وضعيت علمى و فرهنگى شيعه در غيبت صغرى (قسمت سوم)

نويسنده:حسين حسين‏زاده شانه‏چى



مراجع، فعاليت‏ها و حوزه‏هاى علمى در عصر غيبت صغرى

اشاره

در قسمت‏هاى پيشين اين مقاله تاريخ غيبت و جغرافياى انسانى و تركيب جمعيتى مهمترين شهرهاى اسلامى در دوران غيبت صغرى مورد بررسى قرار گرفت. در اين قسمت از مقاله، نويسنده به بررسى مراجع، فعاليت‏ها و حوزه‏هاى علمى شيعه در دوران ياد شده خواهد پرداخت .

1. مراجع علمى شيعيان در دوران غيبت صغرى

در دوران حضور ائمه(ع) مرجع اصلى و نخستين شيعيان در مسائل علمى امامان معصوم(ع) بودند، شيعيان به‏طرق گوناگون در نواحى مختلف با ائمه(ع) ارتباط داشتند و مسائل علمى خود را مى‏پرسيدند. علما و محدثان علوم اهل بيت(ع) را فرا گرفته و آنها را براى ديگران نقل مى‏كردند و به‏اين ترتيب اين علوم در بلاد مختلف در ميان شيعيان منتشر مى‏شد. مرجع علمى آنانى كه دسترسى به امام(ع) نداشتند همين علما، محدثان و راويان اخبار اهل بيت بودند.
با شكل گرفتن نظام وكالت، وكلاى ائمه(ع) در شهرهاى دور و نزديك محل رجوع مردم و رفع و حل مسائل و مشكلات علمى آنان بودند. وكيلان درواقع رابطان ميان مردم و ائمه(ع) بودند كه فاصله ميان اين دو قشر را كوتاه مى‏كردند.
آغاز غيبت صغرى وضعيت را دگرگون ساخت. عدم حضور امام(ع) را، كه ركن اصلى شيعيان و تكيه‏گاه آنها در مسائل علمى بود؛ مى‏توان بحرانى در بُعد علمى فرهنگى در مذهب تشيع تلقى كرد. طبيعى بود روبرو شدن با چنين بحرانى پيامدهاى سخت و دشوارى‏هاى بسيارى به‏همراه داشت، از اين‏رو تأسيس نظام نيابت در اين دوران در واقع حركتى در جهت كاهش صدمات حاصل از اين بحران بود. نائبان خاص امام (ع) كه از عالمان برجسته؛ اصحاب ائمه (ع) و كسانى بودند كه سال‏ها با ايشان ارتباط داشتند اينك معتبرترين مصدر علمى محسوب مى‏شدند؛ زيرا آنها تنها راه ارتباطى با امام (ع) بودند. درواقع يكى از شؤون مهم آنها حل همين مشكلات و مسائل مستحدثه براى شيعيان بود. آنان در در اين عصر كه امكان دسترسى به امام معصوم(ع) براى همگان ميسر نبود مرجع پاسخگويى به مسائل كلامى و اعتقادى و تعيين حقانيت و جلوگيرى از انحرافات بودند. مثلاً زمانى كه شيعيان از محمدبن عثمان عمرى، نائب دوم امام (ع) درباره گفتار مفوضه و عقايد آنها استفسار كردند وى در پاسخ نقطه نظرات مفّوضه را در نسبت دادن خلق و زرق به ائمه(ع) تكذيب و آنها را از شؤون ذات مقدس الهى برشمرد. 1
توجه به اين نكته كه نائبان خاص در ارتباط با امام(ع) و قادر به رفع مشكلات و مسائل علمى و عقيدتى از طريق آن حضرت هستند نوعى يقين و اطمينان را براى شيعيان در گفتار آنها پديد مى‏آورد كه پذيرش سخنان ايشان را براى آنها بدون هيچ شك و ترديد ميسر مى‏ساخت.
وقتى كه يكى از شيعيان درباره علت تسلط دشمنان بر امام حسين (ع) از حسين‏بن روح نوبختى نائب سوم امام، سؤال مى‏كند وى پاسخ مفصل و قانع‏كننده‏اى ارائه مى‏كند، به‏نحوى كه راوى اين جريان مى‏گويد:
در اين كه او اين پاسخ‏ها را از جانب خود مى‏گويد ترديد كردم ولى بدون آن كه سختى بگويم او رو به من كرد و گفت كه اين را از اصل - حضرت حجت (ع) - شنيده است.
2 اين اطمينان و يقين آرامشى را پديد مى‏آورد كه از شدت بحران پيش آمده مى‏كاست. همين امر دقيقاً در ساير فعاليت‏هاى علمى عصر غيبت به جهت اشراف نسبى نائبان خاص نيز مصداق پيدا مى‏كرد.
نوّاب خاص در راستاى جلوگيرى از انحرافات عقيدتى، بر روايت احاديث و تأليف كتاب‏هاى دينى و امورى از اين قبيل كمابيش نظارت داشتند.
پس از صدور توقيع از ناحيه مقدسه مبنى بر ذّم و لعن »شلمغانى«، يكى از مسائلى كه راويان با آن مواجه شدند نقل روايات شلمغانى بود وليكن حسين‏بن روح با استناد به گفتار ائمه (ع) اين مشكل را بدين‏گونه رفع كرد كه گفت:
من همان جوابى را به‏شما مى‏دهم كه امام حسن عسكرى (ع) در پاسخ به كسانى گفت كه پرسيدند: ما با كتاب‏هاى بنى‏فضال چه كنيم كه خانه‏هاى ما پر از آنهاست و حضرت فرمود: هرچه را روايت كرده‏اند بگيريد و آن‏چه را كه خود نظر داده‏اند رها كنيد.3
همچنين كتاب‏هايى كه توسط برخى علما نوشته مى‏شد گاه با نظارت نائبان خاصه بوده و در4 مواردى آنها صحت و سقم كتاب‏هاى نوشته شده را بررسى مى‏كردند.
5 گذشته از اين امور دفع شبهات مخالفان و پاسخگويى به سخنان ساير فرقه‏هاى شيعى و مقابله با مدعيان نيابت و بابيّت از وظايف خطيرى بود كه برعهده نائبان خاصه بود.
علاوه بر نوّاب خاص، وكيلان امام (ع) در هر شهرى مرجع علمى مردمان در آن ناحيه بودند. نظام وكالت در عصر غيبت صغرى به‏طور گسترده‏اى به‏كار خود ادامه مى‏داد. امام (ع) در كليه نواحى كه شيعيان سكونت داشتند، وكيلانى داشت كه به امور آنها رسيدگى مى‏كردند و رابط آنها با نوّاب اربعه بودند. نام بسيارى از اين وكيلان در ضمن اخبارى كه نقل شده ذكر گرديده است. اين6 وكيلان به‏طور عمده از كسانى بودند كه از حيث شناخت و معرفت به‏خصوص در زمينه شناخت امام، نسبت به ساير مردم برترى داشتند.
سومين مرجع علمى شيعيان در عصر غيبت، فقيهان و محدثان بودند. درواقع مرجعيت اين گروه امرى بود كه بايد در اين دوران تثبيت و تحكيم مى‏شد. اگرچه در زمان حضور، گاه فقيهان و محدثانى ازطرف ائمه(ع) به‏عنوان مرجع مردم معرفى مى‏شدند، با اين حال حضور امام(ع) 7مانع از آن بود كه آنها به چنان موقعيت ممتازى دست يابند وليكن دوران غيبت شرايط را براى اين امر مهيّا ساخت، به‏طورى كه اين امر تا پايان دوران غيبت صغرى به‏قطعيت نسبى رسيد و درنهايت با صدور توقيعى كه ازطرف امام (ع) در پايان اين دوران صادر شد، كه مردم را در حوادث پديد آمده به محدثان و فقيهان ارجاع داده بود، تثبيت شد.

2. فعاليت‏هاى علمى در عصر غيبت صغرى

فعاليت‏هاى علمى در اين عصر در دو قالب كلى فعاليت‏هاى آموزشى و تأليف و تصنيف صورت مى‏گرفت. امور آموزشى كه عبارت بود از يك سلسله درس و بحث‏هاى علمى در خانه علما انجام مى‏شد؛ زيرا تا اين زمان نهاد خاص آموزشى شكل نگرفته بود، البته به‏ندرت حلقه‏هاى درسى در مساجد نيز تشكيل مى‏شد، وليكن با توجه به اين كه در اكثر شهرها مساجد تحت اختيار متوليان اهل سنت بود، شيعيان از اين‏نظر در محدوديت قرار داشتند.
خانه‏هاى علما مهمترين مركز آموزشى بود و خانه‏هاى عالمانى كه استادان بنام شهر بودند همواره محل آمد و شد طلاب و اهل علم بود، به‏طورى كه گاه از كثرت جمعيتى كه براى فراگيرى و يا نوشتن مطالب استاد در آن‏جا گرد مى‏آمدند همانند مسجدى مى‏شد كه مردم براى اقامه نماز در آن ازدحام مى‏كردند.
8 بخش عمده آموزش را آموزش انفرادى تشكيل مى‏داد، بدين ترتيب كه بدون تشكيل جلسه يا حلقه درسى، طلبه در محضر استادش حاضر مى‏شد و ازطريق سماع و يا قرائت به فراگيرى مى‏پرداخت، علما غالباً شاگردان خصوصى داشتند و اغلب همين شاگردان اجازه نقل روايات و كتاب‏هاى استاد را دريافت مى‏كردند. و شيوه »سماع« به‏معنى گوش دادن به گفتار استاد، و »قرائت« به‏معنى تقرير مطالب علمى از حفظ يا از روى كتاب بر استاد، مهمترين شيوه‏هاى فراگيرى بودند. البته شيوه »املا« نيز كمابيش رواج داشت كه در آن استاد به تقرير مطالبى مى‏پرداخت و طلاب - كه به آنها مستملى گفته مى‏شد - تقريرات وى را مى‏نوشتند، كتاب‏هاى حاصل از اين شيوه به كتاب‏هاى امالى معروف بود.
فعاليت‏هاى علمى در شهرهاى شيعه‏نشين و يا شهرهايى كه داراى جمعيتى شيعه مذهب بودند به فراخور حال و شرايط موجود با شدت و ضعف نسبى انجام مى‏شد. هر شهر بسته به جوّ مذهبى و سياسى و فرهنگى آن و با توجه به موقعيت مكانى، از حيث دورى يا نزديكى به شهرهايى كه مراكز علمى و فرهنگى محسوب مى‏شدند يا محل تمركز و تجمع شيعيان بودند، موقعيت خاصّى در زمينه فعاليت‏هاى علمى و فرهنگى داشت. شهرها و مناطقى كه تراكم جمعيت شيعى در آنها زياد بود اوضاع اجتماعى و فرهنگى‏شان تحت تأثير اين جمعيت غالب قرار مى‏گرفت و در مواردى كه امور سياسى و نظامى شهر نيز دردست همين جمعيت غالب بود و يا متوليان امر داراى گرايش‏هايى همسو با آنها بودند، آن شهر داراى موقعيت ممتازى مى‏شد.

3. حوزه‏هاى علمى در عصر غيبت صغرى

جوّ فكرى و علمى شهرها با توجه به عوامل تأثيرگذار مختلف، متفاوت بود. در برخى شهرها انديشه‏هاى كلامى رواج داشت و در برخى اهل حديث و محدثان عنصر تعيين‏كننده محيط فكرى بودند و بعضى نيز جوّى آميخته از انديشه‏هاى مختلف داشتند.
3-1. مكتب علمى قم
قم نخستين شهر ايران بود كه مذهب تشيع را پذيرا شد. با مهاجرت چندتن از خاندان اشعرى كوفه به قم و توطن آنها در اين شهر مذهب تشيع نيز در اين شهر ريشه دوانيد. اشعريان از خانواده‏هاى برجسته كوفه و از ديرباز داراى تمايلات شيعى بودند. شواهد و اخبار حاكى از حضور مالك‏بن عامر - جدّ اشعريان قم - در جنگ صفين و همراهى پسر او با مختار در قيام كوفه و شركت بعدى اين خاندان در قيام‏هاى ضد اموى است.
9 بنا به نقلى نخستين كسانى كه از اين خاندان به قم آمدند پسران سعدبن مالك بودند و به گفته حسن بن محمد قمى نويسنده تاريخ قم موسى‏بن عبداللَّه بن سعد اولين كسى بود كه مذهب شيعه را در اين شهر اظهار كرد و بقيه به او اقتدا كردند. وى را از اصحاب امام صادق و امام باقر(ع) دانسته‏اند. 10
با گسترش تشيع در قم، مناسبات مردم قم با ائمه(ع) گسترش يافت و به‏زودى به‏صورت يكى از مراكز اصلى تشيع و قطب‏هاى علمى آن درآمد. روابط گسترده شيعيان قم با ائمه معصومين(ع) موجب شد تا علوم اهل بيت(ع) به طور وسيعى در اين شهر رواج پيدا كند تا آن‏جا كه شمارى از عالمان برجسته و راويان جليل‏القدر كه به‏طور مستقيم احاديث را از ائمه(ع) دريافت مى‏كردند در اين شهر مى‏زيستند. نقش اساسى‏اى كه عالمان قم در حفظ و اشاعه دين داشتند به‏گونه‏اى بود كه در روايتى چنين آمده است :
لولا القميّون لضاع الدين 11
اهميت شهر قم و مركزيت يافتن آن موجب شد تا عده‏اى از راويان و عالمان شيعه بار سفر بسته و به‏اين شهر بيايند. نخستين اين كسان ابراهيم‏بن هاشم كوفى بود. گفته شده است او، كه زمان امام رضا (ع) را درك كرده بود، اولين كسى بود كه احاديث كوفيان را در قم نشر داد.
12از سوى ديگر مردم قم كه تشنه فراگيرى علوم اهل‏بيت(ع) بودند از علماى شيعه در ساير شهرها درخواست مى‏كردند تا به شهر آنها بيايند. از جمله آنها از ابواسحاق ثقفى مؤلف كتاب الغارات كه به اصفهان رفته بود خواستند تا به قم آيد، امّا او به‏دليل آن كه سنى‏گرى در اصفهان بيشتر بود، مايل بود آنجا بماند و احاديث اهل بيت(ع) را در آنجا ترويج كند.13
بدين‏ترتيب شهر قم مجمع علما و راويان احاديث اهل بيت(ع) بود به‏طورى كه در آغاز غيبت صغرى چندين خانواده علمى، علاوه بر عده كثيرى از دانشمندان شيعه در اين شهر مى‏زيستند.
مهمترين خاندان علمى شهر همان خاندان اشعرى بود كه قديمى‏ترين خاندان شيعه شهر نيز محسوب مى‏شدند. معروف‏ترين فرد اين خاندان كه در اوايل عصر غيبت مى‏زيست احمدبن محمدبن عيسى بود. وى بنا به گفته شيخ طوسى چهره شاخص و فقيه مطلق شهر قم بود. رياست و زعامت دينى وى به‏گونه‏اى بود كه حتى حاكم شهر به‏ديدن وى مى‏آمد. او امام رضا (ع) را درك كرده و روايات بسيارى از ايشان نقل كرده است. همچنين داراى تأليفات عديده‏اى بوده، ازجمله كتاب التوحيد، كتاب فضل‏النبى، صلّى اللّه‏عليه‏وآله، و كتاب الناسخ والمنسوخ. تاريخ وفات وى ظاهراً14 پس از 280 ق. بود.
از ديگر بزرگان اين خاندان محمدبن احمد بن يحيى اشعرى است كه روايات بسيارى را نقل كرده است. وى صاحب تأليفات بسيارى است. از جمله موسوعه نوادرالحكمة كه مشتمل بر مباحث مختلفى در ابواب فقهى بود و مجموعاً شامل 23 كتاب فقهى مى‏شد و در بين مردم بسيار معروف و مشهور بود. از ديگر كتاب‏هاى او كتاب المزار، كتاب الامام و مقتل‏الحسين است. وفات وى را در حدود 280 ق. دانسته‏اند.15
از همين خاندان، بايد به سعدبن عبداللَّه بن ابى خلف اشعرى (متوفا 299 يا 301 ق.) اشاره كنيم. او از عالمان بزرگ قم بود و به او عنوان »شيخ و فقيه شيعيان« داده بودند. دانش وسيع و شخصيت ممتاز، از ويژگى‏هاى وى بود. او داراى تصنيفات متعدد در موضوعات گوناگون بود كه عبارتند از: موسوعه فقهى كتاب الرّحمة (اين كتاب شامل ابواب طهارت، صلاة، زكاة، صوم و حج بود. بنا به گفته شيخ صدوق در ابتداى كتاب من لا يحضره الفقيه، اين كتاب از كتب مشهور فقهى بوده است كه فقيهان برآن اعتماد كرده و بدان مراجعه مى‏كردند)، كتاب الضياء16 فى‏الامامة و كتاب مقالات الامامية در باب امامت كتاب‏هاى مثالب رواة الحديث و مناقب رواة الحديث درباره راويان حديث، كتابى در فضيلت ابوطالب و عبدالمطلب و عبداللَّه، كتاب المنتخبات كه حدود 1000 صفحه بود و كتاب بصايرالدرجات كه در 4 جلد نوشته بود. 17
از ديگر عالمان برجسته خاندان اشعرى مى‏توان به‏اين افراد اشاره كرد: محمدبن على بن محبوب مراد (متوفا بعد از 280 ق.) كه صاحب تصانيف متعددى در ابواب فقهى بود ازجمله دو موسوعه فقهى به نام الجامع و كتاب الضياء والنور.18 احمدبن ابى‏زاهد كه از دوستان نزديك محمدبن يحيى عطار و از عالمان بزرگ قم بود و كتاب‏هايى در مسائل اعتقادى چون بداء، جبر و تفويض و كتاب‏هايى در فقه داشت19 و ابوعلى احمدبن ادريس (متوفا 306 ق.) كه فقيهى معتمد و صاحب تصانيف بود. علاوه بر اينها نام20 محدثان و فقيهان بسيارى از خاندان اشعرى در كتب فقهى ذكر شده است.
از ديگر خاندان‏هاى بنام قم خاندان بابويه است كه از خاندان‏هاى قديمى شهر بودند. چهره شاخص اين خاندان در عصر غيبت؛ على‏بن حسين بن موسى‏بن بابويه است. تاريخ ولادت وى ذكر نشده ولى گويا در اوايل عصر غيبت بوده است. او فقيهى جليل‏القدر و مورد اعتماد بود و تأليفات عديده‏اى در ابواب فقهى داشت. همچنين كتابى در توحيد و كتابى در تفسير و كتاب امالى از وى نام برده شده است. از ارزنده‏ترين كتاب‏هاى وى كه به‏دست ما رسيده است كتاب الامامة و التبصرة من الحيرة است. اين كتاب از نادر كتاب‏هايى است كه از آن زمان باقى مانده است. موضوع اصلى كتاب بحث در زمينه مسئله غيبت امام مهدى (ع) است. ابن بابويه در ابتداى كتاب، علت تأليف را سرگشتگى مردم در عصر غيبت بيان مى‏كند. او مى‏گويد:
ديدم بسيارى از كسانى كه رشته ايمانشان صحيح بود و بر دين خدا ثابت‏قدم بودند و خشيت آنها در درگاه خداوند ظاهر بود، امر غيبت آنها را به حيرت واداشته و مدت غيبت بر آنها طولانى شده، تا جايى كه وحشت بر آنها مستولى شده و اخبار مختلف و آثار وارده آنها را به فكر واداشته است. لذا من اخبارى را جمع كردم كه حيرت را برطرف سازد و غصه و نگرانى را رفع كند و...
21 شيخ در مقدمه كتاب بحثى را در زمينه بداء و سپس لزوم وجود حجةاللَّه بيان مى‏كند و پس از بيان اين كه امامت عهدى الهى است، امامت تك تك ائمه(ع) را اثبات مى‏كند. بخش عمده‏اى از كتاب در ردّ عقايد فرق شيعه چون كيسانيّه، اسماعيليّه و واقفيّه است و سپس ابوابى را درباره معرفت امام و لزوم آن مى‏آورد. او در بحث از غيبت امام اسلوب اهل حديث و متكلمان را با هم آميخته و ازطريق آن ادله‏اى براى رفع شبهات بيان مى‏كند. متأسفانه بخشى از آخر اين كتاب كه مربوط به بحث غيبت است مفقود شده و به‏دست ما نرسيده است. درهرحال اين كتاب يكى از ذخاير علمى تشيع است كه به‏دست ما رسيده است.
ابن‏بابويه روابط مستمرى با علماى بغداد و كوفه و نائبان خاص داشت و سفرهايى به اين شهرها كرده و در طى آن به تحصيل و تدريس پرداخته بود. عباس‏بن عمر كلودانى مى‏گويد كه در يكى از سفرهاى ابن بابويه به بغداد در سال 328 ق. از او اجازه روايت تمام كتاب‏هايش را گرفت.22
ابن‏بابويه ازطريق مكاتبه با حسين‏بن روح با ناحيه مقدسه نيز درارتباط بود. ضمن يكى از نامه‏هايش از امام درخواست كرده بود كه از خدا بخواهد تا فرزندى صالح به‏وى عطا كند. در توقيعى كه پس از آن براى وى صادر شد بشارت ولادت دو پسر به او داده شد كه يكى از آن دو محمدبن على معروف به شيخ صدوق است.23
خاندان برقى نيز از خاندان‏هاى علمى بزرگ در قم بودند. چهره شاخص اين خاندان احمدبن محمدبن خالد برقى است. خاندان وى كه اصالتاً كوفى و از موالى اشعريان بودند، به دلايلى به ايران مهاجرت كرده و در قريه »برق‏رود« قم سكنى گزيدند؛ ازاينرو به نام برقى شهرت يافتند. احمدبن محمدبن خالد در اوايل عصر غيبت مى‏زيست و تصانيف بسيارى داشت. شيخ طوسى در فهرست خود نزديك به صد كتاب از وى نام مى‏برد كه در موضوعات مختلف فقهى، آداب و سنن، تفسير و علوم قرآنى، تاريخ و موضوعات كلامى و عقيدتى است. وى در سال 274 و يا 280 ق. درگذشته است.
24 از همين خاندان محمدبن عبيداللَّه برقى ملقب به ماجيلويه است كه داماد احمدبن محمد برقى است و در شعر و ادب سرآمد بوده و رواياتى نيز نقل كرده است. يكى از اصحاب نزديك25 احمدبن محمد برقى كه در نزد وى به آموختن و فراگيرى پرداخت ابن سمكه است. او كتاب مفصلى در تاريخ عباسيان نوشته و آن را كتاب العباسى ناميده بود. اين كتاب نزديك به ده‏هزار صفحه بوده است.
26 ابن قولويه، جعفربن محمد (متوفا 362 ق.) از دانشمندان و محدثان اين عصر بود. او كتاب‏هاى فقهى به تعداد ابواب فقه داشت. از كتاب‏هاى ارزنده وى كتاب جامع‏الزيارات است كه با نام كامل‏الزيارات چاپ شده است. اين كتاب داراى 108 باب در فضيلت زيارت معصومين(ع) است كه از زيارت نبى‏اكرم (ص) شروع و به زيارت امامزادگان ختم مى‏شود. قسمت عمده كتاب - از باب 16 تا باب 98 - درباره فضيلت زيارت امام حسين (ع) كيفيت، آداب و ادعيه آن است.27
محمدبن حسن بن فرّوخ الصفّار (متوفا 290 ق.) او از اصحاب امام عسكرى (ع) بود و درباره مسائلى كه براى او پيش مى‏آمد با آن حضرت مكاتبه مى‏كرد. بيش از سى‏كتاب براى وى ذكر شده است كه غالباً در ابواب فقهى است. از مجموع كتاب‏هاى وى كتاب بصايرالدرجات فى فضايل آل محمد(ع) به‏دست ما رسيده است. اين كتاب كه در ده‏جزء مرتب شده است حاوى 1881 روايت است كه هر جزء را به بيان فضيلتى از فضايل اهل بيت(ع) اختصاص داده است.28
محمدبن حسن بن وليد كه از وى به شيخ اهل قم و فقيه آنها نام برده شده است. وى در نقل روايات بسيار معتبر و موثق بوده و صاحب تأليفاتى است. ابن وليد در سال 343 ق. درگذشت. او از مشايخ روايت شيخ صدوق است.29
عبداللَّه بن جعفر حميرى قمى (متوفا بعد از 298 ق.) وى از رجال بزرگ شيعه بود كه نه تنها در شهر قم بلكه در كوفه نيز از جايگاه والايى برخوردار بود. مسافرت او به كوفه و استماع محدثان كوفه از وى معروف و مشهور است. او كتاب‏هاى بسيارى تصنيف كرد. 13 تا 17 عنوان كتاب براى او نام برده‏اند كه در موضوعات مختلف عقيدتى چون توحيد و امامت هستند. وى از جمله كسانى است كه كتابى در باب غيبت داشته به نام كتاب‏الغيبة والحيرة. وى همچنين كتابى درباره توقيعات و كتابى درباره مسائلى كه محمدبن عثمان عمرى نائب دوم امام بيان كرده بود، داشت. ارزنده‏ترين كتاب وى كه به30دست ما رسيده است كتاب قُرب‏الاسناد اوست. تأليف كتاب‏هايى تحت اين عنوان همانند كتاب‏هاى امالى در ميان محدثان شايع بود. در اين كتاب‏ها محدثان پاره‏اى روايات را كه از حيث سندى عالى و در عين حال سلسله سند آن كوتاه بود و تعداد راويان در سند حديث تا معصوم كم بود، گرد مى‏آوردند و از اين‏رو آن را قُرب الاسناد مى‏گفتند. اين‏گونه كتاب‏ها و نقل اين‏گونه روايات نوعى افتخار براى محدثان محسوب مى‏شد به‏جز حميرى كسان ديگرى چون على‏بن ابراهيم قمى، ابن بُطّه و ابن‏بابويه، قرب‏الاسناد داشته‏اند.
قرب‏الاسناد حميرى اخبارى است با اسناد نزديك به امام صادق و امام رضا (ع). اين قسمتى از كتاب است كه باقى مانده و ساير اجزاى كتاب ازبين رفته است. نجاشى از برخى اجزاء ديگر كه قرب‏الاسناد به امام جواد و به حضرت صاحب‏الامر است ياد كرده است. قرب‏الاسناد به امام صادق و امام كاظم(ع) همان است كه علامه مجلسى در بحارالانوار تحت عنوان تأليف عبداللَّه‏بن جعفر حميرى از آن نقل مى‏كند.31
على‏بن ابراهيم قمى از محدّثان و فقيهان قم و از استادان كلينى مؤلف الكافى بود. احاديث بسيارى نقل كرده و تأليفات متعددى داشت ازجمله كتاب اختيارالقرآن و قرب‏الاسناد و كتاب‏هايى در موضوعات تاريخى. از وى جمعاً 15 كتاب نام برده شده است كه از ميان آنها تنها تفسير او32 به‏دست آمده است كه خوشبختانه كامل و بدون افتادگى است. علامه تهرانى در الذريعة تصريح مى‏كند كه على‏بن ابراهيم و كتاب تفسير صغير و كبير نداشته بلكه هر دو يكى است و برگرفته از تفسير امام حسن عسكرى نيز نيست. على‏بن ابراهيم در ابتداى كتاب خود مختصرى از روايات مبسوط و مسند را از امام صادق از جدش اميرالمؤمنين (ع) در بيان انواع علوم قرآن نقل كرده است. او در تفسيرش فقط احاديثى را كه از امام صادق (ع) در تفسير آيات روايت شده، آورده است. شاگرد وى و راوى اين تفسير قسمتى از روايات امام باقر (ع) را كه بر ابوالجارود املا فرموده در اثنا اين تفسير گنجانيده است و نيز روايات ديگرى از ساير استادانش در آن درج كرده است. اين كتاب دوبار چاپ سنگى شده و در سال 1387 ق. در دو جلد به قطع وزيرى چاپ شد.33
شهر قم به‏واسطه وجود محدثان بسيار و موثق، مركز نقل و حفظ احاديث اهل بيت(ع) بود و از اين حيث جايگاه والايى داشت به‏طورى كه حتى ساير مراكز تشيع به محدثان قمّى اعتبارى خاص مى‏بخشيدند و چنانچه يكى از محدثان قم به شهر آنها وارد مى‏شد، مورد توجه اهل علم و حديث واقع مى‏گرديد. مثلاً زمانى كه عبداللَّه بن جعفر حميرى كه از اصحاب امام عسكرى (ع) بود، در سال 292 ق. به كوفه وارد شد، چون خبر به‏گوش مردم رسيد همگى بر گرد او جمع شدند و به استماع حديث از وى پرداختند. درواقع اين امر34 ناشى از اين بود كه قمى‏ها داراى اعتقادات سالم و به‏دور از انحرافات افراطى و تفريطى بودند. ازنظر پاى‏بندى به تشيع دوازده‏امامى ، قم داراى موقعيت ممتاز و برترى نسبت به كوفه بود. درواقع كوفه و بغداد مركز گرايش‏هاى فرقه‏اى و انديشه‏هاى افراطى و غالى بود، درحالى كه در قم از هيچ يك از فرق شيعه چون زيديّه، اسماعيليّه، فطحيّه و واقفيّه اثرى نبود.
مادلونگ، اسلام‏شناس آلمانى دراين‏باره نوشته است: 35
شيعيان قم در وفادارى به امامت دوازده امام باقى ماندند و هيچ‏گونه انشقاق فطحى يا واقفى در ميان تعداد بى‏شمار محدثان امامى اين شهر ياد نشده است...
شهر قم از نظر عقيدتى يك‏دست بود و تابعيت تك‏تك امامان را پذيرفته بود و در عصر غيبت نيز پيوند خود را با نواب خاص حفظ كرد. عالمان قم بشدت با مظاهر انحراف و افراطى‏گرى مقابله مى‏كردند؛ به عنوان مثال احمدبن محمدبن خالد برقى راوى موثق و عالم بزرگ به‏جهت نقل برخى روايات ضعيف مورد اعتراض علماى قم قرار گرفت و احمدبن محمدبن عيسى كه زعامت دينى شهر را داشت او را از شهر اخراج كرد. البته پس از چندى كه حقيقت آمر آشكار شد وى را بازگردانيده و از او دلجويى كرد.36 همين قضيه براى سهل‏بن زياد آدمى پيش آمد. احمدبن محمدبن عيسى كه به غلّو و دروغگويى وى در نقل روايات شهادت مى‏داد وى را از قم رانده و از وى اظهار برائت كرد و مردم را از شنيدن احاديثش نهى كرد و او ناچار به رى رفت. محمدبن37 اُورمه از ديگر كسانى بود كه متهم به غلّو شد و نزديك بود اهل قم وى را بكشند.
38 جو مقابله با افراطى‏گرى به‏گونه‏اى بود كه حتى اجازه ورود چنين انديشه‏هايى به شهر داده نمى‏شد، محمدبن على بن ابراهيم صيرفى كه در كوفه به كذب و غلّو مشهور بود. زمانى كه به قم آمد به‏همين اتهام از شهر اخراج شد.39 حتى علماى قم از نقل رواياتى كه بوى غلّو مى‏دادند نيز خوددارى مى‏كردند. ابن وليد محدث بزرگ حاضر نبود برخى روايات ابن‏صفّار را كه در كتاب‏هايش نقل كرده روايت كند؛ زيرا در آنها شائبه غلّو درباره ائمه(ع) وجود داشت.
40 مامقانى در تنقيح‏المقال از قول وحيد بهبهانى درباره اين شيوه اهل قم مى‏نويسد:
... آنها جايگاه خاصى از رفعت و جلال و مرتبت معينى از عصمت و كمال را برحسب اجتهاد و رأى خود قايل بودند كه تعدّى از آن را جايز نمى‏شمردند و بنا به عقيده‏شان اين تعدّى را ارتفاع و غلّو مى‏دانستند...
وى سپس مواردى را كه آنها از مصاديق غلّو درباره ائمه(ع) مى‏دانستند برمى‏شمرد.
41به هرحال اين جوّ قم چنان موقعيت علمى ثابت و مقبولى را براى آن پديد آورده بود كه مى‏توانست مرجع حل و فصل برخى مسائل و مشكلات شود، به‏طورى كه حتى نائب خاص امام نيز گاه در مشكلات علمى به آنها رجوع مى‏كرد. نقل شده است كه حسين‏بن روح نوبختى كتابى به نام التأديب را به‏نزد گروهى از فقيهان قم فرستاد و از آنها خواست تا كتاب را بررسى كنند و ببينند چه مقدار مطالب آن با نظر آنها مخالف است.42 اين امر نشان مى‏دهد كه مكتب علمى قم مبناى اساسى براى سنجش آرا و اقوال علمى شيعه بود.

پي نوشت ها:

1. ر.ك: الطوسى، الغيبة، ص 178.
2. الصدوق، كمال‏الدين و تمام‏النعمة، ص 507.
3. همان، ص 239.
4. همان، ص 240.
5. در اين باره به بخش جغرافياى انسانى شيعه رجوع كنيد.
6. رجال‏كشى، ص 594؛ التفرشى، مصطفى بن حسين ،نقد الرجال، ج 2، ص 262؛ قضيه زكريا بن آدم در قم و بعضى اصحاب امام صادق، عليه‏السلام، در كوفه.
7. ر.ك: النجاشى الرجال ، ص 351؛ شرح‏حال عياشى.
8. ر.ك: جعفريان، رسول، تشيع در ايران، ج 1، ص 191.
9. ر.ك: قمى، محمدبن حسن، تاريخ قم، ص 278؛ رجال طوسى، ص307
10. همان، ص 52.
11. الطوسى، فهرست، ص 12.
12. النجاشى، همان، ص 17 (شرح‏حال ابواسحق ثقفى)
13. همان، ص 409؛ نجاشى، رجال، ص 245.
14. ابن‏بابويه، من لايحضره الفقيه، مقدمه مؤلف.
15. الطوسى، فهرست، ص 215؛ الخويى، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، ج 9، ص 80.
16. همان، ص 411.
17. همان، ص 62.
18. همان، ص 64.
19. ابن‏بابويه قمى، على‏بن حسين، الامامة والتبصرة من‏الحيرة، مؤسسه آل البيت، قم، ص 142.
20. التفرشى، همان، ج 3، ص 253.
21. نجاشى، رجال، ص 261.
22. الطوسى، فهرست، ص 51 تا 53؛ نجاشى، ص 182؛ الخويى، معجم رجال الحديث، ج 3، ص 50.
23. التفرشى،همان، ج 4، ص 108.
24. الطوسى، همان، ص 442.
25. همان، ص 141؛ ر.ك: قولويه، جعفربن محمد، كامل‏الزيارات، نشر الفقاهه، قم، 1417 ق.
26. الصفّار، محمدبن حسن، بصائر الدرجات، منشورات مكتبة المرعشى، قم، 1404 ه’ ق.
27. الطوسى، فهرست، ص 442.
28. همان، ص 102.
29. حميرى، عبداللَّه بن جعفر، قرب‏الاسناد، مؤسسه آل البيت(ع) قم، 1413 ه’ ق.
30. الطوسى، فهرست، ص 89.
31. قمى، على‏بن ابراهيم، تفسير القمى، دارالكتاب للطباعة والنشر، قم، 1387 ه’ ق.
32. النجاشى،همان، ص 219.
33. جعفريان،رسول ، تشيع در ايران، ج 1، ص 209.
34. التفرشى،همان ، ج 1، ص 155، به‏نقل از ابن غضايرى،138/1.
35. همان، ج 2، ص 384.
36. نجاشى، ص 329.
37. همان، ص 332.
38. همان، ص 345.
39. مامقانى، تنقيح‏المقال.
40. الطوسى، الغيبة، ص 240 و 227.
41. ر.ك: جعفرى، محمد، تشيع در مسير تاريخ، ترجمه آيةاللهى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1372، ص 129.
42. ر.ك: المنقرى، نصربن مزاحم، وقعة صفين، مكتبة المرعشى، 1418، ص 287 و 288.

منبع: ماهنامه موعود شماره 30