است (7).
بزرگان علم کلام نيز از تعبيرهاي گوناگوني براي تعريف امام سود جسته‌اند. شيخ مفيد (رحمه‌الله) امام را اين‌گونه تعريف مي‌کند:
امامت پيشگامي و جلوداري از هر چيزي است که تبعيت و اقتدا و اطاعت را اقتضا مي‌کند (8).
برخي از بزرگان شيعه امام را اين گونه تعريف کرده‌اند:
امامت، رياست و رهبري عام براي شخصي از افراد در امور دين و دنيا است (9).
دايرة المعارف شيعه تعريف خود از امام را اين گونه ارائه مي‌دهد:
امامت، يک منصب الهي و رياست تام در امور دين و دنيا است، که خداوند فرد کاملي را از ميان انسان‌ها اختيار مي‌کند و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دستور مي‌دهد تا امّت اسلامي به چنين شخصي توجّه کنند و آن شخص نسبت به ارشاد مردم در جايگاه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) قرار گرفته، حجّت خداوند بر بندگان است (10).
امام رضا (عليه السلام) در تعريف امام چند نکته را يادآور مي‌شوند:
امامت جايگاه و مرتبه انبيا و ميراث اوصيا است. امامت خلافت خدا و رسول او و مقام اميرالمؤمنين و ميراث حسن و حسين (عليه السلام) است. به راستي امام سررشته امور دين، و نظام کار مسلمين و مايه صلاح دنيا و عزت اهل ايمان است (11).
از تعاريف پيش گفته به دست مي‌آيد که امامت منصبي الهي براي جانشيني پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در راهبري ديني و دنيوي امت اسلامي است. امام انساني معصوم و برخوردار از علوم خدادادي است که از سوي خدا و پيامبرش به اين مقام برگزيده شده و به مردم معرفي مي‌شود تا پس از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عهده‌دار تداوم وظايف او به جز مسئوليت دريافت و ابلاغ وحي شود.

2) ضرورت امامت

دانشمندان مکتب تشيع بر اين باورند که نصب امام از سوي خداوند امري ضروري است که با استناد به ادله عقلي، قابل اثبات است. مهم‌ترين استدلالي که در متون کهن کلام شيعي به آن استناد شده، قاعده لطف است (12)؛ نصب امام از سوي خداوند لطف است؛ زيرا حضور امامِ منصوب از جانب خدا در جامعه اسلامي زمينه براي روي آوردن انسان‌ها به اطاعت الهى و پرهيز از گناهان آماده‌تر مي‌سازد و با استقرار عدالت در جامعه، مقدمات صلاح و رستگاري امّت فراهم‌تر مي‌شود. از سوي ديگر، به حکم عقل، لطف بر خداوند لازم است؛ بنابراين نصب امام بر خداوند لازم است.
از سوي ديگر عدم نصب امام از سوي خداوند با حکمت الهي و با هدف از بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و نازل شدن قرآن مخالف است؛ چرا که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) همگام با مسئوليت بزرگ دريافت و ابلاغ وحي، وظايف ديگري نيز بر عهده داشته است. وظايفي نظير تفسير آيات قرآن و بيان اسرار آن، بيان وظايف ديني مسلمانان در حوزه احکام فردي و اجتماعي، پاسخ‌گويي به شبهات دشمنان اسلام و ردّ اعتراضات آنان بر حقّانيت آيين اسلام و پاسداري از کيان آموزه‌هاي اسلامي و جلوگيري از تحريف آن.
از مسائل مهمي که در سخنان امام رضا (عليه السلام) درباره امامت به آن اشاره شده است علّت و حکمت وجود امام براي رهبري جامعه است. فضل بن شاذان نيشابوري روايتي از امام هشتم (عليه السلام) نقل مي‌کند که در آن، سه علّت براي ضرورت وجود امام اشاره شده است؛ نخستين علّت، اجراي قوانين و جلوگيري از تجاوز مردم نسبت به يکديگر است. امام رضا (عليه السلام) فرمود:
چون آفريدگان بر حدّ محدودي قرار گرفته و فرمان يافته‌اند که از اين حدّ در نگذرند تا کارشان تباه نشود. اين کار جز به آن ميسّر نمي‌شود که بر ايشان اميني بگمارند تا آنان را از تجاوز از حدّ و درآمدن به ناحيه‌اي که براي ايشان ايجاد خطر مي‌کند بازدارد، چه اگر چنين نمي‌بود، هيچ کس لذّت‌جويي و سودمندي خود را به خاطر جلوگيري از تباه شدن ديگران فرو نمي‌گذاشت. پس براي مردمان سرپرستي قرار داده شد تا از فساد و تباهي بازشان دارد و حدود و احکام را در ميان ايشان اقامه کند (13).
دليل ديگري که براي ضرورت وجود امام بيان شده اين است که حيات و بقاي هر ملّتي وابسته به وجود امام و حکومت زمامداري عادل است. امام رضا (عليه السلام) فرمود:
علّت ديگر اين است که هيچ جمعيت و ملّتي را نمي‌يابيم که بدون سرپرست و زمامدار بتواند باقي بماند و به زندگي اجتماعي خود ادامه دهد؛ زيرا براي دين و دنياي آن‌ها چنين شخصي لازم و ضروري است و حکمت خداوند حکيم اجازه نمي‌دهد که جامعه در چنين امر مهم و ضروري (بدون تعيين امام و سرپرست) رها کند. با اين که او مي‌داند که وجود امام و رهبر ضروري است و موجوديّت و حيات ملّت در گرو آن است. تا در پرتو چنان امامي با دشمنان مقابله کند و اموال عمومي را عادلانه تقسيم کند و عبادت‌هاي همچون نماز جمعه و جماعت را بر پا دارند. و دست ستمگران را از حريم مظلومان کوتاه نمايد (14).
اين کلام امام (عليه السلام) را به صورت يک برهان منطقي مي‌توان ارائه نمود؛ مقدمه اول: بقا و زندگي هر ملّتي به وجود قيم، امام و سرپرست، وابسته است. مقدمه دوم: حکمت خداوند اقتضا مي‌کند که آن‌چه مورد نياز و ضروري مردم است و حيات آن‌ها به آن وابسته است را مقرر سازد. نتيجه اين دو مقدمه اين مي‌شود که خداوند براي جامعه اسلامي امامي قرار داده است.
سومين دليلي که امام رضا (عليه السلام) بيان مي‌کنند عبارت است از اين که حفظ اصول و فروع دين و تمام مکتب به وجود امام وابسته است:
اگر خداوند براي ملّت، امام و سرپرست اميني و پاسداري امانت‌دار قرار ندهد، دين و احکام اسلامي به فرسودگي و کهنگي کشيده خواهد شد و به مرور زمان از بين خواهد رفت و سنّت‌ها و احکام الهي تغيير مي‌يابد و بدعت‌گزاران مطالبي بر آن مي‌افزايند و ملحدان و بي‌دينان چيزي از آن کم مي‌کنند و آن را به نام دين و رنگ اسلامي خوراک جامعه اسلامي مي‌کنند. زيرا مردم از نظر آگاهي و شناخت کامل نيستند و نياز به آموزش و فراگيري دارند. از طرف ديگر داراي افکار مختلف و هواها و خواسته‌هاي متفاوتي هستند. پس اگر سرپرست و نگهباني براي اسلام و احکام آن که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آورده استقرار ندهند، هم مردم فاسد مي‌شوند و هم شرايع آسماني و سنت‌ها و احکام و ايمان، دگرگون خواهد شد و نتيجه اين تغييرات و دگرگوني، فساد و تباهي همه بشريت خواهد بود (15).
واقعيت‌هاي تاريخي حاکي از آن است که نياز جامعه اسلامي به اين امور، پس از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز همچنان ادامه داشت؛ اختلاف شديد مسلمانان در احکام عملي و تفسير سنّت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، هجوم بي‌امان شبهات به باورها و عقايد اسلامي و ساخت احاديث مجعول پس از رحلت آن بزرگوار، گوياي اين حقيقت است که مسلمانان قادر به حفظ آيين و پاسخگويي به نيازهاي مختلف جامعه اسلامي نبودند. حال، دو احتمال وجود دارد؛ نخست آن‌که خداوند با علم به ناتواني امّت اسلامي از رفع نيازهاي خود، امر آنان را به خودشان واگذار کرده و دوم آنکه شخص شايسته‌اي را به عنوان جانشين پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تعيين کرده باشد. واضح است که احتمال اول با حکمت خداوند و هدف او از فرستادن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و تشريع آيين اسلام ناسازگار است. بنابراين خداوند انسان شايسته‌اي را به عنوان جانشين پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تعيين کرده تا پس از از وفات آخرين فرستاده الهي، مردم گرد او جمع شوند و نيازهاي ديني خود را در مورد تفسير قرآن و بيان احکام عملي اسلام برآورده سازند. با وجود چنين شخصي شبهات پاسخ داده شود و اسلام از وقوع در تحريفات در امان بماند.
امام رضا (عليه السلام) پس از برشمردن پاره‌اي از ويژگي‌هاي امام مانند علم، زهد، عبادت، نژاد پاک، شرافت نسب و خيرخواهي بندگان مي‌فرمايد:
[امام] خيرخواه بندگان خدا و نگهبان دين است (16).
حضرت رضا (عليه السلام) ويژگي‌هايي بر امام بيان مي‌کنند که بيانگر وظيفه خطير امامت در حفظ دين و جامعه اسلامي است:
به راستي امامت زمام دين، مايه نظام مسلمانان، صلاح دنيا و عزّتمندي مؤمنان است. همانا امامت ريشه اسلام بالنده و شاخه بلند آن است. کامل شدن نماز و زکات و روزه، حج، جهاد و فراواني غنايم و صدقات، اجراي حدود و احکام و نگه داشتن مرزها و اطراف کشور، به وسيله امام انجام مي‌گيرد. امام است که حلال خدا را حلال و حرام او را حرام مي‌کند و حدود الهي را برپا داشته و از دين خدا دفاع مي‌کند و با بيان حکمت‌آميز و اندرزهاي نيکو و دليل‌هاي رسا، مردم را به سوي پروردگار خود دعوت مي‌کند (17).
دليل ديگري که بر ضرورت وجود امام مي‌توان اقامه کرد بازگشت به حجّت الهي بودن پيامبران و امامان دارد. خداي بلندمرتبه به وسيله ايشان عذر را براي مردم تمام مي‌کند و مردم با وجود آنان هيچ عذري از جهت ابلاغ معارف و احکام الهي ندارد. همان‌گونه که در قرآن بيان شده است:
رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا؛ پيامبراني که بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براي مردم، پس از [فرستادن] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتي نباشد، و خدا توانا و حکيم است (18).
امام کاظم (عليه السلام) دو حجّت را براي مردم بيان مي‌کند؛ حجتي آشکار و حجتي پنهان. آن حضرت، از پيامبران (عليهم السلام) و امامان (عليهم السلام) به عنوان حجت‌هاي آشکار و از عقل به عنوان حجّت پنهان خداوند ياد مي‌کنند (19).
امام رضا (عليه السلام) نيز در چندين روايت به حجّت بودن پيامبر و امام اشاره دارند. سليمان بن جعفر حميري مي‌گويد:
از امام رضا (عليه السلام) پرسيدم: آيا زمين بدون حجّت باقي مي‌ماند؟ حضرت فرمود:

اگر زمين به اندازه چشم برهم زدن از حجّت خالي باشد، اهلش را فرو مي‌برد (20).

حضرت رضا (عليه السلام) يکي از آثار معصوم بودن امام از خطاها و لغزش‌ها را حجّت بودن امام بر بندگان خداوند و شاهد خداوند بودن بر بندگان الهي بيان مي‌کنند (21).
در روايت ديگري، امام رضا (عليه السلام) ضمن اشاره به حجّت بودن امامان پاره‌اي از ويژگي‌هاي آن‌ها را نيز بر مي‌شمارد:
ما حجّت خدا هستيم در روي زمين و خليفه او در ميان بندگان و امين اسرار خدا و کلمه تقوا و دستاويز محکم گواهان خدا و نشانه‌هاي او در ميان مردم.
به واسطه ما خداوند آسمان‌ها و زمين را از ريزش نگه مي‌دارد. به واسطه ما باران مي‌بارد و رحمت خدا پراکنده مي‌گردد. زمين خالي از رهبري ما خانواده نخواهد بود چه ظاهر و آشکار باشد و يا پنهان و ترسان. اگر يک روز خالي از حجّت باشد، مانند دريا اهلش را فرو مي‌برد (22).
بنابراين براساس روايات امام رضا (عليه السلام)، وجود امام از چند جهت داراي ضرورت است؛ اصلاح امور جامعه اسلامي، کامل شدن احکام ديني، اجراي حدود ديني، نگه داشتن مرزها و ضرورت وجود حجّت الهي در زمين.

3) جايگاه امام

براساس آيات قرآن امامت از جايگاه بلندي برخوردار است. براساس رهنمودهاي اين کتاب آسماني مقام امامت از مقام نبوّت بالاتر است؛ چرا که ابراهيم (عليه السلام) بعد از آنکه داراي مقام نبوّت و رسالت بود، مورد آزمون‌هاي ويژه‌اي قرار گرفت و هنگامي که از اين آزمايش‌ها سربلند بيرون آمد، به امامت و پيشوايي مفتخر گرديد:
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيتِي قَالَ لَا ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛ و چون ابراهيم را پروردگارش با کلماتي بيازمود، و وي آن همه را به انجام رسانيد، [خدا به او] فرمود: من تو را پيشواي مردم قرار دادم. [ابراهيم] پرسيد: از دودمانم [چطور]؟ فرمود: پيمان من به بيدادگران نمي‌رسد (23).
امام رضا (عليه السلام) فرمود:
امامت مقامي است که ابراهيم خليل (عليه السلام) پس از آنکه به مقام نبوّت و خلّت دست يافت در مرتبه سوم، به درجه و فضيلت امامت مفتخر گرديد و خداوند ايشان را به مقام امامت مشرف کرد. و نامش را به وسيله آن بلند نمود. ابراهيم (عليه السلام) از شادماني عرض کرد: از ذريه و نژاد من هم؟ و خداوند بلندمرتبه فرمود: عهد و فرمان من به دست ظالمان نخواهد رسيد. اين آيه، امامت هر ظالمي را تا روز قيامت باطل کرد و آن را مخصوص برگزيدگانِ پاک ساخت (24).
براساس آموزه‌هاي قرآني، امام تأثير بي‌بديلي در زندگي و سرنوشت انسان در سراي آخرت دارد، پيشواي شايسته و برگزيده از جانب خدا، پيشاهنگ سعادت جاودان آدميان است. خداوند فرمود:
يوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ؛ [ياد کن] روزي را که هر گروهي را با پيشوايشان فرا مي‌خوانيم (25).
براساس اين آيه، پيوند «رهبري» و «پيروي» در اين جهان، بطور کامل در سراي آخرت منعکس مي‌شود و براساس آن گروه‌هايي که اهل نجات و يا اهل عذابند مشخص مي‌شود. اين تعبير، در عين اينکه يکي از سبب‌هاي تکامل انسان را بيان مي‌کند، هشداري است به همه افراد بشر که در انتخاب رهبر، بيش از حدّ دقيق و سختگير باشند و زمام فکر و برنامه خود را به دست هر کس نسپرند (26).
امامت استمرار نبوّت و همچون پيامبري، لطفي از جانب آفريدگار هستي است. امامت جايگاهي است که جز با تصريح خداوند، تحقّق نمي‌پذيرند و مردم در تعيين امام معصوم نقشي ندارند. امامت، يکي از اصول بنيادين است و ايمان راستين جز با اعتقاد به آن استوار نمي‌شود.
امام، نمونه کامل انسان و داراي برترين درجه کمال و فضيلت است. او کسي است که آفريدگار او را پس از آخرين رسول، به عنوان هدايتگر بشر برگزيد و از هرگونه گناه و ناراستي پاک و معصوم قرار داد و با اذن خويش از جهان غيب آگاهش گردانيد.
امام رضا (عليه السلام) در حديث جامعي، به ترسيم جايگاه امامت در جامعه اسلامي پرداخته و در ابتدا اين نکته را يادآور مي‌شوند که رفعت اين جايگاه به اندازه‌اي است که مردم با عقل‌ها و انديشه‌هاي خويش نمي‌توانند به آن راه يابند، يا به انتخاب خويش امامي را برگزينند:
إِنَّ الإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدراً وَ أَعظَمُ شَأناً وَ أَعلَى مَكَاناً وَ أَمنَعُ جَانِباً وَ أَبعَدُ غَوراً مِن أَن يَبلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِم أَو يَنَالُوهَا بِآرَائِهِم أَو يُقيمُوا إِمَاماً بِاختِيَارِهِم، به راستي امامت اندازه‌اي فراتر و مقامي والاتر و موقعي بالاتر و آستاني منيع‌تر و عمقي فروتر از آن دارد که مردم با عقل خود بدان رسند يا با رأي و نظر خود آن را درک کنند (27).
براساس حديثي که مرحوم کليني (رحمةالله) در کتاب شريف کافي از حضرت رضا (عليه السلام) نقل کرده محورهاي زير را براي جايگاه امامت مي‌توان برشمرد (28):
• امامت خلافت خدا و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و مقام اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) و ميراث امام حسن و امام حسين (عليه السلام) است؛
• امامت، زمام دين و مايه‌ي نظم مسلمين و صلاح دنيا و عزّت مؤمنان است؛
• امامت، ريشه بالنده‌ي اسلام و شاخه بلندمرتبه آن است؛
• با امامت، نماز، زکات، روزه، حج و جهاد کامل مي‌شود؛
• فراواني غنيمت‌ها و صدقه‌ها و اجراي حدود و احکام الهي در گرو وجود امام است؛
• نگهباني و پاسداري از مرزها به وسيله امام است؛
• امام، حلال خدا را حلال، و حرام خدا را حرام مي‌کند، حدود خدا را بر پا داشته و آئين الهي را پاس مي‌دارد؛
• امام، با حکمت و اندرز و حجّت رسا، مردمان را به راه پروردگارش فرا مي‌خواند؛
• امام، همچون خورشيد درخشان است که نورش جهان را فرا مي‌گيرد؛
• امام، چنان در افق بلند مرتبگي قرار دارد که دستها و ديدگان به او نمي‌رسد؛
• امام، ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان و ستاره رهنما در تاريکي شب‌ها و بيابان‌هاي تنها و گرداب درياها است؛
• امام، آب گوارايي است، براي رفع تشنگي. و رهبر به حق و نجات‌بخشي از نابودي است؛
• امام، همانند آتشي براي سرمازدگان است و دليلي است در تاريکي‌ها که هر که از آن جدا شود هلاک است؛
• امام، ابري است بارنده، باراني است سيل آسا، آفتابي است فروزان و آسماني است سايه بخش و زميني است گسترده و چشمه‌اي است جوشنده؛
• امام همدم همراه، پدر مهربان، برادر دلسوز و همچون مادر دوستدار کودک خويش و پناه بندگان خدا در گرفتاري و محنت است؛
• امام امين خدا در ميان مخلوقاتش و حجّت او بر بندگان و جانشين او در سرزمين‌هايش و دعوت کننده به سوي او و دفاع کننده از حقوق اوست؛
• امام از گناهان پاک و از نقص‌ها به دور است؛
• امام دانش ويژه‌اي دارد و خصيصه‌اش بردباري است؛
• امام يگانه دوران خويش است، کسي با او برابري نکند و هيچ دانشمندي با او هم رتبه نباشد و جايگزين و بديلي ندارد.
امام رضا (عليه السلام) در مسير حرکت از مدينه به خراسان وقتي از شهر نيشابور مي‌گذشتند، برخي از مردم از ايشان درخواست سخني براي يادگاري کردند. حضرت (عليه السلام) حديثي را به نقل از پدران بزرگوار خود از جانب خداوند بلند مرتبه بيان فرمود:
«لا إِلَهَ إِلا الله» قلعه من است و هر کس وارد اين قلعه شود از عذاب من در امان خواهد بود (29).
امام (عليه السلام) اين جملات را بيان کرد و قافله به راه افتاد. مردم يکباره ديدند که قافله ايستاد و امام سر از کجاوه بيرون آوردند و نکته ديگري را بيان داشتند:
بِشُرُوطِهَا وَ أَنُا مِن شُرُوطِهَا؛ با وجود شرايط آن، و من از شرايط آنم (30).
براساس اين حديث قدسي، ورود به دژ محکم و استوار الهي و بنده خدا شدن، در گرو اجراي قوانين و دستورات معبود حقيقي است. شرايط بهره‌مندي از اين دژ، ايمان کامل به دين حقّ و تمکين از شريعت پيامبر خدا حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) است. که نتيجه آن خير و برکت و آسايش زندگي تمام افراد و جامعه خواهد بود چنان‌که خداوند مي‌فرمايد:
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يكْسِبُونَ، و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند، قطعاً برکاتي از آسمان و زمين برايشان مي‌گشوديم، ولي تکذيب کردند پس به [کيفر] دستاوردشان [گريبان] آنان را گرفتيم (31).
امام رضا (عليه السلام) براي وارد شدن به اين دژ و حصار محکم و برخورداري از آثار و برکات آن شرايطي را بيان مي‌فرمايد که مهم‌ترين آن قبول پيشوايي امامي شايسته است. به عبارت ديگر امام رضا (عليه السلام) اين حقيقت را آشکار مي‌کنند که محور دين، توحيد است و توحيد بايد از دريچه امامت و ولايت ديده شود. و اگر توحيد از غير اين منظر ديده شود، ناقص خواهد بود.
در روايت ديگري امام رضا (عليه السلام) به پاره‌اي ديگر از اوصاف و جايگاه امام اشاره دارند؛ برخي از اوصاف که بيانگر جايگاه والاي پيشوايان معصوم نيز هستند، به شرح زير است (32):
• امناء خدا در زمين
• برخورداري از علم بلاها و مرگ‌ها
• اطلاع از درون انسان‌ها
• تکميل دين
• روييدن زمين به برکت وجود امامان
• نزول باران به واسطه امامان
• گرفتار نشدن در بلاها و سختي‌ها به برکت وجود آنان
• وارد شدن به بهشت به واسطه وجود امامان (عليهم السلام)

4) راه‌هاي شناخت امام

از مسائل مهمي که در سخنان امام رضا (عليه السلام) درباره امامت بيان شده، راه‌هاي شناخت امام است. حسن بن جهم ميگويد: روزي امام رضا (عليه السلام) در مجلس مأمون حاضر بود و تعدادي از فقيهان و متکلّمان از فرقه‌هاي مختلف در آن حضور داشتند. در اين مجلس از امام رضا (عليه السلام) از راههاي شناخت مدعيان امامت سؤال شد. حضرت در پاسخ فرمود:
بِانَّصِّ وَ الدَّلِيلِ؛ به وسيله نص و دليل (33).
سپس پرسشگر از نشانه‌هاي امام پرسيد. حضرت رضا (عليه السلام) نشانه‌هايي را بيان فرمودند (34):
• برخورداري از علم و دانش الهي
• به اجابت رسيدن دعاي او
• آگاهي از درون انسان‌ها
• تأييد و همراهي روح‌القدس
در روايت ديگري ابن ابي‌نصر مي‌گويد: به امام رضا (عليه السلام) گفتم: وقتي که امام بميرد به چه وسيله‌اي امام بعد از او شناخته مي‌شود؟ حضرت رضا (عليه السلام) فرمود: امام نشانه‌هايي دارد (35):
• بزرگ‌ترين فرزند پسرِ پدرش است.
• داراي فضيلت و وصيت است و معروف است، به گونه‌اي که يک شترسوار که از خارج شهر وارد شهر شود، و سؤال کند: فلان امام به که وصيت کرده است؟ مي‌گويند: به فلاني.
• سلاح در ميان ما چون تابوت در ميان بني‌اسرائيل است و امام به همراه سلاح است هرجا که باشد.
در روايت ديگري نشانه‌هايي براي امام ذکر شده است؛ عالم‌ترين مردم، بهترين انسان در قضاوت، باتقواترين مردم، بردبارترين مردم، شجاع‌ترين مردم، سخاوتمندترين مردم و عابدترين مردم، از گناهان پاکيزه و معصوم است و از پشت سر همچون پيش رويش مي‌بيند (36).
نشانه‌هاي ديگري نيز براي امام بيان شده از جمله اينکه امام محدّث است؛ يعني صداي ملک را مي‌شنود ولي او را نمي‌بيند:
الإِمَامُ هُوَ الَّذِي يَسمَعُ الكَلَامَ وَ لَا يَرَى الشَّخصَ؛ امام كلام فرشته را مي‌شنود و شخصي او را نمي‌بيند (37).
در روايت ديگري از امام رضا (عليه السلام) آمده است:
امام با روح القدس تأييد شده و بين او و خدا ستوني از نور است که در آن رفتار بندگان را مي‌بنيد و هرگاه براي راهنمايي به آن احتياج پيدا کند، بر آن راهنمايي آگاهي پيدا مي‌کند (38).
از مجموع اين روايات بدست مي‌آيد: امام سرآمد انسان‌هاي عصر خود بوده و تمام آراستگي‌هاي ظاهري، اخلاقي و باطني را داراست. علاوه بر آنکه از جانب خدا نيز مهر تأييد خورده است.
امام هشتم (عليه السلام) در روايتي مصداق امامان (عليهم السلام) را در طول زمانها بيان فرموده است. ايشان مي‌فرمايد:
پيغمبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در شب معراج اوصياي خود را ديد که اوّل آن‌ها علي بن ابي‌طالب (عليه السلام) و آخرين آن‌ها مهدي (عجل الله فرجه الشريف) است (39).

نتيجه‌گيري

مسأله هدايت و رهبري جامعه اسلامي پس از آخرين فرستاده الهي يکي از مسائل مهم و بنيادين در انديشه اسلامي است. در منظومه فکري شيعه، امامت منصبي الهي براي جانشيني پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در راهبري ديني و دنيوي امّت اسلامي است. امام انساني معصوم و برخوردار از علوم خدادادي است که از سوي خدا و پيامبرش به اين مقام برگزيده شده و به مردم معرفي مي‌شود تا پس از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عهده‌دار تداوم وظايف او به جز مسئوليت دريافت و ابلاغ وحي شود.
نصب امام از سوي خداوند امري ضروري است که با استناد به ادله عقلي، قابل اثبات است. مهم‌ترين استدلالي که در متون کهن کلام شيعي به آن استناد شده، قاعده لطف است؛ نصب امام از سوي خداوند لطف است؛ زيرا حضور امامِ منصوب از جانب خدا در جامعه اسلامي زمينه را براي روي آوردن انسان‌ها به اطاعت الهي و پرهيز از گناهان آماده‌تر مي‌سازد و با استقرار عدالت در جامعه، مقدمات صلاح و رستگاري امّت فراهم‌تر مي‌شود.
در سخنان امام رضا (عليه السلام) درباره امامت سه علّت براي ضرورت وجود امام اشاره شده است؛ نخستين علت، اجراي قوانين و جلوگيري از تجاوز مردم نسبت به يکديگر است. دليل ديگر اين است که حيات و بقاي هر ملّتي وابسته به وجود امام و حکومت زمام‌داري عادل است. سومين دليلي که امام رضا (عليه السلام) بيان مي‌کنند عبارت است از اين‌که حفظ اصول و فروع دين و تمام مکتب به وجود امام وابسته است.
براساس آموزه‌هاي قرآني، امام تأثير بي‌بديلي در زندگي و سرنوشت انسان در سراي آخرت دارد، پيشواي شايسته و برگزيده از جانب خدا، پيشاهنگ سعادت جاودان آدميان است. از ديدگاه امام رضا (عليه السلام) امام از دو راه شناخته، مي‌شود؛ دليل و نقل.

پي‌نوشت‌ها:

1- رک: سعيدي‌فر، آموزش کلام اسلامي 2، ص 132.
2- مجلسي، بحارالانوار، ج 23، ص 37.
3- صدوق، عيون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 272.
4- کليني، الکافي، ج 1، ص 377.
5- ازهري، تهذيب اللغه، ج 15، ص 459؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 12، ص 26.
6- جوهري، الصحاح، ج 5، ص 1865؛ ابن سيده، المحکم و المحيط الاعظم، ج 10، ص 572؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 12، ص 25.
7- بقره/124؛ توبه /12.
8- شيخ مفيد، الافصاح في الامامه، ص 27.
9- فاضل مقداد، ارشاد الطالبين، ص 325؛ آمدي، أبکار الافکار، ج 5، ص 121؛ حلّي، الألفين، ص 2، سبحاني، الالهيات، ج 4، ص 8.
10- امين، دائرة المعارف الاسلامية الشيعه، ج 4، ص 245.
11- کليني، الکافي، ج 1، ص 200؛ صدوق، الامالي، ص 676.
12- شريف مرتضي، الذخيرة في علم الکلام، ص 410؛ مقداد، ارشاد الطالبين، ص 326؛ طوسي، تجريد الاعتقاد، ص 221.
13- صدوق، عيون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 100.
14- همان.
15- همان.
16- کليني، الکافي، ج 1، ص 202.
17- همان، ص 200.
18- نساء/165.
19- کليني، الکافي، ج 1، ص 16.
20- صدوقي، عيون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 272.
21- کليني، الکافي، ج 1، ص 203.
22- صدوق، کمال‌الدين، ج 1، ص 202.
23- بقره/124.
24- کليني، الکافي، ج 1، ص 199.
25- اسراء/71.
26- مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 12، ص 201-202.
27- کليني، الکافي، ج 1، ص 199.
28- همان، ص 199-200.
29- صدوقي، الا مالي، ص 235؛ همو، عيون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 135.
30- همان.
31- اعراف/96.
32- مجلسي، بحارالانوار، ج 23، ص 313.
33- صدوق، عيون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 200.
34- همان، ص 200-201.
35- کليني، الکافي، ج 1، ص 284؛ صدوق، عيون اخبارالرضا (ع)، ج 1، ص 213.
36- صدوق، عيون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 213؛ اربلي، کشف الغمه، ج 2، ص 290.
37- کليني، الکافي، ج 1، ص 176.
38- صدوق، عيون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 213.
39- همان، ص 264.

منبع مقاله :
فعالي، محمدتقي، (1394)، سبک زندگي رضوي (7) بينش‌ها و ارزش‌ها، مشهد: انتشارات بنياد بين‌المللي فرهنگي هنري امام رضا (ع)، چاپ اوّل.