درياى فنا
درياى فنا
درياى فنا
روزى به سـر كوى توام منزل بود
كــــه در آن شـــــــادى و اندوه مـــراد دل بود
كـــــــاش از حلقـه زلفت گرهى در كف بود
كه گـــــــره بـــــازكن عقـــــده هـر مشكل بود
دوش كـــز هجر تو دلْ حالت ظلمتكده داشت
ياد تو شمـــــع فـــــــروزنــــــده آن محفل بود
دوستـــان، مـــىزده و مست و ز هوش افتاده
بى نصيب آنكه در اين جمع چو من عاقل بود
آنكه بشكست همه قيد، ظلوم است و جهول
وآنكه از خويش و همه كــون و مكان غافل بود
در بـــر دلشــــدگان علمْ حجاب است حجاب
از حجاب آنكه بـرون رفت بحـــق جاهـــل بود
عاشــــق از شوق به درياى فنا غوطه ور است
بيخبــــر آنكـــــــه به ظلمتكـــده ساحـــل بود
چــــــون به عشق آمـــدم از حوزه عرفان، ديدم
آنچـــــه خــوانديم و شنيديم همه باطل بود
منبع: www.imam-khomeini-isf.com
/س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}