وضعيت علمى و فرهنگى شيعه در غيبت صغرى (قسمت سوم)
وضعيت علمى و فرهنگى شيعه در غيبت صغرى (قسمت سوم)
اشاره
1. مراجع علمى شيعيان در دوران غيبت صغرى
با شكل گرفتن نظام وكالت، وكلاى ائمه(ع) در شهرهاى دور و نزديك محل رجوع مردم و رفع و حل مسائل و مشكلات علمى آنان بودند. وكيلان درواقع رابطان ميان مردم و ائمه(ع) بودند كه فاصله ميان اين دو قشر را كوتاه مىكردند.
آغاز غيبت صغرى وضعيت را دگرگون ساخت. عدم حضور امام(ع) را، كه ركن اصلى شيعيان و تكيهگاه آنها در مسائل علمى بود؛ مىتوان بحرانى در بُعد علمى فرهنگى در مذهب تشيع تلقى كرد. طبيعى بود روبرو شدن با چنين بحرانى پيامدهاى سخت و دشوارىهاى بسيارى بههمراه داشت، از اينرو تأسيس نظام نيابت در اين دوران در واقع حركتى در جهت كاهش صدمات حاصل از اين بحران بود. نائبان خاص امام (ع) كه از عالمان برجسته؛ اصحاب ائمه (ع) و كسانى بودند كه سالها با ايشان ارتباط داشتند اينك معتبرترين مصدر علمى محسوب مىشدند؛ زيرا آنها تنها راه ارتباطى با امام (ع) بودند. درواقع يكى از شؤون مهم آنها حل همين مشكلات و مسائل مستحدثه براى شيعيان بود. آنان در در اين عصر كه امكان دسترسى به امام معصوم(ع) براى همگان ميسر نبود مرجع پاسخگويى به مسائل كلامى و اعتقادى و تعيين حقانيت و جلوگيرى از انحرافات بودند. مثلاً زمانى كه شيعيان از محمدبن عثمان عمرى، نائب دوم امام (ع) درباره گفتار مفوضه و عقايد آنها استفسار كردند وى در پاسخ نقطه نظرات مفّوضه را در نسبت دادن خلق و زرق به ائمه(ع) تكذيب و آنها را از شؤون ذات مقدس الهى برشمرد. 1
توجه به اين نكته كه نائبان خاص در ارتباط با امام(ع) و قادر به رفع مشكلات و مسائل علمى و عقيدتى از طريق آن حضرت هستند نوعى يقين و اطمينان را براى شيعيان در گفتار آنها پديد مىآورد كه پذيرش سخنان ايشان را براى آنها بدون هيچ شك و ترديد ميسر مىساخت.
وقتى كه يكى از شيعيان درباره علت تسلط دشمنان بر امام حسين (ع) از حسينبن روح نوبختى نائب سوم امام، سؤال مىكند وى پاسخ مفصل و قانعكنندهاى ارائه مىكند، بهنحوى كه راوى اين جريان مىگويد:
در اين كه او اين پاسخها را از جانب خود مىگويد ترديد كردم ولى بدون آن كه سختى بگويم او رو به من كرد و گفت كه اين را از اصل - حضرت حجت (ع) - شنيده است.
2 اين اطمينان و يقين آرامشى را پديد مىآورد كه از شدت بحران پيش آمده مىكاست. همين امر دقيقاً در ساير فعاليتهاى علمى عصر غيبت به جهت اشراف نسبى نائبان خاص نيز مصداق پيدا مىكرد.
نوّاب خاص در راستاى جلوگيرى از انحرافات عقيدتى، بر روايت احاديث و تأليف كتابهاى دينى و امورى از اين قبيل كمابيش نظارت داشتند.
پس از صدور توقيع از ناحيه مقدسه مبنى بر ذّم و لعن »شلمغانى«، يكى از مسائلى كه راويان با آن مواجه شدند نقل روايات شلمغانى بود وليكن حسينبن روح با استناد به گفتار ائمه (ع) اين مشكل را بدينگونه رفع كرد كه گفت:
من همان جوابى را بهشما مىدهم كه امام حسن عسكرى (ع) در پاسخ به كسانى گفت كه پرسيدند: ما با كتابهاى بنىفضال چه كنيم كه خانههاى ما پر از آنهاست و حضرت فرمود: هرچه را روايت كردهاند بگيريد و آنچه را كه خود نظر دادهاند رها كنيد.3
همچنين كتابهايى كه توسط برخى علما نوشته مىشد گاه با نظارت نائبان خاصه بوده و در4 مواردى آنها صحت و سقم كتابهاى نوشته شده را بررسى مىكردند.
5 گذشته از اين امور دفع شبهات مخالفان و پاسخگويى به سخنان ساير فرقههاى شيعى و مقابله با مدعيان نيابت و بابيّت از وظايف خطيرى بود كه برعهده نائبان خاصه بود.
علاوه بر نوّاب خاص، وكيلان امام (ع) در هر شهرى مرجع علمى مردمان در آن ناحيه بودند. نظام وكالت در عصر غيبت صغرى بهطور گستردهاى بهكار خود ادامه مىداد. امام (ع) در كليه نواحى كه شيعيان سكونت داشتند، وكيلانى داشت كه به امور آنها رسيدگى مىكردند و رابط آنها با نوّاب اربعه بودند. نام بسيارى از اين وكيلان در ضمن اخبارى كه نقل شده ذكر گرديده است. اين6 وكيلان بهطور عمده از كسانى بودند كه از حيث شناخت و معرفت بهخصوص در زمينه شناخت امام، نسبت به ساير مردم برترى داشتند.
سومين مرجع علمى شيعيان در عصر غيبت، فقيهان و محدثان بودند. درواقع مرجعيت اين گروه امرى بود كه بايد در اين دوران تثبيت و تحكيم مىشد. اگرچه در زمان حضور، گاه فقيهان و محدثانى ازطرف ائمه(ع) بهعنوان مرجع مردم معرفى مىشدند، با اين حال حضور امام(ع) 7مانع از آن بود كه آنها به چنان موقعيت ممتازى دست يابند وليكن دوران غيبت شرايط را براى اين امر مهيّا ساخت، بهطورى كه اين امر تا پايان دوران غيبت صغرى بهقطعيت نسبى رسيد و درنهايت با صدور توقيعى كه ازطرف امام (ع) در پايان اين دوران صادر شد، كه مردم را در حوادث پديد آمده به محدثان و فقيهان ارجاع داده بود، تثبيت شد.
2. فعاليتهاى علمى در عصر غيبت صغرى
خانههاى علما مهمترين مركز آموزشى بود و خانههاى عالمانى كه استادان بنام شهر بودند همواره محل آمد و شد طلاب و اهل علم بود، بهطورى كه گاه از كثرت جمعيتى كه براى فراگيرى و يا نوشتن مطالب استاد در آنجا گرد مىآمدند همانند مسجدى مىشد كه مردم براى اقامه نماز در آن ازدحام مىكردند.
8 بخش عمده آموزش را آموزش انفرادى تشكيل مىداد، بدين ترتيب كه بدون تشكيل جلسه يا حلقه درسى، طلبه در محضر استادش حاضر مىشد و ازطريق سماع و يا قرائت به فراگيرى مىپرداخت، علما غالباً شاگردان خصوصى داشتند و اغلب همين شاگردان اجازه نقل روايات و كتابهاى استاد را دريافت مىكردند. و شيوه »سماع« بهمعنى گوش دادن به گفتار استاد، و »قرائت« بهمعنى تقرير مطالب علمى از حفظ يا از روى كتاب بر استاد، مهمترين شيوههاى فراگيرى بودند. البته شيوه »املا« نيز كمابيش رواج داشت كه در آن استاد به تقرير مطالبى مىپرداخت و طلاب - كه به آنها مستملى گفته مىشد - تقريرات وى را مىنوشتند، كتابهاى حاصل از اين شيوه به كتابهاى امالى معروف بود.
فعاليتهاى علمى در شهرهاى شيعهنشين و يا شهرهايى كه داراى جمعيتى شيعه مذهب بودند به فراخور حال و شرايط موجود با شدت و ضعف نسبى انجام مىشد. هر شهر بسته به جوّ مذهبى و سياسى و فرهنگى آن و با توجه به موقعيت مكانى، از حيث دورى يا نزديكى به شهرهايى كه مراكز علمى و فرهنگى محسوب مىشدند يا محل تمركز و تجمع شيعيان بودند، موقعيت خاصّى در زمينه فعاليتهاى علمى و فرهنگى داشت. شهرها و مناطقى كه تراكم جمعيت شيعى در آنها زياد بود اوضاع اجتماعى و فرهنگىشان تحت تأثير اين جمعيت غالب قرار مىگرفت و در مواردى كه امور سياسى و نظامى شهر نيز دردست همين جمعيت غالب بود و يا متوليان امر داراى گرايشهايى همسو با آنها بودند، آن شهر داراى موقعيت ممتازى مىشد.
3. حوزههاى علمى در عصر غيبت صغرى
3-1. مكتب علمى قم
قم نخستين شهر ايران بود كه مذهب تشيع را پذيرا شد. با مهاجرت چندتن از خاندان اشعرى كوفه به قم و توطن آنها در اين شهر مذهب تشيع نيز در اين شهر ريشه دوانيد. اشعريان از خانوادههاى برجسته كوفه و از ديرباز داراى تمايلات شيعى بودند. شواهد و اخبار حاكى از حضور مالكبن عامر - جدّ اشعريان قم - در جنگ صفين و همراهى پسر او با مختار در قيام كوفه و شركت بعدى اين خاندان در قيامهاى ضد اموى است.
9 بنا به نقلى نخستين كسانى كه از اين خاندان به قم آمدند پسران سعدبن مالك بودند و به گفته حسن بن محمد قمى نويسنده تاريخ قم موسىبن عبداللَّه بن سعد اولين كسى بود كه مذهب شيعه را در اين شهر اظهار كرد و بقيه به او اقتدا كردند. وى را از اصحاب امام صادق و امام باقر(ع) دانستهاند. 10
با گسترش تشيع در قم، مناسبات مردم قم با ائمه(ع) گسترش يافت و بهزودى بهصورت يكى از مراكز اصلى تشيع و قطبهاى علمى آن درآمد. روابط گسترده شيعيان قم با ائمه معصومين(ع) موجب شد تا علوم اهل بيت(ع) به طور وسيعى در اين شهر رواج پيدا كند تا آنجا كه شمارى از عالمان برجسته و راويان جليلالقدر كه بهطور مستقيم احاديث را از ائمه(ع) دريافت مىكردند در اين شهر مىزيستند. نقش اساسىاى كه عالمان قم در حفظ و اشاعه دين داشتند بهگونهاى بود كه در روايتى چنين آمده است :
لولا القميّون لضاع الدين 11
اهميت شهر قم و مركزيت يافتن آن موجب شد تا عدهاى از راويان و عالمان شيعه بار سفر بسته و بهاين شهر بيايند. نخستين اين كسان ابراهيمبن هاشم كوفى بود. گفته شده است او، كه زمان امام رضا (ع) را درك كرده بود، اولين كسى بود كه احاديث كوفيان را در قم نشر داد.
12از سوى ديگر مردم قم كه تشنه فراگيرى علوم اهلبيت(ع) بودند از علماى شيعه در ساير شهرها درخواست مىكردند تا به شهر آنها بيايند. از جمله آنها از ابواسحاق ثقفى مؤلف كتاب الغارات كه به اصفهان رفته بود خواستند تا به قم آيد، امّا او بهدليل آن كه سنىگرى در اصفهان بيشتر بود، مايل بود آنجا بماند و احاديث اهل بيت(ع) را در آنجا ترويج كند.13
بدينترتيب شهر قم مجمع علما و راويان احاديث اهل بيت(ع) بود بهطورى كه در آغاز غيبت صغرى چندين خانواده علمى، علاوه بر عده كثيرى از دانشمندان شيعه در اين شهر مىزيستند.
مهمترين خاندان علمى شهر همان خاندان اشعرى بود كه قديمىترين خاندان شيعه شهر نيز محسوب مىشدند. معروفترين فرد اين خاندان كه در اوايل عصر غيبت مىزيست احمدبن محمدبن عيسى بود. وى بنا به گفته شيخ طوسى چهره شاخص و فقيه مطلق شهر قم بود. رياست و زعامت دينى وى بهگونهاى بود كه حتى حاكم شهر بهديدن وى مىآمد. او امام رضا (ع) را درك كرده و روايات بسيارى از ايشان نقل كرده است. همچنين داراى تأليفات عديدهاى بوده، ازجمله كتاب التوحيد، كتاب فضلالنبى، صلّى اللّهعليهوآله، و كتاب الناسخ والمنسوخ. تاريخ وفات وى ظاهراً14 پس از 280 ق. بود.
از ديگر بزرگان اين خاندان محمدبن احمد بن يحيى اشعرى است كه روايات بسيارى را نقل كرده است. وى صاحب تأليفات بسيارى است. از جمله موسوعه نوادرالحكمة كه مشتمل بر مباحث مختلفى در ابواب فقهى بود و مجموعاً شامل 23 كتاب فقهى مىشد و در بين مردم بسيار معروف و مشهور بود. از ديگر كتابهاى او كتاب المزار، كتاب الامام و مقتلالحسين است. وفات وى را در حدود 280 ق. دانستهاند.15
از همين خاندان، بايد به سعدبن عبداللَّه بن ابى خلف اشعرى (متوفا 299 يا 301 ق.) اشاره كنيم. او از عالمان بزرگ قم بود و به او عنوان »شيخ و فقيه شيعيان« داده بودند. دانش وسيع و شخصيت ممتاز، از ويژگىهاى وى بود. او داراى تصنيفات متعدد در موضوعات گوناگون بود كه عبارتند از: موسوعه فقهى كتاب الرّحمة (اين كتاب شامل ابواب طهارت، صلاة، زكاة، صوم و حج بود. بنا به گفته شيخ صدوق در ابتداى كتاب من لا يحضره الفقيه، اين كتاب از كتب مشهور فقهى بوده است كه فقيهان برآن اعتماد كرده و بدان مراجعه مىكردند)، كتاب الضياء16 فىالامامة و كتاب مقالات الامامية در باب امامت كتابهاى مثالب رواة الحديث و مناقب رواة الحديث درباره راويان حديث، كتابى در فضيلت ابوطالب و عبدالمطلب و عبداللَّه، كتاب المنتخبات كه حدود 1000 صفحه بود و كتاب بصايرالدرجات كه در 4 جلد نوشته بود. 17
از ديگر عالمان برجسته خاندان اشعرى مىتوان بهاين افراد اشاره كرد: محمدبن على بن محبوب مراد (متوفا بعد از 280 ق.) كه صاحب تصانيف متعددى در ابواب فقهى بود ازجمله دو موسوعه فقهى به نام الجامع و كتاب الضياء والنور.18 احمدبن ابىزاهد كه از دوستان نزديك محمدبن يحيى عطار و از عالمان بزرگ قم بود و كتابهايى در مسائل اعتقادى چون بداء، جبر و تفويض و كتابهايى در فقه داشت19 و ابوعلى احمدبن ادريس (متوفا 306 ق.) كه فقيهى معتمد و صاحب تصانيف بود. علاوه بر اينها نام20 محدثان و فقيهان بسيارى از خاندان اشعرى در كتب فقهى ذكر شده است.
از ديگر خاندانهاى بنام قم خاندان بابويه است كه از خاندانهاى قديمى شهر بودند. چهره شاخص اين خاندان در عصر غيبت؛ علىبن حسين بن موسىبن بابويه است. تاريخ ولادت وى ذكر نشده ولى گويا در اوايل عصر غيبت بوده است. او فقيهى جليلالقدر و مورد اعتماد بود و تأليفات عديدهاى در ابواب فقهى داشت. همچنين كتابى در توحيد و كتابى در تفسير و كتاب امالى از وى نام برده شده است. از ارزندهترين كتابهاى وى كه بهدست ما رسيده است كتاب الامامة و التبصرة من الحيرة است. اين كتاب از نادر كتابهايى است كه از آن زمان باقى مانده است. موضوع اصلى كتاب بحث در زمينه مسئله غيبت امام مهدى (ع) است. ابن بابويه در ابتداى كتاب، علت تأليف را سرگشتگى مردم در عصر غيبت بيان مىكند. او مىگويد:
ديدم بسيارى از كسانى كه رشته ايمانشان صحيح بود و بر دين خدا ثابتقدم بودند و خشيت آنها در درگاه خداوند ظاهر بود، امر غيبت آنها را به حيرت واداشته و مدت غيبت بر آنها طولانى شده، تا جايى كه وحشت بر آنها مستولى شده و اخبار مختلف و آثار وارده آنها را به فكر واداشته است. لذا من اخبارى را جمع كردم كه حيرت را برطرف سازد و غصه و نگرانى را رفع كند و...
21 شيخ در مقدمه كتاب بحثى را در زمينه بداء و سپس لزوم وجود حجةاللَّه بيان مىكند و پس از بيان اين كه امامت عهدى الهى است، امامت تك تك ائمه(ع) را اثبات مىكند. بخش عمدهاى از كتاب در ردّ عقايد فرق شيعه چون كيسانيّه، اسماعيليّه و واقفيّه است و سپس ابوابى را درباره معرفت امام و لزوم آن مىآورد. او در بحث از غيبت امام اسلوب اهل حديث و متكلمان را با هم آميخته و ازطريق آن ادلهاى براى رفع شبهات بيان مىكند. متأسفانه بخشى از آخر اين كتاب كه مربوط به بحث غيبت است مفقود شده و بهدست ما نرسيده است. درهرحال اين كتاب يكى از ذخاير علمى تشيع است كه بهدست ما رسيده است.
ابنبابويه روابط مستمرى با علماى بغداد و كوفه و نائبان خاص داشت و سفرهايى به اين شهرها كرده و در طى آن به تحصيل و تدريس پرداخته بود. عباسبن عمر كلودانى مىگويد كه در يكى از سفرهاى ابن بابويه به بغداد در سال 328 ق. از او اجازه روايت تمام كتابهايش را گرفت.22
ابنبابويه ازطريق مكاتبه با حسينبن روح با ناحيه مقدسه نيز درارتباط بود. ضمن يكى از نامههايش از امام درخواست كرده بود كه از خدا بخواهد تا فرزندى صالح بهوى عطا كند. در توقيعى كه پس از آن براى وى صادر شد بشارت ولادت دو پسر به او داده شد كه يكى از آن دو محمدبن على معروف به شيخ صدوق است.23
خاندان برقى نيز از خاندانهاى علمى بزرگ در قم بودند. چهره شاخص اين خاندان احمدبن محمدبن خالد برقى است. خاندان وى كه اصالتاً كوفى و از موالى اشعريان بودند، به دلايلى به ايران مهاجرت كرده و در قريه »برقرود« قم سكنى گزيدند؛ ازاينرو به نام برقى شهرت يافتند. احمدبن محمدبن خالد در اوايل عصر غيبت مىزيست و تصانيف بسيارى داشت. شيخ طوسى در فهرست خود نزديك به صد كتاب از وى نام مىبرد كه در موضوعات مختلف فقهى، آداب و سنن، تفسير و علوم قرآنى، تاريخ و موضوعات كلامى و عقيدتى است. وى در سال 274 و يا 280 ق. درگذشته است.
24 از همين خاندان محمدبن عبيداللَّه برقى ملقب به ماجيلويه است كه داماد احمدبن محمد برقى است و در شعر و ادب سرآمد بوده و رواياتى نيز نقل كرده است. يكى از اصحاب نزديك25 احمدبن محمد برقى كه در نزد وى به آموختن و فراگيرى پرداخت ابن سمكه است. او كتاب مفصلى در تاريخ عباسيان نوشته و آن را كتاب العباسى ناميده بود. اين كتاب نزديك به دههزار صفحه بوده است.
26 ابن قولويه، جعفربن محمد (متوفا 362 ق.) از دانشمندان و محدثان اين عصر بود. او كتابهاى فقهى به تعداد ابواب فقه داشت. از كتابهاى ارزنده وى كتاب جامعالزيارات است كه با نام كاملالزيارات چاپ شده است. اين كتاب داراى 108 باب در فضيلت زيارت معصومين(ع) است كه از زيارت نبىاكرم (ص) شروع و به زيارت امامزادگان ختم مىشود. قسمت عمده كتاب - از باب 16 تا باب 98 - درباره فضيلت زيارت امام حسين (ع) كيفيت، آداب و ادعيه آن است.27
محمدبن حسن بن فرّوخ الصفّار (متوفا 290 ق.) او از اصحاب امام عسكرى (ع) بود و درباره مسائلى كه براى او پيش مىآمد با آن حضرت مكاتبه مىكرد. بيش از سىكتاب براى وى ذكر شده است كه غالباً در ابواب فقهى است. از مجموع كتابهاى وى كتاب بصايرالدرجات فى فضايل آل محمد(ع) بهدست ما رسيده است. اين كتاب كه در دهجزء مرتب شده است حاوى 1881 روايت است كه هر جزء را به بيان فضيلتى از فضايل اهل بيت(ع) اختصاص داده است.28
محمدبن حسن بن وليد كه از وى به شيخ اهل قم و فقيه آنها نام برده شده است. وى در نقل روايات بسيار معتبر و موثق بوده و صاحب تأليفاتى است. ابن وليد در سال 343 ق. درگذشت. او از مشايخ روايت شيخ صدوق است.29
عبداللَّه بن جعفر حميرى قمى (متوفا بعد از 298 ق.) وى از رجال بزرگ شيعه بود كه نه تنها در شهر قم بلكه در كوفه نيز از جايگاه والايى برخوردار بود. مسافرت او به كوفه و استماع محدثان كوفه از وى معروف و مشهور است. او كتابهاى بسيارى تصنيف كرد. 13 تا 17 عنوان كتاب براى او نام بردهاند كه در موضوعات مختلف عقيدتى چون توحيد و امامت هستند. وى از جمله كسانى است كه كتابى در باب غيبت داشته به نام كتابالغيبة والحيرة. وى همچنين كتابى درباره توقيعات و كتابى درباره مسائلى كه محمدبن عثمان عمرى نائب دوم امام بيان كرده بود، داشت. ارزندهترين كتاب وى كه به30دست ما رسيده است كتاب قُربالاسناد اوست. تأليف كتابهايى تحت اين عنوان همانند كتابهاى امالى در ميان محدثان شايع بود. در اين كتابها محدثان پارهاى روايات را كه از حيث سندى عالى و در عين حال سلسله سند آن كوتاه بود و تعداد راويان در سند حديث تا معصوم كم بود، گرد مىآوردند و از اينرو آن را قُرب الاسناد مىگفتند. اينگونه كتابها و نقل اينگونه روايات نوعى افتخار براى محدثان محسوب مىشد بهجز حميرى كسان ديگرى چون علىبن ابراهيم قمى، ابن بُطّه و ابنبابويه، قربالاسناد داشتهاند.
قربالاسناد حميرى اخبارى است با اسناد نزديك به امام صادق و امام رضا (ع). اين قسمتى از كتاب است كه باقى مانده و ساير اجزاى كتاب ازبين رفته است. نجاشى از برخى اجزاء ديگر كه قربالاسناد به امام جواد و به حضرت صاحبالامر است ياد كرده است. قربالاسناد به امام صادق و امام كاظم(ع) همان است كه علامه مجلسى در بحارالانوار تحت عنوان تأليف عبداللَّهبن جعفر حميرى از آن نقل مىكند.31
علىبن ابراهيم قمى از محدّثان و فقيهان قم و از استادان كلينى مؤلف الكافى بود. احاديث بسيارى نقل كرده و تأليفات متعددى داشت ازجمله كتاب اختيارالقرآن و قربالاسناد و كتابهايى در موضوعات تاريخى. از وى جمعاً 15 كتاب نام برده شده است كه از ميان آنها تنها تفسير او32 بهدست آمده است كه خوشبختانه كامل و بدون افتادگى است. علامه تهرانى در الذريعة تصريح مىكند كه علىبن ابراهيم و كتاب تفسير صغير و كبير نداشته بلكه هر دو يكى است و برگرفته از تفسير امام حسن عسكرى نيز نيست. علىبن ابراهيم در ابتداى كتاب خود مختصرى از روايات مبسوط و مسند را از امام صادق از جدش اميرالمؤمنين (ع) در بيان انواع علوم قرآن نقل كرده است. او در تفسيرش فقط احاديثى را كه از امام صادق (ع) در تفسير آيات روايت شده، آورده است. شاگرد وى و راوى اين تفسير قسمتى از روايات امام باقر (ع) را كه بر ابوالجارود املا فرموده در اثنا اين تفسير گنجانيده است و نيز روايات ديگرى از ساير استادانش در آن درج كرده است. اين كتاب دوبار چاپ سنگى شده و در سال 1387 ق. در دو جلد به قطع وزيرى چاپ شد.33
شهر قم بهواسطه وجود محدثان بسيار و موثق، مركز نقل و حفظ احاديث اهل بيت(ع) بود و از اين حيث جايگاه والايى داشت بهطورى كه حتى ساير مراكز تشيع به محدثان قمّى اعتبارى خاص مىبخشيدند و چنانچه يكى از محدثان قم به شهر آنها وارد مىشد، مورد توجه اهل علم و حديث واقع مىگرديد. مثلاً زمانى كه عبداللَّه بن جعفر حميرى كه از اصحاب امام عسكرى (ع) بود، در سال 292 ق. به كوفه وارد شد، چون خبر بهگوش مردم رسيد همگى بر گرد او جمع شدند و به استماع حديث از وى پرداختند. درواقع اين امر34 ناشى از اين بود كه قمىها داراى اعتقادات سالم و بهدور از انحرافات افراطى و تفريطى بودند. ازنظر پاىبندى به تشيع دوازدهامامى ، قم داراى موقعيت ممتاز و برترى نسبت به كوفه بود. درواقع كوفه و بغداد مركز گرايشهاى فرقهاى و انديشههاى افراطى و غالى بود، درحالى كه در قم از هيچ يك از فرق شيعه چون زيديّه، اسماعيليّه، فطحيّه و واقفيّه اثرى نبود.
مادلونگ، اسلامشناس آلمانى دراينباره نوشته است: 35
شيعيان قم در وفادارى به امامت دوازده امام باقى ماندند و هيچگونه انشقاق فطحى يا واقفى در ميان تعداد بىشمار محدثان امامى اين شهر ياد نشده است...
شهر قم از نظر عقيدتى يكدست بود و تابعيت تكتك امامان را پذيرفته بود و در عصر غيبت نيز پيوند خود را با نواب خاص حفظ كرد. عالمان قم بشدت با مظاهر انحراف و افراطىگرى مقابله مىكردند؛ به عنوان مثال احمدبن محمدبن خالد برقى راوى موثق و عالم بزرگ بهجهت نقل برخى روايات ضعيف مورد اعتراض علماى قم قرار گرفت و احمدبن محمدبن عيسى كه زعامت دينى شهر را داشت او را از شهر اخراج كرد. البته پس از چندى كه حقيقت آمر آشكار شد وى را بازگردانيده و از او دلجويى كرد.36 همين قضيه براى سهلبن زياد آدمى پيش آمد. احمدبن محمدبن عيسى كه به غلّو و دروغگويى وى در نقل روايات شهادت مىداد وى را از قم رانده و از وى اظهار برائت كرد و مردم را از شنيدن احاديثش نهى كرد و او ناچار به رى رفت. محمدبن37 اُورمه از ديگر كسانى بود كه متهم به غلّو شد و نزديك بود اهل قم وى را بكشند.
38 جو مقابله با افراطىگرى بهگونهاى بود كه حتى اجازه ورود چنين انديشههايى به شهر داده نمىشد، محمدبن على بن ابراهيم صيرفى كه در كوفه به كذب و غلّو مشهور بود. زمانى كه به قم آمد بههمين اتهام از شهر اخراج شد.39 حتى علماى قم از نقل رواياتى كه بوى غلّو مىدادند نيز خوددارى مىكردند. ابن وليد محدث بزرگ حاضر نبود برخى روايات ابنصفّار را كه در كتابهايش نقل كرده روايت كند؛ زيرا در آنها شائبه غلّو درباره ائمه(ع) وجود داشت.
40 مامقانى در تنقيحالمقال از قول وحيد بهبهانى درباره اين شيوه اهل قم مىنويسد:
... آنها جايگاه خاصى از رفعت و جلال و مرتبت معينى از عصمت و كمال را برحسب اجتهاد و رأى خود قايل بودند كه تعدّى از آن را جايز نمىشمردند و بنا به عقيدهشان اين تعدّى را ارتفاع و غلّو مىدانستند...
وى سپس مواردى را كه آنها از مصاديق غلّو درباره ائمه(ع) مىدانستند برمىشمرد.
41به هرحال اين جوّ قم چنان موقعيت علمى ثابت و مقبولى را براى آن پديد آورده بود كه مىتوانست مرجع حل و فصل برخى مسائل و مشكلات شود، بهطورى كه حتى نائب خاص امام نيز گاه در مشكلات علمى به آنها رجوع مىكرد. نقل شده است كه حسينبن روح نوبختى كتابى به نام التأديب را بهنزد گروهى از فقيهان قم فرستاد و از آنها خواست تا كتاب را بررسى كنند و ببينند چه مقدار مطالب آن با نظر آنها مخالف است.42 اين امر نشان مىدهد كه مكتب علمى قم مبناى اساسى براى سنجش آرا و اقوال علمى شيعه بود.
پي نوشت ها:
1. ر.ك: الطوسى، الغيبة، ص 178.
2. الصدوق، كمالالدين و تمامالنعمة، ص 507.
3. همان، ص 239.
4. همان، ص 240.
5. در اين باره به بخش جغرافياى انسانى شيعه رجوع كنيد.
6. رجالكشى، ص 594؛ التفرشى، مصطفى بن حسين ،نقد الرجال، ج 2، ص 262؛ قضيه زكريا بن آدم در قم و بعضى اصحاب امام صادق، عليهالسلام، در كوفه.
7. ر.ك: النجاشى الرجال ، ص 351؛ شرححال عياشى.
8. ر.ك: جعفريان، رسول، تشيع در ايران، ج 1، ص 191.
9. ر.ك: قمى، محمدبن حسن، تاريخ قم، ص 278؛ رجال طوسى، ص307
10. همان، ص 52.
11. الطوسى، فهرست، ص 12.
12. النجاشى، همان، ص 17 (شرححال ابواسحق ثقفى)
13. همان، ص 409؛ نجاشى، رجال، ص 245.
14. ابنبابويه، من لايحضره الفقيه، مقدمه مؤلف.
15. الطوسى، فهرست، ص 215؛ الخويى، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، ج 9، ص 80.
16. همان، ص 411.
17. همان، ص 62.
18. همان، ص 64.
19. ابنبابويه قمى، علىبن حسين، الامامة والتبصرة منالحيرة، مؤسسه آل البيت، قم، ص 142.
20. التفرشى، همان، ج 3، ص 253.
21. نجاشى، رجال، ص 261.
22. الطوسى، فهرست، ص 51 تا 53؛ نجاشى، ص 182؛ الخويى، معجم رجال الحديث، ج 3، ص 50.
23. التفرشى،همان، ج 4، ص 108.
24. الطوسى، همان، ص 442.
25. همان، ص 141؛ ر.ك: قولويه، جعفربن محمد، كاملالزيارات، نشر الفقاهه، قم، 1417 ق.
26. الصفّار، محمدبن حسن، بصائر الدرجات، منشورات مكتبة المرعشى، قم، 1404 ه’ ق.
27. الطوسى، فهرست، ص 442.
28. همان، ص 102.
29. حميرى، عبداللَّه بن جعفر، قربالاسناد، مؤسسه آل البيت(ع) قم، 1413 ه’ ق.
30. الطوسى، فهرست، ص 89.
31. قمى، علىبن ابراهيم، تفسير القمى، دارالكتاب للطباعة والنشر، قم، 1387 ه’ ق.
32. النجاشى،همان، ص 219.
33. جعفريان،رسول ، تشيع در ايران، ج 1، ص 209.
34. التفرشى،همان ، ج 1، ص 155، بهنقل از ابن غضايرى،138/1.
35. همان، ج 2، ص 384.
36. نجاشى، ص 329.
37. همان، ص 332.
38. همان، ص 345.
39. مامقانى، تنقيحالمقال.
40. الطوسى، الغيبة، ص 240 و 227.
41. ر.ك: جعفرى، محمد، تشيع در مسير تاريخ، ترجمه آيةاللهى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1372، ص 129.
42. ر.ك: المنقرى، نصربن مزاحم، وقعة صفين، مكتبة المرعشى، 1418، ص 287 و 288.
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}