متني كه به حاشيه رفت!
متني كه به حاشيه رفت!
منبع : راسخون
در اين مقاله تلاش شده تا به بررسي شخصيت اين شهيد بزرگوار و اقدامات او و يارانش در سالهاي دههي20 و 30 پرداخته شود. باشدكه قدمي هرچند كوچك در راه زدودن مظلوميت بخشي از نيروهاي مذهبي –سياسي و تاثير آنان بر ملي شدن صنعت نفت و حوادث حاشيهاي آن دوران برداريم.
- سيد مجتبي نواب صفوي
سيد مجتبي ميرلوحي معروف به نواب صفوي در1303 در محله خاني آباد تهران متولد شد. دوران كودكي سيد مجتبي مصادف با استبداد رضاخان واقدامات ضدمذهبياش بود.پدر سيد مجتبي از روحانيون مبارز اين دوره بود كه به دليل سيلي زدن به وزير عدليه در اعتراض به قضاوتهاي ناعادلانهاش به زندان افتاد و به طرز مشكوكي در زندان به شهادت رسيد.
سيد مجتبي پس از طي تحصيلات ابتدايي در سال1317 وارد دبيرستان صنعتي آلمانيها شد و در سال 1320 همزمان با تحصيل در مدرسه صنعتي درس طلبگي را در حوزه علميه تهران شروع كرد.
- اولين قيام
نواب پس از اتمام تحصيلات در مدرسه صنعتي به استخدام شركت نفت درآمد و به آبادان منتقل شد. علاقههاي مذهبياش باعث شد تا در آنجا هم با برگزاري جلساتي كارگران را با وظايف ديني و مذهبي خود آشنا كند .
او كه به هيچ وجه تحمل تحقير ايرانيان مسلمان توسط استعمارگران را نداشت،پس از مشاهده سيلي خوردن كاگر ايراني از مهندس انگليسي به شدت برآشفت و سخنراني ضد انگليسي در جهت تحريك كارگران انجام داد كه منجر به حمله كارگران به مقر انگليسيها و تخريب آن شد.پس از آن، نواب كه به شدت تحت تعقيب بود به نجف اشرف رفت و در آنجا تحصيلات حوزوي خود را ادامه داد.نواب صفوي آرمانها و دغدغههاي بزرگي داشت كه آرام و قرار را از ربوده بود و البته اين امر باعث يادگيري سريع و قوي علوم ديني توسط او ميشد.
- نخستين اعدام انقلابي
در سالهايي كه فضاي استبداد و اختناق حاكم بر كشور اجازه هيچ اظهار نظري را نميداد،عدهاي چون كسروي و حكميزاده در فضاي امني كه توسط رژيم براي آنان ايجاد شده بود،به راحتي به مقدسات شيعه توهين مينمودند.كتاب" شيعهگري " كسروي كه سراسر توهين به اعتقادات شيعه به ويژه شخصيت امام صادق عليهالسلام بود؛در حوزه نجف بحثهاي زيادي را به دنبال داشت ،كه همه پيرامون پاسخ به شبهات كتاب و همچنين ارتداد كسروي شكل ميگرفت. در اين زمان سيد مجتبي نواب كه در حوزه علميه نجف مشغول تحصيل بود،پس از مشاهده كتاب به شدت برآشفت و تصميم گرفت به ايران سفر كند تابا تبليغ تشيع و ترويج عقايد ناب شيعه در بين جوانان ،افكار منحرف شده آنان را بازيابد و بساط كسروي را برچيند.
برخي از علما حكم ارتداد كسروي را صادر كرده بودند و برخي نيز با پرداخت هزينه سفر نواب به ايران ،او را حمايت مينمودند. او از همان بدو ورود به ايران با سخنراني در جمع مردم شروع به مقابله با افكار انحرافي كسروي نمود و پس از آن مناظراتي با كسروي داشت كه در آن سستي ادعاها و دروغهاي او را برملا كرد.
نواب براي گسترش دامنه تبليغات ديني و دفاع شيعي خود با جمعي از فضلا اقدام به راهاندازي انجمني به نام جمعيت مبارزه با بيديني كرد كه هدف اوليه آن مبارزه با افكار انحرافي كسروي بود و مقالات و مباحثات نواب را در جرايد مذهبي به چاپ ميرساند.
كسروي كه از مقابله كلامي با نواب نااميد شده بود، او را تهديد به مرگ كرد اما نواب نهتنها عقبنشيني نكرد بلكه بنا به حكم ارتدادي كه از مراجع داشت طي برنامهاي طراحي شده ،با اسلحهاي قديمي به كسروي حمله كرد اما با دخالت مأموران شهرباني و محافظانش، تنها توانست او را مجروح كند.اين اقدام نواب به عنوان يك روحاني جوان انقلابي ،موجي از شور و شوق را در مردم برانگيخت و دادگستري تحت فشار علماي نجف ، قم و تهران همچنين حمايت مردم مسلمان مجبور به آزاد كردن نواب صفوي شد.
با شدت يافتن مخالفت مردم با كسروي و حمايت از نواب ، كسروي ادعاها و اقدامات گذشتهي خود را انكار كرد. جمعيت مبارزه با بيديني طي اطلاعيهاي اتهامات كسروي را مطرح نمود و از او خواست تا ادعاهايش را ثابت كند و به اتهامات پاسخ دهد؛ در غير اين صورت دولت بايد تمام منشورات كسروي را جمع آوري كند و آتش بزند. اما اتهامات كسروي كه توسط جمعيت مبارزه با بيديني ارائه شده بود،شامل: « ادعاي كسروي مبني بر ناسازگاري اسلام با عصر حاضر و لزوم ايجاد ديني جديد كه توسط خود او، به نام پاك ديني اعلام وجود كرد. ادعاي برانگيختگي يا پيامبري. ادعاي اينكه قرآن كلام خدا نيست. پيغمبر ما خاتمالانبيا نيست. اهانت به امام صادق عليه السلام. نابود كردن قران(سوزاندن قرآن و مفاتيح و كتب مقدس ديني در جشن كتاب سوزي). تعارض قرآن و علوم جديد. ادعاي اينكه دين اسلام مايه گمراهي و ناداني است.»
نواب معتقد بود علاوه بر قلم و كلام بايد شمشير را هم در مبارزه وارد كرد و از اين جهت به فكر ايجاد تشكيلاتي سياسي و مسلحانه افتاد كه در آن جوانان مذهبي را گرد هم آورد . جمعيت فداييان اسلام عنوان تشكيلاتي بود كه به رهبري نواب صفوي با هدف مبارزه با انحرافات و برقراري احكام اسلامي و نجات همه مسلمانان جهان اسلام اعلام موجوديت كرد.اين تشكل سياسي – مذهبي با مشي مسلحانه در شرايطي شكل گرفت كه اسلام به عنوان ديني صاحب نظر در همه عرصهها به حاشيه رانده شده بود و فداييان اسلام ميخواستند آن را به متن جامعه بازگردانند.
جمعيت فداييان پس از برخوردهاي گوناگون با كسروي به اين نتيجه رسيدند كه كسروي يك فرد نيست بلكه بخشي از يك جريان بسيار خطرناك تحت حمايت استعمار و استبداد است.سيد حسين امامي كه از اعضاي فداييان بود به طور ناشناس در جلسات خصوصي كسروي شركت ميكرد تا به طور كامل با او و جريان فكرياش آشنا شد.
در اين زمان حكومت تحت فشارهاي مردم و علما تصميم به محاكمه صوري كسروي گرفته بود تا مردم را آرام كند. فداييان اسلام كه حمايتهاي رژيم از كسروي را ديده بودند،آنها را فاقد صلاحيت براي محاكمه كسروي ميدانستند از اين رو، با برنامهاي حساب شده از طريق نفوذ در ساختمان دادگستري ،كسروي را در اتاق بازجويي مورد حمله قرار دادند و اين بار اعدام انقلابي او با موفقيت به انجام رسيد.
پس از اين جريان بود كه شور و نشاط در جامعه ديني دوچندان شد.علما و روحانيون حمايت بسيار جدي از اين اقدام جمعيت فداييان اسلام به عمل آوردند و تلاشها براي آزادي متهمين آغاز شد و ادامه يافت تا زماني كه به آزادي همه آنان منجر شد و سيد حسين و سيد علي امامي كه متهمين اصلي بودند به عنوان دو قهرمان مورد استقبال مردم قرار گرفتند.
نواب كه پس از ماجراي قتل كسروي به مشهد و سپس به نجف رفته بود در آنجا تلاشهاي بسياري براي آگاه كردن علما از شرايط سياسي – اجتماعي ايران و اهداف خود كرد تا بتواند با جلب حمايت و پشتيباني ، آنان را با خود همراه كند.
- آغاز همكاري دو جريان با دو هدف
پس از اين حادثه نمايندگان اقليت در مجلس كه جبهه ملي را شكل ميدادند عليه هژير اعلام جرم كردندكه" او دستور به تير اندازي به افراد غير مسلح حامل قرآن داده است." و اين آغاز همكاري جبهه ملي با جمعيت فداييان اسلام بود كه منجر به استعفاي هژير از نخست وزيري شد و البته به سمت وزارت دربار منصوب شد. بعد از اين ماجرا آيت الله كاشاني تبعيد گرديد و اعتراضات زيادي براي آزادي وي صورت گرفت كه نتيجهاي در بر نداشت.در اين زمان انتخابات مجلس شانزدهم در پيش بود و هژير بنا به خواست انگليسيها ميخواست تا از ورود افراد جبهه ملي و آيت الله كاشاني - كه مخالف قرارداد الحاقي بودند – به مجلس جلوگيري كند از طرف ديگر آيت الله كاشاني از تبعيدگاه ليست اسامي جبهه ملي را براي نواب فرستاد و از او خواست تا از آنان حمايت كند.نواب كه هدفش برقراري نظام اسلامي بود، اين مسئله برايش مطرح شد كه آيا نميتوان از افرادي مذهبيتر استفاده كرد؟ او اين نكته را با آيت الله در ميان گذاشت و ايشان در پاسخ اعلام كردند كه" ما الان رجال ديني كه در سيلست ورزيده باشند ،نداريم.بهتر است مرحلهاي كار كنيم.امروز از رجال سياسي كه جنبه ملي دارند، استفاده ميكنيم تا در طي اين دوران بتوانيم انسانهاي متدين و مذهبي براي انتخابات تربيت كنيم."
نواب با اين نگرش كه حمايت امروز از جبهه ملي ،تاكتيكي و كوتاه مدت است براي رسيدن به اهداف بلندتر ،از اين جبهه حمايت كرد و تا پايان همكارياش با جبهه ملي همواره اين نكته را مدنظر داشت كه اهداف اين جبهه كوتاه مدت است و جمعيت فداييان بايد از اين اهداف گذر كند تا به آرمانهاي بلندش دست يابد.
فداييان اسلام علاوه بر تبليغ كانديداهاي جبهه ملي ،افرادي را هم براي حفاظت از صندوقها گماشتند چراكه هژير وزير دربار شده بود و دخالت مستقيم در انتخابات داشت واحتمال تقلب در انتخابات زياد بود.او تلاش ميكرد تا اكثريت نمايندگان وابسته به انگليس به مجلس راه يابند تا بتواند قرارداد الحاقي را به تصويب برساند. هنگام شمارش آرا هژير كه ميديد نمايندگان مخالف در حال پيروزي هستند ،دست به تقلب انتخاباتي زد و كساني را كه در رأس بودند، از گردونه خارج كرد. در پي اين اقدام دكتر مصدق به همراه عدهاي ديگر براي اعتراض به نتيجه انتخابات و گفتگو با هژير به محوطه كاخ رفتند و چند روز در آنجا متحصن شدند ولي نتيجهاي نداشت. سيد حسين امامي كه از اعضا فداييان اسلام بود هژير را تهديد كرد كه اگر دست از تقلب انتخاباتي برندارد او را خواهد كشت. سرانجام فداييان اسلان تصميم به اعدام انقلابي هژير گرفتند. در 13 آبان 1328 هژير با گلوله سيد حسين امامي كشته شد.استدلالات فداييان در رابطه با اين اقدام چنين بودكه:" دفاع از دين، جان، مال و ناموس بر مسلمانان واجب است.استعمارگران به وسيله عناصر داخلي اين هجوم را انجام دادهاند و بايد در برابر آنان دفاع كرد و اين دفاع وقتي ضرر بزرگتري در كار نباشد ميتواند نقشههاي استعمار را براي مدتي خنثي كند."
با از ميان رفتن هژير، رژيم طي يك عقبنشيني؛ انتخابات تهران را باطل اعلام كرد. با برگزاري مجدد انتخابات اعضاي جبهه ملي و آيت الله كاشاني به مجلس راه يافتند تا، تاريخ ايران يك قدم به ملي شدن صنعت نفت نزديكتر شود.
سيد حسين امامي كه عامل اعدام انقلابي كسروي نيز بود پس از اين ماجرا به سرعت محاكمه و به دار آويخته شد. شهادت اين شخصيت مذهبي و انقلابي به عنوان اولين شهيد جمعيت فداييان اسلام و مقاومتهايش در بازجوييهاي رژيم ،تأثير ژرفي بر روحيۀ شهادت طلبي همرزمانش گذارد.
- جسد ناپاك
_ ملي شدن نفت؛مبارزهاي ملي يا بخشي از حركتي اسلامي؟!
همزمان آيت الله كاشاني و اقليت مجلس شوراي ملي در تلاش براي ملي كردن نفت بودند و رزمآرا هم مأموريت داشت از اين كار جلوگيري كند. جمعيت فداييان اسلام با برگزاري راهپيمايي و تظاهرات مردمي حمايت خود را از آيت الله كاشاني و نمايندگان اقليت در ملي كردن نفت اعلام ميكردند و برخي از علما و مراجع تقليد نيز با صدور بيانيه و فتاوي خود مردم را به اين مبارزه ضد استعماري دعوت مينمودند. در اين ميان مطبوعات نقش مهمي در آگاهي بخشي به مردم داشتند و از اين رو رزمآرا اقدام به برخوردهاي شديد با روزنامههاي مخالف دولت كرد.
سرانجام جبهه ملي و آيت الله كاشاني كه از اقدامات پارلمانتاريستي و مخالفتهاي مدني نااميد شده بودند، به فداييان اسلام متوسل شدند. نواب در جلسهاي كه با اعضا جبهه ملي داشت پيشنهاد ترور رزمآرا را با شرايطي پذيرفت. او از جبهه ملي پيمان گرفت كه در صورت رسيدن به حكومت، قوانين اسلامي را اجرا و مقررات خلاف اسلام را ملغي اعلام كنند.
پس از آن فداييان به روش گذشته خود، ابتدا به رزمآرا هشدار دادند و از او خواستند كه دست از مخالفتهاي ضدملياش بردارد اما او اعتنايي نكرد. سرانجام رزمآرا با فتواي شرعي آيت الله كاشاني و فتواي سياسي جبهه ملي به دست خليل طهماسبي به قتل رسيد. خليل طهماسبي در بازجوييهايش، جرايم رزمآرا را چنين برشمرد:"رزمآرا آبروي شش هزار ساله ايران را برد و گفت ايران توان ساختن لوله هنگ را هم ندارد. ملت ايران را نزد دول اروپا، روس، انگليس و آمريكا خوار نمود. ايجاد فتنه در آذربايجان هنگامي كه رييس ستاد ارتش بود. اجازه بهره برداري از نفت را به ملت ايران نميداد."
ترور رزمآرا به عنوان مهرهي استعمارگران و مخالف سرسخت ملي شدن صنعت نفت، جبهه هواداران ملي شدن نفت را تقويت كرد و مخالفان را به سكوت واداشت.تنها پس از مدتي كوتاه گزارش كميسيون نفت توسط مصدق با اين مضمون به مجلس تقديم شد:"ما امضاكنندگان ذيل پيشنهاد ميكنيم صنعت نفت در سراسر كشور بدون استثنا ملي اعلام شود يعني تمام عمليات اكتشاف، استخراج وبهرهبرداري در دست دولت ايران قرار گيرد" و به اين ترتيب به تصويب مجلس رسيد و صنعت نفت ملي اعلام شد.
اگر فداكاري خليل طهماسبي در ترور رزمآرا نبود ، مصدق هيچگاه رهبر نهضت ملي شدن صنعت نفت نميشد، چراكه جبهه ملي اقليت مجلس بود و حمايت مردمي كافي براي مبارزه را هم نداشت و تمام تلاش آنها در حد گروهي اقليت در مجلس محدود ميشد اما فداكاريهاي بيدريغ فداييان اسلام كه در جهت قطع ايادي بيگانگان از مردم مسلمان ايران بود، توانست ملي شدن صنعت نفت را تحقق بخشد.اگرچه جبهه ملي هيچ گاه قدردان اين تلاشها و فداكاريهاي فداييان اسلام نبود،تا جايي كه در انعكاس خبري اين ماجرا ،شعارهاي "زنده باد اسلام " و"الله اكبر" خليل كه نشان دهنده خط فكري او و فداييان اسلام بود، توسط جبهه ملي حذف شد.
- پيمان شكني
در اين زمان نواب در بيانيهها و اطلاعيههايي رژيم، وكلا و وزرا را به اجراي احكام اسلامي دعوت مينمود و به ويژه تأكيد ميكرد كه نمايندگان نبايد از فداكاريهاي فرزندان اسلام كوچكترين سوءاستفاده نمايند.فداييان اسلام كه پس از ترور رزمآرا رفتارهاي جبهه ملي را در انعكاس خبري اين واقعه ديده بودند به شدت نگران شدند چراكه جبهه ملي سعي ميكرد اين ترور را برگرفته از ميهن پرستي خليل طهماسبي نشان دهد.
حكومت حسين علاء در ارديبهشت 1330 سقوط كرد و مصدق به پيشنهاد جمال امامي، رهبر اكثريت انگليسي مجلس و تصويب آنها به نخست وزيري رسيد اما علت اين حمايت، از مصدق ضد انگليسي چه بود؟رشد جنبش ضد استعماري مردم به همت علما، عدم امكان سركوب جنبش مردمي به دليل فشار آمريكا كه به دنبال كسب وجه در ميان مردم ايران بود ،ضعف بريتانيا براي مقابله با اين فشار، آنها را وادار به اتخاذ چنين شيوهاي ميكرد كه به واقع قماري سياسي بود. انگلستان معتقد بود مصدق پيشنهاد نخست وزيري را به دليل فقدان تشكيلات و نيروي لازم براي استقرار حكومت ملي به معناي واقعي رد ميكند و اين گونه شعار ملي كردن نفت براي مدتي طولاني دفن ميشود و اگر پيشنهاد را بپذيرد به دليل ضعفهاي اشاره شده، به سرعت از كار ميافتد و حمايت مردم را از دست خواهد داد و با يك كودتا سرنگون ميشود كه پيش بيني دوم آنها محقق شد.
مصدق كابينه خود را تشكيل داد،كابينهاي كه همه وزراي آن دست نشاندگان وابستهي گذشته بودند و تنها يك نفر از جبهه ملي انتخاب شد.ضمن آنكه مصدق اعضاي خانواده و فاميل خود را در پستهاي مهم مملكتي گماشت. آيت الله كاشاني با اطلاعيهاي خود را از مداخله در تشكيل چنين دولتي مبرا دانست. فداييان اسلام نيز كه تصور ميكردند با به قدرت رسيدن مصدق، يارانشان از زندان آزاد ميشوند و جبهه ملي طبق پيمان خود به اجراي احكام اسلام ميپردازند، با اقدام باور نكردني شهرباني در تحت تعقيب قرار دادن نواب مواجه شدند. در اين زمان نواب با سياستها و اقدامات مصدق مخالفت ميكرد چراكه او با سياست موازنه منفي خود،جاي پاي آمريكا را در ايران محكم ميكرد. نواب كه ميديد تمام مبارزات مكتبي او و يارانش تحت لواي مليگرايي و خودسريهاي مصدق در حال از ميان رفتن است، او را به محاكمهاي اخلاقي فراخواند تا ملت درباره اختلافات آنان قضاوت كند.مصدق در پاسخ فداييان كه از او خواسته بودند؛ اكنون كه شرايط هموار و مساعد است به اجراي احكام اسلام بپردازد،چنين پيغام داد كه"كابينه من آخرين كابينه دولت ايران نميباشد و خوب است آنها صبر كنند تا آيندگان نظرات آنان را پياده كنند." دولت مصدق سرانجام نواب را بهانه اينكه قصد كشتن او را دارد دستگير و زنداني كرد. از اين زمان تمام تلاش فداييان اسلام براي آزاد كردن رهبر اين جمعيت بود.آنها در بيانيههاي خود تأكيد ميكردند كه جبهه ملي با فداكاريهاي فرزندان اسلام به اين مقام رسيد و در عوض با كمال بيشرمي و بيوجداني از هيچ رذالتي در حق آنان خودداري نكرد . فداييان پس از اينكه متوجه شدند تلاشهاي آنها اينگونه به نتيجه نخواهد رسيد اقدام به تحصن در زندان كردند و پس از يكي از ملاقاتهايي كه به خدمت نواب صفوي ميروند در زندان ميمانند و اعلام ميكنند كه تنها با خروج نواب صفوي از زندان خارج ميشوند . در اين بين آيت الله كاشاني هم به دستور مصدق تحت نظارت شديد مأموران شهرباني قرار ميگيرد. تلاشها و پيغامهاي او براي آزادي فداييان اسلام ثمري نميبخشد. تا اينكه فداييان اسلام تصميم به ترور دكتر فاطمي ميگيرند. در غياب نواب صفوي، رهبري جمعيت فداييان با سيد عبدالحسين واحدي - نزديكترين فرد به نواب - بود.
آنها معتقد بودند دكتر فاطمي ريشه فساد جبهه ملي و مشاور مصدق و عامل جنايات عليه اعضاي جمعيت فداييان اسلام است . مسئوليت اين ترور را مهدي عبد خدايي كه از اعضا جديد فداييان بود، برعهده گرفت.دكتر فاطمي از اين ترور جان سالم به دربرد. مصدق بقيه اعضا فداييان را كه آزاد شده بودند مجددا دستگير كرد.در ادامهي تلاشها براي آزادي نواب،خليل طهماسبي نزد مصدق رفت تا با او درباره اجراي احكام اسلام و آزادي نواب سخن بگويد كه مصدق شرط آزادي او را عدم مداخله در سياست دانسته بود چيزي كه هيچ گاه در ساحت نواب نميگنجيد.شايد بتوان اختلاف در هدف را از عوامل بروز اختلاف و جدايي جمعيت فداييان و جبهه ملي دانست .جبهه ملي اهداف كوتاه مدت ملي داشت و جمعيت فداييان آرمانهاي بلند ديني و اين اختلاف ناشي از دو تفكر متفاوت بود. يكي نواب كه معتقد به پيوند سياست و ديانت و ورود روحانيون به عرصههاي سياسي و اجتماعي بود و ديگري دكتر مصدق كه به شدت مخالف اين ديدگاه بود و دين را در عرصه عبادي و شخصي آن محدود ميكرد.طول تاريخ نشان داده كه همكاري اين دو نوع جريان با عنوانين مختلف وجود داشته و هيچ گاه نتوانسته به درازا انجامد و شاهد اين مدعا جريان مشروطه و مهمتر از آن انفلاب اسلامي ايران است.
بدرفتاري جبهه ملي و دولت دكتر مصدق با فداييان سبب شد كه آنان آيت الله كاشاني را در اين جريانات دخيل بدانند و نسبت به ايشان بدبين شوند و علي رغم تلاشهايي كه ايشان براي آزادي نواب صفوي و يارانش ميكرد اما اعضا فداييان در بيرون از زندان با درج مطالبي بر ضد آيت الله كاشاني در اطلاعيهها و روزنامههايشان ناخواسته نقشه دولت مصدق را در ايجاد اختلاف ميان آيتالله كاشاني و فداييان اسلام براي كاهش قدرتشان عملي ميساختند و البته فداييان بعدها متوجه اشتباه خود نسبت به آيت الله كاشاني شدند و در جريان اختلاف ايشان با مصدق جانب آيت الله كاشاني را گرفتند.
سرانجام با اقدامات دولت مصدق در حذف نيروهاي مذهبي و زير پا گذاشتن پيمانهاي پيش از پيروزي، اختلافات بين مصدق و كاشاني بالا گرفت.
مصدق تنها راه اصلاح امور مملكت را عدم مداخله كاشاني در امور ميدانست و اختلافات از همين جا نشأت ميگرفت. سرانجام مصدق براي كاهش انتقادات به خود نواب را پس از گذراندن بيست ماه زندان در 1331 آزاد كرد. در اين هنگام دولت مصدق قدرت و حمايت مردمي گذشته را نداشت و آيتالله كاشاني هم به انزوا كشيده شده بود .در اين شرايط بحث و جدالهاي داخلي نگران كنندهاي در ميان اعضا جمعيت فداييان اسلام وجود داشت كه وحدت را به خطر ميانداخت. نيروهاي فداييان از عملياتي كه موجب به قدرت رسيدن نيروهاي غير مذهبي شده بود سرخورده و دلگيربودند.نواب ازاين پس با در نظر گرفتن اين شرايط ،توان جمعيت را بر مسائل اجتماعي و اخلاقي اسلام متمركز كرد و از موضعگيريهاي حاد سياسي دوري نمود تا با اين شيوه بتواند انسجام فداييان را حفظ و از بروز اختلافات جلوگيري كند بنابراين او سفرهاي تبليغي خود را به قم، مشهد و برخي شهرهاي ديگر آغاز كرد و در اين سفرها كه با استقبال پرشور مردم همراه بود به افشاگري عليه رژيم ميپرداخت.
مصدق كه اكثريت نمايندگان مجلس هفدهم را وابسته و غير ملي يا حداقل محافظه كار ميدانست ، خواستار اختيارات تام شد،چراكه قصد انجام پارهاي اصلاحات نسبتا اساسي را داشت و ميدانست كه تمامي لايحههاي پيشنهادي و احتمالا انقلابي او در اين مجلس قابل تصويب نيست. با توجه به اينكه مصدق با استفاده از اختياراتش قوانيني آنچنان انقلابي وضع نكرده بود، ميتوان نتيجه گرفت كه بخشي از هدف مصدق براي كسب اختيارات، ناشي از روحيه تكروي، قدرت طلبي و دور كردن ديگران از تصميم گيريهاي مهم مملكتي بود.
سرانجام كودتاي 28 مرداد1332 با تأييد شاه به وقوع پيوست تا دولتي ملي كه با حمايتها و تلاشهاي مردم و علما به قدرت رسيده بود قرباني قدرت طلبي شود و سرنگون گردد. مصدق كه داراي نوعي روحيه فردي بود، پذيرش انتقاد و توصيه ديگران برايش گران ميآمد و از اين جهت به توصيههاي آيت الله كاشاني و پيش بينيهاي نواب صفوي كه دولت او را در سراشيب سقوط معرفي كردند؛ وقعي ننهاد. از ديگرعوامل سقوط دولت مصدق، عدم حمايت مردم بود، چراكه مصدق پس از به قدرت رسيدن، به جاي اتكا به نيروي بالقوه مردم ، متكي به نوسانات و شرايط بينالمللي بود و البته عدم حمايت مردم دليل مهمتري هم داشت و آن منزوي كردن روحانيت و در نتيجه مكتبي نبودن مبارزه بود. مردم كه در ابتدا با فرمان آيت الله كاشاني وارد عمل شده بودند ،پس از مشاهده حذف ايشان توسط مصدق دست از حمايتهاي بيدريغ خود كشيدند.
- دردناكتر از هزار مرگ
- مبارزه تا آخرين نفس
با سقوط دولت زاهدي حسين علاء به نخست وزيري رسيد.همزمان با نخست وزيري او جهان وارد جنگ سرد و رقابت آمريكا و شوروي براي انعقاد قراردادهاي نظامي با ساير كشورها بود.آمريكا و انگليس تصميم گرفتند پيمان نظامي با كشورهاي ايران،عراق،تركيه و پاكستان منعقد كنند.
نواب صفوي به شدت با اين اقدام مخالفت كرد و طي اطلاعيهاي چنين نگاشت كه:" مصلحت مسلمين دنيا پيوستن و تمايل به هيچ يك از دو بلوك نظامي جهان و پيمانهاي دفاعي نبوده است، بايد براي حفظ تعادل نيروهاي دنيا و استقرار صلح و امنيت يك اتحاديۀ دفاعي و نظامي مستقلي تشكيل دهند."
نواب با رايزني هاي مختلفي كه با دولتمردان داشت،تبعات منفي چنين پيماني را به آنان گوشزد ميكرد و آنان را از وابسته كردن ايران به دول غربي برحذر ميداشت اما پس از مشاهده نافهمي و بيتوجهي دولتمردان به پيامدهاي چنين پيماني، تصميم به اعدام انقلابي عامل خود فروختهي انعقاد اين قرارداد يعني حسين علاء گرفت. او در جلسهاي با حضور اعضاي اصلي فداييان اسلام مسئله را مطرح كرد و استدلال نمود كه پذيرش اين پيمان به معناي حضور و رواج فرهنگ آمريكايي در كشور اسلامي ايران است و اين محاربه با خدا و اسلام است و دفاع واجب ميباشد.
تصميم بر اين شد كه مظفر ذوالقدر اين عمليات را انجام دهدو سيد عبدالحسين واحدي و اسدالله خطيبي هم به اهواز بروند تا در صورت عدم موفقيت ذوالقدر آنها بتوانند علاء را در مسير رفتن به عراق به قتل رسانند.ذوالقدر درآبان 34 در مجلس ختم فرزند آيتالله كاشاني، علاء را هدف قرار داد كه گلوله اول مؤثر واقع نشد و گلوله دوم در اسلحه گير كرد و علاء زنده ماند.ذوالقدر بلافاصله دستگير شد. در حالي كه كفني بر تن داشت و بر آن نوشته شده بود:"پيمان نظامي، قرارداد نفت و هر پيمان خارجي بايد ملغي شود. قطع ايادي اجانب و دشمنان اسلام وايران. همچنين آياتي از قرآن كريم ."
چند روز پس از اين ماجرا سيدعبدالحسين واحدي و خطيبي هم در اهواز دستگير شدند و به تهران اعزام گرديدند. در اولين برخورد واحدي و بختيار در نهران ، بختيار- كه فرماندار نظامي تهران بود – به واحدي هتاكي كرد و به مادرش ناسزا گفت. سيد عبدالحسين واحدي كه تجسم غيرت بود، اهانتهاي او را تاب نياورد وگفت كه مادر من فاطمه زهراست و اين نسبتها لايق مادر توست و با صندلي به بختيار حملهور شد.بختيار هم در حضور اسدالله علم - وزير كشور- با شليك چند گلوله او را به شهادت رساند.
رژيم براي دستگيري نواب و ساير اعضاي فداييان اقدامات بسيار كرد.آنها با صدرو اطلاعيهها، تعيين جايزه، انتشار عكس، برقراري حكومت نظامي و يورش به مكانهايي كه مشكوك بودند، تمام توان خود را براي دستگيري نواب به كار گرفتند
نواب رهبر جوان و شجاع فداييان اسلام كه حكومت شاه با تمام امكاناتش به دنبال او بود، به هنگام دستگيري محتويات جيبش شامل:يك قرآن ،يك تسبيح گلين، مسواك چوبين،يك دستمال و سه تومان پول بود.رژيم پس از دستگيري اعضاي فداييان اسلام آنها را تحت شديدترين شكنجهها قرارداد و در زماني نسبتا كوتاه آنها را محاكمه كرد. نواب ،سيد محمد واحدي ،خليل طهماسبي،مظفر ذوالقدر محكوم به اعدام شدند كه حكم آنان در27 دي 1334 به اجرا درآمد و بقيه اعضا روانهي زندان شدند.
- سرباز اسلام
پس از دستگيري اعضا جمعيت فداييان اسلام برخي از علما تلاشهايي براي جلوگيري از حكم اعدام آنها كردند اما اين تلاشها به قدري ناقص بود كه سيد احمد خميني در اين رابطه ميفرمايند:" در قضيه اعدام نواب، امام خميني (ره) به دليل عدم حمايت و موضعگيري علما از آنان بسيا دلخور شدند."(نشريه فكه،امام و نواب،سال اول،شماره11،ارديبهشت 79،صفحه6)
پس از شهادت نواب صفوي ، رژيم چنان جو خفقان و وحشتانگيزي ايجاد كرده بود كه كسي حتي جرأت برگزاري مراسم يادبود شهداي فداييان اسلام را نداشت و مراسمات به صورت مخفي در شهرهاي مختلف برگزار شد.حتي رژيم به وسيله روزنامهها جو تبليغي بسيار مسمومي را عليه فداييان اسلام به وجود آورد تا مردم را نسبت به آنان بدبين كند اما تاريخ نام وياد آنان را عجين شده با افتخار و عزت در خود ثبت كرده است.
- جمعيت فداييان اسلام
از مهمترين ويژگيهاي اين تشكيلات مذهبي – سياسي، شناخت نياز لحظه توسط آنان بود كه برگرفته از بصيرت و بينش سياسي عميق فداييان اسلام بود. اعدامهاي انقلابي آنها با اين استدلال انجام ميشد كه بايد مهرههاي اصلي و مؤثري را از ميان برداشت،كه نابودي آنها ضرر بزرگتري چون هرج و مرج يا حاكميت كامل بيگانگان را در پي نداشته باشد، در عين حال بتواند توطئههاي چپاولگران خارجي را خنثي كند. در اين جريان مسئله مهمي كه مدنظر داشتهاند عدم ايجاد ضرر بزرگتر براي كشور بوده است و اين يكي از دلايل خودداري آنان از ترور شاه بود كه آنها معتقد بودند در صورت ترور شاه، رهبري جامع و كاملي در كشور وجود ندارد و مملكت دچار هرج و مرج و آشوب ميشود و منجر به چپاولگري بيشتر كشور توسط بيگانگان ميگردد.
فداييان اسلام پيش از اقدام مسلحانه، با افراد اتمام حجت ميكردند و ميخواستند كه رويهي خود را تغيير دهند. صراحت لهجه در مبارزه يكي ديگر از مهمترين خصوصيات جمعيت فداييان بود.آنها پس از انجام عملياتهايشان ،با فريادهاي "الله اكبر" صحنهاي از رشادت و شجاعت خود ميآفريدند. جرأت در اقدام و عمل، در ميان اعضاي فداييان اسلام، نشان از تربيت ديني صحيح آنان داشت.جرأت و جسارتي كه در ميان هيچ يك از گروههاي سياسي و مبارز آن دوره نبود و اين خود نشاني از عدم وابستگي و استقلال فداييان اسلام در انجام عملياتهايشان بود، استقلالي كه با شهادت نواب صفوي و عدم حمايت هيچ يك از گروههاي سياسي، بيشتر نمايان گشت و نواب بارها در دفاعياتش اين نكته را متذكر ميشد كه فداييان تطميع شده هيچ حزب و گروهي نبودند و تنها در راه دفاع از حيثيت ديني و مملكت اسلامي دست به اعدام انقلابي عناصر دست نشانده ميزدند.
در مورد تأثير و تداوم راه فداييان بايد گفت كه بنا بر نص صريح فرآن كريم، سنت الهي بر اين قرار گرفته كه وقتي عدهاي هرچند قليل در راه خدا خالصانه قيام كنند، بكشند يا كشته شوند، پيروزند و شهيد نواب با چنين اعتقادي قدم در راهي گذاشت كه ميدانست پايانش شهادت است. او خود را مأمور به وظيفه ميدانست نه نتيجه؛ اگرچه براي دستيابي به نتيجه هم برنامهريزي داشت اما به واقع او با انتخاب اين راه، رسيده بود و اگر در مسير اشتباهي هم داشت چنان نبود كه موجب انحرافي اساسي از هدفش باشد .
در مجموع جمعيت فداييان اسلام و شخص نواب صفوي با تأثيري كه در سالهاي دهه20 و30 بر تاريخ ايران گذاشتند، در مقاطعي مسير تاريخ را به طور كامل دگرگون كردند.نواب صفوي، جوانان را شيفتهي خلوص و شور انقلابي خود كرد وبا اثرگذاري بر فضاي راكد سياسي در بين طلاب آن دوره، شخصيتهايي انقلابي ،ديني و سياسي را به تاريخ ايران تقديم نمود كه تأثير آنان بر انقلاب اسلامي و تحولات پس از آن بينظير است. از بهترين اين نمونهها حضرت آيت الله خامنهاي است كه در مورد نواب صفوي چنين ميفرمايند:" من شايد شانزده پانزده سالم بود كه مرحوم نواب صفوي به مشهد آمد. مرحوم نواب صفوي براي من خيلي جاذبه داشت و به كلي من را مجذوب خودش كرد.هركس هم كه آن وقت در حدود سنين ما بود مجذوب نواب صفوي ميشد؛ از بس اين آدم،پرشور، بااخلاص، پر از صدق و صفا و ضمنا شجاع و صريح و گويا بود.من ميتوانم بگويم كه آن جا به طور جدي به مسائل مبارزاتي و به آنچه كه به آن مبارزهي سياسي ميگوييم علاقهمند شدم."
پی نوشتها:
1- سید احمد كسروی، متولد 1269 در آذربایجان است. او ابتدا طلبهاي بود كه در مدرسهي طالبيه تبريز درس ميخواند اما پس از چندي درس طلبگي را رها كرد و در مدرسه آمريكاييها به تحصيل پرداخت. سپس در بهمن 1307 توسط علی اكبر داور وزیر دادگستری رضاشاه، به وزارت دادگستری آمد و مشغول به كار شد. با قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز مخالفت كرد و به پیشنهاد وزیر عدلیه رضاشاه به ریاست عدلیه خوزستان منصوب شد. روزنامه ای به نام «پرچم» و مجله ای به نام «پیمان» منتشر كرد. او همچنین بیش از 70 عنوان كتاب انتشار داد . نام كسروی در شمار « دین سازان قرن بیستم» نیز آمده است؛ چرا كه وی با نظریه پردازی و ادعای اصلاح گری در فرهنگ و دین، مریدانی نیز به دست آورد. دینسازی، فرقهسازی، ادعای برانگیختگی و راهنما بودن و چاپ كتاب « ورجاوند بنیاد» را باید ادامهی دین سازیهای استعماری چون شیخگیری، بابیگری، ازلیگری، بهائیگری، قادیانیگری، وهابیگری، اسماعیلیگری، ... دانست. كسروی همگام با رضا خان است. پلیس رصاخان مدافع و دربان « با هماد آزادگان» - محل تجمع كسروي و طرفدارانش- بود.
2- سعيد ميرترابي، مسائل نفت ايران، تهران، نشر قومس، چاپ اول 84.
3- سيد هادي خسرو شاهي ، فداييان اسلام،تاريخ،عملكرد،انديشه،تهران،نشر اطلاعات، چاپ اول 75.
4- نگرشي كوتاه بر نهضت ملي ايران و روابط مصدق و كاشاني، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران ، بي نا، شهريور 58.
5- روح الله حسينيان، نقش فداييان اسلام در تاريخ معاصر ايران، تهران، نشر شاهد، 84.
6- ارميا آدينه، سيد مجتبي نواب صفوي، تهران، نشر مؤسسه ميراث اهل قلم، 86.
7- زندگينامه مقام معظم رهبري ،مؤسسه فرهنگي قدر ولايت، تهران،78.
8- سايت IRDC.IR
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}