معمارى مساجد

نويسنده: جواد محدثى



بحث ما،«هنر در قلمرو مكتب‏»است و در خلال مباحث گذشته هم،به تفاوت و جدا بودن‏«هنر اسلامى‏» از« هنر مسلمين‏» اشاره‏هائى كرده‏ايم.و اكنون هم تاكيد مى‏كنيم كه:چنين نيست كه آنچه توسط هنرمندان مسلمان در طول تاريخ طولانى اسلام پديد آمده و در زمينه‏هاى گوناگونى مجال بروز يافته است،هنر اسلامى باشد و بتوان آنرا به گردن مكتب انداخت و بپاى اسلام نوشت و مهر اسلام را پاى آن زد.بلكه آميخته‏اى است از آنچه خود داشته و آفريده‏اند،و آنچه از ديگران گرفته،يا تحت تاثير بوده‏اند.و نيز تركيبى است از آنچه حدود شرع در آن رعايت‏شده،و آنچه كه بر مبناى فقه اسلام،استوار نيست.
هنر مسلمين،كه زمينه‏اش، حيات فردى و اجتماعى مردم بوده است،به شكل‏هاى گوناگونى بروز كرده است.مهم ترين موارد تحلى و بروز و ظهور آنرا مى‏توان اينگونه بر شمرد:
- معمارى و ساختمان مساجد - كاخ‏ها و ابنيه خلفاى اموى و عباسى و فاطمى و عثمانى و... - سفال سازى، خط، مينياتور، نقاشى - دژها و برج و باروها -ابنيه مشاهد و مقابر پيشوايان -مدارس و مراكز علمى،نظاميه‏ها و... - تزئينات سنگى،گچى،چوبى و كاشي كارى -ادوات جنگى و ابزار ديوانى و«حكومتى‏» -فرش،پارچه،قلابدوزى،لباسهاى نظامى و سياسى -تزئينات خارجى و داخلى بناهاى مذهبى و غير مذهبى -ابزار و وسائل مساجد و منازل،مثل منبر،رحل،قلمدان... - كتاب نويسى، كتاب سازى، خط و خطاطى و تذهيب. - هنرهاى مكتوب،نظم و نثر، خطابه‏ها، تاليفات ادبى...از اين ميان، آنچه بحث فعلى ماست،«معمارى مساجد» است.
عمارت و ساختمان،در واقع نمايانگر تاريخ يك قوم و ملت و نمودار تمدن در يك قرن و دوره است و معمارى اسلامى هم ( و به تعبير دقيق تر.معمارى مسلمين) از آنجا كه غالبا«با دستور قدرتمندان و حاكمان بوده است،شناسنامه حكومت‏ها و دولت‏ها و اميران و خلفاست.
و از سوى ديگر،چون خالق اصلى اين آثار، هنرمندان مسلمان هستند آن معمارى‏ها،شناسنامه هنرمندان هم مى‏باشد.
جاذبه هنرى معمارى هم به همان احساس آفرينى‏هايش مربوط مى‏شود.احساس عظمت،احساس معنويت،ظريف كاريها،قرينه سازى‏ها....
«شوپنهاور» گفته است:«زيبائى آثار معمارى،مربوط به پاك و خالص بودن،ظرافت و تناسب خطوط...قرينه خطوط و تعادل قواست.. .معمارى يكنوع مصالحه ميان زيبائى و سود بخشى است كه مركب از هنر و صناعت‏باشد.در اين هنر،آنچه قواعد اصلى مى‏ناميم و بايد شناخته و رعايت‏شود نيروى سنگينى،پيوستگى،استوارى و سفتى مواد است‏» (1)
همچنين احساسى كه از يك اثر معمارى در انسان برجاى ميماند قابل توجه است.
«در معمارى نيز مانند ساير هنرها،به بيان احساسات مى‏پردازند از ساختمان يك كليسا و مسجد احساس ترحم و عدالت،و از ساختمان يك كاخ،تكبر اعيانيت،نمايان‏». (2)
«....معمارى،بوسيله‏«سكون جاذب‏»بناهائيكه خلق شده و همچنين بواسطه يك قسم وزن يا قرينه سازى در وجود ما مؤثر مى‏افتد. زيرا تكرار طرح‏ها يا«متيف‏»ها نيروى دريافت ما را از يكى به ديگرى به جنبش آورده،ما را موقتا«منصرف از عادات زندگى روزانه خود مى‏نمايد...» (3)
مسئله معمارى همچنانكه گفته شد،گرچه مساجد،كاروانسراها،مدارس نمازخانه‏ها،حسينيه‏ها،تكيه‏ها،منزلگاههاى بين راه را فرا مى‏گيرد،ولى در اين ميان‏«مسجد»،اعتبار و ويژگى و جايگاه خاصى دارد و در بحث از معمارى،روى مسجد،به عنوان سمبل تجلى هنر مسلمانان از بعد معمارى،بيشتر بايدتكيه كرد.زيرا بناى مساجد در اين خصوص،اهميت‏بيشترى داشته و جنبه زير بنائى دارد. بنابراين،طى فصولى،از مسجد بحث مى‏كنيم و از زواياى مختلف به اين پايگاه عظيم وحدت و تجمع امت اسلامى مى‏نگريم:

مسجد و جايگاه ويژه آن در اسلام

قبل از پرداختن به تحليل هنر در معمارى مساجد،بد نيست كه راجع به اصل مسجد و قداست آن و جايگاه خاصش در اسلام و فرهنگ الهى مسلمين،قدرى بحث‏شود.
مسجد،محل سجود و خضوع و كرنش بندگان خدا در پيشگاه‏«الله‏»است،جائى براى ايجاد رابطه با پروردگار و اظهار عبوديت و كوچكى در برابر ربوبيت و عظمت‏خالق هستى. قداست مسجد،در همين رابطه متقابل‏«عبوديت عبد و ربوبيت رب‏»نهفته است.بنابراين،عظمتش هم در معنويت آن است،نه در ساختمان و بناى رفيع. تلقى و قضاوت سطحى نگران،و استنباطشان از مسجد،اين است كه مسجد«ماذنه‏اى است‏براى اذان گفتن،و شبستانى براى نماز و حوضى براى وضو و محرابى جهت پيشنماز و منبرى كه واعظ بر آن بنشيند...»
ولى،واقع امر،اينست كه مسجد،كانون گرم زندگيساز و سعادت آفرينى است كه جنبشهاى انقلابى از آنجا ريشه مى‏گيرد و وسيله و جائى است‏براى اصلاح باطن اجتماع،مسجد،مجلس شوراى هر محل است،محل عبادت است،مدرسه و اندرزگاه و كانون خيريه و مركز تربيت و تعاون اجتماعى است.پايگاه بسيج مردم و آگاه كردن آنانست.محل آشنا شدن به اسلام و كسب اعتماد مردم نسبت‏به يكديگر است. در مسجد، روحانى با چشم دل،در گوشه محراب،مردم را به خدا مى‏خواند و زندگى‏ها را پاك مى‏سازد.علماء دين،از اين نهاد،بعنوان يك شبكه بى‏نظير و عظيم و گسترده و مردمى،جهت ارتباط و تبليغ و پيام رسانى،با رنگ و محتوائى مذهبى،استفاده مى‏كنند. مسجد، مقدس‏ترين، پاك‏ترين، سرنوشت‏سازترين و اجتماعى‏ترين مكان و موقعيت‏ حضور مسلمين است.و به تعبير امام خمينى مساجد سنگر است و بايد اين سنگرها را حفظ نمود.
«...مسجدها،اثرى روشن در توجيه عمومى مسلمين دارد.مجمع‏هاى اسلامى است كه مردم را در سايه شعار«انما المؤمنون اخوة‏»جمع ميكند و مظهر وحدت و برابرى مردم است.جائى كه برترى فقط با«تقوا»است.مسلمين در مساجد،كنار هم در يكجا مى‏نشينند و به نصايح اسلامى در خطبه‏هاى نماز جمعه و نماز عيد گوش مى‏دهند و يكديگر را مى‏شناسند.چه بسا كه مسلمانى برادر دينى خود را جز در مسجد،جاى ديگرى نمى‏بيند.اجتماع مسجد،سبب محبت و الفت دلها و تحكيم پيوندها و روابط و آگاه شدن از حال يكديگر و تبادل افكار در مسائل دينى و دنيائى و همدردى در غم و شادى يكديگر است.احكام اسلام و شرايع دين را در مسجد مى‏آموزند.پايگاه علم و عبادت و امر بمعروف و نهى از منكر و دميدن روح اخوت بين مسلمين است.» (4)
با توجه به اهميت‏ياد شده،ساختن مسجد و آباد كردن و پرداختن بامور آن در اسلام،مورد تاكيد فراوان است. از ميان انبوه روايات اسلامى،فقط اين نمونه را از رسول گرامى اسلام (ص) نقل كنيم كه فرموده است:
«من اسرج فى مسجد من مساجد الله سراجا لم تزل الملائكة و حملة العرش يستغفرون له ما دام فى ذلك المسجد ضوء من ذلك السراج‏» (5)
يعنى:هر كس در مسجدى از مساجد خدا چراغى بر افروزد،تا وقتى كه در آن مسجد،پرتوى از آن چراغ مى‏تابد،فرشتگان و حاملان عرش،برايش استغفار مى‏كنند.
از اين رو،هر كارى كه به رونق و جلاى مسجد بيفزايد و مركزيت آنرا تثبيت كند و به نظافت و طهارت و تميزى آن كمك كند و محتواى آموزشى و تربيتى آنرا غنى‏تر سازد مورد تشويق اسلام است،و هر چه كه به آلودگى و بى اعتنائى و بى حرمتى بيانجامد و عامل غفلت و سرگرمى و دنيا زدگى گردد،مورد نهى و نكوهش‏مى‏باشد.دستورات و احكام مربوط به مسجد،به خوبى اين مسئله را روشن مى‏كند.

آداب و احكام و مقررات مسجد

در نشان دادن عظمت و حرمت مسجد،مطالعه احكام مربوط به آن مفيد است.مثلا حرام بودن توقف جنب و حائض در مسجد،يا حرام بودن نجس كردن جائى از مسجد،و يا تحريم هر چه كه به بى حرمتى مسجد بيانجامد اعتبار معنوى آن را مى‏رساند و نيز نهى از صدمه و ويرانى وارد كردن به آن،دليل بر قداست و حرمت آنست. يك سلسله از احكام (بعنوان مستحبات و مكروهات) است كه آنها هم اهميت نهاد«مسجد»را در فرهنگ اسلامى مى‏رساند و اين ادب و حرمت و ارج گزارى،در واقع نمودار محتواى مسجد در حوزه مكتب و تعاليم دينى است.
به نمونه‏اى از اين‏«آداب‏»توجه كنيد:

مستحبات:

برخى از آنچه كه در قلمرو مساجد،مستحب است و رعايت و عملش پسنديده و مورد تشويق است،از اين قرار است:
-پوشيدن لباس خوب و تميز و استفاده از عطريات،براى رفتن به مساجد -شتاب در رفتن به مسجد،و درنگ در خروج،يعنى زود رفتن و دير بيرون آمدن. -با وقار و طمانينه به مسجد رفتن -با وضو وارد مسجد شدن -هنگام ورود،دعاهاى مخصوص،خواندن. -آلودگيها و نجاست‏ها را در اسرع وقت پاك كردن (تطهير مسجد از نجاست،واجب فورى است) -جارو كردن و تميز ساختن-روشن كردن چراغ در مسجد -بيرون آوردن كفش،هنگام ورود. در مجموع،اينها«ادب حضور»و«تقدس معبد»و«كرامت مسجد»را مى‏رساند.

مكروهات:

و اما آنچه درباره مسجد،مكروه و ناپسند و زشت و نكوهيده است (ولى به حد تحريم نمى‏رسد) :
-خوابيدن در مسجد -آب دهان و اخلاط سينه در مسجد انداختن -خريد و فروش در مسجد -رفتن به مسجد با بوى سير و پياز،يا بوهاى ناخوشايند و مردم آزار. -مسجد را راه عبور و مرور قرار دادن (مگر آنكه دو ركعت نماز تحيت‏بخواند) -مسجد،محل بچه‏ها و ديوانه‏ها شدن -به سخن دنيا پرداختن. -سر و صدا و شلوغكارى و حرف‏هاى لغو زدن.
راستى اين همه تعظيم و تكريم براى چيست؟...
بگذاريد ميوه را از شاخه بچينيم،و آب را از سر چشمه بنوشيم و جواب را از امام معصوم بشنويم: (احاديث زيادى درباره مساجد است.مى‏توانيد به جلد 3 وسائل الشيعه مراجعه كنيد) «ابو بصير»،از امام صادق (علیه السّلام ) علت تعظيم مساجد را مى‏پرسد.
حضرت جواب مى‏دهد:
«انما امرنا بتعظيم المساجد لانها بيوت الله فى الارض‏» (6)
يعنى:از آنجهت ما به بزرگداشت مساجد ماموريم كه آنها،خانه‏هاى خدا در زمين است.پس.خانه خدا،كه خانه مردم هم هست، مقدس است و مكرم،و بايد آباد باشد و معمور.
ولى...آبادى به چيست؟و مسجد آباد كدام است؟آبادى در شكل است‏يا در محتوا؟در ظاهر يا باطن؟
مسجد آباد كدام است؟
اولين مسجدى كه در اسلام ساخته شد مسجد«قبا»بود كه پس از هجرت پيامبر از مكه به مدينه،احداث گرديد.
زير بناى اساسى اين مسجد،«تقوا»بود. (لمسجد اسس على التقوى من اول يوم...) سوره توبه 108.
در قرآن كريم،نسبت‏به آباد كردن مساجد و ساختن آنها،آيه‏اى است كه مى‏فرمايد:
«مساجد خدا را،تنها كسانى آباد مى‏كنند كه به خدا و قيامت ايمان داشته و نماز را برپا مى‏دارند،زكات مى‏پردازند و جز از خدا،از احدى نمى‏ترسند»
(انما يعمر مساجد الله من آمن بالله و اليوم الآخر و اقام الصلوة و آتى الزكاة و لم يخش الا الله...) (7)
امام صادق (علیه السّلام ) هم در حديثى بيان فرموده است كه از جمله سه چيزى كه روز قيامت‏به خداوند شكايت مى‏كنند،يكى هم مسجد خراب و ويرانى است كه اهل آن،در آنجا نماز نمى‏خوانند. (8)
نماز نخواندن در مسجد،خرابى مسجد است،در مقابل،عمران و آبادى آن،به حضور فعال مردم براى عبادت و سياست در مسجد است.
پس،عمارت مسجد مورد توجه اسلام است و«مسجد معمور»و آباد،مطلوب دين.ولى چه مسجدى آباد است و كدام مسجد، ويران؟
آبادى مسجد،به نقشه مهندسى و مصالح ساختمانى خوب و خرج زياد و شكوه ظاهرى نيست.بلكه به اثر بخشى آنست،به استفاده صحيح از مسجد است.مهم،شكوه معنوى و جلالت و عظمت عرفانى و الهى آنست،نه كاشيهاى معرق و درها و رواقهاى بلند و سنگفرش‏هاى ظريف و قيمتى و در و پيكرهاى منبت كارى شده!...
آبادى مسجد، به آنست كه مركز معنويت و عبادت براى خدا و ايجاد رابطه با خالق باشد،آموزشگاه دين و حكمت و كانون برپائى شعائر دين باشد.مسجد،به پايگاه بودن براى امور مسلمين و معبد و مصلا بودن آباد است،و به علم و عبادت،به تواضع و عبوديت،به مركزيت‏حضور دينداران،به تدريسها و تعليم‏ها،به حلقه‏هاى آموزشى و درسى،به محافل ادبى و بلاغت و نقد،و به مجمع‏هاى علمى و اخلاقى بودن،معمور است.
آبادى مسجد،به نماز و به دعاست عمران وى از همت و اخلاص شماست آباد كن از نماز،تو خانه حق شكرانه نعمت كه خدا داده تو راست
آبادى مسجد،به بيان فقه و علوم اهلبيت در آنها،به ارشاد و امر بمعروف و نهى از منكر و دعوت به خير است،نه به كاشى و گنبد و تزئينات.
على (علیه السّلام ) ميفرمايد:
«زمانى بر مردم مى‏آيد كه در ميان مردم،باقى نمى‏ماند از قرآن مگر نشانه‏اش،و از اسلام،مگر نامش،در آنروزگار،مساجدشان از جهت‏ساختمانى آباد است ولى از جهت هدايت،خراب است‏». (9)
پس،آبادى از نظر معمارى،در حال خراب بودن محتوائى از جهت هدايت،سود و ارزشى ندارد.آنروز كه مسلمين به مساجد روى مى‏آوردند تا خدا را عبادت كنند و آداب اسلام را بياموزند و دين را فرا گيرند،مساجد،كوچك و ساده بود با ديوارى به ارتفاع امت‏يك انسان.
مساجد امروزى در جهان اسلام،گر چه هم از جنبه تعداد،افزايش يافته و هم آبادتر است و خرج‏هاى زياد و هزينه‏هاى بيشتر دارد، ولى‏«مسجد رو»كم است و مساجد،كمتر در خدمت اهداف عظيم اسلامى مى‏باشد.يكى از محققان مى‏نويسد:
«...مساجد،كاخهائى براى افتخار نيستند،بلكه براى خضوع و خشوع و عبادت و بيان آداب اسلامى و مناجات و نيايش‏اند.عظمت مساجد،به زنده نگهداشتن آنها،با ياد خدا و امر بمعروف و نهى از منكر و ارشاد مردم براه مستقيم است،نه به ديوارهاى بلند و قبه‏هاى رفيع و ستون‏هاى برافراشته و گلدسته‏هاى سر بفلك كشيده...از همينجاست كه گرچه شكوه ظاهرى و هنرى و معمارى مساجد افزايش يافته ولى در جان بيننده،آن هيبت و زيبائى و جلال را بر نمى‏انگيزد.مسجد پيامبر در صدر اسلام،با آن وضع ساده‏اى كه داشت،آن هيبت و عظمت معروف را دارا بود،بدون اينكه سادگى،از قدر و جلال آن بكاهد.در عين حال،هنر و زيبائى و تزئينات و شكوه معمارى و عظمت‏بناى مساجد ديگر هم باعث‏بالا رفتن ارزش مساجد ديگر نشده است...» (10)
البته،نبايد فراموش كرد:تقدس و محتواى مسجد بوده كه باعث مى‏شده است تا مسلمين به شكل ظاهرى آن هم اهميت داده و در بناى مساجد با شكوه جهت استفاده‏هاى خوب،همت گمارند و اگر خراب و فرسوده،يا تنگ و كم ظرفيت مى‏شد،تجديد بنا و تعمير كنند يا بر وسعتش بيفزايند.خود عقيده دينى،بخصوص در زمينه ساختن و آباد كردن و بناى مساجد،نقش مهمى ايفا كرده است.

تزئينات هنرى در معمارى مساجد

مسجد الحرام و كعبه‏اى را كه حضرت ابراهيم (علیه السّلام ) بنيان نهاد،در آغاز،ساده بود و با گذشت زمان،به حالت امروزى تبديل شده است. مسجد«قبا»و«مسجد النبى‏» هم كه در زمان حضرت محمد ( صلی الله علیه و آله و سلم ) ساخته شد،يك چهار ديوارى ساده،با ارتفاعى متوسط و حتى بى سايه‏بان بود سادگى از ويژگيهاى مساجد اوليه بود و مسجدهاى ساخته شده در مدينه و بصره و كوفه و مصر،از محراب‏هاى فرو رفته در ديوار،و از منبرها و ماذنه‏ها به شكلى كه بعدا رواج پيدا كرد خالى بود. مسجد النبى،با گذشت زمان،رفته رفته وسعت پيدا كرد و تجديد بنا شد تا به صورت فعلى در آمد. بساطت و سادگى در بناى مسجد،چيزى است كه از آغاز مورد توجه و تاكيد اسلام بوده است. على (علیه السّلام ) مسجدى را در كوفه مشاهده كرد كه كنگره دار ساخته شده بود فرمود:گويا اين،كنيسه يهود است!.
و فرمود: مساجد بصورت ساده ساخته مى‏شود نه كنگره‏دار. (11) كنگره‏دار بودن بناى مسجد در آن دوره،نسبت‏به وضعيت‏ ساختمان‏ها، نوعى تجمل و تزئين محسوب مى‏شده است.
و نيز،در حديث است كه:«بما دستور داده شده كه شهرها،مزين و كنگره‏دار ساخته شود ولى مساجد،ساده.» (12)
حديث ديگرى است كه:
«مساجد را بسازيد و آنها را ساده قرار دهيد.» (13) و در احاديث ديگرى،از علائم آخر الزمان،تزئين و آرايش مساجد بيان شده و آمده است كه:وقتى امام زمان قيام كند،مساجد كنگره دار را خراب مى‏كند. (14)
البته منظور از تزئين و آرايش مسجد،كه ممنوع است،طلا كارى و زر اندود كردن است،نه معمارى و كاشيكارى و بكار بردن دقت و هنر در بناى مساجد (آنگونه كه در طول قرنها در معمارى مسلمين در مساجد معمول بوده و رايج است) .
مسجد،نبايد به صورت يك نمايشگاه عكس و نقاشى و موزه تزئينى در آيد.چرا كه اين،با روح عبادت خالص و قرب به حق،به سختى سازگار مي شود.
از امام صادق (علیه السّلام ) در باره مساجدى كه در آنها تصوير است،سئوال شد.حضرت پاسخ دادند كه:«آنرا خوش نمى‏دارم،ولى امروز،براى شما زيان و اشكالى ندارد.» (15) شايد اشاره به رواج و گسترش معمارى و تصويرهاى آن در مساجد باشد،كه در آن دوره،گسترش پيدا مى‏كرد و امام شرايط خاص آنروز را بيان مى‏كند.وقتى امر دائر باشد بين ترك مساجد و خالى شدن آنها يا رفتن به مساجد با آن خصوصيات و شرائط مكروه،طبيعى است كه ائمه،راضى به ترك مسجد و دورى از اجتماعات بخاطر يك مكروه نمى‏شدند.در عين حال،در اين حد كه در مساجد،نقش و نگار و هنرهاى ترسيمى و تجسمى بكار رود،مورد منع اسلام نيست،بخصوص اگر در زمينه آيات قرآن باشد. در حديثى،نقوش پديد آمده با گچ و رنگ ها در طرف قبله مسجد بلا مانع بحساب آمده است. (16)
از امام موسى بن جعفر (علیه السّلام ) مى‏پرسند از نماز خواندن در مسجدى كه در طرف قبله،قرآن يا چيزى از ذكر خدا نوشته شده، حضرت پاسخ مى‏دهد:
«اشكالى ندارد.»و همچنين از مسجدى كه با گچ يا رنگ،در قبله‏اش نقش و نگار شده باشد سئوال شد.فرمود:«مانعى ندارد.» (17)
كار برد نقوش و خطوط در زمينه آيات قرآن،بصورت غير مستقيم،عبادتگاه را به يك كانون تبليغ و ذكر تبديل مى‏كند.لطف اين قضيه در اين است كه بوسيله اين هنر ساده،قرآن و ياد خدا در متن زندگى و عبادت مردم مسلمان،همواره مطرح است و اين،اثر تربيتى دارد و پيوند زندگى و مذهب را مى‏رساند. اظهار نظر«تيتوس بوركهارت‏»،هنرمند سويسى در اين باره چنين است:
«تكرار كتيبه‏هاى ماخوذ از آيات قرآن كريم بر روى ديوارهاى مساجد و ساير ابنيه،انسان را ياد آور اين حقيقت مى‏سازد كه تارو پود حيات اسلامى از آيات قرآنى تنيده شده و از لحاظ معنوى متكى بر قرائت قرآن و نيز نماز و اوراد واذكارى است كه از آن كتاب آسمانى اخذ شده است.اگر بتوان فيضى را كه از قرآن كريم سرچشمه مى‏گيرد يك ارتعاش معنوى بخوانيم-و كلامى بهتر از اين براى تفسير آن نداريم-از آنجا كه اين نفوذ قرآنى،هم معنوى و هم مسموع است‏بايد بگوئيم تمام هنر اسلامى بايد بالضروره اثر اين ارتعاش را داشته باشد..» (18)
بى شك،تاثير معنوى اين گونه خط نوشته‏ها و كتيبه‏ها را نمى‏توان انكار كرد.نوعى تذكر و ياد آورى در اينگونه خطها نهفته است.در حديث موسى بن جعفر (علیه السّلام ) هم،حضرت،نماز خواندن در مسجدى را كه بر ديوار قبله‏اش آيات قرآن يا«ذكر الله‏»-هر چه كه ياد آور خدا باشد-نوشته شده باشد مجاز دانسته
حتى در روايات است كه:در خانه امام صادق (علیه السّلام ) دور تا دور خانه،همچنين در طرف قبله سجده گاهش‏«آية الكرسى‏»نوشته شده بود. (19) و اين نوع نوشتن آية الكرسى بر دورادور ساختمان‏هاى بلندتر از هشت ذراع،بعنوان يك دستور از طرف ائمه،مورد تاكيد و تشويق بوده است. (20)
شايد اين توصيه،روى اين نكته باشد كه با يادآورى وجود يكتا و زنده و حى و قيوم خدائى بر هستى،سيطره و احاطه و مالكيت دارد (مفهوم آية-الكرسى) بناهاى مرتفع،انسان را مغرور نسازد.

نقش عشق و محبت در اين معمارى

با توجه به اينكه در آنچه بناى مساجد،نهى و تحريم شده،تذهيب و طلاكارى و«زخرف‏»است نه ظرافتكارى‏ها،بنابراين مسلمين در مورد پرداختن ظريفانه به بناى مساجد و آفرينش‏هاى هنرى در معمارى آن،مورد نكوهش نيستند. محبت و ايمان و عشق مردم چنين خلاقيت و هنرنمائى‏ها را به ظهور و بروز مى‏رساند.اين نتيجه عقيده و ايمان است.تاريخ نشان مى‏دهد هر جا كه مذهب راه پيدا كرده و مردم با ايمان و خلوص كار كرده‏اند و چيزى را بعنوان اعتقاد دينى ساخته‏اند.سرشار از زيبائى‏ها و ظرافت‏هاى شگفت است.
گر چه ممكن است معمار و هنرمند به فرمان صاحب قدرت و امير و حاكمى‏كار كند،ولى عقيده قلبى او اين است كه‏«مسجد» مى‏سازد و «خانه خدا»بر پا مى‏كند.طبيعى است كه هنرمند مسلمان و خدا جوى نسبت‏به ساختن مساجد بعنوان اماكن مقدس و معبدهاى الهى از ذوق و احساس و هنر و ابتكار و خلاقيت‏خويش مايه مى‏گذارد و به هر صورت كه بتواند،در رونق و شكوه آن مى‏كوشد.در اينجا نقش انگيزه ايمان مذهبى،بسيار قوى و كارساز است. عشق و ايمانى كه بعنوان مثال نسبت‏به اولياء دين و پيشوايان مذهب در دل شيعيان و پيروان ائمه اطهار (علیهم السّلام ) وجود دارد چه كارها كه نمى‏كند؟!...
وقتى كه مسلمانان،به پيشوايان دين و پرچمداران انسانيت و فضيلت و هاديان خلق به حق و خير و آزادى و طاعت‏خدا،آن اندازه ارج مى‏دهند كه براى بارگاهشان از جان و دل مايه مى‏گذارند و هر چه در توان دارند خرج مرقد پاكشان مى‏كنند،براى معبد و مسجد چرا نكنند؟!كه آنجا را خانه خدا مى‏دانند و مقدس‏ترين جا بشمار مى‏آورند. اين،تجلى زلال ترين عشق و معرفت و خلوص بندگان در پيشگاه والاى‏«الله‏» و«اولياء الله‏»است.مردم مؤمن و حق باور،نسبت‏به هر چه كه خدائى باشد و در مسير پروردگار،ارزش و كرامت قائلند و عملشان عملى احترام آميز و ايثار گرانه و عاشقانه است.
به قول شهيد سيد رضا پاك نژاد:
«اگر به قريه‏هاى دور و ده‏هاى كشور ايران و بعضى نقاط ديگر برويد،از دور خانه‏هائى چند،خراب و خشتى،و در آن ميان،يك عمارت قشنگ و تميز مى‏درخشد،اگر بپرسيد از كيست؟جواب خواهيد شنيد:از حسين،و بنام‏«حسينيه‏». (21)
و درباره عشق مردم به حسين (علیه السّلام ) مى‏نويسد:
«...مردم،عطشان ستايش آنكسى هستند كه لب تشنه با خود مقدار بسيارى انرژى معنوى در دل خاك جاى داد و امروز، گنبدش چون آئينه مى‏درخشد كه درخشش آن چشم هر ستمگرى را بسوزاند و هر ستمديده را مرهمى بر دل باشد. در آنجا تربتى است گويا معدن مغناطيس كه افراد عاشق را كه قابل جذبند مانندذرات كوچك آهن بسوى خود جذب مى‏كند، آنجا مضجع مقدس سرباز فداكارى است كه رؤسا جمهور و پادشاهان،قبل از اينكه رسم سرباز گمنام و نهادن دسته گل معمول گردد،عصاره گل،بهترين عطر را آوردند و بوسيدند و بوئيدند و پاشيدند و آرزوى اين كردند كه كاش در برابرش جنگيده و اسلام را يارى ميكردند و كشته مى‏شدند....» (22)

تلاقى‏«دين‏»و«هنر»در بناى مساجد

مسلمين،خود را نسبت‏به ارزش‏هاى مجسم شده در وجود ائمه،اينگونه وظيفه مند احساس كرده و از اولياء الله و بندگان خوب خداوند،تجليل و تكريم مى‏كنند،چرا كه تعظيم اين شعائر و تجليل از اين والا مردان و پيشوايان و شهيدان،گراميداشت‏حق و فضيلت و صدق و راستى است و تكريم عدل و آزادى و شرف و انسانيت...و چه كسى شايسته‏تر از آنان،براى نثار عاشقانه‏ترين و صادقانه‏ترين اخلاص‏ها و تواضع‏ها و تكريم‏ها؟!
در مورد خدا و خانه خدا نيز چنين است و پاك‏ترين احساس‏ها و زيباترين ايثارها نثار بارگاه او مى‏شود. ما با اين واقعيت روبرو هستيم كه هنر توسط مسلمين،در بناهاى مقدس مساجد تا اندازه گسترده و عميقى جا گرفته و به كار رفته است و ذوق‏ها و خلاقيت‏ها در جهت رونق بخشيدن به مساجد،استخدام شده است. بالاخره مساجد،خانه خدا است (و ان المساجد لله بنا بر يكى از تفاسير) و حديث امام صادق (علیه السّلام ) در اين باره گذشت.بنابراين،تا وقتى كه آباد ساختن و حلال بخشيدن به معبد مسلمين و مسجد اسلام،به روح توحيد و توجه به خدا ضرر نزند،نه تنها مذموم و نكوهيده نيست،بلكه تشويق هم شده است. و از همينجاست كه مساجد،محل تلاقى هنر و مذهب و ميعادگاه بروز اين دو عنصر مى‏باشد.
در مورد نقش ايمان و احساس مذهبى و نثار زيبائى‏ها به آستان خداونددر بناى مساجد،به اين نقل توجه كنيد:
«....معمار مسلمان در روزگاران گذشته هر زيبائى را كه در اطراف خويش مى‏ديد،آنرا در خور عظمت و جلال خدا مى‏يافت.سعى مى‏كرد تا به هنگام فرصت،براى آن در مسجد،جائى باز كند.در بناى بسيارى از مساجد،هنرهاى مختلف به هم در آميخته است. معمارى،در توازن اجزاء كوشيده است نقاشى به نقوش و الوان كاشيها توجه كرده است،و خوش‏نويسى،الواح و كتيبه‏ها را جلوه بخشيده است،شعر،موعظه‏ها و ماده تاريخ‏ها را عرضه داشته است و موسيقى هم براى آنكه از ديگر هنرها باز نماند،در صداى مؤذن و بانگ قارى و واعظ،مجال جلوه‏گرى يافته است.حتى صنعت‏هاى دستى هم براى تكميل و تزئين اين مجموعه الهى به ميدان آمده‏اند.فرش‏هاى عالى،پرده‏هاى گرانبها،قنديل‏هاى عظيم و درخشان،منبت كارى‏ها و مليله دوزى‏ها در تكميل زيبائى و عظمت مسجد،نقش خود را ادا كرده.بدين گونه مظاهر گوناگون فرهنگ و هنر اسلامى در طى قرن‏هاى دراز،چنان در بناى مسجد،مجال ظهور يافته است كه امروز،يك مورخ دقيق روشن بين مى‏تواند تنها از مطالعه در مساجد، تصوير روشنى از تمدن و تاريخ اقوام مسلمان عالم را پيش چشم خويش مجسم كند.
در طول نسلها و قرون،در فاصله آفاق مختلف،هنر اسلامى ملجائى پاكتر و نمايشگاهى امن‏تر از مسجد نداشته است و اشتراك مساعى اقوام و امم مختلف اسلامى در تكميل و تزئين مساجد،با وجود حفظ خاصيت‏هاى ملى و محلى،نوعى بى تعلقى را در معمارى اسلامى سبب شده است كه البته با تمدن و فرهنگ پر تسامح اسلامى مناسبت تمام دارد و به هر حال،از مفاخر معنوى مسلمين بشمار است.البته غير از مساجد،ابنيه و آثار بسيار از تمدن اسلامى مانده است....» (23)
با توجه به آنچه قبلا نسبت‏به سادگى مساجد گفتيم و اينكه مساجد،موزه و نمايشگاه نيست،شايد اين سؤال به ذهن بيايد كه مركزيت مسجد براى پرستش بى پيرايه خداوند،چگونه با اين هنر آفرينى‏ها توافق دارد؟
بايد گفت:عبادت،تجسم عملى عقيده است،نماز هم همينطور.نماز كه شعارى از شعائر دين است،نمودار خارجى عقيده درونى به اسلام و بندگى خدا است.بنابر اين مساجد كه محل عبادت است،از عمق نهاد دين سرچشمه مى‏گيرد و اسلوب كلى آن بايد با متن مكتب،ناهمگون نباشد. بى جهت نيست كه مسجد،«خانه خدا»بحساب آمده است.و بى سبب نيست كه ساختن و آباد كردن‏«مساجد خدا»،كار كسانى شمرده شده كه به خدا و روز قيامت،باور داشته و عمل صالح كنند انما يعمر مساجد الله...توبه-18) پس مسجد،به متن مذهب و عقيده مرتبط است. در واقع،اين اسلام نبود كه دعوت به تزئين مساجد و ساختن بناهاى مرتفع و معمارى‏هاى شگفت و پر شكوه بنام مسجد كرد.چرا كه با توجه به فلسفه وجودى مسجد (خانه خدا،خانه عبادت و...) شكل مسجد اسلامى روشن است. بلكه اين هنر بود كه مسجد را بعنوان ظرفى مناسب و زمينه‏اى مستعد براى بروز و تجلى و نمود پيدا كردن يافت. و اين هنرمندان بودند كه روح تفاهم آميز مكتب را،در رابطه با هنر متعهد شناختند و به استقبال آن رفتند.

معمارى مسجد

آنچه از مطالب گذشته بدست مى‏آيد،اينستكه مسجد در اسلام،بر مبناى سادگى و دورى از تجمل و تزئين استوار است و عظمت آن در سادگى است.درست است كه مساجد،سنگ زير بناى تمدن مسلمين است و با آئين جديد اسلام،همراه و هم جهت پديد آمده و شكل گرفته است،لكن تمدن مسلمين هم ويژگيهائى داشته و دارد كه به برخى از آنها در بحث‏«مدنيت و معنويت‏»اشاره شد. اين خصوصيات،در كيفيت و سبك ساختن مساجد هم اثر گذاشته است. بعنوان مثال،از مستحبات مسجد،روباز بودن و نداشتن سقف است.مسجد پيامبر در آغاز چنين بود و بعدا بخاطر مقابله با ريزش باران يا تابش خورشيد،بر سر و روى نماز گزاران،سايه بانى از شاخ و برگ نخل زدند. بعضى از فقهاء،در بيان حكمت اين استحباب گفته‏اند:از جمله اسباب قبول نماز و استجابت دعا،نبودن حائل و مانعى بين نمازگزار و آسمان است.
گر چه بين خدا و بنده،هيچ چيزى حائل نيست و خداوند همه جا حضور دارد، ولى طبيعى است كه عبادت و دعا در زير آسمان،با دعاى در زير سقف فرق دارد و در فضاى باز و زير آسمان،انسان احساس قرب و معنويت‏بيشترى مي كند. آنچه كه در ابتدا معمول بوده،داشتن حداكثر سايه بان و داربست مانندى همچون يك كپر يا خيمه بوده است و در زمان خلفاى بنى اميه و بنى عباس،سقفهاى تزيين شده پيدا شد،چيزى كه مورد كراهت ائمه بود و اشاره مى‏كردند كه:اگر قائم ما قيام كند اينگونه مساجد را از بين مى‏برد و در برخى از احاديث،بعنوان نكوهش از كار افراد دوره آخر الزمان و بيان اوصاف آن عصر،آمده است كه:خانه‏ها مى‏سازند و قصرهاى محكم بر پاى مى‏دارند و مساجد را آرايش مى‏دهند: (يبنون الدور و يشيدون القصور و يزخرفون المساجد)
آنچه كه در اينگونه احاديث،با تعبير«زخرف‏»بيان شده،منظور،تزئين به طلا و جواهرات است،نه هر تزيين ديگر. از جمله مستحبات مسجد،مسطح بودن مناره با ديوار و سقف مسجد است.چرا كه مناره براى آن بوده كه مؤذن بر فراز آن رفته و اذان بگويد.بطور طبيعى بلند بودن مناره،با توجه به وضع خانه‏هاى آن روز-و امروز هم-موجب اشراف داشتن بر خانه‏هاى اطراف و در نتيجه،سلب امنيت و آسايش از همسايگان مسجد مى‏شده است و با بالاى ديوار و مناره رفتن،مردم در خانه‏هاى خود تامين نداشته و ندارند. به يك نقل،توجه كنيد:
«از جمله مكروهات،بالا بودن مناره از سطح مسجد است،زيرا بخاطر اشراف مؤذن‏ها به خانه‏هاى همسايگان،موجب اذيت اهل خانه مى‏شوند...» (24)
آنچه روشن است اينكه مساجد اسلامى در آغاز،فاقد چيزى بنام مناره بوده و احداث آن،يك پديده ثانوى است و به صورت مرتفع و بر افراشته،كه از دور نمايان باشد،از جاى ديگر اقتباس شده است.
«مناره از بناى آتش پرستان است كه در بالاى آن،آتش مى‏افراختند،تا اهل شهر درخشش آنرا بنگرند و پرستش نمايند.سپس آن مكان را مسلمين براى اذان گفتن اختصاص دادند و نظير آنرا در مساجد ساختند.» (25) بنا به نقلى ديگر:«در زمان پيامبر،مناره نبود و اذان بر بام مساجد گفته مى‏شد.حتى قبل از آنكه مسجد ساخته شود،اذان توسط بلال حبشى،بر پشت‏بام بلندترين ساختمان گفته مى‏شد.بعدا براى مسجد و اذان،مناره ساخته شد.» (26)
شايد در همين رابطه اشراف بوده،آنچه كه از امام باقر (علیه السّلام ) در باره حضرت امير،نقل شده كه:به مناره بلندى گذر كرد و دستور به خراب كردن آن داد و سپس فرمود:مناره بالاتر از سطح مسجد نباشد. (ان عليا مر على منارة طويلة فامر بهدمها،ثم قال:لا ترفع المنارة الا مع سطح-المسجد) . (27)
در زمان‏«عمر بن عبد العزيز»،توسط او براى مسجد پيامبر،چهار مناره در چهار گوشه مسجد ساخته شد و ساختن مناره از زمان‏«وليد بن عبد الملك‏»به بعد،زياد شد. (28)
به نقل همان كتاب:«اسلام از تزيين مساجد نهى كرده،زيرا هدف از ساختن مساجد،حفظ مردم در مقابل سرما و گرماست و تزيين مساجد،دلها را از روى آوردن به طاعت،باز مى‏دارد و خشوعى كه بمنزله روح عبادت است از بين مى‏رود.و از«البحر الزخار»نقل شده كه:تزيين حرمين (مدينه و مكه) با راى و نظر موافق علماء نبوده بلكه دولتمردان جبار،بدون اجازه گرفتن از اهل فضل،آنرا انجام داده‏اند و مسلمين و علماء هم،بدون رضايت‏سكوت اختيار كرده‏اند.و فقهاء گفته‏اند كه:صرف موقوفات در آرايش و تزئين مساجد با طلا و رنگ آميزى جايز نيست.» (29)
بر بناى ساده و خشتى و چوبى مسجد زمان حضرت رسول،پس از وى،دگرگونيهائى افزوده گشت و نقش و نگار بر سنگ در ديوارها، و همچنين احداث ستونهاى سنگى داراى نقوش و سقفهائى مزين و آراسته پديد آمد.گر چه اين،جزء آن تزئين‏هاى ممنوع نبود، ولى در عين حال با اعتراض بعضى صحابه مواجه بود.و صاحب كتاب‏«فتح العلام‏»نقل كرده كه:«اولين كسى كه مساجد را تزيين كرد،«وليد بن عبد الملك‏»بود و بسيارى از اهل علم بخاطر ترس از فتنه و آشوب،سكوت كردند.» (30)

احداث‏«مقصوره‏»و محراب

به تدريج،مساجد از حالت‏سادگى خود بيرون رفت و از جمله چيزهائى كه در بناى مساجد احداث و ابداع شد،ساختن اطاقك‏ها و غرفه‏هائى بود بنام‏«مقصوره‏»يا«محراب‏»،براى نماز يا خطبه و سخنرانى. شكل آن غير از محراب‏هائى بود كه در مساجد كنونى موجود است.ساختن اين اطاقك‏هاى مخصوص خطيب و امام جماعت،كه اكثرا جنبه ايمنى داشت و هنگام نماز و خطبه،نوعى فاصله با مردم ايجاد مى‏كرد،بدعتى بود كه حتى امير المؤمنين (علیه السّلام ) با آن مخالفت و مقابله مى‏كرد و حتى در احاديث آمده است كه آنحضرت،هنگام برخورد با چنين موضع‏هائى در مساجد،آنها را مى‏شكست و مى‏فرمود كه اينها شبيه قربانگاههاى قوم يهود است! (عن على عليه السلام انه كان يكسر المحاريب اذا راءها فى المساجد و يقول:انها كمذابح اليهود.) (31)
آنچه كه در احاديث مكررى با عنوان محراب يا مقصوره آمده است و نهى شده،از اين قبيل بوده است. محراب،كه به معناى محل جنگ،صدر مجلس و محل ايستادن امام جماعت در مسجد است،به معناى غرفه و اطاقك هم ميباشد. و محراب به اين معنى،در زمان پيامبر نبوده و در عهد خلفاى بعد،از زمان عمر بن عبد العزيز به بعد ساخته شده است.و اگر در برخى روايات هم تعبير«محراب النبى‏»بيان شده،منظور محل نماز و مصلاى اوست. «مقصوره‏»هم،اطاقكى است كه داراى يك دريچه است و مردم،از آنجا به پيشنماز نگاه مى‏كردند و عثمان،اولين كسى بود كه در مسجد،مقصوره ساخت.و اين،بدنبال كشته شدن عمر بود.و هنگاميكه عثمان خليفه شد،مقصوره‏اى كوچك ساخت كه داخل آن جاى مى‏گرفت و نماز مى‏خواند. (32)
در اين رابطه بعنوان مثال،عمل‏«مروان بن حكم‏»،خليفه اموى،قابل ذكر است.وى،بدنبال حادثه سوء قصدى كه به او شد و كسى با چاقو به او زد و قصد ترورش را داشت و بالاخره دستگير و زندانى و پس از مدتى،اعدام شد، به فكر ساختن مقصوره‏اى محكم افتاد و مروان،اولين كسى بود كه در مسجد،مقصوره را با سنگهاى نقش و نگاردار ساخت و برايش دريجه قرار داد.معاويه هم بعد از ماجراى سوء قصدى كه به او شد،در مسجد،مقصوره درست كرد. (33)
ظاهرا در مورد برخى از اينان،همچون معاويه،سبب اختيار اين مقصوره‏ها،شهادت على (علیه السّلام ) و بعضى ديگر در مسجد و در اثناء نماز بوده است‏يا بخاطر نوعى اظهار بزرگى و جبروت بوده،بخاطر دور ماندن و پوشيده ماندن از مردم،كه اين مقصوره‏ها را ساختند تا هنگام نماز،داخل آن شده و از مردم،پنهان بمانند. (34)
در مورد اينگونه اطاقك‏هاى مشبك،به اين نقل هم توجه كنيد:
«...محراب و محاريب و مقاصيرى در شرع،نهى شده كه بناى جبارين از ترس بوده و مامومين،آنرا درك نمى‏كنند.نخستين محراب را عثمان از خشت‏ساخت.بمنظور جلوگيرى از خطر...گفته‏اند:مروان بعد از اينكه با كارد،مضروب شد،مقصوره‏اى مشبك در مسجد ساخت.همچنين معاويه در شام،پس از مضروب شدن از خارجى،براى حفظ خود مقصوره ساخت... (35)
اينگونه محاريب و مقاصير و اطاقك‏هاى دربسته كه خلفا مى‏ساختند،حتى موجب بطلان نماز مى‏شود،در اين باره امام باقر (علیه السّلام) ضمن بيان احداث آنها نظر داده است كه نماز اقتدا كنندگان به چنين كسانى در اينگونه موارد،صحيح نيست:«هذه المقاصير انما احدثها الجبارون و ليس لمن صلى خلفها مقتديا بصلاة من فيها صلوة‏» (36)
از كتب فقهى ديگرى از جمله‏«مفتاح الكرامه‏»نقل شده كه اينگونه محراب‏ها مكروه است،چرا كه بگونه‏اى است كه بين نماز گزاران و امام جماعت از دو طرف فاصله و جدائى مى‏اندازد و مثل مقصوره مى‏شود. (37)
گرچه اين بحث،مسئله‏اى فقهى است و چه بسا در شرائط مختلف،احكام متفاوت داشته باشد ولى از آنجا كه به كيفيت‏بناى مساجد و معمارى آن‏ها مربوط مى‏شد در اينجا عنوان گرديد. در زمينه تحولات ديگر در معمارى مساجد و تحليل ابعاد هنر اسلامى در اين مورد،مباحث ديگرى هم وجود دارد كه به فصل آينده موكول مى‏گردد.

تحولات تجمل گرايانه در بناى مساجد

با شكل گرفتن امت اسلامى در مدينه و تاسيس دولت اسلامى،پايه‏هاى مدنيت مسلمين روز به روز مستحكمتر شد و روى آوردن به‏«سواد اعظم‏»و شهرنشينى و خانه سازى و زيستن در كنار توده‏هاى عظيم مردم،مورد تشويق قرار گرفت و با گذشت زمان و گسترش دامنه اسلام و فتوحات مسلمين و تحكيم روابط با ديگران،هنر معمارى اسلامى از كشورها و ملت‏هاى مختلف هم اقتباس كرده و از شيوه‏هاى بناى آنان بهره مى‏گرفت. همچنانكه قبلا هم اشاره شد،نوع زندگى و شيوه حيات مردم،زمينه مساعدى براى شكوفائى هنرهاى معمارى نبوده است.آثار سنگين ساختمانى،به صورت چشم گيرى وجود نداشته است.بنابر نقل‏ها:«قبل از اسلام،بعضى از قريه‏ها و شهرها و قلعه‏ها،در يمن، حجاز،حضرموت،بحرين و...برج و بار و وحصار داشته و حداكثر اينكه در داخل بعضى از خانه‏ها و قصرها و معبدها تصاويرى بكار مى‏رفته است.گاهى هم در جاهائى چون يمن،سدهائى براى مشروب ساختن اراضى زراعتى يا آشاميدن مردم،احداث مى‏شده و افراد هم در شهرها بصورت قبيله قبيله مى‏زيستند.» (38)
در دوره امويان،با رشد روحيه تجمل پرستى و كاخ نشينى حاكمان و اميران،نوعى رقابت‏با كليساهاى غرب مسيحى و قصرهاى حكومتى بيزانس و روم ايجاد شد و خلفاى بنى اميه در ساختن قصرها و كاخ‏ها و قلعه‏ها و حتى مساجد،با استفاده از ابزار و امكانات و معماران،بناهاى عظيم و مجلل ساختند،با ايوان هائى بزرگ و ستون‏هائى كوتاه و بلند و محراب‏هائى شگفت و تزئيناتى اسرافى....هنر بيشتر در خدمت‏حاكميت‏ها و اطرافيان حكومت‏ها بود و فرمان خلفا و امرا در استخدام معماران هنرمند، هت‏ساختن مدارس،مساجد و قصرها نافذ بود و در ساختن مدارس و مساجد هم،انگيزه غالب،حك نام خليفه و امير و والى بر پيشانى ساختمان بود.
آن سادگى زندگى و بساطت‏حكومت و بى آلايشى مساجد،پس از چندى تغيير يافت و خلافت اسلامى به‏«سلطنت موروثى‏» مبدل گشت و روحيه عياشى و خوشگذرانى و رفاه طلبى كه بر خلفاى نا لايق و حاكمان دنيا زده مستولى شده بود،آنان را به تقليد از تجملات ديگران واداشت.تا آنجا كه برخى از خلفاى اموى و عباسى،براى ساختن قصرها و معمارى بناهاى پرشكوه،از ابزار و مصالح و سنگهائى كه از جاهاى ديگر مى‏آوردند و معماران و مهندسان و هنرمندانى از مصر و ايران و كشورهاى اروپائى آن روز را بكار مى‏گرفتند. «...تا وقتى خلافت اسلامى در مدينه بود،خلفاى چهارگانه،مانند پيامبر،از اسراف و اتراف و هر چه كه مظهر اشرافيت‏باشد پرهيز مى‏كردند ولى وقتى خلافت در زمان معاويه به‏«دمشق‏» منتقل شد،معاويه ديد كه نياز به برپائى مساجدى پر شكوه و شامخ است كه از معابد بت پرستان و كليساى مسيحيان كمتر نباشد.» (39)
به اعتراف و تصريح ديگر مشابه همين،در مورد نقش خلفا در عظمت دادن به بناى مساجد و قصرها،از زبان‏«ارنست كونل‏»توجه كنيد:
«...روى آوردن به ساختن مساجد بزرگ و قصرهاى بلند براى فرمانروايان مسلمانان،از زمانى شروع شد كه خلافت اسلامى از مدينه به دمشق بدست معاويه،سر سلسله امويين منتقل شد.خلفاء چهارگانه پيش از او،به پيروى از پيامبر اسلام،از اتراف و اسراف و تجمل خوددارى مى‏كردند.معاويه كه دمشق را پايتخت‏خود قرار داد تصميم گرفت كه مساجدى پر شكوه بسازد كه از معابد بت پرستان و كليساهاى مسيحيان كمتر نباشد و قصرهائى بنا كند كه درخشش و جلال آن در رقابت،از كاخ‏هاى بيزانس عقب نماند.از اين رو،طبيعى بود كه يك حركت پر شتاب و پر نشاط معمارى شروع شد و مواد و مصالح و كارگر و معمار و هنرمندان را از همه جا دعوت كردند و استاد كارانى از سوريه و روم و ايران در آرايش و تزيين بناها به كار گرفته شد...و پس از سقوط بنى اميه هم،جريان همچنان در روزگار بنى عباس ادامه يافت،بخصوص در اسپانيا...» (40)
نقلى ديگر:
«تاريخ هنر اسلامى نشان مى‏دهد كه پادشاهان و اميران زيادى از بزرگترين رواج دهندگان تصوير و نقاشى بوده‏اند.خلفاى اموى و عباسى، در قصرهائى كه در شام و سامرا مى‏ساختند از تصاوير و نقوش زيبا و رنگارنگ در ديوارها و سقف‏ها بكار مى‏گرفتند.» (41) البته اينها بيش از آنكه نشانه تمدن متعالى مسلمين باشد،دليل دنيا زندگى و رقابت قدرتمندانى است كه بنام خليفه،مقدرات مسلمانان را در دست داشتند و«بيت المال‏»را به گونه دلخواه،خرج مي كردند. به اين نقل قول هم دقت كنيد:
«...شيوه و اسلوب مسجد،بر اساسى كه در زمان پيامبر و خلفاء راشدين بود،باقى نماند بلكه همپاى شكوفائى تمدن اسلامى، دگرگون مى‏شد و دولت اموى بر اين مسئله همت گماشت كه ارزش و بها و جلوه مساجد،از معابد يهود و نصارا كه در مصر و شام بود،كمتر نباشد.اين بود كه اسلوب بناى مسجد،با سابق فرق كرد و به تناسب شرائط دولت جديد و ملت‏هاى صاحب تمدن و هنرهاى شكلى كه به اسلام رو مى‏آوردند،از عناصر جديدترى برخوردار مى‏شد...» (42)
در مجموع،اين نقل قول‏ها نشان دهنده آن‏«تحول تجمل گرايانه‏»است كه در بناى مساجد بخصوص از طرف خلفاء و حكومت‏ها اعمال مى‏شد.

ابعاد ماورائى در هنر مسلمين

همچنانكه قبلا هم اشاره كرديم،گرچه عوامل گوناگونى در پديد آمدن آثار شگفت و پر شكوه معمارى در جهان اسلام،دست‏به دست هم داده و اين عظمت‏هاى خيره كننده را آفريده است،ولى ذوق و ابتكار و عشق و محبت و انگيزه مذهبى مسلمين را نمى‏توان ناديده گرفت.اين بعد،از وراى همه اين عوامل،كه احيانا مورد تاييد هم نمى‏توانند باشند،خود را مى‏نماياند. مهم،كشف آن راز نهفته در بطن اين آفرينش‏هاست.آن انديشه‏هاى ماورائى و احساسهاى عميق كه در ساختمان معابد و مساجد و كليساها و قبر سربازان گمنام و مزار اولياء الله و بناهاى كهن دينى وجود دارد،هرگز در خانه‏هاى ارزانقيمت‏بساز و بفروش،نيست. شناخت اين انديشه‏ها و احساس‏ها ارزشمند است.گاهى در يك بنا،يك تاريخ،تجسم پيدا مى‏كند. بدون شك،آثار هنرى مسلمين در زمينه‏هاى تصويرى و تجسمى و معمارى و خطوط هندسى و نقش و نگارها،از يك مايه غير مادى بر خوردار است و اين،از متن تفكر مذهبى و مايه‏هاى مكتب سر چشمه مى‏گيرد.چرا كه نگاه هنرمند مسلمان به هستى،با نگرش يك انسان مادى فرق مى‏كند.از اين رو،اين بينش معنوى،در«اثر»او هم اثر مى‏گذارد.در قسمت‏هاى آغازين،به اين مسئله مهم،يعنى نگاه هنرمند و ديد او نسبت‏به آفرينش و خدا و انسان و تاريخ و زندگى و فلسفه حيات،و زاويه خاص نگرش به هستى و موجودات،اشاره كرديم.در اينجا مقصود اشاره به ظهور جلوه‏هاى معنوى و ماوراء ماديات در آن آفريده‏هاى هنرى مسلمانان است.
در فصل‏هاى سابق،جمله‏اى را از«هربرت ريد»نقل كرديم كه گفته بود هنر شرقى راز خود را آهسته فاش مى‏كند.و نيز گفته بود كه براى درك كامل آن،بايد چشمان تازه‏اى بدست آورد و با نگاه تازه‏اى به دنيا نگريست. شايد تعبير«آهسته فاش كردن‏»دقيق نباشد.زيرا مشخصه‏هاى هنر اسلامى و فضاى معنوى حاكم بر آن،در اولين برخورد،خيلى روشن،خود را مينماياند.مقايسه حالتى كه براى يك تماشاگر و باز ديد كننده از«موزه آستان قدس مشهد»با يك موزه علمى و تاريخى در كشورهاى اروپائى و غربى ايجاد مى‏شود،روشن كننده مسئله است.در اولى،انسان،احساس محيطى گرم و با صفا و پر از معنويت و خلوص مى‏كند و در دومى،خود را در محيطى سرد و بى روح،حس مى‏كند.

تبلور اين بعد در بناهاى دينى

اين مسئله است كه هنرمند در معمارى خود،چه حالى و احساسى داشته،و در صدد بوده كه در بيننده اثر،چه احساسى را بيافريند؟ ! آيا مى‏خواسته كه ساختمان و بنا،بصورت يك شيئى تو خالى جلوه كند؟يا فضائى فراخ و گسترده و غير عادى به بيننده ارائه دهد؟! بيننده را در برابر يك شيئى مرموز و مبهم قرار دهد،يا كه او را با چيزى آشنا و فضائى روشن و مانوس مواجه سازد؟ و مساحت و زوايا بدانيم (كه البته چنين نيست) در مورد هنرمند مسلمان نميتوان اين را پذيرفت.فرض كنيم مسلمان هنرمندى در كار هنرى يك مسجد مشغول است.تصور ذهنى و احساس قلبى او اين است كه در محضر خدا است و روى خانه خدا و معبد مسلمين،كار هنرى مى‏كند.طبيعى است كه انديشه‏هاى مذهبى و بعد دينى او در ساختن شكلها و پرداختن نقش‏ها اثر مى‏گذارد و سبك هنر او، از باورها و اعتقادات دينى‏اش متاثر گشته و از آنها الهام مى‏گيرد. در يك مقايسه مى‏توان گفت:اگر نقاش غير مسلمان،كه نسبت‏به خدا،تصور خاصى داشته،سعى مى‏كرده كه آن تصور ذهنى خود را در قالب يك مجسمه يا تصور يك چهره ابراز كند.از اين رو هنر تجسمى در معابد غير مسلمين ديده مى‏شده است. ولى هنرمند مسلمان،به خدائى معتقد است كه يگانه و متعالى و ازلى و ابدى است،صاحب كمال مطلق است،بى مثل و مانند است، قابل توصيف و ادراك ذات نيست.
نتوان وصف تو گفتن،كه تو در وصف نگنجى
نتوان شبه تو جستن،كه تو در وهم،نيائى
«سنائى‏»
بنابراين،چنين خدائى،قابل تصوير و تجسيم نيست.در عين حال،اين خداى بزرگ و بى همتا،در ذهن هنرمند مسلمان جا دارد.اين باعث مى‏شود كه در نقوش ترسيمى خود،به صورت‏هاى ابداعى و شكل‏هاى انتزاعى روى آورد تا بتواند در قالب نقش و نگارها،يك مطلق را به شكلى هر چند ناقص،ابراز كند.البته كه غير ممكن است ولى زبانش و قلمش و هنرش،مطلق را آواز ميدهد و چنين رنگ و بوئى و چنين حال و هوائى دارد. چنين ابديت و فضاى لا يتناهى كه شايد از مشخصه‏هاى هنر اسلامى باشد بى حساب و بدون توجه بوجود نيامده است،بلكه در ضماير مسلمان هنرمند وجود داشته كه متاثر از باورهاى الهى‏اش بوده است و آن ذات وحدت بخش و واحد مطلق را فرياد ميكرده است.حتى با زبان بى زبانى.... مشخصه معمارى اسلامى چيست؟
«معمارى هندو،در عين حال كه خشن و پيچيده است،ساده و غنى است،مانند يك كوه مقدس پر از غارهاى مخفى.در حاليكه معمارى اسلام متمايل به روشنى و وضوح و اعتدال و متانت است.» (43)
«در معمارى اسلامى،ماده سنگين و بى شكل،با حكاكى طرح هاى تزئينى و زخرفى و اسليمى و حجارى به اشكال مقرنس و مشبك،سبكى يافته،شبيه اشياء حاكى ماوراء مى‏شود و بدين وسيله نور بر هزار جهت تابيده و سنگ و گچ را مبدل به يك جواهر قيمتى مى‏سازد.طاقهاى مسلسل حياط‏«الحمراء»و برخى مساجد مغرب (مراكش و الجزيره و غيره...) يك احساس آرامش و صفاى كامل مى‏بخشد و بنظر مى‏رسد كه آنها از اشعه‏هاى درخشان نور،بافته شده است و در واقع،نور است كه به بلور مبدل شده است. انسان فكر مى‏كند كه ماده درونى اطاقهاى پيوسته،اصلا سنگ نيست،بلكه نور الهى است و آن عقل خلاق است كه بصورت اسرار آميزى در همه چيز منزل دارد.» (44)
بر چسبى كه بر پيشانى آثار هنرى و معمارى و صنايع مسلمين مشاهده مى‏شود،عليرغم اختلاف مناطق و قرون،«اسلام‏»است و عامل مذهبى،نقشى چشمگير و مؤثر دارد.نقل آيات قرآن و تزئين ديوارهاى مساجد و مساكن خاص و حتى گاهى كاخ‏ها و همچنين ترسيم زيباى اسامى مقدس خداوند و اولياء دين و جملاتى از احاديث در بناهاى دينى و مساجد و مدارس،و نيز در جامه‏ها و سلاحها و ظروف و...نمودار اين تاثير گذارى عميق مكتب،در اثر هنرى است. كتيبه‏هاى پيرامون محراب‏ها و ديوارهاى داخلى مساجد،ياد آور-مضامين و مفاهيم نوشته‏هاست و تداعى كننده جلال خداوند و فيضان قدرت و رحمت و ربوبيت اوست.
در آثار مسلمين،روح توحيد،و انديشه وحدت گرا را به عنوان سرچشمه فياض و الهام بخش هنرمند مسلمان،مى‏توان يافت و مشاهده كرد.
همچنان كه قبلا هم اشاره شد،معمارى هر قوم،جلوه گاه افكار و عقايد و فرهنگ آنان مى‏تواند باشد و آثار خلق شده هنرى، آميخته‏اى از فنون گوناگون است و«آئينه‏اى از طبيعت و علم و اخلاق و تاريخ‏»است.به نقل يك نويسنده:«روسكين‏»، كليساى‏ «سنت مارك‏» و نيز را كتاب معبد،و كاتدرال،«آمى نيس‏»را تورات سنگى مى‏نامد...مانند آنست كه ما نيز مسجد گوهر شاد را قرآن كاشى بناميم.آرى اينها كلمات قصارى هستند كه يك دنيا معنى و خاطره تاريخى را تجديد مى‏كنند...» (45)
در مورد دخالت احساس و ايمان در آفرينش‏هاى هنرى معمارى،براى نمونه به مقبره‏«تاج محل‏»در هندوستان مى‏توان توجه كرد:
«....انواع زيبائي ها در اين مقبره گرد آمده است.مثلا يك زيبائى اين بناى عظيم در ظرافت‏ستون‏ها و هلال طاقهاى آنست كه سنگينى و احساس وزن زياد را از بين برده است.آنرا سبك و آسمانى نشان ميدهد.ديگر زيبائى خطوط مستقيم يا منحنى يا شكسته و يا دندانه دار آنست كه بطرزى هماهنگ تربيت‏يافته،يعنى هر يك،جواب ديگرى را مى‏دهد.زيبائى مرمرهاى صاف و سفيد،لطافت و ريزه كاريهاى بسيار دقيق،كه براى ترسيم و تزئين آثار مذهبى بكار رفته،مانند گوهرهاى درخشانى كه بكار برده‏اند،دندانه‏ها و نوارهائى كه از مرمر بيرون آورده‏اند،گلهائى كه به تناسب از صدف،از مرجان،از عقيق يمانى،از يشم بلغمى،از لعل كبود و از فيروزه خراسانى با ظرافت‏خاصى ساخته‏اند،نمونه‏هاى بسيار جالب هنرى مى‏باشند. طراوت باغ و سايه روشن آن،عطر آگينى گلها و گياهانى كه بنا را محصور كرده و بر جلوه‏اش افزوده‏اند زيبائى خيره كننده‏اى دارد.
نمونه‏هائى از افكار بلند و زيباى اسلامى كه بر روى سنگها حك گشته‏اند در هر قسمتى نمايان است.مثلا بر در ورودى پر شكوه آن، چنين نوشته شده است:«پاكدلان مى‏توانند به بهشت‏يزدان در آيند»كه بقول خواجه،بهشت،نه جاى گنهكاران است.و يا بر سنگ مزار شاهزاده خانم كه در نهايت‏سادگى،فقط يك‏«الله اكبر»حك شده است،همان تاثرات جاودانى زيبا را ايجاد مى‏كند كه عبارت از شور انگيزى،عشق،زيبائى مرگ دليرانه،والائى همت و صبر براى فداكارى و وفادارى و تحمل شدائد و كوششهاى طاقت فرسا براى انجام دادن رؤياهاى مهر و محبت مى‏باشد.اينهاست كه مرده‏اى را در خاطر زندگان هميشه زنده و جاودان نگاه مى‏دارد...» (46)
در هنرهاى تزئينى مربوط به معمارى و كاشيكارى و نقوش بناها،اگر هم ما هنر را در اين زمينه،صرفا مشغوليت هنرمند به بازى با خطوط و نقش‏ها و رنگ‏ها
در اندرون من خسته دل ندانم كيست
كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست
در مجموع،نشانه حركت‏به‏«لا يتناهى‏»و«مطلق‏»،خصيصه بارز هنرهاى شكلى مسلمين شده است. با توجه به اين روحيه است كه يك هنر شناس فرانسوى گفته است:
« هنر اسلامى از شريف‏ترين و اصيل‏ترين كوشش‏هاى روح انسان است در راه غلبه برآنچه كه ‏«پايان‏» يا «متغير» و «مشكوك‏» و « عبورى‏» مى‏باشد.» (47)
يعنى اين از مشخصات زندگى دنيوى است و عقيده اسلامى در جهت ارائه‏«بى نهايت‏»و«جاودانگى‏»و«يقين‏»و«ثابت‏»گام بر مى‏دارد و با شيوه انتزاعى در هنر،ذهن و زندگى را به‏«ابديت گرائى‏»و«مطلق باورى‏»و«بى نهايت جوئى‏»مى‏كشاند. در زمينه اينكه هنرمند مسلمان در هنرهاى تزئينى مساجد،سعى در ارائه يك معنويت و بى نهايت و جاودانگى دارد و مى‏خواهد بر«ماده‏»و بر«مكان‏»و بر«خلاء»غلبه پيدا كند،به اين نقل قول توجه كنيد:
«...هنرمند مسلمان سعى دارد كه جاهاى خالى مساحتى را كه در آن به كارهاى هنرى مشغول است‏با خطوط و شكلها و رنگ‏ها پر كند.اين پديده،بخصوص در جايگاه قبله در مسجد (محراب) روشن‏تر است.فضاى متعلق به قبله را مى‏بينيم كه هر جزئى از آن به شكلى يا خطى يا رنگى پر شده است،چه در مورد نقاشى‏هاى روى خود ديوار،يا آنجا كه با كاشى و سفال و صدف و نقره و....ديوار آراسته شده.حرص هنرمند بر اين كه فضاى خالى را پر كند،دليل بر روحيه اينگونه اوست.هنرمند به اين وسيله بر«مكان‏»يا بر«ماده‏»غالب مى‏شود.باينصورت كه بجاى آن،يك حركت ديناميكى قرار مى‏دهد كه مخاطبش روح است.اگر بين اين وحدت‏هاى انتزاعى‏اش جاى خالى بگذارد،ما را متوجه مكان مى‏كند...احساسى كه در نفوس،هراسى عميق و مبهم بر مى‏انگيزد..» (48)
خوب،درك اين حالت،پذيرش روحى و استعداد خاصى را لازم دارد و همچنانكه قبلا هم اشاره كرديم،نگاهى خاص و ديدى تازه مى‏طلبد،تا بعمق زيبائى معنوى موجود در اينگونه آثار،پى‏ببرد.

فضاى معنوى و ملكوتى مسجد

در يك مسجد،انسان چه احساسى دارد؟
با توجه به آن ابعاد ماورائى كه در بناهاى دينى به آن اشاره شد،تجلى آن معنويت‏ها و روحانيت‏ها،به مسجد فضائى روحانى و ملكوتى مى‏بخشد و انسان باريك بين و با احساس و داراى لطافت روح و ظرافت درك،آن را مى‏بيند و لمس مى‏كند. به اين اعتراف،توجه كنيد:
«در يك مسجد،انسان احساس نمى‏كند كه از بالا نزول مى‏كند،چنانچه در«ايا صوفيا»احساس مى‏شود.و نيز ميل به صعود كه در كليساهاى گوتيك ديده مى‏شود وجود ندارد بدليل سكون و عدم حركت است كه محيط مسجد از همه اشياء فانى ممتاز است،در مسجد،انسان در بينهايت همينجا و هم اكنون زندگى مى‏كند و از قيد هر گونه تمايل و كشش آزاد است.آن يك آرامش و استراحتى است كه از هنر اشتياق و ميل،رهائى يافته است.» (49)
قبول داريم كه عبارات فوق،قدرى مبهم است و منظور گوينده‏اش،كاملا روشن نيست.براى نشان دادن اينگونه احساس‏ها و دريافت‏ها،ناچاريم باز هم نقل قول‏هائى كنيم،آنهم از زبان غير مسلمانانى كه در زمينه هنر اسلامى،دقت و كنجكاوى داشته‏اند. شايد در مجموع،بتوانيم آن احساس معنوى و راز روحانى نهفته در معمارى اسلامى را توضيح دهيم:
«...رواقهاى مسجد،حركت فضا را مسدود مى‏سازد،بدون اينكه در آن ملاحظه كند و به اين نحو،انسان را به آرامش و سكون دعوت مى‏كند... يك رواق ساده كه طبق اندازه گيرى‏هاى درست‏ساخته شده باشد،اين اثر را دارد كه فضا را از يك واقعيت صرفا كمى به يك واقعيت كيفى مبدل مى‏سازد. فضاى كيفى،صرفا بعد و امتداد نيست.بلكه بعنوان مرتبه‏اى از وجود،در حال وجد، تجربه مى‏شود.معمارى سنتى انسان را به مشاهده و شهود، سوق مي دهد...
بين معمارى يك مسجد و يك خانه شخصى اسلامى،در نقشه تفاوت وجود دارد،لكن نه در سبك.از آنجا كه در خانه اسلامى جايگاه نماز و نيايش وجود دارد و در آن،همان مراسم عبادى كه در مسجد انجام مى‏گردد،عمل مى‏شود.بطور كلى زندگى اسلامى به دو قلمرو دينى و دنيوى،يا شرعى و عرفى تقسيم نشده است....چه در داخل يك مسجد و چه در يك خانه شخصى،قانونى كه بر آن حكمفرماست،«تعادل‏»و«توازن‏»و«آرامش‏»و صفاست.تزئينات آن نبايد هيچگاه،ناقص فكر«فقر معنوى‏»باشد...» (50)
فرازى ديگر از جزوه فوق:
«...در يك مسجد،فرد مؤمن هيچگاه فقط يك شاهد و ناظر نيست‏بلكه مى‏توان گفت او در خانه خود قرار دارد.گر چه در اينجا خانه به معناى عادى آن نيست... «....همه معمارهاى اسلامى مى‏كوشيدند تا فضائى به وجود آورند كه كاملا متكى به خود است و همه جا در تمام‏«مقامات‏»خود، كلمه صفات و كيفيات فضا را متجلى مى‏سازد. اين هدف،توسط طريقى آنچنان متفاوت مانند اطاقهاى افقى با ستون در مسجد قديمى مدينه و گنبدهاى متحد المركز تزكيه تحقق يافته است.در داخل هيچيك از اين فضاها،انسان احساس نمى‏كند كه بسوى جهتى خاص كشيده مى‏شود.نه به سوى جلو،نه بالا.نيز هيچگاه بواسطه محدوديت‏هاى فضا،انسان خود را تحت فشار احساس نمى‏كند... «...مسجد،داراى يك مركز براى مراسم آئينى نيست.«محراب‏»فقط نشان دهنده جهت قبله است.در حالى كه تمام نظام فضا آنچنان است كه حضور خداوند را در جميع جهات و محيط بر انسان،خاطر نشان ميسازد.» (51)
شايد سخن فوق،اشاره به مفهوم اين آيه قرآن باشد كه:
«شما هر كجا كه باشيد،خدا با شماست‏»
(و هو معكم اينما كنتم حديد آيه 4)
و يا آيه ديگرى كه حضور مطلق خدا را در همه هستى بيان مى‏كند:
«مشرق و مغرب از آن خداست.پس به هر سوى،كه رو آريد،همانجا روى خداست....»
(و لله المشرق و المغرب،فاينما تولوا فثم وجه الله بقره آيه 115)
اين احساس،هرگز در ساختمان‏هاى معمولى نيست،در كاخ ها و آسمان خراشهاى امروزى نيست،در معمارى جديد هرگز نيست، چرا كه فاقد احساس معنوى و بعد غير مادى است. به اين تعبير ظريف دقت كنيد:
«سيمان كه مانند آهن،همه جهان را فرا گرفته است،يكنوع سنگ تقلبى است كه پست و فقط داراى كميت است.در آن،جنبه معنوى ابديت جاى خود را به يك سنگينى بى رحم و بى نام و نشان داده است.اگر سنگ مانند مرگ سخت است،سيمان،بى رحم است.مانند يك ويرانى مستغرق كننده.» (52)
باز هم به خصيصه‏هاى غير مادى كه در هنر معمارى مسلمين بخصوص در زمينه مسجد و كتيبه‏ها و محراب‏ها تجلى يافته است اشاره‏اى خواهيم داشت. از كليات فضاى معنوى حاكم بر معمارى مساجد كه بگذريم،نكاتى در باره تزئينات مربوط به محراب و كاشيكارى و مناره و خطوط و طاقها و گنبدها باقى ميماند كه در فصل بعد،به آنها مى‏پردازيم.

گنبد و محراب،طاق و رواق

پس از بيان كلياتى در باره معمارى مساجد اسلامى و فضاى معنوى و ملكوتى حاكم بر اين معابد مقدس مسلمانان،در اين بخش، به بيان چند قسمت‏حساس و متمايز در بناى مساجد مى‏پردازيم،كه معمولا بيش از ساير قسمت‏ها و شئونات،هنر را به خود، اختصاص داده است،يعنى به مناره،محراب،گنبد، ايوان،طاق و رواق و...

مناره

درباره مناره و ماذنه در مساجد،در گذشته،هنگام بحث از تحولات و ابداعات پديد آمده در تاريخچه مساجد اسلامى،بحثى داشتيم و گفتيم كه در مساجد،مناره نبوده و بعدا پديد آمده است و صورت مطلوب آن هم،بنا بر آنچه در روايات آمده،آنست كه همسطح با ديوار و بام مسجد باشد،نه بلندتر كه موجب اشراف بر خانه‏هاى اطراف و اذيت همسايگان مسجد باشد،و به سير تحولات آنهم اشاره كرديم.در باره مناره‏ها و سبك معمارى آنها،كه بصورت‏هاى چهارگوش يا چند ضعلى يا استوانه‏اى شكل و ديگر فورم‏هاى گوناگون است،محققين تاريخ معمارى اسلامى،تحقيقات فراوانى كرده‏اند كه در اين گفتار،نيازى به پرداختن به آنها نيست.در اينجا ما بحث‏بيشترى درباره مناره نمى‏كنيم فقط با ذكر اين نكته كه مناره‏ها،يكى از ويژگى‏هاى ممتاز و آثار برجسته معمارى اسلامى در ساختمان مساجد گشته است،به يك نقل،اكتفا مى‏كنيم:
شهيد پاك نژاد گفته است:
«...اكثر مساجد اسلامى كه كانون بسيار گرم شهرند،داراى مناره مى‏باشند كه نام‏هاى مختلف ‏«مناره‏». «گلدسته‏»، «گلبانگ‏»، «ماذنه‏»و.. .. دارند.اغلب دو تا و گاه تعدادشان كمتر يا بيشتر است.... به هر صورت،اغلب مساجد اسلامى را،مناره‏هائى است‏با وضع ساختمانى مخصوص كه به كار تعيين قبله مى‏آيد.يعنى يا بايد صفحه مار و مماس بر دو مناره از كعبه بگذرد،كه اگر از نوع اول،باشد،اهالى شهر،مى‏دانند هر جهت كه دو مناره به رديف،يكى ديده شود آن جهت قبله است.يا جهت عمود بر قبله.ناگفته نماند گنبدها،مناره‏ها،ايوان‏ها و...نشانى و نمايشى از اين است كه اسلام،دين و سازمان زير زمينى نبوده و هيچگاه بطور مخفى بر نفرات خود نيفزوده تا آنگاه كه به حد نصاب رسيد آشكار و مسلط گردد...» (53)
البته براى ماذنه،تعبيرات ادبى و سمبليك هم بيان كرده‏اند مانند اينكه:«مناره،تنها قامت‏بلند و آزادى است كه از ميان شهرها و شهريان...بر كشيده است،تنها قامت افراشته و كشيده‏اى كه هر صبح و ظهر و شام،فرياد آسمان را بر سر بردگان زمين فرو مى‏كوبد. تنها اندامى كه در ميان بوقلمونان هفت رنگ و هفتاد روى و هفتصد و هفتاد آواز،از آغاز حياتش تا ويرانى و نابودى،تنها يك‏«ندا»را تكرار مى‏كند و عمر را بر سر يك فرياد مى‏نهد و بر آن وفادار و استوار مى‏ماند تا بميرد،تنها قامتى كه قامت فرياد است و تنها هستى‏يى كه هستيش را همه در ندايش ريخته و آن را بى هيچ چشمداشت و بى هيچ صلاحى،نثار مخاطب خويش مى‏كند و اين تنها كارى است كه‏«انسان‏»در زير اين آسمان كرده است.»
همانطور كه مى‏بينيد،بيان،بيان ادبى و قلمفرسائى است و از زاويه ديد معمارى مساجد چندان به بحث ما نمى‏خورد.

محراب و گنبد،و ايوان‏هاى قوسى شكل

از مهم‏ترين ويژگيهاى مساجد و بناهاى دينى مسلمين،مى‏توان به اين سه امر اشاره كرد:
1-رواق‏ها و ايوان‏هاى محيط بر صحن مساجد.
2-بكار بردن خط كوفى و نقش‏هاى نوشتارى براى تزئين ديوارها و كناره و لبه سقف‏ها.
3-قوسى شكل بودن بالاى درها و مدخل‏ها و سقف‏ها (اكثرا به شكل نعل) (54)
حالت انحناء و قوسى بودن در معمارى اسلامى معناى عميق و خاصى مى‏تواند داشته باشد. اين انحناء،بيشتر در شكل گنبدها،محراب‏ها،سردرها،ايوان‏ها و قسمت‏هائى از رواق‏ها وجود دارد. ركوع،حالتى ارزشمند براى انسان،و نشانه خضوع اوست.
و....«محراب‏»،خود،نشانى از ركوع و خضوع و فروتنى در يك معبد و مسجد است.چرا كه داراى يك خط منحنى است و اين انحناء و خميدگى هماهنگ با كل هستى و نظام آفرينش است.مدار حركت منظومه شمسى و حركت زمين برگرد خورشيد و ماه برگرد زمين،و«الكترون‏»برگرد مركز اتم،بصورت منحنى است.و اين نشان خضوع نظام آفرينش در برابر قدرت برتر الهى است و ركوع هستى را در معبد خلقت مى‏رساند. حتى افق منحنى آسمان بالا نيز،نشان دهنده خضوع در برابر«الله‏»است زيرا جهان،خود يك محراب وسيع است كه انسان در برابر آفريدگارش در اين نيايشگاه،به خضوع و خشوع،عبادتگر اوست. اگر سردر و ايوان مساجد منحنى است، اگر پيشانى محراب و سقف معابد،خميده است، اگر گنبد بناهاى دينى،حالت ركوع دارد، بيان كننده آن روح تعبد و تسليم و انحناء در برابر خالق است.امام جماعت،در محرابى مى‏ايستد كه راكع است.
و گنبد هم محرابى است كه يك اجتماع راكع،در زير آن تجمع كرده‏اند و اين نشانه ايمان مردم است،چرا كه ركوع،نشانه ايمان و توحيد است. آنكس كه در برابر حق مطلق (كه خداوند است) خضوع نكند و در پيشگاه خدا راكع نباشد،در برابر هر كس ديگرى خم خواهد شد.

محراب،در لغت و اصطلاح

محراب، بمعناى غرفه،جاى امام جماعت مسجد و معبد است. محراب نماز:«محراب از جنگيدن (حرب) گرفته شده است،زيرا نمازگزار،با يافتن حضور قلب،در عبادت،با شيطان و با نفس خود مى‏جنگد.» (55)
اين نكته كه محراب،رزمگاه است،نكته بسيار عميق و آموزنده است و مسلمان را حتى در حال نماز و عبادت هم،در حال جنگ با عوامل باز دارنده انسان از رشد معنوى و تكامل روحى مى‏شمارد.آنكس كه در جهاد اكبر و مبارزه با نفس بتواند قواى نفسانى خود را كنترل كرده و با زمام‏«تقوا»نفس سركش را مهار زده و بر آن تسلط يابد،مى‏تواند در كوران حوادث و بحران‏هاى اجتماعى و شدائد و حوادث هم بر سر ايمان و عقيده و مكتب و پاكى و فضائل اخلاقى،استوار و ثابت قدم بماند و انسان با خدا،مى‏تواند در جهاد و مبارزه هم گامى بردارد و امت آشنا با مسجد و محراب و منبر،آن آگاهى و صلابت را دارند كه با شناخت دوست و دشمن،آينده و تاريخ و نظام متقن اجتماعى را بر اساس مكتب بنا نهند. پس محراب،خاستگاه جهاد است.
به تعبير حضرت امام خمينى:
«محراب بهش مى‏گويند.آنجائى كه‏«حرب‏»از آنجا شروع مى‏شود،محل حرب....» (56)
و نير فرمود است:
«مساجد،سنگرهاى اسلام است،محراب،محل حرب است،اينها سنگرند ابر اسلام....» (57)
از اينها گذشته،محراب بنا به آن بعد معنوى و ملكوتى‏اش و قداست‏خاصش در يك مسجد،بيش از ديگر جاها مورد اهتمام هنرمندان مسلمان بوده است.
به نقل شهيد پاك نژاد:
«محلى است كه امام جماعت در آن مى‏ايستد.به اشكال مختلف ساخته مى‏شود.و به اقسام و انواع زينت مى‏گردد.از كاشى،از عاج، طلا،آبنوس و غيره.و صنعتكاران،شاهكار صنعت‏خود را در محراب نشان مى‏دهند.گاه سنگ‏هاى قيمتى در آن بكار مى‏رود كه سراسر محراب را مى‏پوشاند.معروفترين محراب‏ها مربوط به سلاطين عثمانى در مدينه و در حرم مطهر نبى گرامى است...» (58)
محراب،با توجه به نقوش و خطوط و آيات قرآنى و رنگ‏هاى زيبا و ترسيم‏هاى هندسى و تزئينات حفارى شده و گچ برى و كاشيكارى و...يك‏«مجموعه‏»را تشكيل مى‏دهد.«...محراب،در واقع گنجينه‏اى اصيل و سراسر هنر و ظرافت‏بيادگار مانده در قلب خانه‏هاى خداست.سند گويائى از نهايت استعداد هنر هنرمندان مسلمان،مجموعه‏اى از بسيارى هنرها و خلاقيت‏ها،از گچ‏برى تا خط و كاشيكارى و ديگر رشته‏هاى هنر تزئينى.
به يقين،هنرمندان با ايمان و خلوص مسلمان،نيك آگاه بوده‏اند كه محراب را چونان درى گشوده شده به بهشت،در پيش چشم نماز گزاران بر پا نمايند و تزئين كنند.تا بدان وقت كه تمامى انديشه‏ها به خالق،و همه نگاهها به يكسو روان مى‏شود... محراب در طول دوره‏هاى مختلف،به شيوه‏هاى گوناگونى تزئين شده است.محراب‏هاى گچ‏برى شده با نقوش برجسته،گچ با سطحى هموار و تركيب با مقرنس كارى،استفاده از سفال لعاب دار،استفاده از كاشيكارى در تزئين محراب،استفاده از طرح آجركارى،و گاه محراب با زمينه‏اى ساده از سنگ مرمر و يا گچ....» (59)
البته كل سخن‏ها نقل نشد.فقط يادى بود از جمع شدن هنرهاى گوناگون در مجموعه‏اى بنام محراب،كه تجليگاه ذوق و ابداع هنر مسلمين است.

تركيب زيباى «خط‏» و «رنگ‏» و «كلام‏»

آنچه كه از ويژگى‏هاى هنر مسلمين در بناى مساجد و تزئين گنبدها و محرابها و ديوارها و رواق‏هاست نوع تلفيق و تركيب خطوط هندسى و منحنى،با سايه و نور و رنگ در زوايا و سطوحى متناسب است.ظريف كاريهاى بكار رفته در اين تلفيق و مزج هنرمندانه، هم بعد معنوى و جذبه غير مادى به آثار معمارى اسلامى ميبخشد و هم انسان را در دنيائى ژرف از زيبائيها و احساس‏هاى فوق طبيعى قرار ميدهد.به گونه‏اى كه به يك اثر هنرى معمارى،نه يك بعد،بلكه ابعادى عميق،مي دهد.
در اين زمينه،به اين دو نقل توجه كنيد:
«بر خلاف هنرهاى غربى كه بعد سوم يعنى عمق را در نظر دارند،هنرهاى اسلامى كوشش در دور شدن از آن را دارد.منتهى عمق ديگرى را دنبال مى‏كند و آن‏«عمق وجدانى است.در داستانهاى‏«هزار و يكشب‏»مجموعه‏اى از قصه‏هائى را مى‏بينيم كه هر كدام در دل ديگرى است.همچنين در تزئين درها مى‏بينيم كه يك تزئين،ما را به زينت ديگرى در داخل آن،رهنمون مى‏شود و همچنين آن، ما را به سومى منتقل مى‏كند...» (60)
نقل ديگر،باز از همان كتاب است،كه ضمن بحثى مفصل از ويژگيهاى تزئين مساجد و بناهاى اسلامى،با تكيه روى عناصر تشكيل دهنده اين گونه هنر،يعنى‏«خط‏»و«رنگ‏»و نقوش ديگر،بيان مفصلى دارد كه چكيده آن باين صورت مى‏باشد:
«...خط‏».
از مهم‏ترين عناصر هنر«شكل گرا»است و نمايشگر نوعى حركت و رونق در بيان غرض.خط در آثار هنر اسلامى،«غالبا»به دو صورت بكار رفته است:
يكى:خط منحنى كه حالتى دورانى و جولانى دارد و بيانگر نوعى رهائى و آزادى در محدوده همان مساحت تزئين شده است.اگر چه از محدوده بيرون نمى‏رود ولى احساس اطلاق و استمرار و بى نهايت را در انسان ايجاد مى‏كند.
تلاشى مستمر و حركتى مداوم و بى وقفه را القاء مى‏كند.«و لله المشرق و المغرب فاينما تولوا فثم وجه الله‏».
صورت دوم:خطوط هندسى است كه نقش محدود كننده مساحت را دارد و با رشد هنر،رو به دقت مى‏رود.معمولا به اين نوع خطوط، تزئين هائى از نوع اول ضميمه مى‏گردد. اين شكل از خط،غالبا بصورت شكل‏هاى ستاره‏اى و نجومى و چند ضلعى است،يا بصورت دائره‏ها. خط هندسى احساس استقرار و آرامش و ثبات را ايجاد مى‏كند و نوعى حركت قاطع و مؤكد در آن نهفته است،چونكه نظر را به داخل مساحت مي كشد. شگفتى هنر اسلامى در تركيب اين دو نوع خط،در نهايت مهارت و تناسب است.دو خط است و از دو نوع،و هر كدام نوعى زيبائى را برمى‏انگيزند.«رنگ‏»:
رنگ،صفتى طبيعى در اشياء است و آنرا در تاريكى نمى‏توان ديد.شديدا با نور ارتباط دارد و زيبائى بسيارى از چيزها از رنگشان مدد مى‏گيرد.زيبائى رنگ شكوفه‏ها،آسمان،پرندگان،حشرات و صدف،شاهد آنست. در هنر اسلامى،رنگهاى كبود،سبز،و طلائى...و سرخ و زرد،زياد بكار رفته است.رنگهاى سبز و كبود،رنگهاى سرد و رنگهاى فضا هستند كه از اشياء،جسميت آنها را سلب كرده و احساس بى نهايت را ايجاد مى‏كنند.رنگ طلائى نيز اين تاثير را دارد.

سايه و نور:

رنگ،غالبا نقش نور را ايفاء مى‏كند،چونكه غالبا رنگ‏ها روشن‏اند و رنگهاى تيره هم بجاى سايه و تاريكى به كار مى‏رود و سايه‏ها، نوعى زيبائى و تنوع مى‏انگيزد... هنر مندان مسلمان در تزئين آثار خود،از هر چه كه به زيبائى و جذابيت اثر بيفزايد استفاده مى‏كردند.مثلا گياهان و شاخ و برگ‏ها و ميوه‏ها و ساقه‏هاى گياهان،سهم عمده‏اى در تزئين آثار هنرى داشت و جهان گياهان يك منبع الهام به حساب مى‏آمد و از هر گلستانى شكوفه‏اى مى‏چيدند...
عناصر هندسى هم سهم زيادى در اشغال سطوح و مساحت‏ها داشته و يكى از مشغوليات ذهنى هنرمند مسلمان،تلاش براى نوآورى‏ها و ابتكارهاى جديد از برخورد زوايا با آميختگى اشكال هندسى بود تا از اين طريق،زيبائى سرشارى را پديد آورد.
از بارزترين اين تزئينات،همان شكل‏هاى نجومى و چند ضلعى‏هاست كه در قرن‏هاى متوالى در آثار هنرمندان مسلمان مشاهده مى‏شود...
عناصر خطى و كتابى،يكى از درخشان‏ترين نوع تزئينى در هنر اسلام بود.با توجه به اهميت دادن مسلمين به آيات قرآن،آنها را در مساجد و مراكز بجاى نقوش ديگر بكار بردند كه هم جنبه تزئينى داشته است و هم تلاوت قرآن انجام مى‏گرفت و عمدتا به دو صورت‏«خط كوفى‏»و«خط نسخ‏»مورد استفاده بود، (اولى بخاطر داشتن زاويه‏هاى قائمه،دومى به خاطر حالتهاى دورانى و انحناى حروف) خود اين حروف و خطوط كوفى و نسخ هم با نقش‏هاى گياهى ضميمه مى‏شد،كه غالبا در امتداد حروف بود...» (61)

سخن آخر

با اين بخش از مباحث مربوط به معمارى اسلامى و بناى مساجد،سلسله مباحث‏«هنر در قلمرو مكتب‏»هم كه طى ده فصل تقديم شد،پايان مى‏يابد با سپاس از خداوند چند نكته را در اين فصل پايانى كه مربوط به كل مباحث هنر اسلامى است،مورد تاكيد قرار مى‏دهيم:
اول:همچنانكه قبلا هم بحث‏شد،«هنر اسلامى‏»غير از«هنر مسلمين‏»است و هنر،در صورتى اسلامى است،كه از اسلام،مايه گرفته باشد و روح مكتب در آن دميده شده و از نگاه دين و زاويه ديد اسلامى،به مسائل نگريسته شده باشد.
دوم:براى ارائه هنر اسلامى در تمام شكل‏ها و قالب‏هايش،بايد هنرمند،مسلمان باشد.طبيعى است كه اين،فرع بر شناخت اسلام است.بنابراين،بايد با معيارهاى مذهبى و تعاليم اسلام و ارزش‏هاى مكتبى آشنا باشد و با ارائه كار هنرى كه مى‏خواهد اسلام را در اين قالب عرضه كند،خداى ناكرده اثرى غير اسلامى يا ضد اسلامى نيافريند و آنرا به پاى دين ننويسد و به حساب مكتب نگذارد.
سوم:با توجه به اينكه هدف از كار هنرى مسلمانان هنرمند،شناساندن مكتب و تبليغ ارزش‏هاى اسلام و سوق مردم به سوى معارف والاى دينى و الهى است‏بنابراين بايد نسبت‏به ارائه اين معارف در قالب‏هاى متناسب با آنها،كوشش شود. يعنى،از آنجا كه هر پيامى را نمى‏توان در هر قالبى ارائه نمود،و هر ارزشى،قابل بيان و طرح با هر وسيله بيانى نيست،و بيان و ابلاغ سخن مكتب زمينه‏هاى آماده و مساعدى مى‏طلبد،بايد نسبت‏به كاربرد قالب‏هاى گوناگون براى مفاهيم متفاوت و احيانا فوق مادى،دقت‏بيشترى داشت.چرا كه برخى مطالب در بعضى از قالب‏ها نمى‏گنجد و قابل بيان در آنها نيست.
مثلا:آيا مى‏توان خدا را كشيد؟
آيا مى‏توان وحى را سرود؟
آيا مى‏توان امام زمان را فيلم كرد؟
آيا مى‏توان معنويات را در قالب‏هاى مادى گنجانيد؟
آيا صحيح است كه ملائكه را بصورت دخترانى بالدار تصوير نمود؟
آيا مى‏توان‏«امدادهاى غيبى‏»خدا را در جبهه‏ها،در يك نمايش بازى كرد؟
آيا نمايش‏«تير غيب‏»كه از تلويزيون هم پخش شد،موفق بود؟
و چندين سئوال ديگر.
در مقام بحث اينها نيستيم ولى مى‏خواهيم بگوئيم كه:نقاشى،شعر فيلمنامه،تآتر،و....اينها قالب‏هائى هستند براى بيان افكار و ايده‏ها و ارزش‏ها و معارف.و مفاهيم و مسائلى جون‏«خدا»،«وحى‏»«امام غائب‏»،«امداد غيبى‏»،«ملائكه‏»،حالت درونى انسان در«توبه‏»، «احساس گناه‏»،«عذاب وجدان‏»،«نفس لوامه‏»،«شهادت طلبى‏»،«احساس عرفانى‏»،«روح تعبد و عبادت و نيايش‏»،«اخلاق‏»،«ايثار»، «كار براى رضاى خدا»،و دهها مسئله ديگر هم اشيائى است كه بايد در قالب‏هاى بيانى گوناگون عرضه گردد. هنرمند مسلمان بايد علاوه بر محاسبه‏هاى فراوان در كار خويش،اين را هم در نظر بگيرد كه چه مفهومى با كدام قالب ، متناسب‏تر است.
همچنان كه ظروف مختلف،براى مايعات گوناگون است،و هر مايعى را نمى‏توان در هر ظرفى ريخت و استفاده كرد،در تشبيه، مى‏توان قالب‏هاى هنرى را هم ظروفى براى ريختن مواد خام مسائل و معارف در آنها دانست.روشن است كه بايد تناسب،رعايت گردد.و گرنه،چه بسا معارف و ارزش‏هاى والاى مكتبى، در قالب‏ها و ظرف‏هاى نامناسب،دگرگون شود و تغيير جهت و محتوا دهد و از ارزش بيفتد.از ميان مثالهاى فراوان فقط به‏«تعزيه‏»اشاره كنيم:آيا آن شور و حماسه و عظمت و والائيهاى نهفته در واقعه بزرگ كربلا،و آن مفاهيم بلند«عاشورا»،در قالب تنگ و محدود و احيانا مبتذلى كه مدتها بعنوان تعزيه در روستاها و شهرها اجرا مى‏شد، مى‏گنجد؟!
اشتباه نشود، غرض مخالفت‏با تعزيه و اين نمايش مؤثر و تحول بخش نيست‏بلكه سخن در كيفيت اجرا است و سطح برنامه.
يعنى وقتى فرضا براى ساختن فيلم‏ها و سريال‏هائى چون قرن سرنوشت ‏يا سربداران يا ميرزا كوچك‏خان،و امثال اينها، آن قدر نيرو، بودجه و هزينه امكانات،تمرين و تجربه و بكارگيرى همه امكانات هنرى،صرف مى‏شود،آيا ظلم به عاشورا و كربلا نيست كه بخواهيم با چند بازيگر انگشت‏شمار،آنهم بدون صرف هزينه و انجام كار،بصورت تكرارى و تقليدى از نسل‏هاى پيشين،و كيفيتى خيلى پايين،و محتوائى بسيار نازل و گاهى مبتذل،حماسه‏ى به آن عظمت را با همه جلوه‏هاى خدائى‏اش،اينگونه كوچك و حقير و ساده و كم محتوا مطرح كنيم؟!....چرا!...ظلم است و بى انصافى است. اميد است كه هنرمندان مسلمان ما بتوانند در بالاترين و قوى ترين تكنيك و مؤثرترين شيوه و سبك،اسلام و ارزش‏هاى مكتب و پيام قرآن را بيان كنند و رسالت‏خود را در قبال تاريخى عظيم،كه سرشار از حماسه‏ها،عظمت‏ها،و شهادت‏هاست‏به شايستگى انجام دهند و دين خود را به شهداى عزيز و اسلام عزيزتر و انقلاب اسلامى،ادا نمايند. كه توفيق، از سوى خداى بزرگ است.

پى نوشت:

1-زيبا شناسى در هنر و طبيعت،علينقى وزيرى،ص 43
2-مدرك فوق،ص 44
3-مدرك فوق،ص 85
4-المساجد و احكامها،محمد ابراهيم الجناتى،ص 32 و 33
5-وسائل الشيعه،ج 3،ص 513
6-وسائل الشيعه،ج 3 ص 557
7-سوره توبه،آيه 18
8-ثلاثة يشكون الى الله عز و جل:مسجد خراب لا يصلى فيه اهله (وسائل الشيعه ج 3،ص 484)
9-ياتى على الناس زمان لا يبقى فيهم من القرآن الا رسمه و من الاسلام الا اسمه،مساجد هم يومئذ عامرة من البناء خراب من الهدى (نهج البلاغه فيض الاسلام،حكمت‏شماره 361)
10-المساجد و احكامها فى التشريع الاسلامى،ابراهيم الجناتى ص 40
11-ان المساجد تبنى جما لا تشرف (وسائل الشيعه،ج 3،ص 494)
12-امرنا ان تبنى المدائن شرفا و المساجد جما (مجمع البحرين،ماده‏«جم‏»)
13-ابنوا المساجد و اجعلوها جما (وسائل الشيعه ج 3،ص 493)
14-وسائل الشيعه،ج 3،ص 494
15-وسائل الشيعه ج 3،ص 494 16 و 17-وسائل الشيعه،ج 3،ص 494
18-مطالعاتى در هنر دينى،ج 2،ص 20
19 و 20-وسائل الشيعه،ج 3،ص 567
21 و 22-اولين دانشگاه و آخرين پيامبر،سيد رضا پاك نژاد،ص 40 و 43
23-دانش مسلمين،محمد رضا حكيمى،ص 25
24-المساجد و احكامها فى التشريع الاسلامى:جناتى،ص 146
25-تاريخچه و احكام مساجد و مشاهد:حسن مظفرى معارف،ص 38 به نقل از ميبدى.
26-مساجد الكوفه،كامل سلمان الجبورى،چاپ جف،1397 ه،صفحه 13.
27-وسائل الشيعه،ج 3 ص 505
28-مساجد الكوفه،ص 14-15
29-مساجد الكوفه،ص 10
30-مساجد الكوفه،ص 11
31-وسائل الشيعه،ج 3،ص 510
32 و 33-مساجد الكوفه،كامل سلمان الجبورى،ص 16
34-المساجد و احكامها،ص 151
35-تاريخچه و احكام مساجد و مشاهد،حسن مظفرى معارف،ص 36
36-وسائل الشيعه،ج 5،ص 460 حديث 1
37-المساجد و احكامها،ص 151
38-الفنون الجميلة في العصور الاسلاميه،عمر رضا كحاله،ص 30
39-ماخذ بالا،ص 44
40-الفن الاسلامى،ارنست كونل،ترجمه بعربى:احمد موسى ص 15
41-الفنون الجميلة في العصور الاسلاميه،ص 155
42-مساجد مصر و اوليائه الصالحون،دكتر سعاد ماهر محمد،ص 17
43-هنر دينى،ج 2،ص 26
44-مدرك سابق
45-زيباشناسى در هنر و طبيعت،علينقى وزيرى،ص 159
46-زيبا شناسى در هنر و طبيعت،علينقى وزيرى،انتشارات دانشگاه تهران ص 160
47-الفن و الانسان:عزالدين اسماعيل،ص 73
48-مدرك بالا،ص 75
49-هنر دينى،ج 2 ص 27
50-هنر دينى،ج 2 ص 16
51-هنر دينى،ج 2،ص 15 (نظريه بوركهارت)
52-مطالعاتى در هنر دينى،ج 1،ص 15
53-اولين دانشگاه و آخرين پيامبر،سيد رضا پاك نژاد،ص 117 از جلد دوم
54-مساجد الكوفه:كامل سلمان الجبورى،چاپ نجف،1397 ص 7.
55-مجمع البحرين:طريحى،ماده‏«حرب‏».
56-از بيانات امام امت در تاريخ 1/3/59
57-از بيانات امام امت در تاريخ 10/4/60
58-اولين دانشگاه و آخرين پيامبر،ج 2،ص 118
59-فصلنامه هنر،وزارت ارشاد،ج 3،ص 153 و 154
60-الفن الاسلامى،ابو صالح الالفى،ص 95
61-ماخذ بالا،ترجمه به اختصار از ص 101 تا 118
برگرفته از كتاب هنر در قلمرو مكتب، ص 221

منبع: www.hawzah.net