علويان و انديشه هاي شيعي در اندلس
علويان و انديشه هاي شيعي در اندلس
مقدمه
اندلس ، امروزه بزرگترين استان اسپانيا به شمار ميآيد و به لحاظ تقسيمات كشوري، شامل هشت شهرستان: المريه ، قادش ، قرطبه ، غرناطه ، ولبه ، جيان ، مالقه و اشبيليه است. اين سرزمين ، همانند ساير نواحي تحت نفوذ اسلام، از قرون نخستين اسلامي مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و سرانجام در اواخر قرن اول هجري (92ق) اسلام وارد اندلس شد و حكومت رودريك ، آخرين پادشاه سلسلة گوت ، به پايان رسيد.
هم زمان با ورود اسلام به اين سرزمين، اوضاع عمومي كشور بسيار نابسامان و اساس زندگي اجتماعي بر نظام طبقاتي استوار بود و مردم به طبقات اعيان و اشراف، بردگان ، كشاورزان و اقليتهاي مذهبي تقسيم ميشدند ، به همين سبب ، گذشته از مشكلات مهمي ، هم چون سنگيني انواع مالياتها بر تودة مردم ؛ نبود آزادي و مساوات، گسترش تبعيض، بردگي، جهل و فقر ، مسيحيت، آيين رسمي كشور بود و اقليتهاي ديني ديگر حق اظهار عقيده و انجام دادن مراسم مذهبي را نداشتند. آنها گاهي مجبور بودند از عقايد و مردم خويش دست كشيده به آيين رسمي كشور درآيند و گرنه به بردگي مسيحيان در ميآمدند.
با اين حال، آن گاه كه اين سرزمين به تصرف مسلمانان درآمد و حكومت اسلامي در آن تشكيل يافت، وضع اين كشور دگرگون شد و نظام طبقاتي از بين رفت؛ يهوديان، مسيحيان و مسلمانان در كنار هم برادرانه زندگي ميكردند و اقليتهاي مذهبي در اظهار عقيده و اجراي مراسم خويش آزاد بودند. ميتوان گفت كه هفت قرن حضور اعراب در اندلس ، غناي تمدن عمومي بشري را در آن جا به طور گسترده، به همراه داشت؛ زيرا در حقيقت، تجديد حيات علوم و فرهنگ در اروپا در قرن پانزدهم ميلادي تا حد زيادي مرهون حضور مسلمانان در اندلس بود.
عليرغم رشد انديشههاي مختلف علمي و ديني در اندلس (در دورة اسلامي)، به سبب وجود عوامل ديگر، راه براي توسعه و تثبيت انديشههاي علوي در آن سرزمين هموار نگرديد. از اين رو، مقاله حاضر در صدد است تا به اختصار تكاپوي علويان و انديشههاي شيعي را از ابتداي ورود اسلام به اندلس تا تاسيس دولت بني حمود (نيمه اول قرن پنجم هجري ) بررسي كند و در اين خصوص، علاوه بر زمينههاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي، موانع و مشكلات ظهور عقايد شيعه را در سرزمين اندلس ارزيابي نمايد.
پيشينة حضور علويان و افكار شيعي در اندلس
از سوي ديگر، منابع و اسناد تاريخي و جغرافيايي، حاكي از حضور سياسي و اجتماعي نسبي علويان و به تبع آن انديشههاي علوي، در اين دوران، در اندلس است ؛ چنان چه ابن قوطيه (د: 368 ه)، مورخ نامدار اندلسي و معاصر با امويان اندلس ، از قيام مردمي منسوب به امام علي (ع) و يا حضرت فاطمه (س) ، در حواريون ، واقع در نزديكي جيان، بر ضد عبدالرحمن بن معاويه (172ـ132ه)، گزارش ميدهد.[4] در نقلهاي ابن اثير (د: 630 ه)، و ابن خلدون (د: 808 ه) هم دربارة اين قيام آمده است كه در حدود سال 151 ه، مردي به نام شقنا، در دوره خلافت عبدالرحمن داخل ، در شنت بريه ، پس از گردآوري گروه كثيري از بربران مكناسه ، قيام كرد. او كه عبدالله بن محمد (شقنا بن عبدالواحد) نام داشت و كودكان را تعليم ميداد، نام مادرش فاطمه بود و ابتدا خود را از فرزندان حضرت فاطمه(س) و سپس از فرزندان امام حسين شهيد (ع) معرفي كرد. عبدالله عاقبت پس از كشتن سليمان بن عثمان بن مروان بن ابان بن عثمان بن عفان و جمع كثيري از امويان و نيز سلطه بر برخي مناطق شرق اندلس، در سال 161ه، به دست دو تن از ياران خود كشته شد.[5]
هم چنين بايد گفت كه در اين دوران، جريانهاي سياسي، مذهبي و اجتماعي ديگري در اندلس فعاليت ميكردند كه شايد به سبب محدوديتهاي سياسي و مذهبي حاكم بر اندلس ، در منابع تاريخي بازتاب نيافته يا در صورت انعكاس، موضوع تحت تأثير عوامل مختلف، عنوانهاي ديگري پيدا كرده است و بعيد نيست كه برخي از اين جريانها از علويان نشأت گرفته باشد؛ از جمله شورش عدهاي با كيش شبيه به خوارج در زمان حكم (206 ـ 180ه) در جزيره است كه ابن قوطيه آنان را عدهاي خارجي ناميده است.[6]
بنابراين، گذشته از آثار حضور علويان و افكار علوي ياد شده در اندلس ، از ابتداي ورود اسلام به آن سرزمين، بايد اذعان كرد كه با آغاز تزلزل سياسي در خلافت عباسي و تاسيس دولتهاي علوي ، هم چون فاطميان (567 ـ 297 ه) در شمال افريقا، شام و حجاز؛ حمدانيان (394 ـ 317 ه) در موصل ، حلب ، عواصم و دمشق؛ و آل بويه (447ـ320ه) در عراق و ايران و نيز برخورداري شيعيان از كثرت جمعيتي در مصر، مراكش و الجزيره، در اين دوران، مذهب تشيع وارد آندلس شد.[7]
نفوذ انديشههاي شيعي به اندلس و واكنش حكمرانان
از ديگر چهرههاي معروف شيعي اندلس در اين ايام كه حكمرانان اموي به اتهامهاي مختلف وي را تحت تعقيب قرار دادند، ابوالقاسم محمد بن هاني ازدي مهلبي اندلسي (361ـ326ه) است.[9] اين شاعر بلند آوازة شيعي كه در اشبيليه متولد شد و ديواني كبير داشت، به فسق، شراب خواري، كفر و زندقه و نيز گرايش به فيلسوفان يوناني، متهم گرديد؛ از اين رو، از اندلس گريخت و به المعز ، خليفة فاطمي، (حك: 365 ـ 341 ه) پناه برد و در نزد خليفه نيكيها ديد. وي در خدمت آنان بود تا اين كه سرانجام در شهر برقه ، به دست مخالفانش به قتل رسيد.[10]
علاوه بر فضاي سياسي و مذهبي حاكم بر اندلس در خصوص علويان و انديشههاي شيعي كه به برخي از آنها اشاره شد، جايگاه ويژه تقابل با دولتهاي علوي در خارج از اندلس، به ويژه در دولتهاي همسايه با حكمرانان اموي اندلس، هم چون ادريسيان، (312 ـ 172 ه) و فاطميان (567 ـ 297 ه) در سياست خارجي دولت امويان اندلس نيز نشان دهندة خفقان سياسي و مذهبي حاكم بر قلمرو حكومتي امويان اندلس ، در اين ايام است.[11]؛ چنانكه پس از تاسيس نخستين دولت شيعي از سوي ادريسيان در سال 172ه در مغرب تا انقراض اين دولت در سال 312 ه، دولت اموي اندلس، حكمرانان ادريسي را تحت فشار قرار ميدادند و سرانجام در اثر ضربتهايي كه يكي از سرداران حكم دوم، خليفه قرطبي، (366 ـ 350 ه)، به آنها زد، از پاي در آمدند.[12]؛ زيرا گذشته از تاثيرات فكري ادريسيان علوي بر اندلس، قبيلههايي از بربرهاي ساكن در اندلس، از ابتداي تاسيس دولت شيعي ادريسي با ادريس بن بن عبدالله، موسس اين دولت بيعت كرده بودند.[13]
امير ادريسيان در عهد عبدالرحمن الناصر ، حسن بن كنون (قنون) نام داشت و قنون قاسم بن محمد بن قاسم بن ادريس بن ادريس بن عبدالله بن حسن بن حسن ابن علي بن ابي طالب[14] بود. حسن همان كسي است كه مقدر بود كه دولت ادريسيان در مغرب در عهد او به پايان رسد. حسن بن كنون، با عبيديان بيعت كرده بود و چون جوهر صقلي بر مغرب غلبه يافت، حسن به نام ايشان دعوت كرد و در اين هنگام پيمان خود را با عبدالرحمن الناصر نقض كرد و هنگامي كه در اواخر سال 349 ه جوهر به افريقيه بازگشت، حسن بار ديگر به فرمان امويان اندلس درآمد. با مرگ عبدالرحمن الناصر، حسن فرمانبرداري خود را از پسرش حكم المستنصر كه در سال 350 ه به قدرت رسيده بود، اعلام نمود، ولي اين عمل چيزي جز ريا نبود؛ زيرا ادريسيان، با بنياميه دشمن و همواره به دنبال فرصتي براي خروج از خلافت ايشان بودند. سرانجام حسن در حدود سال 362ه با سپاه حكم درگير شد و آنان را در مغرب شكست داد. هم چنين هنگامي كه در اواخر سال 363ه، غالب از دريا عبور کرد و به اندلس بازگشت و حسن ابن كنون و ياران او از زعماي ادريسيان و زن و فرزند حسن نيز با او بودند، در قرطبه از او استقبال شاياني به عمل آمد و ادريسيان در خانههايي از پيش آماده شده، جا گرفتند، و لكن حكم در سال 365 ه، حسن و قبيلهاش را از قرطبه روانه مصر كرد. آنان تا سال 373 ه تحت حمايت العزيز بالله فاطمي در آن جا ماندند. [15]
مقابله با دولت فاطميان شيعي (567 ـ 297 ه)، در مغرب و مصر ، از ديگر سياستهاي مهم و ثابت امويان اندلس بود؛ زيرا فاطميان از رقيبان اصلي عباسيان در بغداد و امويان اندلس به شمار ميآمدند و تأسيس خلافت شيعي فاطمي در شمال آفريقا، نه تنها وحدت خلافت عباسي را از بين برد، بلكه اين امر وضعيتي جديد و خطير براي دولت اسلام در اسپانيا پديد آورد؛ اين دولت علاوه بر قطع ارتباط مردم سني مذهب اندلس با اهل تسنن مناطق شرقي، با فعاليتهاي مبلغان شيعي، اعتقادات ديني مردم اندلس را تهديد ميكرد. آن چه بيش از هر چيز وحشت حكومت اموي قرطبه را برانگيخت اين بود كه نخستين داعيان و مبلغان شيعه كه خلفاي فاطمي، آنان را در لباس تاجر، عالم و جهانگرد به اندلس اعزام كرده بودند ، در فعاليتهاي تبليغي خود به موفقيتهايي دست يافته بودند.[16]
بر همين اساس، تجلي دولت فاطمي، به مثابه مبلّغ و مروّج مذهب اسماعيلي؛ گسترش نفوذ سياسي و مذهبي فاطميان در سراسر غرب اسلامي، از جمله اندلس؛ گريزان بودن اهل سنت، به ويژه پيروان فقه مالكي اندلس از پذيرش افكار جديد، خاصه شيعه؛ و بالاخره اختلافات مذهبي و دشمني ديرينه و ريشهدار منبعث از روزگار امويان شام و حتي پيش از آن، حاكمان اندلس را از علويان جدا ميكرد.[17] شايد بتوان گفت كه سوداي فاطميان علوي براي گسترش عقيدة اسماعيلي در سراسر جهان اسلام كه در قصيده ابن هاني ، شاعر مداح معز فاطمي، آشكارا بدان اشاره شده است، بيش از ساير عوامل باعث گرديد تا امويان اندلس ، حذف دولت فاطميان را در سر لوحة برنامههاي سياسي خويش قرار دهند. در اين خصوص، امويان اندلس با تحريك برخي از قبايل بربر شمال آفريقا، سرانجام بر بخشي از قلمرو فاطميان دست يافتند و اين دولت شيعي را در آستانة سقوط قرار دادند.[18]
با توجه به آن چه گذشت، فضاي سياسي حاكم بر اندلس بر ضد علويان و انديشههاي شيعي بود و به جز برخي دورههاي تاريخي، خاصه استقرار دولتهاي علوي و يا منسوب به علويان ، هم چون بني حمود (449 ـ 407 ه) و موحدون (668 ـ 541 ه)، در نقاط مختلف اندلس، زمينهاي براي رشد و ظهور انديشههاي شيعي در اروپا فراهم نشد؛ چرا كه امويان اندلس به روند برخوردهاي شديد خود با افكار علوي، چه در داخل و چه در خارج از آن، در دورههاي بعد ادامه دادند و دولتهايي مثل مرابطين (541 ـ 448 ه)، كه مروّج مذهب و فقه مالكي بودند، حتي تاسيس مدارس خصوصي را ممنوع كردند و براساس مسلك اشعري ، بر ضرورت بيعت با خلافت عباسي اعتقاد راسخ داشتند. و اين امر، امكان ايجاد يك فضاي مناسب به نفع علويان و افكار شيعي در مغرب و اندلس را براي هميشه منتفي ساخت[19] و متفكران و فعالان علوي در اندلس بيش از پيش تحت تعقيب قرار گرفتند؛ چنان چه ابن الابار، محمد بن ابي بكر قضاعي (658 ـ 595 ه)، مولف شهير شيعي و صاحب تاليفاتي، چون معدن اللجين في مراثي الحسين(ع)، الحله السيراء و در السمط في اخبار السبط كه با نثر مسجع، واقعه كربلا را به خوبي بيان كرده است، پس از سقوط بلنسيه ، راهي تونس شد و سرانجام به اتهام شيعه بودن و مخالفت با سلطان محمد اول حفصي، در سال 658ه، به دستور سلطان به قتل رسيد و آثار مكتوب او به آتش كشيده شد.[20]
با توجه به آن چه گذشت، شيوههاي مختلفي كه براي مقابله با هواداران علويان در اندلس انتخاب شد، همان راههايي بود كه در ساير سرزمينهاي اسلامي در پيش گرفته شده بود؛ و همان طوري كه پيش از اين به بخشي از آنها اشاره شد، انكار و ابطال انساب، شرابخواري، فسق، كفر، زندقه، خارجي بودن و انكار حقايق شيعه و انتساب به يهوديت و مسيحيت، از جمله اتهامهاي اصلي علويان ، در داخل قلمرو حكومتي امويان اندلس به شمار آمد. جالب توجه اين كه گاهي علاوه بر حكومتگران، نسبت دادن اين اتهامها از سوي دانشمندان معاصر با امويان اندلس نيز به علويان، جايز بود؛ چنان كه عبدالله بن محمد، كه بر ضد عبدالرحمن داخل اموي در اندلس قيام كرد، در منابع تاريخي اهل سنت، شقنا، يعني قليل و فرومايه، مشهور شده است و ابن خلدون او را مدعي انتساب به فرزندان حسين شهيد، قلمداد نموده است.[21] مهمتر اين كه ابن حزم اندلسي (د: 456 ه) چند سال پس از سقوط دولت علوي بني حمود در اندلس، در كتاب الفصل في الملل و النحل با بستن دروغها و تهمتهاي فراوان و انكار حقايق دربارة شيعه، دشمني و عناد خويش را به اهل بيت پيامبر(ص) و شيعيان ابراز كرده و شيعه را از دايره مسلمانان خارج و حكم يهودي بر آنها جاري كرده است.[22]
ميتوان گفت كه در خصوص ايراد اتهامها به علويان ، شايد فاطميان بيش از ديگران مورد توجه مخالفان علويان قرار گرفتهاند و با توجه به رسميت يافتن برخي از شعارهاي شيعي ، هم چون صدور دستور گفتن «حي علي خيرالعمل» در اذان؛ برگزاري مراسم عاشورا و غدير خم به صورت دسته جمعي؛ و انتخاب وجه تسميه دولت و نامگذاري مسجد الازهر به نام دختر پيام (ص) وجده خلفاي فاطمي، يعني حضرت فاطمه زهرا(س) به ويژه در زمان المعز فاطمي، انكار انتساب آنان به حضرت فاطمه(س) و علويان يكي از برنامههاي جدي مخالفان فاطميان در سراسر قلمرو اسلامي به شمار ميآمد. علاوه بر تلاشهاي پيروان اهل سنت در اين خصوص كه به پارهاي از آنها اشاره شد، گاهي از سوي ساير گروههاي شيعي و دولتهاي علوي نيز، اقدامات مشابهي برضد علويان ديگر، به ويژه فاطميان، صورت ميگرفت؛ چنان كه دولت علوي آل بويه، با رد دعوت فاطميان براي مقابله با دولت سني مذهب غزنوي (518 ـ 351ه)، در نسب فاطميان نيز ترديد كردند و در ايام حكومت عضدالدوله (372 ـ 338ه)، به سبب احساس خطر از سوي فاطميان، انجمني از علويان ، مامور ابطال نسب فاطميان گرديد و اين امر باعث ايجاد شكاف سياسي بين اين دو دولت علوي شد.[23] همچنين به سبب حاكميت عداوت و تقابل بين حكمرانان اندلس و فاطميان و به تبع آن به كارگيري شيوههاي مختلف بر ضد همديگر، جنگ سرد و نيز اعزام جاسوس به سرزمينهاي طرفين، در اين دوران، رواج داشته است. به همين سبب، برخي از مورخان اندلس در اين عصر، هم چون ابن حوقل و ابن هارون بغدادي، متهم به جاسوسي براي دولت فاطميان شده اند. اين حساسيتها، سرانجام موجب شد كه عبدالرحمن ناصر در سال 316ه، خلافت در اندلس را مبارزه طلبي با دولت فاطمي بداند و قبايل مختلف مغرب را بر ضد فاطميان تحريك كند.[24]
بايد توجه داشت كه اين گونه اقدامات تعصب آميز بر ضد دولتهاي شيعي ياد شده، در آثار معاصر نيز به چشم ميخورد؛ چنان كه مولف كتاب دولت ايوبيان قيام گروهي بر ضد ايوبيان (648 ـ 567 ه) سني مذهب به رهبري عماره يمني، شاعر مداح فاطميان، براي برگرداندن حكومت فاطمي به مصر را توطئه عماره يمني ناميده است.[25] نويسنده كتاب دولت امويان اندلس نيز تشيع ادريسيان را كه بدون شك نيز مؤسس نخستين دولت شيعي در جهان اسلام بودند، انكار كرده است.[26]
بنابراين، اين حساسيتها و به تبع آن فضاي تنگ سياسي و مذهبي در اندلس نه تنها براي علويان ايجاد شد، بلكه رشد و تقويت هر گونه روح نقادي در مباحث علمي هم با موانع جدي مواجه گرديد و متفكران غير شيعي هم در ابراز عقايد خويش در تنگنا قرار گرفتند. اصول حاكم بر تاريخ نگاري اندلس ، خود تا حدودي نشان دهندة حاكميت فضاي بستة آن ديار در دورة اسلامي است؛ به طوري كه از ويژگيهاي برجستة آن تاريخ نگاري، نادر بودن روح انتقاد در آن است كه به جز ابن حزم و ابن حيان (د: 469 ه) و قاضي ساعد اندلسي (د: 462 ه)، تحليلي از اوضاع مختلف اين سرزمين در دورههاي اسلامي به عمل نيامده است و مورخان ياد شده و ديگران هم كه درصدد تحليل اوضاع سياسي و مذهبي اندلس بر آمدهاند، همچون ابن حزم، گاهي گرفتار تعصبات مذهبي يا موانع ديگر شدهاند.[27]
هم چنين از چهرههاي علمي، فرهنگي و مذهبي اندلس كه دراين دوران در تنگنا قرار گرفتند، احمد بن زيدون مخزومي اندلسي (464 ـ 394 ه)، از شعراي معروف اين عصر و پسرش ، ابوبكر را ميتوان نام برد؛ احمد، سرانجام در سال 441 ه از قرطبه، مركز خلافت اموي اندلس، فرار كرد و به معتضد عبادي در اشبيليه پناه برد و ابوبكر در سال 484ه، پس از فتح قرطبه به دست يوسف بن تاشفين (500 ـ 479 ه) ، موسس دولت مرابطين، به هلاكت رسيد.[28] يوسف بن عبدالله بن عبدالبر قرطبي اندلسي (463 ـ 368 ه)، صاحب الاستيعاب في معرفة الاصحاب، نيز به دنبال پريشانيها و محنتهايي كه در قرطبه پيش آمد، جلاي وطن را ترجيح داد. گويند: او ابتدا بر مذهب ظاهريه بود و پس از آن به مذهب مالكي با گرايش به فقه شافعي در احكام درآمد. [29] فرد ديگر، محمد بن سليمان بن حناط رعيني قرطبي ، شاعر مقيم قرطبه است كه پس از متهم شدن در دينش، از قرطبه متواري شد و پس از ورود به جزيره، مورد حمايت قاسم بن حمود (414 ـ 408 ه) قرار گرفت و عاقبت به همراه قاسم در سال 437 ه در جزيره كشته شد. [30] از دانشمندان ديگر اين عصر كه حكمرانان اندلس از او در هراس بودند، محمد بن عمار اندلسي شلبي (477ـ422 ه) است. ابن خلكان درباره اين شاعر اندلسي مينويسد: «... و كانت ملوك الاندلس تخاف من ابن عمار المذكور لبداءه لسانه و براعه احسانه ...». ابن عمار نيز در سال 477 ه، به دست معتمد بن عباد به قتل رسيد.[31]
پي نوشت :
*. دكتري تاريخ و تمدن ملل اسلامي.
1. جزيره الاندلس در عالم اسلام تا اواخر قرون وسطي به تمام شبه جزيره ايبري (يعني اسپانيا و پرتغال كنوني) اطلاق ميشد و نيز نويسندگان عرب نام اندلس را به اسپانياي تحت حكومت اسلامي، قطع نظر از وسعت آن اطلاق ميكردند: غلام حسين مصاحب، دايره المعارف فارسي، (تهران، اميركبير، 1381)، ذيل مدخل «اندلس».
2. عبدالله ناصري طاهري، فاطميان در مصر، (قم، حوزه و دانشگاه، 1379 ش)، ص 70؛ محمد ابراهيم آيتي، آندلس يا تاريخ حكومت مسلمين در اروپا، (تهران، دانشگاه تهران، 1376 ش)، ص 31.
3. نورالدين آل علي، اسلام در غرب، (دانشگاه تهران، 1370 ش) ص 286.
4. ابوبكر محمد بن عمر ابن قوطيه، تاريخ فتح اندلس، ترجمه حميدرضا شيخي، (مشهد، آستان قدس رضوي، 1378 ش)، ص 54 ، 70، 78.
5. ابن خلدون، تاريخ ابن خلدون، ترجمه عبدالحميد آيتي، (تهران، مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1366 ش)، ج 3، ص 177؛ ابن اثير، الكامل في التاريخ، (بيروت، داربيروت، 1402 ق)، ج 5، ص 605.
6. ابن قوطيه، پيشين، ص 70.
7. سيد محسن الامين، اعيان الشيعه، ترجمه كمال موسوي، (قم. الاسلاميه، 1345 ش)، ج 1، ص 42.
8. فيليپ حتي، تاريخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، (تهران، آگاه، 1380 ش) ص 666؛ محمدرضا پاك، «انديشه كلامي و فلسفي در مغرب و ...»، (www. Shareh. Com)
9. بي. ام. ان. هولت، تاريخ اسلام (كمبريج)، ترجمه احمد آرام، (تهران، اميركبير، 1377 ش)، ص 257.
10. محمد بن احمد الذهبي، سيراعلام النبلاء، ( بيروت، مؤسسه الرساله، 1413 ق)، ج 16، ص 132 ـ 133؛ آل علي، پيشين، ص 286؛ مصاحب، پيشين، ج 1، ص 23.
11. عبدالله ناصري طاهري، تاريخ سياسي و اجتماعي شمال آفريقا، (تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات، 1375 ش)، ص 263.
12. حتي، پيشين، ص 578.
13. هولت، پيشين، ص 257؛ حسن ابراهيم حسن، تاريخ سياسي اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاينده، (جاويدان، 1366 ش)، ص 193.
14. ابن حزم الاندلسي، جمهرة انساب العرب، (بيروت، دارالكتب العلميه، 1421 ق)، ص49.
15. لين پل و ...، تاريخ دولتهاي اسلامي و خاندانهاي حكومتگر، ترجمه صادق سجادي، (تهران، نشر تاريخ ايران، 1363 ش)، ج 1، ص 487، 489، 491.
16. عبدالمجيد نعنعي، دولت امويان اندلس، ترجمه محمد سپهري، (قم، حوزه و دانشگاه، 1380 ش)، ص 319؛ ناصري طاهري، فاطميان در مصر، ص 107.
17. نعنعي، پيشين، ص 327.
18. هولت، پيشين، ص 257.
19. پاك، پيشين.
20. آل علي؛ پيشين، ص 286؛ پاك، پيشين، الامين، پيشين، ج 1، ص 140.
21. ابن منظور الافريقي، لسان العرب، (بيروت، دارصادر، بيتا)، ج 3، ص 177.
22. الامين، پيشين، ج 1، ص 117.
23. احمد بن علي المقريزي، المواعظ و الاعتبار، (بيروت، دارالكتب العلميه، 1418 ق)، ج 2، ص 329؛ هولت، پيشين، ص 258.
24. خليل ابراهيم السامرائي، تاريخ العرب و حضارتهم في الاندلس، ( بيروت، دارالمدار اسلامي، 2004 م) ص 169 - 171.
25. محمد سهيل طقوش، دولت ايوبيان، ترجمه عبدالله ناصري طاهري، (قم، حوزه و دانشگاه، 1380 ش)، ص 41.
26. نعنعي، پيشين، ص 323؛ السامرائي، پيشين، ص 169 - 171.
27. هادي عالمزاده، تاريخ نگاري در اسلام؛ (تهران، سمت، 1379 ش) ، ص 70.
28. الامين، پيشين، ج 1، ص 139؛ حتي، پيشين، ص 715.
29. ابن عبدالبر، الاستيعاب في معرفه الاصحاب؛ (اردن، دارالاعلام، 1423 ق)، ص 11.
30. ابن سعيد مغربي، المغرب في حلي المغرب، (قاهره، دارالمعارف، 1955 م)، ج 1، ص 121 ـ 123.
31. الامين، پيشين، ج 4، ص 425.
منابع
ـ آل علي، دكتر نورالدين، اسلام در غرب (تاريخ اسلام در اروپاي غربي)، (تهران، دانشگاه تهران، 1370 ش).
ـ آيتي، دكتر محمد ابراهيم، آندلس يا تاريخ حكومت مسلمين در اروپا، (تهران، دانشگاه تهران، 1376 ش).
ـ ابن اثير، عزالدين، الكامل في التاريخ، (بيروت، داربيروت، 1402 ق).
ـ ابن حزم الاندلسي، علي بن احمد، جمهرة انساب العرب، ( بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق).
ـ ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر (تاريخ ابن خلدون)، ترجمه عبدالحميد آيتي، (تهران، مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1366 ش).
ـ ابن خلكان، شمسالدين احمد بن ابي بكر، وفيات الاعيان، ( بيروت، دارالثقافه، 1968م).
ـ ابن سعيد مغربي، علي بن موسي، المغرب في حلي المغرب، (قاهره، دارالمعارف، 1955م).
ـ ابن عبدالبر القرطبي الاندلسي، يوسف بن عبدالله، الاستيعاب في معرفه الاصحاب، (اردن، دار الاعلام، 1423 ق).
ـ ابن قوطيه، ابوبكر محمد بن عمر، تاريخ فتح اندلس، ترجمه حميد رضا شيخي، (مشهد، آستان قدس رضوي، 1378 ش).
ـ ابن منظور الافريقي المصري، محمد بن مكرم، لسان العرب، چاپ اول، (بيروت، دار صادر، بيتا).
ـ الامين، سيد محسن، اعيان الشيعه (دايره المعارف شيعه)، ترجمه كمال موسوي، (قم، اسلاميه، 1345 ش).
ـ پاك، محمدرضا، «انديشه كلامي و فلسفي در مغرب و اندلس پيش از ورود مرابطان»،www. Shareh. Com/ magazine/ Tarikh_ i /08/chTm.
ـ حتي، فيليپ، تاريخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، (تهران، آگاه، 1380 ش).
ـ حسن ابراهيم، حسن، تاريخ سياسي اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاينده، (تهران، جاويدان، 1366 ش).
ـ الذهبي، محمد بن احمد بن عثمان بن قايماز، سير اعلام النبلاء، (بيروت، موسسه الرساله، 1413 ق).
ـ السامرائي، خليل ابراهيم، تاريخ العرب و حضارتهم، دارالمدار الاسلامي، (بيروت، 2004م).
ـ طقوش، محمد سهيل، دولت ايوبيان، ترجمه عبدالله ناصري طاهري، (قم، حوزه، دانشگاه، 1380 ش).
ـ عالم زاده، دكتر هادي و سجادي سيد هادي، تاريخ نگاري در اسلام، (تهران، سمت، 1379 ش).
ـ لين پل و ... ، تاريخ دولتهاي اسلامي و خاندانهاي حكومتگر، ترجمه صادق سجادي، (تهران، نشر تاريخ ايران، 1363 ش).
ـ مصاحب، دكتر غلام حسين، دايره المعارف فارسي، (تهران، امير كبير، 1381 ش).
ـ المقريزي، احمد بن علي، المواعظ و الاعتبار (الخطط)، (بيروت، دارالكتب العلميه، 1418 ش).
ـ ناصري طاهري، عبدالله، فاطميان در مصر، (قم، حوزه و دانشگاه، 1379 ش).
ـ مقدمهاي بر تاريخ سياسي و اجتماعي شمال آفريقا، (چاپ و انتشارات ، 1375 ش).
ـ نعنعي، عبدالمجيد، دولت امويان در اندلس، ترجمه محمد سپهري، (قم، حوزه و دانشگاه، 1380 ش).
ـ هولت. پي . ام ـ آن. ك.س. لمبتون، تاريخ اسلام (كمبريج)، ترجمه احمد آرام، (تهران، اميركبير، 1377 ش).
/س
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}