بهسازى و زيباسازى مصاحف عثمان
بهسازى و زيباسازى مصاحف عثمان
اعراب گذارى و نقطه گذارى
مى توان گفت كه بطور قطع , منظور از « تصحيف قرآن » كه در اين روايت آمده است , اشتباهاتى است كه بتدريج در قرائت قرآن رخ داده است و علتش آن بوده است كه (در اثر فتوحات پياپى سپاهيان مسلمان مسلمانان عرب و غير عرب درهم آميخته اند, و زبان عربى تحت تاثير زبانهاى بيگانه قرار گرفته است .(3)
بهرحال , در زمان خلافت عبدالملك , به سال 65 هجرى , بعضى از زمامداران به هراس افتادند كه مبادا بى نقطه و اعراب ماندن متن قرآن سبب بشود كه قرآن دستخوش تحريف گردد .(4) اين بود كه به فكر افتادند كه با افزودن زير و زبر و نقطه به خط قرآن , صحيح خوانده شدن قرآن را تضمين كنند.
بهسازى و زيباسازى رسم الخط قرآن يك مرتبه انجام نپذيرفته است , بلكه قرن به قرن , بتدريج , نگارش قرآن زيباتر و كامل تر مى شده است تا در پايان قرن سوم هجرى به اوج كمال خود رسيده است . مشهور اين است كه اصول نقطه گذارى و اعراب قرآن را ابوالاسود دوئلى پايه گذارى كرده است . ولى , به عقل باور نمى آيد كه يك نفر بتنهايى بتواند چنين كارى را به انجام برساند, و به همين دليل , از ديرباز , علماى اسلامى در اينكه نخستين كسى كه قرآن را نقطه گذارى كرده است , چه كسى بوده است ؟ اختلاف نظر داشته اند (5) در اين رابطه , نام سه نفر (6) در كتب علوم قرآنى به چشم مى خورد: ابوالاسود دوئلى ـ كه از همه مشهورتر است ـ , يحيى بن يعمر (7) و نصر بن عاصم ليثى (8)
ابوالاسود دوئلى , مشهور شده است به اينكه نخستين كسى است كه قواعد علم نحو را به دستور على بن ابيطالب (علیه السلام) تدوين كرده است (9) و به نظر مى رسد كه شهرت يافتن وى به عنوان نخستين كسى كه قرآن را نقطه گذارى كرده است , نيز , امتداد همان شهرت وى در رابطه با تنظيم و تدوين قواعد علم نحو است (10)
بعضى از علماى اسلامى بر اين عقيده اند كه ابوالاسود كار نقطه گذارى را به دستور عبدالملك بن مروان انجام داده است (11) اما, اصولا, از طريق روايات , به دشوارى مى توان انگيزه ابوالاسود را براى نقطه گذارى قرآن تشخيص داد. ما نمى دانيم كه آيا ابوالاسود اين كار از جانب خودش انجام داده است , يا درخواست خليفه وقت را جامه عمل پوشانيده است و خودش پيش از آنكه به او پيشنهاد بشود, درباره آن هيچ فكرى نكرده بوده است . همچنين , از چند و چون كارى كه ابوالاسود انجام داده است ,اطلاعى نداريم . ولى , در اين يك جمله كه ابوالاسود پيش از هر كس ديگر به نقطه گذارى قرآن همت گماشته است , ترديدى نداريم , و اين دست كم مطلبى است كه از اخبار و روايات موجود در اين رابطه بدست مى آيد. اما, اينكه ابوالاسود بتنهايى توانسته باشد اصول نقطه گذارى واعراب قرآن را پايه گذارى كرده باشد, نه منطقى است و نه معقول . زيرا, اينگونه كارها را هيچگاه يك نفر بتنهايى نمى تواند انجام بدهد, بلكه بايد يك گروه عهده دار چنين امر مهمى بشوند. حتى مى توان گفت : يك نسل هم معمولا نمى تواند از عهدهء چنين كارهايى برآيد, و اينگونه كارها بايد در طى چند نسل و چند قرن انجام پذيرد; و ابوالاسود را همين امتياز بس كه سرحلقه اين سلسله است (12)
در زنجيره زيباسازى و تكميل رسم الخط قرآن , حلقه ديگرى نيز وجود دارد كه بعضى از علماى اسلامى مى خواهند آنرا حلقه نخستين اين زنجيره بحساب بياورند. اين دانشمندان مى گويند: نخستين كسى كه قرآن را نقطه گذارى كرد , يحيى بن يعمر بود (13) نظر ما اينست كه در اينكه يحيى بن يعمر كارى در رابطه با نقطه گذارى قرآن انجام داده است , ترديدى نيست . ولى , براى اثبات اينكه او نخستين كسى بوده باشد كه اين كار را انجام داده است , دليلى در دست نداريم : مگر آنكه اين سخن را توجيه كنيم و بگوييم : منظور اينست كه وى نخستين كسى است كه در شهر مرو نسخه هاى خطى قرآن را نقطه گذارى كرده است . افسانه پيشتازى يحى بن يعمر در ميدان نقطه گذارى قرآن با پندار ابن خلكان به اوج گيرايى و رواج خود مى رسد. ابن خلكان چنين پنداشته است كه ابن سيرين مصحف نقطه گذارى شده اى داشته است كه كار نقطه گذارى آن بدست يحيى بن يعمر انجام پذيرفته بوده است (14) در صورتيكه ابن سيرين درسال 110هجرى درگذشته است , و روى اين حساب , بايد بگوييم كه پيش از آن تاريخ (يعنى در قرن يكم هجرى ) كار نقطه گذارى و اعراب گذارى مصحف به مرحله كمال رسيده بوده است , و اين مطلبى نيست كه بسادگى بتوان آنرا پذيرفت (15)
سومين شخصى كه در رابطه با نقطه گذارى قرآن نامش به ميان مى آيد, نصربن عاصم ليثى است . كار وى در نقطه گذارى قرآن مى تواند امتداد كار دو استادش ابوالاسود و ابن يعمر باشد. زيرا , چنانكه پيش از اين گفتيم وى شاگرد اين دو نفر بوده است . گو اينكه , ابواحمد عسكرى در يكى از روايات باور نكردنيش تاكيد مى كند بر اينكه زمانى كه حجاج بن يوسف ثقفى از كاتبان دربارش خواست كه حروف قرآن را نقطه گذارى كنند (و مثلاً, براى «ش » علامتى بگذارند كه با «س » اشتباه نشود) (16) نصر بن عاصم به گوشه اى نشست و به اين كار پرداخت تا به پايان رسانيد. اين روايت مى خواهد بگويد كه نصر نخستين كسى است كه مصاحف رانقطه گذارى كرده است (17) ولى , باوجود اين , بنياد مطلب سست تر از آنست كه بتواند پايه و مايه يك نظريه قاطع گردد.
در عين حال , بايد توجه داشت كه اگر ما نتوانيم در اين باره داورى قاطعى داشته باشيم , و نتوانيم بگوييم كه ابوالاسود يا ابن يعمر يا نصر بن عاصم كداميك نخستين كسى بوده است كه قرآن را نقطه گذارى كرده است , اين را مى توانيم بگوييم كه همه آنان در كار زيباسازى رسم الخط قرآن و آسان سازى قرائت قرآن براى مردم سهيم بوده اند, و در اين مطلب نيز ترديدى نيست كه حجاج ـ هر چند كه درباره او اختلاف نظر فراوان وجود دارد, و نيز, قصد و نيت او ازاين كار هر چه كه بوده باشد ـ در رابطه با نظارت بر نقطه گذارى قرآن و اظهار علاقه و پافشارى در اين امر, انديشه بزرگى را جامه عمل پوشانيده است.
از زمان حجاج به اين طرف , هر چه مى گذرد , مردم بيشتر به كار ساده سازى رسم الخط قرآن مى پردازند, و ساده سازى رسم الخط قرآن اشكال مختلفى به خود مى گيرد: خليل بن احمد فراهيدى (18) نخستين كسى است كه درباره نقطه گذارى رساله اى مى نويسد و در آن رساله اطراف و جوانب اين امر را بررسى مى كند (19) و نيز, وى نخستين كسى است كه علاماتى براى همزه و تشديد و روم و اشمام قرار داد(20) نوز نوبت به ابوحاتم سجستانى (21) نرسيده است كه دربارهء نقطه گذارى قرآن كتاب بنويسد كه رسم الخط قرآن به مرحله كمال خود نزديك شده است.
در پايان قرن سوم هجرى , رسم الخط قرآن به اوج زيبايى و شيوايى مى رسد, و بر سر برگزيدن خطهاى زيبا و ابتكار علامتهاى جديد, رقابت سر مى گيرد. از جمله , براى حروف مشدد علامتى شبيه كمان (ـــ) در نظر مى گيرند, و براى همزهء وصل (مثلاً, همزه اكتب در كلمه فاكتب ) بر حسب آنكه پس از حروف مفتوح يا مكسور يا مضموم قرار گرفته باشد, علامتى در بالا يازير يا وسط شكل الف (به اين شكل : فاكتب) مى گذارند(22).
چه بسيار گردنه هاى پر پيچ و خم كه در كار ساده سازى و زيباسازى رسم الخط قرآن بر سر راه مردم وجود داشته است ! دانشمندان اسلامى تا اواخر قرن سوم هجرى همچنان در رابطه بانقطه گذارى قرآن اختلاف نظر دارند. انديشه پرهيز از نقطه گذارى قرآن نخستين بار از آنجا نشأت گرفت كه صحابى بزرگوار , عبدالله بن مسعود گفت : «متن قرآن را به همان صورت كه هست رها كنيد, و چيزى جز آن را با آن نياميزيد!»(23) پس از وى نيز , در ميان تابعين كسانى پيدا شدند كه معطر گردانيدن اوراق مصحف , يا گذاردن برگ گل لابلاى اوراق مصحف را مكروه دانستند24 تا اينكه مى رسيم به عصر اتباع تابعين و امام مالك 25 ترجيح مى دهد كه در اين مسئله قائل به تفصيل بشود. امام مالك نقطه گذارى مصحف هايى را كه مى خواهند ازروى آن آموزش بدهند , جايز مى داند , ولى نقطه گذارى مصاحف اصلى را جايز نمى داند 26 باوجود اين , اقشار مختلف مسلمانان از باب عمل به احتياط , از نقطه گذارى مصاحف پرهيز داشتند , و فقط گاه به گاه , عده اى ميانه رو پيدا مى شدند, و بين «نقط» ـ كه عبارت از نقطه (واعراب ) گذارى است ـ و «تعشير» كه عبارت از گذاشتن علامتى بر سر هر ده آيه ده آيه است ـ فرق مى گذارند, و به مردم خاطرنشان مى ساختند كه نقطه گذارى با پيراسته نگهداشتن متن قرآن منافاتى ندارد.
حليمى (27) مى گويد كتابت اعشار و اخماس و اسماء سور و عدد آيات مكروه است . (يعنى :مكروه است كه بر سر هر ده آيه ده آيه يا پنج آيه پنج آيه علامت بگذارند يا نام سوره ها را در آغاز آن بنويسند يا تعداد آيات هر سوره را در آغاز آن مشخص كنند, يا در فاصله آيات شماره بگذارند زيرا , ابن مسعود گفته است «جردوا القرآن » « قرآن را پيراسته نگهداريد!» اما, نقطه گذارى جايز است . زيرا , شكل بخصوصى ندارد كه باعث بشود كلماتى كه از قرآن نيستند, كلمات قرآنى بحساب بيايند. كارى كه نقطه گذارى انجام مى دهد اينست كه قارى قرآن را راهنمايى مى كند كه كلمات قرآنى را چگونه بخواند , و بنابراين , براى كسى كه نيازمند اين نشانه ها باشد , گناهى نخواهد داشت كه مصحف خود را نقطه گذارى كند» (28).
ولى , با وجود اينكه موضوع «نقط» و «تعشير» 29 با اين رسايى و شيوايى توسط علماى اسلامى مطرح مى گرديد و بطور كامل توضيح داده مى شد, اقشار مختلف مسلمانان كه نمى خواستند از عمل به احتياط قدمى فراتر بروند, همچنان تا آغاز قرن پنجم اصرار داشتند بر اينكه قرآن را ازروى مصحف هاى بى نقطه و بى اعراب بخوانند. به نظر اين محتاطان سختگير, اين علامتگذارى ها بدعت بحساب مى آمد, و ديدگاه مردم نسبت به بدعت گذارى در دين خداوند, هم كه مشخص بود. مسلمانان به اين اصل معتقد بودند كه «كل بدعْ ضلالْ , و كل ضلالْ فى النار»(هر نوآورى و بدعتى گمراهى است , و هر گمراهى پايانش آتش دوزخ است.
عجيب تر اينكه , بعضى از آنان ـ بنا به نقل ابو عمرو دانى گذاشتن نقطه بجاى بعضى از حركات را آسان مى گرفتند, ولى سخت پرهيز داشتند از اينكه خود آن حركات را بصورت (ــــَـــــِــــُـــ) بالا و پايين كلمات قرآنى بنويسند در عين حال , در همان زمان بيشترمسلمانان معاصرشان در اين كار اشكالى نمى ديدند!(30)
ابو عمرو دانى خودش نيز معتقد است كه بايد حتماً متن قرآن پيراسته و مجرد بماند , و حركات اعرابى كه به منظور توضيح در زير و بالاى كلمات گذاشته مى شوند, بايد بطورى نوشته شوند كه با خط قرآن متمايز باشند. وى , نقطه گذارى مصحف را با مركب سياه جايز نمى داند, و معتقداست كه اين , تغيير دادن شكل رسم الخط قرآن است . همچنين , جايز نمى داند كه قرائتهاى مختلف در يك مصحف با رنگهاى گوناگون نوشته بشوند, و اين كار را ناپسندترين نوع آميختن قرآن به چيزهاى ديگر و تغيير دادن رسم الخط قرآن مى داند. به نظر وى , بايد زير و زبرو تنوين و تشديد و سكون و مد را با رنگ قرمز, و همزه ها را با رنگ زرد بنويسند»(31).
بعد, مى رسيم به زمانى كه نقطه گذارى مصحف , رواج مى گيرد, و نه تنها, ديگر كسى آنرا مكروه نمى داند, و ناروا نمى شمارد, بلكه همه به اين كار روى مى آورند, و اعراب گذارى مصحف نيز معمول مى شود, و ديگر كسى با اين كار مخالفت نمى كند; درست بعكس زمانى كه مسلمانان مى ترسيدند با نقطه و اعراب گذارى , متن قرآن تغيير پيدا كند. حالا ديگر از آن مى ترسيدند كه مبادا اگر مصحف ها را با نقطه و اعراب ننويسند , جاهلان متن قرآن را اشتباه بخوانند. از اينجا معلوم مى شود كه انگيزه اساسى جبهه گرفتن مسلمانان در برابر نقطه گذارى و اعراب گذارى قرآن در صدر اسلام , و بعكس , روى آوردن و علاقه نشان دادن به كار نقطه گذارى و اعراب گذارى در چند قرن بعد , منحصراً , علاقمندى مسلمانان به حفظ متن قرآن بوده است . نووى (ازعلماى قرن هفتم هجرى ) 32مى گويد: نقطه گذارى و اعراب گذارى قرآن مستحب است , بدليل اينكه وسيله اى براى حفظ قرآن از غلط خواند شدن و تحريف است »(33).
از جمله نوآورى هايى كه علماى اسلامى در آغاز كار مكروه مى دانستند , ولى در قرنهاى اخير,بى اشكال بودن آنرا متوجه شدند, و فتوا به مباح بودن و حتى مستحب بودنش دادند , بدعت نگارش عناوين سوره ها در آغاز سوره ها و گذاردن علائم فاصله ميان آيه هاى قرآن , و تقسيم قرآن به 30جزء و تقسيم هر جزء به 4حزب , و تقسيم هر حزب به 4ربع , و براى نشان دادن هريك از اين تقسيمات , علائم و نقوش خاصى در صفحات قرآن افزودن است.
پيش از همهء اينها, علامتهاى فاصله ميان آيه ها را مردم پذيرفتند. زيرا, احساس نياز مى كردند به اينكه چگونگى تقسيم آيات قرآن را باز شناسند. بويژه , پس از آنكه مسلمانان به اتفاق نظررسيدند و اجماع كردند بر اينكه ترتيب آيات قرآن را «توقيفى» اعلام كنند و به كسى حق دخالت در ترتيب آيات قرآن ندهند(34) البته , روشهايى كه براى اين علامتگذارى بر مى گزيده اند, يكسان نيست . مشاهده مى شود كه گاهى برسر هر آيه شماره ترتيبى آيه را در سوره مى نويسند, و گاهى نيز فراموش مى كنند كه شماره ءبعضى از آيات را بنويسند, گاهى ديده مى شود كه در آخر هر ده آيه ده آيهء سوره , كلمهء «عشر»(ده) يا حروف اول اين كلمه «ء» را مى نويسند 35 يا در آخر هر پنج آيه پنج آيه سوره , كلمه «خمس » (پنج) يا حروف اول اين كلمه (خـ) را مى نويسند, و در هيچكدام ازاين علامتگذارى ها اشكالى نمى بينند.
اما, نوشتن عناوين سوره ها در آغاز سوره هاى قرآن بطورى كه نشان دهنده نام هر سوره و مكى و مدنى بودن آيات آن باشد, موضوعى نبود كه همه بسادگى از كنار آن بگذرد, و ناگزير , مخالفتهاى سختى را از سوى اقشار محافظه كار و طرفداران سرسخت احتياط در اينگونه موارد باعث مى گرديد. توضيح اينكه , بسيارى از علما ـ برخلاف عموم مردم ـ معتقد بودند كه اين موارد توقيفى نيستند , و اجتهاد صحابه سهم وافرى در اينگونه تغييرات دارد. ما نيز با آنكه در مبحث مربوط به ترتيب سوره هاى قرآن , «اجتهادى » بودن ترتيب سوره هاى قرآن را نپذيرفتيم و ترجيح داديم كه ترتيب سوره هاى قرآن را مانند ترتيب آيات در هر سوره از قرآن « توقيفى » بدانيم , دليل قاطعى در دست نداريم كه بتوانيم بگوييم اسامى سوره هاى قرآن نيز« توقيفى » و تعيين شده از جانب خداوند هستند (36) در مورد مكى و مدنى بودن سوره هاى قرآن نيز نمى توانيم ادعاى اجماع كنيم , بطوريكه در مورد هر سوره از قرآن همهء علماى اسلامى يك سخن باشند كه مكى است يا مدنى (37) همين اختلاف نظرها باعث مى شد كه پيشنهاد اينكه درآغاز هر سوره مشخصات سوره را بنويسند, با مخالفت شديد روبرو بشود. ولى , اين مخالفت ها ديرى نمى پايد و طولى نمى كشد كه نداهاى مخالفت فروكش مى كند (38) و مشاهدمى شود كه نه تنها نوشتن عناوين و مشخصات سوره ها در آغاز هر سوره از قرآن كاملا رايج مى گردد , بلكه اندك اندك نقش و نگارزدن و طلاكارى كردن كتبيبه هاى آغاز سوره هاى قرآن معمول مى گردد , و كار به جايى مى رسد كه جاهلان و بى خبران چنين اعتقاد پيدا كنند كه اين كتيبه ها و طلاكارى ها جزء لاينفك وحى قرآنى هستند.
بعدها, وقتى مردم اين حق را به خودشان دادند كه در ميان آيه ها علامت فاصله بگذارند و اندك اندك جرات بيشترى پيدا كردند. و عناوين سوره ها را نيز بالاى سوره ها نوشتند, ديگر كسى قادر نبود كه مردم را از پياده كردن انواع آرايش ها و نشانه گذارى ها در مصاحف باز دارد. مردم ديدند بهتر است قرآن را به جزء و حزب تفسيم كنند, و به اين منظور, براى بدست آوردن دلايل و استنداداتى از سنت پيغمبر اكرم و صحابه آن حضرت به كاوش در روايات پرداختند. زركشى مى گويد: اما , تحزيب و تجزيه قرآن (يعنى تقسيم قرآن به جزء و حزب ) از آنجا شروع شد كه ابتدا قرآن را به 30جزء تقسيم كردند, و بصورت جزوه در اختيار نوآموزان قرآن قرار دادند, و سپس به همين منظور سهل الوصول گردانيدن قرآن براى نوآموزان هر جزء را نيز به 4حزب و هر حزب را به 4ربع تقسيم كردند
در مسند احمد بن حنبل و سنن ابو داود و سنن ابن ماجه از اوس بن حذيفه روايت شده است كه وى در زمان حيات رسول خدا از اصحاب آن حضرت پرسيد: قرآن را چگونه حزب بندى مى كنيد؟ گفتند: 3سوره و 5سوره و 7سوره و 9سوره و 11سوره و 13سوره , و حزب «مفصل » از سوره قاف (سورهء پنجاهم قرآن ) است تا آخر قرآن (39).
خطاطان و ناسخان نيز در زيباسازى و تكامل نگارش و خط قرآن به نوبه خود سهيم بوده اند. مى گويند: خليفه وليد بن عبدالملك (86 تا 96 هجرى) خالد بن الوالهياج را كه خط زيبايش شهرت فراوانى داشته است به كار نوشتن مصاحف گماشته بوده است . وى , همان كسى است كه كتيبه هاى محراب مسجدالنبى را در مدينه نوشته است (40).
خط نويسان و نسخه پردازان تا اواخر قرن چهارم هجرى همچنان مصاحف را با خط كوفى مى نوشتند 41 و در اوائل قرن پنجم هجرى خط زيباى نسخ جاى خط كوفى را گرفت . در خط نسخ نظام كامل نقطه و اعراب و ديگر علائمى كه همچنان تا به امروز در نگارش قرآن معمول است , موجود است (42)
تا مى رسيم به زمانى كه صنعت چاپ اختراع مى شود و مشيت خداوند بر اين قرار مى گيرد كه قرآن كتاب آسمانى اسلام در اطراف و اكناف جهان منتشر گردد. چاپ قرآن نيز مانند تهيه نسخه هاى خطى قرآن مراحل زيباسازى و تكامل خود را طى چند قرن گذارنيده است . قرآن براى نخستين بار , در شهر بندقيه در سال 1530هجرى به چاپ رسيد , ولى مقامات كليسا فرمانى صادر كردند دائر بر اينكه همه نسخه هاى قرآن به محض از چاپ درآمدن معدوم گردند. پس از آن هنكلمان Hinklman در شهر هامبورگ Hamburg درسال 1694نسبت به چاپ قرآن اقدام كرد, و پس از وى ماراكى Marracci در شهر پادو Padoue در سال 1698بار ديگر قرآن را به چاپ رسانيد. در آن اثنا كه قرآن در اين ممالك غير اسلامى بچاپ مى رسيد, مسلمانان در سرزمينهاى اسلامى حتى خبر از چاپ قرآن نيز نداشتند.(43)
نخستين چاپ قرآن توسط مسلمانان در سال 1878در شهر پطرزبورگ Saint - Petersbourg روسيه , بهمت عثمان صورت گرفت , و در همان زمان نسخه ديگرى از قرآن در شهرقازان بچاپ رسيد (44) بعد , نوبت به ايرانيان مى رسد, و قرآن دو مرتبه در ايران چاپ سنگى مى شود: يكى در تهران در سال 1248ق . = 1828م . و ديگرى در تبريز در سال 1253ق =1833م در سال 1834ميلادى , فلوگل Flugel آلمانى قرآن را به سبك مخصوص در ليپزيك Leipzig به چاپ مى رساند, و بخاطر رسم الخط جديد و ساده نويسى هايى كه در نگارش آن بكار رفته بود,بطرز بى سابقه اى مورد استقبال اروپائيان قرار مى گيرد, ولى در جهان اسلام موفقيتى كسب نمى كند و جايى باز نمى كند بعد, در هندوستان چاپ متعددى از قرآن منتشر مى شود, و از سال 1877ميلادى به بعد «آستانه» به كار مهم چاپ قرآن مى پردازد.
بالاخره , در سالهاى اخير, در رابطه با چاپ قرآن اقدام بسيار جالبى در جهان اسلام انجام پذيرفت و در سال 1342ق = 1923م . چاپ بسيار زيبا و دقيق و آراسته اى از قرآن زير نظر اساتيد دانشگاه الازهر مصر و با تاييد نمايندگان ملك فواد اول , منتشر گرديد. نگارش و ضبط كلمات در اين مصحف مطابق قرائت عاصم بروايت حفص است (45) جهان اسلام اين مصحف را تلقى به قبول كرده است و هم اكنون در هر سال ميليونها نسخه از اين مصحف بچاپ مى رسد, و شايد تنها مصحفى باشد كه همه دانشمندان در اطراف و اكناف جهان بر دقت ضبط و صحت خط و نگارش آن اجماع دارند.
پى نوشت:
1- بعلاوه , قرائت صحيح و دقيق قرآن را بى واسطه يا با واسطه از پيغمبر اكرم فرا گرفته بودند .
2- وفيات الاعيان . ج 1 ص 125(چاپ قاهره ) و براى بيوگرافى ابواحمد عسكرى , ر.ك . «بغيْالوعاْ» تاءليف سيوطى , ص 221 برو كلمان در كتاب «تاريخ آداب العرب » ج 1 ص 27يوگرافى ابواحمد عسكرى را با ابوهلال عسكرى درهم آميخته است . اما, بعدها متوجه شده است و در پيوست كتاب اين اشتباه را تصحيح كرده است .
3- ابوعمرودانى : المحكم , ص 18و 19
4- در كتاب «المحكم » ص 23 مجاهد نقل كرده است كه : شكل و نقط يك چيز است ,جزاينكه فهم خوانده به «شكل » سريعتر منتقل مى شود تا «نقطه »
5- حتى , ابوعمرودانى بعيد نمى داند كه صحابهء پيغمبر اكرم خودشان آغاز گر نقطه گذارى قرآن بوده باشند و براى نخستين بار, خود صحابه بر سر پنج آيه پنج آيه يا ده آيه ده آيه علامت گذاشته باشند! (المحكم , ص 2
6- سيوطى در كتاب «الاتقان » (ح 2 290 آورده است كه اينان هفت نفر بوده اند, و نام حسن بصرى را به آنان مى افزايد. گواينكه از حسن بصرى اصولاً فعاليت مثبتى در كار نقطه مصحف سراغ نداريم . تنها چيزى كه مى توان گفت , اينست كه حسن بصر نقطه گذارى مصاحف رامكروه نمى داند, و در برابر اين نوآوريها ـ مانند دانشمندان صحابه و تابعين سختگيرى نمى كند.ابن ابى داود از او و از اين سيرين نقل كرده است كه ايندو گفته اند: «نقطه گذارى مصاحف اشكالى ندارد» (اتقان , ج 2 ص 290 از اينجاست كه مى گوييم شايد همين آسانگيرى حسن بصرى در رابطه با نقطه گذارى مصاحف و مكروه ندانستن آن , سبب شده است كه سيوطى اورا در رديف نخستين كسانى كه نقطه گذارى مصحف را آغاز كرده اند نام ببرد
7- يحيى بن يعمر در بصره در حدود سال 45هجرى بدنيا آمد. بخشى از عمرش را در عراق بسر برد و سپس ازآنجا به خراسان مهاجرت كرد. وى شيعى و طرفدار على بود (ر.ك . وفيات الاعيان , ج 2 ص 277 چاپ قاهره , 1310ق ) شايد هم حجاج او را بجرم تشيع به خراسان تبعيد كرده باشد. مى گويند: وى در طفوليت از ابن عباس و ابن عمر حديث روايت مى كرده است , و قتاده (در گذشته بسال 118ق ). از او روايت كرده است . يعمر روزگارى هم قاضى شهر مرو گرديد و در همان سالها, بسال 129ق . درگذشت (ر.ك . و فيات الاعيان . ج 2 ص 226 ; غايْ النهايْ فى طبقات القراء, ص 381; بغيْ الوعاْ, ص 417. در كتاب «سير النبلاء» (ج 4ص 251 آمده است كه وفات وى قبل از سال 90هجرى بوده است
8- نصر بن عاصم ليثى يكى از قاريان بصره است قرآن را نزد ابوالاسود دلائلى و يحيى بن يعمرفرا گرفته است , ابو عمرو بن العلاء قرآن را از وى فرا گرفته است . وى بسال 89هجرى درگذشت (ر.ك . بغيْ الوعاْ, ص 403 طبقات القراء, ص 336
9- برهان . ج 1 ص 378
10- و بهمين جهت است كه زركشى در كتاب «البرهان » ج 1 ص 250از مبرد نقل مى كند كه وى گفته است : «نخستين كسى كه نقطه گذارى كرد, ابوالاسود دئلى بود».نظير اين روايت در كتاب «المحكم » (ص 6 نيز آمده است
11- اتقان . ج 2 ص 290
12- ر. ك . Geshichte des Qirantexts, 261 (cf. Blach., intr .p.80, note 103.
13- المصاحف , ص 141 هارون بن موسى نيز چنين نظريه اى دارد (المحكم , ص 5. به شيخ بخارى نيز چنين نظريه اى را نسبت مى دهند( غايْ النهايْ, ج 2 ص 381
14- وفيات الاعيان (چاپ قاهره . 1310ق ) ج 2 ص 227 البرهان . ج 1 ص 250
15- اين بيان را با تعبير بلاشر مقايسه كنيد: 80, ژرح ,ژس ر , حژحخح چذا
16- اين روايت از كتاب «التصحيف » تاءليف ابواحمد عسكرى نقل شده است . ابن خلكان نيزاين روايت را در كتاب «وفيات الاعيان » ج 1 ص 125آورده است
17- ظاهراً اين نظريهء جاحظ است . در كتاب «البرهان » ج 1 ص 251آمده است : و جاحظ دركتاب «الامصار» آورده است كه نصربن عاصم نخستين كسى بود كه نقطه گذارى مصحف راآغازكرد. مطلب را با كتاب «المحكم » ص 6مقايسه كنيد.
18- ابو عبدالرحمان , خليل بن احمد فراهيدى ازدى . در زمان خود امام علوم عربيت بود. علم عروض از ابتكارات اوست . وى بسال 175ق . درگذشته است
19- المحكم , ص 9
20- كتاب «النقط» تاءليف ابوعمرودانى , ص 133 و نيز, ر.ك . اتقان . ج 2 ص 290مقايسه كنيدبا:
Gechichtr des Qorantexst, 262 (cf.Blach., Intr, 97)
روم ـ بر وزن صبح يا صبر كه در لغت بمعناى قصد است ـ عبارت از نشان دادن حركتى است كه بخاطر وقف يا ادغام بايد تبديل به سكون شود, بصورت تلفظ نيمى از صداى نمايندهء آن حركت . بعنوان مثال : كلمهء «ليعبدون » (در آخر آيهء 56 سوهرا 51ذاريات ) در صورت وقف بايد«ليعبدون » خوانده شود. «روم » عبارت از اينست كه اين كسرهء نون آخر كلمه را بصورت يك نيم كسره تلفظ كنيم تا شنونده دريابد كه نون آخر كلمه مكسور بوده است . اشمام ـ كه در لغت بمعناى به مشام رسانيده است ـ عبارت از نشان دادن حركتى است كه بخاطر وقف يا ادغام بايد تبديل به سكون شود, با حركت لب , بطوريكه اگر شنونده به لبهاى گوينده نگاه كند آن حركت را بازشناسد. مثلاً كلمهء «تامنا» در آيهء 11 سورهء 12(يوسف ) ـ را اگر بخواهيم با اشمام بخوانيم بايد به هنگام تلفظ نون مشدد, لبها را بصورتيكه موقع تلفظ ضمه يا و او جمع مى شوند, درآوريم تا اصل كلمه ـ قبل از ادغام ـ كه «تامننا» بوده است نشان داده شود ـ م
21- سهل بن محمد, معروف به ابوحاتم سجستانى از بزرگان علماى لغت در زمان خويش بوده است ابن ابى داود در كتاب «المصاحف » (ص 114 گلچينى از سخنان ابوحاتم را در رابطه بارسم الخط قرآن آورده است وى بسال 248ق درگذشته است
22- زرقانى : مناهل العرفان . ج 1 ص 401
23- «جردوا القرآن و لا تخلطوه بشى ء». ر.ك . اتقان .ج 2 ص 290 و مقايسه كنيد با «المحكم »,ص 10
24- اين سختگيرى ها را به مجاهد نسبت داده اند. ر.ك . المحكم , ص 15
25- امام اهل مدينه , و اميرالموءمنين در حديث , ابوعبدالله مالك بن انس بن مالك بن ابى عامراصبحى . وى مدت چهل سال به تاءليف كتاب «الموطاء» پرداخت و در طول اين ساليان كتاب مذكور را بر هفتاد نفر از فقهاى مدينه عرضه كرد. وى بسال 179هجرى درگذشته است
26- ابوعمرودانى : النقط, ص 134 اتقان . ج 2 ص 291
27-ابوعبدالله حسين بن حسن حليمى جرجانى , بهترين كتاب وى «المنساج » است وى بسال 403هجرى درگذشته است .
28- اتقان . ج 2 ص 291
29- «تعشير» عبارتست از گذاردن علامتى پس از هر 10آيه .و يا ده آيه ده آيه كردن قرآن
30- ابوعمرودانى : النقط, ص 134و 135
31- اتقان . ج 2 ص 291 ر.ك . النقط, ص 133
32- امام حافظ محى الدين ابوزكريا يحيى بن شرف نووى , از بزرگان محدثان است . در علوم حديث تاءليفات مشهور بسيارى دارد. از مشهورترين كتابهايش «شرح صحيح مسلم » را بايد نام برد. وى بسال 676هجرى درگذشته است .
33- اتقان . ج 2 ص 291 زرقانى در كتاب «مناهل العرفان » (ج 1 ص 402 اين عبارت نووى را طولانى تر آورده است ك ما در اينجا براى مزيد استفاده مى آوريم : «نووى در كتاب التبيان چنين گفته است : «علما گفته اند: نقطه و اعراب گذارى مصحف مستحب است , زيرا وسيله ءحفظ قرآن از غلط خوانده شدن است , و علت آنكه شعبى و نصفى نقطه گذارى قرآن را مكروه دانسته اند, فقط اين بوده است كه در آن روزگاران از آن مى ترسيده اند كه اين موضوع بهانه ءدخالت هاى ديگر در متن قرآن گردد. وگرنه , صرفاً بخاطر اينكه يك نوآورى بوده است بامخالفت آنان روبرو نگرديده است . چه بسيار نوآورى ها كه مورد پذيرش علماى اسلامى قرارگرفته است و با مخالفتى روبرو نشده است , مانند تدوين علوم و ساختن مدارس و رباطها وغيره . والله اعلم
34- باوجود اين , دانشمندان دربارهء تعداد آيات قرآن اختلاف دارند. زركشى در كتاب «البرهان »(ج 1 ص 251و 252 علت وجود اين اختلاف را چنين توضيح داده است كه «پيغمبر اكرم معمولا بر سر هر آيه وقف مى فرمود تا آغاز پايان آيات قرآن مشخص گردد. وقتى همهء صحابه آن آيات را فرا مى گرفتند, گاه مى شد كه آن حضرت بعضى آيات را بيكديگر وصل مى فرمود تامطلب را بطور كامل بيان كرده باشد, و شنونده دو آيه را يك آيه بحساب مى آورد»
35- در كتاب «البرهان » (ج 1 ص 251 چنين آمده است : «و اما علامتگذارى بر سر ده آيه ده آيهء قرآن را بعضى گفته اند: ماءمون عباسى فرمان داد, و بعضى نيز گفته اند: حجاج فرمان داد».
36- زركشى در كتاب «البرهان » (ج 1 ص 270 مى گويد: «بجاست دربارهء اسامى سوره هاى قرآن تحقيق شود كه آيا توقيفى هستند (يعنى , نامگذارى سوره هاى منحصراً بايد از طريق وحى صورت گيرد, و ناميدن سوره هاى قرآن با نامهاى ديگر جايز نيست ) يا با توجه به مناسبات مختلف نامگذارى مى شوند؟ اگر بخواهد توقيفى نباشد, يك فرد باهوش مى تواند ازهر سوره اى مفاهيم بسيارى استخراج كند و به تناسب آنها نامى بر نامهاى آن سوره بيفزايد, واين بسيار بعيد است » ر. ك . اتقان . ج 1 ص 90.
37- در كتاب «الاتقان » (ج 1 ص 18تا 23 مى توانيد اختلافات موجود در رابطه با مكى يامدنى بودن بعضى از سوره هاى قرآن را مشاهده كنيد. ما نيز در فصل سوم از باب سوم همين كتاب در اين سخن خواهيم گفت
38- در كتاب «المصاحف » تاءليف ابن ابى داود (ص 158به بعد) مى توانيد مواضع موافق ومخالف را در اين رابطه بتفصيل ببينيد.
39- برهان . ج 1 ص 250 استاد محمد عزت دروزه در ذيل اين روايت توضيحى دارد كه باتوجه به اهميت آن در اينجا نقل مى كنيم : در قرآن موجود فعلى كه به «مصحف عثمانى » معروف است , سورهء حجرات (قبل از سورهء قاف ) سورهء چهل و نهم است , مجموع تعداد سوره هاى كه در حديث نيز آمده است (13+ 11+ 9+ 7+ 5+ 3 باضافهء سورهء فاتحْ الكتاب كه داخل درحزب بندى مذكور در روايت نيست , 49است . بنابراين , مى توان اطمينان حاصل كرد كه قرآن تدوين شده در زمان پيغمبر اكرم عيناً بهمين شكل و ترتيب قرآن موجود در دست ما بوده است . (تاريخ قرآن ترجمهء فصل دوم كتاب «القرآن المجيد» چاپ دوم . ص 42 ـ م
40- ر.ك . الفهرست تاءليف ابن النديم (چاپ فلوگل , 1871ميلادى ) ص 6
41- در رابطه با انواع خطهايى كه با آنها مصاحن را مى نوشته اند, بنگريد به مقالهء موريتز در«دايرْ المعارف اسلامى »: Moritz, Encyclopedie de I Islam, article Arabie, 394.
و در رابطه با برترى و امتياز خط كوفى بنگريد به : Gechicte des Qorantexts, 251 sqq "cf.Blach., Intr ., 8note 112"
42- بنگريد به : Biachere, Intr . Cor., 133
43- Blachere , Id., 133
44- مراحل مختلف چاپ قرآن را از كتاب بلاشر نقل كرده ايم : Blachere Intr., 133
بلاشر نيز بنوبهء خويش اطلاعات مربوط به چاپ قرآن پيش از سال 1801ميلادى را ازنوشته هاى شنرر و بفنملر گرفته است . ر.كschnurreu "Ch.F.", Bibliotheca arablca, nos 367 - 386
Pfannmuller, Handbuch der Islam _ Literatur, Berlin, 1925.
45- معلوم نيست چرا در اينگونه موارد گفته نمى شود «مطابق قرائت صحيح و متواتر قرآن كه از پيغمبر اسلام به ما رسيده است »؟! مگر نسخه هاى ديگر قرآن به روايت چه كسى ديگرى غير از حفص و عاصم است ؟ و مگر در طول يكهزار و چهار صد سال تاريخ اسلام تاكنون قرآنى مستقلا با قرائت يكى ديگر از قراء هفتگانه يا ده گانه يا چهارده گانه نوشته شده يا بچاپ رسيده است ؟ و بعبارت ديگر: آيا تاكنون كسى جراءت كرده است كه متن قرآن را مطابق يكى ازديگر قراءات بنويسد يا بچاپ برساند؟!
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}