نقش آرايههاي ادبي قرآن در ترجمه
نقش آرايههاي ادبي قرآن در ترجمه
المعتزّ با نوشتن كتاب خود، براي نخستين بار اين علم را پايه گذاري كرد و اصطلاحات خاص آن را پديد آورد. البته پيش از او نيز محسنات بديعي به كار ميرفته و اصطلاح «بديع» در ميان اهل شعر و بلاغت رواج داشته است؛ مثلاً جاحظ (متوفي 255) را ميبينيم كه از بديع در شعر شاعران ياد ميكند، آن هم به گونهاي كه گويا پيش از او اهل ادب اين اصطلاح را ميشناختهاند.1 خود المعتزّ تعريف «مطابقه» را كه يك صنعت بديعي است از خليل بن احمد و تعريف «مذهب كلامي» را كه آن نيز يكي از صنايع است از جاحظ نقل ميكند.2 كاري كه المعتزّ كرد اين بود كه با نوشتن كتاب البديع به اين مطالب متفرقه نظم خاصي داد و آن را به عنوان يك علم، فصلبندي كرد. او خود در آغاز كتاب اذعان كرده است كه دانشمندان جديد آنچه را او در كتاب خود آورده، بديع ناميدهاند.3 المعتزّ در اين كتاب از هفده نوع صنعت بديعي نام برده است.
پس از المعتزّ ، اين علم نيز مانند همه علوم ديگر سير تكاملي خود را ادامه داد. قدامة بن جعفر با نوشتن كتاب نقد الشعر سيزده نوع و ابو هلال عسكري در كتاب الصناعتين هفت نوع ديگر بر آن افزودند. همچنين افرادي مانند ابن رشيق قيرواني در كتاب العمدة و ابن سنان خفاجي در كتاب سرّ الفصاحة و عبدالقاهر جرجاني در اسرار البلاغة و دلائل الاعجاز و ابن ابي الاصبع در بديع القرآن و سكاكي در مفتاح العلوم و يحيي بن حمزه علوي در الطراز كار را دنبال كردند و در نتيجه صنايع بديعي به حدود صد نوع رسيد.4
ذكر اين نكته در اين جا ضروري است كه در زمان متقدّمان كلمه «بديع» به تمام انواع علومِ مربوط به فصاحت و بلاغت اطلاق ميشد و گاهي هم از آن به «بيان» ياد ميشد، و ميان علومي كه ما امروز آنها را به معاني و بيان و بديع ميشناسيم، تداخل وجود داشت. مثلاً عبدالقاهر جرجاني در دو كتاب اسرار البلاغة و دلائل الاعجاز گاهي از علوم بلاغت به عنوان بديع و گاهي به عنوان بيان ياد ميكند. درباره جرجاني گفتهاند كه او بنيانگذار علوم بلاغت بوده و همانگونه كه المعتزّ در محسنات بديعي مؤسس بود ، جرجاني نيز در موضوعاتي مانند استعاره و تمثيل و مجاز نوآوري داشته است. خود وي در جايي تصريح ميكند كه اساس بلاغت را او وضع كرده است.5 ضمنا فخررازي اين دو كتاب جرجاني را تلخيص و تنقيح كرده و آن را نهاية الاعجاز في دراية الايجاز ناميده است.6
تقسيم بندي علوم بلاغت به علم معاني و بيان و بديع از ابتكارهاي سكاكي (متوفي 626) است كه با نوشتن كتاب مفتاح العلوم دست به اين كار زد. اين تقسيمبندي مورد پذيرش محققان پس از وي نيز قرار گرفت و هم اكنون به همان سبك جريان دارد. ابن خلدون، سكاكي را واضع علوم بلاغت ميداند،7 در صورتي كه چنين نيست، بلكه همان گونه كه گفتيم المعتزّ و جرجاني واضعان آن هستند و سكاكي تنها اين سه علم را از هم تفكيك كرده است. اين موضوع در زمان يحيي بن حمزه يمني (متوفي 799) هم معروف بوده است. او در مقدمه كتاب خود ميگويد:
«نخستين كسي كه علم بيان را پايه گذاري كرد عبدالقاهر جرجاني بود كه دو كتاب اسرار البلاغة و دلائل الاعجاز را نوشت». آن گاه تأسف ميخورد كه هيچ كدام از اين دو كتاب را نديده است.8
پس از سكاكي روش او دنبال شد و خطيب قزويني كتاب او را تلخيص كرد و سعدالدين تفتازاني تلخيص خطيب را دوبار با نامهاي المطوّل و المختصر في شرح تلخيص المفتاح شرح كرد. امروزه كتاب متداول ميان طلاب اين علم، همين دو كتاب تفتازاني است.
سخنوران فارسي زبان نيز به پيروي از اساتيد علوم بلاغت عربي در اين زمينه كار كردند و كتابهاي پر ارجي مانند ترجمان البلاغة، تأليف محمد بن عمر رادوياني، از سخنوران قرن پنجم ،9 و حدائق السحر في دقايق الشعر، تأليف رشيد الدين وطواط (متوفي 573) و كتاب المعجم في معايير اشعار العجم تأليف شمسالدين محمد بن قيس رازي از مؤلفان قرن ششم، به رشته تحرير درآمد. اين كتابها نمونههايي از كتب مربوط به علوم بلاغت در زبان فارسي هستند. در اين كتابها هر چند كه اصطلاحات از عربي وام گرفته شده ولي مثالهايي كه به كار رفته غالبا از شعر فارسي است و كم و بيش از قرآن و اشعار عربي نيز مثال آورده شده است.
مطلبي كه ذكر آن در اين جا خالي از فايده نيست اين است كه بعضي از شاعران عرب و عجم شعرهاي بلندي ساختند و در هر بيت آن يك يا چند صنعت بديعي را به كار بردند. اينگونه شعرهاي بلند را «بديعيه» ميگويند.10 ظاهر اين است كه بديعيه سرايي در شعر فارسي جلوتر از شعر عربي بوده است. نخستين بديعيه عربي كه بسيار استوار و مشتمل بر همه يا بيشتر صنعتهاست مربوط به صفي الدين حلي از شعراي قرن هشتم است كه شيعي مذهب بود. او بديعيه خود را كه مشتمل بر يكصد و پنجاه نوع صنعت بديعي است، در مدح پيامبر اسلام(ص) در وزن بسيط در 145 بيت سرود كه با اين مطلع آغاز ميشود:
واقر السلام علي عرب بذي سلم ان جئت سلعا فسل عن جيرة العلم
نام اين بديعيه «الكافية البديعة في مدح خير البرية» است كه متن آن در انوار الربيع سيد علي خان آمده و جداگانه نيز چاپ شده است. گويا پيش از اين بديعيه، بديعيههاي عربي ديگري نيز وجود داشته كه در اين حد جامع نبودهاند.11 بعدها نيز به پيروي از حلي بديعيههاي بسياري نوشته شده است كه علامه اميني از 35 بديعيه نام ميبرد.12
در ميان شاعران فارسي زبان نيز بديعيه سرايي وجود داشته كه از جمله آنها قصيده رائيه قوامي مطرزي از شعراي قرن ششم در مدح قزل ارسلان به نام «بدايع الاسحار في صنايع الاشعار» است كه 83 صنعت را در بر دارد و با اين مطلع آغاز ميشود:
وي ملك را ثناي صدر تو كار
اي فلك را هواي قدر تو يار
و با اين بيت پايان مييابد:
سال و مه جز طرب مبادت كار
روز و شب جز سخا مبادت شغل
بر اين قصيده شرحهايي نيز نوشته شده كه از جمله آنها شرحي است كه توسط محمود بن عمر نجاتي نيشابوري انجام گرفته است.13 پس از مطرزي بديعيههاي ديگري نيز در فارسي سروده شد كه بديعيه سلمان ساوجي و اهلي شيرازي كه هر كدام در جاي خود كاري بديع و شگفتانگيزند، از جمله آنها به شمار ميروند.
بعضي از ادباي عرب و فارس كارهاي شگفت ديگري نيز انجام دادند؛ از جمله اين كه قصيدهها يا خطبههايي بدون الف يا بدون نقطه پديد آوردند كه بعضي از آنها به حضرت اميرالمؤمنين(ع) نسبت داده شده است. واصل بن عطا كه خود مخرج حرف راء نداشت به گونهاي سخن ميگفت كه از اين حرف كمتر استفاده شود.14 از جمله اين كارهاي حيرتانگيز كتابي است به نام سواطع الالهام در تفسير قرآن كريم كه همه قرآن را در بر ميگيرد. در اين كتاب از اول تا آخر از حروف بينقطه كه به آن حروف مهمله ميگويند، استفاده شده است. اين كتاب توسط شخصي به نام ابوالفضل فيضي كه از شيعيان هندوستان بوده نگارش يافته و نسخههاي خطي متعددي از آن وجود دارد كه اخيرا با تحقيق و همت آقاي دكتر مرتضي آيت اللّهزاده شيرازي در شش جلد چاپ شده است.
صنايع بديعي در قرآن
صنايع بديعي قرآن گاهي آن چنان در اوج عظمت قرار دارد كه انسان را دچار شگفتي و حيرت ميكند، به ويژه آن كه به كارگيري اين زيباييها بدون هيچ گونه تكلفي صورت گرفته و سخن در عين رواني و شيوايي مشحون از اين زيباييهاست. يك نمونه آن آيه 44 سوره هود است: « و قيل يا ارض ابلعي ماءك...» كه با وجود اين كه مجموعا 17 كلمه است، ابن ابي الاصبع 21 نوع از انواع بديع را از آن استخراج كرده است.16
اكنون ما در اين جا از ميان انواع صنايع بديعي كه در قرآن وجود دارد به ده نوع آن به عنوان نمونه اشاره ميكنيم:
1 ـ تجنيس
اثّاقلتم الي الارض ارضيتم بالحيوة الدنيا (توبه / 38) كه قرار گرفتن «الارض» در كنار «ارضيتم» جناس تغاير است.
ان ربّهم بهم (عاديات / 11) لكنّا كنّا مرسلين (قصص / 45) كه از باب جناس تحريف است.
وهم يحسبون انهم يحسنون صنعا (كهف / 104) كه از باب جناس تصحيف است17.
وهم ينهون عنه وينأون عنه (انعام / 36) كه از باب جناس مشابه است.18
2 ـ اعنات يا لزوم مالايلزم
در قرآن كريم كه آيات آن در موارد بسياري داراي سجعاند، اين صنعت بارها به كار رفته است، از جمله:
فاذا هم مبصرون... ثمّ لايقصرون (اعراف / 201-202)؛ والطور وكتاب مسطور (طور / 1-2)؛ في سدر مخضود و طلح منضود (واقعه / 28-29)؛ اقرء باسم ربك الذي خلق خلق الانسان من علق (علق / 1-2).19
ابن ابي الاصبع مثالهاي ديگري نيز آورده است: فلا اقسم بالخنّس الجوار الكنّس (تكوير / 15-16)؛ والليل وما وسق والقمر اذا اتّسق (انشقاق / 17-18)؛ فاما اليتيم فلا تقهر واما السائل فلا تنهر (ضحي / 9-10)؛ امرنا مترفيها ففسقوا فيها (اسراء / 16).20
شرف الدين طيبي آيه شريفه «وعلي امم ممن معك» (هود / 48) را نيز از باب اعنات دانسته كه در آن هشت ميم در كنار هم قرار گرفته است21 (البته با توجه به اين كه تنوين و نون ساكن وقتي به ميم ميرسد قلب به ميم ميشود).
3 ـ قلب
مثال از قرآن: وربّك فكبّر (مدّثّر / 3)؛ كلّ في فلك (يس / 40)
4 ـ التفات
اين صنعت شايعترين صنعت بديعي است كه در قرآن به كار رفته و بعضي از دانشمندان درباره آن كتابهايي نوشتهاند. از جمله اين كتابها اسلوب الالتفات في البلاغة القرآنية تأليف دكتر حسن طبل را ميتوان نام برد، كه مؤلف مسئله التفات را در آن، مورد بررسي و تحقيق قرار داده و موارد آن را كه بسيار است برشمرده است.
مثال از قرآن: مالك يوم الدين. اياك نعبد (حمد / 4-5) كه جمله نخست به صورت غايب و جمله بعدي به صورت خطاب است.
از جمله مثالهايي كه ابن المعتزّ براي التفات آورده اين آيه شريفه است: حتي اذا كنتم في الفلك وجرين بهم بريح طيّبة (يونس / 22) كه در اين جا التفات از خطاب به غيبت است.22
ابن ابي الاصبع پس از نقل تعريف و مثالهاي التفات ميگويد:
«در كتاب عزيز از باب التفات نوعي بسيار جالب آمده كه آن را مثالي در شعر نيافتم و خداوند مرا به يافتن آن نوع راهنمايي نموده و آن عبارت از اين است كه متكلم در كلام خود، نخست دو موضوع را بياورد سپس خبري درباره موضوع اول بيان دارد و آن را رها كند و خبري درباره موضوع دوم بياورد، آن گاه از خبر درباره موضوع دوم باز گردد و به خبر درباره موضوع اول بپردازد. مانند قول خداي تعالي: «ان الانسان لربه لكنود وانه علي ذلك لشهيد (عاديات / 6-8) كه از وصف پروردگار منصرف شده و به وصف انسان پرداخته و گفته است: «وانه لحبّ الخير لشديد» و اين نوع التفات خوب است كه «التفات ضمائر» ناميده شود».23
5 ـ ترصيع
مثال از قرآن:
انّ الابرار لفي نعيم وانّ الفجار لفي جحيم (انفطار / 13-14)
انّ الينا ايابهم ثم انّ علينا حسابهم (غاشيه / 25-26)
يحيي بن حمزه علوي آيه «ان الابرار لفي نعيم...» را از باب ترصيع نميداند و ميگويد: «ابرار» با «فجار» مطابق نيست. در حالي كه اين مقدار اختلاف در ترصيع قابل اغماض است و ميبينيم صاحب ترجمان البلاغة براي ترصيع از شعر فارسي اين مثال را ميزند:
زره نگاشته از مشك بر گل بادام24 گره گذاشته از قير بر صحيفه سيم
در حالي كه «قير» با «مشك» و «صحيفه سيم» با «گل بادام» مطابقت كامل ندارد.
6 ـ لف و نشر
مثال از قرآن:
و من رحمته جعل لكم الليل والنهار لتسكنوا فيه ولتبتغوا من فضله (قصص / 73).
در اين آيه جمله «لتسكنوا» مربوط به «ليل» و جمله «لتبتغوا» مربوط به «نهار» است.
7 ـ تسجيع
در قرآن مجيد صنعت تسجيع فراوان به كار رفته و آخر آيات معمولاً داراي سجع است، ولي اصطلاحا به سجع قرآن فاصله گفته ميشود. بعضي از اشاعره گفتهاند كه در قرآن سجع نيست و آن را ناپسند ميدارند25 در حالي كه اين سخن درست نيست و در قرآن در فواصل آيات آشكارا و به طرز روشني سجع رعايت شده است. مثال واضح آن اين است كه ميبينيم در سوره طه كه آخر آيات با الف ختم ميشود، از موسي و هارون به صورت «هارون و موسي» نام برده ميشود: قالوا آمنّا بربّ هارون وموسي (طه / 70) ولي در سوره شعراء كه آخر آيات با نون ختم ميشود، موسي قبل از هارون ميآيد: قالوا آمنا برب العالمين. رب موسي و هارون (شعراء / 47-48).
خفاجي پس از رد سخن رماني و باقلاني كه سجع را عيب ميدانستند ميگويد: اگر سجع به اين صورت باشد كه لفظ تابع معني باشد اين عين بلاغت است و فواصل هم همين حالت را دارد، و اگر سجع به اين صورت باشد كه معني تابع لفظ باشد يعني جمله همراه با تكلّف باشد البته اين عيب است.26 روشن است كه در سجع يا فواصل آيات هيچگونه تكلفي وجود ندارد و لفظ تابع معني است.
مثال سجع در قرآن: الرحمن، علم القرآن، خلق الانسان، علّمه البيان، الشمس والقمر بحسبان، والنجم والشجر يسجدان (الرحمن / 1-5).
همچنين مثالهايي كه براي ترصيع آورديم، همگي صنعت تسجيع هم دارند.
8 ـ تصدير يا ردّ العجز علي الصدر
مثال از قرآن:
قال اني لعملكم من القالين (شعراء / 168)؛ ولقد استهزيء برسل من قبلك فحاق بالذين سخروا منهم ماكانوا به يستهزءُون (انعام / 10)؛ انظر كيف فضّلنا بعضهم علي بعض و للاخرة اكبر درجات واكبر تفضيلا (اسراء / 21)؛ وهب لنا من لدنك رحمة انّك انت الوهّاب (آل عمران / 8).28
9 ـ تكرار حرف
مثال از قرآن: ان احسنتم احسنتم لانفسكم وان اسأتم فلها (اسراء / 7)
كلا اذا بلغت التراقي وقيل من راق وظنّ انه الفراق (قيامت / 26-28)
وعلي امم ممن معك وامم سنمتعهم ثمّ يمسّهم منا عذاب اليم (هود / 48)
فاذكروا اللّهَ كذكركم آبائكم (بقره / 200)
10 ـ ابداع
نمونه روشن و بارز اين صنعت آيه 44 از سوره هود است كه در اوج فصاحت و بلاغت قرار دارد. همانگونه كه پيش از اين گفتيم در اين آيه كه 17 كلمه دارد، به شمارش ابن ابي الاصبع 21 نوع صنعت بديعي به كار رفته است. البته منظور از بديع در اين جا معنايي است كه متقدمان از آن اراده ميكردند و شامل بيان هم ميشود.
متن آيه شريفه چنين است: وقيل يا ارض ابلعي ماءك ويا سماء اقلعي وغيض الماء وقضي الأمر واستوت علي الجودي وقيل بعدا للقوم الظالمين (هود / 44). صنايعي كه در اين آيه به كار رفته عبارتند از: مناسبت تام، مطابقت لفظي، استعاره، مجاز، اشاره، ارداف، تمثيل، تعليل، صحت تقسيم، احتراس، انفصال، مساوات، حسن نسق، ائتلاف، ايجاز، تسهيم، تهذيب، حسن بيان، تمكين، انسجام و ابداع.30
گفته شده كه اين آيه فصيحترين آيه قرآن است. البته تمام آيات قرآني داراي فصاحت و بلاغت آن هم در حد اعجاز هستند، ولي روشن است كه فصاحت و بلاغت آيات با يكديگر فرق دارد و همان گونه كه قيافههاي آدميان در عين حال كه همگي زيبا و موزون هستند داراي تفاوتهاي بسيارند، آيات قرآن نيز، هم از نظر اشتمال بر معارف و هم از نظر علوم بياني تفاوتهايي دارند.
كي بود تبت يدا مانند يا ارض ابلعي در كلام ايزد بي چون كه وحي منزل است
درباره اين آيه و نكات فراوان آن بحثهاي زيادي شده است. آلوسي نقل ميكند كه استاد او رسالهاي درباره اين آيه نوشته و صد و پنجاه مزيّت براي آن برشمرده است.31 در تواريخ آمده است كه بعضي از دانايان قريش تصميم گرفتند كه با قرآن معارضه كنند و مانند آن را بياورند وقتي به اين آيه رسيدند به يكديگر گفتند كه اين كلام به كلام بشر شباهت ندارد و دست از معارضه برداشتند.32 نظير آن درباره ابن مقفع هم نقل شده است. عروضي سمرقندي سخن منصفانهاي درباره همين آيه از وليد بن مغيره نقل ميكند، سپس ميگويد: «چون دشمنان در فصاحت قرآن و اعجاز او در ميادين انصاف بدين مقام رسيدند، دوستان بنگر تا خود به كجا رسند».33
اين بود نمونههايي از محسنات بديعي كه در قرآن كريم به كار رفته است. اكنون اين پرسش مطرح ميشود كه آيا محسنات بديعي و آرايههاي ادبي قرآن قابل ترجمه به زبانهاي ديگر هست يا نه؟
در پاسخ اين سؤال ميگوييم محسنات بديعي دو گونهاند: محسنات لفظي و محسنات معنوي. شك نيست كه محسنات لفظي مانند تجنيس، قلب، لزوم مالايلزم ، ترصيع و تسجيع و مانند اينها به هيچ وجه قابل ترجمه به زبانهاي ديگر نيست و نميتوان آنها را به زبان دوم انتقال داد. البته اين كار مخصوص قرآن هم نيست و در هر زباني كه اين صنايع به كار برده شود، اغلب اوقات قابل ترجمه به زبان ديگر نخواهد بود. اما محسنات معنوي مانند التفات و لف و نشر و مانند اينها قابل ترجمهاند و مترجم بايد در ترجمه خود حتما آن را رعايت كند. متأسفانه گاهي برخي از مترجمان اين نكته را رعايت نميكنند و ترجمهاي نااستوار و حتي غلط ارائه ميدهند.
نمونه آن ترجمه اين آيه شريفه است: هو الّذي يسيّركم في البرّ والبحر حتي اذا كنتم في الفلك وجرين بهم بريح طيّبة وفرحوا بها جاءتها ريح عاصف (يونس / 22). در اين آيه صنعت التفات به كار رفته و ملاحظه ميكنيد كه دو جمله اول آيه به صورت خطاب است ولي جملههاي بعدي، از «جرين بهم» به بعد به صورت غايب است و اين التفات از خطاب به غيبت است ولي مرحوم الهي قمشهاي آيه را اين گونه ترجمه كرده است:
«اوست كه شما را در برّ و بحر سير ميدهد تا آن گاه كه در كشتي نشينيد و باد ملايمي كشتي را به حركت آرد و شما شادمان و خوشوقت باشيد كه ناگاه باد تندي بوزد».
بدين گونه مترجم همه جملات را به صورت خطاب در ميآورد و كلمه «فرحوا» را كه جمع مذكر غايب است به صورت «شما شادمان و خوشوقت باشيد» ترجمه ميكند. بايد از اين كار پرهيز شود.
مثال ديگر: يكي از محسنات معنوي تمثيل است كه در كتب ادبي آن را ذكر نمودهاند. ابن ابي الاصبع در تعريف آن ميگويد: «تمثيل آن است كه متكلم معنايي را قصد كند و از آن نه به لفظ خاص آن تعبير كند و نه با لفظ اشاره و يا با لفظ مترادف، بلكه به لفظي بيان نمايد كه از لفظ مترادف دورتر است...» سپس براي تمثيل، آيه واستوت علي الجودي (هود / 44) را مثال ميزند و اضافه ميكند كه حقيقت معني اين است كه كشتي در آن مكان نشست، ولي از لفظ اصلي به تمثيل عدول كرده چون «استواء» متضمّن معناي جلوس مستقري است كه هيچ انحراف و اعوجاج و هيچ حركت و اضطرابي ندارد و پس از اين جلوس است كه به سبب قرار گرفتن كشتي، دلهاي ساكنان آن آرام ميگيرد... و با جلوس موصوف به استواست كه تمام آرامش خاطر حاصل ميشود.34
حال با توجه به آنچه از ابن الاصبع نقل كرديم، برخي از ترجمهها را مورد بررسي قرار ميدهيم. بعضي از مترجمان به اين نكته توجه نكرده و «استوت» را به معناي «قرار گرفت» ترجمه كردهاند، مانند ترجمه آقاي فولادوند كه چنين است: «و [كشتي] برجودي قرار گرفت». اين ترجمه براي لفظ «استقرت» مناسب است نه «استوت» كه در قرآن آمده است. آقاي پاينده نيز اين نكته را رعايت نكرده و چنين ترجمه كرده است: «و كشتي به جودي نشست». كلمه «نشست» معادل «جلست» ميباشد و نه «استوت»، هر چند كه ترجمه «استوت» به «قرار گرفت» از ترجمه آن به «نشست» به صواب نزديكتر است. البته ما اين ترجمهها را غلط تلقي نميكنيم ولي بهتر بود لفظي انتخاب ميشد كه به آن نكته اشاره ميكرد؛ مانند ترجمه آقاي مجتبوي كه چنين است: «و [كشتي] بر [كوه] جودي آرام گرفت».
مثال ديگر: يكي از آرايههاي ادبي و محسنات كلامي تأكيد است كه گوينده براي تأكيد مطلب و پافشاري بر درستي سخن، از ادات تأكيد استفاده ميكند و در كلام عربي اين موضوع بسيار شايع است و وسايل گوناگوني براي تأكيد وجود دارد. در قرآن كريم نيز گاهي يك يا چند ادات تأكيد در يك جمله آمده است كه حتما بايد در ترجمه مورد توجه قرار گيرد و تأكيد مطلب به زبان دوم منتقل شود.
به عنوان مثال در آيه شريفه: اِنْ كنّا عن عبادتكم لغافلين (يونس / 29) از ادات تأكيد استفاده شده است؛ ولي متأسفانه بعضي از مترجمان به آن توجه نكردهاند. آقاي پورجوادي آيه را چنين ترجمه كرده است: «ما از عبادت شما بيخبر بوديم.» و آقاي جلال الدين فارسي اينگونه آورده است: «ما از پرستش شما غافل بودهايم». البته در بعضي از ترجمهها به ادات تأكيد توجه شده است؛ مانند ترجمه آقاي مجتبوي كه به اين صورت است: «براستي ما از پرستش شما بيخبر بوديم.» و ترجمه آقاي داريوش شاهين: «براستي كه ما از عبادت شما بياطلاع بودهايم».
اين مورد يكي از لغزشگاههاي مترجمان است كه جمله را بيتوجه به ادات تأكيد ترجمه ميكنند. علاوه بر مثال بالا، مثالهاي ديگري هم وجود دارد ، مانند آيه شريفه: انّ في السموات والارض لآيات للمؤمنين (جاثيه / 3). آقاي پاينده آن را اينگونه ترجمه كرده است: «در آسمانها و زمين براي مؤمنان عبرتهاست». اين در حالي است كه در آيه شريفه دو نوع ادات تأكيد به كار رفته است. البته بسياري از مترجمان آيه را دقيق ترجمه كردهاند؛ از جمله آقاي مجتبوي كه اين گونه ترجمه كرده است: «هر آينه در آسمانها و زمين براي مؤمنان نشانههاست» و آقاي پورجوادي كه چنين نوشته است: «به يقين در آسمانها و زمين عبرتهايي باشد براي مؤمنان».
مثال ديگر: يكي ديگر از محسنات كلام كه گاهي براي تأكيد مطلب و گاهي براي زيبايي و آهنگين بودن سخن و گاهي براي هدفهاي ديگر از آن استفاده ميشود تكرار است، كه در قرآن در موارد بسياري آمده است و لازم است در ترجمه منعكس شود؛ اما بعضي از مترجمان به آن توجه نكردهاند؛ گويا كه تكرار آن بيمورد بوده است. براي اين موضوع ميتوان اين آيه شريفه را به عنوان نمونه آورد: ليس علي الاعمي حرج و لاعلي الاعرج حرج و لا علي المريض حرج و لا علي انفسكم (نور / 61). ملاحظه ميكنيد كه كلمه «حرج» در جملات، تكرار شده است ولي بسياري از مترجمان در ترجمه خود فقط يكبار آن را آوردهاند، مانند ترجمه آقاي مجتبوي كه چنين است: «برنابينا و لنگ و مريض و خودتان تنگي و گناهي نيست»، و ترجمه آقاي محمدباقر بهبودي كه چنين است: «بر كورانتان باكي نيست و نه بر شلانتان و نه بر بيمارانتان». البته اين ترجمه اشكال ديگري هم دارد و آن اين كه كور و شل و بيمار را به ضمير جمع مخاطب اضافه كرده كه در قرآن نيست. همچنين آقايان مكارم، پورجوادي، داريوش شاهين و چند تن ديگر به تكرار واژه «حرج» توجه نكردهاند. ولي بعضي از مترجمان در ترجمه خود آن را رعايت كردهاند، مانند آقاي فارسي كه چنين ترجمه كرده است: «گناهي بر نابينا نيست و نه بر لنگ گناهي است و نه بر بيمار گناهي است»، و آقاي پاينده كه چنين آورده است: «نه براي كور مانعي هست و نه براي لنگ مانعي هست و نه براي بيمار مانعي هست».
يكي ديگر از آياتي كه در آن كلمهاي تكرار شده، اين آيه است: والسابقون السابقون اولئك المقربون (واقعه / 10-11). اين تكرار براي تأكيد در مدح است، ولي آقاي قمشهاي آن را چنين ترجمه كرده است: «آنان كه مشتاقانه بر همه پيشي گرفتهاند»، كه تكرار «السابقون» در اين ترجمه منعكس نشده و به جاي آن كلمه «مشتاقانه» افزوده شده كه در آيه نيست. ولي بسياري از مترجمان به اين نكته توجه داشتهاند؛ از جمله آقاي مجتبوي كه آيه را اينگونه ترجمه كرده است: «و پيشي گيرندگان آن پيشي گيرندگان، ايشانند نزديك داشتگان».
آيه ديگر: هيهات هيهات لما توعدون (مؤمنون / 36). در اين آيه براي نشان دادن دوري بسيار مطلب، كلمه «هيهات» تكرار شده است، ولي در ترجمه آقاي فولادوند اين تكرار نيامده: «وه چه دور است آنچه وعده داده شدهايد». البته ايشان با افزودن واژه «وه» توانسته تأكيد مطلب را برساند، ولي بهتر اين بود كه مانند خود قرآن كلمه تكرار ميشد، همانگونه كه در ترجمه آقاي مجتبوي آمده است: «چه دور است دور آنچه وعده داده ميشويد.» و ترجمه آقاي خرمشاهي: «بعيد اندر بعيد است آنچه به شما وعده دادهاند».
پىنوشتها
1. جاحظ، البيان والتبيين، چاپ مصر، 1949م، ج 4، ص 55.
2. المعتزّ باللّه، البديع، ص 36 و 53. اين كتاب چندين بار چاپ شده و شايد بهترين آن نسخهاي باشد كه با تحقيق كراچكوفسكي روسي در بغداد چاپ شده است و ما در اين جا از همين چاپ نقل ميكنيم.
3. همان، ص 1.
4. درباره سير تحوّل علم بديع رجوع شود به: جلال الدين همايي، صناعات ادبي، مطبوعات اعلمي، تهران، بيتا، ص16 به بعد و مقدمه بديع القرآن به قلم حفني شرف، ص 26 به بعد.
5. اسرار البلاغة، مطبعة ترقي مصر، 1320ق، ص 26.
6. اين كتاب با تحقيق دكتر احمد حجازي در قاهره چاپ شده است.
7. مقدمه ابن خلدون، مكتبة الاعلمي، بيروت، بيتا، ص 552.
8. يحيي بن حمزه، الطراز المتضمن لاسرار البلاغة، دارالكتب العلمية، بيروت، 1400ق، ج 1، ص 4.
9. تا چندي پيش اين كتاب به فرّخي نسبت داده ميشد ولي با پيدا شدن نسخه خطي معتبري از آن معلوم شد كه مؤلف آن محمد بن عمر رادوياني است. ضمنا اين كتاب قديميترين كتاب بديعي به زبان فارسي است كه در دست است. البته مؤلف در مقدمه كتاب از كتابي به نام محاسن الكلام نام برده و ميگويد: كتاب خود را بر اساس آن تنظيم كرده است (ترجمان البلاغة، انتشارات اساطير تهران، 1362ش، ص 3).
10. همايي، صناعات ادبي، ص 19.
11. سيد محسن امين، اعيان الشيعة، دارالتعارف، بيروت، بيتا، تحقيق حسن امين، ج 8، ص 23.
12. اميني، الغدير، دارالكتب الاسلامية، تهران، 1366ش، ج 6، ص 45.
13. ذبيح اللّه صفا، تاريخ ادبيات ايران، انتشارات فردوس، تهران، 1366ش، ج 3، ص 338.
14. زركلي، الاعلام، دارالعلم للملايين، بيروت، 1988م، ج 8، ص 109.
15. اين كتاب توسط دكتر سيد علي ميرلوحي به فارسي ترجمه شده و توسط انتشارات آستان قدس رضوي منتشر گرديده است. ما در اين جا از همين ترجمه فارسي نقل ميكنيم.
16. بديع القرآن، ص 382.
17. الطراز، ج 2، ص 365.
18. ابن ابي الاصبع اين آيه را براي جناس تحريف مثال زده كه صحيح نيست (بديع القرآن، ص 133).
19. الطراز، ج 2، ص 398.
20. بديع القرآن، ص 295.
21. التبيان في علم المعاني والبديع والبيان، ص 507.
22. ابن المعتزّ، البديع، ص 58.
23. بديع القرآن، ص 146.
24. ترجمان البلاغة، ص 8.
25. سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، مكتبة العصرية، بيروت، 1408ق، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، ج 3، ص 292.
26. خفاجي، سرّ الفصاحة، مكتبة الخانجي، قاهره، 1350ق، ص 174.
27. ابن رشيق، العمدة، مكتبة الهلال، بيروت، 1416ق، ج 2، ص 5.
28. اين مثالها را ابن ابي الاصبع ذكر كرده است. بديع القرآن، ص 139.
29. بديع القرآن، ص 382.
30. هر يـك از ايـن صـنـايـع در بديع القرآن، صص 382-384 شرح داده شده است.
31. اسماعيل حقّي بروسوي، تفسير روح المعاني، داراحياء التراث العربي، بيروت، 1985م، ج 12، ص 68.
32. مجمع البيان، ذيل همين آيه.
33. چهار مقاله عروضي سمرقندي، ص 39. با تصحيح محمد قزويني.
34. بديع القرآن، ص 179.
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}