نويسنده: ازوپ
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)

 
برزگري به هنگام مرگ با خود انديشيد چه کند تا پسرانش پس از او برزگران موفّقي شوند. از اين‌رو همه را نزد خود خواند و به ‌آن‌ها گفت: «فرزندانم، چيزي به رفتن من از اين جهان نمانده است. شما بايد آن‌چه را که من در اين تاکستان پنهان کرده‌ام، جست‌وجو کنيد. در آن‌صورت آن‌چه را من بايد به شما بدهم، خودتان خواهيد يافت.»
پس از مرگ برزگر، پسران او که تصوّر مي‌کردند گنجي در ميان تاکستان نهفته است، خاک را وجب به وجب بيل زدند. گرچه گنج باد آورده‌اي در خاک نبود امّا آن‌ سال زمين‌ آن‌ها، به‌دليل شخم خوبي که خورده بود، محصول فراوان داد.
اين حکايت به همه‌ي ما مي‌آموزد که حاصل تلاش و زحمت انسان بهترين گنج اوست.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانه‌هاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمه‌ي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم.