5 اردیبهشت 1388 / 29 ربیع الثانی 1430 / 25 آوریل 2009


دولت امريكا كه از اقدامات مختلف خود بر ضد جمهوري اسلامي ايران به نتيجه نرسيده بود به قصد رهايي جاسوسان خود از ايران عده اي تفنگدار دريايي و تجهيزات و وسايل نقليه زميني و هوايي كشورمان را مورد تجاوز نظامي قرار داد . اما آنان در بيابانهاي كويري اطراف طبس دچار طوفان شن شده ودرهم شكسته شدند . بقاياي اين افراد و تجهيزات جنگي آنان نيز درتوطئه اي خائنانه بمباران ونابود شد . در اين بمباران محمد منتظرقائم فرمانده سپاه پاسداران يزد كه به منظور رسيدگي به اين حوادث عازم منطقه شده بود به شهادت رسيد . حضرت امام خميني رهبر فقيد انقلاب اسلامي درطي نطقي در خصوص شكست مفتضحانه نظامي امريكا فرمودند : « كاتر بايد بداند كه حمله به ايران، حمله به تمام بلاد مسلمين است و مسلمانا ن جهان دراين امر بي تفاوت نيستند .»
دولت جمهوري اسلامي ايران در اجلاس عمومي سازمان ملل متحد خواستار اخراج رژيم اشغالگر قدس شد .
آمريكا پس از سرخوردگي در جريان گروگان‏گيري جاسوسانش در سفارت اين كشور از سوي دانشجويان مسلمان پيرو خط امام و نااميدي از پيروزي در اين جريان به وسيله فشار سياسي و تحريم اقتصادي، درصدد حل اين قضيه از طريق نظامي برآمد. دولت كارتر بر اساس نقشه‏اي بسيار محرمانه جهت آزادي گروگان‏ها، در 5 ارديبهشت سال 1359 شمسي با تعدادي هواپيماي نظامي و 20 هلي‏كوپتر، حمله خويش را به ايرانِ تازه از بند رها شده، آغاز كرد. اين هواپيماها و هلي‏كوپترها كه حامل موتورسيكلت، جيپ نظامي، توپ، مسلسل و مهمات لازم بودند، در صحراي طبس فرود آمدند تا از آن مكان، عمليات آزادسازي گروگان‏ها را آغاز نمايند. با وجود تجهيزات فراوان، كماندوهاي ماهر و آموزش ديده، برنامه‏ريزي دقيق حمله، عدم وجود مانع و غفلت نيروهاي اطلاعاتي ايران، اين بار دست غيبي امداد الهي از آستين شن‏هاي صحراي طبس بيرون آمد و شكستي سخت و مفتضحانه را نصيب ابرهه‏صفتان آمريكايي كرد. ماجراي طبس يكي از رسواترين شكست‏هاي توطئه‏هاي امپرياليسم آمريكا عليه انقلاب اسلامي ايران است. بدون شك حادثه طبس و شكست مزدوران آمريكايي علي رغم مجهز بودن به پيشرفته‏ترين وسايل و تجهيزات روز، يكي از معجزات بزرگ قرن به شمار مي‏آيد. واقعه اين روز، نه تنها يك اتفاق ساده، زودگذر و فراموش شدني نبود، بلكه تمثيلي است ماندگار و هميشگي براي كساني كه با چشم دل خويش، جز آنچه هست مي‏بينند و تذكري است براي اثبات قدرت تامه الهي و سستي كيد دشمنان خدا.
دو سال پس از پايان جنگ ايران و عراق، در حالي كه فضاي بين‏المللي به شدت عليه عراق شكل مي‏گرفت و تهديدهاي موجود و طمع رژيم بعث عراق به كويت احتمال وقوع درگيري مجدد در منطقه را افزايش داده بود، در پنجم ارديبهشت 1369، نامه سربسته‏اي از رييس جمهور عراق و ياسر عرفات براي مقام معظم رهبري و رييس جمهور وقت، آيت‏اللَّه هاشمي رفسنجاني ارسال شد. به منظور بررسي مضامين نامه و همچنين تهيه جواب و برخورد مناسب با اين موضوع، در هشتم ارديبهشت 1369، جلسه‏اي با حضور مسؤولان عالي نظام تشكيل گرديد. در اين نامه از مسؤولان عالي رتبه جمهوري اسلامي ايران خواسته شده بود تا ديدار و مذاكره‏اي مستقيم داشته باشند. بي‏اعتبار ساختن قطعنامه 598 شوراي امنيت و حذف نقش دبير كل سازمان ملل متحد در جريان مذاكرات دو كشور و نيز چشمداشت عراق به كويت از انگيزه‏ها و اهداف اصلي ديكتاتور عراق از ارسال اين نامه بود. از پنجم ارديبهشت 1369 تا 27 مرداد آن سال جمعاً، شش نامه از عراق و چهار نامه از ايران ارسال شد كه در نهايت، اين روند با وقوع حادثه اشغال كويت توسط عراق پايان يافت.
دكتر محمدباقر از استادان برجسته زبان فارسي در كشور پاكستان، در سال 1290 ش در فيصل آباد پاكستان ديده به جهان گشود و در همان جا تحصيلات خود را در دانشكده‏هاي رسمي پاكستان در رشته علوم، فيزيك و شيمي به پايان رساند. وي سپس براي گذراندن دوره فوق ليسانس زبان و ادبيات فارسي، وارد دانشگاه پنجاب شد و در ادامه دكتراي زبان و ادبيات فارسي را از دانشگاه لندن گرفت. دكتر محمدباقر از بزرگ‏ترين مشوقان و معلمان زبان وادبيات فارسي در پاكستان به شمار مي‏رفت. چنان كه در سال 1338 از دولت ايران نشان سپاس گرفت و پس از پيروزي انقلاب اسلامي، دوبار به خدمت حضرت امام خميني(ره) رسيد. استاد محمدباقر، به زبان‏هاي اردو، پنجابي، عربي، هندي و انگليسي تسلط داشت و بيش از نيم قرن از عمر خود را در راه تعليم و تعلم زبان فارسي صرف كرد. از اين شخصيت برجسته بالغ بر 120 مقاله و 56 كتاب به جاي مانده است كه تاريخ ساسانيان، زبان فارسي امروز، مخزن الغرائب در 5 جلد و... از آن جمله‏اند. اين استاد توانا، با شعرا و نويسندگان بزرگ ايراني چون ملك الشعراي بهار، دكتر محمدمعين و استاد سعيد نفيسي، دوستي و مصاحبت نزديك داشت و بارها به ايران سفر كرده بود. اين استاد فارسي دوست، سرانجام در پنجم ارديبهشت 1372 در 82 سالگي درگذشت.
کار و کارگر در کلام رهبر معظم انقلاب اسلامی : من به کارگران سفارش می کنم در هر بخشی و هر جايی مشغول هستند، اين روزها را روز کار بدانند، اين دوران را دوران کار جدی تلقی کنند و کار را هم عبادت بدانند. اين کاری که شما برای توسعه و پيشرفت کشور می کنيد يک عبادت قطعی است. به مسئولان هم سفارش می کنم که پاس طبقات کارگر و محروم و مستضعف و اين مردم مومن را بدارند. کارگران قدر خود را بشناسند و بفهمند که وجود آن ها چه قدر در سرنوشت يک ملت موثر است.
«ابن مقسم» محدث و نحوي بغدادي در گذشت. او در بغداد به دنيا آمد و از علماي بزرگ اين شهر چون عباس بن فضل رازي و ثعلب قرائت و ادب را آموخت. خطيب بغدادي او را يكي از آگاه ترين مردم به مكتب نحو كوفي و داناترين ايشان به قرائات معرفي كرده است. ذهبي نيز در سِير او را شيخ القراء خوانده است. گفته هاي اين بزرگان و علماء ابن مقسم و تأليفات وي را منابعي موثق براي آيندگان بشمار آورده اند. وي آثاري در نحو دارد اما بيش از همه به علوم قرآني پرداخته است. او معتقد بود قرآن و نماز بايد با دقت بسيار قرائت شود.« كتب الانوار في تفسير القرآن؛ احتجاج القرائات؛ والمدخل الي علم الشعر» از آثار اين محدث و نحوي بغدادي بشمار مي روند.
« محمد بن عبدالله بن بهلول» از مشاهير محدثان اماميه در قرن چهارم ديده از جهان فرو بست. كنيه او كه از اهالي كوفه بود ابولفضل و شُهرتش شيباني بود. وي براي استماع حديث سفرهاي بسيار نمود و همواره سعي مي كرد تا در نقل حديث از لغزش و اشتباه مبرّا باشد. اما سرانجام مختلط الحديث شد به همين سبب اكثر علماي رجال مورد ظن قرار گرفت و روايات او با ترديد بيان مي شد. در تاريخ بغداد نيز نقل شده است كه محمد بن عبدالله به بغداد رفت و از محمد بن جرير طبري و گروهي از اهلي مصر و شام روايت كرد از اين رو« كثيرُ التخليط» نام گرفت.
شمس الدين، محمدبن احمد ذهبي محدث و مورخ مشهور، علاقه‏ي زيادي به گردآوري حديث داشت و براي تكميل اين علم، سفرهاي بسيار كرد. او در اين سفرها از بسياري از بزرگان و علما حديث شنيد و آن‏ها را ضبط نمود. ذهبي وقايع تاريخ اسلام و مشاهير اين دوران را از زمان ظهور آيين اسلام تا سال 704 ق دنبال كرده و اخبار و وقايع محدثين آن دوره را نيز به رشته‏ي تحرير درآورده است. وي اين مجموعه را تحت عنوان تاريخ اسلام به صورت كتابي تنظيم كرده است. آثار ذهبي بسيار مورد استفاده‏ي اهل علم قرار گرفت و در اكثر مواقع، دانش‏پژوهان براي شنيدن احاديث به محضرش مي‏شتافتند. الكاشف، طبقات القُرّاء، المُعجم الكبير و المعجم الصغير از آثار اوست. ذهبي در سال 748 ق در 75 سالگي در دمشق وفات يافت.
پس از ظهور دين مبين اسلام و در پي گسترش آن در نواحي غرب آسيا و شمال افريقا، سپاهيان اسلام از طريق تنگه جبل‏الطّارق وارد منطقه جنوب غربي اروپا شدند و اين ناحيه به مدت هشت قرن تحت نظر خلفاي اسلامي قرار داشت. اين ناحيه كه امروزه اسپانيا مي‏باشد در آن زمان اندلس ناميده مي‏شد. با گذشت زمان، مسيحيان اسپانيا به كمك ديگران زمينه ترويج فساد را در بين مسلمانان به وجود آوردند و سرزمين اندلس را از دست مسلمانان خارج ساختند. در اين هنگام عده بسياري از مسلمانان از شهرهاي اسپانيا به غرناطه آمدند و اين شهر مدتي دراختيار آنان بود. در نهايت، اين شهر به عنوان آخرين پايگاه دولت اسلامي در اروپا، در 25 آوريل در سال 1492م به تصرف مسيحيان درآمد و به حكومت هشت‏صد ساله مسلمانان در اين منطقه پايان داده شد. دوران حاكميت اسلام در اين منطقه با شكوفايى علم و دانش همراه بود؛ علوم قرآني و حديث، فقه، علوم طبيعي و پزشكي، نجوم و رياضيات، فلسفه و ادبيات جلوه‏هايى از بُعد علمي و فرهنگي مسلمانان در اين منطقه به حساب مي‏آمد. گرچه در كنار علوم فوق، بايد از معماري اسلامي ياد كرد كه بقاياي آن در اسپانياي امروز نشانه‏هايى از فكر بديع و تلاش مسلمانان در نمايش دين اسلام در تمامي جهات زندگي است. سقوط دولت اسلامي در اندلس ناشي از عواملي چند مي‏باشد كه مي‏توان از غفلت امرا و حكام جامعه اسلامي، عدم وحدت و يگانگي ميان مسلمانان، تأثيرات گسترده تهاجم فرهنگي و برنامه‏ريزي و تلاش دشمنان اسلامي در باز پس‏گيري اين قطعه از دنياي اسلام ياد نمود.
طرح اتصال درياي سرخ و درياي مديترانه، به روزگار باستان باز مي‏گردد و گفته مي‏شد كه اين طرح، اولين بار در زمان حكومت هخامنشيان عملي گرديد. اما اين كانال پس از چندي در زيرشن‏هاي بيابان پرشد و آثارش از ميان رفت. بيش از 23 قرن بعد، اوج‏گيري رقابت‏هاي انگلستان و فرانسه در قرن نوزدهم و تلاش هر كدام از آنها در برتري‏جويى نظامي - تجاري باعث شد تا بار ديگر اين طرح عنوان شود و اين بار فرانسه به عنوان يك قدرت صنعتي - نظامي و در حقيقت به عنوان يك دولت استعماري درصدد برآمد تا ساخت اين كانال را عملي سازد. ازاين رو، طرح حفر كانال در سال 1854م توسط يك مهندس فرانسوي به نام فرديناند دول تهيه شد و كار حفر آن از 25 آوريل 1859م آغاز گرديد. در اين ميان، از آن جا كه بين فرانسه و انگليس، رقابت آشكاري در ميان بود، انگلستان از ارائه هر نوع كمك به فرانسه مضايقه نمود، چرا كه حفر كانال به قدرت فرانسه مي‏افزود. بنابراين فرانسويان بدون كمك از هيچ كشوري به تنهايى اقدام به اين كار نمودند و ظرف مدت ده سال، با هزينه‏اي بالغ بر چهارصد ميليون فرانك، اين پروژه را به اتمام رساندند. طول اين كانال حدود يك‏صد و هفتاد كيلومتر، عرض آن 60 متر و عميق‏ترين نقطه آن، 22 متر عمق داشت كه بعدها وسعت بيشتري يافت به طوري كه عرض آن به 200 متر رسيد. كانال سوئز در 17 نوامبر 1869م طي تشريفاتي گسترده با حضور امپراتور فرانسه و عبور كشتي حامل وي، افتتاح شد. علت حفر كانال سوئز توسط فرانسه اين بود كه در آن زمان، سرزمين مصر تحت استعمار فرانسه قرار داشت و با حفر اين كانال، راه ارتباط دريايى اروپا به طرف ساحل شرقي قاره افريقا و شبه قاره هند و شرق آسيا بسيار كوتاه گرديد. كانال سوئز درحدود 85 سال در دست بيگانگان بود و در نهايت در 26 ژوئيه 1956م توسط جمال عبدالناصر رئيس جمهور وقت مصر، ملي اعلام شد كه باعث حمله ارتش‏هاي فرانسه، انگلستان و رژيم صهيونيستي به مصر و اشغال كانال گرديد. با اين حال نيروهاي مهاجم پس از چندي از كانال عقب‏نشيني كردند و كانال سوئز كاملاً تحت اختيار مصر درآمد. كانال سوئز همه ساله سود سرشاري از محل اخذ ماليات از كشتي‏هاي عبوري، نصيب دولت مصر مي‏سازد.
در حالي كه تمام مقاومت‏هاي نيروهاي نازي در برابر متفقين با شكست مواجه مي‏شد و جنگ جهاني دوم آخرين روزهاي خود را پشت سر مي‏گذاشت، در روز 25 آوريل 1945م، ارتش سرخ شوروي، برلين پايتخت آلمان را تحت محاصره گرفت و نيروهاي شوروي پس از دور زدن برلين، در غرب اين شهر شروع به پيشروي كردند. دو روز بعد، نيروهاي امريكا و شوروي در مسير حركت خود در دو جهت مخالف، در قلب آلمان به هم پيوستند و نيروهاي آلمان به دو قسمت تقسيم شدند. در اين زمان قدرت مقاومت ارتش آلمان نازي به كلي در هم شكسته شد و سربازان آلماني، نه فقط به علت از دست دادن روحيه و احساس شكست، بلكه به خاطر نرسيدن مهمات و مواد غذايى دسته دسته تسليم مي‏شدند. هم‏چنين وحدت فرماندهي از ميان رفته و هيتلر كنترل خود را بر باقي‏مانده ارتش آلمان از دست داده بود. با تنگ‏تر شدن حلقه محاصره برلين، ديگر ترديدي براي هيتلر باقي‏نمانده بود كه مقاومت آخرين سربازان وفادار او هم تا چند روز ديگر به پايان خواهد رسيد. با تصرف كامل برلين و خودكشي هيتلر، آلمان هم تسليم متفقين شد و جنگ جهاني دوم نيز پايان يافت.
امان اللَّه خان، پادشاه پيشين افغانستان، در 11 دسامبر 1862م به دنيا آمد. پدرش اميرحبيب اللَّه خان، حاكم افغانستان بود و امان اللَّه خان، پس از كشته شدن پدرش، در 20 فوريه 1919م در 57 سالگي به حكومت اين كشور رسيد. او به جنگ‏هاي طولاني قبايل افغاني عليه انگلستان پايان داد و با امضاي معاهده‏اي در سال اول زمام‏داري خود، صلح را ميان دو كشور افغانستان و انگليس برقرار كرد. امان‏اللَّه‏خان سپس با امضاي معاهده ديگري با شوروي، كه به تازگي بلشويك‏ها در آن كشور بر تزارها پيروز شده بودند و هم‏چنين انعقاد پيمان‏هايى با ايران و تركيه تلاش كرد كه استقلال افغانستان را به ثبوت برساند. امان‏اللَّه‏خان، اولين رئيس يك كشور اسلامي بود كه رژيم كمونيستي و الحادي لنين را در شوروي به رسميت شناخت و دو ماه پس از كسب قدرت، يك هيأت سياسي را روانه آن كشور كرد. از آن طرف نيز، اولين هيأت رسمي كه از سوي نظام كمونيستي شوروي به خارج از آن كشور سفر كرد يك هيأت روسي بود كه در سپتامبر 1919م وارد كابل گرديد. امان‏اللَّه‏خان در فاصله سال‏هاي 1927 و 1928م يك سفر زنجيره‏اي به كشورهاي فرانسه، سوئيس، آلمان، بلژيك، انگليس، هلند، تركيه، هندوستان، مصر و ايران به عمل آورد. او به شدت شيفته مظاهر تمدن غرب بود و روابط صميمانه‏اي با رضاخان پهلوي در ايران و مصطفي كمال آتاتورك در تركيه برقرار كرد. امان اللَّه خان همگام با سران تركيه و ايران، برنامه‏هاي ضدديني خود را در افغانستان به مرحله اجرا گذاشت و فساد غرب را به كشور مسلمان افغانستان كشاند. وي با رواج بي‏حجابي و ايجاد مدارس مختلط، دستور داد تا مردم مسلمان افغانستان، همگام با ايران، به سبك اروپائيان، با كلاه شاپو رفت و آمد كنند. امان اللَّه خان عناد خاصي با روحانيون مسلمان داشت و محدوديت‏هاي متعددي براي آنان ايجاد نمود. اين امر موجبات شورش قبايل مسلمان افغاني را فراهم ساخت و در نتيجه امان اللَّه خان كه درصدد انجام اصلاحات اجتماعي جديدي براي زنان مسلمان افغانستان بود در سال 1929م پس از يازده سال سلطنت از قدرت سرنگون گرديد. وي پس از آن مخفيانه به قندهار، هندوستان و سپس ايتاليا گريخت و بيش از سي سال خبري از او منتشر نشد تا اين كه در 25 آوريل 1960م پس از يك دوره طولاني بيماري، در 98 سالگي در سوئيس درگذشت.
در ادامه اعتراضات گسترده مردم امريكا به عمليات نظامي اين كشور در ويتنام، در 25 آوريل 1971م حدود دويست هزار تن از مردم امريكا در واشينگتن تظاهرات كردند. اين تظاهرات، يكي از بزرگ‏ترين واكنش‏هاي اعتراض‏آميز مردم امريكا عليه سياست‏هاي تجاوزكارانه دولت اين كشور در ويتنام بود. امريكا در اين جنگ كه از 1964م آغاز شد، نيم ميليون سرباز به اين كشور اعزام كرد كه ده‏ها هزار نفر از آنها، كشته و مجروح شدند. به همين دليل، به موازات تشديد جنگ در ويتنام و كشته شدن افراد بيشتري از دو طرف، مخالفت مردم امريكا با اعزام فرزندانشان به ويتنام افزايش يافت. واشينگتن سرانجام بر اثر فشارهاي داخلي و بين المللي و به خاطر شكست‏هاي پي‏درپي در جبهه‏هاي نبرد ويتنام، در سال 1975، ناچار به پذيرش شكست و خروج خفت‏بار از اين كشور شد.
دكتر فرانسوا دواليه زمام‏دار پيشين هائيتي در سال 1907م در يكي از روستاهاي هائيتي به دنيا آمد. وي از سال 1957م يك حكومت ديكتاتوري متكي بر قدرت نظاميان در هائيتي به وجود آورد و همواره سعي كرد با پول و تأمين مسايل رفاهي نظاميان، آنان را به خود وفادار نگاه دارد. او در طول 14 سال حكومت خود هيچ گاه از سوي نظاميان شاهد كودتا يا اقدامات براندازي نبود. دواليه كه همواره مورد حمايت مالي و اقتصادي امريكا و كشورهاي غربي بود، در سال 1964م خود را رئيس جمهور مادام العمر هائيتي خواند. او اولين رئيس جمهوري بود كه پسرش را به عنوان ولي‏عهد خود تعيين نمود. فرانسوا دواليه در ادامه كسب قدرت مطلقه، در سال 1965م خود را با نام فرانسواي اول، امپراتور هائيتي اعلام كرد. در اين دوران، فقر و بدبختي در تمام شهرها و روستاهاي هائيتي به چشم مي‏خورد و شورش‏هاي آزادي خواهانه سركوب مي‏گرديد. هم‏چنين اكثر وام‏ها و كمك‏هاي بين‏المللي به وي، هزينه مصارف دولتي و ولخرجي‏هاي دواليه و احياناً رسيدگي به وضع نظاميان مي‏شد. در سال 1969م با ائتلاف احزاب مخالف، حكومت دواليه، موجي از ترور و كشتار را به وسيله جوخه‏هاي مرگ خويش عليه مخالفان به راه انداخت، به گونه‏اي كه سازمان كشورهاي امريكايي، حكومت او را متهم به ترويج تروريسم در قاره امريكاي مركزي كرد و روابط كشورهاي عضو اين سازمان با رژيم دواليه تيره شد. فرانسوا دواليه سرانجام در 25 آوريل 1971م در 64 سالگي درگذشت و حكومت را به پسر 19 ساله‏اش ژان كلود واگذار نمود.
«پالاتي نا» از ايالات آلمان در قرن هفدهم ميلادي ويران شد اين ايالت كه امروزه «پنالز» ناميده مي شود در اثناي جنگهاي 9 ساله ميان كشورهاي عضو اتحاد اوگسبورگ و فرانسه در زمان سلطنت لويي 14 به دست فرانسويان ويران شد . در اين نبرد اكثر دهكده ها، شهرها و كليساها با خاك يكسان شد و مزارع در اتش سوخت. اين ويراني از عوامل اصلي كينه آلماني ها به فرانسو يان شد .
اين كشور در سال 1940متحد آلمان نازي در جنگ دوم جهاني شد، اما شكست فاشيستهاي ايتاليا در يونان و شمال افريقا به تسخير بخشي از خاك ايتاليا به دست متفقين منجر شد. د ر پي اين حادثه و پس از بركناري موسوليني دولت ايتاليا با متفقين پيماني منقعد ساخت و اين بار متحد باآنها در جنگ باآلمان شد .عاقبت در سال 1945ميلادي با شكست آلمان نازي و اعدام موسوليني به دست نيروهاي ضد فاشيسم اين كشوراز سلطه فاشيستها نجات پيدا كرد .