امام راحل و حیات طیبه جوانان
امام راحل و حیات طیبه جوانان
امام راحل و حیات طیبه جوانان
نویسنده : محمد مهدی رضایی
در بررسی و تحلیل ریشهها و عوامل پدیدآورنده انقلاب اسلامی،جوانان به عنوان یکی از عناصر کارآمد و پایه های مستحکم اینبنای رفیع، جایگاهی ارزنده و پربها دارند. جوانی تجلیگاه شور،حرکت، شجاعت، خستگی ناپذیری و استعداد است و همین ویژگیها،جوانان را در رابطهای تنگاتنگ با پدیده انقلاب، که دگرگونکننده اوضاع و ارزش های یک جامعه است، قرار میدهد.
اگرچه پیوند بین عناصر جوان یک مملکت و پدیده انقلاب هرانقلابی که باشد طرفینی و متقابل است، اما با توجه به سخن مادر مقدمه که فقط جوانان را در رابطه با انقلاب اسلامی مورد توجهقرار میدهد، باید گفت: آن روز که نطفه انقلاب اسلامی در حالشکلگیری و تکامل بود، کسانیکه از رهبر و پیشوای آن انقلابدرباره یاران و سربازانش سوال کردند، امام( رحمت الله علیه ) آنها را بهکودکانی که هنوز در گهواره بودند، حواله نمود و همه دیدند کهسالها پس از آن، همان کودکان که جوانانی برومند و پرشور ونشاط گردیده بودند، با قلبهایی سرشار از ایمان و آکنده ازبغض و نفرت نسبتبه ستمگران و طاغوتها، تا پای جان ایستادگیکردند، صبوری و استقامت ورزیدند و خون خویش را نثار درختینمودند که میوهاش کام تلخ مظلومان و ستم چشیدگان تاریخ را،گوارا و شیرین میساخت.
از سوی دیگر، انقلاب اسلامی که ماهیتی دینی داشت و در ردیف هیچکدام از انقلابهای پیش از خود جای نمیگرفت، بعد از پیروزی،همه رهآورد خود را هدیه جوانانی کرد که از ایمان و خستگیناپذیریشان، انقلاب برآمده بود و از خونشان بالیده و رشد کردهبود. مردم ستمدیده سرزمین ما، به خصوص نسل جوان و توانمند، درچهره انقلاب خود، چیزی را میجستند که پیش از آن، به وسیلهحاکمان زر و زور و تزویر از آنها دریغ شده بود. رژیم مزدور وامریکایی پهلوی جز به بردگی و سرسپردگی تام و بیچون و چرایمردم راضی نبود و در این راه همه آن چه را که میتوانست میکردو میآزمود. نگاه داشتن مردم در فقر و بیچارگی ، و حذفدین به عنوان برنامه و نظام زندگی فردی و اجتماعی، از مهمترینو اساسیترین این برنامهها بود.
و البته این کار، سهمگینترین ضربه را متوجه قشر جوان و سازندهما، میساخت. نسلی که میبایست روح بیقرار و زندگی ساز جامعهباشد، روز به روز در غفلت و بیخبری بیشتر فرو میرفت و همزماندین و دنیایش فدای قدرت طلبی و زیاده خواهی حاکمانی میشد کهلیاقتسرپرستی مردم را نداشتند و مزدور بیگانگان و ظالمانروزگار بودند.
بعد از پیروزی انقلاب، در پرتو شناخت عمیق و درک همه جانبهامام( رحمت الله علیه ) از نیازهای واقعی انسان و فهم دقیق ایشان از حالات وروحیات جوانان، این قشر ارجمند و عزیز بیش از همه وقت، درکانون توجه رهبران و شخصیتهای بزرگ انقلاب، به خصوص شخص امام،واقع شدند. رهبر انقلاب، در هر مقطعی از نهضت و بعد از آن،جوانان را به مطالبی که برای آن ها جنبه حیاتی داشت، توجهمیدادند و با نظر به شرایط هر دوره، از اندیشههای تابناک وخدایی خویش، شعلههایی راهنما و هدایتگر، پیش روی آنهامیافروختند. و این بدان جهتبود که انقلاب، که با جان نثاری وشکیبایی هزاران انسان والا و شایسته به دست آمده بود و دستاوردشگرفی به نام جمهوری اسلامی داشت، خدای نخواسته دچار انحراف وکجروی نشود و از مسیر اصلی خود که بر بستری از معنویات قرارگرفته بود ، خارج نگردد.
بر شمردن توصیههای معنوی امام( رحمت الله علیه ) به جوانان، فرصتی بیش ازاین میطلبد و بیان و توضیح یکایک آنها در توان این مقالهنیست. قصد ما گشت و گذار در نکات پر ارجی است که آن جناب برآنها تاکید داشته است; تاکیدی که با توجه به شخصیت امام کهاغراق و زیادهگویی را برنمیتابیده، در حقیقتبر ارزشمندی آنموارد دلالت دارد:
امام خمینی(رحمت الله علیه) رهبر بینظیر قرن، که از اندیشههای والا و آگاهیبه حقایق عالم پر رمز و راز از معنا، برخوردار بود، همچونخلفاء صالح خویش همان راه و هدفی را پی گرفت که آنان در پیتحقق و به سامان رساندن آن از هیچ زحمت و مشقتی روی گرداننبودند. قلم و بیان امام( رحمت الله علیه ) جانهای واله و شیفته حق و قلبهایتشنه معرفت را نشانه میگرفت و تربیت الهی انسان را جستجومیکرد. او درس درست زیستن و شایسته مردن را به مخاطبان خویشمیآموخت و فکر و اندیشهشان را به نور معارف خداوندی نورانیمیساخت.
از همه بیشتر و پیشتر، جوانان که به تعبیر امام( رحمت الله علیه ) «به افقملکوت نزدیکترند» به عرصه وارد شدند و خود را بیمهابا به دستنوازشگر نسیمهای کلام و نوشتار او سپردند و جان و روان خویشتنرا پاکی و طهارت بخشیدند. امام( رحمت الله علیه ) دوران جوانی را دورانسرنوشت و ارجمندترین دوران حیات انسان بر روی کره خاکی،میدانست. و به همین جهت، بر خودسازی و خویشنبانی جوانانتاکید بسیار میورزید و جوانی را بهترین فرصتبرای بیدار شدناز خوابهای شیطانی غفلت و پرداختن به امور معنوی ترسیم میکرد.
در اندیشه امام(رحمت الله علیه) عنصر بیداری، که عارفان از آن به «یقظه»تعبیر میکنند و آن را اولین گام موثر در سلوک میدانند، نقشیبس حساس و آینده ساز دارد; و اگر این نقش مهم، به هر دلیلیایفا نگردد و فرصت آن بگذرد، آیندهای تاریک و ظلمانی، همراهبا تاسف و تباهی، به خصوص برای جوانان، به بار خواهد آورد: «هان ای عزیز! از خواب بیدار شو.
از غفلت تنبه پیدا کن و دامن همتبه کمر زن و تا وقت است،فرصت را غنیمتشمار و تا عمر باقی است و قوای تو در تحت تصرفتو است و جوانی برقرار است و اخلاق فاسده بر تو غالب نشده وملکات رذیله بر تو چیره نگردیده، چارهای کن و دوایی برای رفعاخلاق فاسده و قبیحه پیدا کن و راهی برای اطفای نائره شهوت وغضب پیدا نما.»
به عقیده امام بزرگوار، به دو دلیل مهم، جوانی تنها فرصت دستیافتن به سعادت ابدی و تزکیه شدن از مفاسد اخلاقی میباشد: دلیلاول: جوانی عبارت است از دوران قدرت و توانایی; دوران بهانجام رساندن امور مشکل و به ظاهر نشدنی. دورانی است که ارادهانسان بیشتر از دیگر دورانهاست. چرا که در کودکی و نوجوانیهنوز از ارادهای که به تکامل رسیده باشد، خبری نیست و در دورانپیری همان اراده و قدرت روحی، رو به ضعف و کاستی میگذارد وانسان را بیچاره و ناتوان میسازد. بنابراین، ریشه کن کردنبدیهای نفسانی و ایستادگی نمودن در برابر وسوسههای رنگارنگشیطان، در این دوران راحتتر و امکانپذیرتر است: «شما جوانها میتوانید . قدرت دارید. قدرت جوانی دارید...
هرچه سن شما اضافه بشود و هر قدمی که بردارید و برداریم بهطرف آخرت، آن چیزهایی که منافی استبا سعادت انسان، زیادمیشود. قدرت هم کم میشود... هرقدر در جوانی مهذب شد، شده; اگردر جوانی خدای نخواسته مهذب نشد، بسیار مشکل است که در زمانکهولت و پیری که اراده ضعیف است و دشمن قوی، کاری از پیشبرود.»
دلیل دوم: جوانی دوران پاک زیستن و زلال بودن است و جوان بیشتراز دیگران در جستجوی ارزشها و کمالات انسانی خود را به ایندر و آن در میزند و در طلب سعادتی که رسولان الهی آن را وعدهدادهاند، راههای دشوار و سخت پیمای حیات را، زیر گامهای خودهموار میسازد. خصلتهای بیمثال در این دوران تجلی میکند ومیدان غالب شدن بر شیطانهای جنی و انسی در این فرصت، گستردهمیگردد.
انگیزههای فساد و روی آوردن به کارهای ناصواب، در جوانانبسیار اندک است و بر عکس گرایش به خوبیها و اعمال شایسته ومقبول، که همگون با طبیعت پاک و الهی آنهاست در آنها جلوهایخاص دارد. و همین وضع است که جوانی را به عنوان فرصتی بیبدیل،مورد توجه قرار میدهد:
«[در جوانی] قوت شما زیاد است و شیطان در شما ضعیف. وقتی سنشما زیاد شد، قوای شما ضعیف میشود و شیطان در شما قوی. آنوقت دیگر نمیتوانید. شکست میخورید. الان باید خودتان را تهذیبکنید.»
از آن جا که شیطان از آدم و فرزندان او کینهای دیرینه به دلدارد و در پیشگاه خداوند قسم یاد کرده است که: «و لاغوینهم اجمعین الا عباد منهم المخلصین»(حجر، 39 و 40)
بنابراین راههای گوناگونی را برای ورود به ساحت روح و جانانسان میآزماید و هر کسی را به گونهای خاص و مناسب با روحیاتاو، با وسایل مختلف به وسوسه میاندازد و میفریبد. و در اینراه از اندک کوششی دریغ نمیکند. اصلا کار شیطان جز ایننمیتواند باشد. یعنی انداختن وسوسه گناه و معصیت در دلانسانها و دورکردن آنها از درگاه لطف و عنایت پروردگار. یکیاز روزنههای ورود شیطان به قلب و روح افراد جوان، افکندن تخمغفلت و بیخبری در دل آنها و دل خوش نمودنشان به روزگار پیری،که به غلط دوران خودسازی و بازگشتبه سوی خداوند نام گرفته،میباشد. شیطان به جوانان چنین تفهیم میکند که جوانی فرصتشادزیستن و بهره بردن از لذتهای دنیایی و کام گرفتن از روزهاییاست که اگر از کف انسان بروند هرگز باز نمیگردند. به بیانامام( رحمت الله علیه ) : «شیطان به شما میگوید، جوانید و در این فصل جوانیوقت تمتع و لذات است. اکنون مطابق شهوات خود رفتار کن. انشاء الله در اواخر عمر راه توبه و باب رحمتخداوند باز است وخداوند ارحم الراحمین است.» پر واضح است که این وعده شیطان،وسوسهای بیش نیست و همانند دیگر وسوسههای او، بیبنیاد ودروغین میباشد. اعتماد کردن به ایام عمر و طمع نمودن بهروزگار پیری برای اصلاح شدن و تقوی پیشه کردن، دور از عقل ونشانه کم خردی است. علیعلیهالسلام فرمود: «هیچ فریبی چوناعتماد به ایام نیست.»
ایام جوانی، و نیروهای نهفته شده در جوانان، آنان را قادرمیسازد که به انجام کارهای بزرگ و برداشتن قدمهای بلند درتربیت و اصلاح خویش و رسیدن به جوار پروردگار، همت گمارند وروح و قلب خود را که همانند آینه صاف و سیقلی استبه زینتتوصیهها و نصیحتها بیارایند و بدانند که آنها به سببنزدیکیشان به ملکوت و ضعیف بودن انگیزههای فساد، آمادگی ولیاقت فزونتری برای پاک ماندن و آراسته شدن به ملکات و فضایلاخلاقی دارند.
قلب انسان نقطهای سپید و نورانی است که اگر در معرض کدورتهایگناه واقع گردد به تدریجسیاه و ظلمانی میشود و از صافی و صفایاصلی خود دور میافتد. هرچه انسان به پیری و دوران ازکار افتادگی قوای روحی و جسمی نزدیک میشود، اگر در اندیشه آنسیاهیها نباشد و بر عکس هر روز بر آنها بیفزاید، در این صورتهم ریشه گناهان در جان او استوارتر میشود و هم قدرت و ارادهاو کارآیی خود را از دست میدهد: «جوانان متوجه باشند و گولوسوسههای نفسانی و شیطانی را نخورند. مرگ به جوانان و پیرانبه یک اندازه نزدیک است. کدام جوان میتواند اطمینان حاصل کندکه به پیری میرسد و کدام انسان از حوادث دهر مصون است. حوادثروزانه به جوانان نزدیک تر است.»
راه گریز از شیطان این است که فرد به آداب دینی ارج بنهد وقلب و جوارح خود را پاسداری کند و وظیفه خویش را در اوامر وتکالیف، و نهی از منکر ادا نماید و نسبتبه سرنوشتخود نگرانو حساس باشد.
وظیفه همه انسانها، به خصوص جوانان که بیشتر در معرض تهاجماتوسوسههای شیطان واقعند، ایجاب میکند که بر حفظ و حراست ازاعضا و اندام خود تاکید و مداومت داشته باشند و در همه حالنگران ورود شیطان و تجاوز او به حریم روح و قلب خود باشند.
(در این قسمت مقداری از مطلب افتاده استبه اصل مجله مراجعهکنید!!)
جسمی که به شما سپردیم این گونه بود؟ دیگر اعضا و جوارحی کهدر اختیار شما قرار دادیم، چنین آلوده و کثیف بود؟ در مقابلاین سوالها چه جواب خواهید داد.»
تعلیمات جامع و همه جانبه اسلامی در مسائل اجتماعی، اقتصادی،سیاسی، اخلاقی براساس محترم شمردن زندگی و روی آوردن به آناست، نه پشت کردن به آن. بر جوانان فرض است که از روی علم وآگاهی به وادی معنویات وارد شوند و ناپختگی دوران جوانی را باآموختن از تجربه و علم سالکان و واصلان حقیقی، متکامل و پربارسازند، که در این راه خطرها و عقبههای سخت، و دزدان بیشماروجود دارد، و شیطان با چهرههای گوناگون در برابر انسان رخمینمایاند. شیطان به روح جوان نفوذ میکند و او را با زنجیرتعبد و زهدورزی دربند میکشد.
دوری گزیدن از مردم را پیش چشم او زیبا میسازد و رها کردن خلقو بیتفاوت بودن در قبال رنجها و سختیهای بندگان خدا را برایاو کاری شایسته و مرضی پروردگار جلوه میدهد. البته این نکتهرا هم باید اضافه کرد که گاه سرگرمی به امور اجتماعی چنان شخصرا دل مشغول میسازد که از امور معنوی و وظایف عبادیاش بازمیماند و ادامه سلوک الی الله را برای او ناممکن میکند. پسانسانی که هم دغدغه خود را دارد و هم نگران وظیفه خود در قبالمردم و اجتماع استباید جانب هر دو را نگه دارد و به خاطر یکیدیگری را رها نکند. امام( رحمت الله علیه ) در وصیتخود به فرزندش، سید احمدخمینی، چنین میگوید: «و تو ای فرزندم!از جوانی خود استفاده کن و با یاد او جل و علا و محبتبهاو و رجوع به «فطرت الله» بزی و عمر را بگذران و این یادمحبوب هیچ منافات با فعالیتهای سیاسی و اجتماعی در خدمتبهدین او و بندگان او ندارد. بلکه تو را در راه او اعانت میکند.
ولی بدان که خدعههای نفس اماره و شیطان داخلی و خارجی بسیاراست و چه بسا انسان را به اسم خدا و اسم خدمتبه خلق خدا، ازخدا باز میدارد و به سوی خود و آمال خود سوق میدهد.»
توبه، با چنین مفهومی عبارت است از بازگشت و پشیمانی انسان ازگناه و انحراف، و این اولین منزلی است که سالک الی اللهباید از آن بگذرد، تا به مقام قرب پروردگار نایل گردد. توبه وبازگشتبه سوی خداوند دارای ماهیتی است که آن را به گونهایخاص با جوان و دوران جوانی پیوند میدهد. استاد شهید مطهریدرباره ماهیت توبه میگوید: «توبه عبارت است از عکس العملنشان دادن مقامات عالی و مقدس روح انسان علیه مقامات دانی وپست و حیوانی انسان. توبه عبارت است از قیام و انقلاب مقدسقوای فرشته صفت انسان علیه قوای بهیمی صفت و شیطانی صفتانسان. این ماهیت توبه است.» با توجه به چنین تعریفی ازماهیت توبه یک نکته ارجمند مفهوم میشود و آن اینکه عنصری بهنام اراده و قوت روح در به ظهور رساندن توبه نقش تعیین کنندهدارد. و اگر به هر دلیل قوای انسان رو به ضعف و سستی نهادهباشد و اراده انسان نتواند به وظیفه خود آن گونه که باید، عملنماید رسیدن به یک توبه واقعی و درستبسیار مشکل و دور ازدسترس خواهد بود.
به همین دلیل دوران جوانی که دوران تجلی قوت و قدرت و ارادهاست، بهترین فرصتبرای یک انقلاب درونی و ازگشتبه فطرت پاکالهی، میباشد. در نظرگاه بلند و متعالی امام( رحمت الله علیه ) ایام جوانی«بهار توبه» است چرا که در این دوران بار گناهان سبکتر استو کدورتهای قلبی و ظلمات باطنی در حداقل قرار دارد و شرایطتوبه فراهم است: «بهار توبه جوانی است که بار گناهان کمتر وکدورت قلبی و ظلمتباطنی ناقصتر و شرایط توبه سهلتر و آسانتراست. انسان در پیری حرص و طمع و حب جاه و مال و طول املشبیشتر است. پس ای عزیز! هرچه زودتر دامن همتبه کمر زن و عزمرا محکم و اراده را قوی کن و از گناهان تا در سن جوانی هستییا در حیات دنیایی میباشی توبه کن و مگذار فرصتخداداد ازدستتبرود و به تسویلات شیطان و مکاید نفس اماره اعتنا مکن.»نکته مهم دیگری که جوانان سالک الی الله باید بدان متوجهباشند، شرایط و خصوصیات توبه است. در این باره گفتنیهای بسیاروجود دارد. نکته مهمتر این است که: توبه در حقیقتیک حالتروحی و روانی است. یعنی از مقوله لفظ نیست. کلماتی از قبیل«استغفر الله ربی و اتوب الیه» و «اتوب الی الله» خودتوبه نیستند تا کسی گمان کند که تنها با گفتن این جملات توبهکرده و باید منتظر قبول خداوند باشد. بلکه این الفاظ بیانگرتوبه و بازگشت انساناند، نه خود توبه. تا وقتی که پشیمانی ازگناه و عزم بر ترک معاصی در اعماق روح انسان رسوخ نکند، گفتن«استغفر الله ربی و اتوب الیه» آن هم هزار دفعه، مشکلی راحل نمیکند و گرهی از کار فروبسته نمیگشاید: «توبه یک امرینیست که انسان با لفظ «اتوب الی الله» کارش درستبشود.
ندامت است. این ندامتبه این زودیها نمیآید برای اشخاص کهپنجاه سال غیبت کرده، پنجاه سال فحش داده. او دیگر سقوط کردهدر کفر و غیبت. او نمیتواند. او تا آخر عمر مبتلاست.»
یکی از ویژگیهای منحصر به فرد قرآن، جوانی، تازه گی و نشاطدائمی آن است. گذشت ایام بر آن تاثیر نمیگذارد و معارفوحیانی آن کهنگی نمیپذیرد، به همین دلیل انسان فهیم صاحباندیشه هر بار که به قرآن مراجعه میکند، پیش روی خود معانیتازه و نکات ناب و ارزنده مییابد و از مکرر خواندن آن و تفکربسیار پیرامون آیات، خسته و ملول نمیشود. امام علی بن موسیعلیه السلام در پاسخ شخصی که پرسیده بود: چرا قرآن با تکرارمطالعه و تلاوت کهنه نمیگردد، فرمود: «خداوند قرآن را برایهمه زمانها و برای همه انسانها قرار داد، پس قرآن در هر زمانیجدید و نزد همه انسانها تازه است.»
جوانان وظیفه دارند که پیوند معنوی خود را با قرآن محکم وابدی سازند و جوانی خود را با طراوت و تازهگی آیات حیات بخشو زندگی ساز آن، جلوهای الهی ببخشند و با تدبر و اندیشه درآیه آیه آن کتاب سترگ، و تفکر در قصهها و حکایتهای عبرتآموز وحکمت آمیزش به جست و جوی معنای اصیل حیات برخیزند و بابهرهگیری از قدرت و توانایی خود، جاده ناهموار زندگی را تارسیدن به سرمنزل مقصود که همان لقاء الله است، در پرتونورافشانی قرآن بپیمایند. قلبهای نورانی و به دور از تصرفاتشیطانی جوانان، آمادهگی بیشتری برای پذیرش معانی بلند قرآن،در اختیار آنان میگذارد و استعداد آنها برای قرار گرفتن درمسیر هدایت قرآن و ورود به جرگه «اهل الله و خاصته» از همهشکوفاتر و آمادهتر است: «در حدیث است که در کسی که قرآن رادر جوانی بخواند، قرآن با گوشت و خونش مخلتط میشود. و نکتهآن، آن است که در جوانی اشتغال قلب و کدورت آن کمتر است. ازاین جهت قلب از آن بیشتر و زودتر متاثر میشود و اثر آن نیزبیشتر باقی میماند.»
دوستان از یکدیگر متاثر میشوند و بر یکدیگر اثر میگذارند.
صفات و خصوصیات اخلاقی خویش را به دیگری انتقال میدهند و سعادتو شقاوت همنشینان خود را، با کردار و گفتار، سامان میبخشند.
سخن تمام اینکه: هر کس را به وسیله دوستان او میشناسند و ارزشو قدر او را با توجه به رفیقانش سنجش میکنند: «... فانالصاحب معتبر بصاحبه.»
دوستی و همنشینی با دیگران، همچون هر کار مهم دیگری، شرایط ولوازمی دارد که بر شمردن همه آنها در حد این گفتار نیست. امااین نکته را نباید فراموش کرد که همه اشخاص، به خصوص جوانانکه در دوران جوانی تمایل شدید به دوستی و رفاقتبا هم سن وسالان خود دارند، باید در گزینش مصاحبان خود، وسواس به خرجدهند و به هر بهانهای باب مراوده و رفت و آمد با افراد رانگشایند، چرا که یک غفلت و ندانم کاری هرچند به ظاهر بیاهمیتمیتواند یک عمر بیچارهگی و ندامتبه بار آورد. جوانان به علتشرایط روحی و روانی خاص، و به خاطر وجود استعداد قبول وپذیرش، بیشتر از دیگران تحت تاثیر واقع میشوند و قلبهاشانآسانتر کردارهای زشت و زیبا را پذیرا میگردد. پس بر آنها لازماست از دوستی با بدکاران و صاحبان اندیشههای گناهآلود ومنحرفانه بپرهیزند و خود را، خدای ناکرده، به راحتی به دامتباهی و سرنوشتبد و تاریک نیفکنند. به تعبیر مولانا جلال الدینرومی، یار بد، بدتر بود از مار بد چرا که: مار بد تنها تو را بر جان زند یار بد بر جان و بر ایمان زند
آری، ایمان بزرگترین سرمایه زندگی یک انسان مسلمان است. و بههر قیمتی باید از آن پاسداری و محافظت کرد. ذبح کردن ایماندر مسلخ دوستیهای فساد انگیز و ایمان برانداز، خسارتی است کهجبران آن گاه امکان ناپذیر است. بنابراین، شرط عقل، دوستینکردن با گناه کاران و بد گوهران، و از آن سو، همنشین شدن بابندگان صالح و پرهیزکار خداوند است; کسانی که نظر کردن بهصورت آنها عبادت است و چهرهشان یاد خدا و قیامت را در نگاهانسان زنده میسازد. شیطان، گاهی با وسیله ایمان به سراغ جوانها میرود و به آنها چنین القا میکند که: «تو ایمان محکمیداری و به راحتی تحت تاثیر بدیهای دیگران قرار نمیگیری.» وبدین سان آنها را میفریبد و زمینه دوستیهای ناروا را فراهممیکند.
پس همه ما باید در امر دوستی و دوستییابی هر چه میتوانیم حساسباشیم و به بهانههای شیطانی تن ندهیم و به ایمان خود غرهنشویم، که در غیر این صورت هیچ تضمینی برای سلامت روح ما ونیفتادن به دام روابط بیثمر و مضر وجود نخواهد داشت: «هرخلق زشت و زیبایی در قلب جوان بهتر داخل میشود و شدیدتر وزودتر از آن متاثر و منفعل میگردد. و بسیار اتفاق میافتد کهحق یا باطل، یا زشت و زیبا را به مجرد معاشرت با اهل آن، بدوندلیل و حجت قبول نماید. پس بر جوانها لازم است که کیفیت معاشرتو موانستخود را ملتفتباشند و از معاشر بد اجتناب کنند،گرچه دل آنها محکم به ایمان باشد، بلکه معاشرت با تباهکاران واهل خلق و عمل بد برای نوع طبقات ضرر داردو هیچ کس نباید ازخود مطمئن باشد و به ایمان یا اخلاق و اعمال خود مغرور گردد.»
موفقیت در مسابقات ورزش و کسب امتیازات بالا در المپیادهایگوناگون و مانند آن، طعم خوش و گوارای پیروزی رادر کامجوانان ما خوش آیند و ماندنی میسازد و این همه اگر انسان رااز یاد خدا، که هرچه هست از اوست، غافل سازد، اعثسقوط انسانو بیارزش شدن آن ظفرمندیها میشود. آری آنان که ایمان دارند،همه خوبیها را از لطف و توجه پروردگار خویش میدانند وکامیابیها و شهرتها ایشان را به وسوسههای شیطانی گرفتارنمیسازد و آفت غرور و خودبینی کارهایشان را بر باد نمیدهد.
که: «من اعجب بعمله، احبط اجره» و امام( رحمت الله علیه ) میفرماید:
«توجهکنید که غرور پیروزیها و جوانمردیها در قلب شما رخنه نکند کهاین مرض نفسانی از دامهای شیطان است که بندگان خدا را از توجهبه او باز میدارد و از مکاید نفس اماره بالسوء است که انسانرا به شرک و عبودیتبتها و خصوص مادر بتها که بت نفس است،میکشاند. وقتی برای اسلام کار میکنیم باید به طوری مهذب باشدکه اگر خدای نخواسته کارها با خودخواهی و غرور همراه شد، مبداشکست انسان است. باید اتکال به خدا باشد و خدمتبرای خدا;خدمتی که در هر جا انجام شد، عبادت است.»
منبع: پایگاه حوزه
/س
اگرچه پیوند بین عناصر جوان یک مملکت و پدیده انقلاب هرانقلابی که باشد طرفینی و متقابل است، اما با توجه به سخن مادر مقدمه که فقط جوانان را در رابطه با انقلاب اسلامی مورد توجهقرار میدهد، باید گفت: آن روز که نطفه انقلاب اسلامی در حالشکلگیری و تکامل بود، کسانیکه از رهبر و پیشوای آن انقلابدرباره یاران و سربازانش سوال کردند، امام( رحمت الله علیه ) آنها را بهکودکانی که هنوز در گهواره بودند، حواله نمود و همه دیدند کهسالها پس از آن، همان کودکان که جوانانی برومند و پرشور ونشاط گردیده بودند، با قلبهایی سرشار از ایمان و آکنده ازبغض و نفرت نسبتبه ستمگران و طاغوتها، تا پای جان ایستادگیکردند، صبوری و استقامت ورزیدند و خون خویش را نثار درختینمودند که میوهاش کام تلخ مظلومان و ستم چشیدگان تاریخ را،گوارا و شیرین میساخت.
از سوی دیگر، انقلاب اسلامی که ماهیتی دینی داشت و در ردیف هیچکدام از انقلابهای پیش از خود جای نمیگرفت، بعد از پیروزی،همه رهآورد خود را هدیه جوانانی کرد که از ایمان و خستگیناپذیریشان، انقلاب برآمده بود و از خونشان بالیده و رشد کردهبود. مردم ستمدیده سرزمین ما، به خصوص نسل جوان و توانمند، درچهره انقلاب خود، چیزی را میجستند که پیش از آن، به وسیلهحاکمان زر و زور و تزویر از آنها دریغ شده بود. رژیم مزدور وامریکایی پهلوی جز به بردگی و سرسپردگی تام و بیچون و چرایمردم راضی نبود و در این راه همه آن چه را که میتوانست میکردو میآزمود. نگاه داشتن مردم در فقر و بیچارگی ، و حذفدین به عنوان برنامه و نظام زندگی فردی و اجتماعی، از مهمترینو اساسیترین این برنامهها بود.
و البته این کار، سهمگینترین ضربه را متوجه قشر جوان و سازندهما، میساخت. نسلی که میبایست روح بیقرار و زندگی ساز جامعهباشد، روز به روز در غفلت و بیخبری بیشتر فرو میرفت و همزماندین و دنیایش فدای قدرت طلبی و زیاده خواهی حاکمانی میشد کهلیاقتسرپرستی مردم را نداشتند و مزدور بیگانگان و ظالمانروزگار بودند.
بعد از پیروزی انقلاب، در پرتو شناخت عمیق و درک همه جانبهامام( رحمت الله علیه ) از نیازهای واقعی انسان و فهم دقیق ایشان از حالات وروحیات جوانان، این قشر ارجمند و عزیز بیش از همه وقت، درکانون توجه رهبران و شخصیتهای بزرگ انقلاب، به خصوص شخص امام،واقع شدند. رهبر انقلاب، در هر مقطعی از نهضت و بعد از آن،جوانان را به مطالبی که برای آن ها جنبه حیاتی داشت، توجهمیدادند و با نظر به شرایط هر دوره، از اندیشههای تابناک وخدایی خویش، شعلههایی راهنما و هدایتگر، پیش روی آنهامیافروختند. و این بدان جهتبود که انقلاب، که با جان نثاری وشکیبایی هزاران انسان والا و شایسته به دست آمده بود و دستاوردشگرفی به نام جمهوری اسلامی داشت، خدای نخواسته دچار انحراف وکجروی نشود و از مسیر اصلی خود که بر بستری از معنویات قرارگرفته بود ، خارج نگردد.
بر شمردن توصیههای معنوی امام( رحمت الله علیه ) به جوانان، فرصتی بیش ازاین میطلبد و بیان و توضیح یکایک آنها در توان این مقالهنیست. قصد ما گشت و گذار در نکات پر ارجی است که آن جناب برآنها تاکید داشته است; تاکیدی که با توجه به شخصیت امام کهاغراق و زیادهگویی را برنمیتابیده، در حقیقتبر ارزشمندی آنموارد دلالت دارد:
فرصت پاک زیستن
امام خمینی(رحمت الله علیه) رهبر بینظیر قرن، که از اندیشههای والا و آگاهیبه حقایق عالم پر رمز و راز از معنا، برخوردار بود، همچونخلفاء صالح خویش همان راه و هدفی را پی گرفت که آنان در پیتحقق و به سامان رساندن آن از هیچ زحمت و مشقتی روی گرداننبودند. قلم و بیان امام( رحمت الله علیه ) جانهای واله و شیفته حق و قلبهایتشنه معرفت را نشانه میگرفت و تربیت الهی انسان را جستجومیکرد. او درس درست زیستن و شایسته مردن را به مخاطبان خویشمیآموخت و فکر و اندیشهشان را به نور معارف خداوندی نورانیمیساخت.
از همه بیشتر و پیشتر، جوانان که به تعبیر امام( رحمت الله علیه ) «به افقملکوت نزدیکترند» به عرصه وارد شدند و خود را بیمهابا به دستنوازشگر نسیمهای کلام و نوشتار او سپردند و جان و روان خویشتنرا پاکی و طهارت بخشیدند. امام( رحمت الله علیه ) دوران جوانی را دورانسرنوشت و ارجمندترین دوران حیات انسان بر روی کره خاکی،میدانست. و به همین جهت، بر خودسازی و خویشنبانی جوانانتاکید بسیار میورزید و جوانی را بهترین فرصتبرای بیدار شدناز خوابهای شیطانی غفلت و پرداختن به امور معنوی ترسیم میکرد.
در اندیشه امام(رحمت الله علیه) عنصر بیداری، که عارفان از آن به «یقظه»تعبیر میکنند و آن را اولین گام موثر در سلوک میدانند، نقشیبس حساس و آینده ساز دارد; و اگر این نقش مهم، به هر دلیلیایفا نگردد و فرصت آن بگذرد، آیندهای تاریک و ظلمانی، همراهبا تاسف و تباهی، به خصوص برای جوانان، به بار خواهد آورد: «هان ای عزیز! از خواب بیدار شو.
از غفلت تنبه پیدا کن و دامن همتبه کمر زن و تا وقت است،فرصت را غنیمتشمار و تا عمر باقی است و قوای تو در تحت تصرفتو است و جوانی برقرار است و اخلاق فاسده بر تو غالب نشده وملکات رذیله بر تو چیره نگردیده، چارهای کن و دوایی برای رفعاخلاق فاسده و قبیحه پیدا کن و راهی برای اطفای نائره شهوت وغضب پیدا نما.»
به عقیده امام بزرگوار، به دو دلیل مهم، جوانی تنها فرصت دستیافتن به سعادت ابدی و تزکیه شدن از مفاسد اخلاقی میباشد: دلیلاول: جوانی عبارت است از دوران قدرت و توانایی; دوران بهانجام رساندن امور مشکل و به ظاهر نشدنی. دورانی است که ارادهانسان بیشتر از دیگر دورانهاست. چرا که در کودکی و نوجوانیهنوز از ارادهای که به تکامل رسیده باشد، خبری نیست و در دورانپیری همان اراده و قدرت روحی، رو به ضعف و کاستی میگذارد وانسان را بیچاره و ناتوان میسازد. بنابراین، ریشه کن کردنبدیهای نفسانی و ایستادگی نمودن در برابر وسوسههای رنگارنگشیطان، در این دوران راحتتر و امکانپذیرتر است: «شما جوانها میتوانید . قدرت دارید. قدرت جوانی دارید...
هرچه سن شما اضافه بشود و هر قدمی که بردارید و برداریم بهطرف آخرت، آن چیزهایی که منافی استبا سعادت انسان، زیادمیشود. قدرت هم کم میشود... هرقدر در جوانی مهذب شد، شده; اگردر جوانی خدای نخواسته مهذب نشد، بسیار مشکل است که در زمانکهولت و پیری که اراده ضعیف است و دشمن قوی، کاری از پیشبرود.»
دلیل دوم: جوانی دوران پاک زیستن و زلال بودن است و جوان بیشتراز دیگران در جستجوی ارزشها و کمالات انسانی خود را به ایندر و آن در میزند و در طلب سعادتی که رسولان الهی آن را وعدهدادهاند، راههای دشوار و سخت پیمای حیات را، زیر گامهای خودهموار میسازد. خصلتهای بیمثال در این دوران تجلی میکند ومیدان غالب شدن بر شیطانهای جنی و انسی در این فرصت، گستردهمیگردد.
انگیزههای فساد و روی آوردن به کارهای ناصواب، در جوانانبسیار اندک است و بر عکس گرایش به خوبیها و اعمال شایسته ومقبول، که همگون با طبیعت پاک و الهی آنهاست در آنها جلوهایخاص دارد. و همین وضع است که جوانی را به عنوان فرصتی بیبدیل،مورد توجه قرار میدهد:
«[در جوانی] قوت شما زیاد است و شیطان در شما ضعیف. وقتی سنشما زیاد شد، قوای شما ضعیف میشود و شیطان در شما قوی. آنوقت دیگر نمیتوانید. شکست میخورید. الان باید خودتان را تهذیبکنید.»
از آن جا که شیطان از آدم و فرزندان او کینهای دیرینه به دلدارد و در پیشگاه خداوند قسم یاد کرده است که: «و لاغوینهم اجمعین الا عباد منهم المخلصین»(حجر، 39 و 40)
بنابراین راههای گوناگونی را برای ورود به ساحت روح و جانانسان میآزماید و هر کسی را به گونهای خاص و مناسب با روحیاتاو، با وسایل مختلف به وسوسه میاندازد و میفریبد. و در اینراه از اندک کوششی دریغ نمیکند. اصلا کار شیطان جز ایننمیتواند باشد. یعنی انداختن وسوسه گناه و معصیت در دلانسانها و دورکردن آنها از درگاه لطف و عنایت پروردگار. یکیاز روزنههای ورود شیطان به قلب و روح افراد جوان، افکندن تخمغفلت و بیخبری در دل آنها و دل خوش نمودنشان به روزگار پیری،که به غلط دوران خودسازی و بازگشتبه سوی خداوند نام گرفته،میباشد. شیطان به جوانان چنین تفهیم میکند که جوانی فرصتشادزیستن و بهره بردن از لذتهای دنیایی و کام گرفتن از روزهاییاست که اگر از کف انسان بروند هرگز باز نمیگردند. به بیانامام( رحمت الله علیه ) : «شیطان به شما میگوید، جوانید و در این فصل جوانیوقت تمتع و لذات است. اکنون مطابق شهوات خود رفتار کن. انشاء الله در اواخر عمر راه توبه و باب رحمتخداوند باز است وخداوند ارحم الراحمین است.» پر واضح است که این وعده شیطان،وسوسهای بیش نیست و همانند دیگر وسوسههای او، بیبنیاد ودروغین میباشد. اعتماد کردن به ایام عمر و طمع نمودن بهروزگار پیری برای اصلاح شدن و تقوی پیشه کردن، دور از عقل ونشانه کم خردی است. علیعلیهالسلام فرمود: «هیچ فریبی چوناعتماد به ایام نیست.»
ایام جوانی، و نیروهای نهفته شده در جوانان، آنان را قادرمیسازد که به انجام کارهای بزرگ و برداشتن قدمهای بلند درتربیت و اصلاح خویش و رسیدن به جوار پروردگار، همت گمارند وروح و قلب خود را که همانند آینه صاف و سیقلی استبه زینتتوصیهها و نصیحتها بیارایند و بدانند که آنها به سببنزدیکیشان به ملکوت و ضعیف بودن انگیزههای فساد، آمادگی ولیاقت فزونتری برای پاک ماندن و آراسته شدن به ملکات و فضایلاخلاقی دارند.
قلب انسان نقطهای سپید و نورانی است که اگر در معرض کدورتهایگناه واقع گردد به تدریجسیاه و ظلمانی میشود و از صافی و صفایاصلی خود دور میافتد. هرچه انسان به پیری و دوران ازکار افتادگی قوای روحی و جسمی نزدیک میشود، اگر در اندیشه آنسیاهیها نباشد و بر عکس هر روز بر آنها بیفزاید، در این صورتهم ریشه گناهان در جان او استوارتر میشود و هم قدرت و ارادهاو کارآیی خود را از دست میدهد: «جوانان متوجه باشند و گولوسوسههای نفسانی و شیطانی را نخورند. مرگ به جوانان و پیرانبه یک اندازه نزدیک است. کدام جوان میتواند اطمینان حاصل کندکه به پیری میرسد و کدام انسان از حوادث دهر مصون است. حوادثروزانه به جوانان نزدیک تر است.»
گریز از گناه
راه گریز از شیطان این است که فرد به آداب دینی ارج بنهد وقلب و جوارح خود را پاسداری کند و وظیفه خویش را در اوامر وتکالیف، و نهی از منکر ادا نماید و نسبتبه سرنوشتخود نگرانو حساس باشد.
وظیفه همه انسانها، به خصوص جوانان که بیشتر در معرض تهاجماتوسوسههای شیطان واقعند، ایجاب میکند که بر حفظ و حراست ازاعضا و اندام خود تاکید و مداومت داشته باشند و در همه حالنگران ورود شیطان و تجاوز او به حریم روح و قلب خود باشند.
(در این قسمت مقداری از مطلب افتاده استبه اصل مجله مراجعهکنید!!)
جسمی که به شما سپردیم این گونه بود؟ دیگر اعضا و جوارحی کهدر اختیار شما قرار دادیم، چنین آلوده و کثیف بود؟ در مقابلاین سوالها چه جواب خواهید داد.»
زهد ورزی مطلوب
تعلیمات جامع و همه جانبه اسلامی در مسائل اجتماعی، اقتصادی،سیاسی، اخلاقی براساس محترم شمردن زندگی و روی آوردن به آناست، نه پشت کردن به آن. بر جوانان فرض است که از روی علم وآگاهی به وادی معنویات وارد شوند و ناپختگی دوران جوانی را باآموختن از تجربه و علم سالکان و واصلان حقیقی، متکامل و پربارسازند، که در این راه خطرها و عقبههای سخت، و دزدان بیشماروجود دارد، و شیطان با چهرههای گوناگون در برابر انسان رخمینمایاند. شیطان به روح جوان نفوذ میکند و او را با زنجیرتعبد و زهدورزی دربند میکشد.
دوری گزیدن از مردم را پیش چشم او زیبا میسازد و رها کردن خلقو بیتفاوت بودن در قبال رنجها و سختیهای بندگان خدا را برایاو کاری شایسته و مرضی پروردگار جلوه میدهد. البته این نکتهرا هم باید اضافه کرد که گاه سرگرمی به امور اجتماعی چنان شخصرا دل مشغول میسازد که از امور معنوی و وظایف عبادیاش بازمیماند و ادامه سلوک الی الله را برای او ناممکن میکند. پسانسانی که هم دغدغه خود را دارد و هم نگران وظیفه خود در قبالمردم و اجتماع استباید جانب هر دو را نگه دارد و به خاطر یکیدیگری را رها نکند. امام( رحمت الله علیه ) در وصیتخود به فرزندش، سید احمدخمینی، چنین میگوید: «و تو ای فرزندم!از جوانی خود استفاده کن و با یاد او جل و علا و محبتبهاو و رجوع به «فطرت الله» بزی و عمر را بگذران و این یادمحبوب هیچ منافات با فعالیتهای سیاسی و اجتماعی در خدمتبهدین او و بندگان او ندارد. بلکه تو را در راه او اعانت میکند.
ولی بدان که خدعههای نفس اماره و شیطان داخلی و خارجی بسیاراست و چه بسا انسان را به اسم خدا و اسم خدمتبه خلق خدا، ازخدا باز میدارد و به سوی خود و آمال خود سوق میدهد.»
بازگشتبه خدا
توبه، با چنین مفهومی عبارت است از بازگشت و پشیمانی انسان ازگناه و انحراف، و این اولین منزلی است که سالک الی اللهباید از آن بگذرد، تا به مقام قرب پروردگار نایل گردد. توبه وبازگشتبه سوی خداوند دارای ماهیتی است که آن را به گونهایخاص با جوان و دوران جوانی پیوند میدهد. استاد شهید مطهریدرباره ماهیت توبه میگوید: «توبه عبارت است از عکس العملنشان دادن مقامات عالی و مقدس روح انسان علیه مقامات دانی وپست و حیوانی انسان. توبه عبارت است از قیام و انقلاب مقدسقوای فرشته صفت انسان علیه قوای بهیمی صفت و شیطانی صفتانسان. این ماهیت توبه است.» با توجه به چنین تعریفی ازماهیت توبه یک نکته ارجمند مفهوم میشود و آن اینکه عنصری بهنام اراده و قوت روح در به ظهور رساندن توبه نقش تعیین کنندهدارد. و اگر به هر دلیل قوای انسان رو به ضعف و سستی نهادهباشد و اراده انسان نتواند به وظیفه خود آن گونه که باید، عملنماید رسیدن به یک توبه واقعی و درستبسیار مشکل و دور ازدسترس خواهد بود.
به همین دلیل دوران جوانی که دوران تجلی قوت و قدرت و ارادهاست، بهترین فرصتبرای یک انقلاب درونی و ازگشتبه فطرت پاکالهی، میباشد. در نظرگاه بلند و متعالی امام( رحمت الله علیه ) ایام جوانی«بهار توبه» است چرا که در این دوران بار گناهان سبکتر استو کدورتهای قلبی و ظلمات باطنی در حداقل قرار دارد و شرایطتوبه فراهم است: «بهار توبه جوانی است که بار گناهان کمتر وکدورت قلبی و ظلمتباطنی ناقصتر و شرایط توبه سهلتر و آسانتراست. انسان در پیری حرص و طمع و حب جاه و مال و طول املشبیشتر است. پس ای عزیز! هرچه زودتر دامن همتبه کمر زن و عزمرا محکم و اراده را قوی کن و از گناهان تا در سن جوانی هستییا در حیات دنیایی میباشی توبه کن و مگذار فرصتخداداد ازدستتبرود و به تسویلات شیطان و مکاید نفس اماره اعتنا مکن.»نکته مهم دیگری که جوانان سالک الی الله باید بدان متوجهباشند، شرایط و خصوصیات توبه است. در این باره گفتنیهای بسیاروجود دارد. نکته مهمتر این است که: توبه در حقیقتیک حالتروحی و روانی است. یعنی از مقوله لفظ نیست. کلماتی از قبیل«استغفر الله ربی و اتوب الیه» و «اتوب الی الله» خودتوبه نیستند تا کسی گمان کند که تنها با گفتن این جملات توبهکرده و باید منتظر قبول خداوند باشد. بلکه این الفاظ بیانگرتوبه و بازگشت انساناند، نه خود توبه. تا وقتی که پشیمانی ازگناه و عزم بر ترک معاصی در اعماق روح انسان رسوخ نکند، گفتن«استغفر الله ربی و اتوب الیه» آن هم هزار دفعه، مشکلی راحل نمیکند و گرهی از کار فروبسته نمیگشاید: «توبه یک امرینیست که انسان با لفظ «اتوب الی الله» کارش درستبشود.
ندامت است. این ندامتبه این زودیها نمیآید برای اشخاص کهپنجاه سال غیبت کرده، پنجاه سال فحش داده. او دیگر سقوط کردهدر کفر و غیبت. او نمیتواند. او تا آخر عمر مبتلاست.»
در محضر قرآن
یکی از ویژگیهای منحصر به فرد قرآن، جوانی، تازه گی و نشاطدائمی آن است. گذشت ایام بر آن تاثیر نمیگذارد و معارفوحیانی آن کهنگی نمیپذیرد، به همین دلیل انسان فهیم صاحباندیشه هر بار که به قرآن مراجعه میکند، پیش روی خود معانیتازه و نکات ناب و ارزنده مییابد و از مکرر خواندن آن و تفکربسیار پیرامون آیات، خسته و ملول نمیشود. امام علی بن موسیعلیه السلام در پاسخ شخصی که پرسیده بود: چرا قرآن با تکرارمطالعه و تلاوت کهنه نمیگردد، فرمود: «خداوند قرآن را برایهمه زمانها و برای همه انسانها قرار داد، پس قرآن در هر زمانیجدید و نزد همه انسانها تازه است.»
جوانان وظیفه دارند که پیوند معنوی خود را با قرآن محکم وابدی سازند و جوانی خود را با طراوت و تازهگی آیات حیات بخشو زندگی ساز آن، جلوهای الهی ببخشند و با تدبر و اندیشه درآیه آیه آن کتاب سترگ، و تفکر در قصهها و حکایتهای عبرتآموز وحکمت آمیزش به جست و جوی معنای اصیل حیات برخیزند و بابهرهگیری از قدرت و توانایی خود، جاده ناهموار زندگی را تارسیدن به سرمنزل مقصود که همان لقاء الله است، در پرتونورافشانی قرآن بپیمایند. قلبهای نورانی و به دور از تصرفاتشیطانی جوانان، آمادهگی بیشتری برای پذیرش معانی بلند قرآن،در اختیار آنان میگذارد و استعداد آنها برای قرار گرفتن درمسیر هدایت قرآن و ورود به جرگه «اهل الله و خاصته» از همهشکوفاتر و آمادهتر است: «در حدیث است که در کسی که قرآن رادر جوانی بخواند، قرآن با گوشت و خونش مخلتط میشود. و نکتهآن، آن است که در جوانی اشتغال قلب و کدورت آن کمتر است. ازاین جهت قلب از آن بیشتر و زودتر متاثر میشود و اثر آن نیزبیشتر باقی میماند.»
دوستبد، آفت جان
دوستان از یکدیگر متاثر میشوند و بر یکدیگر اثر میگذارند.
صفات و خصوصیات اخلاقی خویش را به دیگری انتقال میدهند و سعادتو شقاوت همنشینان خود را، با کردار و گفتار، سامان میبخشند.
سخن تمام اینکه: هر کس را به وسیله دوستان او میشناسند و ارزشو قدر او را با توجه به رفیقانش سنجش میکنند: «... فانالصاحب معتبر بصاحبه.»
دوستی و همنشینی با دیگران، همچون هر کار مهم دیگری، شرایط ولوازمی دارد که بر شمردن همه آنها در حد این گفتار نیست. امااین نکته را نباید فراموش کرد که همه اشخاص، به خصوص جوانانکه در دوران جوانی تمایل شدید به دوستی و رفاقتبا هم سن وسالان خود دارند، باید در گزینش مصاحبان خود، وسواس به خرجدهند و به هر بهانهای باب مراوده و رفت و آمد با افراد رانگشایند، چرا که یک غفلت و ندانم کاری هرچند به ظاهر بیاهمیتمیتواند یک عمر بیچارهگی و ندامتبه بار آورد. جوانان به علتشرایط روحی و روانی خاص، و به خاطر وجود استعداد قبول وپذیرش، بیشتر از دیگران تحت تاثیر واقع میشوند و قلبهاشانآسانتر کردارهای زشت و زیبا را پذیرا میگردد. پس بر آنها لازماست از دوستی با بدکاران و صاحبان اندیشههای گناهآلود ومنحرفانه بپرهیزند و خود را، خدای ناکرده، به راحتی به دامتباهی و سرنوشتبد و تاریک نیفکنند. به تعبیر مولانا جلال الدینرومی، یار بد، بدتر بود از مار بد چرا که: مار بد تنها تو را بر جان زند یار بد بر جان و بر ایمان زند
آری، ایمان بزرگترین سرمایه زندگی یک انسان مسلمان است. و بههر قیمتی باید از آن پاسداری و محافظت کرد. ذبح کردن ایماندر مسلخ دوستیهای فساد انگیز و ایمان برانداز، خسارتی است کهجبران آن گاه امکان ناپذیر است. بنابراین، شرط عقل، دوستینکردن با گناه کاران و بد گوهران، و از آن سو، همنشین شدن بابندگان صالح و پرهیزکار خداوند است; کسانی که نظر کردن بهصورت آنها عبادت است و چهرهشان یاد خدا و قیامت را در نگاهانسان زنده میسازد. شیطان، گاهی با وسیله ایمان به سراغ جوانها میرود و به آنها چنین القا میکند که: «تو ایمان محکمیداری و به راحتی تحت تاثیر بدیهای دیگران قرار نمیگیری.» وبدین سان آنها را میفریبد و زمینه دوستیهای ناروا را فراهممیکند.
پس همه ما باید در امر دوستی و دوستییابی هر چه میتوانیم حساسباشیم و به بهانههای شیطانی تن ندهیم و به ایمان خود غرهنشویم، که در غیر این صورت هیچ تضمینی برای سلامت روح ما ونیفتادن به دام روابط بیثمر و مضر وجود نخواهد داشت: «هرخلق زشت و زیبایی در قلب جوان بهتر داخل میشود و شدیدتر وزودتر از آن متاثر و منفعل میگردد. و بسیار اتفاق میافتد کهحق یا باطل، یا زشت و زیبا را به مجرد معاشرت با اهل آن، بدوندلیل و حجت قبول نماید. پس بر جوانها لازم است که کیفیت معاشرتو موانستخود را ملتفتباشند و از معاشر بد اجتناب کنند،گرچه دل آنها محکم به ایمان باشد، بلکه معاشرت با تباهکاران واهل خلق و عمل بد برای نوع طبقات ضرر داردو هیچ کس نباید ازخود مطمئن باشد و به ایمان یا اخلاق و اعمال خود مغرور گردد.»
پیروزی آری، غرور نه
موفقیت در مسابقات ورزش و کسب امتیازات بالا در المپیادهایگوناگون و مانند آن، طعم خوش و گوارای پیروزی رادر کامجوانان ما خوش آیند و ماندنی میسازد و این همه اگر انسان رااز یاد خدا، که هرچه هست از اوست، غافل سازد، اعثسقوط انسانو بیارزش شدن آن ظفرمندیها میشود. آری آنان که ایمان دارند،همه خوبیها را از لطف و توجه پروردگار خویش میدانند وکامیابیها و شهرتها ایشان را به وسوسههای شیطانی گرفتارنمیسازد و آفت غرور و خودبینی کارهایشان را بر باد نمیدهد.
که: «من اعجب بعمله، احبط اجره» و امام( رحمت الله علیه ) میفرماید:
«توجهکنید که غرور پیروزیها و جوانمردیها در قلب شما رخنه نکند کهاین مرض نفسانی از دامهای شیطان است که بندگان خدا را از توجهبه او باز میدارد و از مکاید نفس اماره بالسوء است که انسانرا به شرک و عبودیتبتها و خصوص مادر بتها که بت نفس است،میکشاند. وقتی برای اسلام کار میکنیم باید به طوری مهذب باشدکه اگر خدای نخواسته کارها با خودخواهی و غرور همراه شد، مبداشکست انسان است. باید اتکال به خدا باشد و خدمتبرای خدا;خدمتی که در هر جا انجام شد، عبادت است.»
منبع: پایگاه حوزه
/س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}