چهره زن در قرآن
چهره زن در قرآن
چهره زن در قرآن
نويسنده: علي نريماني
اگر هيچ گونه تعريفي از اين موجود متكامل در قرآن صورت نمي گرفت، براي عظمت آنان همين بس بود كه خداوند به نام با عظمت آنان سوره اي را با نام «نساء» نازل فرمود و با اولين كلام خود هشدار تكان دهنده اي به مردان مي دهد كه:
اي مردم از پروردگارتان بترسيد. آن خدايي كه شما را از يك چيز آفريد و از آن چيز جفت مرد را نيز آفريد. و از آن دو ، زنان و مردان فراواني را در زمين پراكنده نمود.
گويي اين كه مردان ، خود را از زنان برتر مي دانسته اند ، كه خداوند در پاسخ آنان چنين سخن مي گويد ، و با جملاتي چون:
با آنان به خوبي رفتار و معاشرت داشته باشيد. و مهرهاي آنان را با پا كي نفس بپردازيد.
پس زنها امانتهاي خداوند هستند كه نبايد مردان در امانت خيانت كنند، زيرا زنان نه از نظر عقلي ناقص اند و نه برده مردان هستند، پس تحت هيچ شرايطي. حق شكستن شخصيت آنان را نداريم.
يكي ديگر از شاهكارهاي هنري خداوند در قرآن اين است كه ، در كنار هر شخصيت مرد، يك شخصيت زن را نيز مطرح مي كند، يعني گاهي به عظمتهاي مردان خوب مي پردازد و دركنار آنان به زناني ديو صفت اشاره مي كند. همچون حضرت هود و زن آن بزرگوار، و گاهي به فرعون ديو صفت درنده خو و زن مومنه با عظمتش مي پردازد. گاهي نيز از هر دو در كنار هم به خوبي ياد مي كند همچون آدم و حوا.
شخصيت پردازي خداوند در داستانهاي قرآن نيز يكي از شاهكارهاي مهم هنري در طول تاريخ بشريت است، كه اثرات بسيار شگرفي در ذهن خواننده و يا شنونده بجاي مي گذارد، و خداوند اين توازن و قهرمان سازي را به گونه اي نيكو به منصه ظهور گذاشته است.
يكي از ستمهاي مهم به زن در طول تاريخ بشريت اين است كه. عده اي براي خرد كردن چهره زن با افسانه سازي، چهره او را زشت و كريه نشان داده و گاهي به شخصيت مستقل او خدشه وارد كرده اند؛ تا بگويند زن را خداوند به خاطر مرد آفريد، و گرنه نيازي به زن نبود. خداوند پاسخ اين مطلب را با بيان عبارتي فصيح و بليغ مي فرمايد:
آنان پوشش براي شما و شما نيز پوشش براي آنان هستيد.
بنابراين هيچ گونه تفاخري بريكديگر نبايد داشته باشيد و اگر تفاخر و برتري وجود داشته باشد، فقط به تقواست نه چيز ديگر :
برترين شما در نزد پروردگارتان با تقواترين شماست.
آن گونه كه از تاريخ بر مي آيد، در زمان جاهليت نسبت به زنان برخوردهاي ناهنجاري صورت مي گرفته است و از اين رهگذر چهره زن در ميان جامعه مسخ و خراب گرديده بود، به گونه اي كه شايد يكي از دلايلي كه خداوند پست و مقام پيامبري را به زنان نداده – گرچه به تعريف حضرت مريم پرداخته ، و به عصمت او اعتراف مي كند- بازگشت به شرايط فرهنگي و اقليمي خاص جامعه آن روز جاهليت داشته باشد، چرا كه شرايط جامعه جاهليت آن روز چنين اقتضا مي كرد وگرنه هيچ منع عقلي و شرعي براي انجام اين رسالت توسط زنان وجود نداشت. زيرا كه زنان نيز همچون مردان از انديشه و خرد برخوردارند.
به قول مرحوم استاد محمد تقي جعفري:
« در برابر آن همه قضاوتها و عقايد تفريطي در مقايسه زن و مرد ، اسلام هيچ يك از آنها را نمي پذيرد، و با صراحت كامل و قاطعانه هويت انساني زن و مرد را متحد مي داند. نصوص قاطعانه قرآن در بيان وحدت هويت انساني زن و مرد، قابل خدشه و ترديد نيست... حتي يك آيه در قرآن وجود ندارد كه در دو موضوع عقل و ايمان ، مردها را بر زنان و يا بالعكس زنان را بر مردان ترجيح بدهد. آيات قرآني هر دو صفت را از برخورداري از صفت عالي انساني مشترك مي داند.»
قرآن گاهي براي ابراز عظمتهاي زن و شناساندن شخصيت زن ، داستان حضرت مريم را بيان نموده، و او را صديقه و معصوم لقب مي دهد؛ و گاهي مادر موسي را به شكيبايي و وحي و الهام مي ستايد؛ و گاهي نبوغ و بلوغ و توانمندي در مديريت و سياست و گذشت بلقيس ر به مردان جاه طلب گوشزد مي كند، تا مردان نيز بدانند كه زن در همه امور اجتماعي و سياسي مي تواند وارد شود كه به قول مولانا:
رحمت صد تو بر آن بلقيس باد
كه خدايش عقل صد مرده بداد
چرا قرآن اين گونه به حمايت زنان مي پردازد؟ و بطور كلي در صدد بيان چه نكته اي است؟ خداوند در صدد بيان چند مطلب است:
1- اين كه در نظام آفرينش زن نيز از اصالت برخوردار است:
2- مبارزه با كج انديشي نسبت به زنان، بخصوص از طرف شخص پيامبر اسلام (ص) كه در طول عمر شريفش هميشه به دفاع از زنان پرداخته است و احترام از دست رفته زنا ن را به آنان بر مي گرداند كه ما در بخشهاي مختلف به مواردي اشاره نموديم.
3- زنان نيز بايد موقعيت خويش را درك كنند و به اصالت خويش پي ببرند و در صدد ساختن زيربنايي نو، با ساختار عقلي و ديني برآيند.
مي فرمايند:
فَلَما رای قَميصَه قُدّ مِن دبرٍ، قال انه من كيدكٌن ان كيد كن عظيم.
چون عزيز مصر ديد كه پيراهن يوسف از پشت سر دريده شده است، گفت اين تهمت به ديگران از مكر شما زنهاست ، كه مكر و حيله شما زنها بسيار بزرگ و حيرت انگيز است.
ديگر سخن حضرت يوسف است كه گويد:
حضرت يوسف گفت: خدايا زندان رفتن براي من بهتر از كار زشتي است كه زنان ازمن تقاضا كرده اند. خداوندا اگر تو حيله اينان را از من دفع نكني شايد به آنان گرايش پيدا كرده و جزو جاهلان قرار گيرم.
اين آيه نيز سخن حضرت يوسف است، وقتي زليخا زنان را با حضرت يوسف روبرو كرد. و آنان به يوسف علاقمند شدند، حضرت اين مطلب را بر زبان جاري كرد و اين مطلب هرگز به ماهيت زنان بر نمي گردد، تا چنين استفاده شود كه پس زنان حيله گرند. اكنون چرا ما مي گوييم كه اين دو مورد به همه زنان برگشت ندارد:
نخست اين كه اصل قضيه، جزئي و شخصي است، زيرا چنين عباراتي را عزيز مصر خطاب به همسر خود مي گويد، و اين ارتباط به همه زنان عالم ندارد. و بر فرض كه جمله مطلق زنان عالم را شامل شود، باز از زبان عزيز مصر است، نه خداوند متعال.
در مورد حضرت يوسف نيز ما همين سخن را داريم، زيرا حضرت يوسف نيز روي سخنش با جمع زناني است كه گرايش به او پيدا كرده اند، و به توطئه مشغول شده اند.
يكي ديگر از آيات ديگري كه از آن بر عليه زنان استفاده شده، آيه اي است كه در سوره زخرف آمده:
اَوُ من ينشوا في الحليه و هو في الخصام غير مبين، و جعلوا الملائكه الذين هم عباد الرحمن اناثاً
آيا كسي كه به زيور وزينت پرورش پيدا مي كند، و در دشمني با ديگراز از حفظ حقوق خود عاجز است، اولايق فرزندي خدا را دارد.
در اينجا نيز خداوند از قول كفار مي گويد: زناني كه به قول شما در متن زيبايي و آرايش و زينت زندگي مي كنند، اينان لياقت فرزندي خداوند را دارند. پس اين آيه را اگر با آيات قبلش معنا كنيم مطلب حل خواهد شد كه مراد مذمت و نكوهش زنان نيست.
يك نكته قابل تذكر است و آن اين كه زنان به تنهايي نمي توانند ، از عهده اين عمل برآيند ، بلكه بايد مردان فهميده و نخبگان سنجيده به كمك آنان بشتابند وگر نه زنان به تنهايي راه بجايي نخواهد برد. پس بياييم و به خاطر نوع دوستي، به دور از خودپسندي از اين صنف ستمديده در طول تاريخ حمايت كنيم، و به اميد آينده اي روشن گام برداريم.
1- عَن اَبي عَبدِ الله (عليه السلام) قالَ: ذَكَرَ رَسٌوٌلٌ الله (صلي الله عليه وآله) اَلنِّساءَ فَقالَ: « اِعصٌو هٌنَّ فِي المَعروٌفِ قَبلَ اَن يَأمٌرَنَّكٌم بِالمٌنكَرِ، وَتَعَوَّذٌو ا بِا اللهِ مِن شِرا رِهِنَّ، وَ كوٌنٌوا مِن خِيارِهِنَّ عَلي حَذَرٍ.
امام صادق (علیه السلام) گويد: رسول خدا (صلی الله علیه واله) در مورد زنان سخن مي گفت، پس فرمود: در معروف به آنان مخالفت كنيد، پيش از آن كه به شما امر به منكر نمايند و از بدان آنان به خدا پناه ببريد و از زنان خوب نيز برحذر باشيد.
اين روايت عبد ا... بن سنان صحيح است . آن گونه كه از اين روايت بر مي آيد ، اگر زنان امر به رفتن به نماز جماعت كردند بايد به نماز جماعت وارد نشويم و يا چنانچه از ما خواستند كه دروغ نگوييم ما بايد دروغ بگوييم و چه....
2- نظير همان روايت را نيز امام صادق(علیه السلام) از اميرالمومنين علي (علیه السلام) نقل مي كند كه:
قالَ اميرٌ المٌومِنين في كَلام لَهٌ: اِتَّقوٌا شِرارَ النَّساءِ ، و َ كٌونٌوا مِن خِيارِهِنَّ عَلي حَذَرٍ، وَ اِنآ يأمٌرٌكٌم بِالمعَروٌف، فَخالِفوهٌنَّ كَيلا يَطمعَنَ مِنكٌم فِي المٌنكَرِ
از زنان بد بترسيد و از خوبان آنان نيز بر حذر باشيد و اگر به شا امر به معروف كردند، پس با آنان مخالفت كنيد، تا طمع پيروي منكر را از طرف شما نداشته باشند.
3- امام صادق(علیه السلام) از پيامبر نقل مي كند كه:
مَن اَطاعَ اِمرَأَتَهٌ اَكبَّهٌ الله عَلي وَجهِهِ فِي النّارِ
كسي كه از زنش پيروي كند، خداوند او را با صورت در آتش مي افكند.
4- امام صادق(علیه السلام) از علي (علیه السلام) نقل مي كند كه :
كٌلٌّ امرِءٍ تٌدَبِّرهٌ اِمرَأَةٌ، فَهٌوَ مَلعٌونًٌ
هر مردي كه تدبير امورش را به زنش بسپارد، او ملعون است.
در يكي از بابهاي مقدمات و آداب زناشويي بابي را صاحب جواهر عنوان كرده اند به نام بابٌ كِراهَةِ اِستِشارَةِ النِّساءِِ اِلاّ بَِقصَدِ المٌخالِفَةِ كه: نبايد با زنان مشورت كرد مگر اين كه اين مشورت جنبه مخالفت با آنان داشته باشد. در اين باب نيز روايت هايي را مطرح مي كنند كه به نكوهش زنان پرداخته است.
اگر كسي از مرحوم شيخ حرّ عاملي بپرسد كه در اين روايت ها پيامبر امر به مخالفت با زنان كرده اند، و امر دلالت بر وجوب مي كند، و يا نهي از اشتشاره كرده و نهي هم دلالت بر ترك و حرمت دارد، بنابر اين بايد مخالفت با زنان حتي در امر به معروف واجب باشد نه مستحب؛ شما از كجا اين استحباب را بدست آورده ايد؟ و يا در آنجا كه حرمت استنباط مي شود ،شما كراهت را از كجا بدست آورديد؟ جواب اين است كه شايد بالاترين فداكاري در برابر افكاري كه يك ديد بدبينانه نسبت به زن داشته اند، اين فتواي مرحوم شيخ حّر عاملي باشد كه توانسته با اين فتوا از شدت مطلب بكاهد و راه را براي امثال ما هموار سازد تا امروز توانيم نتيجه واقعي را بگيريم.
5- روايت مرفوعه اسحاق بن عمّار است كه:
عَن اسحاقِ بن عمار رَفَعَهٌ قالَ كانَ رَسٌولٌ الله (صلی الله علیه واله) اِذا اَرادَ الحَربَ دَعا نِسائَهٌ فَاستَشارَ هٌنَّ خالَفَهٌنَّ.
اسحاق بن عمر نقل مي كند كه هر گاه پيامبر(صلی الله علیه واله) تصميم مي گرفت كه به جنگ برود، با زنها مشورت مي كرد، سپس به هر چه آنان نظر مي دادند، حضرت برخلاف «نظر مشورتي آنان عمل مي كرد.
راستي آيا اين روايت با هيچ عقلي سازگاري دارد كه نعوذاً بالله پيامبر (صلی الله علیه واله) كه عقل ثاني كل است در امور جنگي با زنان مشورت كند، و سپس بر خلاف نظر آنان عمل نمايد؟ اگر فرض شود كه بايد با دشمن اسلام وارد جنگ شود، و يا اگر وارد كاروزار نشود احتمال اين كه خطر، كيان اسلامي را تهديد كند وجود دارد آيا اگر زنان نظر به شروع و يا ادامه جنگ را دادند، پيامبر بايد دست از جنگ بكشد ؟ چرا كه نظر مشور تي زنان چنين بوده است. آيا اين عمل با روح پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) سازگاري دارد؟
6- روايت ديگر روايت مرسله يعقوب بن يزيد است كه از امام صادق (علیه السلام) نقل مي كند كه :
في خلافِ النّساءِ البركِة
بر خلاف زنان عمل كردن بركت و فزوني است.
راستي اگر صبح كه انسان بايد بر سركار خود حاضر شود، زن از او درخواست كند كه سريع بر سر كارت برو، تا شايد زندگي آنان سر ساماني پيدا كند، مرد بايد برخلاف گفته هاي همسرش عمل كند؟ آيا در نرفتن بر سر كار خويش بركت و فزوني است؟ و يا بدبختي و فلاكت در زندگي؟
دسته دوم از روايت ها به تعريف زنان پرداخته است، كه بعضي از آنها را نقل مي كنيم.
1- عن الصادق (علیه السلام) قال: «اَكثَرٌ الخَيرِ في النساءِ»
بيشترين خير و خوبي در زنان است
2- عن الصادق(علیه السلام) قالَ: و ليسَ لِلمَرأةِ خَطَر، لا لِصالِحَتِهِنَّ و لا لِطّالِحَتِهِنَّ فَاَمّا لِصالِحَتِهِنَّ فَلَيسَ خَطَرها الذَّهَبَ و َالفِضَّة هيَ خَيرٌ الذَّهَبٌ وَالفِضَّةٌ. وَ اَمّا لِطالِحَتِهِنَّ فَلَيسَ خَطَرٌها الذَّهَبَ وَ الفِضًّة هيَ خير الذهَّبٌ وَ الفِضَّةٌ. وَ اَمّا لِطالِحَتِهِنَّ فَلَيسَ خَطَرٌها التٌّرابَ، التٌّرابٌ خَير مِنها
امام صادق (علسه السلام) گويد: هيچ خطري از جانب زنان، مردان را تهديد نمي كند، نه از جانب زنان صالحه نيك گفتار و خوش رفتر. و نه از طرف زنان بدگفتار و بدرفتار. چرا كه خوبانشان بسان طلا و نقره هستند. و طلا و نقره هيچ خطري ندارند. بلكه اينان بهتر از طلا و نقره هستند. اما بدهاي آنان بسان خاك اند، و خاك هيچ خطري ندارد اما خاك بهتر از اينان است.
3- قالَ علي (علیه السلام): اَلامرَأة الصّالِحَةٌ خَيرٌ من اَلفَ رَجٌل غَيرٌ صالحٍ
زن صالحه نيكوكار بهتر از هزار مرد غير صالح است.
از اين گونه روايت ها نيز بسيار است، كه در بخش جمع بين روايت ها به بعضي از آنها اشاره اي خواهيم داشت.
حال ما هستيم و اين روايتها ، با مضامين و معاني مختلف و متفاوت . ما بحثي پيرامون ظاهر روايتهايي كه در وصف زنان است نداريم ولي در مورد ظاهر روايتهايي كه در باب مخالفت با زنان است، سخن خواهيم داشت: اما آن روايتهايي كه بر عليه زنان و دلالت بر پستي و مذلت زن مي نمايد، به دو گروه تقسيم مي شود:
بخشي از آن روايت ها، از نظر سند ضعيف و يا بعضي مرسله و يا مرفوعه، و اساساً صلاحيّت براي اثبات آن ديدگاه را ندارند و بخش ديگر آن روايت ها، روايت هايي است كه از نظر سند قوي و مورد وثوق نيز هستند مثل روايت عبدا... بن سنان كه صحيح است، ولي بايد ديد آيا علي رغم اين كه از نظر سند و دلالت كامل اند، آيا مخالفت با كتاب خدا دارند يا نه؟ و اگر مخالفت با كتاب خدا دارند آيا مي توان به آنها تمسك كرد يانه؟ و يا بنا بر قول معصوم بايد به آنا عمل ننمود؟
بطور مثال در روايتي كه از رسول خدا (صلی الله علیه واله) نقل گرديد كه: « اعصٌو هٌنَّ في المَعروف» «در معروف نيز با آنان مخالفت كنيد» سازگاري ندار؛ زيرا خداوند امر به معاشرت با زنان در معروف مي نمايد ولي اين روايت ها امر به مخالفت با زنان اگرچه امر به معروف باشد، مي نمايد.
ديگر اين كه اين روايت ها موافق با عامه است و چنين بر مي آيد كه اين طرز تفكر ريشه عامي دارد و شايد عده اي از اهل سنت كه ميانه خوبي با فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نداشتند، مي خواستند بگويند كه حتي فاطمه زهرا(س) هم كه در خانه پيامبر(صلی الله علیه واله) و علي(علیه السلام) رشد پيدا كرده اند، اين گونه بوده اند و يا انديشه ها را متوجه خانه پيامبر و علي بنمايند كه : مردم ببينيد در اين خانه كساني زندگي مي كرده اند كه اينان اين همه با زنان بد بوده اند؟ پس امكان اين كه عده اي از عامه به دليل دشمني با فاطمه زهرا (س) جعل روايت كرده تا بلكه بدبيني نسبت به فاطمه زهرا(س) ايجاد كنند. چطور؟
مرحوم صدوق در « من لا يحضره الفقيه» در كتاب نكاح باب نوادر مطلبي را بيان مي فرمايد كه مابه ذكر آن مي پردازيم:
رٌوِيَ فٌضَيلٌ عَن آبي عَبدالله (علیه السلام) قالَ: قٌلتٌ لَهٌ: شَيءٌ يَقٌولٌهٌ النّاسٌ، اِنَّ اَكثَرَ اَهلِ النّارِ يَومَ القيامَةِ النِّساءَ. قالَ: وَ اَنّي ذالِكَ؟ وَ قَد يَتَزَوَجٌ الرَّجٌلٌ فِي الاخِرَةِ اَلفاً مِنَ النِّساءِ في قَصرٍ مِن دٌرَّةٍ واحِدَةٍ.
فضيل نقل مي كند كه روزي از امام صادق (علیه السلام) پرسيدم يك چيزي است كه مردم مي گويند و آن اين كه : اكثر اهل آتش در روز قيامت زنان هستند. حضرت فرمودند: اين مطلب كجا بوده است؟ در حالي كه يك مرد در آخرت هزار تا از اين زنان دنيا را در يك قصر مرواريد به همسري بر مي گزيند؟
ديد كه فرزند رسول الله ( صلی الله علیه واله) چگونه پاسخ دادند، و راستي اگر بيشتر آنان به جهنم رفته اند، پس چطور يك هزار زن را در بهشت به همسري بر مي گزيند؟
از اين گذشته بخشي از اين روايت ها حاكي از يك فرهنگ غلط جاهليت است كه بطور مثال: ناقل چون خود رسوباتي از ديدگاه جاهليت نسبت به زن داشته، حتي سخن پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) را بر اساس فهم خود نقل به معناي ذهني خود كرده است، در حالي كه پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) نخواسته سخني را مطرح كند كه با كتاب خداوند معارضه يا همگوني داشته باشد. بنابراين گاهي ديدگاههاي مسلمانان و به قول فقها، متشرعه بخصوص راويان، در نقل حديث دخالت داشته است و بر اساس فهم خود به نقل حديثي ا ز رسول خدا (صلی الله علیه واله) پرداخته اند ، كه تنها اين گونه روايات با كتا ب خدا مطابقت ندارد، بلكه گاهي عرف مردم نيز از نقل آن بيزارند و با فهم عرفي سازگاري ندارد.
پس اگر به موقعيت زماني و مكاني نقل آن روايت، و بخصوص موقعيت شخص روايت كننده در آن زمان، كه عرف خاص زمان خودش بوده مراجعه كنيم، آنگاه در خواهيم يافت كه ، آن روايت ها هرگز نمي توانند كاشف و بيانگر حكم شرعي در مورد اكثريت مردم باشند؛ كه اگر چنين سخني را بپذيريم بطور قطع تخصيص اكثر لازم خواهد آمد، يعني زنان كه بيش از نيمي از جمعيت جامعه انساني ما را تشكيل مي دهنداز حقوق حقه خود محروم گردند. كه هيچ عقل وعاقلي آن را نمي پسندد، چه رسد به عقلا.
پس اين روايت ها از يك طرف با كتاب خدا، و از طرفي با گزينشي كه ذات حق از زناني همچون حضرت مريم و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و زن عمران (س) و الفاظ مطلقي، همچون آل عمران و آل ابراهيم كه شامل همه خانواده حضرت عمران و حضرت ابراهيم چه زن و چه مرد مي شود، و يا لفظ «عباد» كه خداوند بكار برده است، سازگاري ندارد. پس در اينجا يا بايد دست از كلام خداوندمنان برداريم، و يا بايد ظاهر اين روايت ها را كنار بگذاريم، كه عقل و انديشه هرگز امر به دست برداشتن از كلام خداوند را نمي دهد. و تعجب من اين است كه در قرآن شهادت زن را به رسميت شمرده است، اما اين روايت ها، حتي امر به معروف زن را معتبر نمي دانند . پس در مرتبه سوم تخصيص اكثر لازم خواهد آمد كه اين خلاف عقل و انديشه است. اضافه بر اين اشكال ها اين روايتها با عقل نيز سازگاري ندارد. پس بايد بيش از بيش در مورد اين روايت ها و آيات بينديشيم، و را ه حل مناسبي براي جمع بين كلام خدا و سخنان منسوب به معصومين (علهيم السلام) پيدا كنيم.
همانگونه كه متذكر شديم، اهل بيت هم چنان كه به مدح و ستايش و مذمت زنان پرداخته اند، به ستايش ومذمت مردان نيز پرداخته اند، و اين نيست مگر اين كه خواسته اند به تبيين خصوصيات و اختلاف درجاتي آنان در ايمان و عملكردهاي اجتماعي وگاهي برخوردهاي عاطفي و انساني بپرداند. بطور مثال علي (علیه السلام) به فرزندانش مي فرماید:
يا بٌنَيَّ ايّاكٌم و معاداة الرِّجالِ، فانَّهٌم لا يَخلٌونَ من ضربين: ِمن عاقلٍ يَمكٌرٌم ِبكٌم اَو جاهِلٍ يَعجِلٌ عَلَيكٌم
اي فرزندانم از مرداني كه آنان از دو حال خارج نيستند اجتناب كنيد. يا خردمنداني هستند كه نيرنگ و خدعه نسبت به شما مي كنند و يا ناداناني هستند كه هجوم و شتاب بر شما دارند.
و يا رسول خدا (صلی الله علیه واله) مي گويد:
لا حَسَدَ اِلّا في الاثنَينِ : رَجًلً آتاهٌ اللهٌ ملاً فًهٌوً يٌنفِقٌ مِنهٌ آناءً اليلِ وَ آناءَ النَّهارِ، و رَجل آتاهٌ القٌرآنَ، فَهٌوَ يَقٌومٌ بِهِ آناءَ الّيلِ و النّهارِ
حسادت يافت نمي شود مگر در ميان دو مرد: مردي كه خداوند به او مال داده پس او شبانه روز از آن مال انفاق مي كند و مردي كه خداوند به او قرآن داده، پس او در دل شب و روز به آن قيام مي كند.
امام صادق (علیه السلام) نيز از پدرش نقل مي كند كه گويد:
لا يومنٌ رجلً فيه الشّّح و الحسدٌ وَ الجٌبنٌ، وَ لايكونٌ المومن جبانا و لا حريصًا و لا شحيحاً
مردي كه تنگ نظر و حسود و ترسو ست مومن نيست. چر كه مومن نه ترس دارد و نه حرص و نه از تنگ نظري برخوردار است.
و از اين قبيل روايت ها كه كتابهاي روايي ما سرشار از آنهاست و هرگز دلالت بر بدي مردان مومن ندارد. پس روايت هايي كه در مذمت و يا ستايش زنان نيز وارد شده است. زنان از نظر صنف و خصلت و عواطف و احساسات مي پردازد كه ما به بعضي از آنها اشاره مي كنيم.
امام جعفر صادق(علیه السلام) از پدرش نقل مي كند كه گفته است:
النِساءٌ اَربَعَة اصنافِ: منهنَّ رَبيع مَربَع، و منهنَّ جامع مَجمَع ، و منهنَّ كرب مَقمَع، وَ منهنَّ غل قمل
زنان بر چهار دسته اند: بعضي از بهاري چهار فصله برخوردارند، يعني خيرشان زياد و بارورند. و بعضي در بردارنده همه صفات خوب اند و برخي از آنان مايه اندوه اند (چرا كه از خلق و خوي خوبي برخوردار نيستند) و برخي كند و زنجيري هستند كه شوهر را رها نمي سازندو چون شپش به انسان مي چسبند امام صادق (علیه السلام) نقل مي كند كه رسول خدا (صلی الله علیه واله) هميشه اين دعا را بر زبان جاري مي كردكه :
اَعٌوذٌبكَ مِن اِمراةَ تٌشيبٌني قَبل َمٌشيبي
خدايا از زني كه پيش از آن كه من پير شوم، مرا پير مي سازد، به تو پناه مي برم
اميرمومنان (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه واله) نقل ميكند كه پيامبر گويد:
لَو لاَ النِّساءٌ لَعُبِدَ اللهٌ حقاًحقاً
اگر زنان نبودند پرستش خدا به صورت حقيقي صورت ميگرفت.
اما فرض بر اين است كه خداوند چنين پرستشي را نخواسته، به همين دليل خود پيامبر (صلی الله علیه واله) وقتي غرق در پرستش حق مي شد تا جايي كه توان خود را از دست مي داد، آن گونه كه در تاريخ آمده است، فرياد مي زد:
كَلّّميني يا حٌمِيرا
عايشه با من حرف بزن.
و اين سخن، تازه بيانگر عظمت پرستش و بزرگي زن در نظام خلق مي باشد. نه سخني كه بر عليه زنان، از آن استفاده شود.
امير مومنان علي (علیه السلام) گويد:
المَراَةٌ عَقرَب حٌلوَةٌ اللّسبَةِ
زن كژدمي است، كه گزيدنش شيرين است.
بارها من خود شنيده بودم كه قسمت اول اين روايت مطرح مي شد، اما از جزء دوم آن كسي سخني به ميان نمي آورد، تا جايي كه عقرب بودن زنان به صورت يك فرهنگ در ذهن و انديشه جامعه جا گرفته است. در حالي كه اين سخن درباره عظمت زن است نه تخطئه و ضربه زدن به زن چرا كه برخي از مردان كژدمهايي هستند كه گزيدنشان بسيار تلخ است. اما اگر همين فرض را نسبت به زنان داشته باشيم. زنان كژدمهايي هستند كه اگر چه انسان را با نيش گفتاري يا رفتاري خود مي گزند، ولي نيش آنان عسل وار طراوت به انسان مي بخشد؛ چرا كه امام صادق (علیه السلام) گويد:
اًكثًرٌ الخًيرِ فِالنِّساءِ
بيشترين خير و خوبي در زنان است.
از خواننده عزيز مي خواهم كه در مضامين هر دو صنف از روايت ها توجه كند، آنگاه به وجدان خود مراجعه نمايد، سپس به قضاوت بنشيند كه آيا ائمه اطهار در صدد خرد كردن ارزشهاي فطری و دروني زنان بر آمده اند ؟ و يا به تقسيم بندي آنان از نظر رفتار و گفتار پرداخته اند؟ بنابر اين آنجا كه زن مورد انتقاد قرار مي گيرد، به طور طبيعي به بخشي از زنان جامعه بر مي گردد و در آنجا به ستايش آنان مي پردا زد به بخشي از زنان كه برخوردار از عظمتهاي روحي و لطافتي هستند، اشاره مي نمايد. بنابر اين نه بطور مطلق آنان را خوب، و نه بطور مطلق بد پنداشته اند. پس گروه و دسته اي نمي تواند در جهت افراط و نه در جهت تفريط، از اين روايت به نفع خود بهره اي ببرد، بلكه بعكس در يك نگاه وسيع تر، انسان به اين نتيجه مي رسد كه اهل بيت بيشتر به ستايش زنان پرداخته تا مذمت، و اساس فطرت «آن را برزيبايي و لطافت استوار دانسته اند. كه ما در فصلي جداگانه به اين مطلب تحت عنوان « دوست داشتن زنان » پرداخته ايم.
از همه اين مطالب كه بگذريم، گاهي بزرگان مطلبي را بطور مطلق بيان مي كنند و در فرصت ديگري به عنوان كردن قيدي براي آن اطلاق مي پردازند . بنابر اين بايد مقيد را قيد بركلام مطلق آنان بياوريم، تا به معناي اصلي برسيم، چرا كه متشابهات با فهم محكمات امكان پذير است.
بطور مثال: امام صادق(علیه السلام) گويد:
شاوِر في اٌمٌورِكَ مِمّا الدّين مِن فيهِ خَمسٌ خِصالٍ: عَقلً وًحِلمٍ وَتًجرِبَةً وَ نٌصحٍ وَ تَقوي
در اموري كه مقتضي دين توست، مشورت با كساني كن كه از پنج خصلت برخوردار باشند. دانا و شكيبا و برخوردار از تجربه و پند و اندرز و تقوا باشند .
علي (علیه السلام) نيز مي گويد: ايّاكَ وَ مٌشاوَرَةِ النّساءِ اِلّا مَن جرِّيَت بِكَمالِ عَقلٍ
از مشورت با زنان پرهيز كنيد، مگر زناني كه كمال عقلي آنان تجربه شده است.
ببينيد اين سخن آيا نسبت به مردان نيز صادق نيست؛ چرا كه خود علي (علیه السلام) در جاي ديگر مي گويد:
اِستَشِر اَلعاقِلَ مِنَ الرِّجال
مشورت با مردان عاقل كن
و يا جمله ديگر كه :
مٌشاورَةٌ الجاهِلِ المٌشفِقِ خَطَر
مشورت انسانهاي جاهل اگر چه مشفقانه باشد، خطر است.
پس يك طرفه به قضاوت نشستن، نتيجه اي جز سياهي و تباهي در پي نخواهد داشت. بخصوص اگر نتيجه قضاوت ما، وارد شدن در حريم عظمت و زيبايي زنان باشد، كه نه تنها طر يك قشر عظيمي از جامعه را در پي دارد، بلكه اين عمل ، زشت و بجاي خود گناه بزرگي است، و عواقب و اثرات آن نيز چه در دنيا و چه در آخرت بما خواهد رسيد. آميد آن كه با وسعت نظر، به عظمتهاي دروني زنان بنگريم، تاز از لغزشهايي كه موجب قرار گرفتن در گرداب گناه است، در امان بمانيم.
سيره پيامبر نسبت به زن
طبيعي است كه در اين نوشتار، هدف بررسي يك مسأله ارزشي در نظام خلقت نسبت به زن بوده است. بنابراين اگر بنا باشد به همه مواردي كه پيرامون زن از نظر حقوق فردي و اجتماعي و روابط و مناسبات اجتماعي در جامعه و كانون خانوادگي بپردازيم، نياز به يك بررسي گسترده تري را مي طلبد ولي از آنجا كه در راستاي مسائل ارزشي، بعضي از برخوردهاي بزرگان- بخصوص در جامعه ديني ما- در سازندگي انسانها نقش موثري دارد، لذا به سيره آنان كه مويّد بحث ما مي باشد، مي پردازيم:
بطور مثال پيامبر اسلام(صلی الله علیه واله) نسبت به زن دريك حركت عاطفي كه برخاسته از نظام ارزشي اسلام است، اموري را مطرح ميفرمايند، كه ذكر آنا مورد توجه خوانندگان عزيز قرار خواهد گرفت.
پيامبر اسلام مي فرمايند:
مَن حَمَلَ طٌرفةً مِنَ التَّسٌوقِ اِلي عَيالِهِ فَليَبدَء بِالاءٌناثي قَبلَ الذٌّكور، فَاِنَّ مَن فَرَحَ اٌنثي فَكَاَنَّما بَكي مِن خَشيَة اللهِ
هر كس تحفه و سوغاتي را از بازار خريده و براي خانواده اش بياورد، بايد قبل از پسر، آن را به دختر خود هديه كند. و كسي كه زني را شاد كند، مانند اين است كه از خوف خدا گريه كرده باشد و به او اجر بزرگ داده خواهد شد.
و در جاي ديگر گويد:
مَن كانت لهٌ اٌنسي وَلَم يَهِنا وَلم يٌؤثَّر وَلَدَهٌ الذَّكَرِ عَلَيها ، ادخَلَهٌ اللهٌ تَعالي اَلجَنَّةَ
هر كس فرزند دختري داشته باشد و به او اهانت نكند، و پسر خود را بر او مقدم ندارد، خداوند او را وارد بهشت مي كند.
چرا كه اهانت به زن، اهانت به زيبايي است و بلكه اهانت به همه لطافتهاي نظام آفرينش است. پس نه تنها احترام به زيبايي با يد از نظر فطرت مورد توجه قرار گيرد، بلكه در سيره پيامبر، اصل بر احترام به ارزشها بخصوص ارزش زيبايي و لطافت است. امام صادق (علیه السلام) از قول جدش رسول الله(صلی الله علیه واله) نقل مي كند كه گويد:
اوصاني جَبرَئيلٌ بِالمَرئة حتّي ظنَنت اَنَّهٌ لا يَنبَغي طَلاقها
جبرئيل آن چنان در مورد زن به من سفارش كرد كه من گمان بردم طلاق زن جايز نيست.
ببينيد جبرئيل كه فرشته وحي است، و از لطاف و زيبايي زن آگاهي دارد، و از نقش زن در نظام ارزشي آفرينش جهان خلقت با خبر است، از طرفي ذات حق چگونه به سفارش در امور زنان مي پردازد كه پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) مي پندارد كه طلاق زنان جايز نيست. و شايد يكي از وجوه آن اين باشد كه طلاق در حقيقت شكست شيشه بلورين زيبايي زنان است، كه ذات حق شكستن اين زيبايي را جايز نميداند. حال چگونه و با چه بياني جبرئيل از جانب خدابه سفارش زنان پردازد كه پيامبر چنين مي پندارد روشن نيست، مگر اين كه به وسيله سخنان حق در قرآن به نقش تعيين كننده زن پي ببريم كه البته پيش از اين به بحث در مورد آن پرداختيم. در «تحف العقول» و « سيره ابن هشام» نقل شده كه پيامبر اسلام(صلی الله علیه واله) در آخرين لحظات زنندگي خود فرمود:
اَللهٌ، اَللهٌ فِي النساء .... قالَها حَتّي تَلَجلَجَ لِسانهٌ وَ انقَطَعَ كَلامهٌ
بر شما باد توجه به زنان و اين سفارشها ادامه يافت تا وقتي كه زبانش از حركت ايستاد و كلامش قطع گرديد.
در اينجا نيز نكته قابل توجهي وجود دارد كه اگر مسأله ديگري از نظر اهميت مورد توجه رسول خدا (صلی الله علیه واله) بود به يقين در واپسين لحظات زندگي اش به آن مي پرداخت و چنين استنباط مي شود كه پيامبر، پيامبر زيباييها و لطافتهاست. به همين دليل در آخرين لحظات حيات خويش به اين مطلب مي پردازد.
منبع:کتاب زن برترين پديده در قرآن
/س
اي مردم از پروردگارتان بترسيد. آن خدايي كه شما را از يك چيز آفريد و از آن چيز جفت مرد را نيز آفريد. و از آن دو ، زنان و مردان فراواني را در زمين پراكنده نمود.
گويي اين كه مردان ، خود را از زنان برتر مي دانسته اند ، كه خداوند در پاسخ آنان چنين سخن مي گويد ، و با جملاتي چون:
با آنان به خوبي رفتار و معاشرت داشته باشيد. و مهرهاي آنان را با پا كي نفس بپردازيد.
پس زنها امانتهاي خداوند هستند كه نبايد مردان در امانت خيانت كنند، زيرا زنان نه از نظر عقلي ناقص اند و نه برده مردان هستند، پس تحت هيچ شرايطي. حق شكستن شخصيت آنان را نداريم.
يكي ديگر از شاهكارهاي هنري خداوند در قرآن اين است كه ، در كنار هر شخصيت مرد، يك شخصيت زن را نيز مطرح مي كند، يعني گاهي به عظمتهاي مردان خوب مي پردازد و دركنار آنان به زناني ديو صفت اشاره مي كند. همچون حضرت هود و زن آن بزرگوار، و گاهي به فرعون ديو صفت درنده خو و زن مومنه با عظمتش مي پردازد. گاهي نيز از هر دو در كنار هم به خوبي ياد مي كند همچون آدم و حوا.
شخصيت پردازي خداوند در داستانهاي قرآن نيز يكي از شاهكارهاي مهم هنري در طول تاريخ بشريت است، كه اثرات بسيار شگرفي در ذهن خواننده و يا شنونده بجاي مي گذارد، و خداوند اين توازن و قهرمان سازي را به گونه اي نيكو به منصه ظهور گذاشته است.
يكي از ستمهاي مهم به زن در طول تاريخ بشريت اين است كه. عده اي براي خرد كردن چهره زن با افسانه سازي، چهره او را زشت و كريه نشان داده و گاهي به شخصيت مستقل او خدشه وارد كرده اند؛ تا بگويند زن را خداوند به خاطر مرد آفريد، و گرنه نيازي به زن نبود. خداوند پاسخ اين مطلب را با بيان عبارتي فصيح و بليغ مي فرمايد:
آنان پوشش براي شما و شما نيز پوشش براي آنان هستيد.
بنابراين هيچ گونه تفاخري بريكديگر نبايد داشته باشيد و اگر تفاخر و برتري وجود داشته باشد، فقط به تقواست نه چيز ديگر :
برترين شما در نزد پروردگارتان با تقواترين شماست.
آن گونه كه از تاريخ بر مي آيد، در زمان جاهليت نسبت به زنان برخوردهاي ناهنجاري صورت مي گرفته است و از اين رهگذر چهره زن در ميان جامعه مسخ و خراب گرديده بود، به گونه اي كه شايد يكي از دلايلي كه خداوند پست و مقام پيامبري را به زنان نداده – گرچه به تعريف حضرت مريم پرداخته ، و به عصمت او اعتراف مي كند- بازگشت به شرايط فرهنگي و اقليمي خاص جامعه آن روز جاهليت داشته باشد، چرا كه شرايط جامعه جاهليت آن روز چنين اقتضا مي كرد وگرنه هيچ منع عقلي و شرعي براي انجام اين رسالت توسط زنان وجود نداشت. زيرا كه زنان نيز همچون مردان از انديشه و خرد برخوردارند.
به قول مرحوم استاد محمد تقي جعفري:
« در برابر آن همه قضاوتها و عقايد تفريطي در مقايسه زن و مرد ، اسلام هيچ يك از آنها را نمي پذيرد، و با صراحت كامل و قاطعانه هويت انساني زن و مرد را متحد مي داند. نصوص قاطعانه قرآن در بيان وحدت هويت انساني زن و مرد، قابل خدشه و ترديد نيست... حتي يك آيه در قرآن وجود ندارد كه در دو موضوع عقل و ايمان ، مردها را بر زنان و يا بالعكس زنان را بر مردان ترجيح بدهد. آيات قرآني هر دو صفت را از برخورداري از صفت عالي انساني مشترك مي داند.»
قرآن گاهي براي ابراز عظمتهاي زن و شناساندن شخصيت زن ، داستان حضرت مريم را بيان نموده، و او را صديقه و معصوم لقب مي دهد؛ و گاهي مادر موسي را به شكيبايي و وحي و الهام مي ستايد؛ و گاهي نبوغ و بلوغ و توانمندي در مديريت و سياست و گذشت بلقيس ر به مردان جاه طلب گوشزد مي كند، تا مردان نيز بدانند كه زن در همه امور اجتماعي و سياسي مي تواند وارد شود كه به قول مولانا:
رحمت صد تو بر آن بلقيس باد
كه خدايش عقل صد مرده بداد
چرا قرآن اين گونه به حمايت زنان مي پردازد؟ و بطور كلي در صدد بيان چه نكته اي است؟ خداوند در صدد بيان چند مطلب است:
1- اين كه در نظام آفرينش زن نيز از اصالت برخوردار است:
2- مبارزه با كج انديشي نسبت به زنان، بخصوص از طرف شخص پيامبر اسلام (ص) كه در طول عمر شريفش هميشه به دفاع از زنان پرداخته است و احترام از دست رفته زنا ن را به آنان بر مي گرداند كه ما در بخشهاي مختلف به مواردي اشاره نموديم.
3- زنان نيز بايد موقعيت خويش را درك كنند و به اصالت خويش پي ببرند و در صدد ساختن زيربنايي نو، با ساختار عقلي و ديني برآيند.
تذكر:
مي فرمايند:
فَلَما رای قَميصَه قُدّ مِن دبرٍ، قال انه من كيدكٌن ان كيد كن عظيم.
چون عزيز مصر ديد كه پيراهن يوسف از پشت سر دريده شده است، گفت اين تهمت به ديگران از مكر شما زنهاست ، كه مكر و حيله شما زنها بسيار بزرگ و حيرت انگيز است.
ديگر سخن حضرت يوسف است كه گويد:
حضرت يوسف گفت: خدايا زندان رفتن براي من بهتر از كار زشتي است كه زنان ازمن تقاضا كرده اند. خداوندا اگر تو حيله اينان را از من دفع نكني شايد به آنان گرايش پيدا كرده و جزو جاهلان قرار گيرم.
اين آيه نيز سخن حضرت يوسف است، وقتي زليخا زنان را با حضرت يوسف روبرو كرد. و آنان به يوسف علاقمند شدند، حضرت اين مطلب را بر زبان جاري كرد و اين مطلب هرگز به ماهيت زنان بر نمي گردد، تا چنين استفاده شود كه پس زنان حيله گرند. اكنون چرا ما مي گوييم كه اين دو مورد به همه زنان برگشت ندارد:
نخست اين كه اصل قضيه، جزئي و شخصي است، زيرا چنين عباراتي را عزيز مصر خطاب به همسر خود مي گويد، و اين ارتباط به همه زنان عالم ندارد. و بر فرض كه جمله مطلق زنان عالم را شامل شود، باز از زبان عزيز مصر است، نه خداوند متعال.
در مورد حضرت يوسف نيز ما همين سخن را داريم، زيرا حضرت يوسف نيز روي سخنش با جمع زناني است كه گرايش به او پيدا كرده اند، و به توطئه مشغول شده اند.
يكي ديگر از آيات ديگري كه از آن بر عليه زنان استفاده شده، آيه اي است كه در سوره زخرف آمده:
اَوُ من ينشوا في الحليه و هو في الخصام غير مبين، و جعلوا الملائكه الذين هم عباد الرحمن اناثاً
آيا كسي كه به زيور وزينت پرورش پيدا مي كند، و در دشمني با ديگراز از حفظ حقوق خود عاجز است، اولايق فرزندي خدا را دارد.
در اينجا نيز خداوند از قول كفار مي گويد: زناني كه به قول شما در متن زيبايي و آرايش و زينت زندگي مي كنند، اينان لياقت فرزندي خداوند را دارند. پس اين آيه را اگر با آيات قبلش معنا كنيم مطلب حل خواهد شد كه مراد مذمت و نكوهش زنان نيست.
يك نكته قابل تذكر است و آن اين كه زنان به تنهايي نمي توانند ، از عهده اين عمل برآيند ، بلكه بايد مردان فهميده و نخبگان سنجيده به كمك آنان بشتابند وگر نه زنان به تنهايي راه بجايي نخواهد برد. پس بياييم و به خاطر نوع دوستي، به دور از خودپسندي از اين صنف ستمديده در طول تاريخ حمايت كنيم، و به اميد آينده اي روشن گام برداريم.
چهره زن در روايات اسلامي
1- عَن اَبي عَبدِ الله (عليه السلام) قالَ: ذَكَرَ رَسٌوٌلٌ الله (صلي الله عليه وآله) اَلنِّساءَ فَقالَ: « اِعصٌو هٌنَّ فِي المَعروٌفِ قَبلَ اَن يَأمٌرَنَّكٌم بِالمٌنكَرِ، وَتَعَوَّذٌو ا بِا اللهِ مِن شِرا رِهِنَّ، وَ كوٌنٌوا مِن خِيارِهِنَّ عَلي حَذَرٍ.
امام صادق (علیه السلام) گويد: رسول خدا (صلی الله علیه واله) در مورد زنان سخن مي گفت، پس فرمود: در معروف به آنان مخالفت كنيد، پيش از آن كه به شما امر به منكر نمايند و از بدان آنان به خدا پناه ببريد و از زنان خوب نيز برحذر باشيد.
اين روايت عبد ا... بن سنان صحيح است . آن گونه كه از اين روايت بر مي آيد ، اگر زنان امر به رفتن به نماز جماعت كردند بايد به نماز جماعت وارد نشويم و يا چنانچه از ما خواستند كه دروغ نگوييم ما بايد دروغ بگوييم و چه....
2- نظير همان روايت را نيز امام صادق(علیه السلام) از اميرالمومنين علي (علیه السلام) نقل مي كند كه:
قالَ اميرٌ المٌومِنين في كَلام لَهٌ: اِتَّقوٌا شِرارَ النَّساءِ ، و َ كٌونٌوا مِن خِيارِهِنَّ عَلي حَذَرٍ، وَ اِنآ يأمٌرٌكٌم بِالمعَروٌف، فَخالِفوهٌنَّ كَيلا يَطمعَنَ مِنكٌم فِي المٌنكَرِ
از زنان بد بترسيد و از خوبان آنان نيز بر حذر باشيد و اگر به شا امر به معروف كردند، پس با آنان مخالفت كنيد، تا طمع پيروي منكر را از طرف شما نداشته باشند.
3- امام صادق(علیه السلام) از پيامبر نقل مي كند كه:
مَن اَطاعَ اِمرَأَتَهٌ اَكبَّهٌ الله عَلي وَجهِهِ فِي النّارِ
كسي كه از زنش پيروي كند، خداوند او را با صورت در آتش مي افكند.
4- امام صادق(علیه السلام) از علي (علیه السلام) نقل مي كند كه :
كٌلٌّ امرِءٍ تٌدَبِّرهٌ اِمرَأَةٌ، فَهٌوَ مَلعٌونًٌ
هر مردي كه تدبير امورش را به زنش بسپارد، او ملعون است.
در يكي از بابهاي مقدمات و آداب زناشويي بابي را صاحب جواهر عنوان كرده اند به نام بابٌ كِراهَةِ اِستِشارَةِ النِّساءِِ اِلاّ بَِقصَدِ المٌخالِفَةِ كه: نبايد با زنان مشورت كرد مگر اين كه اين مشورت جنبه مخالفت با آنان داشته باشد. در اين باب نيز روايت هايي را مطرح مي كنند كه به نكوهش زنان پرداخته است.
اگر كسي از مرحوم شيخ حرّ عاملي بپرسد كه در اين روايت ها پيامبر امر به مخالفت با زنان كرده اند، و امر دلالت بر وجوب مي كند، و يا نهي از اشتشاره كرده و نهي هم دلالت بر ترك و حرمت دارد، بنابر اين بايد مخالفت با زنان حتي در امر به معروف واجب باشد نه مستحب؛ شما از كجا اين استحباب را بدست آورده ايد؟ و يا در آنجا كه حرمت استنباط مي شود ،شما كراهت را از كجا بدست آورديد؟ جواب اين است كه شايد بالاترين فداكاري در برابر افكاري كه يك ديد بدبينانه نسبت به زن داشته اند، اين فتواي مرحوم شيخ حّر عاملي باشد كه توانسته با اين فتوا از شدت مطلب بكاهد و راه را براي امثال ما هموار سازد تا امروز توانيم نتيجه واقعي را بگيريم.
5- روايت مرفوعه اسحاق بن عمّار است كه:
عَن اسحاقِ بن عمار رَفَعَهٌ قالَ كانَ رَسٌولٌ الله (صلی الله علیه واله) اِذا اَرادَ الحَربَ دَعا نِسائَهٌ فَاستَشارَ هٌنَّ خالَفَهٌنَّ.
اسحاق بن عمر نقل مي كند كه هر گاه پيامبر(صلی الله علیه واله) تصميم مي گرفت كه به جنگ برود، با زنها مشورت مي كرد، سپس به هر چه آنان نظر مي دادند، حضرت برخلاف «نظر مشورتي آنان عمل مي كرد.
راستي آيا اين روايت با هيچ عقلي سازگاري دارد كه نعوذاً بالله پيامبر (صلی الله علیه واله) كه عقل ثاني كل است در امور جنگي با زنان مشورت كند، و سپس بر خلاف نظر آنان عمل نمايد؟ اگر فرض شود كه بايد با دشمن اسلام وارد جنگ شود، و يا اگر وارد كاروزار نشود احتمال اين كه خطر، كيان اسلامي را تهديد كند وجود دارد آيا اگر زنان نظر به شروع و يا ادامه جنگ را دادند، پيامبر بايد دست از جنگ بكشد ؟ چرا كه نظر مشور تي زنان چنين بوده است. آيا اين عمل با روح پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) سازگاري دارد؟
6- روايت ديگر روايت مرسله يعقوب بن يزيد است كه از امام صادق (علیه السلام) نقل مي كند كه :
في خلافِ النّساءِ البركِة
بر خلاف زنان عمل كردن بركت و فزوني است.
راستي اگر صبح كه انسان بايد بر سركار خود حاضر شود، زن از او درخواست كند كه سريع بر سر كارت برو، تا شايد زندگي آنان سر ساماني پيدا كند، مرد بايد برخلاف گفته هاي همسرش عمل كند؟ آيا در نرفتن بر سر كار خويش بركت و فزوني است؟ و يا بدبختي و فلاكت در زندگي؟
دسته دوم از روايت ها به تعريف زنان پرداخته است، كه بعضي از آنها را نقل مي كنيم.
1- عن الصادق (علیه السلام) قال: «اَكثَرٌ الخَيرِ في النساءِ»
بيشترين خير و خوبي در زنان است
2- عن الصادق(علیه السلام) قالَ: و ليسَ لِلمَرأةِ خَطَر، لا لِصالِحَتِهِنَّ و لا لِطّالِحَتِهِنَّ فَاَمّا لِصالِحَتِهِنَّ فَلَيسَ خَطَرها الذَّهَبَ و َالفِضَّة هيَ خَيرٌ الذَّهَبٌ وَالفِضَّةٌ. وَ اَمّا لِطالِحَتِهِنَّ فَلَيسَ خَطَرٌها الذَّهَبَ وَ الفِضًّة هيَ خير الذهَّبٌ وَ الفِضَّةٌ. وَ اَمّا لِطالِحَتِهِنَّ فَلَيسَ خَطَرٌها التٌّرابَ، التٌّرابٌ خَير مِنها
امام صادق (علسه السلام) گويد: هيچ خطري از جانب زنان، مردان را تهديد نمي كند، نه از جانب زنان صالحه نيك گفتار و خوش رفتر. و نه از طرف زنان بدگفتار و بدرفتار. چرا كه خوبانشان بسان طلا و نقره هستند. و طلا و نقره هيچ خطري ندارند. بلكه اينان بهتر از طلا و نقره هستند. اما بدهاي آنان بسان خاك اند، و خاك هيچ خطري ندارد اما خاك بهتر از اينان است.
3- قالَ علي (علیه السلام): اَلامرَأة الصّالِحَةٌ خَيرٌ من اَلفَ رَجٌل غَيرٌ صالحٍ
زن صالحه نيكوكار بهتر از هزار مرد غير صالح است.
از اين گونه روايت ها نيز بسيار است، كه در بخش جمع بين روايت ها به بعضي از آنها اشاره اي خواهيم داشت.
حال ما هستيم و اين روايتها ، با مضامين و معاني مختلف و متفاوت . ما بحثي پيرامون ظاهر روايتهايي كه در وصف زنان است نداريم ولي در مورد ظاهر روايتهايي كه در باب مخالفت با زنان است، سخن خواهيم داشت: اما آن روايتهايي كه بر عليه زنان و دلالت بر پستي و مذلت زن مي نمايد، به دو گروه تقسيم مي شود:
بخشي از آن روايت ها، از نظر سند ضعيف و يا بعضي مرسله و يا مرفوعه، و اساساً صلاحيّت براي اثبات آن ديدگاه را ندارند و بخش ديگر آن روايت ها، روايت هايي است كه از نظر سند قوي و مورد وثوق نيز هستند مثل روايت عبدا... بن سنان كه صحيح است، ولي بايد ديد آيا علي رغم اين كه از نظر سند و دلالت كامل اند، آيا مخالفت با كتاب خدا دارند يا نه؟ و اگر مخالفت با كتاب خدا دارند آيا مي توان به آنها تمسك كرد يانه؟ و يا بنا بر قول معصوم بايد به آنا عمل ننمود؟
بطور مثال در روايتي كه از رسول خدا (صلی الله علیه واله) نقل گرديد كه: « اعصٌو هٌنَّ في المَعروف» «در معروف نيز با آنان مخالفت كنيد» سازگاري ندار؛ زيرا خداوند امر به معاشرت با زنان در معروف مي نمايد ولي اين روايت ها امر به مخالفت با زنان اگرچه امر به معروف باشد، مي نمايد.
ديگر اين كه اين روايت ها موافق با عامه است و چنين بر مي آيد كه اين طرز تفكر ريشه عامي دارد و شايد عده اي از اهل سنت كه ميانه خوبي با فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نداشتند، مي خواستند بگويند كه حتي فاطمه زهرا(س) هم كه در خانه پيامبر(صلی الله علیه واله) و علي(علیه السلام) رشد پيدا كرده اند، اين گونه بوده اند و يا انديشه ها را متوجه خانه پيامبر و علي بنمايند كه : مردم ببينيد در اين خانه كساني زندگي مي كرده اند كه اينان اين همه با زنان بد بوده اند؟ پس امكان اين كه عده اي از عامه به دليل دشمني با فاطمه زهرا (س) جعل روايت كرده تا بلكه بدبيني نسبت به فاطمه زهرا(س) ايجاد كنند. چطور؟
مرحوم صدوق در « من لا يحضره الفقيه» در كتاب نكاح باب نوادر مطلبي را بيان مي فرمايد كه مابه ذكر آن مي پردازيم:
رٌوِيَ فٌضَيلٌ عَن آبي عَبدالله (علیه السلام) قالَ: قٌلتٌ لَهٌ: شَيءٌ يَقٌولٌهٌ النّاسٌ، اِنَّ اَكثَرَ اَهلِ النّارِ يَومَ القيامَةِ النِّساءَ. قالَ: وَ اَنّي ذالِكَ؟ وَ قَد يَتَزَوَجٌ الرَّجٌلٌ فِي الاخِرَةِ اَلفاً مِنَ النِّساءِ في قَصرٍ مِن دٌرَّةٍ واحِدَةٍ.
فضيل نقل مي كند كه روزي از امام صادق (علیه السلام) پرسيدم يك چيزي است كه مردم مي گويند و آن اين كه : اكثر اهل آتش در روز قيامت زنان هستند. حضرت فرمودند: اين مطلب كجا بوده است؟ در حالي كه يك مرد در آخرت هزار تا از اين زنان دنيا را در يك قصر مرواريد به همسري بر مي گزيند؟
ديد كه فرزند رسول الله ( صلی الله علیه واله) چگونه پاسخ دادند، و راستي اگر بيشتر آنان به جهنم رفته اند، پس چطور يك هزار زن را در بهشت به همسري بر مي گزيند؟
از اين گذشته بخشي از اين روايت ها حاكي از يك فرهنگ غلط جاهليت است كه بطور مثال: ناقل چون خود رسوباتي از ديدگاه جاهليت نسبت به زن داشته، حتي سخن پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) را بر اساس فهم خود نقل به معناي ذهني خود كرده است، در حالي كه پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) نخواسته سخني را مطرح كند كه با كتاب خداوند معارضه يا همگوني داشته باشد. بنابراين گاهي ديدگاههاي مسلمانان و به قول فقها، متشرعه بخصوص راويان، در نقل حديث دخالت داشته است و بر اساس فهم خود به نقل حديثي ا ز رسول خدا (صلی الله علیه واله) پرداخته اند ، كه تنها اين گونه روايات با كتا ب خدا مطابقت ندارد، بلكه گاهي عرف مردم نيز از نقل آن بيزارند و با فهم عرفي سازگاري ندارد.
پس اگر به موقعيت زماني و مكاني نقل آن روايت، و بخصوص موقعيت شخص روايت كننده در آن زمان، كه عرف خاص زمان خودش بوده مراجعه كنيم، آنگاه در خواهيم يافت كه ، آن روايت ها هرگز نمي توانند كاشف و بيانگر حكم شرعي در مورد اكثريت مردم باشند؛ كه اگر چنين سخني را بپذيريم بطور قطع تخصيص اكثر لازم خواهد آمد، يعني زنان كه بيش از نيمي از جمعيت جامعه انساني ما را تشكيل مي دهنداز حقوق حقه خود محروم گردند. كه هيچ عقل وعاقلي آن را نمي پسندد، چه رسد به عقلا.
پس اين روايت ها از يك طرف با كتاب خدا، و از طرفي با گزينشي كه ذات حق از زناني همچون حضرت مريم و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و زن عمران (س) و الفاظ مطلقي، همچون آل عمران و آل ابراهيم كه شامل همه خانواده حضرت عمران و حضرت ابراهيم چه زن و چه مرد مي شود، و يا لفظ «عباد» كه خداوند بكار برده است، سازگاري ندارد. پس در اينجا يا بايد دست از كلام خداوندمنان برداريم، و يا بايد ظاهر اين روايت ها را كنار بگذاريم، كه عقل و انديشه هرگز امر به دست برداشتن از كلام خداوند را نمي دهد. و تعجب من اين است كه در قرآن شهادت زن را به رسميت شمرده است، اما اين روايت ها، حتي امر به معروف زن را معتبر نمي دانند . پس در مرتبه سوم تخصيص اكثر لازم خواهد آمد كه اين خلاف عقل و انديشه است. اضافه بر اين اشكال ها اين روايتها با عقل نيز سازگاري ندارد. پس بايد بيش از بيش در مورد اين روايت ها و آيات بينديشيم، و را ه حل مناسبي براي جمع بين كلام خدا و سخنان منسوب به معصومين (علهيم السلام) پيدا كنيم.
جمـع بيـن روايات
همانگونه كه متذكر شديم، اهل بيت هم چنان كه به مدح و ستايش و مذمت زنان پرداخته اند، به ستايش ومذمت مردان نيز پرداخته اند، و اين نيست مگر اين كه خواسته اند به تبيين خصوصيات و اختلاف درجاتي آنان در ايمان و عملكردهاي اجتماعي وگاهي برخوردهاي عاطفي و انساني بپرداند. بطور مثال علي (علیه السلام) به فرزندانش مي فرماید:
يا بٌنَيَّ ايّاكٌم و معاداة الرِّجالِ، فانَّهٌم لا يَخلٌونَ من ضربين: ِمن عاقلٍ يَمكٌرٌم ِبكٌم اَو جاهِلٍ يَعجِلٌ عَلَيكٌم
اي فرزندانم از مرداني كه آنان از دو حال خارج نيستند اجتناب كنيد. يا خردمنداني هستند كه نيرنگ و خدعه نسبت به شما مي كنند و يا ناداناني هستند كه هجوم و شتاب بر شما دارند.
و يا رسول خدا (صلی الله علیه واله) مي گويد:
لا حَسَدَ اِلّا في الاثنَينِ : رَجًلً آتاهٌ اللهٌ ملاً فًهٌوً يٌنفِقٌ مِنهٌ آناءً اليلِ وَ آناءَ النَّهارِ، و رَجل آتاهٌ القٌرآنَ، فَهٌوَ يَقٌومٌ بِهِ آناءَ الّيلِ و النّهارِ
حسادت يافت نمي شود مگر در ميان دو مرد: مردي كه خداوند به او مال داده پس او شبانه روز از آن مال انفاق مي كند و مردي كه خداوند به او قرآن داده، پس او در دل شب و روز به آن قيام مي كند.
امام صادق (علیه السلام) نيز از پدرش نقل مي كند كه گويد:
لا يومنٌ رجلً فيه الشّّح و الحسدٌ وَ الجٌبنٌ، وَ لايكونٌ المومن جبانا و لا حريصًا و لا شحيحاً
مردي كه تنگ نظر و حسود و ترسو ست مومن نيست. چر كه مومن نه ترس دارد و نه حرص و نه از تنگ نظري برخوردار است.
و از اين قبيل روايت ها كه كتابهاي روايي ما سرشار از آنهاست و هرگز دلالت بر بدي مردان مومن ندارد. پس روايت هايي كه در مذمت و يا ستايش زنان نيز وارد شده است. زنان از نظر صنف و خصلت و عواطف و احساسات مي پردازد كه ما به بعضي از آنها اشاره مي كنيم.
امام جعفر صادق(علیه السلام) از پدرش نقل مي كند كه گفته است:
النِساءٌ اَربَعَة اصنافِ: منهنَّ رَبيع مَربَع، و منهنَّ جامع مَجمَع ، و منهنَّ كرب مَقمَع، وَ منهنَّ غل قمل
زنان بر چهار دسته اند: بعضي از بهاري چهار فصله برخوردارند، يعني خيرشان زياد و بارورند. و بعضي در بردارنده همه صفات خوب اند و برخي از آنان مايه اندوه اند (چرا كه از خلق و خوي خوبي برخوردار نيستند) و برخي كند و زنجيري هستند كه شوهر را رها نمي سازندو چون شپش به انسان مي چسبند امام صادق (علیه السلام) نقل مي كند كه رسول خدا (صلی الله علیه واله) هميشه اين دعا را بر زبان جاري مي كردكه :
اَعٌوذٌبكَ مِن اِمراةَ تٌشيبٌني قَبل َمٌشيبي
خدايا از زني كه پيش از آن كه من پير شوم، مرا پير مي سازد، به تو پناه مي برم
اميرمومنان (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه واله) نقل ميكند كه پيامبر گويد:
لَو لاَ النِّساءٌ لَعُبِدَ اللهٌ حقاًحقاً
اگر زنان نبودند پرستش خدا به صورت حقيقي صورت ميگرفت.
اما فرض بر اين است كه خداوند چنين پرستشي را نخواسته، به همين دليل خود پيامبر (صلی الله علیه واله) وقتي غرق در پرستش حق مي شد تا جايي كه توان خود را از دست مي داد، آن گونه كه در تاريخ آمده است، فرياد مي زد:
كَلّّميني يا حٌمِيرا
عايشه با من حرف بزن.
و اين سخن، تازه بيانگر عظمت پرستش و بزرگي زن در نظام خلق مي باشد. نه سخني كه بر عليه زنان، از آن استفاده شود.
امير مومنان علي (علیه السلام) گويد:
المَراَةٌ عَقرَب حٌلوَةٌ اللّسبَةِ
زن كژدمي است، كه گزيدنش شيرين است.
بارها من خود شنيده بودم كه قسمت اول اين روايت مطرح مي شد، اما از جزء دوم آن كسي سخني به ميان نمي آورد، تا جايي كه عقرب بودن زنان به صورت يك فرهنگ در ذهن و انديشه جامعه جا گرفته است. در حالي كه اين سخن درباره عظمت زن است نه تخطئه و ضربه زدن به زن چرا كه برخي از مردان كژدمهايي هستند كه گزيدنشان بسيار تلخ است. اما اگر همين فرض را نسبت به زنان داشته باشيم. زنان كژدمهايي هستند كه اگر چه انسان را با نيش گفتاري يا رفتاري خود مي گزند، ولي نيش آنان عسل وار طراوت به انسان مي بخشد؛ چرا كه امام صادق (علیه السلام) گويد:
اًكثًرٌ الخًيرِ فِالنِّساءِ
بيشترين خير و خوبي در زنان است.
از خواننده عزيز مي خواهم كه در مضامين هر دو صنف از روايت ها توجه كند، آنگاه به وجدان خود مراجعه نمايد، سپس به قضاوت بنشيند كه آيا ائمه اطهار در صدد خرد كردن ارزشهاي فطری و دروني زنان بر آمده اند ؟ و يا به تقسيم بندي آنان از نظر رفتار و گفتار پرداخته اند؟ بنابر اين آنجا كه زن مورد انتقاد قرار مي گيرد، به طور طبيعي به بخشي از زنان جامعه بر مي گردد و در آنجا به ستايش آنان مي پردا زد به بخشي از زنان كه برخوردار از عظمتهاي روحي و لطافتي هستند، اشاره مي نمايد. بنابر اين نه بطور مطلق آنان را خوب، و نه بطور مطلق بد پنداشته اند. پس گروه و دسته اي نمي تواند در جهت افراط و نه در جهت تفريط، از اين روايت به نفع خود بهره اي ببرد، بلكه بعكس در يك نگاه وسيع تر، انسان به اين نتيجه مي رسد كه اهل بيت بيشتر به ستايش زنان پرداخته تا مذمت، و اساس فطرت «آن را برزيبايي و لطافت استوار دانسته اند. كه ما در فصلي جداگانه به اين مطلب تحت عنوان « دوست داشتن زنان » پرداخته ايم.
از همه اين مطالب كه بگذريم، گاهي بزرگان مطلبي را بطور مطلق بيان مي كنند و در فرصت ديگري به عنوان كردن قيدي براي آن اطلاق مي پردازند . بنابر اين بايد مقيد را قيد بركلام مطلق آنان بياوريم، تا به معناي اصلي برسيم، چرا كه متشابهات با فهم محكمات امكان پذير است.
بطور مثال: امام صادق(علیه السلام) گويد:
شاوِر في اٌمٌورِكَ مِمّا الدّين مِن فيهِ خَمسٌ خِصالٍ: عَقلً وًحِلمٍ وَتًجرِبَةً وَ نٌصحٍ وَ تَقوي
در اموري كه مقتضي دين توست، مشورت با كساني كن كه از پنج خصلت برخوردار باشند. دانا و شكيبا و برخوردار از تجربه و پند و اندرز و تقوا باشند .
علي (علیه السلام) نيز مي گويد: ايّاكَ وَ مٌشاوَرَةِ النّساءِ اِلّا مَن جرِّيَت بِكَمالِ عَقلٍ
از مشورت با زنان پرهيز كنيد، مگر زناني كه كمال عقلي آنان تجربه شده است.
ببينيد اين سخن آيا نسبت به مردان نيز صادق نيست؛ چرا كه خود علي (علیه السلام) در جاي ديگر مي گويد:
اِستَشِر اَلعاقِلَ مِنَ الرِّجال
مشورت با مردان عاقل كن
و يا جمله ديگر كه :
مٌشاورَةٌ الجاهِلِ المٌشفِقِ خَطَر
مشورت انسانهاي جاهل اگر چه مشفقانه باشد، خطر است.
پس يك طرفه به قضاوت نشستن، نتيجه اي جز سياهي و تباهي در پي نخواهد داشت. بخصوص اگر نتيجه قضاوت ما، وارد شدن در حريم عظمت و زيبايي زنان باشد، كه نه تنها طر يك قشر عظيمي از جامعه را در پي دارد، بلكه اين عمل ، زشت و بجاي خود گناه بزرگي است، و عواقب و اثرات آن نيز چه در دنيا و چه در آخرت بما خواهد رسيد. آميد آن كه با وسعت نظر، به عظمتهاي دروني زنان بنگريم، تاز از لغزشهايي كه موجب قرار گرفتن در گرداب گناه است، در امان بمانيم.
سيره پيامبر نسبت به زن
طبيعي است كه در اين نوشتار، هدف بررسي يك مسأله ارزشي در نظام خلقت نسبت به زن بوده است. بنابراين اگر بنا باشد به همه مواردي كه پيرامون زن از نظر حقوق فردي و اجتماعي و روابط و مناسبات اجتماعي در جامعه و كانون خانوادگي بپردازيم، نياز به يك بررسي گسترده تري را مي طلبد ولي از آنجا كه در راستاي مسائل ارزشي، بعضي از برخوردهاي بزرگان- بخصوص در جامعه ديني ما- در سازندگي انسانها نقش موثري دارد، لذا به سيره آنان كه مويّد بحث ما مي باشد، مي پردازيم:
بطور مثال پيامبر اسلام(صلی الله علیه واله) نسبت به زن دريك حركت عاطفي كه برخاسته از نظام ارزشي اسلام است، اموري را مطرح ميفرمايند، كه ذكر آنا مورد توجه خوانندگان عزيز قرار خواهد گرفت.
پيامبر اسلام مي فرمايند:
مَن حَمَلَ طٌرفةً مِنَ التَّسٌوقِ اِلي عَيالِهِ فَليَبدَء بِالاءٌناثي قَبلَ الذٌّكور، فَاِنَّ مَن فَرَحَ اٌنثي فَكَاَنَّما بَكي مِن خَشيَة اللهِ
هر كس تحفه و سوغاتي را از بازار خريده و براي خانواده اش بياورد، بايد قبل از پسر، آن را به دختر خود هديه كند. و كسي كه زني را شاد كند، مانند اين است كه از خوف خدا گريه كرده باشد و به او اجر بزرگ داده خواهد شد.
و در جاي ديگر گويد:
مَن كانت لهٌ اٌنسي وَلَم يَهِنا وَلم يٌؤثَّر وَلَدَهٌ الذَّكَرِ عَلَيها ، ادخَلَهٌ اللهٌ تَعالي اَلجَنَّةَ
هر كس فرزند دختري داشته باشد و به او اهانت نكند، و پسر خود را بر او مقدم ندارد، خداوند او را وارد بهشت مي كند.
چرا كه اهانت به زن، اهانت به زيبايي است و بلكه اهانت به همه لطافتهاي نظام آفرينش است. پس نه تنها احترام به زيبايي با يد از نظر فطرت مورد توجه قرار گيرد، بلكه در سيره پيامبر، اصل بر احترام به ارزشها بخصوص ارزش زيبايي و لطافت است. امام صادق (علیه السلام) از قول جدش رسول الله(صلی الله علیه واله) نقل مي كند كه گويد:
اوصاني جَبرَئيلٌ بِالمَرئة حتّي ظنَنت اَنَّهٌ لا يَنبَغي طَلاقها
جبرئيل آن چنان در مورد زن به من سفارش كرد كه من گمان بردم طلاق زن جايز نيست.
ببينيد جبرئيل كه فرشته وحي است، و از لطاف و زيبايي زن آگاهي دارد، و از نقش زن در نظام ارزشي آفرينش جهان خلقت با خبر است، از طرفي ذات حق چگونه به سفارش در امور زنان مي پردازد كه پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) مي پندارد كه طلاق زنان جايز نيست. و شايد يكي از وجوه آن اين باشد كه طلاق در حقيقت شكست شيشه بلورين زيبايي زنان است، كه ذات حق شكستن اين زيبايي را جايز نميداند. حال چگونه و با چه بياني جبرئيل از جانب خدابه سفارش زنان پردازد كه پيامبر چنين مي پندارد روشن نيست، مگر اين كه به وسيله سخنان حق در قرآن به نقش تعيين كننده زن پي ببريم كه البته پيش از اين به بحث در مورد آن پرداختيم. در «تحف العقول» و « سيره ابن هشام» نقل شده كه پيامبر اسلام(صلی الله علیه واله) در آخرين لحظات زنندگي خود فرمود:
اَللهٌ، اَللهٌ فِي النساء .... قالَها حَتّي تَلَجلَجَ لِسانهٌ وَ انقَطَعَ كَلامهٌ
بر شما باد توجه به زنان و اين سفارشها ادامه يافت تا وقتي كه زبانش از حركت ايستاد و كلامش قطع گرديد.
در اينجا نيز نكته قابل توجهي وجود دارد كه اگر مسأله ديگري از نظر اهميت مورد توجه رسول خدا (صلی الله علیه واله) بود به يقين در واپسين لحظات زندگي اش به آن مي پرداخت و چنين استنباط مي شود كه پيامبر، پيامبر زيباييها و لطافتهاست. به همين دليل در آخرين لحظات حيات خويش به اين مطلب مي پردازد.
منبع:کتاب زن برترين پديده در قرآن
/س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}