زوجيت در قرآن
زوجيت در قرآن
« و من كل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين يغشي الليل النهار ان في ذلك لايات لقوم يتفكرون»[1]
« و از هر گونه ميوهاي در آن [زمين] جفت جفت قرار داد. روز را به شب پوشاند قطعا در اين [امور] براي مردمي كه تفكر ميكنند نشانههايی وجود دارد» و همين مضمون در آيه 52 سوره رحمن و 53/ طه آمده است.
« اولم يروا الي الارض كم انبتنا فيها من كل زوج كريم ان في ذلك لأية»[2]
«مگر در زمين ننگريستهاند كه چقدر در آن از هر گونه جفتهاي زيبا رويانيدهايم، قطعا در اين [هنرنمايي] عبرتي است.» و همين مضمون در سوره حج /5 ـ لقمان /10 ـ ق/7 ـ طه /53.
« سبحان الذي خلق الازواج كلها مما تنبت الارض و من انفسهم و مما لايعلمون»[3]
«پاك [خدايي] كه از آنچه زمين ميروياند و [نيز] از خودشان و از آنچه نميدانند ، همه را نر و ماده گردانيده است.»
« و من كل شيء خلقنا الزوجين لعلكم تذكرون»[4]
« و از هر چيزي دو گونه [يعني نر و ماده ] آفريديم ، اميد كه شما عبرت گيريد.»
برخي نيز به اين آيه براي اثبات زوجيت اتم (الكترون و پرتون) استناد كردهاند[5].
« و هوالذي خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ليسكن اليها»[6]
« اوست آن كسي كه شما را از نفس واحدي آفريد و جفت وي را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد».
نكات تفسيري :
گاهي قرآن سخن از زوجيت ميوهها ميگويد.
در مرتبه بعدي از زوجيت گياهان ميگويد .
در مرتبه بعدي از زوجيت چيزهايي ميگويد كه انسانها نميدانند.
در مرتبه بعدي از زوجيت همه اشياي جهان ميگويد.
2ـ هدف نهايي بيان زوجيت تذكر نشانههاي الهي و به كار انداختن انديشه ی انسان است
« ان في ذلك لآية ـ ان في لآيات لقوم يتفكرون»[7]
3ـ كلمه زوج در لغت به معناي زير ميآيد:
الف ـ در حيوانات به هر كدام از نر و مادهاي كه قرينه يكديگرند زوج ميگويند.
ب ـ در غير حيوانات به هر كدام از دو چيز قرينه همديگر (مثل يك لنگه كفش) زوج گويند .
ج ـ به هر چيزي كه مقارن ديگري باشد و مشابه آن باشد زوج گويند.
د ـ به هر چيزي كه مقارن ديگري باشد و متضاد آن باشد زوج گويند.[8]
تاريخچه :
سپس دانشمندان كشف كردند كه ماده از تراكم انرژي به صورت ذرات بينهايت ريزي كه اتم ناميده ميشود، تشكيل يافته است و پس از گذشت مدتي مسأله ی زوجيت به همه اشياء سرايت داده شد؛ چرا كه دانشمندان كشف كردند كه واحد ساختماني موجودات يعني اتم از الكترونها (با بار منفي) و پروتونها (با بار مثبت) تشكيل شده است.
ماكس پلانك فيزيكدان نامي قرن بيستم گفت:« هر جسم مادي مركب است از الكترونها و پروتونها.» [11]
هر الكترون با سرعت سرسامآوري(000/50) دور در ثانيه) به دور مركز اتم يعني پروتونها ميچرخد، البته در اتم ذرات سومي نيز يافت ميشود كه بنام نوترون خوانده ميشود و از لحاظ بار الكتريكي خنثي است.[12]
فيزيكدانان اخير در دوران اتم ذرات بنيادي ديگري بنام « كوارك» (Quark) كشف كردهاند كه ذرات تشكيل دهنده الكترون، نوترون و پروتون هستند و باعث به وجود آمدن بار الكتريكي مثبت ،منفي و خنثي در آنها ميشود.
تاكنون شش نوع كوارك شناسائي شده است كه دو نوع (D - U) در تشكيل مواد پايدار معمولي نقش مهمي دارند. كوارك U داراي بار الكتريكي كوارك D داراي بار الكتريكي است پروتون كه داراي بار مثبت است از دو كوارك U و يك كوارك D تشكيل شده است و از اين طريق حاصل بار آن مثبت ميشود.
و بر عكس يك نوترون داراي دو كوارك D و يك كوارك U بوده و بار آن خنثي است: يعني [13]
اسرار علمي :
1ـ مرحوم طبرسي حدود 9 قرن قبل در تفسير مجمعالبيان بر اساس نصوص قرآني مسأله ی زوجيت گياهان، حيوانات و حتي اشياء ديگر را مطرح ميكند و آن را ميپذيرد .
2ـ صاحب تفسير نمونه زير آيه 36 سوره يس مينويسد:
« آنچه مسلم است ازواج جمع زوج، معمولاً به دو جنس مذكر و مؤنث گفته ميشود؛ خواه در عالم حيوانات باشد يا غير آنها، سپس توسعه داده و به هر دو موجودي كه قرين يكديگر و يا حتي ضد يكديگرند، زوج اطلاق ميشود... وجود زوجيت در جهان گياهان نيز، چنانكه گفتيم در عصر نزول قرآن جز در موارد خاصي مانند درختان نخل و امثال آن ناشناخته بود و قرآن از آن پرده برداشته و در قرون اخير از طرق علمي اين مسأله ی به ثبوت رسيد كه مسأله ی زوجيت در مسأله ی عالم گياه يك مسئله عمومي و همگاني است.»[1]
و در ذيل آيه 49 سوره ذاريات نيز پس از تذكر اينكه بسياري از مفسران كلمه زوج را به معني اصناف (مثل شب و روز و ...) دانستهاند مينويسند:
«واژه ی زوج را معمولاً به دو جنس نر و ماده ميگويند؛ خواه در عالم حيوانات باشد يا گياهان و هر گاه آن را كمي توسعه دهيم تمام نيروهاي مثبت و منفي را شامل ميشود و با توجه به اينكه قرآن در آيه فوق ميگويد « من كل شيء» (از همه موجودات ) نه فقط موجودات زنده، ميتواند اشاره به اين حقيقت باشد كه تمام اشياء جهان از ذرات مثبت و منفي ساخته شده و امروز از لحاظ علمي مسلم است كه اتمها از اجزاء مختلفي تشكيل يافتهاند از جمله اجزائي كه داراي بار الکتریسیته مثبت هستند و پروتون نام دارند بنابراين الزامي نيست كه شيء را حتما به معني حيوان يا گياه تفسير كنيم و يا زوج را به معني صنف بدانيم.»[14]
3ـ در مقدمه ی كتاب اعجاز قرآن علامه طباطبائي (ره) آمده است:
هنگامي كه جهان در تاريكي جهالت به سر ميبرد قرآن در بيش از ده آيه از زوجيت گياهان بحث كرده، تصريح مينمايد كه خدا همه گياهان را جفت آفريد. [15] (رعد/3 ـ شعراء /7و ...)
4ـ يكي از نويسندگان از آيه 36 سوره يس « سبحان الذي خلق الازواج كلها مما تنبت الارض و من الانفسهم و مما لا يعلمون» استفاده ميكند كه:
« كاملاً روشن است كه اين آيه بر جفت داشتن گياهان دلالت دارد و نيز از ذيل آيه كه جفت داشتن را در مورد چيزهايي كه خبر ندارند بيان ميكند، چه بسا بتوانيم نيروي مثبت و منفي برق و نيز محيط ميكروب يا ويروسها و نيز اجزاي اتم را استفاده كنيم.»[16]
5ـ نويسنده ديگري نيز با ذكر آيات مورد بحث زوجيت گياهان و حتي زوجيت درون اتم بين الكترون و پروتون را استفاده ميكند.[17]
6ـ احمد محمد سليمان نيز در يك بحث كه به صورت سؤال و جواب تنظيم شده است زوجيت ماده را از آيه 49 سوره ذاريات بدست ميآورد.[18]
7ـ مهندس محمد علي سادات نيز پس از يك مقدمه طولاني كه ساختمان اتم را توضيح ميدهد و سابقه تاريخي اشاره به اتم را تذكر ميدهد، آيه ی 49 سوره ذاريات را متذكر شده و مينويسد:
« و لذا ميتوان « اتم» را موجودي زوج ناميده و از طريق تعميم زوجيت در دل اتمها ، نتيجه گرفت كه اساسا عالم ماده بر اساس زوجيت بنا گرديده و هيچ موجود مادي از اين قاعده كلي مستثني نيست.»[19]
8ـ يكي از نويسندگان معاصر نيز پس از طرح زوجيت ماده (Puality of matter) به آيات سوره ذاريات/49 ـ رحمن /52 ـ طه/53 ـ استناد كرده است.[20]
9- صاحب تفسير نوين نيز با ذكر آيات مورد بحث آنها را اعجاز علمي قرآن مي داند كه اشاره به زوجيت كرده است و سپس توضيحات مفصلي در اين مورد ارائه ميدهد.[21]
10ـ عبدالرزاق نوفل در مورد آيه 189 سوره اعراف:
« هوالذي خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ليسكن اليها»
« اوست آن كس كه شما را از نفس واحدي آفريده و جفت وي را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد. »
پس از آنكه مقدمهاي در مورد « وحدت خلق» ميآورد و اينكه ذرات بنيادي همه ی موجودات يكسان است ميگويد:
« اين حقيقت علمي را كه عصر جديد كشف كرده قرآن 1400 سال قبل با صراحت و وضوح بيان كرده كه همه خلق الهي از نفس واحدي بوده است.»
و سپس آيه فوق را ميآورد ميگويد:
« آيا اين [نفس واحده] پروتون و الكترون ... برق واحدي كه مثبت و منفي دارد... يعني نفس واحده نيست...»
و حتي در مورد كلمه « ليسكن اليها» ميگويد:
« سبب سكون نفس واحد همان زوج است و اين مطلبي است كه علم بيان كرده كه سكون پروتون و الكترون به خاطر اختلاف و تساوي آنها در برق است ...»[22]
11ـ طنطاوي در تفسير الجواهر بحث گستردهاي در زمينه زوجيت گياهان در زير سوره ذاريات /49 آورده است و اقسام دستهبندي گياهان و حيوانات و .... را بررسي كرده و شكلهاي آنها را آورده است كه ربطي به تفسير آيه ندارد و فقط مطالب علمي است كه به مناسبت آورده شده است .[23]
بررسي:
1ـ مطلبي را كه عبدالرزاق نوفل در مورد آيه 189 سوره اعراف نوشته است از چند جهت قابل اشكال است:
اول : آنكه كلمه «نفس» و «زوج» از نظر لغوي و اصطلاحي دلالت بر الكترون و پروتون نميكند و ايشان نيز در اين مورد قرينهاي نياوردهاند.
دوم : آنكه از نظر علمي صحيح نيست كه كسي بگويد پروتون از الكترون پديد آمده است (جعل منها زوجها) بلكه همانطور كه گذشته هر كدام از الكترون و پروتون از تعدادي كوارك U و D تشكيل شده است .
سوم : آنكه سياق آيه مورد نظر با تفسيري كه ايشان كرده تناسب ندارد چون در آيه ميخوانيم:
« هوالذي خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ليسكن اليها فلما تغشيها حملت حملاً خفيفا فمرت به فلما اثقلت دعوالله ربهما لان اتيتنا صالحا لنكونن من الشاكرين »
« اوست آن كس كه شما را از نفس واحدي آفريد و جفت وي را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد . پس چون [آدم] با او [چندي] با آن [بار سبك] گذرانيد و چون سنگين بار شد، خدا، پروردگار خود را خواندند كه اگر به ما [فرزندي] شايسته عطا كني قطعا از سپاسگزاران خواهيم بود.»
سياق آيات در مورد باردار شدن زن از مرد (حوا از آدم) و بوجود آمدن فرزند است پس نفس واحد و زوج در اول آيه در همين مورد است و مراد مرد و زن هستند نه الكترون و پروتون .
2ـ آيات ديگر (رعد/3 ـ شعراء /7 ـ يس/36) ظاهر در زوجيت همه ميوهها و گياهان است و همانطور كه گذشت اين مطلب از قرن هيجدهم كشف گرديد و قبل از آن زوجيت به جز در مواردي مثل « نخل» مشخص نبود پس اين آيات نوعي رازگويي علمي واعجاز علمي قرآن بوده است.
3ـ زوجيت عمومي همه اشياء نيز از آيه 49 سوره ذاريات به خوبي استفاده ميشود، ولي تطبيق آن بر الكترون و پروتون قطعي نيست، زيرا همانطور كه گذشت امروزه ذرات بنيادين ديگري به نام كوراكها شناخته شده كه داراي بار مثبت و منفي هستند و لذا باز هم نميتوان به طور قطعي ادعا كرد كه «زوجين» مذكور در آيه همان كوارك U و D باشد بلكه احتمالاً ميتوانند اين مطالب (الكترون ـ پروتون ـكواركها و ....9 از مصاديق « زوجين» محسوب شود. همانگونه كه ممكن است اصناف موجودات (شب و روز و ...) نيز از مصاديق آنمحسوب شود.
4ـ هر چند كه مصداق دقيق « زوجين » در آيه 49سوره ذاريات مشخص نيست، ولي بيان زوجيت عمومي در همه اشياء يكي از اشارات علمي قرآن و رازگوييهاي آن است كه در صدر اسلام كسي از آن اطلاعي نداشته است.
پس اين مطلب نيز ميتواند اعجاز علمي قرآن محسوب شود.
5- ممكن است كسي ادعا كند كه زوجيت عمومي موجودات با مسأله ی بكرزدايي (توليد مثل برخي تك سلوليها بدون نياز به جنس مخالف) منافات دارد.
اين مطالب را در بخش بعدي بررسي خواهيم كرد و بيان ميكنيم كه منافاتي بين آنها نيست.
تعارض زوجيت عمومي و بكرزايي:
« كساني كه اين آيه شريفه قرآن (آيه زوجيت) را به اين معنا گرفتهاند كه هر يك از انواع موجودات زيستي، نر و ماده دارند، يعني هيچ موجود زيستي ، اعم از حيوانات و نباتات وجود ندارند كه نر و ماده نداشته باشد، حال ممكن است كسي بگويد در زيستشناسي امروز اين را نميپذيرد ، بلكه خلاف اين را به ما ميگويد ، يعني ميگويد انواعي از موجودات زيستي وجود دارند كه نر و ماده در ميان آنها وجود ندارند.»[24]
براي روشن شدن اشكال لازم است به دو مطلب اشاره كنيم:
نخست اينكه در آيات مربوط به زوجيت ، برخي زوجيت ميوهها را بيان ميكرد (رعد/3) و برخي زوجيت گياهان را تذكر ميداد (شعراء /7) و برخي زوجيت عمومي همه موجودات را اشاره ميكرد:
«و من كل شيء خلقنا زوجين اثنين »[25]
« و از هر چيز دو گونه آفريديم»
دوم آنكه پديده بكرزايي در ميان تكياختگان (تك سلوليها) رواج دارد كه در ابتدا مناسب است اطلاعاتي در مورد اين موجودات و نحوه تكثير آنها پيدا كنيم:
تكياختگان (تكسلوليها) Protozoa به معني حيوان تكياخته است كه پستترين طبقه از سلسله حيوانات هستند كه بدن آنها تنها از يك سلول (Unicellular) ساخته شده است كه داراي هسته مشخص و كامل هستند كه بوسيله غشاء هستهاي محصور است. تاكنون بيش از سيهزار گونه آنها تشخيص داده شده است و اكثراً بطور آزاد در آب و خاك زندگي ميكنند و برخي انگلیسي هستند.
اندازه هر كدام 1 ـ 150ميكرون است و تعدادي از آنها با چشم غير مسلح قابل رؤيت است. تكثير گونههاي تك ياختگان مثل : مژگداران ـ تاژكداران و ... به سه صورت است:
الف : تكثير غير جنسي (Asexual) كه خود داراي صور مختلف است.
1ـ تقسيم دوتايي (Binary Fission) كه تك ياخته مادر از جهت طولي به دو تك ياخته دختر تقسيم ميشود و در مژك داران از عرض تقسيم ميشوند.
2ـ شيزوگوني (Schizogony) يا تكثير چندتايي ، هسته مادر مكرر به چندين هسته دختر تقسيم ميشود و سپس سيتوپلاسم تقسيم شده و اطراف هر هسته را ميگيرد.
3ـ جوانه زدن (Budding) بعد از رشد كامل سلول مقاومت غشاء سلولي در نقطهاي كم ميشود و جوانهاي تشكيل ميشود و مقداري از هسته و سيتوپلاسم مادر وارد آن ميشود و رشد ميكند تا آنكه از مادر جدا و زندگي مستقلي را شروع ميكند.
تذكر: اين سه قسم تكثير را ميتوان نوعي بكرزايي دانست.
ب : تكثير جنسي (Sexual) چند صورت است كه در مژكداران ديده ميشود.
1ـ آميختگي (Coniugdion) در اين روش دو تكياخته با يكديگر جفت شده و آنگاه محتويات هسته آنها تجديد سازمان يافته است از هم جدا ميشوند.
2ـ سنگامي (Syngamy) دو سلول جنسي نر و ماده به نام گامت با يكديگر ملحق شده و تشكيل تخم ميدهند.
3ـ اسپوروگوني (Sprogony) ابتداء در داخل اووسيست تك ياخته تعداد زيادي اسپوروزئيت (Sporozoites) بوجود ميآيد(به طور غير مستقيم چندتايي ) كه بعدا طي مراحلي سلولهاي جنسي تشكيل ميشوند كه به طريق سنگامي با يكديگر جفت ميشوند.[26]
بررسي تعارض زوجيت و بكرزايي:
پس نميتوان گفت كه معناي لغت زوج منحصر در « نر و ماده » است. از اين رو در تك ياختگان كه از طريق تقسيم سلولي دو تا ميشوند دو زوج خلق شده است، و لذا مشمول كلمه زوج هستند؛ چون از هر كدام از آنها دو چيز مقارن و مشابه پيدا ميشود.
2ـ مسأله ی زوجيت عمومي همه اشياء، همزمان بودن يا هم مكان بودن هر دو زوج ملاك نيست و لذا ممكن است دو زوج در دو مكان (مثل الكترون و پروتون كه در هسته اتم و مدار اطراف آن هستند ) و يا در دو زمان باشند.
3ـ اشكال اساسي كه باعث پيدايش پندار تعارض بين قانون زوجيت عمومي موجودات قرآن با مسأله ی بكرزائي شد اين است كه گمان كردهاند هميشه لغت زوج به معناي نر و ماده اصطلاحي است در حالي كه معناي كلمه زوج اعم است و هر دو چيز مقارن مشابه يا متضاد را شامل ميشود. پس تعارضي بين آيات قرآن در مورد قانون عمومي زوجيت و مسأله ی بكرزائي نيست.
5ـ لقاح(زايا كردن گياهان و ابرها)
هر موجود نر و ماده وقتي ثمر ميدهند كه زايا باشند و زايا شدن آنها به آميزش دو جنس است، اما آميزش هر نوعي با نوع ديگر متفاوت است. آميزش گياهان از راه گردهافشاني و آميزش ابرها بوسيله برخورد ابرهايي با بار مثبت ومنفي و آميزش حيوانات و انسان غالبا با انتقال اسپرمها با شيوه خاص است.
قرآن كريم به مسأله ی آميزش و زايا شدن ابرها و گياهان اشاره ميكند و ميفرمايد:
« و ارسلنا الرياح لواقح فانزلنا من السماء ماء فاستقينا كموه و ما أنتم له بخازنين»[29]
« و بادها را باردار كننده فرستاديم و از آسمان، آبي نازل كرديم، پس شما را بدان سيراب نموديم، و شما خزانهدار آن نيستيد.»
و در جاي ديگر قرآن به نقش بادها در شكلگيري ابرها اشاره ميكند و ميفرمايد:
« الله الذي يرسل الرياح فتيثر سحابا فيبسطه في السماء كيف يشاء و يجعله كسفافتري الودق يخرج من خلاله فاذا اصاب به من يشاء من عباده اذا هم یستبشرون »[30]
« خدا همان كسي است كه بادها را ميفرستد و ابري بر ميانگيزد و آن را در آسمان ـ هر گونه بخواهد ـ ميگستراند و انبوهش ميگرداند،پس ميبيني باران از لابلاي آن بيرون ميآيد و چون آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد ، رساند، بناگاه آنان شادماني ميكنند.»
همين مضمون در سوره فاطر/9 آمده است.
نكات تفسيري :
2ـ شايد بهترين معادل فارسي كلمه لقاح واژه « زايا» است، اين كلمه گاهي لازم است (مثل آنكه ميگويند: شتر زايا است) و گاهي متعدي است (شتر نر شتر ماده را لقاح كرد ـ زايا كرد) و در لغت به « شتر ماده» كه شير ميدهد « اللقحة » گويند.
و به بچهاي كه در شكم است ملاقيح گويند. و به مني جنس مذكر نيز «لقاح» گفته شده است.[31]
در يك جمع بندي ميتوان گفت كه لغت لقاح و لقاح به معناي نتيجه دادن و زايا بودن يا زايا كردن است . و « لواقح» جمع « لاقح» است.
تاريخچه:
الف ـ بشر از دير زمان حتي قبل از اسلام اطلاع داشت كه اگر نرينههاي گياهان را براي گردهافشاني بر سر
شاخههاي درختان ميوه به كار نبرند عملاً محصول گياهان بسيار كم ميشود مثلاً در عربستان معمول بود كه
خوشههاي نرينه خرما را براي گرده افشاني بر سر شاخههاي گلدار درختان خرما بپاشند.
اما دراواخر قرن 18 يا اوايل قرن نوزده و با پيدايش وسايل تحقيقاتي جديد از قبيل ميكروسكوپ و غيره ...و پيدايش نوابغ و دانشمندان ، كشف شد كه بدون عمل جفتگيري و انجام تلقيح درحيوانات و گياهان، توليد مثل امكان پذير نيست (مگر در برخي گياهان و حيوانات كه تكثيرشان از طريق تقسيم سلول و راههاي ديگر است.
سپس معلوم شد كه توليد مثل گياهان عموما بر اساس تلقيح ذرات خيلي ريز و ذرهبيني به نام گرده يا پولن (polin) است كه عامل انتقال اين گرده وسايل مختلف مثل حشرات و جريانهاي شديد هواست.[32]
ب :قرنها بشر اطلاعي از كيفيت دقيق نزول باران از ابرها نداشت ، ولي در سالهاي اخير پس از پيشرفتهايي كه در علم فيزيك صورت گرفت و در نتيجه رشتههاي جديدي از قبيل هواشناسي (متئرورلوژي ) تأسيس يافت به مسأله ی تلقيح ابرها پي بردند و حتي بحث از باران مصنوعي شد. و در اينجا متوجه شدند كه بادها نقش عجيبي در زايا شدن ابرها دارند يعني از طرفي باعث تشكيل قطرات باران و دانههاي برف ميشوند و از طرف ديگر در باردار شدن ابرها به الكتريسيته و تخليه اين بار نقش دارند.[33
اسرار علمي :
الف ـ مقصود لقاح گياهان است:
« ما بادها را فرستاديم كه گياهان را آبستن ميكنند، در آيه موضوع تلقيح گياهان ، به وسيله باد به روشني بيان شده است. ضمنا مسألهي نر و ماده داشتن گياهان نيز استفاده ميشود.»[34]
ملا فتح الله كاشاني (متوفي 988 ق) نيز در تفسير منهج الصادقين لقاح گياهان را به عنوان يكي از دو احتمال در معناي آيه مطرح ميكند و مينويسد:
« فرستاديم بادها را آبستنتان به ابر، يعني بردارندگان ابرها يا آبستن كنندگان درختها را به ميوه؛ چه لواقح لازم و متعددي هر دو آمده.»[35] برخي ديگر از نويسندگان نيز آيه فوق را در مورد گياهان دانسته و مينويسند:
چون گياهان و گلها براي رسيده به يكديگر هيچ گونه حركتي ندارند، بعضي از حشرات و خصوصا باد عامل اصلي اين وصال گرديده است.[36]
ايشان حتي استفاده ميكنند كه قرآن قانون ازدواج را مخصوص انسان و حيوان قرار نداده است.[37]
احمد محمد سليمان دركتاب القرآن و الطب آيه مورد بحث (حجر/22) را اشاره به لقاح گياهان دانسته است و سپس عوامل لقاح را به عوامل رئيسي (مثل حشرات) و عوامل غير رئيسي (مثل آب و انسان و ...) تقسيم ميكند . سپس نقش باد را ذكر كرده و سپس اين مطلب را اعجاز قرآن ميداند؛ چرا كه بشريت در اواخر قرن 18 يا اوايل قرن 19 به مسأله ی تلقيح پي برد. در حالي كه قرآن قرنها قبل از آن تذكر داده بود.[38]
برخي ديگر از صاحبنظران عرب بدون هيچ توضيحي آيه 22سوره حجر را حمل بر لقاح اشجار كردهاند.[39]
ب : مقصود لقاح ابرهاست :
« بادها را لقاح كننده فرستاديم؛ يعني وسيله لقاح و آبستني ابرها به باران ميشوند . پس از آسمان آب نازل كرديم، يعني باران فرستاديم.»[40]
همين معنا را مهندس بازرگان ميپذيرد و مينويسد:
« آيه دلالت بر لقاح ابرها و بارور شدن آنهاست كه در نتيجه آن لقاح،باران ميبارد...»
و در جاي ديگر مينويسند:
« اما بايد دانست تأمين دو شرط فوق (وجود بخار آب در هوا و اشباع شدن و تقطير آن در رسيدن هواي جو به حالت اشباع ، كافي براي تشكيل ابر و ريزش باران نيست، يك عمل يا شرط سوم نيز ضرورت دارد:« بارور شدن » يا عمل لقاح (Germination Stimulation) ... بخار آب ممكن است با وجود رسيدن به حالت اشباع تقطير نشود و وقتي تقطير شد، دانهها آنقدر ريز و معلق در هوا بمانند كه سقوط نكنند و باران نبارد، مگر آنكه با ذرات نامرئي نمك كه به وسيله باد از روي درياها آورده شده است، نطفههاي جذب و آماس كنندهاي تشكيل شود. يا مهمتر از آن، رطوبت هوا به دور برگههاي متبلور برف كه ارتفاعات بالاتر منعقد شده و به وسيله باد پوشيده ميشود، جمعگردد و بالاخره قطرات ريز اوليه باران در اثر اختلاط و تلاطم و تصادم بادها به هم بپيوندد تا رفته رفته درشت شده در اثر وزن نسبتا زياد خود از خلال تودههاي ابر ساقط گردد...
تخليه برق مابين تودههاي مختلف ابر كه در اثر اصطكاك با عوارض زمين واجب معلق در باد داراي الكتريستههاي مخالف ميشوند و اين تخليه، توأم با روشنائي و غرش شديد، يونيزه شدن هوا و تشكيل ازن است كه كمك فراوان به پيوستن و درست شدن و پختن قطرات مينمايد....
خلاصه آنكه تشكيل و تقويت ابر و مخصوصا نزول باران يا برف بدون عمل لقاح كه با دخالت و تحريك باد صورت ميگيرد، عملي نميشود.»[41]
سپس ايشان بقيه مفسران را تخطئه ميكند كه صراحت نداشتهاند؛ زيرا از كيفيت موضوع اطلاع نداشتهاند.[42]
احمد امين نيز مينويسد: « منظور (از آيه) همان تأثيري است كه باد در اتحاد الكتريسته مثبت و الكتريسته منفي در دو قطعه ابر و آميزش و لقاح آنها دارد. بنابراين آيه شريفه يك معجزه جاوداني است زيرا حدود هزار و سيصد و نود سال پيش، موضوعي را بيان داشته كه عصاره و نتيجه تحقيقات علمي جديد است.»[43]
استاد مكارم شيرازي نيز تفسير لقاح ابرها را براي آيه ميپذيرند و تفسير لقاح گياهان را رد ميكنند. ايشان مينويسند:
« لواقح» جمع «لاقح» به معناي بارور كننده است، در اينجا اشاره به بادهائي است كه قطعات ابر را به هم پيوند ميدهد و آنها را آماده باران ميسازد.
سپس به دليل رد تفسير لقاح گياهان ميپردازند و مينويسند:
اشاره به « نميتوان آيه فوق را اشاره به (لقاح گياهان) دانست چرا كه بعد از اين كلمه بلافاصله نازل شدن باران از آسمان (آن هم با فاء تفريح) آمده است كه نشان ميدهد تلقيح كردن بادها مقدمهاي براي نزول باران است.»
البته ايشان تذكر ميدهند كه لقاح گياهان را برخي به عنوان اعجاز علمي آيه ی فوق مطرح كردهاند.[44]
احمد عمر ابوحجر نيز آيه 22 سوره حجر را به معناي لقاح ابرها گرفتهاند و توضيحات مفصلي ميدهند.[45]
ج ـ مقصود لقاح ابرها و گياهان است:
يكي ديگر از نويسندگان با طرح دو آيه مورد بحث (حجر/22 ـ روم /47) آنها را اشاره به «بادهاي نر» كه ابرها را حركت ميدهند و در سرزمينهاي ديگر ميبرند و به باران تبديل ميشود، ميداند.
و سپس در ذيل آيات فوق ، نقشبادها در گرده افشاني گلها و كشاورزي را مطرح ميكند و آن را يكي از پيشگوئيهاي علمي قرآن ميداند.[47]
مهندس محمد علي سادات با طرح آيه 22 سوره حجر مينويسند:
« با در نظر گرفتن اطلاعات و معلوماتي كه علوم جديد تا به امروز در اختيار بشر قرار داده، به وضوح پيداست كه آيه ی مذكور با معرفي باد به عنوان وسيله ی تلقيح در حالت كلي، پرده از روي دو راز بزرگ عالم خلقت (تلقيح گياهان ـ تلقيح ابرها) برداشته و قرنها قبل از اينكه بشر به اتكاء علم و دانش خود پي به وجود آنها برد، آنها را براي بشر تعليم فرموده. يكي از اين دو اصل مسلم علمي همانا نقش اصلي و اساسي باد در تلقيح نباتات ميباشد و اما اصل ديگر موضوع تلقيح ابرها ميباشد.»[48]
سپس ايشان با رد انحصار معناي آيه به تلقيح گياهان بخاطر حرف « فاء » « فانزلنا من السماء ماءً » مينويسد:
« با اندك تعمقي در متن آيه و مقايسه آن با ساير آيات مشابه به وضوح پيداست كه قسمت اول آيه حالت كلي داشته و حالت حصر و انحصاري در بين نيست. به عنوان مثال شواهدي از خود قرآن نقل ميشود:
«و هوا الذي انزل من السماء ماء فاخرجنا به نبات كل شيء » [49]
« و او كسي است كه آب را از آسمان فرو فرستاد و سپس بيرون آورديم به سبب آب هر گياه و روئيدني را ...»
و همينطور آيه 57 سوره اعراف ميفرمايد:
« فانزلنا به الماء فاخرجنا به من كل الثمرات »
« و به وسيله آن آب را فرو فرستاديم ، سپس به وسيله آن آب ، بيرون آورديم از زمين تمام ثمرات را »
در هر كدام از آيات مذكور تنها به يك فونكسيون آب و صرفا به يكي از نتايج و اثرات نزول آن كه روئيدن نباتات باشد، اشاره گرديده است. در صورتي كه ميدانيم نتايج حاصله از نزول آب تنها به اين يك مورد خلاصه نميگردد(در حالي كه هر دو مورد حرف « ف» به اول «اخرجنا» اضافه شده است.)
پس اگر در آيه شريفه مورد بحث نزول آب از آسمان را تنها يكي از نتايج عمل تلقيح بوسيله باد بدانيم، نه تنها تناسب با مورد خواهد داشت. بلكه در غير اين صورت انحصار بيجائي از پيش خود بر آيه تحميل كردهايم.»[50]
بررسي:
1ـ كلمه «لواقح» در آيه «و ارسلنا الرياح لواقح»[51] ميتواند به چهار معنا تصور شود:
الف : و بادها را زايا و آبستن (حامل ابر) فرستاديم.
ب : و بادها را زايا و آبستن (گرده گياهان) فرستاديم.
ج : و بادها را زايا كننده و آبستن كننده (ابرها) فرستاديم.
د: و بادها را زايا كننده و آبستن كننده (گياهان)فرستاديم.
از آنجا كه لواقح در آيه به صورت مطلق آمده و مشخص نشده كه لازم يا متعدي است، در صورت متعدي بودن، متعلق آن ابرها يا گياهان است؛ پس نميتوانيم هيچكدام از چهار احتمال را از آيه نفي كنيم.
بلي در ادامه ميفرمايد «فانزلنا من السماء ماءً »[52] و تفريح و نتيجهگيري نزول باران از آسمان بدنبال فرستادن ابرها ميتواند قرينه باشد كه مراد آيه احتمال « الف يا ج» است. (حامل ابر بودن يا زايا كردن ابرها).
ولي از طرف ديگر ميتوان گفت كه صدر آيه يك مطلب كلي را ميگويد (لقاح بادها) اعم از لقاح ابرها يا گياهان و در دنباله آيه يكي از نتايج اين لقاح را تذكر ميدهد و يا مصداق اكبر آيه را تذكر ميدهد و يا مصداقي از آیه را متذكر ميشود كه بشر از آن اطلاع نداشته و اعجاز قرآن را اثبات ميكند.
همانطور كه گذشت اين مطلب در برخي از آيات ديگر قرآن مشابه دارد. مثل : « و هو الذي انزل من السماء ماءً فاخرجنا به نبات كل شيء»[53] پس انحصار آيه در لقاح ابرها (ديدگاه دوم) يا لقاح گياهان (ديدگاه اول) دليل قاطعي ندارد و معناي آيه اعم است.
2ـ «لقاح» در آيه مورد بحث ميتواند چيزي فراتر از لقاح ابرها و گياهان باشد و لقاح ابرها و گياهان دو مصداق براي لقاح باد است . ممكن است در آينده با پيشرفت علمي بشر تأثيرات ابرها در موارد ديگري نيز اثبات شود.
3ـ اشاره علمي قرآن به لقاح ابرها در آيه 22 سوره حجر ميتواند نوعي اعجاز علمي قرآن بشمار آيد؛ چرا كه اين مطلب تا سالهاي اخير براي بشر روشن نشده بود، اما اشاره قرآن به لقاح گياهان هر چند كه مطلب شگفتآوري است، اما اعجاز علمي قرآن به شمار نمي آيد؛ چرا كه انسانها حتي قبل از اسلام به صورت اجمالي از تأثير گردهافشاني برخي گياهان اطلاع داشتند.
پي نوشت :
[1] رعد/3.
[2] شعراء /7
[3] يس/36.
[4] ذاريات /49.
[5] عبدالرزاق نوفل،القرآن و العلم الحديث، ص 156 ـ 157 استدلال ايشان در ادامه ميآيد.
[6] اعراف/189.
[7] شعراء/ 7 ، رعد/3.
[8] ر.ك: مفردات راغب اصفهاني، ماده زوج.
[9] ر.ك: پييرروسو، تاريخ علوم، ص 354 و 408 به بعد، ترجمه حسن صفاري، و نيز گودرز نجفي، مطالب شگفتانگيز قرآن، ص 57 و نيز تفسير نمونه، ج 18، ص 377 ـ 378.
[10] ذكر الله احمدي، ارمغان روشنفكران،ص 73 و م. حقيقي ، فروغ دانشجديد در قرآن و حديث، ج 2، ص 22 و نيز گودرز نجفي، مطالب شگفتانگيز قرآن، ص 57.
[11] ماكس پلانك ، تصوير جهان در فيزيك جديد، ص 95، ترجمه مرتضي صابر.
[12] ر.ك: مهندس محمد علي سادات،زنده جاويد و اعجاز قرآن، ص 40/42.
[13] ر.ك : دكتر اوبلاكر ، فيزيك نوين،ص 34 ـ 35، ترجمه بهروز بيضاوي.
[14] تفسير نمونه، ج 22، ص 376.
[15] علامه طباطبائي ، اعجاز قرآن، ص 15، ويراسته عليرضا ميرزا محمد.
[16] عباسعلي سرافرازي ، رابطه علم و دين ، ص 35 ـ 36.
[17] گودرز نجفي، مطالب شگفتانگيز قرآن، ص 57 ـ60.
[18] احمد محمد سليمان ،القرآن و الطب، ص 27 ـ 28، (1981 م)طبع خامس ـ دارالعوده ،بيروت.
[19] مهندس محمد علي سادات، زنده جاويد و اعجاز جاويدان، ص 39 ـ 43.
[20] ر.ك: لطيف راشدي، نگرشي به علوم طبيعي در قرآن، ص 24.
[21] محمد تقي شريعتي ،تفسير نوين، ص 11.
[22] ر.ك: عبدالرزاق نوفل ،القرآن و العلم الحديث ،ص 154 ـ 157.
[23] طنطاوي جوهري، الجواهر في تفسيرالقرآن، ج 12، ص 170 ـ201،دارالفكر .
[24] استاد مصطفي ملكيان، فصلنامه مصباح، ش 10، ص 66(البته ايشان اضافه ميكند كه هر دو طرف اين قضيه را بنابر فرض ميگويد.)
[25] ذاريات /49.
[26] دكتر هرمز داورمزدي،انگل شناسي پزشكي، ص 37 ـ 46، چاپ چهارم، جهاد دانشگاهي ،1372 ش.
[27] ر.ك : مفردات راغب، ماده زوج.
[28] تفسير نمونه،ج 18، ص 377 ـ 378 و ج 22،ص 376.
[29] حجر/22.
[30] روم/48.
[31] ر.ك: مفردات راغب،ماده لقح.
[32] ر.ك:احمد محمد سليمان،القرآن و الطب، ص 23 ـ 26 و نيز مهندس محمد علي سادات ، زنده جاويد و اعجاز جاويدان، ص 31 به بعد.
[33] ر.ك: مهندس مهدي بازرگان ، باد و باران در قرآن،ص 59 و نيز سادات ،زنده جاويد و اعجاز قرآن، ص 35 به بعد.
[34] عباسعلي سرفرازي، رابطه علم و دين ،ص 36.
[35] منهج الصادقين،ج 5، ص 158،چاپ كتابفروشي اسلاميه ،1346 ق.
[36] عبدالكريم هاشمينژاد، رهبران راستين، ص 259 و 263 و م. حقيقي، فروغ دانش جديد در قرآن و حديث،ج 2، 23.
[37] ر.ك: آيتالله خويي ، مرزهاي اعجاز، ص 118 ترجمه استاد جعفر سبحاني .
[38] برگرفته از احمد محمد سليمان، القرآن و الطب ، ص 24 ـ 26 دارالعوة ،بيروت.
[39] الشيخ خالد عبدالرحمن العك،الفرقان و القرآن، ص 511.
[40] مجمع البيان،ج 3،ص 334، مطبعةالعرفان ،بيروت.
[41] ايجاد باران مصنوعي مانند تلقيح مصنوعي حيوانات است به اين ترتيب كه در هواي صاف يا با قطعات متفرق ابر كه گرم و مرطوب و آماده براي ابر شدن بوده ولي در حال تأخير تعادل باشد گرد يخ متبلور (انيدريد كربنيك) يا بعضي املاح سرد و جاذب الرطوبةيا غبار آب بوسيله هواپيما ميباشد.
[42] ر.ك: باد و باران در قرآن، ص 59 و 126.
[43] احمد امين،راه تكامل ، ص 57.
[44] تفسير نمونه،ج 11،ص 61 و نيز قرآن آخرين پيامبر، ص 197.
[45] ر.ك: احمد ابوحجر،التفسير العلمي للميزان، ص 461 ـ 463.
[46] گودرز نجفي، مطالب شگفتانگيز قرآن، ص 62.
[47] ر.ك: مصطفي زماني، پيشگوئيهاي علمي قرآن، ص 91 ـ 93.
[48] زنده جاويد و اعجاز جاويدان،مهندس محمد علي سادات،ص 35 ـ 36 با تلخيص.
[49] انعام /29.
[50] همان،ص 39.
[51] حجر/22.
[52] حجر/ 22.
[53] انعام /29و مشابه آن اعراف /57. (پس از فاء در «فاخرجنا» يكي از ثمرات باران بيان شده يعني روئيدن گياهان، ولي ثمرات باران منحصر در اين مورد نيست.)
/س
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}