مقدمهاي بر فرهنگ وقف
مقدمهاي بر فرهنگ وقف
تاريخچهي وقف
وقف در جهان غير اسلام
وجود انواع «معابد»در اجتماعات مختلف و تخصيص اموال و املاکي به هر معبد، حکايت از نوعي وقف ميکند ولي نگارنده ميل دارد آنها را تحت عنوان وقف نياورد زيرا هر کار خيري (1)وقف نيست.گو اينکه روح وقف در برخي از آنها به چشم ميخورد زيرا چه بسا اتفاق افتاده که مؤسسهي خيريهاي به وجود آمده و املاکي بر آن مؤسسه تخصيص يافته و از فروش و انتقال اين املاک و اشياي مقدس هم منع شده است. و از اثاث متعلق به آن مؤسسه و يا متعلق به معبدي تحت عنوان «اشياي مقدس و اشياي حرام» نام برده شده است.
هنگام فتح شوش، در بقعهي دانيال پيامبر، سندي به دست آمد که به موجب آن گنجي براي پرداخت «وامهاي بدون ربح» اختصاص يافته بود. خليفه دستور داد که گنج به دست آمده به بيتالمال منتقل شود و طبق دستور مندرج در سند عمل شود (2)
در ميان اعراب حجاز، افرادي بودند که تحت شرايط خاصي، تعدادي از چارپايان خود و حتي گاهي فرزند خود را در مقام وفاي به نذر، پاي بتها، قرباني ميکردند و گوشت گوسفند و يا شتر قرباني شده را ميان مردم و به ويژه نيازمندان تقسيم ميکردند (3)
زن «عمران» حمل خود را نذر کرد؛ (4)مريم در مقام وفاي به نذر صمت خود، حاضر به پاسخ نشد (5)؛ قوم صالح ناقهي او را که شايد موقوفه بوده، پي کردند(6) ، و موارد ديگري را ميتوان نام برد که اغلب خوانندگان محترم از آنها مطلع هستند و بايد از طرف مطلع و صالح، مورد به مورد، مورد بحث و بررسي قرار گيرند و با وقف اسلامي مقايسه شوند.
خلاصه آنکه: بحث از معابد غيراسلامي و اصول آنها و بحث از انجمنها و مؤسسات خيريه، اسلامي و غيراسلامي، و بحث از اقدامات بشر دوستانهي برخي از نيکوکاران مسلمان و غيرمسلمان و بحث از اقدامات عام المنفعهي امرا، حکام و دولتها - که عنوان وقف ندارند - ارتباطي به رسالهي حاضر ندارد و بايد هر کدام به طور جداگانه، مورد بحث و بررسي قرار گيرد. و در رسالهي حاضر تنها با وقف اسلامي و ويژگيهاي آن آشنا خواهيم شد.
وقف در جهان اسلام
وقف در قرآن
در قرآن مجيد، آيهاي مربوط به وقف و حکم فقهي آن، مستقلا و مختصا ديده نميشود (8)ولي ميتوان از باب «اولويت» با آيات مربوط به «انفاق و احسان» (9) و «قرضالحسنه» و «تعاون» و «صدقه» به جواز و بلکه به رجحان و استحباب وقف، استدلال کرد. علاوه بر اينها، آيهي 46 سورهي کهف و آيهي 76 سورهي مريم، دلالت روشنتري ميتواند بر جواز و رجحان وقف داشته باشد:
(و الباقيات الصالحات خير عند ربک ثوابا و خير املا)
«... و کارهاي شايستهي ماندني، نزد پروردگارت از نظر پاداش بهتر و از نظر اميد به آينده نيز بهتر است»(10)
وقف(11) ، عملي است صالح و باقي، و مصداق روشني است از تعاون و تعاضد، و انفاقي است عاري از منت، و احساني است خالي از اذيت و به دور از تحقير شخصيت ديگران، و تصدقي است دائمي و مستمر و بدون ريا، و وامي است بدون اضطراب بازپرداخت، و تعديل ثروتي است با رضا و رغبت که از طريق آن، با کنز اموال (12) و تکاثر (13)و بروز اختلافات طبقاتي فاحش به نحو معقولي مبارزه ميشود، و برگ سبزي است که به گور فرستاده ميشود(14)پروندهي افراد بشر معمولا با مرگ آنان «مختومه» ميشود ولي پروندهي «واقفان مؤمن» هميشه باز است و از ثواب وقف برخوردار ميشوند. دوام و بقاي عين موقوفه و جاري شدن عوايد آن در اجتماع، موجب ميشود که نام واقف نيز مخلد شود و واقف به يک نوع خلود و بقا دست يابد.
پس ميتوان گفت: وقف، با عنايت به روح آيات قرآن، نه تنها جايز است بلکه در مواردي و در حالاتي، راجح و مستحب نيز ميباشد. و در موقعيتهاي
ويژهاي براي حقن دما و جلوگيري از خونريزي (15)و مبارزه با روحيهي مالپرستي و ثروت اندوزي و جهت تقليل اختلافات طبقاتي فاحش، واجب ميشود (16) و براي حفظ اموال از دستبرد و سرقت و جلوگيري از طغيان و عصيان نيازمندان از اوجب واجبات ميشود.
وقف در سنت
دومين منبع از منابع معارف اسلامي، سنت است. سنت به قول، فعل وتقرير پيامبر اسلام و در تعاريفي به قول، فعل و تقرير شخص پيامبر اسلام و ائمه و يا اصحاب، تعريف شده است (17) نمونهها
الف.در مغازي واقدي آمده است: اراضي مخيرق را به موجب وصيتي در اختيار حضرت محمد (ص) گذاشته بودند و آن حضرت آنها را وقف کرد.
در روايتي منقول از حضرت امام جعفر صادق (ع)، حيطان هفتگانه: دلال، عواف (اعراف، عراف و عوالي) حسني، صافيه، مال امابراهيم (مشربة امابراهيم) منبت (ميثب، ميثم) و برقه موقوفه و يا موقوفات حضرت رسول اکرم (ص) بودند که بعد از رحلت آن حضرت در اختيار حضرت فاطمه (س) بود که بعدها دعوايي در مورد آنها مطرح شد و حضرت علي (ع) بر وقفيت آنها شهادت داد و حضرت فاطمه (س) نيز آنها را موقوفه معرفي فرمود (18)
ب.از حضرت فاطمه زهرا (س) وصيتنامهاي نقل شده است که علي بن
ابيطالب (ع) آن را نوشته و مقداد بن اسود و زبير بن عوام نيز آن را گواهي کردهاند: «ابوبصير از امام محمدباقر (ع) نقل ميکند که آن حضرت فرمودند: آيا وصيتنامهي حضرت فاطمه را برايت نخوانم؟ گفتم: چرا؟ حضرت بستهاي را در آوردند و کتاب و نوشتهاي از داخل آن بيرون آوردند و چنين خواندند: اين چيزي است که فاطمه بنت محمد (ص) وصيت کرده است: وصيت کرده است حوايط هفتگانه را... به علي بن ابيطالب و بعد از او به حسن و بعد از او به حسين و بعد از او به اکبر فالاکبر از فرزندانش...» راجع به حيطان سبعه توضيحي در آخر کتاب انشاءالله خواهد آمد.
ج.رسول خدا «فيئي» را تقسيم فرمودند و زميني از اين بابت به حضرت علي (ع) رسيد. حضرت در آن زمين چاهي زدند که به آب قابل توجهي جاري شد و اين خبر را به آن حضرت دادند. حضرت فرمودند: اين زمين، صدقهي قطعي است براي حجاج بيت الله الحرام و ابناء السبيل، فروخته نميشود، بخشيده نميشود و به ارث نميرسد - لا يباع و لا يوهب و لا يورث - هر کس آن را بفروشد و يا ببخشد، لعنت خدا بر او باد و لعنت فرشتگان و عموم مردم و اسم آن زمين را، که در نزديکي مدينه بود، «ينبع» گذاشتند و علي (ع) هدف خود را از وقف، چنين بيان فرموده است: «... ابتغاء وجه الله ليولجني الله به الجنة و يصرفني عن النار و يصرف النار عن وجهي يوم تبيض وجوه و تسود وجوه»(19)
و در روايت ديگر آمده است که حضرت علي (ع) در اقرارنامه - و يا وصيتنامهي - خود فرمودند:
«...ينبع و ساير اموالم در حوالي آن و «رقيق» آن صدقه هستند غير از رباح،
ابويثرب و جبير که آزادند و کسي حقي در آنها ندارد و آنان موالي هستند. در آن زمين پنج سال کار ميکنند و خرج خود و خانوادهشان از آن محل است. و آنچه در «وادي القري» دارم ثلث آن مال بنو فاطمه است و رقيق آن صدقه است. و آنچه در «برقه و برعه» دارم و اهل آن، صدقه هستند غير از «ذريق» و آنچه در «اذينه» دارم با اهلش صدقه هستند. آنچه از اموالم نام بردم، زنده باشم يا نه، صدقهي واجبه و قطعي هستند. خرج ميشوند در وجوه بر و احسان و خويشاوندان نزديک و دور از بنيهاشم و بني عبدالمطلب. حسن بن علي بر امور آنها قيام ميکند، به نحو متعارف از آن بخورد و در وجه حلال انفاق کند و اشکالي ندارد که مالي از صدقه را با مال ديگري مبادله کند و ميتواند مالي از صدقه را براي پرداخت دين بفروشد... و اگر براي حسن اتفاقي بيفتد و حسين زنده باشد، او قيام به اين وظايف و اختيارات خواهد کرد... و اگر براي او نيز اتفاق رخ دهد فرزند ديگري از آن دو، توليت را به عهده خواهد گرفت و اگر رأي او بر اين تعلق گرفت که به ديگري واگذار نمايد از ميان فرزندان علي به فرد مسلمان و اميني تفويض نمايد. و اگر چنين فردي نباشد به مردي از آل ابوطالب، که مورد تصديقش باشد، واگذار نمايد و اگر در ميان آنان نيز فرد مطلوب موجود نباشد، به مردي از بنيهاشم و در هر حال متولي بايد اصل مال را نگهداري و ثمرهي آن را به نحو مقرر انفاق کند..».
د.در روايتي منسوب به امام جعفر صادق (ع) آمده است: حضرت رسول اکرم (ص) موقوفاني داشت که از عوائد آن به مهمانان خود انفاق ميفرمود.
ه.امام محمدباقر (ع) فرموده است: چگونه مردم ميتوانند از کارهاي خير منصرف شوند؟ در صورتي که علي (ع) که بهشت بر وي واجب شده بود، اموالي را براي فقرا وقف کرد و فرمود: اللهم اني فعلت هذا لتصرف وجهي عن النار و
تصرف النار عن وجهي.
و.از امام محمدباقر (ع) در روايت ديگر نقل شده است: رسول خدا مردي را ديد که مشغول درختکاري است. ايستاد و گفت: آيا تو را راهنمايي نکنم به يک نوع درختکاري که ريشهدارتر و بادوامتر است؟... مرد غارس گفت: يا رسول الله! گواه باش که اين باغ من وقف است بر فقراي مسلمين از اهل صفه. پس اين آيهي شريفه نازل شد: (فاما من اعطي و اتقي و صدق بالحسني فسنيسره لليسري) (20)
ز.از جابر نقل شده است که:از اصحاب پيامبر کسي نبود که توانايي مالي داشته باشد و چيزي را وقف نکند (21)
ح.در وقفنامهي عمر بن خطاب آمده است: «... انه في الفقراء و القربي و الرقاب و في سبيل الله و الضيف و ابن السبيل لا جناح علي من وليها ان يأکل منها بالمعروف او يطعم صديقا غير متمول، فيه» (22)
ط.از انس بن مالک نقل شده است: زماني که آيهي (ان تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون) (23) نازل شد ابوطلحه گفت: خداي ما چيزي از اموال ما را مطالبه ميفرمايد. يا رسول الله! گواه باش زمين خودم را براي خدا قرار دادم. رسول خدا که از وضع زندگي ابوطلحه آگاه بود او را راهنمايي کرد که آن زمين را به خويشاوندانش اختصاص دهد: اجعلها في قرابتک: في حسان بن ثابت و ابي بن کعب (24)
ي.از عمر بن حارث بن مصطلق نقل شده است که: چيزي از اموال دنيا از
رسول خدا در دنيا نماند مگر قاطر سفيدش و سلاحش و زميني که آن را صدقه قرار داد (25) البته مفاد اين روايت نياز به تحقيق بيشتري دارد.
ک.از عبدالله بن عمر بن خطاب نقل شده است که: از زمينهاي خيبر، زميني به دست عمر رسيد و پيش پيامبر آمد و گفت: زميني به دستم رسيده که تاکنون مالي نفيستر از آن به دستم نرسيده است، چه ميفرماييد؟ حضرت فرمودند: ان شئت حبست اصلها و تصدقت بها. پس عمر آن را وقف کرد....
ل.موقعي که حضرت رسول اکرم (ص) وارد يثرب شد و دستور ساختن مسجدي را داد و از صاحبان زمين خواست که آن را بفروشند، مالکان زمين گفتند: لا والله لا نطلب ثمنه الا الي الله: نه،به خدا بهاي آن را جز در راه خدا قرار نخواهيم داد.
م.هشام بن عروه ميگويد: زبير خانههاي خود را صدقه قرار داد. للمردودة من بناته ان تسکن غير مضرة و لا مضربها فان استغنت بزوج فلا شيء لها (26)
پس از ملاحظه و مطالعهي متون فقهي خواهيم ديد که برخي از اين اعمال، از نوع وقف بوده و برخي هم از نوع وصيت تمليکي و يا وصيت فکي.
ضمنا بايد توجه داشت که پيامبر و امام دو نوع مال در اختيارشان بود: يکي، از اموال شخصي خودشان بود، که ميتوانستند از آن وقف کنند و نوع دوم اموال دولتي، که مربوط به بيتالمال بود. وقف آن بزرگوار ارتباطي با اين گونه اموال دولتي نداشت (27)
علاوه بر اين وقفها و وصيتهاي عملي، پيشوايان دين، قولا نيز به انفاق، تعاون و... ترغيب کردهاند:
قال رسول الله (ص): خير ما تخلف الرجل من بعده ثلاث: ولد صالح يدعو له، و صدقة تجري يبلغه اجرها، و علم يعمل به من بعده (28)
قال رسول الله (ص): خير الناس من انتفع به الناس (29)
قال الباقر (ع): من حق المؤمن علي اخيه المؤمن ان يشبع جوعته، و يواري عورته، و يفرج عنه کربته، و يقضي دينه، فاذا مات خلفه في اهله و ولده (30)و...
بنابر مراتب مذکوره، وقف در سنت نه تنها جايز و مستحب است، بلکه بزرگان دين، خود از واقفان و خيرانديشان و از بنيانگذاران وقف بودهاند.
وقف از نظر اجماع
اسلحه و چهارپا اختصاص داده شده است و عموم اهل کوفه و شريح قاضي هم از ابوحنيفه پيروي کردهاند.
هلال بن يحيي - متوفاي 245 ه - نقل ميکند: «قلت: أرأيت رجلا قال: ارضي هذه صدقة موقوفة؟ قال ابوحنيفه: هذا کله باطل. لا يجوز و لا يکون وقفا و له ان يحدث فيه ما بدا له بعد ذلک. و هذا قول العامة من اهل الکوفة (31) فتواهاي ديگري نيز از ابوحنيفه نقل شده است.
گويا ابوحنيفه (32) نهاد وقف را مستقل از نهاد وصيت نميدانسته و يا اينکه عقيده داشته که صيغهي وقف قادر به ازالهي مالکيت مالک نيست و يا اصولا وقف را منافي با حقوق ورثه ميدانسته است. بايد سر فتواي ابوحنيفه را از علماي حنفي پرسيد. راستي چگونه ميتوان تصرفات مشروع مالک را محدود کرد؟ چه ضرورتي هست که هر گونه انفاق مالک، از طريق وصيت و در محدودهي آن اعمال شود؟ به اين همه اخبار و احاديث مشعر بر جواز و رجحان وقف چه جوابي ميتوان داد؟ و...
نکتهي ديگر اينکه محدود کردن جواز و رجحان وقف به سلاح و کراع لابد با توجه به نياز خاص جنگجويان بوده که خواستهاند با توجه به موقعيت خاص روز، به وقف آنها را ترغيب کنند. و اين نکتهي جالبي است زيرا مالکان خيرانديش بايد به نيازها، اولويتها و ضرورتها توجه کافي مبذول دارند. واقفان بايد توجه داشته باشند که مردم به مسجد بيشتر نياز دارند و يا مدرسه؟ به حسينيه نياز مبرم دارند و يا درمانگاه؟ و...
وقف از نظر عقل
آيا وقف نهادي است که مالکيت مالک را محکمتر ميکند و او را از پرداخت ماليات و پرداخت ديون معاف ميکند؟
آيا وقف، افرادي را تنبل و مفتخور بار ميآورد که بدون کد يمين و عرق جبين از درآمدي برخوردار و مشغول عيش و نوش شوند؟
يا اين گونه نيست، بلکه وقف رابطهي مالکانهي مالک را از عين موقوفه زايل ميکند و به عموم مردم اجازه ميدهد که مانند پارکها، راهها و معدنها از آن منتفع شوند و ملکي به قلمرو مالکيت خدا اضافه شود؟ گفتيم مالکيت خدا، نه مالکيت دولت زيرا مالکيت خدا مساوي است با بيمالکيتي، که هر نوع مالکيت را دفع ميکند.
حق مطلب اين است که:
-وقف مالکيت را زايل ميکند.
-موجب تملک احدي نميشود.
-با بروز اختلاف طبقاتي فاحش و کنز اموال و تکاثر، به طور مستقيم و غيرمستقيم، مبارزه ميکند و به مستمندان ميانديشد.
با اين تصور از وقف، تصديق رجحان و استحباب وقف از نظر عقل سالم، آسان خواهد بود. بلي دو مسأله وجود دارد که ميتواند محل گفتگو باشد: مسأله وقف بر أولاد و اشخاص معين حقيقي و مسأله وقف تمام اموال. اين دو مسأله (مسأله وقف خاص، به علت فقدان نفع عموم و مسأله وقف تمام دارايي، با عنايت به حقوق ورثه) قابل بحث و بررسي است. در اين دو مورد توضيحاتي ميدهيم:
دو مسأله قابل بررسي
وقف خاص
الف.در کشور لبنان، به موجب قانون مصوب 10 آذار سال 1947 م در وقف خاص (وقف ذري و اهلي) (33)مقرر شد که:
1.وقف خاص تنها براي دو نسل جايز است و نميتواند هميشگي باشد.
2.واقف ميتواند از وقف خاص رجوع کند و يا در مصارف و شروط آن تغييراتي بدهد.
3.اگر موقوفهاي خراب شد و عمران آن ممکن نگرديد، و يا سهم موقوف عليهم از درآمد موقوفه ناچيز شد، وقفيت از بين ميرود.
4.دولت ميتواند شروط ظالمانهي واقفان را ناديده بگيرد.
ب.در سوريه به موجب قانون مورخ 1949 م، اوقاف خاصه (وقفهاي اولادي) منحل و باطل اعلام شد.
ج.پس از انقلاب 1952 م در مصر، وقفيت وقفهاي خاص موجود در مصر لغو شد و از به وجود آمدن وقفهاي خاص جديد، ممانعت به عمل آمد. بالاتر از اين به وزير اوقاف مصر اختيار داده شد که در مصارف اوقاف عامه (الوقف الخيري) با توجه به مصالح و مقتضيات، تغييراتي بدهد (34)
پس، به وجود آمدن وقفهاي خاص و نحوهي ادارهي وقفهاي خاص موجود بايد مورد توجه قرار گيرد و حکم قانوني آن روشن شود.
وقف تمام اموال
اين مسأله با فروع و جزئياتش - تا جايي که نگارنده اطلاع دارد - به طور مستقل در جايي مطرح نشده است ولي حکم فقهي - نه اخلاقي - آن را ميتوان از کتب متفرقه فقهي به دست آورد.
در مبحث صدقه ديده ميشود که تصدق تمام اموال کراهت دارد و تقديم ارحام بر غيرارحام در تصدق، استحباب دارد و بلکه خلاف آن مکروه است. در کتاب نذر چنين ميخوانيم:
«اگر نذر کند که تمام اموال و املاکش را تصدق کند، بايد به نذر خود وفا نمايد. و اگر موجب مشقت شود، همهي املاک و اموالش را به قيمت عادله، قيمت ميکنند و نذر کننده مديون ميشود و به تدريج تصدق ميکند تا ديونش تمام شود و اگر چيزي از بدهي او باقي ماند، وصيت ميکند که از ترکهاش تأديه نمايند» (35)
ولي از نظر علمي، ميتوان گفت که عمل به مقتضاي اصل عام «عدل و انصاف» و توجه به حقوق «ارحام و اقارب» و لزوم رعايت «اعتدال» و ميانهروي
در امور، ايجاب ميکند که وقف تمام اموال، جايز نباشد. آيهي بلند پايهي (و الذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و کان بين ذلک قواما) (36)راهنماي خوبي ميتواند باشد.
عبارتهاي (اجعلها في قرابتک) (37) و «لا حبس عن فرائض الله» (38) و امثال اينها نيز ميتواند در اين مقام، مفيد فايده باشد.
درست است که ميتوان گفت: فرزندان مالک، حقي نسبت به اموال او در حال حياتش ندارند ولي آيا ميتوان گفت که والدين هم «وظيفه» اي در مقابل آنان ندارند؟ آيا قاعدهي معروف «تسليط» به هيچ قيدي مقيد نيست؟
شنيدهام مسلماني در صدر اسلام از دنيا رفت و پس از غسل و نماز و کفن و دفن، اوصاف و درجهي دينداري او را در محضر پيامبر اسلام بازگو ميکردند و ميگفتند: اين مرحوم در ساعات آخر عمرش تمام اموال خود را در راه خدا بخشيد. و فرزندان خود را به اميد خدا واگذاشت!
پيامبر (ص) اين حرفها را شنيد و فرمود، اگر مطلب چنين است که گفته ميشود، چنين شخصي نبايد در گورستان مسلمين دفن شود (39)
اصولا وقف به قصد فرار از قانون و يا به قصد اضرار به ورثه و يا به نيت انتقام از بعضي از وراث و امثال اينها بايد مورد بحث و تجزيه و تحليل قرار گيرد و از سوء استفاده سودجويان جلوگيري شود.
اهداف وقف
تعليم و تربيت رايگان، معالجه و درمان بيماران، کمک به زوار و مسافران، همدردي با فقيران و مستمندان، احداث مراکز علم، عبادت و عرفان و... قسمتي از اهداف وقفها را تشکيل ميدهد.
به منظور جلب توجه خوانندگان گرامي به عظمت فکر و روح عدهاي از واقفان، به برخي از اين اهداف به طور مستقل توجه ميکنيم و بعض ديگر را در ذيل «اهداف متفرقه» مورد بحث مختصر قرار ميدهيم.
وقف و تعليم و تربيت
تعليم و تعلم در صدر اسلام و اعصار متعاقبه
گشود و در چهل سالگي يعني به سال 610 م به پيامبري مبعوث گشت و در 622 م (و به قولي در 620 م) از مکه به «يثرب» هجرت فرمود و در 632 م (10 ه) زندگي را بدرود گفت.
دوران خلافت خلفاي راشدين با شهادت حضرت علي بن ابيطالب (ع) - به سال 40 ه (655 م) - منقضي گشت و خلافت معاوية بن ابيسفيان از سال 41 ه آغاز شد و دولت بنياميه در 132 ه سقوط کرد.
پيامبر اسلام وقتي که در يثرب مستقر شد مردم مسلمان اين شهر، زمين خود را به خدا تقديم کردند و پولي مطالبه ننمودند و اين نخستين وقفي است در جهان اسلام که هنوز هم باقي است و بعدها وقفهايي به وجود آمده که درآمد آنها در اين مسجد - مسجد النبي (ص) - هزينه ميشود. و متعاقب آن مساجد ديگري به وجود آمد و براي تعليم و تعلم، اجتماعات گوناگون مسلمين، محکمهي فتوا و قضا و عبادت مورد استفاده قرار گرفت.
در مساجد، حلقههاي متعدد درس و بحث و مناظره داير ميشد و علاقهمندان، به کسب علوم زمان و به ويژه علوم ديني ميپرداختند. مقدسي، نويسندهي کتاب احسن التقاسيم، گفته است که در مسجد جامع قاهره موقع عشاء 120 مجلس از مجالس علم را شمرده است (40) کمکم، فارغالتحصيلان مساجد و تربيتشدگان مکتب اسلام به شهرهاي مختلف مسافرت کردند و مکتبهاي فکري متعدد به وجود آمد و هر مکتبي طرفداراني پيدا کرد. در آن زمان به اين گونه جريانهاي فکري «مدارس» نيز گفته ميشد مانند مدرسهي حجاز، مدرسهي بصره و مدرسهي کوفه.
مقريزي از واقدي نقل ميکند که عبدالله بن اممکتوم به مدينه آمد - با مصعب
بن عمير - و گفته شده است که کمي بعد از جنگ بدر آمد (غزوهي بدر در دوم هجرت مساوي 624 ميلادي اتفاق افتاده است) و به «دارالقراء» وارد شد. پس در آن تاريخ دارالقرائي وجود داشته است.
سيد امير علي مؤلف کتاب مختصر تاريخ عرب مينويسد: حر بن يوسف بن حکم بن ابيالعاص بن اميه عامل هشام بن عبدالملک (که در 106 ه 724 م به خلافت رسيده است) در شهر موصل واقع در شمال عراق فعلي، مدرسهاي بنا کرد (41)
ولي اکثر محققان عقيده دارند که در صدر اسلام و دوران خلافت بنياميه و در صد سال اول خلافت بنيعباس مدرسه، به معناي اخص کلمه، تأسيس نشده و براي تعليم و تعلم از خانهها و مسجدها استفاده ميشده است.
مساجد و حلقات آن مشتمل بر دروس ابتدايي و عالي بود. و بعدها احساس شد که براي تعليم و تربيت اطفال بايد در جنب مساجد، مکتبهايي به وجود آيد و چنين هم شد. اين محلها را «کتاب» هم ناميدهاند که به صيغهي کتاتيب و مکاتب جمع بسته ميشود. مکتب يعني محل تعليم کتابت، و مکتب به صيغهي اسم فاعل يعني معلم کتابت و خط، و کتاب يعني شاگردان مکتب که مجازا به مکتب هم «کتاب» گفته شده است. برخي از مدرسان مساجد و منازل و مکاتب به رايگان تدريس ميکردند و مزدي نميگرفتند و اين هم در واقع نوعي از انواع وقف است.
در جنب مکتبها و مسجدها و احيانا مدرسهها، جلسات مناظره نيز داير
ميشد. علاوه بر اين، طالبان علم از شهري به شهر ديگر، براي نشر معلومات خود و کسب معلومات ديگران، مسافرت ميکردند و جهان اسلام در تب و تاب تعليم و تعلم ميسوخت و دلهاي علاقهمند را گرما و نور ميبخشيد.
در حدود سال 324 ه (مساوي 935 م) جهان اسلام تجزيه شد و از خلافت چيزي جز نام و شهر بغداد باقي نماند(42) گويا نخستين مدرسه، به معناي اخص کلمه، در نيشابور به نام مدرسهي بيهقيه و مدرسهي سعديه تأسيس شد (43)
سپس خواجه نظامالملک دست به احداث نظاميههاي معروف زد.
در جنب مکاتب، مساجد، منازل و بيوت و دارالقراها، کتابخانههاي مجهزي نيز به وجود آمد و به نوبهي خود به مرکز تعليم و تربيت تبديل شد.
«ابومنصور بن فنه وزير ابوکاليجار (نوادهي عضدالدوله) کتابخانهي خود را که داراي نوزده هزار جلد کتاب بود، بر طالبان علم وقف کرد»(44 )
مؤلف کتاب آلبويه اضافه ميکند:
«کتابخانهي شاپور پسر اردشير وزير بهاءالدوله پسر عضدالدوله که دارالعلم ناميده ميشد، داراي موقوفات فراوان بود... جبرئيل پسر بختيشوع چون از نگارش کتاب الکافي فارغ گشت، يک نسخه از آن را به دارالعلم وقف کرد» (45)
افرادي تحت عناوين «خازن، وکيل، مشرف، وراق، صحاف، تذهيبکار، خوشنويس، مترجم و...» در کتابخانههاي مجهز، به خدمت مشغول ميشدند و اين افراد معمولا از درآمد موقوفات ارتزاق ميکردند.
و اصطلاحاتي نظير مکتب (46) مؤدب و مهذب (48) تکتيب (49) تلقين (50) و تحفيظ (51) و ملقن از يادگارهاي اين قرون و اعصار هستند. و در هر مکتب معمولا مهتري هم بود که امروزه خليفه ناميده ميشود. و به مرور زمان داروخانهها (بيوتالادويه) و دارالشفاها و دارالمجانين (تيمارستانها) و بيمارستانها نيز بر معاهد و مراکز آموزشي اضافه گشت.
در مساجد حلقههايي تشکيل ميشد و هر گروه از استاد مورد علاقهي خود و از کتابي که خودشان انتخاب ميکردند، استفاده ميکردند. در برخي از مساجد تعداد اين حلقهها به 30 تا 40 و 120 نيز ميرسيد. و حلقه را گاهي مجلس نيز ميگفتند.
چه بسا اتفاق ميافتاد که دانشمندي در مسير خود، مأمور تشکيل حلقه ميشد
و مدتي مشغول تدريس ميگرديد. و هم چنين تعدادي از طلاب علوم، از شهري به شهري ميرفتند و به ميل و رغبت خود در حلقات حاضر شده و استفاده ميکردند و در مواردي از يادداشت کردن مطالب استاد، کتابي تحت عنوان «امالي» به وجود ميآمد (52)ابنبطوطه سياح معروف در مورد مساجد و مدارس و از جمله مساجد و مدارس دمشق و ايران مينويسد:
«هر کس را شوق علم و دانش يا شور زهد و طاعت بر سر باشد در اين شهر از همه گونه کمک و مساعدت بهرهمند خواهد بود» (54)
«از باب حضرت «روضهي اميرالمؤمنين (ع)» در شهر نجف، وارد مدرسه بزرگي ميشوي که طلاب و صوفيان شيعه در آن سکونت دارند. در اين مدرسه از هر مسافر تازه وارد تا سه روز پذيرايي ميشود. و هر روز دو بار غذايي مرکب از نان و گوشت و خرما به ميهمانان ميدهند.»(55)
«در تستر در مدرسهي امام شرفالدين موسي...منزل کردم... که در آن چهار خادم به نامهاي سنبل و کافور و جوهر و سرور به خدمت مشغول بودند. از اين چهار تن يکي مأمور اوقاف و ديگري کارپرداز و سومي خادم بساط و مأمور تنظيم برنامهي غذا و چهارمي مأمور سرکشي به آشپزخانهها و سقاها و فراشها بود. من 16 روز در اين مدرسه ماندم نه نظم و ترتيب آن را در جايي ديدهام و نه لذيذتر از غذاهاي آنجا غذايي خوردهام.به هر کس به اندازهي خوراک 4 تن غذا ميدادند. خوراکها نوعا عبارت بود از برنج با فلفل که با روغن پخته بودند.به اضافهي جوجهي بريان و نان و گوشت و حلوا...» (56)
«... در هر يک از منازل اين کوهستان - در لرستان - زاويهاي هست که مدرسه مينامند و مسافر که به آنجا ميرسد غذاي او و علوفهي مرکبش را حاضر ميکنند و احتياجي به مطالبه و درخواست خود مسافر نيست بلکه خادم مدرسه معمولا به هر مسافر تازه وارد سر ميزند و دو گرده
نان با گوشت و حلوا به او ميدهد و اين جمله، از محل اوقاف اتابک - سلطان اتابک افراسياب - تأمين ميشود»(57)
و باز در مورد مدارس لرستان مينويسد:
«در اين محل (هلافيحان) مدرسهي بزرگي هست که نهري از ميان آن ميگذرد. در داخل مدرسه مسجدي وجود دارد که نماز جمعه آنجا خوانده ميشود و بيرون مدرسه گرمابهاي هست و گرداگرد آن را باغ بزرگي فرا گرفته. در اين مدرسه براي صادر و وارد طعام داده ميشود.» (58)
و در توصيف مدارس «ايذه» مينويسد:
«راه ما از ميان کوههاي بلند بود و هر شب در مدرسهاي منزل ميکرديم که در همهي آنها وسايل خورد و خوراک مسافران فراهم بود. اين مدرسهها برخي در ميان آبادي قرار گرفته و برخي ديگر در مواضع غير معمور بنا شده و ناچار اجناس مصرفي آنها را از نقاط ديگر ميآوردند...»(59)
مطالعهي نحوهي ادارهي نظاميهها و به ويژه نظاميهي بغداد و مدرسهي مستنصريه ميتواند ما را با وضع تعليم و تعلم آن روز به خوبي آشنا کند. و هم چنين سير اجمالي در سفرنامههاي مستشرقان و سياحان، از جمله سفرنامهي ناصرخسرو و ابنبطوطه نقش وقف و اوقاف را در تعليم و تربيت به خوبي روشن ميکند.
«... در محلهي صالحيهي دمشق، مدرسهاي نيز به نام مدرسهي ابنعمر وجود
دارد. مدرسهي مزبور وقف تعليم و تعلم قرآن است و معلمين و محصلين آن، مستمريهايي دارند که مخارج خوراک و پوشاک آنان را تأمين ميکند...» (60)
احمد امين مصري مينويسد:
«ابوعلاء معري در طول سال با 30 دينار زندگي ميکرد که بر وي وقف شده بود» (61).
ابنبطوطه راجع به مدارس آن روز شيراز مي نويسد:
«... تاش خاتون مادر سلطان ابواسحق مدرسهي بزرگي و زاويهاي براي اين مزار - مزار احمد بن موسي (ع) - ساخته که در آن براي مسافرين طعام داده ميشود و دستهاي از قاريان، همواره بر سر تربت، قرآن ميخوانند».
و در توصيف مدارس شمال عراق مينويسد:
«الملک الصالح، صدقات زيادي دارد و مدارس و زوايايي ساخته که در آنها به صادر و وارد طعام داده ميشود.»
گاهي مدرسه را دارالطلبه (62) و دارالسياده نيز ميناميدند:
«در شهر سيواس در جنوب عراق، خانهي مدرسه مانندي هم وجود دارد به نام دارالسياده، که فقط سادات در آن منزل ميکنند و مخارج سادات از فرش و غذا و شمع و غيره تا مدتي که در آن مقيماند به رايگان داده
ميشود. هنگام حرکت نيز مرکب و آذوقه در اختيارشان ميگذارند.» (63)
دکتر عبدالحسين زرين کوب در کتاب فرار از مدرسه مينويسد:
«مدرسهي نظاميه، بازارها، کاروانسراها، املاک، دکانها و حمامها به عنوان موقوفات داشت. مدرسه، هم کتابخانهي مرتب داشت و هم بيمارستان، و به دانشطلبان که از تمام دنياي اسلامي به آنجا ميآمدند، حجره و مدد معاش نيز داده ميشد. هر مدرسه مدرس، واعظ، خطيب، کتابدار، معيد و مقرر و... داشت»(64)
گاهي يک و يا چند نفر از ثروتمندان، هزينهي تحصيل جوان مستعدي را تقبل ميکردند و او را راهي مراکز علمي ميکردند.
تعاليم عاليهي ديني، در تمام جوانب زندگي مردم نفوذ ميکند و حتي امرا، وزرا، حکام و سلاطين خوش نيت را به سوي علم و مراکز علمي و خدمت به اين مراکز سوق ميدهد و به دستور سلطان محمد خدابنده، مدارس سيار و کتابخانههاي سيار به راه ميافتد.
در تعليم و تربيت اسلامي، شاگرد با نظر احترام به استاد مينگرد و استاد با حوصله و دلسوزي به تربيت آنان ميپردازد(65)
شاگردي مانند مرتضي مطهري به استاد خود - استاد سيد محمد حسين طباطبايي - ارواحنا فداه ميگويد و از وي تجليل ميکند. و شاگردان در نماز
شب، جزو چهل نفر مؤمن، استاد خود را دعا ميکنند.
«معروف است که خسروشاهي فيلسوف و عالم معروف قرن هفتم، شاگرد ابنالخطيب و مؤلف کتاب تلخيص الشفا، بعد از آنکه شهرت وافري حاصل کرده و در دمشق مسند تدريس يافته بود و مورد احترام و بزرگداشت رجال و امراي زمان قرار گرفته بود، روزي در دمشق نسخهاي را ديد که بر او عرضه کرده بودند. او آن نسخه را نگاه ميکرد ناگاه آن را بوسيد و بر سر گذاشت. اطرافيان علت اين تعظيم و تکريم ناگهاني استاد را سؤال کردند. گفت: ضمن مطالعهي کتاب، ناگهان متوجه شدم که اين نسخه به خط استادم ابنالخطيب است و بزرگداشت مرا، سبب آن بود»(66)
ابنبطوطه در توصيف مسجد دمشق (67) مينويسد:
«در اين مسجد، حلقههاي تدريس از رشتههاي مختلف علم تشکيل ميشود... بر سر مزار امکلثوم مسجد بزرگي است که اطراف آن هم منزلهايي دارد و اوقافي براي آن معين شده است.»
ابنبطوطه در هر صفحه از سفرنامهي خود از چندين مسجد و مدرسه و
موقوفات آنها نام ميبرد:
«مسجد الاقدام، اوقاف زيادي دارد... هر يک از اين مساجد، موقوفات متعددي دارد...».
ربوه - مأواي حضرت مسيح و مادر او - موقافات فراوان دارد از قبيل مزارع و باغها و مستغلات که مخارج امام و مؤذن و مسافران را از درآمد آن تأمين ميکنند.
اهل دمشق در ساختن مساجد و زوايا و مدارس و مشاهد بر هم پيشدستي مينمايند... هر کس را شوق علم و دانش و يا شور زهد و طاعت بر سر باشد، در اين شهر از همه گونه کمک و مساعدت بهرهمند خواهد بود... براي خدام مسجد النبي (ص) از شام و مصر، مستمري فرستاده ميشود... مسجد علي (ع) در بصره، يکي از بهترين مسجدها و داراي صحن بسيار وسيعي است... مصحف عثمان در اين مسجد موجود است و اين همان قرآني است که عثمان هنگام کشته شدن، مشغول تلاوت آن بود و اثر خون وي در صفحهاي که آيهي (فسيکفيکهم الله...) در آن است نمودار ميباشد(68)
مؤلف کتاب آل بويه پس از توصيف بيمارستان عضدي در بغداد(69)و دارالمجانين بغداد و موصل و بصره و نيشابور مينويسد که بيمارستانها، مرکز تعليم و تعلم طب بودند و مخارج بيمارستانها، معمولا از درآمد موقوفاتي بود که براي آنها قرار داده بودند و افرادي هم نيروي فکري و بدني خود را وقف بيماران کرده بودند:
«... بيمارستانهاي بزرگ، به منزلهي مدرسهي طب هم بود، زيرا شاگردان، مسائل
مربوط به علم پزشکي را در حلقات درسي که در آنجا تشکيل مييافت به طور نظري فرا ميگرفتند و در بالين بيماران هم به طور عملي مشاهده ميکردند.
دهشتک، رئيس بيمارستان جندي شاپور - در خوزستان - از طرف هارون احضار شد تا تصدي بيمارستاني را که قرار بود بنا کند، به او بسپارد، اما دهشتک امتناع کرد و گفت: سلطان براي تصدي بيمارستان به من، مقرري نميپردازد و من و پسر برادرم ميخائيل قربة الي الله و بر وجه حسبت (حساب کردن مزدکاري با خدا) به کارهاي بيمارستان ميپردازيم.
مورخان مينويسند:
ابوالحسن هبةالله بن صاعد، ملقب به امينالدوله معروف به ابنتلميذ، متوفاي 560 ه، رئيس پزشکان بيمارستان عضدي در بغداد بود، وي به زبان سرياني و فارسي به خوبي آشنا و در زبان عربي متبحر بود... چون يکي از طلاب نظاميه، بيمار ميشد، او را به خانهي خود که وصل به نظاميه بود، ميبرد و به معالجهي او ميپرداخت. چون بهبودي حاصل ميکرد، دو دينار به او ميداد و به مدرسه بازش ميگرداند» (70)
مطالعهي وقفنامههاي مساجد (71) مدارس و بيمارستانها ما را با نقش وقف و اوقاف در امر تعليم و تعلم بيش از پيش آشنا ميکند از جمله:
وقفنامهي ربع رشيدي که به صورت يک جلد کتاب چاپ و نشر شده است.
و وقفنامه مسجد جامع نو «چقماقيه» واقع در يزد که از آثار خير و همت بلند امير جلالالدين چقماق شامي (72) و زن او ستي فاطمه خاتون است که به سال 841
ه به اتمام رسيده است. در اين وقفنامه چنين درج شده است:
«... معمار همت عاليهاش به تأسيس مباني و ترصيص قواعد صدقات از مسجد و خانقاه و مصنعه (73) و نهر و چاه سرد، و ديگر عمارات، طريقهي اهتمام به جاي آورده، از احب اموال خود... مسجد جامع و جماعت خانه (74) به جنب آن بنا فرموده....
و ايضا مهندس فکر عصمت پناهي در جنب آن خانقاهي (75) ساخت که... وقف گردانيد بر جماهير مسلمانان که به صفت صلاح و تقوي و فلاح متصف باشند، از سادات و علما و مساکين و غيره تا محل و مسکن ايشان باشد به سبيل عبور. و در اين خانقاه مذکور، به عون تأييد سبحاني جهت تأييد، مصنعهاي تشييد فرمود که... فکر صايبش اقتضا کرد که در باب مسجد و خانقاه نهري بر سر آب قنات جديده حفر کردن فرمود که... در مقابل خانقاه مذکور چاه آب سرد ساخت و بر سر آن عمارتي مطبوع جهت سقاخانه استحداث فرمود....»
و پس از ذکر «خمس خيرات» يعني مسجد، خانقاه،مصنعه نهر و چاه آب سرد، موقوفات را به تفصيل نام ميبرد و مينويسد:
«هر يک از اين حصص مرقومهي مشروحهي مزبوره از بيوتات و حجرات و غرفات و آلات و ادوات و حرايم و کظايم و فستقات و سومقات و آبار و انهار و اشجار (76) و جداول و آنچه شرعا و عرفا داخل آن دانند...
وقف صحيح شرعي مؤبد مخلد... صدور يافت... که محصولات موقوفات محررهي مزبوره را اولا به عمارت رقبات معينه مذکوره صرف کند، به نوعي که غبطه، مرعي باشد و مستلزم ازدياد محصولات و اجارات گردد.
و ثانيا به تعبير و ترميم مباني خيرات و موقوف عليه الاهم فالاهم و الاغبط فالاغبط (77)، و بعد از آن در انتظام مهام مسجد وظايف جد به جاي آورد.
امامي حسن الکلامي که در فنون قرائت و وقوف، صاحب وقوف (78)، و در مقام رعايت شرايط و ارکان صلوة از تکبيرة الاحرام تا سلام، ثابت و راسخالاقدام، نصب فرمايد که در ليالي و ايام به شغل شريف امامت از سر فراغ بال اشتغال نمايد و هر سال مبلغ سيصد و شصت دينار (360) آقچهي نقرهي سرهي مسکوک رايج کپکي که هر دو دينار از آن به وزن يک مثقال و نيم دانگ باشد بدو رسانند. چنانچه هر روز يک دينار باشد.
و هم چنين ده نفر حافظ کلام الله حسن الصوت که....
و مصدري معين و مقرر فرمايد که منصب صدارت حفاظ را شايستگي داشته باشد و... و ايضا مدرسي که... و معيدي (79)با هشت نفر
طالب علم، نصب فرمايد که...و هم چنين خطيبي که... و ايضا دو نفر مؤذن صيت عارف الوقت که....
و ايضا واعظي که... و دو نفر معاشر خوان تعيين فرموده که در ايام جمعات عهد عند صعود الخطيب الي المنبر به حديث معهود به خواندن قيام نمايد و....
و هر سال مبلغ يک صد و بيست دينار آقچه کپکي به معلمي که در مسجد مذکور اطفال مسلمانان را تعليم قرآن قديم و تنزيل حکيم نمايد، رسانند.
و هر سال مبلغ سه هزار آقچهي کپکي موصوف، در وجه سفره و آش خانقاه مذکور که به فقرا و مساکين و صادر و وارد رسانند....
و هر سال يک صد دينار آقچهي(80)رايج کپکي موصوف، در ليالي متبرکه به وجه حلاوه و نقل صرف نموده و به جماعتيان رسانند.
و مبلغ يک صد و هشتاد دينار آقچهي موصوف هر سال در وجه ثمن الدهن و البرز و الشمع و غيره که موجب استضائهي مسجد و خانقاه باشد صرف گردانند و قناديل و سرج افروخته دارند.
و دو نفر که قابليت فراشي و بوابي داشته باشند، تعيين فرموده....
و باقي عمله که احتياج خواهند افتاد مثل نويسنده، و سقا و وجه فرش
لا يقه، به رأي جناب متولي شرعي متعلق و منوط است... توليت شرعيه از آن اسن اولاد... اشراف از آن اوسط، نظارت از آن اصغر... و....» (81)
و نمونهي ديگر، وقفنامهي کتابخانهي وزيري در يزد است(82)
پس، تعليم و تعلم، خدمت به علم و علماء، نشر فرهنگ اسلامي و انساني و خدمت به نيازهاي روحي و جسمي مسلمانان، يکي از اهداف مهم واقفان بوده است.
بعدها مرکز ديگري به نام «زاويه» بر مراکز تعليم و تربيت اضافه شده که تحت عنوان زوايا از آن سخن ميگوييم.
زاويهها
«مزار ابويعقوب زاويهاي براي اطعام مسافرين دارد که ميگويند سلطان صلاحالدين اوقافي براي آن معين کرده است و برخي، آن اوقاف را از سلطان
نورالدين ميدانند.» (83)
«قبر حبيب النجار در انطاکيه است و بر سر خاک وي زاويهاي براي اطعام مسافران بنا شده است» (84)
«در خارج صهيون زاويهاي است که در ميان باغي قرار گرفته و در آن براي مسافران طعام ميدهند.» (85)
«بر سر خاک ابراهيم ادهم زاويهاي نيکو ساختهاند که برکهي آبي دارد. در اين زاويه، براي صادر و وارد طعام ميدهند.» (86)
و در مورد زاويههاي بندر ماهشهر مينويسد:
«در هر يک از منازل اين راه، زاويهاي است که براي مسافرين نان و گوشت و حلوا آماده دارند. حلواي آنان از شيرهي انگور است که آن را با آرد و روغن درهم ميپزند. در هر زاويه، شيخي و امامي و مؤذني با عدهاي خدمتکار و آشپز وجود دارد» (87)
و راجع به زاويههاي کازرون مينويسد:
«... و من به زاويهي شيخ ابواسحق رفتم و شب را در آنجا به سر بردم. در اينجا معمولا براي مسافر، هر کس که باشد، هريسه ميدهند. هريسه خوراکي است مرکب از گوشت و گندم و روغن و آن را به صورت حليم ميخورند. مسافري را که به زاويهي شيخ وارد شود نميگذارند به سفر خود ادامه دهد مگر آنکه دست کم
سه روز در ضيافت آنان بماند...»(88)
و راجع به زاويههاي تبريز مينويسد:
«... و در اين زاويه براي صادر و وارد طعام داده ميشود. غذاي آنان عبارت است از نان و گوشت و حلوا و برنجي که با روغن پخته ميشود (پلو)». (89)
در مورد زاويههاي ايران باز مينويسد:
«از لار به شهر خنجبال رهسپار گشتيم و وارد زاويهي شيخ ابودلف شديم او را ديدم که در يکي از گوشهها، روي خاک نشسته و جبهي پشمين سبز مندرسي بر تن و عمامهي پشمين سياهي بر سر داشت....
در زاويه، منزل کرديم که شيخ، به وسيلهي پسر خود طعام و ميوه از بهر ما ميفرستاد... مخارج زاويهي او بسيار سنگين است چه، عطايا و لباس و مرکب و همه قسم احسان ديگر به مسافرين ميدهد و من در آن نواحي، مانند او را نيافتم».
«چون به شهر لاذق بلاد الروم وارد شديم هنگام عبور از بازار، چند تن از کسبه از دکان خود پايين آمده جلو اسب ما را گرفتند، گروهي نيز سر رسيده با اوليها بگو و نگو آغاز نهادند... و ما که نفهميديم چه ميگويند و چه ميخواهند بسيار ترسيديم... در اين ميان مردي حاجي که عربي ميدانست آنجا آمد و جريان را پرسيدم و او گفت: همهي اينان از جوانمردان ميباشند دستهي اول پيروان «اخيسنان» و دستهي دوم پيروان «اخيتومان» هستند و بر سر مهمانداري شما در آويختهاند. بالاخره مشکل با قرعه حل شد و قرعه به نام اخيسنان افتاد و او با
جمعي از پيروان خود به استقبال ما آمد و سلام کرد و در زاويه، انواع خوراکيها براي ما حاضر کرد و ما را به گرمابه برد و شخصا خدمت مرا در گرمابه به عهده گرفت، کسان او هم مشغول خدمت و استحمام کسان من شدند... پس از حمام، غذاي مفصلي آوردند با شيريني و ميوه، آنگاه قاريان آياتي از قرآن را قرائت کردند...».
ضمنا بايد توجه کرد که ترجمهي زاويه، به خانقاه و مساوي دانستن آن دو، درست نيست زيرا امروزه، خانقاه در معناي محدودتري به کار ميرود.
ابنبطوطه در مورد زاويههاي بلاد روم مينويسد:
«... واقعا که چه مردم کريم و رادمرد و غريبنواز و خوشروي و مهربان و مهمان دوست هستند (90)چون غريبي وارد زاويهي آنان ميشود انگار که به خانه نزديکترين و مهربانترين خويشاوندان خود آمده است.» (91)
«پس از آنکه قسطمونيه را ترک کرديم. در يکي از قراي سر راه در زاويهي بزرگ و زيبايي منزل کرديم. اين زاويه را يکي از امراي بزرگ به نام فخرالدين بعد از آنکه توبه نموده است بنا نهاده و توليت آن را به فرزند خود واگذار کرده. درآمد قريه تماما وقف مصارف زاويه است. روبهروي زاويه، گرمابهاي هم بنا کردهاند که مسافران به رايگان از آن استفاده ميکنند. همچنين امير مزبور بازاري ساخته و منافع آن را وقف مسجد جامع کرده است. از محل اوقاف زاويه، براي هر فقيري که از حرمين شريفين و شام و مصر و خراسان و عراقين يا نواحي ديگر به آنجا بيايد يک دست لباس تمام با صد درهم پول، مقرر گرديده که روز ورود به او داده ميشود و موقع مراجعت هم به هر کس سيصد درهم خرجي ميدهند و
مصارف ايام توقف، عبارت از نان و گوشت و پلو و حلوا بر عهدهي زاويه است. ليکن براي فقراي محلي که از اهالي بلادالروم باشند ده درهم نقد داده ميشود و از اين گونه اشخاص تا سه روز پذيرايي ميکنند» (92)
آب و آبياري
توجه به آب و آبياري يکي ديگر از اهداف واقفان بوده است.
اغلب ما در زندگي آب را به حساب نميآوريم، در صورتي که از قديمالايام، فعاليتهاي اقتصادي هميشه از روي مقدار آب هر محيط مشخص شده است. محصولات بر حسب ميزان باران و رطوبت حاصله در فصل کشت و کار تعيين ميشود. اهميت آب در زندگي گياهان، حيوانات، انسانها و در رشد کشت و صنعت چيزي نيست که نياز به توضيح داشته باشد.
يکي از مهمترين موانع و مشکلات امر کشاورزي در ايران کمي باران است. اگر متوسط بارندگي سالانه کرهي زمين 86 سانتيمتر باشد، متوسط بارندگي فلات ايران فقط حدود 28 سانتيمتر است و تازه با اين بارندگي کم،در اثر تابش آفتاب و حرارت فراوان، تبخير هم زياد است... از سوي ديگر حفر قناتي به طول 3
کيلومتر بايد مادرچاهي به عمق 90 متر داشته باشد و با توجه به اينکه در هر کيلومتر 100 تا 120 چاه بايد حفر شود و در سرتاسر طول قنات حدود 300 تا 360 چاه ضرورت دارد، که متوسط عمق آنها حدود 45 متر و داراي مقطعي به وسعت 50 / 0 متر مربع است، در اين صورت براي حفر چاههاي يک رشته قنات، احتياج به 57 هزار متر مکعب خاکبرداري و بيرون آوردن سنگهاست که اگر خاک و سنگ مجراي زيرزميني يا دهليز قنات را هم به آن اضافه کنيم در اين صورت، جمع رقم خاک و سنگبرداري به 85 هزار متر مکعب بالغ خواهد شد، که هزاران متر مکعب اين مقدار را به ناچار از عمق 4 تا 7 متر يا بيشتر بايستي بالا بياورند.
يکي از قناتهاي گناباد، داراي مادرچاهي به عمق 140 متر و طول 70 کيلومتر است. قنات ديگري در يزد وجود دارد که عمق مادرچاه آن 116 متر است و طول آن 120 کيلومتر. از عميقترين مادرچاهي که صحبت ميکنند مادرچاه يکي از قنوات گناباد به بجستان است که 400 متر عمق دارد و به آن قنات کيخسرو ميگويند (93)
توجه به اهميت و ارزش والاي آب و عنايت به مشکلات حفر يک رشته قنات، ما را تا حدودي با ارزش آبها، قناتها و آبانبارهاي موقوفه آشنا ميکند.
براي نمونه ميتوان آبانبارهاي موقوفه - که خود آن هم چند نوع بوده است - سقاخانههاي موقوفه، سنگابهاي موقوفه و قناتهاي موقوفهي يزد را در جلد دوم يادگارهاي يزد مطالعه کرد.
در تمام ايران، آبانبار موقوفه، آب جاري موقوفه، آسياب
موقوفه، سنگاب موقوفه (94) و قنات موقوفه داريم که تعداد آنها کم نيست. گاهي برخي از اين رقبات موقوفه، موقوفاتي نيز دارند و در مسير قنات، اراضي موقوفه نيز فراوان است و آسيابهاي موقوفه هم بوده است که در برخي از شهرها مانند يزد در زيرزمينها ساخته ميشد تا از آن قنوات بچرخد.
در تاريخ اجتماعي ايران در مورد آبانبارهاي يزد که اکثر يا همه آنها مانند ساير آبانبارها موقوفه هستند چنين ميخوانيم:
«به نظر فردريچاردز، که در دورهي قاجاريه از ايران ديدن کرده است، جالب توجهترين و باشکوهترين آثار معماري يزد مسجدهاي آن نيست، بلکه آبانبارهاي آن است.آبانبار در زيرزمين واقع شده و راه دخول به آن يک رديف پلکان طولاني و تاريک است. آبانبارها معمولا در مجاورت مساجد واقع گرديده، و طرح آن نيز شبيه طرح مساجد است... آبانبارها و بادگيرهايشان که براي خنک کردن آن تعبيه شده، مورد تحسين خارجيان ميباشد. در يزد در حدود چهل آبانبار يا مخزن آب وجود دارد که آب مصرفي شهر يزد را براي يک سال ذخيره مينمايد. مردها آب را به وسيلهي مشک از اين آبانبارها به خارج حمل ميکنند. اين مخازن آب، هر سال در فصل زمستان پر ميشود و آب در آنها به طور شگفتآوري خنک ميماند. اغلب آبانبارهاي شهر يزد توسط پادشاهان سلسلهي صفويه، ساخته شده و از محل موقوفات آنها، تعمير ميشود. ميگويند از بناي يکي از اين آبانبارها 400 سال ميگذرد. آبانبارها به وسيلهي 60 تا 70 قنات، که در فاصلهي کوه و اين آبانبارها قرار گرفته و
از صحرا عبور ميکند، پر آب ميشود...»(95)
کاروانسراها
يک دسته «تاجرنشين» و دستهي ديگر «بارانداز» يعني محل ورود کاروان مسافري و قوافل و بار. و دستهي سوم کاروانسراهاي بياباني است که بدان «رباط» (96)هم گفتهاند و جمع آن رباطات و اربطه آمده است.کاروانسراها مانند ساير خدمات عمومي و خيريه معمولا چند نوع ميباشند:
تعدادي از آنها توسط امراء، وزرا و خلفاي وقت به وجود آمده و تعدادي به وسيلهي نيکوکاران و بشر دوستان بدون آنکه مشتمل بر عنوان وقف باشد و گروه سوم به عنوان وقف به وجود آمدهاند. هدف ما، همين گروه سوم است خواه واقف، خليفه باشد، يا امير و يا وزير و يا يک فرد معمولي، لذا متعرض گروه دوم و اول نخواهيم شد مگر به ندرت و از روي اتفاق (97)
به طور حتم و بدون ترديد تعداد زيادي از کاروانسراها، مانند گورستانها، کتابخانهها، کتابها و... موقوفه بودهاند.
و در کتاب وقف فقه نيز احکامي تحت عنوان «خان، خانات، رباط، رباطات» به چشم ميخورد.
در کتاب آل بويه از راهها و کاروانسراهاي عصر آل بويه، مطالب جالب و مفصلي ميخوانيم و در کتاب لمحات اجتماعيه ميخوانيم که شاه عباس کبير در حدود يک هزار کاروانسراي بياباني ايجاد کرده بود ولي بحث از اينها از هدف کتاب حاضر به دور است (98)
ابنحوقل ميگويد:
«ابوجعفر پسر سهل بن مرزبان، امروز (نيمهي اول يا اواسط قرن چهارم) زنده است و من وي را ملاقات کردم. او در املاک خود رباطهايي بنا کرده و آن املاک را وقف رباطها نموده است. در املاک مزبور ماده گاوهايي قرار داده تا شير آنها را مستخدمان او با مقاديري طعام براي مسافراني که در رباطها فرود ميآيند يا از آنجا عبور ميکنند، ببرند. شير گاو به قدري که کفايت عابرين را بنمايد، موجود است و در گرماي نيمروز، شير پاک خالص به رهگذران نوشانيده ميشود».
«در هر قريه و ملکي که رباطي بنا کرده، به غير از ماده گاوهايي که مربوط به خود او و يارانش ميباشد، بيشتر از يک صد ماده گاو شيرده، براي اين منظور نگهداري ميشود» (99)
ابنالجوزي گويد: «اسماعيل بن احمد ساماني، رباطها و کاروانسراهايي در بيابان و کويرها بنا کرد که هر يک از آنها، گنجايش هزار سوار داشت و موقوفاتي براي آنها قرار داد.» (100)
محقق معاصر آقاي ايرج افشار که به دنبال شناسايي و معرفي آثار باستاني شهرستان يزد بوده است، از 30 واحد کاروانسرا نام ميبرد (101)
بر ادارات اوقاف است که در حال حاضر، مشخصات کاروانسراهاي موقوفه و بلکه تمام کاروانسراها را به دست آورده و براي بهرهبرداري از آنها طرحي ارائه نمايند (102)
تجلي گوشهاي از جمال انسانيت از لابهلاي وقف نامهها
ظرافت و باريکبيني، انساندوستي و حتي حيوان دوستي، سماحت و بزرگواري و روح عالي انساني از بسياري از وقفنامهها به روشني تجلي ميکند.
در مبحث گذشته نقل کرديم که در قرن چهارم هجري، ابوجعفر بن سهل بن مرزبان ماده گاوهاي موقوفه داشته و از شير آنها از واردين پذيرايي ميکرده است.
واقفي قسمتي از اموال و املاک خود را وقف کرده است که عوايد آن را براي هزينهي شکايت ستمديدگان از عمال ديوان و مأموران دولت خرج کنند.
واقف ديگري مقرر ميدارد که از عوايد موقوفه براي زوار کفش و پاپوش تهيه کنند و ديگري شتران خود را وقف ميکند تا زوار در مسير زيارتي خود از آنها استفاده کنند.
واقفي هم با توجه به نياز و مقتضيات روز، يک دست لباس عروس با زيور و زينت لازم وقف کرده است تا فقرا به نوبت از آنها استفاده کنند.
مالک باريکبيني، ملکي را وقف ميکند و مقرر ميکند که عوايد آن براي طعمهي سگهاي کور و خريدن خشت لحد فقرا و يا حفر قبر آنان خرج شود.
مرحوم حاجي شفيع ابريشمي زنجاني، قسمت مهمي از ثروت خود را وقف کرد تا از عوايد آن، قنات، مريضخانه، دبستان، پل و حمام احداث شود و هر سال شبهاي عيد نوروز، پنجاه دست لباس دخترانه و پنجاه دست لباس پسرانه همراه کفش و جوراب از عوايد موقوفه تهيه و به اطفال يتيم تحويل شود و در چهارشنبه سوري هر سال، به يک صد خانوادهي مستحق و آبرومند زنجان، که حاضر به سؤال و تکدي نيستند، پول نقدي داده شود.
مجلهي وحيد (1032، آذر 1345.@ از پروفسور محمد حميدالله استاد دانشگاه حيدرآباد دکن، نقل ميکند که موقوفاتي وجود داشته که عوايد آن براي «وامهاي بيربح» اختصاص يافته است - و اين، گام بسيار مهمي است - زيرا به اين طريق عزت نفس محتاجان، مصون و سطح اخلاق جامعه بالا ميرود و عملا با نزولخواري مبارزه ميشود.
ابنبطوطه مينويسد:
«موقوفات دمشق از حيث تنوع موارد مصرف آن، خارج از حد شمار است. يک دسته از اين موقوفات مخصوص کساني است که استطاعت مالي براي رفتن به حج ندارند و مخارج مسافرت آنان از محل اين گونه موقوفات پرداخت ميشود و يک دستهي ديگر موقوفهها هست که از محل درآمد آنها براي دختران فقير که ميخواهند شوهر کنند جهيزيه
تهيه ميشود. يک دستهي ديگر وقف براي آزاد کردن اسيران است. دستهي ديگر وقف ابناءالسبيل است که به اندازهي کفاف خوراک و پوشاک و خرجي راه به آنان پرداخته ميشود. اوقاف ديگري هم براي راهسازي و نگهداري و سنگچين کردن آنها معين شده زيرا کوچههاي دمشق از دو طرف، سنگفرش دارد که پيادهها از کنار و سوارهها از وسط عبور ميکنند و موقوفات ديگري نيز براي مصرف ساير امور خيريه در اين شهر وجود دارد.
روزي در يکي از کوچههاي دمشق ميگذشتم. غلام بچهاي را ديدم که از دستش يک کاسهي چيني که در دمشق «صحن» ناميده ميشود، افتاد و بشکست. مردم گرداگرد او جمع شدند. يکي از آن ميان گفت که غم نخور شکستههاي کاسه را جمع کن ببريم پيش رئيس اوقاف ظروف. غلام خردهها را جمع کرد و آن مرد همراه او پيش رئيس اوقاف مزبور رفت و پول ظرف را گرفت و به او داد.» (104)
موارد جالب ديگري نيز وجود دارد که در خلال مباحث آينده از نظر خوانندگان عزيز خواهد گذشت. ضمنا بايد توجه داشت که:
درست است که تعدادي از اين وقفنامهها و موقوفات با گذشت زمان از بين رفته است ولي جنبههاي اخلاقي، انساني و تاريخي آنها هميشه زنده و افتخار آفرين است و ميتواند الهامبخش نسلهاي صالح آينده باشد و نفوذ و تأثير تعاليم عاليهي اسلامي را به جهانيان نشان دهد.
مصطفي السباعي رهبر اخوان المسلمين شاخهي سوريه در کتابي با عنوان «جامعهي توحيدي اسلام و عدالت اجتماعي» در بيان اجمالي اهداف وقف مينويسد:
«... و اوقاف عامه که براي رفع نيازمنديهاي عمومي، و در جهت استقرار تکافل اجتماعي به کار گرفته ميشود... و ما ذيلا تنها به ذکر پارهاي از مصارف و موارد آن اکتفا خواهيم کرد:
1.مساجد 2. مدارس 3. کتابخانههاي عمومي 4. بيمارستانها 5. مسافرخانهها 6. نوان خانهها 7. آبانبارها 8. آبگينهها و قنوات 9. پادگانهاي نظامي و جنگي 10. تهيهي سلاح و ادوات جنگي براي مجاهدين 11. تجهيز سربازان و مجاهدين 12. تعمير پلها و معابر عمومي 13. قبرستانها 14. بچههاي سر راهي 15. ايتام 16. معلولين 17. زمين گيران و درماندگان 18. بيچارگان 19. زندانيان 20. کمک و وام به تجار 21. تهيه بذرهاي زراعي براي کشاورزان به طور رايگان 22. تهيه ادوات کشاورزي، و چارپايان براي زارعان 23. غرس اشجار و درختان ميوه براي زيبايي شهر و استفاده عابران 24. مصارف خيريه ديگر از قبيل قرائت قرآن، تأمين مخارج علما و دانشمندان و قرباني عيد قربان و اطعام در ماه رمضان 25. درمان رواني بيماران.
در لبنان موقوفهاي است که از عوايد آن بايد دو نفر هر روزه در بيمارستانها بر بالين بيماران حاضر شوند، و در حالي که با هم نجوا ميکنند - به طوري که مريض صداي آن دو را بشنود - اين جملات را به صورت عادي رد و بدل کنند: «ميبينيم که از روز گذشته خيلي بهتر است»! چشمانش را ببين! قيافهاش را نگاه کن!» به نحوي که بيمار
صداي آنها را بفهمد و با اين تلقين معتقد شود که بيماري وي رو به بهبودي است و صحت يافتن او حتمي خواهد بود... 26. اوقاف براي ازدواج و تشکيل خانواده 27. اوقاف براي فرو نشاندن خشمها (و رفع ناراحتيهاي ناشي از حوادث غيرمترقبه) 28. مراکز شير. صلاحالدين ايوبي در قلعهي دمشق مراکزي را براي امداد به زنان شيرده وقف کرده بود، بدان گونه که در آن جاها دو ناودان تعبيه کرده بودند، که در هفته دو روز، از يکي شير و از ديگري آميزهاي از آب و شکر ميريخت، تا زنان شيردهي که با کمبود شير روبهرو بودند، از آنها استفاده کنند و براي نوزادان خود ببرند.
اين همه، سرگذشت کوتاهي بود از اوقاف و آثار و اهداف آن در جوامع ما و نشاني از خصايص عدالت اجتماعي در اسلام.» (105)
تقسيمات وقف
وقف منقطع الاول، منقطع الوسط و منقطعالاخر. با اين توضيح که انقطاع، ممکن است ناشي از جعل شارع و يا ناشي از جعل واقف باشد.
وقف به اعتبار قصد واقف، ممکن است به قصد تمليک منافع بر موقوف عليه
باشد (106) و ممکن است به قصد صرف آن در موقوف عليه، و در صورت دوم ممکن است منظور، صرف شخص منافع باشد و يا اعم از آن و بدلش.
وقف، به اعتبار موقوف عليه به عام و خاص تقسيم ميشود، و وقف عام به «وقف بر جهات عامه» مانند وقف مسجد و نظاير آن و «وقف بر عناوين عامه» مانند وقف بر فقرا و علما منقسم ميگردد. و وقف خاص به وقف بر اولاد و ذريه و وقف بر شخص و يا اشخاص تقسيم ميشود، و وقف بر شخص و يا اشخاص ممکن است به اعتبار عنوان باشد و يا به اعتبار شخص، و باز ممکن است مقصود، بسط و توزيع باشد که در وقف بر ذريه، همين شايع و متعارف است و يا مقصود، بيان مصرف باشد که در وقف بر عناوين عامه همين متعارف و معمول است (107)
و باز وقف ميتواند از نوع وقف انتفاع باشد که تحصيل درآمد از آن منظور نباشد و يا از نوع وقف منفعت که تحصيل درآمد از وقف، مقصود باشد.
چيزي که وقف بودن آن روشن است، ممکن است معلوم الواقف باشد و يا نباشد. معلوم المصرف باشد و يا نباشد. و هکذا... احکام اقسام وقف در بخش دوم به عون الهي بيان خواهد شد.
تصورات ناقص از وقف
وقف ندارند و در يک حالات روحي ويژهاي اقدام به ايقاف ميکنند.
بسياري از مردم و حتي با سوادها، تصور ميکنند که کارکنان ادارات اوقاف، حقوق و مزاياي خود را از درآمد موقوفات برداشت ميکنند و يا اينکه، يک نوع مالکيتي نسبت به موقوفات دارند.
عدهي ديگري، از نکات اشتراک و امتياز وقف با وصيت و... بيخبر هستند. و عدهاي از متوليان خود را مالک موقوفهي تحت توليت خود ميدانند. و عدهاي هم، هر کار عام المنفعهاي را وقف تلقي ميکنند و....
براي آشنايي هر چه بيشتر، ذيلا به مواردي از تصورات ناقص اشاره ميکنيم تا به مصداق تعرف الاشياء باضدادها، به تدريج، تصور روشني از وقف به دست آوريم:
در سفرنامهي (108)ديولافوا چنين ميخوانيم: «مسلمانان خيرانديش قبل از مرگ، غالبا يک ثلث از املاک و دارايي خود را وقف مسجد و مدرسه و يا اعمال خير ديگر از قبيل روضهخواني و اطعام مساکين و غيره ميکنند...»
«هر گاه متولي بر خلاف وقفنامه عمل کند و در مال وقف تصرفات غير مشروع بنمايد، از توليت معزول ميشود...».
نويسندهي اين مطلب تصوري از کل وقف نداشته و تنها به يک مورد از وقف يعني ثلث مؤبد اشاره کرده است (109)
نويسندهي ديگري در سفرنامهي خود مينويسد:
«... هر گاه عايدات، زيادتر از مخارج معين باشد متولي مجاز است که از اين
مازاد، ملک ديگري خريداري و به موجب وصيت واقف وقف کند و ممکن است اين املاک فرعي با اجازه مجتهدين قابل انتقال باشد» (110)**
هانري رنه آلماني در کتاب خود با عنوان از خراسان تا بختيار که به وسيلهي آقاي فرهوشي به سال 1335 ش ترجمه شده است، مينويسد:
«... اراضي موقوفه زياد است و اتصالا شماره آن رو به فزوني ميرود زيرا که اشخاص مؤمن ثروتمند همواره املاکي را وقف مساجد و مدارس و بقاع متبرکه مينمايند. و گاهي هم کاروانسرا و دکان و يا تمام بازاري را وقف مصارف خيريه ميکنند....
عايدات موقوفات آرامگاه حضرت رضا (ع) ساليانه به 000 / 60 تومان نقد و 000 / 10 خروار غله ميرسد. مؤمنين ثروتمند براي اجر اخروي غالبا املاک خود را وقف ميکنند تا بعد از مرگشان عايدات آنها به مصارف خيريه برسد...»(111)
اگر کسي بخواهد تصور نسبتا کاملي از وقف داشته باشد اولا بايد از ابواب و کتب مختلف فقه مانند وصيت، نذر و هبه اطلاعاتي داشته باشد و ثانيا دو نوع مهم «وقف انتفاع» و «وقف منفعت» را از هم جدا کند و ثالثا بداند که مالکيت خصوصي مانند حرکت قسري در اجسام است که با علتي به سهولت از بين ميرود و عين مملوک به درياي مباحات، ملحق ميشود نظير آزاد شدن عبد، پاک شدن نجاست و... چنانکه حباب، با بادي به دريا بر ميگردد، عين مملوک هم با انشاي وقف. به اقيانوس مباحات اصليه بر ميگردد. املاک و داراييها، امانت الهي در دست مالکان هستند که با انشاي وقف، به صاحبش بر ميگردد. و رابعا
وقف، بهترين (112) نوع انفاق و احسان است ولي هر انفاقي وقف نيست. وقف، بهترين نوع (113) تعاون و تعاضد است ولي هر تعاون و تعاضدي وقف نيست. وقف مصداق روشن تسبيل منافع است ولي هر تسبيلي وقف نيست. وقف کردن، عين موقوفه را از ملکيت واقف خارج و مالکيت او را زايل ميکند و به ملکيت متولي و ناظر و موقوف عليهم هم، داخل نميکند، زيرا اينان امناي وقف هستند و نه مالک آن. عين موقوفه، به تملک مسلمانان هم در نميآيد، زيرا مسلمانان تنها حق انتفاع از آن را دارند و بس. و دولتهاي وقت هم، مالک عين موقوفه نميشوند و تنها حافظ آن ميتوانند باشند. عين موقوفه مانند قسمتي از اراضي مفتوحة عنوة (114)، و مانند اقيانوسها و درياها، از اغلب قيود يله و رها هستند و بالاخره وقف، نهادي مستقل از وصيت است.
نويسندهي کتاب تاريخ اجتماعي ايران مينويسد:
«اراضي وقفي: اين نوع اراضي در نخستين قرنهاي بعد از اسلام، به وسيله ابوحنيفه و امام شافعي از نظر فقهي و شرعي، بنيانگذاري شد. هر کس ميتواند هر چيز و به ويژه عقار (اموال غير منقول) خود را به موجب وصيتنامه وقف کند...» (115)
و همين نويسنده مينويسد:
«... اراضي متعلق به مؤسسات روحاني، يعني موقوفات که از طرف شاه يا
اشخاص ديگر، واگذار شده بود» (116)
در ضمن مباحث آينده، تصور صحيح از «وقف» روشنتر خواهد شد. و در همين کتاب از پطروشفسکي - نويسندهي «کشاورزي و مناسبات اراضي در ايران عهد مغول» چنين نقل ميشود:
«... ماهيت وقف روشن است و شکي بر نميانگيزد. اراضي موقوفه قسم خاصي از مالکيت اراضي فئودالي بوده که در نخستين قرنهاي بعد از اسلام مکون گشته... طبق فقه اسلامي، هر کس ميتواند هر چيز و به ويژه عقار (اموال غير منقول) را به موجب وصيتنامه وقف کند...» (117)
با درک ماهيت مستقل وقف، اشتباه اين نويسنده نيز روشن است. در اوقاف عامه، مالکيت از بين ميرود نه اينکه زمينهاي موقوفه قسم خاصي از مالکيت اراضي فئودالي باشد.
جالب توجه اينکه، اغلب نويسندگان متأخر تحت تأثير نويسندگان شرقي و يا غربي، تصور روشني از ماهيت وقف و انواع آن به دست ندادهاند و عين گفتار آنان را بازگو کردهاند و در نتيجه دچار اشتباهات فراواني شدهاند که به برخي از آنها به عنوان نمونه، اشاره شد.
وقف در ايران بعد از اسلام
يزدگرد پادشاه ساساني، براي نجات قسمت شرقي ايران، به جمعآوري قوا پرداخت و سرانجام در حدود نهاوند، بين طرفين، به سال 21 ه (642 م) جنگ سختي درگرفت و مسلمانان پيروز شدند و اين فتح را فتح الفتوح ناميدند و کمکم نواحي ديگر ايران به تصرف لشگريان اسلام درآمد و با مرگ يزدگرد به سال 31 ه (651 م) ايران جزو قلمرو اسلام شد و زمينهاي ايران، محکوم به حکم فقه اسلامي شد.
براي اطلاع از انواع زمين و احکام آنها ذيلا مختصري در اين مورد بحث ميکنم تا مسأله در ارتباط با وقف تا حدودي روشن شود.
زمينهاي ايران بعد از اسلام
زمينهاي ايران موقع انضمام - مانند هر کشور ديگري - به سه دسته
تقسيم ميشد:
الف. قسمتهايي که به دست ايرانيان، پيش از اسلام، حيازت شده و کشاورزي به عمل آمده و موقع فتح مسلمانان، آباد بوده است.
اين گونه اراضي داير، «خراجيه» ناميده ميشود زيرا از آناني که روي آنها کار کنند، مالياتي و يا مالالاجارهاي و يا حقالارضي تحت عنوان «خراج» گرفته ميشود.
با نفوذ اسلام، حقوق متصرفان غير مسلمان زايل و زمينها جزو سرمايهي امت اسلامي و يا جزو ثروت اسلامي شد که براي ابد به تملک احدي در نميآيد و حقوق مکتسبهي اعضاي جامعه (اجاره و يا مزارعه) قابل بيع و هبه و غيره نيست و به ارث هم منتقل نميشود يعني کاملا قائم به شخص است.
دولت مشروع به عنوان نمايندهي خلقها - نه به عنوان مالکيت - زمينها را به اجاره و يا مزارعه واگذار ميکند و ميزان خراج را نيز تعيين ميکند و خراج دريافتي به عموم مسلمانان تعلق دارد. اگر اين گونه اراضي به علتي خراب و يا ميته شوند، باز به تملک دولت در نميآيند. و با انقضاي مدت پيمان، رابطهي مستاجر و يا زارع به کلي با زمين مورد تصرف خود قطع ميشود.
اين گونه اراضي نه ميان فاتحان تقسيم ميشود - مگر به عنوان مزرعه و اجاره مانند ساير افراد - و نه از آن دولت است (118)از حماد، در خبري آمده که امام موسي بن جعفر (ع) فرمود: «زمين مفتوح عنوة، موقوفه محسوب ميشود، و به کساني واگذار ميگردد که آن را آباد و احياء کرده و به قدر توانايي، خراج بپردازند».
ماوردي نيز، از امام مالک نقل کرده که: «قول صحيح آن است که زمين مفتوحه
از زماني که فتح شده وقف مسلمانان است، بدون آنکه به انشاي صيغهي وقف از طرف ولي امر نياز باشد».
مؤلف کتاب اقتصادنا نيز اين گونه اراضي را در حکم وقف ميداند.
ب.زمينهايي که موقع فتح، ميته بوده است (زمينهايي که بالاصل، مرده بودهاند)
اين گونه اراضي، در ملکيت دولت قرار ميگيرد. و براي احيا کنندهي آن حقي به وجود ميآيد و ولي امر ميتواند مالياتي از وي دريافت دارد (119)
ج.زمينهايي که موقع فتح بالطبع - نه با فاعليت احدي - آباد بوده است مانند جنگلها و مراتع طبيعي.
حکم اين زمينها همانند حکم قسمت (ب) است.
با توضيحاتي که داده شد قسمتي از اراضي ايران، موقع فتح، وقف و يا در حکم وقف درآمد. علاوه بر اين از آن قسمت از زمينها که در ملکيت افراد باقي ماند - مانند زمينهاي آبادي که سکنهي آن آزادانه مسلمان شدند (120) و زمينهاي صلح که به موجب قرارداد در ملکيت متصرفان متصالح باقي ماند (121)- قسمتي به ميل و رغبت مالکان، وقف گرديد و بر ارقام و آمار وقف افزوده شد (122)و عليالاصول مساجدي نيز احداث شد.
برگرديم به سير تاريخ ايران در ارتباط با اسلام:
دوران خلافت خلفاي راشدين که از سال 11 ه. آغاز شده بود، به سال 40 ه با
شهادت حضرت علي بن ابيطالب (ع) به پايان رسيد. در اين دوران و در دوران خلافت بنياميه (مدت 91 سال). سرزمين ايران وضع چندان روشني نداشت زيرا قوانين و مقررات روشني در شؤون مختلف زندگي به وجود نيامده بود و گرايشهاي مختلف، سبب بروز اختلافات و کشمکشهايي ميشد. عدهاي از ايرانيان به رهبري مختار بن ابيعبيده ثقفي در سال 64 ه عليه حکومت مرکزي قيام کردند. گويند اردوي ابراهيم بن مالک اشتر، سردار مختار، چنان از ايرانيان آکنده بود که يک سردار شامي وقتي براي مذاکره با ابراهيم به اردوي او ميرفت، از جايي که داخل اردو شد تا جايي که به خدمت سردار اردو رسيد، يک کلمه عربي از زبان سپاهيان نشنيد! و در سال 67 ه خوارج ازرقي در سرزمين عراق و خوزستان عليه خلافت بنياميه قيام کردند. قرن اول هجري با اين شورشها به پايان رسيد.
قرن دوم هجري
اختلافات - رقبات موقوفهي ديگري در ايران، به سبک فقه اسلامي تا آنجا که ما اطلاع داريم، به وجود نيامده و اگر به وجود آمد، چندان قابل توجه نبود.
دوران خلافت بنيعباس (نيمهي دوم قرن دوم هجري)
خالد برمکي (125) به عنوان کاتب و منشي ابومسلم با همين سمت به دستگاه خلافت راه يافت و پسرش يحيي وزير هارون الرشيد شد. ولي هارون از قدرت اينان ترسيد و در سال 181 ه جعفر بن يحيي را از بين برد و به سال 190 ه يحيي و به سال 193 ه فضل، در زندان هارون جان سپردند.
هارون در سال 192 ه پسر خود محمد امين را جانشين خود کرد و براي سرکوبي خوارج و تنبيه حکمران خراسان به آن سوي حرکت کرد ولي در راه در اثر بيماري مرد و ايرانيان به دور مأمون که مادر ايراني داشت، جمع شدند و به سال 198 ه او را در مرو به خلافت رساندند و قرن دوم با اين کشمکشها به پايان رسيد.
قرن سوم هجري
آذربايجان قيام کرد و 22 سال در آن سامان به استقلال حکومت نمود و پيروان او علاوه بر آذربايجان، در ري، ارمنستان، ديلم، همدان و دينور (مابين اصفهان و اهواز) پراکنده بودند. پيروان بابک را خرميه و سرخجامگان ناميدند. کشمکش و اختلاف همين طور ادامه داشت و از اوايل نيمهي دوم قرن سوم، امارتهاي پرقدرت و حکومتهاي نيمه مستقل در نقاط مختلف ايران به وجود آمد: خاندان ابوالافده از سال 210 تا 285 ه در همدان و کردستان ايران حکومتي داشتند.
مردم طبرستان در سال 250 ه به رهبري حسين بن زيد داعي کبير لبيک گفتند. پيروان او را علويان ميگفتند.
آل ليث در سيستان و قسمت بزرگي از ايران از سال 248 ه به رهبري يعقوب ليث حکومتي را آغاز کردند.
آل سامان در ماوراءالنهر به رهبري اسماعيل بن احمد در سال 261 ه حکومت ميکردند.
طاهريان از 206 تا 260 ه (مساوي 821 تا 873 م) در خراسان و صفاريان از 247 تا 288 ه به خلافت رسيدند. و سامانيان از 204 تا 390 ه (مساوي 819 تا 999 م) در ماوراءالنهر يعني آسياي ميانه و از سال 287 ه (مساوي 900 م) در خراسان حکومت ميکردند (126)
قرن چهارم هجري
عراق يعني بينالنهرين حکومت ميکردند. و غزنويان از 351 تا 582 ه حکومت ميکردند.
نوع امارت امرا در ايران، گاهي تنفيذي و گاهي از نوع تفويضي و نيمه مستقل بود و گاهي کاملا با استقلال حکومت ميکردند و اگر مسائل مذهبي و ديني مطرح بود، بر طبق احکام مذاهب اهل سنت و جماعت بود که روحانيت و دين در خدمت حکومت و خلافت بود و از جهات خيريه بيشتر به مساجد توجه داشتند. ولي از سال 334 تا 447 يعني تا تسلط سلجوقيان، بغداد - مرکز خلافت - هم زير نفوذ آل بويه درآمد و با اقدام آل بويه، المطيع از سال 334 تا 363 ه به جاي مستکفي به خلافت نشست و از سال 351 ه(127) به بعد شعار تشيع به مرکز خلافت تحميل شد.و اين حال، تا سال 360 ه ادامه داشت (128)
از تشکيلات اداري ايران در دورهي صفاريان (290 - 245 ه) اطلاع صحيحي در دست نيست. ولي جزو تشکيلات اداري دورهي سامانيان (389 - 261 ه) از ديوان موقوفات و يا ديوان اوقاف نام برده ميشود که به کار مساجد، و اراضي موقوفه رسيدگي ميکرده است (129) و قبل از ايجاد ديوان اوقاف، وظيفهي ادارهي اوقاف به عهدهي قضات بوده است.
نويسندهي کتاب مالک و زارع مينويسد:
«يکي ديگر از انواع زمينداري که بعدها اهميت بسيار پيدا کرد، زمينهاي وقفي بود... نظرا مالکيت اين گونه زمينها تا ابد غير قابل انتقال ميشد اما عملا
مانند انواع ديگر زمين ممکن بود به وسيلهي غاصبان، غصب شود. قديميترين مورد دخالتي که سراغ داريم عمل عضدالدوله بويهي - متوفاي 372 ه (982 م) - در مورد اوقاف سواد است که مفتشان و مميزاني بر آنها گماشت و براي هر کدام مبلغ معيني به عنوان وظيفه مقرر کرد. مورد مشابه ديگر آن است که آل بويه املاکي را که اعراب اشعري قم وقف ائمه (ع) و اعقاب ايشان کرده بودند، متصرف شدند.» (130)
از به وجود آمدن ديوان موقوفات و يا ديوان اوقاف در ايران، در نيمهي دوم قرن چهارم هجري معلوم ميشود که موقوفات نسبتا فراواني در ايران آن روز بوده که ديواني براي ادارهي آنها به وجود آمده است. و چون مهمترين منبع درآمد در آن روزها، زمين کشاورزي بود و رقبات موقوفه را نيز معمولا اراضي مزروعي تشکيل ميداد، لذا رقبات موقوفه از اهميت زيادي برخوردار بود.
و از قرن چهارم هجري به بعد است که وقف کتابخانه و احداث مدرسه به وفور و فراواني به چشم ميخورد (131)
مؤلف آل بويه پس از توصيف چند بيمارستان در بغداد، موصل و بصره و نيشابور مينويسد:
«... مخارج بيمارستانها، معمولا از درآمد موقوفاتي بود که براي آنها قرار داده بودند» (132)
قرن پنجم و ششم هجري
خواجه نظامالملک طوسي مدت 30 سال وزير الب ارسلان و ملکشاه بود و به قول خودش «بر درگاه آن ترک ملازم شد تا مطالب ارباب حاجات را به اسعاف و انجاح مقرون گرداند».
نظاميههاي خواجه و موقوفات آنها، به قدري اهميت دارد که ميتواند موضوع رسالهي مستقلي باشد (133)
دکتر لمتون مينويسد:
«به ظن غالب، اراضي موقوفهي نسبتا وسيعي در امپراطوري سلجوقي وجود داشته است اما هرگز اين اراضي به وسعت املاک موقوفهي زمان صفويه نرسيد.
چنين به نظر ميرسد که در مورد اوقاف، نظارت مخصوصي از طرف حکومت مرکزي اعمال ميشده که موافق بوده است با سياست کلي مذهبي سلجوقيان و اين سياست عبارت بود از اين که تشکيلات مذهبي را در دايرهي تشکيلات حکومت محدود کنند. در منشورهايي که از طرف ديوان سنجر (134) به عنوان حکام صادر ميشد مينوشتند که متوليان اوقاف تابع قدرت ايشانند و
حاکم بايد در مصرف عوايد اوقاف و وضع و طرز ادارهي آنها نظارت کند.
در منشوري که از طرف ديوان سنجر صادر شده، نظارت کلي اوقاف به «قاضي عسکر» لشکر سلطان واگذار شده است.
در اين منشور به قاضي دستور داده شده است که دربارهي محصول اراضي موقوفه رسيدگي کند و اختلال امور اوقاف را مرتفع سازد و مانع از غصب آنها شود و کاري کند که محصول زمينهاي وقفي به مصارف مورد نظر برسد. به متوليان دستور داده شده است که اطلاعات کامل در دسترس او بگذارند و مخارج دستگاه قاضي را بپردازند.
گذشته از قاضي در بعضي شهرها ادارهاي به نام ديوان اوقاف وجود داشت که کار آن، اداره کردن امور اوقاف ناحيهي مربوطه بود.منشوري که آن نيز از طرف ديوان سنجر به عنوان نيابت ديوان اوقاف صادر شده، حدود اين نوع اختيارات را تا اندازهاي معلوم ميکند. در اين منشور شخصي به نام ضياءالدين به نيابت عزيزالدين که متولي اوقاف گرگان و نواحي آن بود، منصوب شده بود. به موجب اين منشور از او خواستهاند که احوال اوقاف را معلوم دارد و دربارهي هر گونه اختلالي که در امور اوقاف پديد آمده باشد تحقيق کند و در آباد کردن اوقاف و استرداد و مطالبهي محصول آنها سعي جميل به کار برد. چنانچه حيف و ميل و اختلاسي در اموال موقوفه روي داده باشد، اگر توانست در جبران آن بکوشد وگرنه اين کار را به ديوان (135)ارجاع کند. همهي فرق و مذاهب اسلام بايد نسخهاي از صورت اوقاف خود را به وي دهند و چيزي از او پنهان ندارند تا اينکه دعاوي آنان مورد قبول واقع شود و مردود و باطل شناخته نشود. و عزيزالدين بايد «تصرف مستأکله و تعرض و تعلق غاصبان و متغلبان از آن (اوقاف) زايل و
منقطع گرداند و بياجازهي او هيچ موقوفهاي صاحب نشوند».
با اين همه ديوان اوقاف، همهي اوقاف را رأسا اداره نميکرد. در منشوري که از طرف ديوان سنجر به عنوان قاضي نوقاني واقع در ناحيه طوس که در آن واحه متولي بعضي اوقاف بوده، صادر شده است مخصوصا متذکر شدهاند که ديوان اوقاف نبايد در اوقاف مزبور مداخله يا هيچ نوع خراجي از آنها مطالبه کند.
همچنين هنگامي که ظهيرالدين به مدرسي به مدرسهي بلخ و مدارس متعدد ديگر منصوب شد و مدرسي مدرسهي سرسنگ را هم به او واگذار کردند توليت اوقاف آنها را يکباره به او سپردند...» (136)
از اسناد و مدارک مربوط به اين دورانها به دست ميآيد که:
اولا: موقوفات را غصب ميکردند. ثانيا: عوايد موقوفات را علي ما قرره الواقف، هزينه نميکردند. ثالثا: وضع مادي اوقاف رو به وخامت گذاشته بود. رابعا: مردم وقفنامهها را از حکومت مخفي ميکردند و خامسا هرج و مرج و بينظمي بر اداره اوقاف حاکم بود. و سادسا به عزيزالدين دستور دادهاند که اگر کساني که متولي موقوفه هستند مطابق شروط و اصولي که واقف معين کرده، عمل ميکنند و محصول آن را به مصرف خاص خود ميرسانند در اين حال بايد موقع آنان را تحکيم کرد وگرنه بايد موضوع به «ديوان» ارجاع شود و در آينده هر جا که متعلق به اوقاف است بايد به شخص خداترس معتمدي سپرده شود تا در ادارهي امور آن اهمالي نرود و بايد که از اختلاس و ميل برکنار ماند... و او بايد در آباد کردن اوقاف نهايت جد و جهد را مبذول دارد. عوايد اوقاف بايد با اطلاع معتمدين ديوان اشراف به مصارف خاص خود برسد. وي بايد کساني را که
اموال موقوفه را خوردهاند از توليت برکنار کند و مانع از تجاوز و غصب غاصبان شود و مديران و مأموران مؤمن و نيک رفتار به کار گمارد تا به کسي ظلم و ستم نرود. مقطعان و شحنهها و رؤسا و عمال و دهاقين (137)و اعيان، منجمله سادات و ائمه و قضات بايد... اوقاف شهر و محال آن را در هر جا که باشد در اختيار او بگذارند اعم از اينک موقوفهاي آباد باشد يا خراب، کهنه باشد يا نو و... در هيچ کاري که مربوط به ديوان اوقاف باشد، مداخله نکنند...» (138)
در فرمان سلطان سنجر در تقليد تدريس مدرسه نظاميهي نيشابور که به قلم اتابک منتجبالدين جويني است، به خواجه محييالدين محمد بن يحيي رئيس اصحاب شافعي در نيشابور (متولد 476 ه در طريثيت (ترشيز مساوي کاشمر) آمده است:
«... واجب ديديم بلکه عين فرض دانستيم بعد از استخاره از حضرت عزت الهي مدرسهي نظاميه که مشهورترين مدارس جهان و عزيزترين بقاع طلبهي علم است به محييالدين سپردن و منصب تدريس که اشرف المناصب است به وي ارزاني داشتن و مصالح فقها و مدرسه و اوقاف و ترتيب هر چه بدان مضاف است و منسوب...».
و در قسمت ديگر آمده:
«... و متصرفان اوقاف، دام عزهم، بر حسب اشارت و صواب ديد محييالدين
جرايات و مشاهرات ايشان روان دارند و فراغ دل ايشان بجويند» (139)
قسمتي از فرمان سلطان سنجر در رابطه با نظاميهي مرو به عنوان قاضي ابوسعيد عبدالکريم سمعاني، فقيه شافعي در بخش 2 - جلد 4 تاريخ اجتماعي آمده است که خوانندگان محترم ميتوانند مراجعه فرمايند.
راوندي نويسندهي کتاب تاريخ اجتماعي در شرح وظايف متصدي اوقاف به نقل از عتبة الکتبه (140) چنين مينويسد:
«...به تفحص احوال اوقاف مشغول گردد، وقفها و وقفنامهها را باز طلبد و کيفيت احوال هر يک بداند و محصولات گذشته معلوم کند، تا به کدام کس تعلق داشته است و مصارف آن چگونه بوده است؟ اگر متصرفان، کار بر وفق شارط کرده باشند و محصول به استحقاق رسانيده، شغل بر ايشان تقرير ميکند و به تازگي، شرط احکام به جاي ميآورد. و اگر به خلاف اين بوده باشد، حال به ديوان باز نمايد. و در مستقبل هر موضعي که اوقاف است به معتمدي کاردان، خدايترس و معتبر سپارد و حجت ميستاند که در تيمار داشت تهاون نکند و از خيانت و اختزال(141) دور باشد... و اوقاف را معمور ميدارد و محصول آن بر آن
جملت که فرموده است به مصب وجوب ميرساند... سبيل مقطعان و شحنگان و رؤسا و عمال و دهاقين و معتبران و منظوران از سادات و ائمه و قضاوت، ادام الله تأييدهم و حرس عزهم، آن است که حکم فرمان را به انقياد تلقي کنند و اسباب تمکين... و اعزاز عزيزالدين مهيا دارند و اوقاف شهر و ناحيت هر جا هست آبادان و خراب، قديم و حديث به وي باز گرداند.
«و هر طايفه و طبقه از طوايف و طبقات مذاهب شرع نسختي روشن و تفصيل مذهب از هر چه تعلق بديشان دارد به وي دهند و هيچ چيز پوشيده ندارند و نواب و ولات و مقطعان و شحنگان شهر و نواحي، طريق تعذر و خيانت نسپرند و در تقويت نايبان عزيزالدين مجهود بذل کنند و از شکايت و استزادت اجتناب نمايند و حرمت او موفور دارند و در هيچ کاري که تعلق به ديوان اوقاف دارد دخالت و مداخلت نکنند... و طريقهي امانت و راستي ميسپرند...».
در جاي ديگر وظيفه مسؤول اوقاف و مسؤول ديوان موقوفات چنين تعيين شده است:
«... و از کار اوقاف و محصولات آن برسد و خللي را که در آن بيند تلاقي کند. و اگر متولي و متصرفي خيانتي ببيند و اختزالي (142)ظاهر بيند، تبديل و تنکيل خاين، از لوازم شرع داند و در احياي معالم خيرات و رسانيدن محصولات اوقاف به مصب استحقاق، مجتهد باشد. همچنين از کارهاي شرعي که کند و مهمات ديني که پيش آيد، بر بصيرتي تمام باشد، تا تمويهي نکند و باطلي در معرض حق ننمايند که از آن بخسي به حق مسلماني راه يابد و ما از آن مسؤول باشيم. (يوم لا تملک نفس لنفس شيئا و الامر يومئذ لله). و عليالخصوص در کار
ترکات و اموال يتامي و رسانيدن به مستحقان تيقظي هر چه تمامتر بر زد تا دست مستأکله از آن کشيده شود. (ان الذين يأکلون اموال اليتامي ظلما، انما يأکلون في بطونهم نارا و سيصلون سعيرا)» (143)
قرن هفتم هجري
«مردم براي اينکه لااقل حکام به املاک طلق آنان دست نيازند، تدبيري تازه انديشيدند و بيشتر املاک خود را وقف نمودند. بدين ترتيب که شايد به پشتيباني خاندان رسالت و عنوان وقف، متسلطين، جرأت تصرف آن املاک را نکنند. اين است که بسياري از املاک حدود کرمان وقف مانده است. مخصوصا حدود سيرجان که به قول يکي از روحانيون آن حدود که هر وقف قبالهاي براي امضا نزد او ميبردند، ميگفت: پنج دانگ و نيم ملک سيرجان وقف است و در نيم دانگ آن هم شک دارم، و از امضاي قباله خودداري ميکرد...
قوامالدين ابوبکر ملک زوزن که در حدود سال 609 به کرمان آمده است، بعد از همهي خودکاميها، يک روز گفت همهي وقفنامهها را پيش او برند، سپس گفت به تحقيق معلوم شد که از دعاي روحانيون و موقوفهخواران کاري پيش نميرود و فرمان داد که مجموع وقفنامهها را در آب شستند و آنگاه تمام رقبات آن موقوفات را در حوزهي ديوان گرفت و جزو املاک خالصه کرد» (144)
چنگيز پس از کسب اطلاعات لازم، در سال 616 ه به جانب بخارا لشگر کشيد سپس به سمرقند و سپس خوارزم و سپس مرو و همه را فتح کرد و لشگريان او در سال 618 ه به نيشابور و در سال 619 ه به هرات حمله کرده و
آنها را تصرف کردند. قشون مغول ضمن تعقيب سران دولت خوارزمشاه، نواحي عزنين، کابل، سند، زابلستان، طبرستان، گيلان، آذربايجان، ارمنستان، چين، روسيه و مجارستان را فتح کردند. و در ذيقعدهي 654 ه خواجه نصير طوسي و همراهان، به هلاکو نزديک شدند و در صفر 656 ه قواي هلاکو به نزديک بغداد رسيد و با از بين رفتن مستعصم خلافت بنيعباس منقرض گشت.
بعد از چنگيز، غازان خان در حدود 690 ه به سلطنت رسيد و با پذيرفتن اسلام محمد ناميده شد (145) و ايرانيان در دستگاه سلطنت مغولان، راه و نفوذ يافتند و خواجه رشيدالدين فضلالله وزير غازان شد.
غازان خان پس از آنکه مسلمان شد، به ايجاد موقوفات همت گماشت که رشيدالدين فضلالله در تاريخ مبارک غازاني شرح آن موقوفات را آورده است...
غازان خان براي گنبد عالي مسجد جامع، مدارس، دارالسياده، رصد، دارالشفا، بيتالکتب، ملابس، بيماران، بيتالقانون، بيتالمتولي، حوضخانه، گرمابه و خانقاهها موقوفاتي در نظر گرفت. و براي گردانندگان اين مؤسسات مواجب و حقوقي تعيين کرد. جالب توجه است که در وقفنامهي غازان، غير از پولهاي فراواني که در راه بقاي مؤسسات عام المنفعه خرج ميشده، مقرر شده بود که در مکاتب معين صد نفر يتيم را سواد و قرآن بياموزند و تربيت کنند و وجه معيشت سالانهي آنان را بپردازند و همين که سواد و قرآني آموختند صد نفر ديگر را تحت تعليم و تربيت قرار دهند و مقرر شده بود که پنج نفر معلم و پنج مراقب که ملازم کودکان باشند و پنج عورت که غمخوارگي کنند، با فرش و طرح مکتب ديگر ضروريات در اختيار نوآموزان قرار دهند... و براي اطفال سرراهي مقرر شده بود که: «اطفال که به راه مياندازند ايشان را برگيرند و اجرت دايگان و مايحتاج
ايشان بدهند تا آنگاه بزرگ شوند و به سن تميز رسند صنعتي يا پيشهاي توانند آموخت» (146)
در بعضي وقفنامهها در رابطه با مرغان هوا مقرر شده است: «براي انواع مرغان که در شش ماه زمستان که سرما و برف باشد گندم و گاورس مناصفه بر بام ريزند تا بخورند و هيچ کس آن مرغان را نگيرد و هر که قصد ايشان کند در لعنت و سخط حق تعالي باشد و متولي و ساکنان بقاع مانع و متعرض شوند و الا آثم باشند».
جهت بيوهزنان درويش که هر سال از براي ايشان پنبه بدهند تا مايه سازند از پانصد نفر بيوهزن که يکي را چهارمن پنبهي محلوج بدهند.
سبوي و کوزه که غلامان و کنيزکان و کودکان بشکنند متولي اميني را در شهر تبريز نصب گرداند تا هر گاه که آن جماعت آب کشند و سبوي ايشان بشکند و از خداوندگان بترسند تحقيق کرده ايشان را آن امين، عوض دهد...» (147)
دکتر لمتون مينويسد:
«... غازان همهي زمينهاي اينجوي خود را به فرزندان ذکور محترمترين زن خود وقف کرد و گفت اگر آن خاتون را پسر نباشد زمينها از آن پسران زنان ديگر او باشد»(148)
از مهمترين وقفنامههاي اين دوره، وقفنامهي وزير اعظم است.
رشيدالدين فضلالله پسر ابوالخير همداني متولد 648 ه به سال 697 ه (و يا 698 ه) وزير غازان شد و به سال 718 ه در هفتاد سالگي با پسر 16 سالهاش کشته شد. يکي از خدمات مهم او تأسيسات «ربع رشيدي» در مجاورت شهر تبريز بوده است. وقفنامهي اين تأسيسات به نام «الوقفية الرشيديه بخط الواقف في بيان شرايط امور الوقف و المصارف» به کوشش آقايان مجتبي مينوي و ايرج افشار و سرمايهي انجمن آثار ملي به سال 1356 در تهران چاپ حروفي شده است.
ذيلا به قسمتي از فهرست مندرجات آن اشاره ميشود:
وقفنامه مشتمل است بر 3 باب و هر باب معمولا از چند قسم تشکيل شده و هر قسم از چند فصل و هر فصل از چند حرف و هر حرف از چند دفعه و گاهي هر دفعه هم به چند قسمت، تقسيم شده است. متن وقفنامه 342 صفحه است که علاوه بر آن 37 صفحه هم مقدمه دارد.
قسم اول - از فصل اول باب اول - در بيان اصول موقوف عليه (روضه (149)، خانقاه، دارالضيافه و دارالشفا).
قسم دوم - توابع و مرافق (سراي متولي، سراي مشرف، سراي ناظر، حجرهها، حمام، حوضخانه، دوسراچه، انبارها، سقايهها، دهليز، سرابستان، خزانه).
اين تأسيسات حيرتآور علاوه بر مدرسان و معيدان و فقها و متعلمان، مشتمل بر بيتالتعليم، و دارالحفاظ و دارالضيافه براي مجاوران و مسافران و
دارالشفا و بيتالکتب نيز بوده است. و هزاران اصل و نکتهي ظريف ديگر که بايد اصل آن وقفنامه را خواند و لذت برد.
و در مالک و زارع در ايران به نقل از کتاب مکاتيب رشيدي از وصيتنامهي وزير اعظم نام ميبرد و قسمتي از محتويات آن را نقل ميکند:
«املاک خود را واقع در سوريه و يمن وقف کعبه و اورشليم ميکند... در سند و هند نيز املاکي داشت. او اينها را وقف خانقاه شهابالدين عمر سهروردي ميکند... قسمتي از 000ر39 نخل را وقف ميکند. باغهاي ميوه و تاکستانهايي را که وي در ولايات داشت... وقف خيرات و مبرات ميکند... و 000ر20 ماکيان را که در دست رعاياي دهات تبريز و سلطانيه و همدان بود... وقف بيماران ميکند... هزار رأس گاو نر و هزار رأس درازگوش به جهت حمل ميوه و سماد (کود مخلوط) و کود و سنگ و غيره بر ربع رشيدي و بستانهاي تبريز که او انشاء کرده بوده است وقف ميکند و اين چهارپايان را به دست دهاقانان سهمبر يعني «مزارعان» دهات مهرانهرود و باغبانان فتحآباد و رشيدآباد ميسپارد» (150)
در نامهاي که رشيدالدين فضلالله به عمال حکومت و مردم سيواس نوشته است ميگويد:
«به او خبر رسيده است که عوايد اوقاف دارالسيادهي سيواس به مصرف خاص خود نميرسد و موقوفات رو به ويراني گذاشته است. و اين کار را به ظلم متوليان و متصديان امور اوقاف نسبت ميدهد و ميگويد که بايد به جاي ايشان، اشخاص معتبري به کار گماشت. سپس مينويسد که اگر نقصان عوايد اوقاف به سبب خرابي دهات است، عوايد ديواني بايد صرف آباداني آنها شود. اما اگر نقصان عوايد اوقاف به علت صدور حواله و مطالبهي ماليات زايد از طرف ديوان
است، موقوفات را بايد از پرداخت اين حوالهها و ماليات معاف دارند»(151)
رشيدالدين در وقفنامهي خود مردم را بر حذر ميدارد که مبادا آبهاي موقوفه را چرکين و آلوده کنند و متولي را نهي ميکند از آنکه اوقاف رشيدي را به «ارباب جاه» به اجارت دهد. چه از تصرف کردن ايشان در آن خللها پديد آيد. و در اهداف اوقاف خود علم و علما، عرفان و عرفا، طب و اطبا را در جنب هم در نظر ميگيرد و تمام نيازهاي آنان را پيشبيني ميکند.
از نيمهي دوم قرن هفتم هجري (687 م) وقفنامه 30 جزو قرآن مجيد در دست است که بر ظهر جزو هفتم اين جزوات نوشته شده است، 18 جزو آن را آقاي جواد مجدزاده صهبا به سال 1320 ش در آستانهي شاه نعمتالله ولي ماهان کرمان زيارت کرده است.
واقفه، بيبي ترکان ملکهي کرمان بوده که بر تربت والدين خود قطبالدين ابوالفتح (655 - 650 ه) و عصمةالدين قتلغ ترکان متوفاي 681 ه، 30 جزو قران مزبور را وقف کرده است. قبر والدين واقفه، در مدرسهاي بوده که در داخل بردسير کرمان ساخته شده بود و موقوفاتي نيز داشته است (152)
قرن هشتم هجري
در نيمهي رمضان 703 ه در عهد پادشاهي غازان خان و در زمان وزارت خواجه سعدالدين محمد ساوجي، وقفنامهي سه ديه کاشان (بيدگل، هراسکان و
مختصآباد) نوشته شده است. سواد مصدق وقفنامه در سال 1335 در ميان گوري از زير ديواري در شهر کاشان، به دست آمده است. نسخهي به دست آمده سوادي است (به شکل طومار به اندازهي 18 ضرب در 290 سانتيمتر) از روي نسخهاي که ظاهرا سواد اولي از اصل وقفنامه بوده است و مطابقت آن سواد را با اصل، 23 تن گواهي کرده بودند (153)
وقفنامهي مدرسهي رکنيه واقع در يزد که واقفان آن سيد رکنالدين ابوالمکارم محمد قاضي حسيني يزدي متوفاي 732 ه و پسرش سيد شمسالدين محمد متوفاي 733 ه از سادات عريضي بودند) (154)
و وقفنامهي دهليز مسجد جامع جديد يزد (في شهر رمضان المبارک سنه 765 ه) (155) به عنوان نمونه در اين قرن نوشته شدهاند.
سلطان احمد جلاير به سال 784 ه به سلطنت جلوس و تا 813 ه در تبريز و بغداد حکومت کرد. وي به سال 773 ه فرماني در باب معافيت موقوفات مخصوص بقعهي شيخ صفيالدين اردبيلي از پرداخت ماليات که در آن عهد تحت ادارهي شيخ صدرالدين موسي (794 - 704 ه) پسر شيخ صفيالدين بوده، صادر کرده است و عين اين سند مهم تاريخي در کتابخانهي ملي پاريس ضبط است که ذيلا از نظر خوانندگان ارجمند ميگذرد:
فرمان تاريخي احمد جلاير: (در نيمه دوم قرن هشتم هجري)
«حکام و نواب و متصرفان و بتيکچيان (156)اردبيل و توابع و نواحي آن بدانند که همواره اعتقاد و تعلق خاطر دربارهي خاندان و مريدان شيخالاسلام اعظم سلطان المشايخ و المحققين، قدوة السالکين، ناصح الملوک و السلاطين مرشد الخلايق اجمعين، شيخ صدرالحق و الملة و الدين ادام الله برکة حيوته الشريفه الي يوم الدين درجهي کمال دارد. در اين وقف بر حسب التماس خاطر مبارک شيخالاسلام اعظم مشاراليه اين حکم يرليغ (157) نفاذ يافت تا به همه انواع در ترفيه خاطر مبارک او و مريدان او کوشند و رعايت جانب ايشان من کل الوجوه واجب دانند و چون متوجهات (158) املاک و اوقاف زاويه متبرکهي ايشان به موجب (مقرر) نامهي ديواني بعضي به مسلمي (159) قديم مقرر است و بعضي که متوجهات آن به نام ملازمات حواله رفته و (160)حکم يرليغ نفاذ يافته که جماعت برات داران وجه خود به موجب برات ديواني با فرع از مريدان مشاراليه نستانند و به مواضع نروند و مطالبتي ننمايند تا زحمت رعاياي ايشان نباشد و همچنين فرموده شد که حکام اردبيل مواضع ايشان را دخلا و خرجا مقرر و مفروز دانسته بر آنجا برات ننويسند... و يک دو دکان قصابي و صباغي که تا غايت در آن مواضع معهود بوده نيز... که داخل مال اين مواضع شده بر قرار قديم دانند و چنانکه در مقررنامه ديواني مشروط است به زيادت و نقصان متعرض آن مواضع نشوند و خرار نفرستند و اگر انکساري واقع شود ايشان نيز به علت... و اگر خصومتي و يا قضيهي عرفي واقع شود رجوع آن به مريدان ايشان کنند... مداخلت نفرمايند و کلمة الحق، ادام
الله برکته، را در امر به معروف و نهي از منکر مطاوعت نموده، طريق انقياد مسلوک دارند و بدعت مناهي که تا اکنون در شهر اردبيل نبوده مرتفع و منع کلي واجب دانسته به علت فواحش و خماره پيرامون نگردند امرا و آينده و رونده به خانههاي ايشان و مريدان نزول نکنند هيچ آفريدهاي به هيچ نوع پيرامون غلات ايشان نگردد و چهارپاي ايشان به اولاغ (161) نگيرد... في... (162) ذي القعدة لسنة ثلاث (و) سبعين و سبعمائة الهلالية... احمد بدارالسلطنة تبريز(163)
دکتر لمتون از موقوفات غياثالدين بن رشيدالدين نام ميبرد که بيشتر املاک خود را در آذربايجان وقف کرده بوده که بعضي از آنها وقف خاص و برخي وقف عام بوده است. و عمل واقف ابتدا در سال 734 ه (1334 - 1333 م) صورت پذيرفته است. (164)
يکي از علماي خاندان غفاري در سال 704 قريهي دهنمک را وقف ميکند. سواد اين وقفنامه را - که به خط علاءالدوله سمناني است - در سال 1321 - 22 ه حاج ميرزا رضاخان - عموي فرخخان امينالدوله - ديده است. (165)
قرن نهم هجري
است (166) و وقفنامهي مسجد حظيره(167) که در 22 جمادي الثاني سال 843 ه نوشته شده است. (168)نمونهاي از وقفنامههاي اين قرن هستند.
در سندي که تاريخ آن 893 ه (1488 م) است يکي از موقوفههاي فارس را از پرداخت بيست و هفت نوع ماليات و عوارض معاف کردهاند. سند ديگري در دست داريم که آن را ملک کيومرس بن بيستون (857 - 807 مساوي 1453 - 1404 م) به متولي بقعهي شيخ مجدالدين گيلان آملي صادر کرده و پس از تعيين حدود ملک وقفي وي را از «الاغ» و «الام» و «بيگار» و «قبچورمه» و «مواشيه» گاو و گوسفند و ماليات زايد (مکس) و ساير عوارض معاف کرده است. (169)
در نسخهيي خطي که در کتابخانهي آستان قدس رضوي معروف به «صکوک و سجلات تيموري» و در کتابخانه بيوتات سلطنتي طهران موسوم به «صريح الملوک» است نوشته شده که در 1601 (1011 م) شاه عباس بهادرخان را به بلخ فرستاد و او را در آنجا وقفنامهيي يافت که به موجب آن تيمور، بعضي املاک را بر خاندان صفوي وقف کرده بود. در اين سند صورتي از اين املاک ذکر شده است منجمله املاک اصفهان و همدان و طالش و طارم که آنها را «به زر حلال خود خريده و به ذکور اولاد حضرت سلطان خواجه علي وقف نموده» نامهاي سران
عشاير مختلف و اميران متعدد و کدخداها و رؤسايي که صاحب اين املاک بودهاند بر متن سند افزوده شده و ايشان تصديق کردهاند که بيهيچ اجبار و اضطرار با رضايت کامل و در عين هوشياري اين املاک را فروختهاند. تاريخ اين معامله سال 806 ه (1403 م) ذکر شده است.
در اين سند نوشتهاند که پس از آنکه خاقان اعظم اين مواضع را از طريق شرعي خريد توليت آنها را به اولاد ذکور سيد علي، منصور بن سيد جمالالدين بن سيد علي منصور بن سيد جبرائيل الحسيني سپرد. اينان ميبايد هر سال عوايد اوقاف را جمع کنند و به خواجه علي بن شيخ صدرالدين موسي بن سلطان شيخ صفيالدين اسحاق بن سيد جبرائيل الحسيني و فرزندانش بدهند (170)
در وقفنامهي مسجد ميدان مير عماد در کاشان به تاريخ 23 رجب 877 ميبينيم که واقف مسجد و حمامي براي استفاده عموم ميسازد و بعد تأکيد ميکند که کليهي عوايد حاصله از کرايهي دکاکين به مصرف تحصيل طلاب و... برسد.
واقف از متولي و ناظر ميخواهد که با دلسوزي و علاقهي فراوان عوايد حاصله را به مصارفي که معين شده است، برسانند. و مخصوصا تأکيد ميکند که فقط طلاب واقعي و عاشقان علم از عوايد بهرهمند شوند «... شرط فرمود که مدرس هر شش ماه طلبه را امتحان کند و عزل و نصب طلبه، موقوف به رأي شريف مدرس باشد...».(171)
اين مسجد و مسجد کبود تبريز در دورهي حکمراني جهانشاه قرهقوينلو (874 - 841) ساخته شده است.
قرنهاي دهم، يازدهم و دوازدهم هجري
شاه عباس صفوي در سال 996 جلوس کرد و تا سال 1038 ه سلطنت وي ادامه داشته است.
ملا عبدالله شوشتري (معاصر شيخ لطفالله صاحب مسجد معروف در اصفهان و معاصر مير محمدباقر داماد متوفاي 1040 ه) وقتي به علتي از شاه عباس وحشتي داشت و لذا به آستانه قدس رضوي پناه برد. در سال 1009 چون شاه به مشهد مشرف شد، شخصا به ملاقات ملا عبدالله رفت و او را با احترام به اصفهان آورد و ملا عبدالله در دستگاه شاه قدرت کاملي به دست آورد به حدي که شاه را واداشت تا در سال 1017 ه جميع املاک شخصي خود را به نام چهارده معصوم وقف کند (173)
دکتر لمتون مينويسد:
شاه عباس براي اجتناب از لوم لائم و جلب قلوب مردم، املاک شخصي خود را به اوقاف مبدل کرد. و اصولا صفويه، بسياري از املاک خود را وقف مقاصد خيريه بخصوص وقف بقاع متبرکهي شيعه و از همه بالاتر آستانه امام رضا (ع) در مشهد و خواهرش فاطمه (س) در قم کردند. بعضي از اين املاک وقفي، موقوفاتي بود که به خاندان صفويه - پيش از آنکه در ايران به سلطنت برسند - تعلق داشت.
وي اضافه ميکند:
شايد بتوان گفت که در زمان شاه عباس (اول) بيش از هر دورهي ديگر به عدهي املاک موقوفه اضافه شد (174) در سال 1015 ه (1606 - 7 م) يا 1016 ه (1607 - 8 م) وي بر آن شد که جميع املاک و رقبات مکتسبهي خاصهي خود را که... قيمت عادلهي آنها زياده از يک صد هزار تومان شاهي عراقي و حاصل آنها بعد از وضع مؤونات زراعت به تسعير وسط (175) قريب به هفت هزار تومان ميشد، با ابنيهي گوناگوني که در اصفهان و حوالي آن داشت وقف چهارده معصوم کند. وي توليت آنها را به خود و پس از خود به سلطان زمان اختصاص داد. به موجب مواد وقفنامه که شيخ بهاءالدين آن را تنظيم کرده قرار شد که عوايد اوقاف پس از وضع «حق التوليه» بر حسب اختيار و نظر متولي و بنا به اقتضاي زمان صرف شود.
گذشته از خاندان سلطنتي که بر وسعت زمينهاي وقفي ميافزودند در صاحبان املاک خصوصي نيز اين تمايل پيدا شده بود که املاک خود را وقف کنند.
علت اين امر را تا حدي بايد در اين حقيقت جستجو کرد که زمينهاي وقفي به اندازهي ساير زمينها غصب نميشد و مالکان، با وقف کردن زمينهاي خود تا حدي موفق به حفظ آنها ميشدند زيرا بدين طريق خود يا خانوادهشان متولي اوقاف خود ميگشتند و در ضمن ميتوانستند قسمت اعظم عوايد آنها را به خود اختصاص دهند. البته قسمتي از عوايد را هم صرف مقاصد خيريهاي ميکردند که املاک خود را اسما وقف آنها کرده بودند. از اين گذشته به موجب سفرنامهي شاردن، بسيار کسان که ملک خود را از راه حرام به دست آورده بودند از ترس
آنکه از دست نرود وقف ميکردند و بدين گونه اميدوار ميشدند که غصب مال مردم را از نظر اخلاقي، عواقبي براي آنان به بار نياورد و مکافات عمل، گريبانشان را نگيرد و در ضمن از قسمت اعظم عوايد موقوفه بهرهمند ميشدند (176).. توليت انواع مختلف اوقاف مانند توليت اعتاب مقدسه ظاهرا شغلي بسيار پر درآمد بوده است. عدهاي انگشتشمار ميخواستند که اين مناصب از دست آنان به در نرود و از اين راه ثروتي عظيم به هم ميزدند. شاه عباس ثاني اين مقامات را مجددا ميان عدهاي قسمت کرد و کوشيد تا بدين طريق موجب تجزيهي ثروتهاي عظيم گردد (177)
فرماني که در تاريخ ربيع الثاني 1073 ه (1662 م) راجع به پرداخت ماليات دهقانان يکي از املاک موقوفه نوشته شده است، نشان ميدهد که غالبا زمينهاي وقفي را اجاره ميدادهاند. و مقامات ديواني در معامله با زارعان روش «مزارعه» را به «مقاطعه» يعني مصالحه کردن به مبلغ مقطوع رجحان ميدادند(178)
در اين فرمان (179)اولا وقف اولادي در مقابل وقف خيراتي استعمال شده است و ثانيا دستور داده شده که ميزان مالالاجاره، از قرار هست و بود يعني مقدار واقعي محصول باشد نه ميزان مالالاجارهي سند سابق و ثالثا از ديوان الصدارهي سابق و ديوان الصدارة العلية العاليه - که در تاريخ صدور فرمان وجود داشته - نام ميبرد. رابعا مالالاجاره از محصول به صورت جنس دريافت ميشده که آن را
«بهرجه» و «بهرجات» ناميده است.
در مورد موقوفهي محمد بيک واقع در محال ارونق آذربايجان شرقي فرماني به تاريخ 1041 ه (1631 م) صادر شده که در بالاي آن مهر شاه صفي اول (1038 تا 1052 ه) پسر صفي ميرزا و نوهي شاه عباس بزرگ ديده ميشود. در اين فرمان ادعاي شاکي را مبني بر وقفيت اراضي مورد بحث تأييد کرده و جمعي را که صاحب برات بودهاند، از ايذاي «مستأجرين» منع کرده و به بيگلربيگي نوشتهاند که اين فرمان را اجرا کند (180)
در سنهي 1123 ه شاه سلطان حسين (1106 تا 1135 ه) قريهي مهيار را بر مدرسه سلطاني (مدرسهي چهارباغ اصفهان) وقف کرد. و هم چنين قريهي مور، سررود، نعيمآباد و غيرها را... (181)
محمدرحيم متولي «غياثيه» در دارالسلطنهي تبريز به ديوان عالي يعني «ديوان الصداره» گزارشي تقديم داشته، و در اين مورد فرماني به تاريخ 1101 ه (1689 م) صادر شده است (به مهر عالي ديوان الصداره) (182) ضمنا بايد توجه داشت که نظارت بر اراضي وقفي جزو وظايف «وزير سرکار انتقالي» بود(183) «اوقاف تفويضي» يعني اوقافي که پادشاه وقت متولي آنها بود، تحت نظارت «صدور خاصه و عامه» بود. اوقاف محال اصفهان را وزير مخصوصي که معروف به «وزير فيض آثار» بود، اداره ميکرد.
ادارهي امور اوقاف در ولايت با مستوفي مخصوصي بود. همه وزرا و مستوفيان و متصديان و متوليان و مباشرين «موقوفات خاصه» و موقوفات «ديوان ممالک»
ميبايد محاسبهي خود را براي مميزي به «دفتر موقوفات» تسليم کنند. دفتر موقوفات مستوفي مخصوصي داشت که از جملهي وظايف او رسيدگي به حساب رعايا و مستأجران و صدور مفاصا حساب براي آنان بود. از بعضي موقوفات «حقالتوليه» و «حقالنظاره» در وجه بزرگترين «صدر» ميگرفتند.
نادر شاه افشار که ابتدا «ندرقلي» و پس از پيوستن به خدمت شاه طهماسب ثاني «طهماسبقلي» ناميده ميشد و در 24 شوال 1148 ه دوازده روز به نوروز مانده در صحراي موغان تاج سلطنت به سر گذاشت، پس از جلوس به تخت سلطنت در رسيدن به قزوين امر داد که در تمام ايران اوقاف را ضبط کردند و آنها را به مصرف قشون خود رساند و گفت: حقي که سپاهيان من به گردن مردم ايران دارند به مراتب بيشتر از حقي است که علماي شيعه در اين مرحله براي خود قائلند (184)در نتيجهي صدور اين فرمان نامشروع عدهي معتنابهي از اوقاف را از مردم تحويل گرفتند و آنها را به انضمام املاک خالصه در دفاتر ثبت اراضي که در حومهي شيراز و مرودشت بود و جزو موقوفات سادات آتشي به شمار ميرفت مبدل به خالصه شد. پس از آن بسياري از اين زمينها اربابي شد و به تملک عمده مالکان درآمد و همچنين موقوفات مختلفي که در حومهي نيشابور قرار داشت و متعلق به دستهاي از سادات بود مبدل به خالصه شد. و به علت مخفي کردن وقفنامهها، مالکيت بسياري از موقوفات مجهول شد. مشکل ديگر آنکه، در قضيهي غارت اصفهان به دست افغانها، دفاتر اوقاف سوخت. باري نادر کشته شد و جانشين او عليقلي عادلشاه فرمان او را در مورد موقوفات لغو کرد و بعضي از املاک موقوفهي مغصوبه را به مردم پس داد. با اين همه تمام اين املاک را هرگز به مردم پس ندادند. در هر حال در اين مطلب کمتر ميتوان ترديد داشت که در
سالهاي آشفتهي ميان انقراض صفويه و استقرار قدرت قاجاريه بسياري از املاک موقوفه يا به تصرف حکومت درآمد يا مبدل به املاک شخصي شد (185)
مثلا بنا به قول يکي از معتمدان عوايد موقوفات آستان قدس رضوي که در پايان دوران صفويه بالغ بر 000ر15 تومان خراساني يا 000ر300 روپيه ميشد در سال 1821 - م (12378 ه) به 000ر2 تا 500ر2 تومان خراساني يا 000ر40 تا 000ر50 روپيه تنزل يافته بود (186)
از قرن دهم هجري به بعد، وقفنامههاي جديدي نوشته شد و بر تعداد موقوفات، افزوده گشت به عنوان نمونه ميتوان از چند وقفنامه ياد کرد:
وقفنامهي مسجد جامع کبير يزد (مسجد جمعه) تحريرا في شهر محرم 1121 ه.
وقفنامهي ديگر تحريرا في شهر جمادي الثاني سنة 1047 ه.
وقفنامهي ديگر تحريرا في شعبان سنة 1179 ه (187)
وقفنامهي دهليز مسجد ميرچقماق يزد سنة 1120 ه (188)
وقفنامهي مدرسه خان يزد سنه 1188 ه (189)
وقفنامهي آبانبار فهادان يزد سنه 1115 ه (190)
وقفنامهي آبانبار مسجد جامع (مسجد جمعه ابرندآباد يزد) سال 61095 ه (191)
وقفنامهي مسجد يعقوبي و آبانبار عطاءالله سنه 1036 ه (192)
وقفنامهي مدرسهي مصلي (عيدگاه) سنه 1053 ه(193)
وقفنامهي آبانبار شاه ابوالقاسم (شهابالدين...) سنه 1082 ه(194)
و... (195)
قرن سيزدهم هجري
وضع اوقاف در دورهي قاجاريه، همچنان درهم و آشفته بود. در دورهي سپهسالار، ضمن يک رشته قدمهاي اصلاحي، در راه بهبود اوقاف، گفت و گوهايي شد و دستورهايي صادر شد از جمله:
«... بايد معلوم گردد آيا متولي اموال و املاک موقوفه، عايدات آن را صرف خرج مقرر ميکند يا صرف معاش خود مينمايد...
آنچه به تحقق پيوسته، املاک موقوفه اغلب جزو املاک مردم شده، و در آن بيع و شرا ميشود، بلکه صداق زوجات مينمايند....
پس متوليان بايد به اطلاع حکام، ثبت صحيح اوقاف را به وزارت اوقاف بفرستند تا قرار مخصوص داده شود، به علاوه لازم است تکليف ماليات املاک
موقوفه معين گردد... اکنون که متوليان اصول موقوفه را تيول خويش ميشمارند... گرفتن ماليات از آنها ضروري است» (196)
موقوفات، قرن به قرن افزايش يافته بود و وقفنامههاي فراواني در خانهها و کتابخانهها وجود داشت با وجود اين در اين قرن نيز موقوفات جديدي بر آنها اضافه شد و وقفنامههاي جديدي به رشتهي تحرير درآمد. از جمله:
وقفنامهي آبانبار حاج حسين عطار يزد در شعبان سال 1205 ه (197)
وقفنامهي مسجد جامع محمدآباد چاهوک يزد در جمادي الاولي سال 1269 ه (198)
وقفنامهي مدرسهي شاهزاده يزد در شوال سال 1241 ه(199) .
وقفنامهي آبانبار جوهر هر سال 1222 ه(200)
وقفنامهي آبانبار فهادان سال 1287 ه (201)
وقفنامهي آبانبار کوچک بيوک سال 1256 ه(202)
وقفنامهي خانهي حسيني سال 1250 ه (203)
وقفنامهي حسينيهي شازده فاضل سال 1294 ه (204)
وقفنامهي کوچهي بيوک (حسينيه) سال 1277 ه (205)
وقفنامهي سقاخانهي بازار اسماعيل سال 1245 ه (206)
و... (207)
تحولات وقف از زمان صدور فرمان مشروطيت تا پيروزي انقلاب اسلامي
به سال 31 ه يزدگرد آخرين پادشاه ساساني از دنيا رفت و ايران جزو قلمرو جهان اسلام شد. و واژهي «ايران» به عنوان يک کلمهي «جغرافيايي»، نه به عنوان کلمهاي که دلالت بر يک مفهوم سياسي داشته باشد به کار برده شد.
گروهي از ايرانيان سالها و بلکه قرنها کوشش کردند تا کلمهي «ايران» را داراي مفهوم سياسي نمايند تا اينکه در زمان صفويه ايران به صورت يک دولت ملي به معناي امروزي درآمد و کلمهي ايران مفهوم سياسي و جغرافيايي پيدا کرد.
مردم ايران که از «استبداد» و «بيقانوني» به جان آمده بودند، عليه قدرت مطلقهي قاجاريه قيام کردند و پس از جانبازيها و فداکاريهاي فراوان موفق به دريافت «فرمان مشروطيت» شدند.
مظفرالدين شاه قاجار به تاريخ 1324 ه (مساوي 1285 ش و 1906 م) فرمان مشروطيت را صادر کرد (208)
در سال (1289 ش) قانون «وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه» تصويب شد. و مسؤولان ادارات معارف در شهرستانها موظف به انجام امور مربوط به اوقاف نيز بودند.
مجلس شوراي ملي در مهر 1304 ش (اکتبر 1925 م) پس از خلع سلسلهي قاجاريه ادارهي امور مملکت را موقتا به رضاخان سپرد و در آذر 1304 ش تخت و تاج از طرف آن مجلس به وي واگذار شد (209)
در سال 1311 ش (دورهي هشتم مجلس) قانوني تحت عنوان «دعاوي اشخاص و ادارهي اوقاف» تصويب گرديد. (مصوب 20 / 2 / 1311).
در 26 اسفند 1310 (1932 م) قانوني در رابطه با تأسيس ادارات ثبت اسناد به ثبت رسيد (210) و در موارد 14 و 18 فصل سوم «نظامنامهي» آن قانون، مقررات مخصوصي براي ثبت اوقاف وضع شد.
سوم دي ماه 1313 قانون اوقاف، مشتمل بر 10 ماده تصويب گرديد و نظامنامهي آن به سال 1314 ش به تصويب هيأت دولت رسيد که مشتمل بر 76 ماده بود. در اين نظامنامه از تشکيلات ادارهي تحقيق نيز سخني به ميان آمد (مادهي 67 به بعد) و نظامنامهي «تحقيق» نيز مشتمل بر 33 ماده در همان تاريخ تصويب شد (211) در 25 آبان 1316 قانون «عمران» به تصويب رسيد و در مادهي 1 آن مقرر گرديد: مالکين اراضي فلاحتي مکلف به عمران آن هستند و اين تکليف نسبت به املاک وقف به عهدهي متولي يا قائم مقام او... است» (212)
ولي اين قانون به مرحلهي اجرا در نيامد و آييننامه آن نيز تنظيم نشد. زيرا به قول دکتر لمتون، در کشورهايي مانند ايران، چيدن عدهاي از کلمات روي کاغذ، غايت مقصود به شمار ميرود و ديگر هيچ توجه به اين نميشود که قانون به چه
وسيله و در کدام اوضاع و احوال بايد اجرا شود.
در سال 1320 ش (دورهي دوازدهم مجلس) قانون «فروش املاک موقوفه» تصويب و سپس لغو شد. از سال 1328 ش، در شهرستانها نيز مسؤول امور مربوط به وقف، جدا از مسؤول «فرهنگ» معين گرديد ولي عملا باز از استقلال واقعي برخوردار نبود و «ادارهي کل اوقاف» در تهران و ادارات تابعه در شهرستانها تبعيدگاه معارفيان به شمار ميرفت.
در 8 شهريور 1335 ماده واحدهاي تحت عنوان «اراضي دولت، شهرداريها و اوقاف و بانکها» تصويب شد و بعد از آن اقدامات جزئي ديگري نيز صورت گرفت (213) تا اينکه در 15 آذر 1343 به موجب قانوني مشتمل بر 8 ماده و 2 تبصره، ادارهي کل اوقاف به «سازمان اوقاف» تبديل گرديد.
و چون در قانون تفکيک «وزارت فرهنگ و هنر، وزارت آموزش و پرورش و سازمان اوقاف» تشکيل شوراي عالي اوقاف پيشبيني شده بود، لذا آييننامه شوراي عالي اوقاف در 1345 ش تصويب گرديد.
تاريخ 4 / 3 / 1347 آييننامهاي مشتمل بر 59 ماده و 7 فصل به تصويب دولت رسيد و «نظامنامهي» ياد شده لغو شد.
در جريان اصلاحات ارضي، اراضي مزروعي موقوفه نيز مورد نظر واقع شد و اوقاف عامه بعد از اوقاف خاصه مشمول قانون شد. توضيح اينکه:
لايحهي قانوني اصلاحي اصلاحات ارضي به تاريخ 19 / 10 / 1340 تصويب، سپس مواد الحاقي، مشتمل بر 5 ماده و 7 تبصره در تاريخ 27 ديماه 1341 به تصويب رسيد.
در تبصرهي 4 و 6 ماده 2 لايحهي مزبور در مورد اوقاف خاصه چنين مقرر شد:
«در مورد املاکي که تا تاريخ 14 / 9 / 1338 وقف خاص شده است براي هر يک از موقوف عليهم تا ميزان مقرر در اين ماده کما کان به صورت وقف خاص باقي خواهد بود و وجوه حاصل از فروش مازاد موقوفات مزبور با نظارت ادارهي اوقاف، اختصاص به خريد مال ديگري داده ميشود تا طبق مادهي 90 قانون مدني مورد عمل قرار گيرد».
«در مورد موقوفات خاص وظايفي که طبق اين قانون به عهدهي مالک گذارده شده است با متوليان يا قائم مقام آنان ميباشد».
در اين لايحه چيزي راجع به موقوفات عام به نظر نرسيد. ولي در مادهي 2 مواد الحاقي چنين مقرر شد:
«املاک موقوفهي عام با در نظر گرفتن منافع وقف به اجارهي طويل المدت 99 (214)
ساله به زارعين همان موقوفه اجارهي نقدي داده ميشود. اجارهبها هر پنج سال يک مرتبه قابل تجديد نظر است.
اوقاف خاص در صورت اقتضا بر طبق قانون مدني به منظور تبديل به احسن از طرف دولت خريداري و بين زارعين تقسيم ميشود. وجوه حاصله از فروش اين گونه املاک وسيلهي توليت وقف، اختصاص به خريد مال ديگري داده ميشود تا طبق مادهي 90 قانون مدني مورد عمل قرار گيرد».
ميتوان گفت با تصويب «مواد الحاقي» مرحلهي دوم اصلاحات ارضي آغاز گرديد و دولت مجاز شد که اوقاف خاصه را بدون استثنا به فروش برساند، البته منظور رقبات مزروعي بوده است.
«آييننامهي اصلاحات ارضي» در اول مرداد 1343 و مواد الحاقي بدان، در ارديبهشت 1346 تصويب شد و در اين مرحله، بنا به نوشتهاي (215) تعداد 085ر11 رقبه از رقبات موقوفات عام به مدت 99 سال به اجارهي 065ر24 زارع واگذار شد و تعداد 005ر1 رقبه از رقبات موقوفات خاص به مدت 30 سال به 128ر23 زارع به اجاره داده شد.
قانون «تقسيم و فروش املاک مورد اجاره به زارعان مستأجر» در آخر اسفند 1347 و آييننامهي اجرايي آن در فروردين 1348 تصويب شد و در مادهي 8 آن چنين مقرر شد:
«دهات و مزارع موقوفهي عام مشمول مادهي 2 قانون مواد الحاقي به قانون
اصلاحات ارضي (مصوب 27 / 10 / 1341) از مقررات اين قانون مستثني است. ولي در مورد دهات و مزارع موقوفهي خاص که بر اساس قوانين و مقررات اصلاحات اراضي به زارعان صاحب نسق اجاره داده شده، طبق مقررات اين قانون به منظور تبديل به احسن بر اساس مقررات مربوطه عمل خواهد شد».
بالاخره در 21 / 1 / 1350 قانون اجازهي تبديل به احسن و واگذاري دهات و مزارع موقوفه (عام) و متعاقب آن، آييننامهي اجرايي آن به تصويب رسيد.
در جلسهي مورخ 25 / 6 / 1351 هيئت وزيران، تصويبنامهي مربوط به «کسر درآمد» موقوفات عام مزروعي فروخته شده تصويب گرديد.
در تيرماه 1354 قانون جديد اوقاف، به تصويب رسيد و آييننامهي اجرايي آن در مهرماه 1354 تصويب شد و آييننامهي طرز تحقيق و رسيدگي در شعب تحقيق اوقاف در اسفند 1354 به تصويب رسيد.
خلاصهي سخن
2.اهميت موقوفات به ويژه در بخش اراضي مزروعي، آن اندازه بود که توجه دولتها را به خود جلب کند و لذا ادارهي موقوفات به «قضات» که معمولا از روحانيون بودند، واگذار شد (216) ولي از قوانين مربوط به وقف اين قرون و اعصار چيزي در دست نيست. بجز احکام فقهي که در کتب فقه موجود است.
3.کمکم ادارات مستقلي تحت عنوان «ديوان اوقاف» به وجود آمد.
4.بعدها در عهد سلطنت ناصرالدين شاه ادارهي موقوفات زير نظر «صدرها»
قرار گرف و به درجهي وزير رسائل و اوقاف منتهي گرديد.
5.وزارت فرهنگ و اوقاف و صنايع مستظرفه جايگزين ادارات سابق شد و ادارهي کل اوقاف به وجود آمد. ادارهي کل اوقاف و ادارهي تحقيق جزو تشکيلات اين وزارتخانه به شمار رفت.
6.سازمان مستقل اوقاف به وجود آمد و جزو اقمار نخستوزيري به شمار رفت.
از زمان تأسيس «سازمان اوقاف» تحرک چشمگيري در امور مربوط به وقف به وجود آمد و پروندههاي زيادي به جريان افتاد. رقباتي به عنوان موقوفه به ثبت رسيد و زمينهاي موقوفهي زيادي به اجاره واگذار شد و با تفويض کار حج و زيارت (خارج از کشور) به سازمان اوقاف، نام سازمان بر زبانها افتاد و با وزراي حج و اوقاف کشورهاي اسلامي روابطي برقرار شد، ولي متأسفانه موقوفاتي که توليت آنها با سلطان عصر بود از حيطهي نظارت ادارات اوقاف خارج گرديد.
با اجراي قانون تبديل به احسن موقوفات عام مزروعي، بسياري از موقوفات به ثمن بخس فروخته شد و به تعبير برخي از مطلعان، موقوفات عام مزروعي تبديل به اسوء شد و نه تبديل به احسن.
در واگذاري به اجارهي اراضي موقوفه، اغلب استحقاق و صلاحيت اشخاص در نظر گرفته نشد. اراضي موقوفه در معرض بورسبازي قرار گرفت و بالاتر از همهي اينها ادارات اوقاف و احيانا قسمتي از درآمد موقوفات، در خدمت سياست قرار گرفت و با ثروت عمومي ملت، در مواردي مانند اموال دولتي رفتار شد.
نگارش کارنامهي اوقاف از پيدايش مشروطه تا پيروزي انقلاب اسلامي (از سال 1285 تا 1375 ش، به مدت 72 سال) و تجزيه و تحليل مواد آن ميتواند موضوع رسالهي مستقلي باشد.
جمهوري اسلامي ايران و اوقاف
با پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري زعيم عاليقدر حضرت امام خميني (ره) و احياي احکام نوراني اسلام، روح تازهاي در کالبد موقوفات کشور به خصوص با فتواي تاريخي ايشان که فرمودند: «موقوفات بايد به حال وقفيت باقي و عمل به وقف شود» دميده شد. و در نتيجه اولين لايحهي قانوني در جهت احيا و استيفاي منافع موقوفات در تاريخ 4 / 2 / 1358 به عنوان «لايحهي قانوني تجديد قرارداد و اجارهي املاک و اموال موقوفه و تجديد انتخاب متوليان و امنا و نظار اماکن متبرکه مذهبي ومساجد» به تصويب شوراي انقلاب رسيد و آييننامهي اجرايي آن در تاريخ 17 / 2 / 58 تصويب شد.
پس از تصويب قانون «لغو مالکيت اراضي موات شهري و کيفيت عمران آن» اصلاحيهي آن در تاريخ 18 / 6 / 1358 در روزنامه رسمي منتشر شد. و در جلسهي مورخ 22 / 5 / 58، آييننامه قانون مزبور تصويب شد و در تبصره ماده 11 آن چنين آمد:«موقوفات عام که اسناد مالکيت وقفنامههاي آنها حاکي از عمران و آبادي در آن باشد، احيا شده محسوب ميگردد ولي در هر حال مشمول بند 5 - 2، اين آييننامه خواهد بود و اگر ضروري باشد از اينگونه اراضي استفادهاي غير از
آنچه در وقفنامه ذکر شده است، موافقت هيئت وزيران الزامي است.
و در جلسه مورخ 22 / 10 / 58 شوراي انقلاب تصميم گرفته شد:
«زمين، وقتي که موات باشد وقف نميتواند باشد لذا وقف عام و خاص ندارد.»
شوراي عالي اوقاف به موجب مصوبه مورخ 11 / 12 / 1358 شوراي انقلاب به «شوراي مرکزي اوقاف» تبديل نام يافت و مقرر گرديد امور مربوطه، زير نظر نمايندگان حضرت امام خميني (ره) تمشيت شود. اما نداشتن ابزار قانوني، عملا مانع حل معضلات اوقاف بود و اجراي دستور حضرت امام (ره) مبني بر بازگشت موقوفات به وقفيت، نياز به ساز و کار قانوني داشت. تا آنکه سرانجام تحول اساسي در قوانين اوقاف پديد آمد و مجلس شوراي اسلامي در تاريخ 28 / 1 / 1363 قانون «ابطال اسناد فروش رقبات، آب و اراضي موقوفه» را طي ماده واحدهاي به تصويب رساند. هيأت وزيران نيز در جلسهي مورخ 7 / 9 / 1363 آييننامهي اجرايي قانون مزبور را در 16 ماده و 11 تبصره تصويب کرد.
به دنبال آن در تاريخ 2 / 10 / 1363 قانون اوقاف به عنوان «قانون تشکيلات و اختيارات سازمان اوقاف و امور خيريه» شامل 18 ماده در مجلس شوراي اسلامي تصويب شد. در مادهي 1 و 2 چنين آمده است:
مادهي 1: از تاريخ تصويب اين قانون، سازمان اوقاف به سازمان حج و اوقاف و امور خيريه تغيير نام مييابد و امور ذيل به عهدهي اين سازمان واگذار ميگردد:
1.ادارهي امور موقوفات عام، که فاقد متولي بوده يا مجهول التوليه است و موقوفات خاصه در صورتي که مصلحت وقف و بطون لاحقه و يا رفع اختلاف موقوف عليهم متوقف بر دخالت ولي فقيه باشد.
2.ادارهي امور اماکن مذهبي اسلامي که ترتيب خاصي براي ادارهي آنها داده نشده
است، به استثناي مساجد و مدارس ديني و تکايا.
3.ادارهي امور مؤسسات و انجمنهاي خيريهاي که از طرف دولت يا ساير مراجع ذيصلاح به سازمان محول شده يا بشود.
4.ادارهي مؤسسات و انجمنهاي خيريهاي که به تشخيص دادستان محل فاقد مدير باشد (تا تعيين تکليف از طرف دادگاه) ضم امين در مؤسسات و انجمنهاي خيريهاي که به تشخيص دادستان محل، مدير آن فاقد صلاحيت باشد (تا تعيين تکليف از طرف دادگاه) و همچنين است در صورت نبودن يا عدم صلاحيت ناظر (در مواردي که ناظر پيشبيني شده باشد).
5.انجام امور مربوط به گورستانها متروکهي موقوفهاي که متولي معين ندارد و اتخاذ تصميم لازم در مورد آنها.
6.کمک مالي در زمينهي تبليغ و نشر معارف اسلامي.
تبصرهي 1: سرپرست سازمان بايد از طرف ولي فقيه، مجاز در تصدي اموري که متوقف بر اذن ولي فقيه است، باشد.
تبصرهي 2: بقاع متبرکهي حضرت رضا (ع) و حضرت احمد بن موسي (شيراز) و حضرت معصومه و حضرت عبدالعظيم (ع) و موقوفات مربوط به آنها که متولي خاص نداشته باشد و موقوفاتي که براي ادارهي هر کدام آنها از طرف ولي فقيه، نايب التوليه تعيين شده يا بشود، از شمول اين قانون مستثني است و در غير اين صورت ادارهي آنها با سازمان خواهد بود.
مادهي 2: از تاريخ تصويب اين قانون سازمان اوقاف از نخستوزيري منتزع و ادارهي امور حج و زيارت اماکن متبرکهي اسلامي خارج از کشور و امور اوقاف، تحت عنوان سازمان حج و اوقاف و امور خيريه وابسته به وزارت ارشاد اسلامي اداره ميشود.
هيأت وزيران در جلسهي مورخ 10 / 2 / 1365 بنا به پيشنهاد مورخ 9 / 5 / 1364 وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به استناد ماده 17 قانون تشکيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه، آييننامهي اجرايي اين قانون را در 71 ماده به تصويب رساند.
تفکيک امور حج از اوقاف
و عنوان سازمان حج و اوقاف و امور خيريه به «سازمان اوقاف و امور خيريه» تغيير نام يافت.
اثلاث باقيه و...
بند 7:اثلاث باقيه، محبوسات، نذور، صدقات و هر مال ديگري که به غير از عنوان وقف براي امور عام المنفعه و خيريه اختصاص يافته، در حکم موقوفات عامه است و چنانچه فاقد متولي و متصدي باشد با اذن ولي فقيه، تحت اداره و نظارت سازمان اوقاف و امور خيريه قرار خواهد گرفت. رعايت مفاد اسناد تنظيمي مربوط به اين اموال و رقيات اعم از وصيتنامه و حبسنامه و سيرهي جاريه در ادارهي امور و مصرف عوايد آنها ضروري خواهد بود.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي تا کنون بنا به ضرورتهاي مختلف قوانيني در خصوص وقف، موقوفات، بقاع متبرکه و مساجد به تصويب رسيده و آييننامههاي مربوطه در هيأت دولت تصويب و ابلاغ شده است که طي آن برخي قوانين تکميل و برخي نقض يا اصلاح شده است. مجموعه قوانين اوقاف با آخرين اصلاحات در سال 1383 شمسي توسط سازمان اوقاف و امور خيريه تدوين و از طريق انتشارات اسوه چاپ و منتشر شده است.
کارنامهي اوقاف در جمهوري اسلامي از لحاظ پيشرفتها و کاستيها نياز به بررسي جامع دارد که از حوصلهي اين کتاب خارج است و بايد به صورت رسالهاي مستقل به آن پرداخته شود.
نگاهي به چند مطلب فقهي و حقوقي مرتبط با وقف
پيدايش وقف و گسترش آن
از روزي که، پرتوي از جمال «حق» بر جهان مخلوقات تابيد و کساني از نيک بختان «نداي حق» را با گوش جان شنيدند و «جان جهان» پرتو افشاني کرد، واژهي سراپا نور «معبود، معشوق، حق و الله» بر زبانها جاري شد.
از آن زمان، پراکندگي جاي خود را به يگانگي، و خودخواهي و سودجويي مقام خود را به غيرخواهي و خيرخواهي داد. و کوره راههاي کج و معوج با پيدايش شاهراه «سبيل الله» کنار گذاشته شد. و عشق به پرستش، عقل سودجو را کمسو و بيرونق کرد؛ مولانا در خطاب به عشق گفته:
شمع عالم بود عقل چارهگر
شمع را پروانه کردي عاقبت
به جاي جلب منفعت و دفع مضرت، تکاثر و تفاخر و دفن اموال همراه ابدان در گورها؛ صدقات جاريات و باقيات صالحات، نقل محافل شد.
خيرخواهان کوشيدند باري از ثروت و مکنت خود را در اختيار مستمندان بگذارند و سبکبار به سوي کاروان خيرخواهان بشتابند که تخففوا تلحقوا.
پيامآوران، دانشمندان دردمند، شهيدان راه حق، در صف اول «خيرانديشان واقف»، قرار گرفتند و مسير سبيل الله را، صاف و همواره کردند و درس ايثار و فداکاري، نوعدوستي و غيرخواهي آموختند و اوقاف و انفاس خود را وقف
عالم خيرخواهي کردند تا جائي که در بيان اوصاف پيشواي برحق وارد شد: «... الحابس نفسه في ذات الله...»
معابد در گوشه و کنار کره خاکي، قد برافراشت تا محل اجتماع عموم مردم و خانه امن آنان گردد. ليکون مثابة للناس و أمنا...
دلسوختگان، مال و عمر خود را وقف معابد کردند. وقف نفس، وقف بر نفس را از ميدان به در کرد.
به دنبال وقف نفس بر معابد، اموال و املاکي نيز به معابد اختصاص يافت تا ساختمان آن اماکن به وجوه آبرومندي تعمير، تکميل و نگهداري شود و معيشت خدمه نيز تأمين گردد و خدمهي معابد، با فراغت بال و به دور از انديشهي تأمين معاش بر دور سفره مائدهي آسماني موقوفات بنشينند و از واردين يعني مسافران و صفهنشينان نيز به دور از منت و اذيت، پذيرايي کنند. حتي پرندگان و مرکب مسافران نيز از نعمتهاي معبد، بهرهمند شوند.
روز به روز، بر موقوفات و نذور و هداياي اماکن مقدسه، افزوده شد. بيپناهان را پناهگاهي و بينوايان را نوايي آماده گشت.
مديران لايق معابد، به کمک بدهکاران شتافتند. بردگان را حسبة لله آزاد کردند و مسافران را از نعمت غذاي گرم و بهداشت و نظافت بهرهمند ساختند.
عباد و زهاد زوايايي در گوشه و کنار معابد به دست آوردند و با فراغت بال به عبادت و رياضت پرداختند. معلمان و قاريان بيمکتب، در داخل معابد، حلقات درس و بحث، تعليم و تعلم داير کردند و با شوق و ذوق تمام به تعليم و تربيت علاقمندان، همت گماشتند.
ابنبطوطه، سياح معروف، در جاي جاي سفرنامه خود از مائده وقف و سفره گسترده موقوفات سخن گفته است.
پس، نماد وقف، به معناي عام و گسترده کلمه، همراه با خداپرستي و پيدايش معابد، قدم به اجتماع گذاشته و به تدريج به گستردگي آن افزوده شده است.
قانون مدني و توجه به وقف و حبس
حق انتفاع
فصل اول -در مالکيت (ماده 30 ق. م).
فصل دوم -درحق انتفاع؛ که مشتمل بر سه مبحث است:
مبحث اول -در عمري و رقبي و سکني و حبس مطلق.
مبحث دوم -در وقف.
مبحث سوم -در انتفاع از مباحات...
حق انتفاع -گاهي به معناي لغوي و عام کلمه و گاهي به معناي خاص و اصطلاحي کلمه به کار ميرود. در معناي عام، شامل انتفاع از مباحات اوليه، انتفاع از انواع وقف انتفاع (مشترکات و مباحات بالعارض) و انتفاع از عوايد وقف منفعت ميباشد. مانند انتفاع از آب باران، رودخانهها، درياها، ماهيها، حيوانات وحشي، مراتع، جنگلها و ساير مباحات و انتفاع از مساجد، گورستانهاي عمومي و امثال اينها که از مشترکات هستند.
انتفاع، به معناي لغوي و عام کلمه، از اذن قانونگذار يا اذن مالک ناشي
ميشود، نظير اذن ميزبان به ميهمان مشعر بر انتفاع از غذاهاي موجود در سر سفره، و اذن عاريه دهنده به انتفاع از مال مورد عاريه. اطلاق «حق» به اين نوع بهرهمندي به معناي لغوي کلمه است. يعني ذيحق تنها مجاز و مأذون است که شخصا و مباشرة، منتفع شود و حق ديگري به متعلق آن ندارد. اين نوع بهرهمندي غير از حق انتفاع به معناي خاص کلمه و غير از مالکيت منفعت است و به همين جهت نميتواند از حق خود به ديگران بدهد يا همراه خود ببرد. يا از منتفعين ديگر عوض مطالبه کند و يا حق او به ورثه انتقال يابد.
عين مال هم، در اين نوع از بهرهمندي، متعلق به منتفع نميباشد. زيرا يا ملک ديگري است يا اصلا مالک خاص ندارد (ماده 40 ق. م).
اما حق انتفاع به معناي خاص و اصطلاحي، اين نوع حق معمولا به سبب عقد برقرار ميشود با عنوان «قرارداد اعطاء و برقراري حق انتفاع» و اصولا قابل انتقال در زمان حيات منتفع و به وصيت و ميراث است. البته حقي که به سود دارايي منتفع است و نه به ملاحظه شخصيت منتفع، چه آنچه اگر با ملاحظه شخصيت منتفع برقرار شده باشد. با فوت او، موضوعا منتفي ميشود.
اين نوع حق انتفاع، يکي از شاخههاي مالکيت است که در اثر عمل حقوقي ميتواند از ملک جدا شود و به ديگران تعلق يابد. پس، چنانچه در بالا ذکر شد، مانند مالکيت از حقوق عيني است و قابل انتقال در زمان حيات و به وصيت و ميراث است.
آنچه مستأجر به دست ميآورد، مالکيت منافع است و مالکيت منافع با حق انتفاع، به طور کلي فرق دارد (دوره مقدماتي حقوق مدني، اصول و مالکيت، دکتر کاتوزيان).
حق انتفاع، اعم از عمري و رقبي و سکني و حبس مطلق، از طرف مالک براي شخص «يک يا چند نفر معدود و محصور» برقرار ميشود و به همين جهت
ادارات اوقاف و امور خيريه نظارتي بر آن ندارند. بله، اگر براي عنوان عام يا امور عام المنفعه برقرار شود، در قلمرو نظارت آن ادارات خواهد بود.
پس حبس در صورتي در قلمرو نظارت ادارات اوقاف خواهد بود که بر عنواني عام يا بر جهت و مصلحتي عام، برقرار شده باشد.
متداول در حق انتفاع، آن است که براي شخص برقرار شود. البته برقرار کردن آن براي عنوان عام و جهت عام هم بلامانع است. چه آنکه تداول نه مفيد حصر است و نه مفيد حظر. البته حق انتفاع، در حالت اطلاق به مصداق غالب و شايع، منصرف ميشود.
عقود حق انتفاع، از عقود بينام هستند و بايد شرايط صحت آنها را، مانند هر عقد بينام ديگر، از ماده 10 قانون مدني و قواعد عمومي قراردادها به دست آورد. مانند داشتن ارادهي سالم، و اقدام از روي رضا و رغبت بر ايجاد حق، و داشتن سن و رشد لازم و تعيين موضوع حق و مشروع بودن جهت مذکور در عقد (ماده 190 ق. م).
عقود مورد بحث به دلالت اصالة اللزوم، لازماند اگر چه حبس مطلق (ماده 44 ق. م) به حکم قانون قابل رجوع ميباشد (قانون مدني در نظم حقوقي کنوني. ذيل ماده 44 مذکور).
برقراري حق انتفاع، معمولا رايگان است. ولي مانعي وجود ندارد که حق انتفاع در برابر عوض، به ديگري واگذار شود.
اقسام حق انتفاع به معناي خاص کلمه در مواد 41 و 42 و 43 و 44 و 45 قانون مدني، به وضوح تعريف شده است و نيازي به تکرار آنها در اين نوشته احساس نميشود.
البته، در عمري به اين نکته بايد توجه داشت که: اگر حق انتفاع به مدت عمر مالک برقرار شده باشد، با فوت او برطرف ميشود، ولي اگر به مدت عمر منتفع
يا ثالث باشد فوت مالک اثري در آن ندارد و وارثان حابس نميتوانند مزاحم صاحب حق شوند.
در ماده 46 ق. م چنين مقرر شده است: حق انتفاع ممکن است فقط نسبت به مالي برقرار شود که استفاده از آن با بقاي عين ممکن باشد، اعم از اينکه مال مزبور منقول باشد يا غير منقول و مشاع باشد يا مفروز. حق انتفاع از اين حيث و از حيث شرط صحت بودن قبض در آن، نظير وقف است.
انواع حق انتفاع به معناي خاص و مصطلح کلمه، حبس ناميده ميشود و در حبس، اعم از عمري و غيره، قبض شرط صحت است (ماده 47 ق. م)
واژهي حبس در ماده 47 مذکور به معناي اصطلاحي و در مقابل وقف است. چه آنکه در حبس، مال محبوس از ملک حابس خارج نميشود و مالک ميتواند مال محبوس را به ديگري انتقال دهد و انتقال عين از طرف مالک به غير موجب بطلان حق انتفاع نميشود، ولي اگر منتقل اليه جاهل باشد که حق انتفاع متعلق به ديگري است، اختيار فسخ معامله را خواهد داشت (ماده 53 ق. م).
اگر مالک، عين را به منتفع انتقال دهد، يا منتفع حق خود را به مالک بدهد، حق انتفاع زايل ميشود. قبلا تذکر داديم که حق انتفاع معمولا به موجب «عقد» از طرف مالک براي شخص، برقرار ميشود. با وجود اين ممکن است به موجب «اذن» که از ايقاعات است، يا در قالب «شرط ضمن عقد» و يا «در ضمن وصيت» نيز، برقرار شود.
بديهي است در صورتي که به موجب عقد مستقل برقرار شود نام آن عقد عمري يا رقبي و يا سکني نخواهد بود. چه آنکه عقود مربوط به حق انتفاع از عقود بينام است و عمري و امثال آن از مندرجات آن، استنباط خواهد شد.
بنابراين، با در نظر گرفتن اين نکته ميتوان عقد حق انتفاع را چنين نوشت:
نمونهي قرارداد اعطاء حق انتفاع (حبس)
موضوع حق انتفاع: انتفاع از ششدانگ يک قطعه باغ واقع در.... به پلاک... از ميوه و سايه و شاخههاي خشک آن به نحو معقول و متعارف.
منتفع:...
شروط و تعهدات:... مالک و منتفع ميتوانند هر شرطي را که مخالف مقتضاي ذات عقد يا مخالف نظم عمومي و اخلاق حسنه يا مخالف قانوني از قوانين امري نباشد. در قرارداد منظور کنند و بدان پايبند باشند (ملاک ماده 1119 ق. م) مانند شرط عوض، نحوهي انتفاع، شرط نحوهي نگهداري موضوع حق، سلب انتقال به غير و امثال اينها.
اگر موضوع انتفاع، يک باب خانه باشد ممکن است سکونت منتفع موضوعيت داشته باشد که شخصا و مباشرة منتفع شود. و امکان دارد به منظور کمک به تأمين مخارج زندگي منتفع باشد در اين صورت منتفع ميتواند آن خانه را اجاره دهد و از اجارهبهاي آن بهرهمند شود. حبس در صورت اول «حبس انتفاع» و در صورت دوم «حبس منفعت» خواهد بود. در حبس نوع اول، شخصيت منتفع ملحوظ خواهد بود و در نوع دوم، برقراري انتفاع به سود دارايي منتفع ملحوظ ميباشد.
مدت انتفاع: اگر انتفاع به مدت عمر مالک يا عمر منتفع و يا هر شخص ثالثي برقرار شود، عمري خواهد بود و اگر براي مدت معيني برقرار شود، رقبي خواهد بود و اگر حق انتفاع عبارت از سکونت در مسکني باشد، سکني يا حق سکني ناميده ميشود. خواه به طريق عمري يا به طريق رقبي برقرار شود. و اگر مالک براي حق انتفاع مدتي معين نکرده باشد حبس مطلق بوده و اين حق تا فوت
مالک خواهد بود مگر اينکه مالک قبل از فوت خود، رجوع کند. (مواد 44 و 98 ق. م).
در قرارداد حبس مطلق لازم است وصف مطلق ذکر شود تا از مطلق حبس متمايز شود. چه آنکه حبس مطلق قسمي از اقسام مطلق حبس است.
و اگر حق انتفاع، بر عنواني عام مانند عنوان فقرا يا فقها در قالب عمري يا رقبي و يا حبس مطلق باشد، اگر موقت به وقت باشد تا پايان مدت تعيين شده، لازم خواهد بود و اگر موقت نباشد مادامي که حابس زنده است لازمالعمل خواهد بود. و مانند حبس بر شخص، مال محبوس از ملک حابس خارج نميشود. و ميتوان گفت که در قلمرو نظارت ادارات اوقاف خواهد بود. لازم است ادارات اوقاف از جريان چنان حبسي باخبر شوند.
ولي اگر شخصي مال خود را بر راهي از راههاي خير حبس کند، خواه مطلق باشد يا مؤبد، مال محبوس از ملک حابس خارج ميشود و بعد از قبض آن، حابس حق رجوع نخواهد داشت، درست مانند وقف و اگر موقت به مدتي باشد در مدت تعيين شده، حابس حق رجوع ندارد و بعد از انقضاء مدت تعيين شده به مالک يا ورثه او بر ميگردد (تحرير الوسيله، مبحث حبس، مسأله 1).
پس، در مسأله حبس بايد هر حالت، مشخص و حکم خاص آن بيان شود:
الف.حبس بر شخص
ب.حبس بر عنوان عام
ج.حبس بر سبيلي از سبل خير مانند کعبه معظمه، مساجد و مشاهد مشرفه، در اين حالت هم بايد روشن شود که مطلق است يا مؤبد يا موقت؟ درست مانند وقف. در صفحات گذشته اشاره کرديم که حبس، در مقابل وقف، ممکن است با
1.عقدي مستقل برقرار شود و متداول همين است.
2.با اذن مالک برقرار شود (قانون مدني در نظم حقوقي کنوني ذيل ماده 54 ق. م)
3.اگر اصل مال در اثر انتفاع مصرف شود و بقاي عين ممکن نباشد. آنچه واقع شده ممکن است تمليک مال يا اباحه باشد (مدرک مذکور ذيل ماده 46).
گاهي هم ممکن است حق انتفاع به نحو «شرط ضمن عقد» برقرار شود. مثلا:
رئيس خانواده در مقام بيع يا هبهي مالي به خويشاوندان خود، در ضمن عقد،
انتفاع از مال مورد معامله را براي خودش يا به نفع ثالث در قالب عمري يا رقبي يا حبس مطلق شرط ميکند و طرف قرارداد آن شرط را ميپذيرد.
در روايتي چنين وارد شده که پيامبر اسلام شتر خود را فروخت و ظهر آن حيوان را از مکه تا مدينه استثنا کرد يعني شرط کرد که تا شهر مدينه بر آن حيوان شخصا سوار شود يا بار حمل کند و طرف معامله پذيرفت (کتاب ابنتيميه از استاد محمد ابوزهره مصري) و در نقل ديگر، امسلمه بردهاي را آزاد کرد و بر او شرط کرد... و اشترطت عليه، خدمة النبي - ص - ما عاش...
اين مسأله قابل توجه را در ذيل مسأله «شرط» و «استثنا» بيشتر توضيح دادهايم.
چگونگي برقرار نمودن حق انتفاع در ضمن وصيت
عين مالي را براي ورثه نگه دارد و حق انتفاع از آن را براي ديگري برقرار کند و يا اينکه عين مالي را به موصي له تمليک کند، به نحو وصيت تمليکي، و انتفاع از آن را تا مدتي براي ورثه مقرر کند.
و باز، ممکن است «موصي به» منافع ملکي، دائما يا براي مدت معين، باشد در
قالب تمليک منافع يا تمليک انتفاع (حق انتفاع) و يا حق ارتفاق باشد (ماده 846 ق. م) و نيز ممکن است موصي له، محصور و معدود و يا غير محصور باشد نظير وصيت براي فقرا يا امور عام المنفعة (ماده 828 ق. م). براي استخراج ساير فروع و حالات در وصيت نيز ميتوان از مباحث گذشته، بهره گرفت.
مبحث دوم از فصل دوم قانون مدني، مبحث وقف است. اين مبحث از مباحث حق انتفاع است و به همين جهت هدف از وقف هم انتفاع است نه مالکيت منفعت. اعم از آنکه وقف از نوع «وقف انتفاع» و يا از نوع «وقف منفعت» باشد. يعني نيت واقف، از وقف، خواه تحصيل درآمد و ايصال آن به موقوف عليه باشد و يا هدف، تحصيل درآمد نباشد و تنها انتفاع موقوف عليه شخصا و بالمباشرة باشد.
انواع وقف انتفاع مانند مساجد، مشاهد و... از مشترکات هستند، مشترکات بالوقف يا بالعارض. و اصطلاحا به آنها موقوفه گفته نميشود و لزوما احتياج به متولي ندارند اگر چه ممکن است مدير داشته باشند. چه آنکه اينگونه اموال درآمد ندارند تا متولي آن را تحصيل و جمع و تقسيم کند. بله، اگر مسجدي، مثلا، اموال، نذور و موقوفات و مرافق داشته باشد بودن متولي ضروري خواهد بود. مانند اينکه مسجدي چند رقبه موقوفه داشته باشد يا مقداري فرش و ظرف و اموال داشته باشد. و يا براي آن کتابخانه، وضوخانه، سالن سخنراني و... احداث شده و اختصاص يافته باشد.
عبارتي در کتاب اسرار التوحيد وجود دارد که معاني مذکور را روشن ميکند:
«... خانقاهي سخت نيکو با همه مرافق (وسائل آسايش و وسائل استفاده بهتر) از حجرات و حمام و جماعت خانه و غير آن تمام کردم و فرشهاي نيکو و اسباب و آلات مطبخ و هر آنچه در بايست آن بود، از همه نوع بساختم...».
براي اطلاع از احکام مشترکات بالوقف به کتاب احياء احياء موات و مشترکات مراجعه شود و احکام وقف منفعت هم در مواد قانون مدني مورد مطالعه و بررسي قرار گيرد:
وقف، مثال واوي بر وزن وعد، از باب ضرب يضرب، در لغت به معناي ايستاد (لازم) و ايستاند (متعدي) آمده است.
وقف (مصدر) به معناي لغوي مذکور در معناي اسم مفعول هم استعمال شده است. مال وقف يعني مال موقوف. و همين مصدر به صيغه اوقاف جمع بسته ميشود که به معناي موقوفات است. سازمان اوقاف يعني سازمان موقوفات.
اگر مادهي وقف با حرف جر علي استعمال شود ممکن است به معناي وقوف و اطلاع باشد. چنانچه گفته ميشود: هو الواقف علي الضماير. در جملهي خيرانديشان واقف و واقفان خيرانديش کلمه واقف به معناي وقفکننده و به معناي آگاه به کار رفته است.
و معناي اصطلاحي کلمه وقف، در ماده 55 ق. م با عبارتي فصيح و روشن و با الهام از احاديث نبوي و عبارات فقها بيان شده است:... عين مال حبس و منافع آن تسبيل شود. مقصود از لغت حبس در اين ماده، حبس به معناي لغوي است و لذا نميتوان گفت که ضد وقف (حبس) در تعريف وقف اخذ شده است. و کلمه «منافع» اشاره دارد که تعريف ماده 55 مذکور، ناظر به وقف منفعت است چه آنکه در وقف انتفاع، واقف نظري به منافع ندارد و به تعبير فقها «و يملکون الأنتفاع دون المنفعة»
و از واژهي «تسبيل» ميتوان رايگان و بلاعوض بودن وقف را استنباط کرد و وقف در همين نکته از حبس معوض جدا ميشود.
يکي از وظائف سخت و سنگين سازمان اوقاف و امور خيريه بازخواني
وقفنامهها و تحقيق و توضيح در اطراف آنها ميباشد تا براي عموم اهل علم و تحقيق قابل مطالعه و مراجعه باشد.
اين کار مهم به وسيلهي برخي از محققين آغاز شده است مانند:
شادروان مجتبي مينوي با بازخواني و چاپ وقفنامه ربع رشيدي.
استاد ايرج افشار در دو جلد يادگارهاي يزد و مجلدات فرهنگ ايران زمين.
استاد محمدعلي خسروي معاونت امور فرهنگي سازمان اوقاف و امور خيريه در رسالهي محققانه هفت وقفنامه(217) و برخي شخصيتهاي ديگر.
و لازم است با کار گروهي تعقيب و تکميل شود.
نگارنده سالها پيش نمونهي وقفنامهاي، با اقتباس از وقفنامههاي متفرقه، تنظيم کردهام، در اينجا نقل ميکنم تا براي جوانان علاقهمند وسيلهي انس و تمرين شود:
نمونهي وقف نامه
و دارالأيتام، کردم و اموالي نيز براي بعضي از آنها تهيه و اهداء نمودم و مرافق و مصالحي (223) هم، با تشخيص نياز، احداث و به بعضي از آنها اختصاص دادم و بدين منظور که با مرور ايام از حيز انتفاع نيفتند املاکي را براي مجموع آنها وقف مخلد و حبس مؤبد نمودم تا ابدالأباد (224) معمور و قابل استفاده باشند. توليت موقوفات را قرار دادم با... که ابا عن جد (225) از خيرانديشان اين منطقه هستند و اشراف (226) بر مساعي جميله متولي را، احسن الله (227) عاقبة امره، براي...... در نظر گرفتم و نظارت را با...... ادام الله اشراقه(228) قرار دادم. توقع دارم که مشرف و ناظر خالصا لوجه الله و تقربا الي الله (229) از هيچ گونه مساعدت و معاضدت، دريغ ننمايند. و با تعاون و تعاضد در حفظ اصول و تسبيل ثمرات ساعي باشند و با متولي در تمام شئون وقف، اعزه الله و انصاره (230) از صميم قلب همکاري کنند. و در صرف عوايد و غلات، کمال احتياط را مراعات نمايند که الأحتياط طريق النجاة (231)و واردين (232) و ابناء السبيل را نيز حتيالامکان از سفرهي (233) وقف محروم ننمايند. مواجب (234) عاملين و موظفين، امام جماعت و خطيب (235) و نيز مدرس و معيد(236) را مياومة (237) و يا مشاهرة، حسب مورد، بموقع و بدون(238) تقاضا، تأديه نمايند. و مراقب حيلههاي أکله وقف (239) و اخوان الشياطين، ابادالله (240)خضرائهم، باشند تا مال و منال وقف را مانند شتران (241) گرسنه، نبلعند و حيف و ميل نکنند. بخوبي مطلع هستند که اگر مقرري و ادرار زحمتکشان را در اولين فرصت و قبل از اينکه عرق پيشانيشان خشک شود، کارسازي کنند. آمن السرب (242) بر وظائف خود قيام ميکنند و کوچکترين تهاون و تساهل از خود بروز نميدهند.
از درگاه ايزد منان جلت عظمته (243)، عاجزانه استدعا دارم که موقوفات اين عبد عاصي را از مصاديق الباقيات (244) الصالحات و صدقات (245) جاريات، قراردادها! و اين عمل خداپسندانه را که با طوع و رغبت و حسبة الي الله بدان اقدام کردهام، در صحيفهي اعمال من ثبت (246) و ضبط فرمايد. و مرا در يوم الحسرة(247) به آتش سوزان حسرت و ندامت، نسوزاند و روي مرا در روزي که گروهي روسفيد و گروهي روسياه (248) ميشوند، منور گرداند. صيغه وقف جاري و قبض و اقباض به عمل آمد.
يادآوري
نکته مهم در ارتباط با وقف اين است که تسبيل منفعت باشد يعني وقف بر نفس نباشد. خواه قلمرو آن گسترده (وقف عام) يا مضيق باشد (وقف خاص).
ضمنا حبس مصطلح و وقف متداول (مؤبد) دو عنوان جدا و مستقل هستند و حداقل و حداکثري بين آن دو نميباشد تا بتوان اخذ به قدر متيقن کرد. بنابراين، استناد به ماده 1317 ق. م و اخذ به قدر متقين از شهادت شهود صحيح نخواهد بود (قانون مدني در نظم حقوقي کنوني، استاد دکتر کاتوزيان، ذيل ماده 55 ق. م)
ماده 59 ق. م: وقف متداول، از نظر قانون مدني، عقد است(249) و با ايجاب و قبول واقع ميشود و در صيغه وقف به کار بردن لفظ خاص ضرورت ندارد.
عقد مستقل وقف، تنها وسيلهي تحقق وقف نيست، بلکه ممکن است از طريق وصيت به وقف، نيز تحقق يابد.
براي تحقق هدف وقف، راههاي ديگري نيز وجود دارد (عقود معين 3 استاد دکتر
کاتوزيان، ش 78). البته وقف کاملترين و متداولترين آنها است. و انشاي وقف بايد محقق شود.
ماده 57 ق. م: اين ماده اشاره است به قاعدهي معروف لا وقف الا في ملک. واقف بايد مالک، و مال بايد مملوک واقف باشد. صحت وقف سگ مزرعه که شخص نسبت به آن حق اختصاص دارد و صحت وقف زمين که تحجير کرده است، محل بحث است (عروة الوثقي، فصل 2، مسأله 4).
ماده 91 ق. م: واقف حق ندارد بعد از وقوع وقف بنحو صحت و حصول قبض، از وقف رجوع کند و شرط مخالف با اين ماده، نامشروع و باطل است.
ماده 62 ق. م: اين ماده ناظر به اقباض است. در مسأله قبض برخلاف قبول، قبض متولي هم مورد توجه واقع شده است. البته قبض حاکم، در صورتي مؤثر است که وقف فاقد متولي باشد يا متولي نتواند مال موقوف را قبض کند. و مراد از حاکم، مقام صالح سازماني است که وقف به سود آن سازمان، انجام گرفته است و در صورتي که سازماني نباشد دادستان عمومي است و در حال حاضر به حکم قانون خاص، مقام صالح براي قبول و قبض، سازمان اوقاف و امور خيريه است به نمايندگي از مقام ولايت فقيه و نمايندگي از طرف مقامات صالح دولتي (عقود معين 3 مذکور در سابق).
ماده 63 ق. م: اگر واقف خودش، توليت را براي خود قرار داده باشد، قبض خود او کفايت ميکند. يعني قبض در فرض مذکور، لازم است و قبض واقف متولي، کفايت ميکند نه اينکه اصلا قبض در آن فرض، ضرورت نداشته باشد.
ويژگيهاي وقف در شريعت اسلامي
با عنايت به فقه اجتهادي اماميه و قانون مدني در کشور ما ايران، که اغلب فقه اماميه حاکم است، نيازي به طرح و تجزيه و تحليل آن مباحث، احساس نميشود. به منظور شناخت وقف، مقدمة عمل حقوقي وقف را، به اجمال بيان ميکنيم و سپس به موقعيت وقف در نظام حقوقي اسلام ميپردازيم:
عمل حقوقي وقف
به موجب اين عمل، شخص مالک به منظور رسيدن به هدف معنوي و اخلاقي، مال يا بخشي معين از دارايي خود را حبس ميکند و منافع آن را به مصرف معين، در راه رسيدن به هدف خويش اختصاص ميدهد.
از اين عمل، در رفتار و گفتار حضرات معصومين (ع) با عناوين صدقه جاريه صدقهاي که استمرار دارد و صدقه مبتوته يا مبتوله ياد شده و بدان ترغيب و تشويق شده است.
ممکن است تصور شود که: عمل حقوقي وقف با اين لفظ و با اين صيغه در
قرآن مجيد ديده نميشود و در احاديث و اخبار هم به ندرت ديده ميشود، پس چگونه ميتوان جواز و مشروعيت آن را به شارع مقدس نسبت داد؟ و چگونه ميتوان گفت که ثواب بر آن مترتب خواهد شد؟
ولي، چنين تصور و توجيهي از تنگ نظري خاصي، نظير تنگ نظري علماي ظاهريه و اخباريه، حکايت دارد. چه آنکه: در دعوت قرآن به بر و احسان، تعاون و تعاضد، کمک به معيشت ديگران به دور از منت و عاري از اذيت و تحقير و اهانت، ترديدي وجود ندارد. و از طرف ديگر، قرآن کريم تکاثر و کنز اموال و بيتوجهي به طبقات محروم و آبرومند را به شدت نکوهش کرده است. و به تصدق بر آبرومندان تشويق و ترغيب نموده است.
بعد از توجه به اين عناوين و مفاهيم ارزشمند، لازم است به سراغ مصاديق آنها برويم:
شکي نيست که تحبيس اصل مال، با رضا و رغبت، و تسبيل منافع آن به رايگان براي فقرا، سالمندان، ايتام و... و... بدون اينکه واقف، موقوف عليهم را شخصا بشناسد. بهترين و ماندگارترين مصداق بر و احسان و تعاون و تعاضد است.
پس، عمل حقوقي وقف ريشهي قرآني دارد.
راه و رسم (سنت) معصومين (ع) هم به وضوح آن افزوده و بسياري از ابهامات آن را برطرف کرده است. و فقها با اعتقاد به حسن ذاتي عمل وقف، بعيد ندانستهاند که بر وقف کفار هم اجر و پاداش (ثواب)، عنايت شود.
حضرات معصومين (ع) که به مسائل مردم و جامعه از جوانب مختلف مينگريستند، به ثروتمندان ممسک و زراندوزان کوردل هشدار دادهاند که در موارد زيادي، حفظ مال و حقن دماء با انفاق و دادن زکات و رسيدگي به فقرا به
دست ميآيد. و در نتيجه، مستمند مضطر دست به غارت و دزدي دراز نميکند و قصد جان ثروتمند ممسک را در سر نميپروراند. و خون فرزندان خانوادهي بيبضاعت هم از شدت فقر ريخته نميشود (250)
به علاوه، به ثروتمندان گفتهاند: اين همه ثروت و مکنت و مسئوليت را بر خود بار نکنيد که بار سنگين نميتوان به کاروان انسانيت رسيد مقداري از بار خود را به پشت نيازمندان منتقل کنيد تا با بار سبک به اين کاروان ملحق شويد: تخففوا، تلحقوا. چه جملهي مختصر و مفيدي؟
اقدام به وقف، از شخص پيامبر اسلام (ص)، و بلکه پيامبران آغاز و سال به سال گسترش يافته است:
1.پيامبران، در نخستين گام، جان و عمر و توان خود را حبس کردند و هر گونه خدمت خود را تسبيل نمودند بدون توقع اجر و مزد و بدون انتظار و تشويق و ترغيب. آيا چنين وقفي را ميتوان کوچک شمرد؟ وقف نفس در راه خدا يعني در راه بندگان و مخلوقات خدا.
اصولا در منطق پيامبران، کسي که نفس خود را در راه خالق و خلق، حبس نکند، صلاحيت امامت و رهبري ندارد.
2.قافله کوچک مهاجرين با اقدام شجاعانه و بينظير حضرت محمد (ص) از شهر مکه به سوي يثرب، حرکت کرد.
اين قافله که از وسائل زندگي جز دو شتر و مقداري نان و خرما، بهمراه نداشت. در ماه ربيع الاول، هجرت آغاز کرد و پس از هشت شبانه روز، در نزديکي قبا به قبيله بني سهم وارد شد.
يک نفر از مردم قبيله به نام کلثوم بن هدم زمين مناسبي داشت. پيامبر با او مذاکره کرد و با رضايت او، با دادن عوضي يا بدون آن، آن زمين را در اختيار گرفت و پيامبر با سمت مالک يا وکيل مالک، آن را به مسجد اختصاص داد و اين نخستين مسجدي است که پيامبر با يارانش در آن به جماعت اقامه نماز فرمود.
قبيله بني سهم با قبا فاصله کمي داشتند و از قبا تا شهر يثرب بيش از دو فرسنگ فاصله نبود.
قافله توحيد، روز دوازدهم ربيع الاول، مطابق 28 ژوئن 622 م، به باغات يثرب رسيد و با استقبال گرم مردم يثرب مواجه شد.
در يثرب در نزديکي خانه ابوايوب انصاري قطعه زمين مناسبي بود که در آن خرما پهن ميکردند و شتر و گوسفند رها ميکردند. حضرت از صاحب آن زمين پرسيد. گفتند از آن دو نوجوان به نامهاي سهل و سهيل است. پيامبر خدا با آن دو نفر ملاقات کرد و راجع به آن زمين با آنان مذاکره کرد خواست عوضي به آنان بدهد.
آن دو يتيم گفتند: ما اين زمين را به شما ميبخشيم ولي حضرت نپذيرفت. چند نفر از مسلمانان آن زمين را خريدند و پول آن را از پيامبر (ص) قبول نکردند و گفتند: «لا نطلب ثمنه الا الي الله» يا «الا من الله».
پيامبر، آن زمين را در اختيار گرفت و دستور احداث مسجد را صادر کرد.
مسجد نبوي، در يثرب، روز به روز کاملتر و آمادهتر شد و محل اجتماعات مختلف مسلمانان گرديد. اين دو مسجد از نوع وقف انتفاع هستند و هنوز هم، قد بر افراشته و برقرارند.
شخص متعيني از يهوديان يثرب به نام مخيريق يا سلام بن مشکم نضيري، مالک هفت باغ در آن شهر بود، ميخواست در جنگ احد همراه محمد (ص) از
شهر خود دفاع کند. به خدمت پيامبر رسيد و آمادگي خود را براي شرکت در دفاع از يثرب، اعلام کرد و گفت: حيطان سبعهي من در اختيار خداي محمد است به هر نحوي که صلاح بداند در آنها تصرف کند. البته در صورتي که در جنگ براي من اتفاقي رخ دهد.
سپاه توحيد، روز شنبه، هفت روز از ماه شوال گذشته بعد از 32 ماه از هجرت نبوي، به سوي ميدان احد حرکت کرد و به استقبال دشمن مهاجم شتافت.
مرد يهودي در جنگ کشته شد و بعد از پايان يافتن جنگ، پيامبر اسلام آن املاک را صدقه جاريه قرار داد با املاکي که خودش داشت و از جمله نصف زمين فدک را (ر. ک به احکام الوقف... به نقل از کتاب طبقات ابنسعد کاتب واقدي، متوفي به سال 230 ه. ق.).
از حوايط سبعه در کتب تاريخ و حديث، نام برده شده است (مقدمهاي بر فرهنگ وقف چاپ اول صفحات 138 و 139). از اراضي خيبر، قطعه زميني به عمر بن خطاب رسيد. ابنخطاب به خدمت پيامبر خدا رسيد و راجع به آن زمين توضيحي داد و درخواست راهنمايي کرد که آن زمين را چه کنم؟ حضرت فرمود: حبس الأصل و سبل الثمره.
تعريف وقف به تجيس اصل و تسبيل ثمره از کلام مذکور و امثال آن اخذ شده است. در کتاب شريف وسائل الشيعه و مستدرک الوسائل و کتاب الوافي، مبحث وقوف و صدقات، احاديث و روايات ديگري را نيز ميتوان ملاحظه کرد.
ابونيزر روايت ميکند: «هنگامي که مزرعهاي متعلق به علي بن ابيطالب (ع) را اداره ميکردم. يک روز آن حضرت، در وسط کاري که به آن اشتغال ميورزيد، پيش من آمد و از من پرسيد که چيزي براي خوردن دارم؟ براي خودم غذاي بسيار سادهاي داشتم. آوردم و پيش او گذاشتم. علي (ع) بلند شد و چند قدم آن طرفتر با ريگ و آب دستهايش را شست و تميز کرد و کمي هم از آب نوشيد و
برگشت و کنار غذا نشست و لب به سخن گشود و گفت: کف دست براي آب و غذا خوردن نظيفترين ظروف است... سپس کف دستهاي مرطوباش را بر شکم خود کشيد در حالي که اين جمله را ميگفت: ويل لمن ادخله بطنه النار! بعد از تمام شدن صرف غذا. کلنگ خودش را برداشت و به طرف چشمه و چاه رفت و باز مشغول کندن چاه شد. دانههاي درشت عرق از پيشاني او فرو ميافتاد و به شدت کلنگ ميزد و خاک بيرون ميريخت و در همان حال، کلماتي نيز زير لب زمزمه ميکرد.
يک دفعه صداي بلند تکبير او را شنيدم. بعد از چند لحظه پيش من آمد در حالي که ميگفت: خدايا گواه باش که اين آب (چشمه)، که مانند گردن شتر از آن آب بالا ميزند، صدقه مبتوله است.
با اشاره آن حضرت وسائل نوشتن آماده کردم و تقديم کردم و در آن نوشت:
بسم الله الرحمن الرحيم. علي، بندهي خدا... اين دو مزرعه را صدقه قرار داد براي فقراء و ابناء سبيل تا در قيامت خداوند متعال چهرهي علي را از حرارت آتش مصون و محفوظ دارد. اين صدقه فروخته نميشود. بخشيده نميشود تا به دست وارث هستي برسد و...» (ر. ک به جلد دوم کتاب الکامل في اللغة و الأدب از: المبرد).
ميدانيم که بت، بر وزن مد، و بتل، هر دو به معناي قطع است. و صدقه مبتوته و صدقه مبتوله به معناي صدقه مقطوعه ميباشد.
پس، مشروع بودن و بلکه مستحب بودن و با در نظر گرفتن مصالحي لازم بودن عمل وقف، واضح و روشن است و هيچ گونه شک و ترديدي در آن روا نميباشد. البته در کنار آن بايد حقوق بازماندگان و خويشاوندان نيز، مورد توجه و رعايت باشد.
نتيجه اين که:
عمل وقف، يا به تعبير حقوقي عقد وقف، عقدي است مستقل و لازم.
از اين جهت مستقل است که هر شخص ميتواند مستقلا دست به انشاي وقف بزند و لازم نيست که انجمن يا مؤسسهي خيريهاي را به ثبت برساند و سپس مالي را بر آن وقف و يا تمليک کند و يا در ضمن وصيتي، مالي را وقف کند يا توصيه کند که اوصيا آن را وقف کنند (وصيت به وقف).
عقد وقف، از عقود لازمه است مانند هر عقد ديگري که به جايز بودن آن تصريح قانوني وجود ندارد. و هيچ نيازي نيست که واقف با توسل به نذر، عهد، يمين و حلف، انشاي وقف را به صورت لازم درآورد.
در ماده 61 ق. م چنين مقرر شده است: «وقف، بعد از وقوع آن به نحو صحت و حصول قبض، لازم است و واقف نميتواند از آن رجوع کند (برخلاف هبه و وصيت) يا در آن تغييري بدهد.»
هر شخص داراي صلاحيت و اهليت، ميتواند شخصا و يا به وسيلهي فرد آگاهي، وقفنامه تحرير و تنظيم کند و آن را با امضاي خود و يا شهادت شهود کامل کند و به مورد اجرا بگذارد و نيازي نيست که به صيغهي خاص متوسل شود يا در قالب شرط ضمن عقد درآورد. چه آنکه، عقد محقق ميشود با قصد انشا به شرط مقرون بودن به هر چيزي که دلالت بر قصد کند (ماده 191 ق. م)
اگر چه در قرون اوليهي اسلام، معهود و متداول اين بوده که در مقام انشاي وقف از الفاظ عربي (فعل ماضي قبلت و...) استفاده ميکردند ولي امروزه در فقه اجتهادي اماميه، ثابت و مسلم شده است که تداول نه مفيد حصر است و نه مفيد حظر. و بلکه هر عقد عقلايي که نهي از آن به اثبات نرسيده است نافذ و لازم و معتبر است و به تعبير استاد متأخرين، مرحوم سيد محمدکاظم طباطبايي
يزدي (قده): «.. منحصر بودن معاملات صحيح، در معاملات متداول و معهود، را قبول نداريم و بلکه قول قويتر اين است که هر معامله عقلايي، که شارع از آن منع نکرده است، صحيح و نافذ است...» عبارت مختصر و بسيار مفيد اين فقيه توانا اين است: «...و نمنع حصر المعاملات في المتداولات، بل الأقوي صحة کل معاملة عقلائية لم يمنع عنها الشارع...» (251)
مسألهي اعتبار صيغهي خاص، در عقود و از جمله در عقد وقف، و مسأله حصر معاملات در متداولات و مسأله توسل به شرط ضمن عقد يا تمسک به نذر و عهد و امثال اينها، از رسوبات طرز فکر علماي ظاهريه و اخباريه است. و اين گونه افکار افراطي و عوام پسند، در عالم اجتهاد با دلايل متقن ابطال شده و فساد آنها برملا گرديده است.
از آنچه بيان شد ميتوان به تصورات ناقص از وقف و علت نقص آنها نيز پي برد. به عنوان مثال:
برخي تصور ميکنند که وقف حتما بايد در ضمن وصيت باشد. يعني وقف را عقد مستقل نميدانند. در سفرنامهها اينگونه تصورات ديده ميشود.
بعضي ديگر فکر ميکنند که فکر ايجاد زمينهاي وقفي از فتح بعضي کشورها مانند ايران، پيدا شده است. در کتاب مالک و زارع چنين مينويسد:
«... چنين به نظر ميرسد که فکر ايجاد زمينهاي وقفي... در اصل، از اينجا پيدا شده باشد که پس از غلبهي تازيان، زمين به مسلمانان فاتح تعلق گرفت و ملک آنان شد. اگر چه آنان زمينهاي خود را به دلخواه و يا در برابر پاداش، تسليم کردند. با اين همه از آن پس به صورت موقوفه درآمد. سپس روستائيان در برابر پرداخت مالالاجاره، در املاک مزبور داراي حق انتفاع و به اصطلاح منفعت
شدند. زيرا در اين مورد زمين وقفي به نفع جامعهي اسلامي حبس شده بود...» (252)
نقص تصور مذکور اين است که اولا، وقف با پيدايش خداپرستي و احداث معابد، پيدا شده است. و ثانيا، در صدر اسلام نيز اقدام به وقف کردن زمين، شده است و ثالثا، زمينهاي کشور مفتوحة عنوة به سربازان فاتح تعلق نميگيرد و بلکه از آن حکومت اسلامي ميشود. و رابعا، اينگونه اراضي، موقوفه نميشود چه آنکه وقف، با انشاء تحقق پيدا ميکند و حداکثر اينگونه اراضي ممکن است محکوم به حکم وقف باشد يعني از مالکيت مالکين مغلوب آزاد شود و خامسا، از کشاورزان مغلوب حقالأرض گرفته ميشود نه اجارهبها.
برخي هم، عقد وقف را، مانند عقد وکالت جايز و قابل رجوع ميدانستند و يا وقف را محکوم به حکم وصيت ميکردند.
در حالي که اولا وقف عقد مستقل است و ثانيا هر عقدي لازم است مگر عقودي که قانونگذار به جايز بودن آن تصريح کرده باشد مانند عقد وکالت (ماده 678 - 679 ق. م) و عقد عاريه (ماده 638 ق. م) و عقد وديعه (ماده 611 ق. م).
تفصيل اين بحث را بايد در ذيل اصل لزوم در عقود، مطالعه کرد.
قائلين به جايز بودن عقد وقف سعي ميکردند براي لزوم آن با توسل به شرط ضمن عقد لازم يا با تمسک به نذر و يمين و امثال اينها، جواز را از بين ببرند.
در جلد سوم و چهارم کتاب تاريخ اجتماعي ايران نوشته مرتضي راوندي ميتوان تصورات ناقص ديگري را ملاحظه کرد.
مائده موقوفات
نمونهي مائده (سفرهي رايگان آسماني) در تاريخ، مائده موسي و عيسي (ع) است که شادروان دکتر محمد معين در فرهنگ ارزشمند خود، در ارتباط با مائدهي مسيح (ع) چنين نوشته است:
«روايت کردهاند که مدتها هر روز به وسيلهي ابر، خواني بر عيسي مسيح نازل ميشد و در آن ماهيي بود بريان و بيخار... و بر حوالي خوان انواع ترهها چيده بود و پنج گرده نان بر يکي روغن زيتون، بر ديگري عسل، بر سوم روغن زرد، بر چهارم پنير و بر پنجم قديد يعني گوشت بريان بود...»
حالا بايد ديد که آن سفرهي پر از نعمت چرا قطع شد؟ چرا مردم از آن محروم شدند؟
عمده آفت مائدهها، ناسپاسي، گستاخي و بيادبي است. بهتر است از مولاناي بزرگ بشنويم:
مائده از آسمان در ميرسيد
بيشراء و بيع و بي گفت و شنيد(253)
در ميان قوم موسي (ع) چند کس
بيادب گفتند: کو سير و عدس؟(254)
منقطع شد خوان و نان از آسمان
ماند رنج ذرع و بيل و داسمان
باز عيسي (ع) چون شفاعت کرد، حق
خوان فرستاد و غنيمت (255) بر طبق
باز گستاخان ادب بگذاشتند
چون گدايان زلهها برداشتند
چند نفر آدم حريص و گستاخ و بيچشم و رو، زنبيل همراه خود آوردند و از غذاهاي مائده، دزديدند و دست به احتکار و ذخيرهسازي زدند و به فريادهاي عيسي توجه نکردند:
لابه کرد عيسي، ايشان را که اين
دائم است و کم نگردد از زمين
بد گماني کردن و حرصآوري
کفر باشد پيش خوان مهتري
زان گدا رويان ناديده، ز آز
آن در رحمت برايشان شد فراز
بيادبي، گستاخي، ناشکري، جرئت و جسارت سبب شد که آسمان، لذت انعام خود را از مردم سلب کند و آنان را از آن نعمت فراوان محروم کند و مانند آب روان در زمين فرو رود:
لذت انعام خود را وامگير
نقل و باده و جام خود را وامگير
ور بگيري کيست جست و جو کند
نقش با نقاش چون نيرو کند؟
مائدههاي فراوان در اطراف ما گسترده شده است. بايد تکتک آنها را بشناسيم و با يک دنيا ادب و سپاس از آنها بهره ببريم؛ طبيعت مملو از نعمت رنگارنگ، کتاب سودمند و راهگشا، خانوادهي رؤوف و باصفا، سالمندان خردمند
و با تجربه و... و... مگر مائدههاي آسماني نيستند؟ آيا نبايد قدر هر تکتک آنها را شناخت؟ و از نعمت الوان آنها بهره گرفت؟
موقوفات چطور؟ مگر موقوفات مائده بزرگي نيست که در شهر و روستا، راهها و بيابانها گسترده شده است؟ آيا در حفظ و نگهداري اين مائده ريشهدار نبايد کوشا بود و فرهنگ آن را در ميان عموم مردم گسترد و همگان را بدان ترغيب و تشويق نمود؟
درختان موقوفه در بيابانهاي بيآب و علف، گورستانها و غسالخانههاي خيريه، آبانبارها و قنوات موقوفه، مساجد تکايا، زوايا و خانقاهها، مدارس و کتابخانهها، بيمارستانها و درمانگاهها و... و... مگر مائدهي کوچکي هستند؟
کافي است سفرهاي از عوايد وقف در روستاي دورافتاده و محرومي گسترده شود و يک کشاورز فقير يا کارگر زحمتکش از نعمتهاي آن به رايگان و به دور از منت و اذيت استفاده کند و با يک فنجان چاي داغ بدن سرد و يخزده خود را گرم کند و به دنبال زندگي خود برود.
آفت بسيار بزرگي که نسلهاي ما را تهديد ميکند بيتوجهي، ناسپاسي، بيادبي و گستاخي است که به ارزش هيچ نعمتي توجه نميکند و قدر و ارج هيچ کس و هيچ چيز را نميداند. وااسفا!
هدف از اين نوشته، اشاره کردن به مائده موقوفات بود:
موقوفات از قديم دو نوع بوده و هست:
الف.انواع وقف انتفاع.
ب.انواع وقف منفعت.
در وقف انتفاع، هدف و نيت واقف آن است که دري از درهاي خير و رحمت را بر روي مردم باز کند و مردم به رايگان از آن بهرهمند شوند مانند احداث يک
مدرسه با کتابخانه و ساير وسائل آسايش، يا احداث يک مسجد با مرافق و مصالح و اموال منقول مورد نياز، و يا احداث يک درمانگاه يا بيمارستان، احداث يک آبانبار و يک قنات و....
علاوه بر اينکه مدرسه و نظاير آن با اذن و اقدام يک انسان خيرخواه به وجود ميآيد، اموال و مرافقي نيز به آن اختصاص داده ميشود. مانند فرش و ظرف و ميز و صندلي و نظير کتاب و کتابخانه، سالن مطالعه، امکانات بهداشتي و غير اينها.
اينگونه ابواب خير (مساجد، مدارس و...) با اذن و اقدام مالک يا مالکين خيرخواه از زنجير مالکيت آزاد ميشوند و به سوي اقيانوس مباحات و مشترکات بال ميگشايند. درست مانند بردگاني که آزاد شوند. اينگونه ابواب بر، معمولا فروخته نميشوند، بخشيده نميشوند، و در معرض تملک ديگران قرار داده نميشوند حتي به ملک ديگري تبديل نميشوند.
تبديل به احسنشان، تعمير و توسعهي آنها است.
اينگونه مائدهها، اگر چه حدوثا از وقف ناشي ميشوند ولي بقاء حر و آزاداند و اصطلاحا به آنها موقوفه گفته نميشود و به متولي هم نياز ندارند. موقوفه اصطلاحا مالي است که از آن درآمد تحصيل ميشود و متولي، عمده کارش تحصيل درآمد و به مصرف رساندن آن است.
البته، اگر اموالي بر يکي از آن اصول (مسجد و غير آن) وقف شود مانند وقف کردن چند باب دکان بر يکي از مساجد، به نحو وقف منفعت و با نيت تحصيل درآمد و صرف آن در مصارف مقرر؛ به اين املاک، موقوفه يا رقبات موقوفه اطلاق ميشود و داراي متولي هم خواهد بود.
از انواع وقف انتفاع مانند مساجد، مدارس و... با عناوين اصول و بقاع خير و
ابواب بر و مشترکات نام ميبرند و نگهداري آنها از نظر واقفان، موضوعيت دارد.
برخي از آنها، عاري از قيد و شرط هستند و در برخي ديگر واقف، قيد و شرطي در نظر گرفته است مانند اينکه چه کساني حق انتفاع دارند و چه کساني ندارند.
واقفان خيرانديش و خيرانديشان واقف، اعم از کافر و مسلمان، متدين و بيدين، در زندگي خود به اين نکته رسيدهاند: که تو نيکي ميکن و در دجله انداز که ايزد در بيابانت دهد باز. هيچ عملي به ويژه عملي که حسن ذاتي دارد، در اقيانوس هستي گم نميشود و در دفتر منظم عالم هستي ثبت و ضبط خواهد شد هر چند به اندازهي يک ذره باشد:
ثويبه، کنيز ابولهب مژدهي تولد محمد (ص) از عبدالله و آمنه را به ابولهب گفت. ابولهب خوشحال شد و آن کنيز را آزاد کرد.
بعد از مردن ابولهب، او را در رؤيا ديدند. از وضع و حال او پرسيدند، ابولهب گفت: وضع و حال خوبي ندارم. در بياباني بيآب و علف سرگردانم و از تشنگي رنج ميبرم. تنها اميدم به چند قطره آب است که گاهي از ميان دو انگشتم ترشح ميکند و اين آب از خوشحاليام بر تولد محمد و آزاد کردن ثويبه است. اين پرونده هنوز باز است (کتاب طبقات ابنسعد، ترجمه استاد دکتر مهدوي دامغاني، ج 1، ص 97).
کار مهم و قابل توجه اين است که گروهي افراد علاقهمند دور هم جمع شوند و کتابخانهي جامعي در اختيارشان باشد تا مباحث فراوان مائدهي وقف را در طول تاريخ اسلام از لابهلاي کتب حديث، تاريخ، فقه و حقوق و غير اينها، استخراج و مورد بحث و تحقيق قرار دهند تا وقف شناخته شود و نعمتهاي رنگارنگ آن ديروز و امروز بر همگان روشن گردد؛ از دانشگاهها و مدارس موقوفه، کتابها و کتابخانههاي موقوفه و اداره آنها از درآمد موقوفات سخن گفته شود و نيز از
بيمارستانهاي وقفي و تدريس طب در آنها و دارالشفاهاي موقوفه و داروخانهها و از مساجد و آبانبارها، و رباطات و مسافرخانهها، زاويهها و خانقاههاي وقفي و... و... بحث و تحقيق شود.
اسناد وقف به ترتيب تاريخ، بازخواني و چاپ شود تا شرق و غرب به خوبي آگاه شوند که مائدهي وقف چه نعمتهاي رنگارنگي داشته و دارد و ميتواند داشته باشد.
وقف و اعمال حقوقي مرتبط
اين عمل حقوقي خاص، با هيچ عمل حقوقي ديگر، مشتبه نميشود. ولي برخي از اعمال حقوقي، در حالاتي به وقف نزديک ميشود و ممکن است با آن منطبق گردد.
وقف از صدقات است يعني صدقه جاريه و مستمره است، ولي هر صدقهاي وقف نيست. مانند انواع زکات، مالي و بدني، و صدقه دادن مالي با قصد تقرب. اينها صدقه هستند ولي وقف نيستند.
اگر تصدق، به معناي خاص و مصطلح کلمه، متضمن تمليک و با قصد قربت باشد با ايجاب و قبول واقع ميشود يعني عقد است و اگر متضمن ابراء باشد، ايقاع خواهد بود و اگر تنها بذل و بخشش را برساند، اذن در تصرف کافي خواهد بود. به شرط آنکه مقرون به قصد قربت باشد.
براي درک مسائل مربوط به وقف، بايد از اغلب ابواب و مباحث فقه مطلع باشيم از جمله: اجاره، وکالت، مزارعه، مساقات، هبه، وصيت، صدقه، نذر، عهد، يمين، احياي موات، مشترکات و منجزات مريض. ولي ما براي رعايت اختصار از
چند باب به نکاتي اشاره ميکنيم:
وقف و هبه
هبه، در اين نکته اساسي از وقف جدا ميشود که مفيد تمليک است نه تحبيس.
و چون عقد هبه، ذاتا مقتضي تمليک است، لذا با وقف ارتباط اصولي ندارد ولي در مواردي که رجوع از هبه جايز نيست مانند هبه بر ذورحم و يا به قصد قربت، هبه هم محکوم به حکم وقف خواهد بود. مانند آنکه کسي تمام و يا قسمتي از اموال خود را بر مؤسسهي خيريهاي به طور منجز هبه کنند که هبهي منجز محکوم به حکم وقف است.
وقف و انجمن خيريه
اينگونه مؤسسات، از جهت داشتن شخصيت حقوقي و اهداف خيرخواهانه با وقف شباهت دارند ولي از حبس عين و تسبيل منفعت، در آنها خبري نيست. و به همين جهت مال يا اموال متعلق به انجمن به آساني ميتواند مورد معامله قرار گيرد.
نذر، عهد، قسم و وقف
براي اطلاع از حکم نذور تقديمي به بقاع متبرکه و يا اشخاص مورد احترام بايد به کتاب نذر رجوع شود. مسأله در «عهد» و «يمين» نيز شبيه «نذر» است.
در ماده 47 آييننامه اجرايي قانون تشکيلات و اختيارات سازمان اوقاف چنين مقرر شده است: محبوسات و اثلاث باقيه و نذرها و صدقاتي، که به غير عنوان وقف، براي امور خيريه در نظر گرفته شده يا ميشود. طبق اسناد مربوطه و يا سيرهي جاريه، کماکان مورد عمل ادارات اوقاف و امور خيريه خواهد بود.
البته نذر و عهد و قسم مورد استعمال عامتري دارند و با صيغههاي: لله علي ان... عاهدت الله ان... والله ان... محقق ميشوند و لذا بايد ديد که متعلق نذر يا عهد يا قسم چيست؟ دادن مالي است يا دادن وجه نقدي است؟ يا حبس عين مالي و تسبيل منافع آن است؟ در اين صورت اخير با وظايف ادارات اوقاف و امور خيريه ارتباط پيدا ميکند.
با استفاده از نذر، عهد و قسم ميتوان فعل يا ترک فعل را بر خود فرض و واجب کرد.
صدقه و وقف
مالکيت است، جدا ميباشد. گو اينکه وقف، اصولا نوعي از انواع صدقه است.
صدقات در صورتي ميتواند مورد عمل ادارات اوقاف باشد که مانند نذور، به اماکن متبرکه اهدا شود. و اگر به شخص يا اشخاص معين و معدود داده شود، در مسير کار ادارات اوقاف و امور خيريه نخواهد بود. با اين توضيح، حکم نذور هم روشن ميشود.
اثلاث باقيه: اثلاث جمع ثلث يعني يک سوم از دارايي شخص. اين اصطلاح بايد ذيل عنوان وصيت مورد مطالعه قرار گيرد.
محبوسات: محبوسات مربوط به مسأله حبس است که بايستي در ذيل عنوان حق انتفاع مورد مطالعه قرار گيرد با اين شرط که عنوان نداشته باشد يعني با وقف منطبق نشود.
وصيت و وقف
و اگر بگويد ثلث ماترک من و يا مثلا يک دوم از ثلث ماترکم را براي هميشه و يا براي مدتي نگهداري و عوايد آن را به فقرا و يا علما و نظاير آنها بدهيد، ثلث مؤبد و يا حبس خواهد بود. (257)
و اگر بگويد: «هو وقف بعد موتي» يعني فلان ملک من بعد از مرگم وقف است. اگر فهميده شود که مراد و مقصودش «وصيت به وقف» است صحيح
خواهد بود وگرنه باطل است زيرا کلمهي «وقف» مفيد تنجيز و جملهي «بعد موتي» مفيد تعليق است و جملهي «هو وقف بعد موتي» به اصطلاح طلاب، تهافت صدر و ذيل دارد. ضمنا وقف با وصيت در مسائل مربوط به متوليان و اوصيا و خيانت آنان و عزل و انعزال و احکام ديگر تشابه قابل توجهي با همديگر دارند.
دو مسأله در ارتباط با وقف وجود دارد که لازم است مورد توجه قرار گيرد:
1.اگر ولي، مالي از اموال مولي عليه را وقف کند، نافذ است يا نه؟ ممکن است گفته شود که نافذ نيست چون غبطه و صلاح مولي عليه رعايت نشده است (ر. ک به حقوق مدني، خانواده از استاد دکتر کاتوزيان)
2.مسأله ديگر اين است که مريض، در مرض متصل به موت، مالي از اموال خود را وقف کند. آيا مال موقوف از ثلث کسر ميشود يا اصل ترکه؟ اگر از اصل ترکه کسر شود وقف به ضرر ورثه تمام خواهد شد. اين مسأله هم بايد مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد و وجه وجيه از وجوه گوناگون، روشن گردد.
وقف و مشترکات
مشترکات ارتباط نزديکي با وقف دارند و لذا مصاديقي از وقف نيز جزو مشترکات، مورد بحث و بررسي قرار گرفته است مانند: مساجد، مدارس و مشاهد. در برخي از کتب فقهي مانند جامع عباسي و شرايع، وقوف مطلقه و يا موقوفات عامه از مشترکات به شمار رفته است.
صاحب تحريرالوسيله طرق و شوارع، مساجد، مدارس و رباطات و مياه و معادن را از مشترکات ميداند. يکي از نکات قابل توجه در شوارع - در ارتباط با وقف - آن است که مالکي ميتواند زمين خود را «شارع» قرار دهد و آن را براي عبور و مرور هميشگي مردم «تسبيل» نمايد که با عبور بعضي از مردم، شارع بودن، محقق ميشود و مسبل، ديگر حق رجوع بر زمين خود ندارد.
شايد بتوان گفت که «مشترکات» بدون هيچ فرق روشني، جزو مواهب طبيعت قرار ميگيرد مانند آب و هوا.
واقفان مساجد، مدارس و رباطات، بايد بدانند که با اقدام به وقف، ارتباط خود را از عين مملوک قطع ميکنند و عين موقوفه را جزو مشترکات قرار ميدهند. اگر اين برداشت به تمام موقوفات عام سرايت داده شود، مسألهي قابل توجه و مهمي خواهد بود. پس موقوفات عامه حداقل مانند: مساجد، مدارس و رباطات، ارتباط عميقي با منافع مشترکه دارند. و براي درک ماهيت اوقاف عامه، بايد خصوصيات ماهوي مشترکات مورد بررسي و دقت قرار گيرد.
ضمنا بايد توجه داشت که وجود برخي از محدوديت و قيد و شرطها در برخي از مشترکات و اوقاف، آنها را از مشترک بودن خارج نميکند. از مسجد، عموم مسلمانان استفاده ميکنند و پولي هم پرداخت نميکنند، ولي از زمين موقوفه استفاده ميکنند و براي مصالح عامه و اجراي نيت واقف، پولي نيز به عنوان حقالارض پرداخت ميکنند و هکذا...
مشترکات، گاهي بالطبع و الأصل، مشترک است مانند آبها و معدنها و امثال اينها و گاهي بالوقف مانند مساجد و مدارس و رباطات و امثال اينها.
پس، مشترکات قلمروي وسيعتر از وقف دارند و مشترکات بالوقف از وقف
نشأت ميگيرند ولي بقاء از مشترکات محسوب ميشوند.
مشترکات بالوقف، اصطلاحا موقوفه ناميده نميشوند و احتياج به متولي هم ندارند. افراد مشمول، نسبت به اين گونه مشترکات، مأذون در انتفاع هستند نه مالک عين و نه مالک منفعت. و به تعبير فقها، يملکون الانتفاع دون المنفعة. برخي از اين مشترکات، وقفنامه دارد که قيد و شرطي هم در آن سند، منظور شده است. بعضي ديگر وقفنامه ندارد و بلکه با اذن مالک، از مالکيت مالک آزاد ميشود و به مشترکات ميپيوندد مانند گورستانهاي عمومي.
بعلاوه، ممکن است مشترکي اموال و موقوفات و مرافقي هم داشته باشد و در اين صورت متولي هم خواهد داشت. من باب مثال: مسجد، مدرسه و امثال اينها مشترک بالوقف هستند. فرش و ظرف و ميز و صندلي و... اموال آنها و دکاکين و املاک وقف شده بر آنها، موقوفات آنها ميباشد و دفتر کار متولي يا مدير و خوابگاه کارکنان و... مرافق و مصالح آنها ميباشد.
پس، بحث از وقف بدون بحث از مشترکات، کامل نخواهد بود.
موات و وقف
اگر به جز وقف بودن، چيزي در دست نباشد يعني نوع وقف، کيفيت وقف و
موقوف عليه معلوم نباشد، ظاهرا اين گونه اراضي از انفال است (259)
و اگر معلوم باشد که وقف است بر جهات يعني نوع وقف معلوم باشد و ديگر چيزي معلوم نباشد و يا معلوم باشد که وقف است بر اشخاص معين و ديگر چيزي در مورد آن اشخاص، در دست نباشد در اين فرض، ظاهرا در حکم موات مجهول المالک است و احوط آن است که براي احيا و تعمير و انتفاع از حاکم شرع اذن گرفته شود و عوايد در وقف بر جهات، در وجوه بر و احسان و در وقف بر اشخاص، در رفع نيازهاي نيازمندان مصرف ميشود و اگر به حاکم مراجعه شود، اولي و احوط است.
و اگر علاوه بر معلوم بودن نوع وقف، مصرف و يا موقوف عليه آن نيز معلوم باشد و مرگ و خرابي بر آن عارض شود، بدون اشکال، آباد کننده بايد عوايد اين گونه زمينها را طبق نيت واقف به مصرف برساند و اگر متولي معلوم و موجود داشته باشد. بايد هر گونه تصرف و احيا با اذن و يا اجازهي او باشد و در صورت نبودن متولي، اذن ويا اجازهي حاکم (در وقف عام) و اذن و يا اجازهي موقوف عليهم (در وقف خاص) لازم است. پس، اراضي موقوفهي مرده، از مصاديق «موات بالعارض» هستند نه «موات بالاصل» و لذا «اراضي موقوفهي» مرده نبايد به طور مطلق محکوم به حکم «زمينهاي موات بالاصل» باشد.
موات بالاصل، از انفال است و احيا کننده، خواه از حاکم به حق، اذن گرفته باشد و يا نه، بنابر قولي، مالک زمين احيا شده ميشود و بنابر قولي حق تصرف و حق انتفاع برايش به وجود ميآيد.
زمينهاي موقوفهي مرده، گاهي مانند موات بالاصل از انفال است (مانند مورد اول که به جز وقف بودن چيزي معلوم نباشد) و گاهي در حکم موات بالعارض و
در حکم موات مجهول المالک است (مانند مورد دوم که نوع وقف هم روشن است) و در صورت سوم تکليف روشن است که قبلا توضيح داده شد.
منجزات مريض و وقف
اگر بيماري «مريض» به مرگش متصل و پيوسته نباشد، مانند «صحيح» در اموال خود تصرف ميکند و تمام تصرفاتش در تمام دارايياش نافذ است، مگر در وصيت که نسبت به يک سوم آن نافذ است. ولي اگر مرض او به مرگش متصل شود، پس اشکالي نيست در عدم نفوذ وصيتاش نسبت به مازاد بر يک سوم مانند غير آن، چنانچه اشکالي نيست در نفوذ عقود معاوضي او نسبت به مالش مانند بيع به ثمن مثل و اجاره به اجرةالمثل و امثال اينها و باز بدون اشکال ميتواند از مال خودش منتفع شود مانند خوردن، آشاميدن و انفاق بر خود و خانواده و مهمانانش و براي حفظ شأن و اعتبارش. خلاصه هر هزينهاي که در آن غرض عقلايي هست و اسراف و تبذير هم به شمار نميرود، به هر مقدار که باشد، جايز است.
همانا اشکال و خلاف در مثل هبه وقف، صدقه ابراء و صلح بدون عوض و امثال اينها از «تصرفات تبرعيه» در مال خودش است، چيزهايي که با عوض مقابله نميشود و موجب تضرر ورثه ميشود. و مراد از «منجزات» هم همين است که:
آيا منجزات مريض مورد بحث، از اصل نافذ است و مطلقا - گو اينکه زايد بر يک سوم باشد و بلکه بر تمام اموالش گرفته باشد - صحيح است؟ و يا تنها نسبت به يک سوم نافذ است و نفوذش در زايد بر آن، متوقف بر امضاي ورثه است؟ اقوي قول
اول است (260) بنابراين اگر مريضي که مرض وي متصل به موت باشد. مالي را وقف کند و زايد بر ثلث هم باشد اشکالي در تحقق وقف نخواهد بود.
انواع وقف و انحاء آن
در وقف عام، موقوف عليه در واقع جامعه يا بخش معيني از آن است و منافع به مصرف تعيين شده از سوي واقف، اختصاص مييابد. خواه عنواني عام باشد مانند فقرا، فقها و امثال اينها يا جهتي و مصلحتي عام باشد نظير وقف بر مسجد، پل، مدرسه و امثال اينها.
مراد از وقف، در وقف خاص و وقف عام، وقف منفعت است که رقبات موقوفه درآمدي دارد و صرف موقوف عليه ميشود.
در وقف خاص، نظر بر شخص يا اشخاص است و در وقف عام نظر بر عنوان و جهت است نه اشخاص حتي اگر اشخاص هنگام وقف وجود نداشته
باشند مانعي نخواهد داشت مانند وقف بر دانشجويان مدرسهاي که هنوز دانشجو نپذيرفته است.
اين دو نوع وقف در قبول و قبض و از نظر اداره و نظارت و از جهت اوصاف و شرايط موقوف عليهم، آثار و احکام متفاوتي دارند.
«وقف جهت» مانند مسجد و امثال آن، از نوع وقف انتفاع است. مانند اين که مالک اذن دهد در ملک او مردم نماز بخوانند و يک نفر در آنجا اقامه نماز کند که براي تحقق وقف انتفاع کافي خواهد بود.
تقسيم ديگر از وقف، تقسيم به وقف منفعت و وقف انتفاع است.
در وقف منفعت نظر و نيت واقف بر اين است که از موقوفه درآمد تحصيل شود و به مصرف موقوف عليه برسد بر خلاف وقف انتفاع که عين موقوفه در نظر واقف موضوعيت دارد و حتيالأمکان بايد با کيفيت نخستين حفظ شود. و مردم از آن مباشرة منتفع شوند. مانند مساجد، مدارس، کتب موقوفه و...
در وقف انتفاع، واقف نظري به تحصيل درآمد ندارد. مثلا:
مالکي، ساختماني احداث ميکند با عنوان مدرسه يا خانه اجدادي خود را وقف ميکند تا اولادش در آنجا سکونت کنند نه اينکه آن را اجاره دهند و از درآمد آن بهرهمند شوند.
در وقف منفعت، اصولا تبديل رقبه موقوفه، با رعايت احتياط و مصلحت، به احسن و اعود ظاهرا مجاز است برخلاف وقف انتفاع که تبديل به احسن در مورد آن به معناي توسعه و تکميل و امثال اينها، خواهد بود اينکه فروخته شود و به جاي آن مال ديگري خريده شود.
اگر کسي رقبهاي از وقف منفعت را غاصبانه تصرف کند لازم است اجرة المثل بدهد ولي غصب مسجد و امثال آن شايد آن حکم را نداشته باشد.
خلاصه، اگر اين دو نوع وقف مورد تجزيه و تحليل واقع شود و احکام و آثار هر يک جداگانه بيان شود، ميتواند در عمل سودمند باشد.
وقف را به اعتبارات ديگر نيز ميتوان تقسيم کرد مانند:
وقف معلوم المصرف و مجهول المصرف
وقف مستمر و وقف منقطع
موقوفهي ميسور المصرف و متعذر المصرف
در تبصره ماده 8 قانون تشکيلات و... راه حل مسأله را ارائه نموده است.
تقسيم وقف با توجه به نحوهي تقسيم عوايد
شايع و غالب در وقف بر ذريه، بسط و توزيع است و شايع و غالب در وقف بر عناوين کلي، بيان مصرف است.
تقسيم عوايد وقف، با در نظر گرفتن قصد واقف، ممکن است به نحو تشريک و يا به نحو ترتيب باشند.
در تشريک، افراد موقوف عليهم در عرض هم هستند و در ترتيب، در طول هم خواهند بود.
باز، تقسيم عوايد، ممکن است به نحو تساوي و يا تفاضل و يا به ترتيب ديگر باشد.
از مطالعه فقه و حقوق، تقسيمات ديگري نيز ميتوان استخراج کرد مانند:
وقف منجز و معلق.
وقف فاقد منفعت، و وقفي که موقتا مسلوب المنفعة است. (ماده 64 ق. م)
موقوفات معلوم التوليه و مجهول التوليه.
موقوفات غير متصرفي و متصرفي و غير اينها.
بررسي اين اقسام، به شناخت عميق وقف کمک ميکند و فرهنگ وقف را نيز گسترش ميدهد.
ترجمه کتاب وقف تحرير الوسيله
کتاب وقف و نظاير آن
تعريف وقف و فضيلت آن
در خبر صحيح از امام جعفر صادق (ع) آمده است: پروندهي هر فرد، پس از مرگ او مختومه ميشود مگر از ناحيهي سه خصلت:
1.صدقه جاريهاي (261) که در دوران زندگي خود آنرا بنا نهاده و بعد از مرگش نيز جريان داشته باشد.
2.روش هدايتي که به وجود آورده و پس از مرگش بدان عمل شود.
3.فرزند شايستهاي که دعاي خير خود را نثار وي کند.
و بدين مضمون روايات ديگري نيز وارد شده است(262)
مسألهي 01: وقف معمولاً با صيغه محقق مي شود
در صيغهي وقف، نه عربي بودن شرط است و نه ماضي بودن فعل. بلکه جملهي اسميه هم کافي است مانند آنکه بگويد: هذا وقف او محبسة او مسبلة (264)
مسألهي 02: فرق مسجد با معبد و مصلي
مسألهي 03: موارد تحقق وقف با معاطات
مسألهي 04: احداث مسجد با وقف يک ساختمان براي يک ساختمان فذق دارد
مسألهي 05: توکيل براي وقف کردن
مسألهي 06: وقف عقد است يا ايقاع؟
معتبر نيست.(271) چنانچه اعتبار قبول در مطلق، مطابق احتياط است و بنابراين، حاکم و يا منصوب از سوي او (272)، قيام به قبول مينمايد.
مسألهي 07: در تحقق وقف، قصد قربت شرط است؟
اقباض قبض
مسألهي 08: اقباض شرط صحت وقف است
اما در وقف بر جهات عامه و مصالح، مانند مساجد و موقوفات آنها، اگر واقف قيم و متولي تعيين کرده باشد، قبض او و يا قبض حاکم معتبر است و احوط اين است که با وجود متولي به قبض حاکم، بسنده نشود و در صورت نبودن متولي، حاکم بايد قبض کند. حکم مسأله در وقف بر عناوين کليه مانند فقرا و طلاب نيز چنين است.
آيا قبض بعضي از افراد فقرا - مثلا - کافي است؟ شايد اقوي، اين باشد در صورتي که موقوفه را به منظور استيفا، به مستحق آن، تسليم کند، مانند آنکه، خانهاي که براي سکونت فقرا وقف شده است، به فقيري داده شود و او در آن سکونت اختيار نمايد و هکذا....
بلي، صرف «استيفاي منفعت» بدون «استيلاي بر عين» کفايت نميکند. پس اگر کسي باغي را بر فقرا وقف کند، دادن مقداري از ميوه آن به بعضي از فقرا در حالي که هنوز باغ در تصرف خود واقف است، در تحقق قبض کفايت نميکند، و بلکه در اعطاي به ولي عام يا به ولي خاص هم، چنين است (276)
مسألهي 09: اقباض در مسجد و امثال آن
مسألهي 10: وقف بر مولي عليه چگونگي قبض آن
مسألهي 11: اگر وقف در تصرف موقوف عليه باشد
مسألهي 12: قبض واقفي که متولي است
مسألهي 13: فوريت در قبض شرط نيست
مسألهي 14: مردن واقف بعد از صيغه و قبل از اقباض
شرط دوام در وقف
مسألهي 15: شرط دوام در وقف و مراد از آن
مسألهي 16: وقف بر من ينقرض غالباً که نه مؤبد است و نه موقت
حبس و يا اصلا باطل ميشود؟ چند قول هست و اقوا قول اول است. پس وقف منقطع الاخر صحيح است بدين صورت که حقيقتا تا زمان انقراض و انقطاع، وقف باشد. و بعد از انقراض، وقف بودن تمام ميشود و به واقف و يا ورثهي او بر ميگردد. بلکه خروج عين موقوفه از ملک واقف در بعضي از صورتها ممنوع است.
مسألهي 17: ويژگي وقف مؤبد، ويژگي حبس
مسألهي 18: کدام ورثه واقف
پس بنابر قول دوم به فرزندي که از واقف باقي مانده ميرسد و بنابر قول
اول، برادرزادهي او با او شريک ميشود.
مسألهي 19: وقف منقطع الأخر
مسألهي 20: وقف منقطع الاول
مسألهي 21: اگر محتاج شدم مال موقوف به خودم برگردد
وقف است و جزو منقطع الاخر ميشود. پس اگر واقف بميرد چنانچه بعد از عروض حاجت باشد، به ورثه ميرسد وگرنه بر وقفيت باقي ميماند.
شرط تنجيز در وقف
مسألهي 22: شرط منجز بودن در وقف
مسألهي 23: اگر گفته باشد: هذا وقف بعد مماتي
شرط وقف بر خود نبودن
مسألهي 24: خودش را از وقف خارج کند
مسألهي 25: شرط اداي ديون واقف
و يا نه. همهي اينها در فرضي است که برگشت شرط بر «وقف بر نفس» باشد، ولي اگر برگشت شرط بر «موقوف عليهم» باشد به اينکه دين او را پرداخت نمايند و يا از منافع وقف بر وي انفاق کنند (از منافعي که ملک آنان شده است) پس اقوي صحت آن است کما اينکه بنابر اقوي، استثناي آن مقدار از منافع وقف که بر ذمه اوست، صحيح است (285)
و در صورت بطلان شرط، صور مختلفي هست. در بعضي از صور ممکن است گفته شود که نسبت به مايصح، صحيح است مانند آنکه به نحو تشريک بر خود و ديگري وقف کند و در بعضي صور از نوع منقطع الاول ميشود که ظاهرا نسبت به بعد از خودش وقف صحيح است، ليکن احتياط، مبني بر تجديد صيغهي وقف، سزاوار نيست که ترک شود.
مسألهي 26: شرط پذيرايي از مهمانان از درآمد وقف
مسألهي 27: وقف عين مستأجره
مسألهي 28: انتفاع خود واقف از وقف بر جهات عامه
واقف
مسألهي 29: از شرايط واقف
پس اگر بر وقف، وصيت کند، وقف وصي او، صحيح است.
مسألهي 30: وقف کافر
مال موقوف
مسألهي 31: مال موقوف بايد....
مسألهي 32: عيني که فعلاً فاقد نفع است
مسألهي 33: مقصود از منفعت مال موقوف
مسألهي 34: وقف عام وقف خاص
موقوف عليه
مسألهي 35: موقوف عليه بايد موجود باشد
دنيا خواهد آمد و بلکه لازم نيست وجود موقوف عليه و ولادتش در هر زماني و لذا اگر وقف کند بر فرزند موجود خودش و بر فرزند فرزندش بعد از فرزندش، و فرزند واقف پيش از تولد فرزندش بميرد، ظاهرا صحيح است و بعد از مرگ فرزند واقف، جنين، موقوف عليه ميشود. پس چيزي که وقف بر آن صحيح نيست، معدوم و يا جنين است به نحو ابتدايي استقلالي و نه به نحو تبعي.
مسألهي 36: آيا مصداق عنوان عام بايد موجود باشد
مسألهي 37: موقوف عليه بايد معين باشد
مسألهي 38: وقف بر کافر
مسألهي 39: وقف بر جهت حرام
کليساها و کنيسهها (292) و آتشکدهها براي عمران و آبادي آنها و خدمت در آنها و فرش و ساير چيزهاي مربوط به آنها. بلي وقف کافر بر آنها صحيح است.
مسألهي 40: وقف مسلمان بر فقرا
مسألهي 41: وقف به نحو استيعاب و به نحو بيان مصرف
مسألهي 42: وقف بر محصور و وقف بر غير محصور
باشد مانند بنيهاشم، کفايت به حاضران جايز است و استقصا واجب نيست.
مسألهي 43: مسلمان کيست؟
مسألهي 44: في سبل الله کدام است؟
مسألهي 45: ارحام و ارقاب چه کساني هستند؟
مسألهي 46: وقف بر اولاد، وقف بر اولاد اولاد
مسألهي 47: وقف بر ذريه
مسألهي 48: وقف بر اولاد نسلا بعد نسل
مسألهي 49: شک در اينکه وقف به نحو تشريک است يا ترتيب
مسألهي 50: وقف بر اولاد ذکور نسلا بعد نسل
مسألهي 51: چگونگي وقف به نحو ترتيب
مسألهي 52: وقف بر اولاد طبقة بعد طبقة
را گرفته است با آنان شريک نميشود.
مسألهي 53: مراد از علما
مسألهي 54: وقف بر اهل مشهدي از مشاهد
مسألهي 55: وقف بر اهل شهري از شهرها
مسألهي 56: وقف بر مسجدي
مسألهي 57: وقف بر زيارتگاهي
مسألهي 58: وقف بر حضرت سيدالشهداء
مسألهي 59: بعد از تماميت وقف
تغييري در موقوف عليه بدهد، به اين صورت که بعضي از افرادي را که داخل است، خارج کند و يا به عکس، در صورتي که اين حق را در ضمن عقد وقف، شرط نکرده باشد. و آيا اگر شرط کرده باشد، چنين حقي دارد؟ بعيد نيست که مطلقا، نه ادخالا و نه اخراجا، جايز نباشد و اگر چنين شرطي کرده باشد، شرط باطل است و بلکه، با اشکالي، وقف هم باطل است. و مثل اين است که اگر شرط کند نقل وقف از موقوف عليهم، به آناني که بعدا به وجود ميآيند. (301) بلي اگر وقف کند بر گروهي تا زمان به وجود آمدن کسي که بعدا به وجود خواهد آمد، و بعد از آن زمان بر کسي که به وجود آمده است، بدون اشکال صحيح است.
مسألهي 60: وقف مجهول المصرف
نشود و محتملات مورد تصدق هم باشند.
و اگر ميان جهات غير محصور، مردد باشد، منافع وقف در وجوه بر و احسان، مصرف ميشود به شرط آنکه از مورد محتملات خارج نشود مانند آنکه معلوم باشد که وقف است بر جهتي از جهات، ولي معلوم نباشد که مسجد است و يا مشهد و يا پل و يا عزاداري سرور شهيدان (ع) و يا کمک به زوار و هکذا.
مسألهي 61: منافع متجدده عين موقوفه و ثمرات آن از چه کسي است؟
مسألهي 62: از بين رفتن بنياد وقف
ديگري از جنس آن مصلحت، مصرف شود و در صورت تعذر، الاقرب فالاقرب نسبت به آن مصلحت، مراعات ميشود.
مسألهي 63: عرصه مسجد مخروبه
مسألهي 64: خانه وقف بر اولاد
و اگر واقف، در قسمت (تقسيم کردن عوايد)، کيفيت خاصي مقرر نکرده باشد، بالسويه ميان خودشان تقسيم ميکنند. و اگر خانه را، براي سکونت آنان وقف کند، از نوع وقف انتفاع است (308)و بايد در آن سکونت کنند و نميتوانند به اجاره واگذار نمايند. و در اين صورت اگر براي سکونت همهشان کافي باشد، ميتوانند سکونت کنند و بعضي از آنان حق ندارند مستقلا از آن استفاده کنند و
ديگران را منع نمايند. و اگر در ميان آنان در انتخاب اطاقها، اختلافي رخ دهد، اگر موقوفه متولي داشته باشد، منوط به نظر او ميباشد و اگر متولي منصوص از سوي واقف نداشته باشد. بايد با قرعه تعيين شود. و اگر برخي از موقوف عليهم در خانه مذکور سکونت کنند و بعضي نخواهند در آن ساکن باشند، نميتوانند براي سهم خود مالالاجارهاي از ساکنان بخواهند، در صورتي که ساکن، مانع سکونت او نشده باشد و بلکه او خودش با ميل خود و يا به علت مانع خارجي، سکونت نکرده باشد. و اگر براي سکونت همه، کافي نباشد، پس اگر سازش (309)کردند حرفي نخواهد بود وگرنه منوط به نظر متولي منصوص از سوي واقف است و در صورت نبودن متولي منصوص، با قرعه تعيين ميشود و هر کس قرعه به نام او درآمد در آن سکني ميکند، و غير ساکن حق مطالبهي اجرت سهم خود را ندارد.
مسألهي 65: ميوه اي که موقع وقف بر درخت است
مسألهي 66: وقف بر اولاد و اولاد اولاد
ذکور و اناث و مساوات و عدم تفضيل است (311)و اگر گفت: بر اولادم سپس بر اولاد اولادم وقف کردم قطعا ميان اولاد و اولاد اولاد، ترتيب را افاده ميکند و اما نسبت به بطون لاحقه ظاهر اين است که دلالت بر ترتيب نميکند. پس اولاد اولاد با اولاد در بطون لاحقه شريک ميشوند مگر قرينهاي بر خلاف باشد مشعر بر آنکه ذکر ترتيب ميان اولاد و اولاد اولاد، از باب مثال بوده و مقصود، ترتيب در سلسلهي اولاد است و وقف بر الاقرب فالاقرب به واقف است.
مسألهي 67: اثر وقف تام
وقف بر جهات عامه مانند مساجد، مشاهد، پلها، کاروانسراها، مقبرهها، و مدارس و هم چنين اوقاف مساجد و مشاهد و نظاير اينها، مملوک احدي نيست و بلکه فک ملک و تسبيل منافع بر جهات معين است.
و اما وقف خاص مانند وقف بر اولاد و وقف عام بر عناوين عامه مانند فقرا و علما و امثال اينها، بعيد نيست که اعتبار وقف در تمام اقسامش، ايقاف عين به منظور جريان يافتن منفعت بر موقوفه عليه باشد. پس عين موقوفه ملک آنان نميشود (312) و از ملک واقف هم مگر در بعض صور منقطع الاخر، خارج ميشود. خواه وقف منفعت باشد به اين صورت که وقف کند تا منافع وقف از آن موقوف عليهم باشد و خودشان از منافع آن بهرهمند شوند يا با واگذاري به اجاره و يا با
فروختن ميوهي آن و امثال اينها استيفا کنند و خواه وقف انتفاع، مانند آنکه خانه را وقف کند براي سکونت ذريهاش و يا خان را براي سکونت و استفادهي فقرا.
مسألهي 68: تغيير وقف و ابطال رسم آن و زائل کردن عنوانش
مسألهي 69: اگر وقف منهدم شود و عنوان آن زائل گردد
مسألهي 70: وقتي املاک موقوفه نيازمند تعمير و ترميم شود
اقدام به عمران و ترميم و اصلاح ميشود و احوط آن است که موقوف عليهم به اين امر رضايت دهند و اگر بقاي موقوفه متوقف بر بيع قسمتي از آن باشد، جايز است.
مسألهي 71: فروختن اوقاف بر جهات عامه مانند مساجد و مدارس و... جايز نيست
و اگر مماثلي نباشد و يا اينکه مماثل هم مورد نياز نباشد در جهت «مصالح
عامه» مورد استفاده قرار ميگيرد و اگر فرض شود که اگر فروخته نشود نه تنها بهرهبرداري نخواهد شد و بلکه ضايع خواهد گشت، در اين فرض فروخته ميشود و بهاي آن در همان محل، اگر نياز داشته باشد به مصرف ميرسد وگرنه در مماثل سپس در مصالح، به نحوي که قبلا بيان شد.
مسألهي 72: اجاره دادن آنها چطور؟ غصب آنها چطور؟
مسألهي 73: بيع اوقاف خاص و اوقاف عام بر عناوين عامه جايز نيست مگر در موارد...
اول: عين موقوفه طوري خراب شود که اعادهي آن به حال نخستين و انتفاع از آن ممکن نباشد، مگر با فروش آن و انتفاع از ثمن آن مانند: حيوان مذبوح، جذع از کار افتادهي درخت خرما (جذع: ساقهي نخل) و حصير کهنه، که بايد فروخته شود و از ثمن آن چيزي خريده شود که موقوف عليهم از آن منتفع شوند و احوط - اگر
اقوي نباشد - مراعات الاقرب فالاقرب به عين موقوفه است (317)
دوم: به سبب خرابي و غير آن، عين موقوفه از «انتفاع معتدبه» ساقط شود، به نحوي که انتفاع از آن، با مقايسه به امثال عين موقوفه، در حکم عدم باشد، به شرط آنکه اميدي بر عود حالت نخستين، نباشد. مانند آنکه خانهي موقوفه منهدم شود و باغ، مندرس گردد و به عرصه مبدل شود که انتفاع از آن مگر به مقدار خيلي جزئي که نسبت به آنها در حکم عدم باشد، ممکن نباشد ولي اگر فروخته شود ممکن است با بهاي آن خانه يا باغ ديگري خريده شود و يا ملک ديگري خريده شود که منفعت آن با منفعت خانه و يا باغ مساوي و يا نزديک به آن و يا قابل توجه باشد. و اگر فرض شود که در صورت فروختن از بهاي آن چيزي نميتوان خريد مگر چيزي که منفعت آن نظير منفعت اصل باشد - که اگر به همان حال باقي بماند - و يا چيزي نزديک به آن، در اين فرض فروختن آن جايز نيست و به همان حال باقي ميماند.
سوم: موردي است که واقف در وقف شرط کند که موقع حدوث امري مانند کمي درآمد يا زيادي ماليات يا زيادي مخارج يا وقوع اختلاف ميان ارباب وقف يا پيش آمدن ضرورت يا حاجتي براي آنان و غير اينها فروخته شود، در چنين مواردي بنابر اقوي، فروش عين موقوفه مانعي ندارد.
چهارم: موردي است که ميان ارباب وقف، اختلاف شديدي رخ دهد که با وجود آن احتمال معقول تلف اموال و نفوس در بين باشد و اين اختلاف جز با فروش موقوفه، ريشهکن نشود. پس، فروخته ميشود و ثمن حاصل ميان آنان
تقسيم ميشود. بلي اگر فرض شود که اختلاف با فروش عين موقوفه و صرف ثمن آن در خريدن عين ديگر و يا با تبديل عين موقوفه به عين ديگر مرتفع ميشود، بايد چنين شود و عين به دست آمده وقف قرار داده ميشود و براي نسلها باقي ميماند مباشر فروش يا تبديل و خريدن عين ديگر در صور مذکوره، حاکم و يا منصوب از قبل اوست، در صورتي که متولي منصوب از سوي واقف وجود نداشته باشد. (زيرا ولايت خاصه اقوي از ولايت عامه است و متولي منصوص ولايت خاصه دارد)
مسألهي 74: جواز اجاره دادن انواع وقف منفعت و عدم جواز وقف انتفاع
مسألهي 75: اگر برخي از وقف با مجوز فروخته شود
ثمن بعض ديگر مثل موقوفه، خريداري ميشود، و اگر ممکن نباشد بعيد نيست که اولي و احوط آن باشد که ثمن به دست آمده صرف تعمير بعض باقي شود. و اما جواز صرف آن براي تعميري که موجب ازدياد درآمد بعض باقي ميشود، بعيد است. بلي اگر ثمن، به مقداري نباشد که بتوان با آن مثل موقوفه را خريداري کرد، در تعمير ولو براي توفير و ازدياد درآمد به مصرف ميرسد.
مسألهي 76: افراز وقف از ملک طلق، بدون اشکال، جايز است
مسألهي 77: اگر پيش از انقضاء مدت اجاره آن نسل منقرض گردد، اجاره به مدت باقي مانده...
مسألهي 78: واقف ميتواند توليت و نظارت وقف را براي خودش قرار دهد
مسألهي 79: واقف بعد از تماميت وقف، نسبت به آن بيگانه است
دهد و شرط کند که هر وقف بخواهد او را عزل کند (322)
مسألهي 80: لازم نيست مطلقاً، متولي عادل باشد ولي بايد امانت و کفايت داشته باشد
مسألهي 81: قبول کردن توليت لازم نيست
رسيده باشد ولو بعد از وفات واقف. و اگر توليت را به ترتيب براي چند نفر قرار دهد و بعضي قبول کنند، قبول به شخص بعدي واجب نميشود. و با عدم قبول، وقف بدون متولي منصوب، خواهد بود و اگر توليت را قبول کرد، پس آيا ميتواند خود را مانند وکيل عزل کند يا نه؟ دو قول هست، احتياط به عدم عزل، ترک نشود (327) و بنابر جواز عزل تا مراجعه به حاکم و نصب او، به وظايف توليت بايد عمل کند.
مسألهي 82: اگر توليت را براي بيش از يک نفر قرار دهند
مسألهي 83: اگر واقف، وظايف متولي را معين کرده باشد
را به ديگري واگذار کند و اگر امري را مانند تعمير و تحصيل فايده به کسي تفويض کند و باقي امور را مسکوت بگذارد (مانند حفظ موقوفه و تقسيم آن ميان ارباب وقف) وقف نسبت به قسمت دوم، بدون متولي منصوب خواهد بود که حکمش خواهد آمد.
مسألهي 84: اگر واقف، چيزي از منافع را، براي متولي تعيين کرده باشد
مسألهي 85: آيا تفويض توليت به ديگري جايز است، توکيل چطور؟
مسألهي 86: واقف ميتواند براي متولي، ناظرتعيين کند
موقوفه اعمال نمايد (331)و اگر مقصود واقف احراز نشود، مراعات هر دو امر، لازم است.
مسألهي 87: اگر واقف، اصلا متولي تعيين نکرده باشد
مسألهي 88: در اوقافي که توليت آن با حاکم يا منصوب از جانب اوست
مسألهي 89: در اوقافي توليت آن با حاکم است فرق نمي کند که...
اصلا متولي منصوب (335) نکرده است.
مسألهي 90: اگر توليت را براي دو نفر عادل از فرزندانش قرار دهد و...
مسألهي 91: اگر وقف تعمير نياز داشته باشد و...
مسألهي 92: وقف بودن ثابت مي شود با...
مسألهي 93: اگر به وقف بودن اقرار کند و سپس...
مسألهي 94: عمل متصرفين به وقفيت و کيفيت عمل آنان
مسألهي 95: تصرف به عنوان ملکيت
مسألهي 96: متصرف کتاب، مدعي ملکيت آن است ولي بر آن نوشته شده که وقف است
اگر کتاب و يا قرآن و يا غير اينها در دست کسي باشد که مدعي مالکيت باشد و در آن نوشته شده باشد که «وقف است»، به صرف اين، حکم به وقف بودن آن نميشود و خريداري از او، جايز است. بلي ظاهرا وجود چنين نوشتهاي عيب و نقصي است در عين، که مشتري اگر موقع شراء از آن بيخبر باشد، حق خيار فسخ دارد(338)
مسألهي 97: نوشته اي در ميان ترکه ميت پيدا شود که...
مسألهي 98: عين موقوفه از اعيان زکوي باشد
خاتمه
حبس و نظاير آن
مسألهي 01: بر عنواني از عناوين عامه
و اگر ملک خود را حبس کند بر عنواني عام مانند فقراء، مانند حبس بر
شخص خواهد بود يعني اگر مدت داشته باشد تا پايان آن مدت لازم خواهد بود و اگر موقت نباشد (مطلق باشد) حبس، مادامي که حابس زنده است، لازم خواهد بود (342)
مسألهي 02: از حبس بر شخص
مسألهي 03: در حبس صيغه شرط است
مسألهي 04: شرط بودن قبض در انواع حبس
مسألهي 05: عقد حبس و نظاير آن، از عقود لازمه اند
چون ساکن، مستحق «مسماي اسکان» ولو يک روز، شده است، مالک نميتواند از آن منع کند و در زايد از آن، هر وقف بخواهد رجوع ميکند و در عمري و رقبي، در مدت مقرر، لازم است و مالک نميتواند پيش از انقضاي آن، ساکن را اخراج کند.
مسألهي 06: حبس مالکيت حابس را زائل نمي کند
مسألهي 07: نکته اي در ارتباط با عمري
مسألهي 08: مقتضاي عقود سه گانه چيست؟
بميرد و نه مالک، به ورثهي ساکن ميرسد.
و بنابر احتمال دوم، منافع به ساکن منتقل نميشود و تنها ميتواند از آن منتفع شود و لازمهي آن، در صورت اطلاق، جواز اسکان کساني است که عادتا با او سکونت ميکنند مانند: همسر و اولاد و خادم و خادمه مرضعهي فرزندش و مهمانانش، و بلکه چهارپايانش اگر محل، آمادهي اين کار باشد. و جايز نيست غير اينها را اسکان دهد مگر اينکه شرط کرده باشد و يا مالک رضايت دهد. و نميتواند مسکن را به اجاره و يا عاريه دهد و اين حق با مرگ ساکن به ورثه ميرسد.
و بنابر احتمال سوم لازمهي آن نظير احتمال دوم است مگر در توريث که لازمهي احتمال سوم عدم توريث است.
شايد اقرب، احتمال اول باشد به ويژه اگر گفته شود: «لک سکني الدار» و هم چنين در عمري و رقبي. با وجود اين، مسأله خالي از اشکال نيست.
مسألهي 09: قلمرو اعمار
اگر چه وقف از صدقات است يعني صدقه جاريه است ولي، صدقات، اعم از صدقه مصطلح و ذکات مالي و بدني، ارتباط تنگاتنگي با وقف ندارد و به همين جهت از ترجمه مسائل مربوط به صدقه خودداري کرديم. به مبحث «وقف و اعمال حقوقي مرتبط» نيز مراجعه شود.
چند نکتهي مهم فقهي در زمينهي وقف
1.حسن ذاتي عمل براي ترتب ثواب کافي است و براي ترتب ثواب، وجود قصد قربت ضرورت ندارد (349)
2.تصرف در عين موقوفه، پيش از اقباض، موجب بطلان وقف نميشود. زيرا نهي بر تصرف تعلق ميگيرد نه بر خود وقف.
3.صفت «عادل» در عبارت وقف بر فرزند عادل مثلا، ممکن است به صورت «قيد» و يا «داعي» باشد و حکم اين دو فرض با هم فرق ميکند.
4.شرط کردن (اشتراط) غير از استثناء کردن است و اشتراط در مواردي مصداق وقف بر نفس واقع ميشود و گاهي نه.
5.وقف کردن چيزي که شخص نسبت به آن «حق اختصاص، حق اولويت، مالکيت تصرف» دارد، صحيح است؟
6.ملکيت از امور اعتباري است و نياز به محل استقرار هم ندارد برخلاف لون و رنگ که محتاج به محل استقرار است.
7.عدم جواز وقف بر کافر - تنها به علت کافر بودن - حتي کافر حربي، دليلي ندارد.
8.در فهميدن مراد واقف، عرف خاص بر عام و عرف عام بر لغت، مقدم است و قراين منضمهي مفيد قطع و يا ظهور، بر همهي آنها مقدم است.
9.در وقف بر «مسلمين» مراد کساني است که اقرار به شهادتين دارند و احتمالا شامل خوارج، نواصب، غلات، مجسمه و مرتد هم ميشود، زيرا آنان نيز منسوب به اسلام هستند.
10.در تفسير «مجعولات شرعيه» مرجع، شرع است و در تفسير «مجعولات عرفيه» مرجع تشخيص عرف است.
11.در عبارت «وقف علي اولادي نسلا بعد نسل»، عبارت نسلا بعد نسل قيد وقف است و مفيد ترتيب، نه قيد اولاد.
12.موقوفاتي وجود دارد که با نداشتن متولي، نياز به حکم و اذن حاکم شرع ندارند.
13.اگر توليت براي بيش از يک نفر به طور اطلاق قرار داده شده باشد، قدر متيقن، اشتراک است.
14.وفا به شرط مندرج در ضمن عقد جايز، واجب است و اين امر، مستلزم لزوم عقد نيست.
15.اگر معلوم نباشد که نظارت اطلاعي است يا استصوابي، بدون اذن ناظر نبايد اقدامي در مورد موقوف صورت گيرد.
16.حق التوليه جزو هزينهي تحصيل منافع وقف است، نه اينکه از باب استثناء باشد يا متولي جزو موقوف عليهم به شمار آيد.
17.ادعاي اينکه مال بلامالک غير معقول است، مدفوع و مردود است نظير
مال معرض عنه.
18.تغيير وقف به سببي از اسباب اختياريه مانند بيع و رهن، جايز نيست ولي تغيير به علت عروض عوارض قهريه چرا جايز نباشد؟
19.ادعاي اينکه «مسجد هيچ وقت از مسجد بودن خارج نميشود» دليل ندارد.
20.آنچه از مقومات مفهوم وقف است، عدم بيع وقف بدون جهت و به نحو ساير املاک است. نه اينکه اصلا بيع وقف جايز نباشد.
21.عدم جواز بيع وقف - به نحو مذکور در بند 20 - داخل در حقيقت وقف است ولي خروج عين موقوفه از ملک واقف از ناحيهي «تأبيد» ناشي ميشود.
22.غالب در انظار واقفان، ايصال نفع به موقوف عليهم است، نه حفظ خصوصيت عين موقوفه.
23.هر معاملهي عقلايي که شرعا ممنوع نشده است، صحيح است.
24.يد وکيل، يد مستقل و علامت تسلط بر تصرف است ولي يد ناظر مانند يد ودعي، يد اماني است.
نگاهي دوباره به برخي نکات و اصطلاحات مربوط به وقف
ايقاف
حسن ذاتي عمل
قيد و داعي
نحو قيد باشد با منتفي شدن آن، موقوف عليه از داشتن حق انتفاع از وقف محروم ميشود. مانند اينکه واقف بگويد: «وقف کردم بر فرزندان عادل خودم» که اگر به نحو قيد باشد، عوايد وقف به فرزند غير عادل نميرسد ولي اگر به نحو داعي و انگيزه باشد انتفاء صفت، خللي وارد نخواهد کرد.
استثناء
حق اختصاص
حق اختصاص کم رنگتر از مالکيت است. آيا واقف حتما بايد مالک باشد يا با داشتن حق اختصاص هم ميتواند وقف کند؟ اين موضوع قابل بحث است.
ملکيت
که احتياج به محل استقرار دارد.
وقف بر کافر
مراد واقف
نسلا بعد نسل
قدر متيقن
تفويض انتفاع بر عموم
مسجد
از مقومات وقف
اصل در وقف
نقض حصر
حظر (مدرک مذکور، مسأله 7 / 46). اثبات ورود نهي از معامله هم به عهدهي مدعي است.
مال بدون مالک
در ماده» 178 ق. م» چنين مقرر شده است: مالي که در دريا غرق شده و مالک از آن اعراض کرده است، مال کسي است که آن را بيرون بياورد.
ماده مذکور، مورد متداول را بيان کرده است وگرنه حکم آن اختصاص به مال غرق شده ندارد و اعراض از هر مالي که سبب اسقاط حق مالکيت شود، آن را در شمار مباحات ميآورد و به حيازت قابل تملک است.
اعراض مسقط حق عيني است مانند ابراء که مسقط حق ديني است (ماده 289 ق. م). پس، اعراض در صورتي واقع ميشود که مقصود باشد و صرف رها کردن مال، سبب سقوط حق نخواهد بود (قانون مدني در نظم حقوقي کنوني ذيل ماده 178 مذکور و حقوق مدني. دکتر سيد حسن امامي، ج 1، ص 143 و 156) براي تفصيل بيشتر رجوع شود به قواعد فقه بخش مدني 2 از دکتر سيد مصطفي محقق داماد، صفحه 270 به بعد.
ابدال و استبدال
اخذ به شفعه
اعياني و اعيان
گاهي اعياني و اعيان، مسامحة، به جاي يکديگر استعمال ميشود.
انعزال و عزل
اگر واقف، صفت مخصوصي را در شخص متولي شرط کرده باشد و متولي فاقد آن وصف گردد. متولي معزول ميشود (ماده 80 ق. م).
با از دست دادن متولي، وصف مخصوص را؛ سمت توليت خود به خود، و بدون اينکه نيازي به حکم دادگاه يا تصميم شخص معين باشد، زايل ميشود، بايد از دادگاه اعلام انعزال را درخواست کرد و حکم دادگاه جنبهي اعلامي دارد، اخبار از واقعيت خارجي است و وضع تازهاي به وجود نميآورد
و به همين جهت هم، اثر حکم از روز فقدان وصف مشروط در متولي است و در گذشته اثر ندارد. ليکن در عزل، متولي از زماني برکنار ميشود که واقف يا حاکم بر اين کار اراده کند و تصميم خويش را اعلام دارد (حقوق مدني، عقود معين 3 مبحث وقف ش 114).
در ماده 7 قانون تشکيلات و اختيارات سازمان اوقاف مقرر شده که متولي يا ناظر... معزول يا ممنوع المداخله يا ضم امين خواهد شد.
بايد متذکر بود که در ماده 79 ق. م، در صورت بروز خيانت متولي، فقط از ضم امين بحث شده و از عزل متولي به علت ظهور خيانت سخني به ميان نيامده است. پس، ميتوان گفت: با تصويب ماده 7 مذکور در فوق، ماده 79 ق. م نسخ ضمني شده است.
صيغهي وقف
اقالهي وقف
البته، عقد نکاح و عمل حقوقي وقف قابل اقاله نيست و انحلال اينها به اسباب خاص نياز دارد. عدم نفوذ اقاله ضمان نيز ترجيح دارد. چرا که به حقوق ديگران صدمه ميزند (قانون مدني، در نظم حقوقي کنوني ذيل ماده مذکور).
مالکيت منافع و حق انتفاع
باعنايت به مطلب مذکور، در پايان مدت حق انتفاع از يک قطعه باغ ميوه، حق مزبور از بين ميرود و صاحب حق ديگر نميتواند ميوههايي را که هنوز بر درخت باقي است به چيند (دورهي مقدماتي حقوق مدني، ج 1، س 144).
وقف غير نافذ
براي اثبات عدم نفوذ وقف، بايد قصد اضرار به طلبکاران و فرار از تأديه دين، اثبات شود و عدم کفايت دارايي بدهکار ممکن است امارهي چنين قصدي تلقي شود. (قانون مدني، در نظم حقوقي کنوني، ذيل ماده 65).
متولي و ناظر
عروة الوثقي، عنوان فصل ششم را ناظر قرار داده و از متولي و ناظر بحث کرده است.
گاهي هم، واژهي ناظر در مقابل متولي استعمال ميشود. و ناظر به دو نوع است: استصوابي و اطلاعي. در رسالهي عمليه منهاج الصالحين، قسم معاملات، از سيد محسن حکيم (قد)، مبحث وقف. در فصل شرايط واقف، مسأله 2 مينويسد: واقف ميتواند بر ولي (متولي) ناظر تعيين کند (ناظر قرار دهد) بمعني المشرف عليه او بمعني المرجع له في النظر.
پس، ناظر به مشرف و ناظر تقسيم ميشود.
اصول و قواعد
اصالة الصحة در عقود و شروط.
اصل عدم دلالت تداول بر حصر و حظر: «... حصر المعاملات في المتداولات...»
قاعدة الوقف علي حسب ما يوقفها اهلها. يا... يقفها اهلها.
قاعدهي وجوب و لزوم کليهي عقود مگر عقدي که...
اصل شروط الواقف کنصوص الشارع.
اصل وقف منفعت بودن هر وقف مگر... و غير اينها.
اصل اجتماع و افتراق دو کلمه
معناي خاص خود خواهد بود و به همين جهت گفته ميشود: اذا افترقا اجتمعا و اذا اجتمعا افترقا. مانند:
1.فقير و مسکين يا فقراء و مساکين.
2.متولي و ناظر.
3.نظم عمومي و اخلاق حسنه.
4.وقف و حبس و غير اينها.
جعل غاية براي وقف
اطلاق وقف و مطلق آن
شروط راجع به موقوف عليه
شروط راجع به موقوف عليه، اگر اوصاف باشند، آنها را در واقع قيودند و به عنوان مربوطاند. مانند اينکه واقف بگويد: بر اولادم وقف کردم به شرط آنکه عادل يا فقير يا... باشند. پس، با انتفاء وصف مورد نظر آن فرد موقوف عليه نخواهد بود. و اگر افعال باشند. چند وجه متصور است. ممکن است به نحو مذکور باشند و ممکن است از باب الزام در عقد باشند، نظير شروط در ساير
عقدها، من باب مثال، واقف بگويد: اين مدرسه را براي طالبان علم وقف کردم و شرط کردم که نماز شب را ترک ننمايند يا در نماز جماعت حاضر شوند يا... و ممکن است از باب عنوان باشند مانند اينکه واقف گفته باشد: وقف کردم بر مصلين نماز شب يا مصلين با جماعت که اگر يک نفر از آنان مخالفت کند از موقوف عليه بودن خارج ميشود. و ممکن است از باب الزام بعمل باشد به طوري که اگر يکي از آنان مخالفت کند، عاصي ميشود بدون اينکه از موقوف عليه بودن خارج شود پس هر دو وجه صحيح است و هر کدام را قصد کرده باشد از آن پيروي ميشود و در صورت شک به اصل رجوع ميشود.
قسم به...
قسم به عمرم، علما در تضييق امر وقف و محدود کردن آن افراط کردهاند، در حالي که آن چنان نيست. (کتاب وقف. فصل هفتم مسأله 45) و بلافاصله فتواي عوام پسند حصر معاملات در متداولات را، منع و نقض کرده است که در صفحات سابق به اين فتواي بسيار مهم اشاره کرديم.
پي نوشت :
1-نسبت ميان «وقف» و «کار خير و خدمات عام المنفعه» عموم و خصوص مطلق و بنا به تعبيري عموم و خصوص من وجه است.
2-تاريخچهي اوقاف اصفهان، ص 374.
3-به احکام وقف، ج 1، ص 21 تا 23 (مقدمه) و اسلام و جاهليت از صفحهي 276 به بعد و علي هامش السيرة، ج 1 رجوع شود.
4-آل عمران، آيهي 35.
5-مريم، آيهي 26.
6-شمس، آيهي 10 به بعد.
7-منابع چهارگانه عبارت است از: قرآن، سنت، عقل و اجماع. براي مطالعهي ساير منابع به مکتبهاي حقوقي.نگارش و تحقيق دکتر محمد جعفر جعفري لنگرودي رجوع شود.
8-به جلد دوم ادوار فقه و کتاب کنزالعرفان رجوع شود.
9-بقره، آيات 260 تا 266 و ساير آيات مروبطه.
10-البته آيهي شريفه مفهومي وسيعتر از وقف را ميرساند.
11-وقف بر وزن حبس و قطع - يعني نگهداشتن و حبس کردن چيزي.مانند وقفالدار يعني خانه را حبس کرد و اگر با حرف جر «علي» به مفعول اول تعدي کند به معناي علم و اطلاع خواهد بود مانند وقف عليالامر يعني امري را فهميد و بر آن مطلع شد. وقف به معناي مصدري بر وزن «وقوف» و به معناي مفعولي بر وزن «اوقاف» جمع بسته ميشود. اوقف از باب افعال، در لغت فصيح نيامده است. وقوف به معناي وقف کردنها نبايد با وقوف در علم قرائت و تجويد و وقوف به معناي علم و اطلاع، اشتباه شود. به المنجد و مقدمهي جلد 1، احکام الوقف.. مراجعه شود.
12-توبه، آيهي 23.
13-تکاثر، آيات 1 و 2.
14-مزمل، آيهي 20.
15-از امام صادق (ع) نقل شده است: «.. باداء الزکوة حقنوا دمائهم..».
16-چنانکه از رسول خدا (ص) نقل شده است: حصنوا اموالکم بالزکوة. به کتاب اسلام در قلب اجتماع مراجعه شود و به قول شاعر:
ساقي به جام عدل بده باده تا گدا
غيرت نياورد که جهان پر بلا کند.
17-اماميه «ائمه» و اهل سنت «اصحاب» را در تعريف سنت منظور کردهاند.
18-به وسائل کتاب الوقف باب 10، ح 1 و 2 مراجعه شود.
19-به منظور جلب رضايت الهي تا به سبب آن مرا داخل بهشت برين فرمايد و از آتش، دورم دارد و آتش را از صورتم دور فرمايد در روزي که وجوهي روسفيد ميشوند و وجوهي روسياه.
20-ليل، آيات 5، 4 و 6.
21-به وسايل الشيعه، کتاب الوقوف و الصدقات و مستدرک الوسائل و وافي رجوع شود.
22-احکام الوقف في الشريعة الاسلامية، ج 1، ص 34: عوايد آن در امور مربوط به فقراء خويشاوندان، بردگان و در راه خدا و مهمان و مسافر خرج ميشود. متولي امور آن ميتواند به نحو متعارف از آن استفاده کند و يا به دوست بيچيزي بخوراند.
23-آل عمران، آيهي 92.
24-احکام الوقف..، ج 1، ص 94.
25-همان، ص 97.
26-احکام وقف، ج 1.
27-مهران بن محمد نقل ميکند: سمعت اباعبدالله (ع) اوصي ان يناح عليه سبعة مواسم فأوقف لکل موسم مالا ينفق. وسائل کتاب الوقوف و الصدقات باب 1 حدث 9: امام صادق (ع) وصيت فرمود که هفت موسم بر وي گريه کنند و براي هر موسم مالي را وقف فرمود که خرج شود.
28-بهترين يادگار و ميراثي که انسان از خود به جاي ميگذارد سه چيز است: فرزند شايسته که داعي خير بر وي باشد.و صدقهي جاريه که اجرش به او ميرسد و دانشي که بعد از او مورد عمل واقع شود.
29-بهترين مردم کسي است که مردم از او منتفع شوند.
30-بعضي از حقوق شخصي مؤمن بر برادرانش آن است که: در گرسنگي او را سير کند، عورت او را بپوشاند، و غمهاي او را رفع و زايل نمايد و دين او را ادا نمايد و هنگامي که از دنيا رفت نسبت به اهل و فرزندش جانشين وي باشد. به کتاب اسلام در قلب اجتماع مراجعه شود.
31-احکام الوقف، ج 1: اگر مردي بگويد اين زمين من صدقهي موقوفه است، چه حکم دارد؟ ابوحنيفه در پاسخ گفت: باطل است و وقف، تحقق پيدا نميکند و مالک ميتواند، هر نوع تصرفي که بخواهد در آن اعمال نمايد و اين، قول عموم از اهل کوفه است.
32-ابوحنيفه نعمان بن ثابت متولد در کوفه و ساکن و مدفون در بغداد - متوفاي 153 ه ق - صاحب فقه اکبر در فن کلام و مسند در حديث، معروف به مسند ابوحنيفه.
33-وقف خاص دو جور است: گاهي وقف است بر يک يا چند شخص خاص و معين و گاهي هم وقف است بر اولاد و ذريهي خود واقف، البته نوع دوم بيشتر متداول است. در بخش دوم توضيحات بيشتري در اقسام و انواع وقف داده خواهد شد.
34-احکام الوقف، ج 1، ص 48 و 49.
35-به کتاب صدقهي عروةالوثقي در آخر کتاب وقف و به کتاب نذر تحريرالوسيله رجوع شود.
36-فرقان، آيهي 67 و (مؤمنين) کساني هستند که چون خرج کنند، اسراف نکنند و بخل نورزند و ميان اين دو به اعتدال عمل کنند.
37-مالي که به دستت آمده و ميخواهي با آن کار خيري انجام دهي، آن را به خويشاوندانت اختصاص بده.
38-در حبس مال، نبايد «فرايض الهي» و مسألهي ارث را ناديده گرفت و ممکن است اين جمله را به «وصيت بر وقف» حمل کرد.
39-قطع نظر از وجود يا عدم وجود چنين حديثي و اعتبار و يا عدم اعتبار سند آن، از نظر مفاد با روح شريعت اسلامي تطابق دارد. در فروع کافي، کتاب وصايا، روايتي نزديک به آنچه در متن آمده، نقل شده است.
40-فجرالاسلام، احمد امين مصري، ص 165.
41-ظهرالاسلام، ج 2، ص 122. احمد امين مينويسد که نه سرما مانع تحصيل بود و نه گرما. حتي حکايت کردهاند که در سال 314 ه هوا به شدت سرد شد و برف آمد و يخبندان شد پس ابوذکره در وسط دجله روي يخ نشست و حديث املا فرمود.
42-فجرالاسلام، چاپ هفتم، ص 152 و 166. از سال 21 ه (641 م) با سقوط ساسانيان ايران جزو قلمرو اسلام شد و از سال 245 ه با روي کار آمدن صفاريان، حکومت مستقلي در ايران، به دور از نفوذ خلفا شکل گرفت و از سال 326 ه به بعد فارس و ري و اصفهان و جبل به دست آل بويه افتاد.
43-خدمت مساجد به تعليم و تربيت به قدري زياد بوده است که معماري مخصوص مساجد بعدها در نحوهي احداث مدارس مؤثر واقع شد و حتي بعد از احداث مدارس، باز مساجد نقش خود را در تعليم و تربيت از دست نداده است و حتي مساجد گاهي مدرسه هم ناميده شده است.
44-آل بويه..، از صفحهي 533 به بعد.
45-همان، از ص 533 به بعد. فن و هنر کتابداري يکي از عوامل وقف بر کتابخانهها بود. چنانچه العزيز بالله، خليفهي فاطمي، ماهانه يک هزار دينار براي اهل علم و نسخه برداران و صحافان، مقرري تعيين کرد و برخي از ثروتمندان به حساب خدا اين گونه خدمات را براي کتابخانهها تقديم ميکردند. حتي ابنخلکان حکايت ميکند که در يکي از مدارس نيشابور 500 عدد دوات،آماده بود براي استفادهي کساني که در کتابخانه مشغول کتابت شوند (ظهرالاسلام، ج 2، چ 3).
46-اطاقکي بود در جنب مسجد يا بازار و احيانا محلهاي ديگر، معمولا محتسبان از تشکيل مکتب در داخل مسجد جلوگيري ميکردند، زيرا دخول اطفال را بر مساجد خلاف شؤون آنها ميدانستند.
47-معلم به معلم اطفال گفته ميشد و اخص از مدرس و استاد بود.
48-کسي که به ادب و تربيت و تهذيب اطفال توجه داشت.
49-ياد دادن خط و کتابت.
50-مفهم و ملقن يعني کسي که عهدهدار تفهيم اطفال بود.
51-کسي که اطفال را به حفظ کردن آيات قرآن وادار ميکرد.
52-املا، اصطلاحا به درسي گفته ميشود که به منظور يادداشت برداشتن، به روش ويژهاي بيان ميشود.يادداشت بردارنده را «مستملي» و مجموعهي به دست آمده را «امالي» ناميدهاند.
53-نقل کردهاند که جبائي معتزلي يک صد هزار و پنجاه ورقه املا کرد.
اساتيد و طلاب براي آغاز سفر خود، پولي آماده نميکردند که به مسافرت بروند، بلکه عوايد موقوفات دارالطلبه و دارالسياده و دارالضيافهها اين مشکل را به خوبي حل ميکرد. لباس، طعام، حمام بيمارستان، کتابخانه و.. همه جا در دسترس آنان بود و ميتوانستند با فراغ بال و آرامش خاطر به تعليم و تعلم اشتغال ورزند. در مساجد معمولا وسايلي براي کمک طالبان علم نيز وجود داشت و اين کمک خرج، که بنا به رسم زمان آن را «اجراء» ميگفتند، از محل عوايد موقوفات پرداخت ميشد. و اگر پدر و مادر دانشجويي براي ديدن فرزندشان ميآمدند، علاوه بر اينکه خودشان به رايگان پذيرايي ميشدند، براي مرکبشان هم طويله و علوفه آماده بود (53)اختلاط علم با عبادت، عرفان و.. و اجتماع آنها در يک محل اين مزيت مهم را هم دارد که از افراط و تفريط جلوگيري ميکند. نه عنصر مفيدي فراموش ميشود و نه مادهي سودمندي بيش از حد، کلفت و ضخيم ميشود. هم علم مورد توجه واقع ميشود و هم عرفان. هم عبادت مورد توجه است و هم نظافت و هيچ کدام به تنهايي و غافل از ديگري رشد بيمورد نميکند.
54-سفرنامهي ابنبطوطه، ج 1، ص 106.
55-همان، ص 184.
56-همان، ص 202 و دکتر عبدالحسين زرين کوب در کتاب فرار از مدرسه صحفهي 8 مينويسد: «مدارس طوس در اين زمان شهرت و آوازهي مدارس جرجان و نيشابور را نداشت با اين همه اوقاف نيکوکاران و خيرات توانگران شهر، طالبان علم و فقيهان آنجا را باز آن اندازه آسايش ميداد که فارغ از انديشهي معاش بتوانند اوقاف خويش را صرف دانشاندوزي کنند».
«.. در هر يک از منازل اين کوهستان - در لرستان - زاويهاي هست که مدرسه مينامند و مسافر که به آنجا ميرسد غذاي او و علوفهي مرکبش را حاضر ميکنند و احتياجي به مطالبه و درخواست خود مسافر نيست بلکه خادم مدرسه معمولا به هر مسافر تازه وارد سر ميزند و دو گرده
نان با گوشت و حلوا به او ميدهد و اين جمله، از محل اوقاف اتابک - سلطان اتابک افراسياب - تأمين ميشود»
57-همان، ص 204.
58-همان، ص 208.
59-همان، ص 210.
60-همان، ص 210.
61-ظهرالاسلام، ج 2، ص 230. اين مورد از موارد «وقف بر فرد» است که نوعي وقف خاص ميباشد.
62-خانه و يا محلي است که براي زندگي طلاب ساخته ميشد.
63-سفرنامهي ابنبطوطه، ج 1، ص 260، 229 و 328. ميگويند که ابوبکر البستي جلو خانهي خود مدرسهاي بنا کرده و از ثروت فراوان خود مقدار قابل توجهي بر آن مدرسه وقف کرده بود.
64-فرار از مدرسه، ص 55. غزالي نيز در آخر عمرش مانند ملاي رومي از مدرسه به خانقاه فرار کرد و روي به عرفان آورد. کتاب فرار از مدرسه شرح حال غزالي است.
65-رابطهي معلم و متعلم مانند رابطهي پدر و پسر بود. متعلم به معلم خود خدمت ميکرد و حتي دستهاي او را ميشست و مرکب او را براي سوار شدن آماده ميکرد و به دنبال خر استاد راه ميرفت و گاهي علقهي ازدواج ميان خانوادهي معلم و متعلم ايجاد ميشد. ظهرالاسلام، ج 2، ص 288.
66-ايرانشهر، ج 1، ص 714، مقالهي «مدرسه» به قلم دکتر ذبيحالله صفا
برادرم آقاي محمد حيدري از پزشکي تعريف ميکرد که در نماز شب چهل نفر از بيماران خود را دعا ميکرد و شفاي عاجل آنان را از خداوند متعال درخواست ميکرد.
67-در ساختن اين مسجد از 000 / 12 صنعتگر رومي استفاده شده است. به جاي اين مسجد، کليسايي بوده است. هنگامي که مسلمانان دمشق را فتح کردند خالد بن وليد از يک سو به زور شمشير وارد شهر شد و تا نيمهي اين کليسا پيش آمد. ابوعبيده جراح هم از طرف غربي شهر به مصالحه وارد شده و پيش آمد.دو سردار، در وسط کليسا به هم رسيدند و لذا نيمي از کليسا به مسجد تبديل شد و نيم ديگر به حال کليسا باقي ماند. سفرنامهي ابنبطوطه، ج 1، ص 92، 84 و 100؛ نام اصلي اين سفرنامه تحفة النظار في غرائب الامصار و عجايب الاسفار است. ابنبطوطه مسافرت خود را در سال 725 ه آغاز و به سال 753 ه به پايان رسانيده است.
68-همان، ص 124، 104، 98 و 196.
69-اين بيمارستان در صفر 372 ه ق افتتاح شد و 24 نفر طبيب به طور تمام وقت در آن مشغول معالجه و تدريس طب بودند.
70-همان، ص 745 و 750.
71-وقفنامههاي حسينيهها را هم بايد بر ارقام مساجد افزود که در مناطق شيعهنشين به چشم ميخورد. ضمنا بايد توجه کرد که در برخي از شهرها، حسينيه را تکيه مينامند.
72-منسوب به شام غازان (مساوي شنب) واقع در تبريز.
73-آب انبار.
74-جماعتخانه مساوي گرمخانه: قسمت زمستاني مسجد مساوي شبستان زمستاني.
75-خانقاه به زاويه ترجمه شده است.
76-حصص جمع حصه: سهم و نصيب؛ بيوتات جمع بيت: خانه؛ حجرات: جمع حجره؛ غرفات جمع غرفه: اطاق؛ حرايم: جمع حريم؛ کظايم: جمع کظامه يعني قنات؛ فستقات جمع فستق: باغهاي پسته.
77-مسجد و مدرسه معمولا هم موقوفه هستند و هم موقوف عليها.
78-توجه شود که واژهي «وقوف» گاهي جمع وقف است و گاهي مربوط به وقف علم تجويد است و گاهي به معناي اطلاع است.
79-معيد: معاون استاد، استاديار و به اصطلاح امروز «دانشيار» تکرار کنندهي کلمات استاد براي اينکه همهي شاگردان بشنوند و بنويسند. و تکرار کنندهي درس استاد که شاگردان ضعيف نيز درک کنند. امروزه در حوزهي علميهي نجف «مقرر» ناميده ميشود. «..خواجهي کبير بخاري مدرس مدرسهي سرخس گفت که من در جواني در مرو بودم، پيش خواجه امام محمد سمعاني و بر وي فقه تعليق ميکردم (يعني او ميگفت و من مينوشتم) او را سفر قبله (حج) در افتاد و مرا به معيدي سپرد و برفت. چون باز آمد مرا ميبايست که آنچه در غيبت او تعليق کرده بودم، بر وي خوانم» آل بويه، ص 512. در بعضي از وقفنامهها واژهي مدرس و معيد آمده که در استنساخ، بعضيها آن را به غلط مدرس و معبد رونويسي کردهاند. آل بويه نوشتهي محمد فقيهي، صبا، تهران.
80-نوعي سکه (دورهي ايلخانان) و واحد آب که مقدار آن فرق ميکند و معمولا عبارت است از تقريبا 12 ساعت. (مالک و زارع، ص 752).
81-اين وقفنامه در صفحات 162 تا 183 جلد 2 يادگارهاي يزد آورده شده است. تفکيک موارد استعمال سه واژهي توليت، اشراف و نظارت قابل توجه است.
82-اين کتابخانه در سال 1334 ش ايجاد شده و وقفنامهي آن در صفحهي 156 از جلد 2 يادگارهاي يزد درج شده است. واقف و مؤسس در ضمن وقفنامه مينويسد:
«.. به علاوه قرآنها و کتب ادعيه را اعم از خطي يا چاپي نبايد به دست غيرمسلم بدهند و اين گونه قرآنها و کتب فقط از زير محفظهي شيشهاي در معرض تماشاي غيرمسلم قرار خواهد گرفت.»
«.. و در حين قرائت و استفادهي اشخاص از اين گونه کتب نيز بايد کاملا مواظبت نموده مراقبت شود. در موقع ورق زدن انگشتها را با آب دهن تر نکنند و با فشار که موجب ايجاد چين و چروک در اوراق کتاب خواهد بود ورق نزنند.. و چنانچه به تذکر کتابدار رعايت اين شرط نشود کتاب از مراجعه کننده اخذ خواهد گرديد.
83-سفرنامهي ابنبطوطه، ج 1، ص 60.
84-همان، ص 70.
85-همان، ص 72.
86-همان، ص 76.
87-همان، ص 201.
88-همان، ص 235.
89-همان، ص 253. تعبير «هر کس» و «وارد و صادر» مفهومي عام دارد و گويا در خدمات ارائه شده فرقي ميان مسلمان و غيرمسلمان نبوده است.
90-همان، ص 321 با تلخيص.
91-همان، ص 351.
92-سفرنامهي ابنبطوطه، ص 355، ج 1. انسان وقتي که اين نوشته را ميخواند و به آن ميانديشد در شگفت ميماند که چگونه با نفوذ نکات منفي تمدن غرب اين همه سماحت، نوعدوستي و ايثار به جمع ثروت و کنز اموال و تکاثر مبدل شد؟ و چه گونه آن همه آرامش و صميميت جاي خود را به اضطراب و کدورت داد؟ مردم به جاي آنکه زاويه بسازند و به وارد و صادر غذا بدهند به آفت خودخواهي گرفتار آمدند و حتي با پرداخت مبالغي براي خانوادهي خود، مقبرهي خانوادگي مزين خريداري کردند و آن را مفروش کرده و بلااستفاده گذاشتند معنا و روح را فراموش کردند و به آرايش دنياي خود پرداختند و به همين علت عمرها کوتاه و بيماريها فراوان شد و تعاون و تعاضد جاي خود را به تنازع و تکالب داد.
93-تاريخ اجتماعي ايران، ج 3، ص 93، 79 و 233.
94-گاهي سنگاب همان سقاخانه است. و «تل طاس» نيز در زبان يزدي ظرفهاي مسي بزرگ نظير سنگاب بوده که وقف ميکردند، يادگارهاي يزد، ج 2 ص 356 و 357.
95-همان، ج 3، ص 255.
96-يادگارهاي يزد، ج 2، ص 768. احمد امين مصري مينويسد: رباطات در اصل مراکز نظامي بود که براي حفظ حدود و ثغور به وجود ميآمد و يا مراکز بريدي و پستي بود و بعدها هدف ديگري بر آن اضافه شد و مسافران و بازرگانان نيز از آنها استفاده کردند. يعني بر آنها وارد شدند و از امکانات آن بهره جستند. به صفحهي 210 ظهر الاسلام، جلد دوم، چاپ سوم رجوع شود.
97-گو اينکه آنها هم در واقع محکوم به حکم وقف هستند.
98-شواليه ژان شاردن بازرگان فرانسوي در سياحتنامهي مفصل و سودمند خود که به همت محمد عباسي ترجمه و از سوي انتشارات امير کبير چاپ شده است مينويسد: «.. کاروانسراها عبارت از ساختمانهاي مفصل و عظيمي است که براي اقامت مسافرين و عابرين به وجود آمده است.. هيچ کس حق مطالبه وجه اجاره و کرايهاي ندارد، چون اين قبيل عمارات، اموال موقوفه و مقدسي به شمار ميرود و از وجوه بريه و خيرات ساخته شده است.» ج 2، ص 270 چ 1355 ش.
99-آل بويه، ص 628 و 629.
100-همان.
101-يادگارهاي يزد، ج 2.
102-در مسألهي کاروانسراها به کتابهاي «آل بويه»، «آراي شوراي عالي ثبت»، لمحات اجتماعيه» و «يادگارهاي يزد، ج 2 «رجوع شود. و هم چنين به «نظري به تاريخ آذربايجان و آثار باستاني و جمعيت شناسي آن» تأليف دکتر محمد جواد مشکور و «سرزمين قزوين» تأليف دکتر پرويز ورجاوند از انتشارات انجمن آثار ملي مراجعه شود.
103-چاپ تهران، شمارهي مسلسل 36، سال سوم، شماره 1
104-به سفرنامهي ابنبطوطه، ج 1، ص 105 و تاريخچهي اوقاف اصفهان و کتابچهي موقوفات يزد تأليف عبدالوهاب طراز که در جلد دهم فرهنگ ايران زمين چاپ شده است و مقالهي «اوقاف» به قلم دکتر علياکبر شهابي که در ج 4 ايرانشهر چاپ شده است مراجعه کنيد.
105-جامعهي توحيدي اسلام و عدالت اجتماعي، ترجمهي سيد علي محمد حيدري، صفحهي 259 به بعد. مصطفي السباعي علاوه بر موارد بذل و بخشش، وصيت و نذر به نفع مستمندان و.. مورد زير را در ارتباط با وقف مينويسد: «در بيمارستان سلطان قلاوون در قاهره، گروه نمايشي مخصوصي بود، که با اجراي نمايشنامههاي کمدي بيماران را ميخنداندند و خوانندگاني در نيمههاي شب بر بالاي گلدسته مسجد بيمارستان، سرودهاي مذهبي و ترانههاي لطيفي را با صدايي خوش زمزمه ميکردند تا بيماراني که از شدت درد به خود ميپيچيدند و شب را بيدار مانده بودند، با شنيدن آن اعصابشان آرام گيرد و نشاط روحي خود را بازيابند».
106-در فرض قصد تمليک، يکي از موقوفات عليهم ميتواند سهم خود را معاوضه نمايد و سهم او به ورثه منتقل ميشود و در حد نصاب، زکات بر آن تعلق ميگيرد. به کتاب وقف منهاج الصالحين، م 2 رجوع شود.
107-در بسط و توزيع، استيعاب در مصرف لازم است ولي در بيان مصرف، لازم نيست. عوايد به تمام موقوف عليهم تقسيم شود.
108-ترجمهي فرهوشي، 1332 ش.
109-تاريخچهي اوقاف اصفهان، ص 18. ثلث مؤبد، محکوم به حکم وقف است ولي وقف، تنها اين نيست.
110-حکم خريد ملک فرعي از عوايد موقوفه از نظر فقهي قابل بحث است. (تاريخچهي اوقاف اصفهان به نقل از ديولافوا) و تعبير وصيت واقف نيز قابل دقت است.
111-تاريخچهي اوقاف اصفهان، ص 19. بايد توجه کرد که جملهي «. بعد از مرگشان..» براي چه آورده شده است؟ مگر وقف جزو وصيت است که وابسته به مرگ شخص باشد.
112-زيرا خالي از آزار، اذيت و منت است.
113-زيرا خالي از شهرت طلبي و عاري از تحقير ديگران است.
114-عنوة: قهرا و غلبة علي اهلها، کأرض الشام و العراق و غالب بلاد الاسلام.
115-تاريخ اجتماعي ايران، ج 3، چ 2، ص 318، عبارت «به موجب وصيتنامه وقف کند..» يعني چه؟ چرا به موجب وقفنامه وقف کند.. صحيح نباشد؟.
116-همان ج 3، ص 337. به جاي عبارت «واگذار شده بود» بايد «وقف کرده بود» به کار رود زيرا واگذاري، مفهومي اعم از وقف، دارد.
117-همان، ج 4، بخش 2، ص 768.
118-عوايد اين گونه اراضي را دولت نميتواند براي تأمين منافع گروه ويژهاي اختصاص دهد و در ثاني، احياي اين گونه از زمينها، حقي ايجاد نميکند به خلاف قسم دوم.
119-بعضي عقيده دارند که حق به دست آمده در قسم دوم از زمين، «مالکيت» است و بعضي گفتهاند: حق تصرف و انتفاع است. و لذا اگر زمين را رها و از عمران آن صرفنظر کند، همين حق هم از بين ميرود. و بنابراين قول، اصل زمين در مالکيت دولت باقي ميماند.
120-يعني در اثر دعوت و بدون جنگ، مسلمان شدند مانند اندونزي و مدينه.
121-يعني سرزمين کساني که اسلام را نپذيرفتند ولي کار با صلح پايان يافت.
122-به کتاب اقتصاد ما، ج 2، ترجمهي ع - اسپهبدي صفحات 109 - 58 رجوع شود.
123-لباسشان و پرچمشان سياه بود و چماقي نيمه سياه به دست داشتند که آن را «کافرکوب» ميناميدند.
124-المقنع (هاشم بن حکيم مروي) نيز راه ابومسلم و ديگران را در پيش گرفت و به سال 167 ه (783 م) از بين رفت و پيروان او را سفيدجامگان ناميدند.
125-برمک ظاهرا لقب رؤساي بتکدهي بودايي بلخ - يعني نوبهار - بود.
126-ساجديان نيز از سال 276 تا 317 ه (مساوي 889 تا 929 م) در آذربايجان جنوبي و جبال يعني شمال غربي ايران حکومتي داشتند.
127-اول نيمهي دوم قرن چهارم.
128-طغرل بيک سلجوقي در سال 447 ه بساط حکومت آل بويه را برچيد و در اين دوران اوقاف به دست متوليان احيانا قضات - که معمولا از علماي دين بودند - اداره ميشد.
129-تاريخ اجتماعي ايران، ج 4، ص 239 و 242؛ مالک و زارع، ص 119؛ تاريخ اجتماعي ايران، ج 2، ص 169.
130-مالک و زارع، ص 81 و 82.عضدالدوله ديلمي در سال 325 ه (964- 963 م) سيدي را به نام ابوقتاده از مکه به شيراز آورد و دختر خود را به وي داد و چندين ملک از املاک فارس را وقف اولاد ذکور او کرد مغولان پس از تسخير فارس اين املاک را مصادره کردند و به صورت اينجو يعني «خالصه» و «ديوان» درآوردند.
131-ديالمهي آل زيار از سال 316 تا 433 ه در قسمتي از ايران حکومت داشتند. و آل بويه از 321 تا 448 حکومت کردند.
132-آل بويه، ص 745، عضدالدوله پسر رکنالدوله (حسن) و برادر فخرالدوله بود.
133-به طوري که جرجي زيدان در تاريخ تمدن اسلامي نوشته است درآمد تنها موقوفات مدرسهي نظاميهي بغداد بالغ بر شصت هزار دينار بوده است.
134-سنجر از سوي محمد برادر برکيارق (فرزند ارشد ملک شاه) به حکومت خراسان منصوب شد و چهل سال سلطنت کرد و در 552 ه در گذشت.
135-احتمال دارد مراد از اين ديوان «ديوان اشراف» باشد. به صفحهي 147 مالک و زارع رجوع شود.
136-مالک و زارع، ص 144 تا 146. به نقل از کتاب عتبة الکتبة و تاريخ اجتماعي ايران، ج 4، بخش 2، ص 752 - 751.
137-دهاقين جمع دهقان، دهقان کدخدا يا سرپرست ده که داراي زمينهايي بود که به ارث به او رسيده بود و به عنوان محصل ماليات مأمور وصول ماليات ديوان بود. مالک: روستايي و زارع، زارع وابسته به يک «جفت» زمين که مسؤول شخم زدن و بذر افشاندن است. «سردهقان»: زارعي که سرپرست دهقانهاي يک جفت زمين است.
138-مالک و زارع، ص 147 و 148.
139-مجلهي يادگار، سال 1، شمارهي 6، ص 42 و 43. به نقل از عتبة الکتبه و منشأت لنين، به قلم عبدالحسين نوائي.
سلطان مسعود در مورد زمينهاي وقفي «ميکائيليان» که توسط حسنک وزير غصب شده بود به مختار بوسعد فرمان داد که: «اوقاف را که از آن ميکائيليان است به جمله از دست متغلبان بيرون کند و به معتمدي سپارد تا انديشهي آن بدارد و ارتفاعات آن را حاصل کند وبه سبل و طرق آن رساند» تاريخ اجتماعي، ج 4، بخش 2، ص 753.
140-مالک و زارع، ص 12. نسخهي خطي و اصلي اين کتاب در تصرف کتابخانهي ملي قاهره و يک نسخهي عکسي آن در کتابخانهي ملي تهران موجود است و مولف آن منتجبالدين بديع، کاتب جويني است که احتمالا ميان سالهاي 554 - 538 ه به فرمان وزير سنجر فراهم آورده است.
141-با دال معجمه (اختذال) صحيح به نظر ميرسد.
142-با دال معجمه درست است.
143-تاريخ اجتماعي ايران، ج 4، ب 2، ص 750 و 751.
144-همان، ج 4، ب 2، ص 750 و 751.
145-مالک و زارع، ص 166.
146-تاريخ اجتماعي ايران، ج 4، بخش 2، ص 770.
147-به تاريخ مبارک غازاني از صفحهي 48 به بعد و حبيب السير، جلد 3، صفحهي 108 و تاريخ اجتماعي ايران، جلد چهارم، بخش دوم، صفحات 763 و 764 رجوع شود. ضمنا بايد توجه کرد که موقوفات مراقد اوليا و سلاطين را «ابواب البر» و موقوفات مؤسسات خيريه را «ابواب الخير» ميناميدند.
148-مالک و زارع، ص 180. زمين اينجو عبارت بود، از زمينهاي خالصه که ميان اعضاي خاندان سلطنتي قسمت ميشد و عايدات آن به مصرف مخارج دستگاه شاه و اعضاي خاندان شاهي ميرسيد و شايد هم صرف نگاهداري سپاه ميشد. با اين همه، اين زمينها از ماليات ديواني معاف نبود.خوانندگان محترم توجه دارند که در اين مورد وقف بر «معدوم» بوده است.زيرا «فرزندان ذکور» مورد بحث نه به صورت «حمل» وجود داشتند و نه به تبع موجود.
149-روضه، داراي مسجد صيفي و شتوي بوده است. ربع رشيدي موقوفاتي در همدان، يزد، موصل، مراغه، شيراز، اصفهان و تبريز داشته که تنها رقبات موقوفهي يزد 564 فقره بوده است.
150-مالک و زارع در ايران، ص 197 تا 199.
151-تاريخ اجتماعي، ج 4، بخش 2، ص 752 و 755.
152-به صفحهي 31 شمارهي 9 سال اول مجلهي يادگار رجوع شود.
153-متن اين وقفنامه در جلد 4 فرهنگ ايران زمين صفحات 138 - 122 و قسمت تعليقات و توضيحات کتاب تاريخ کاشان صفحهي 473، چ 1341، تهران چاپ شده است.
154-يادگارهاي يزد، ج 2، ص 304 و 391. اين وقفنامه کتابي را به نام جامع الخيرات به وجود آورده است که در جلد 10 فرهنگ ايران زمين به چاپ رسيده است.
155-يادگارهاي يزد، ج 2، ص 131.
156-دبيران و مستوفيان.
157-فرمان و حکم شاهي.
158-يعني ماليات.
159-يعني معافي.
160-اين واو زايد به نظر ميرسد.
161-الاغ و اولاغ در اصل مغولي به معني اسب چاپار و قاصد بوده است.
162-موارد نقطه چيني شده يک و يا چند کلمهي ناخوانا بوده است.
163-اين فرمان قبل از به سلطنت رسيدن احمد صادر شده است زيرا نامبرده نفوذ تامي در آن نواحي داشته است. اصل اين فرمان - در طوماري به طول دو متر و ربع و به عرض 5 / 21 سانتيمتر داراي 19 سطر - در کتابخانه ملي پاريس موجود است. به شمارهي 4، ص 25، سال اول، و شمارهي 1، ص 12، سال پنجم. مجله يادگار رجوع شود.
164-مالک و زارع، ص 225 متن و پاورقي.
165-تاريخ اجتماعي، ج 4، بخش 2، ص 759.
166-يادگارهاي يزد، ج 2، ص 162 به بعد.
167-حظيره از «حظيرة القدس» است که نامي براي بهشت است و از نظر اصطلاحي مقبرهي اختصاصي بوده است.
168-يادگارهاي يزد، ج 2، ص 219.
169-مالک و زارع، ص 210 و 211. اولاغ و الاغ: حقوق و عوارضي که براي پيکها يا چهارپايان متعلق به پيکها ميگرفتند (دورهي ايلخانان تا قاجاريه). بيگاري: کار کردن اجباري بيمزد. قبچورمه: ماليات مواشي. مکس (مکوس): ماليات غير مستمر و عوارض. مواشيه (مواش، مواشي) ماليات گاو، مالياتي که به گاو و استر و خر تعلق ميگيرد و الام: راهنمايي که مجبور بود به رايگان به مأمور ديوان خدمت و او را از دهي به دهي ديگر هدايت کند (دورهي قراقويونلو تا قاجاريه).
170-مالک و زارع، پاورقي ص 223.
171-مالک و زارع، پاورقي ص 223.
172-مالک و زارع، پاورقي ص 223.
173-مجلهي يادگار، ش 1، ص 55.
174-مالک و زارع، ص 214 با اختصار.
175-تسعير وسط يعني ارزيابي متوسط که در مقابل تسعير اعلي، به کار ميرود.
176-علت الناس علي دين ملوکهم و اعتقادات ديني مردم را نبايد فراموش کرد.
177-تاريخ اجتماعي ايران، ج 2، ص 511. در اواخر سلطنت ناصرالدين شاه، به صورت ظاهر، ادارهي کارهاي مملکتي با شورايي بود مرکب از.. و ميرزا علي خان امينالدوله وزير رسائل و اوقاف...
178-اين فرمان مربوط به اوقاف غياثيه است که در قرن هشتم به آن اشاره شد و مبلغ مقطوع يعني مبلغ «چکي» و يک قلم.
179-قسمتي از اين فرمان در صفحهي 225 مالک و زارع نقل شده است.
180-مجلهي يادگار، ش 1، ص 55.
181-همان، ش 3، ص 55.
182-مالک و زارع، ص 226.،
183-سرکار يعني دستگاه اداري، حساب و مبلغ.
184-مجلهي يادگار، سال دوم، ش 2، ص 31 و 32.
185-مالک و زارع، ص 227. شاردن مينويسد که: تيولهاي موروثي معروف به «سيورغال» را از محل اوقاف به خانوادههاي سرشناس مذهبي ميبخشند.
186-مالک و زارع، ص 254 و 255.
187-يادگارهاي يزد، ج 2، ص 130 تا 136.
188-همان، ص 185 به بعد.
189-همان، ص 377.
190-همان، ص 659.
191-همان، ص 50.
192-همان، ص 51.
193-همان، ص 624.
194-همان، ص 658.
195-به تاريخچهي اوقاف اصفهان از انتشارات ادارهي کل اوقاف اصفهان و تاريخ کاشان تأليف ضرابي، چاپ دوم، اسفند 1341، و جلد 2، يادگارهاي يزد و ساير آثاري که در ارتباط با تاريخ و معرفي آثار باستاني شهرها نوشته شده است، مراجعه کنيد.
196-تاريخ اجتماعي ايران، ج 4، بخش 2، ص 763.
197-همان، ج 2، يادگارهاي يزد، ص 45.
198-همان، ج 2، يادگارهاي يزد، ص 79.
199-همان، ج 2، يادگارهاي يزد، ص 572.
200-همان ص 655.
201-همان، ص 660.
202-همان، ص 661.
203-همان، ص 176.
204-همان، ص 752.
205-همان، ص 753.
206-همان، ص 756.
207-منظور از آوردن فهرست اين وقفنامهها ارائه نمونهاي است تا بعدها وقفنامهها، قرن به قرن فهرستبندي و جمعآوري شود.
208-مشروطه يعني منشور و قانون - در اصطلاح عثمانيان - و سلطنت مشروطه يعني سلطنت متکي به قانون.
209-قوانين مربوط به وقف، ضمن قانون مدني از تاريخ 18 / 2 / 1307 ش لازمالاجرا شد.
210-به مواد 27 تا 31 قانون ثبت رجوع شود. در ارتباط با وقف به قانون توسعهي معابر و قانون قنوات و قانون ماليات خالصجات انتقالي مصوب 20 / 12 / 1306 مراجعه شود.
211-در اين تاريخ «ادارهي کل اوقاف» کشور زير نظر وزير فرهنگ انجام وظيفه ميکرد.
212-مالک و زارع، ص 353.
213-قانوني راجع به اراضي دولتي و شهرداريها و اوقاف در استان خوزستان و شهرستانهاي مشهد و قم در دهم مهرماه 1335 و اصلاحيهاي نيز در ارتباط با اين گونه اراضي در ديماه 1339 تصويب شد.
214-مدت اجاره بايد مضبوط و معين باشد. مدت اجاره حداقل و حداکثر ندارد و ميتواند يک لحظهي معين و يک صد هزار سال باشد. خلاصهي کلام آنکه جايز است اجاره دادن عين براي مدتي که عين مستأجره معمولا باقي ميماند، گو اينکه زياد باشد. ولي گفته شده است که نبايد بيش از يک سال باشد زيرا اجاره دادن منافعي که به وجود نيامده جايز نيست ولي ضرورت ايجاب ميکند که بر مقتضاي اصل عمل نشود و اجارهي تا يک سال جايز باشد چون در يک سال محصول زراعي کامل ميشود و نياز و ضرورتي به بيش از يک سال نيست و باز، در يک سال تمام فصول اربعه تکميل ميشود و غالبا تغييرات ممکنه در يک سال در عين موقوفه بروز ميکند و قول ديگر حداکثر مدت اجاره را به 30 سال محدود کرده است که نصف عمر متوسط است. مدت بقاي يک عين به طور معمولي، در اعيان مختلف فرق ميکند و لذا گفته شده است که حداکثر مدت اجارهي يک عبد 30 سال است و يک چارپا ده سال و لباس يک سال و يا دو سال است. و در زمين تا يک صد سال است و باز گفته شده است که عبد را تا 120 سال و زمين را به مدت هزار سال ميتوان به اجاره واگذار کرد ولي اين اقوال دليلي ندارد. مسألهي 99 ساله بودن اجاره براساس يکي از اين اقوال است که در فقه اماميه پذيرفته نشده است و اساس آن اين است که مدت اجاره بايد با توجه به بقاي غالبي هر عين معين و مضبوط باشد، و زمين معمولا و حداکثر تا يک صد سال ميتواند بدون تغييرات مهم باقي بماند و عوايد آن پيشبيني شود. با تلخيص از فصل دوم کتاب اجاره تذکرة الفقهاء علامه حلي.
215-اين مطلب را در نشريهي سالانهي سالنامهي دنيا خواندهام و دکتر علياکبر شهابي آماري به اين قرار داده است:
مجموع رقبات زراعتي 519ر38 رقبه. مجموع رقبات مستقلات 881ر15 رقبه. مجموع امامزادهها و مساجد و مدارس 015ر7 رقبه. مجموع نخلستانها 418 رقبه. مجموع مراتع 524 رقبه. مجموع آب و قنات 609ر7 رقبه. مجموع معادن 15 رقبه. مجموع رقبات مختلف و اشجار 713ر3 رقبه. جمع کل: 694ر73 رقبه، جلد دوم ايرانشهر.
216-در عهدنامهي مؤيدالدوله به قاضي عبدالجبارين احمد آمده است: «در اموال و املاک بيشترين احتياط را بنمايد و براي آنها، هيأت امناي صالح برگزيند. (آل بويه، ص 365 (.
217-مشتمل بر وقفنامههاي مهم و قابل توجه شهرستانهاي کاشان، قزوين، اهر، دزفول، سمنان، اردبيل و اصفهان.
218-مادهي وقف، اگر با حروف جر «علي» استعمال شود معناي اطلاع و آگاهي ميدهد. واژه واقف و مطلع در اول وقفنامهها، براعت استهلال است و اشاره به وقفکننده و ناظر دارد.
219-جمله فعليه است و به دو صفت خداوند متعال، جلالت و علو مقام، دلالت دارد.
220-بويحيي و ابويحيي کنيهي ملکالموت (عزرائيل) است.
221-اشاره به قاعدهي لا وقف الا في ملک است. تنها مالک ميتواند ملک خود را وقف کند. وقف فضول هم بايد با اجازه و تنفيذ مالک تحقق پيدا کند.
222-انواع وقف انتفاع را «اصول» و «ابواب بر» مينامند.
223-اموال و مرافق مسجد، محکوم به احکام خاص مسجد نيستند و متولي ميتواند در آنها به اقتضاي مصلحت، تصرف کند و ممکن است موقوفاتي، از نوع وقف منفعت هم داشته باشد. کساني که مسجد و يا مدرسه و امثال اينها را تأسيس ميکنند بايستي به فکر نگهداري و ادارهي آنها هم باشند تا از امکانات بقعهي خير، آيندگان بهرهمند شوند و در نگهداري آن ساعي و کوشا باشند.
224-براي هميشه، در تمام اعصار.
225-پدر در پدر، در تمام نسلها.
226-ناظر اعم از مشرف و ناظر اطلاعي است. اگر اشراف در کنار نظارت استعمال شود، هر يک معناي خاص خود را خواهد داشت. اشراف و مشرف در کتب فقهي و وقفنامهها استعمال ميشود ولي عملا در بين مردم به دست فراموشي سپرده شده است.
227-خداوند عاقبت او را نيکو گرداناد!.
228-جمله فعليه دعائيه است. معمولا در مورد عارفان بزرگ به کار ميرود.
229-وجه الله؛ رضايت پروردگار، يعني فقط براي جلب رضايت پروردگار و تقرب به مقام الوهيت. حسبة لله هم به همين معني است. کلمهي الي الله هم تقريبا به همين مفهوم است: لا نريد ثمنه الا الي الله (کلامي که مالکين زمين مسجد پيامبر در يثرب، گفتند).
230-جمله فعليه دعائيه است: خداوند او و يارانش را عزيز و گرامي دارد.
231-احتياط در اقدامات، راه نجات و موفقيت است. فقها ميگويند: الوقف يحتاط له ما امکن.
232-واردين در مقابل صادرين استعمال ميشود يعني آيندگان و روندگان.
233-سفره وقف، يکي از مائدههاي آسماني که برايتان گسترده ميشود.
234-مواجب، مقرري، ادرار به معناي حقوق و دستمزد کارگزاران است.
235-خطيب: کسي که خطبه نماز جمعه و عيدين را ميخواند. خطيب به هر سخنران گفته نميشده است.
236-معيد و مقرر در مقام علمي تالي تلو مدرس بود و بيانات استاد را با توضيح و تفسير براي ساير شاگردان تکرار ميکرد. حقوق معيد کمي کمتر از مقرري مدرس بود. در بازنويسي برخي از وقفنامهها مدرس با مدرس و معيد با مع
237-مياومة: از يوم، مشاهرة از شهر، حقالزحمهي بعضيها روزانه و برخي ديگر ماهانه پرداخت ميشد و در اين رويه نکتهاي از نکات روانشناسي ملحوظ بود.
238-دادن حقالزحمه، پيش از تقاضا و دادن صدقه، پيش از التماس، از اخلاق حسنهي بزرگان دين بوده است.
239-موقوفهخواران: کساني که در انديشه تجاوز به وقف بودهاند. حافظ شيرازي در اشاره به اينگونه اشخاص گفته است:
فقيه مدرسه دي مست بود فتوا داد
که مي حرام ولي به زمال اوقاف است.
240-جمله فعليه براي لعن و نفرين است: خداوند نعمت و عمران و آبادي و سرسبزي آنان را، از بين ببرد.
241-موقوفهخواران، متجاوزين به بيتالمال مانند شتران گرسنه، اموال عمومي را ميبلعند: يخضمون مال الله خضم الأبل نبتة الربيع.
242-با آرامش خاطر، آمنا سربه.
243-نظير جمله وصفيه جل و علا، است.
244-چيزهاي شايسته و ماندني.
245-در متون ديني، واژه وقف و اوقاف زياد به کار نرفته و بلکه به جاي موقوفه، صدقه جاريه يا صدقه مبتوله يا صدقه مبتوته استعمال شده است. موقوفه، صدقه منقطع نيست که يکبار رد و بدل شود و تمام شود و بلکه در تمام اعصار و ازمان ساري و جاري است مانند آبهاي صاف و زلال که از کوهها جاري است.
246-ثبت کند: بنويسد. ضبط کند: حفظ کند و نگه دارد. ثبات از ثبت و ضباط از ضبط ميآيد ثبات دفترنويس و ضباط بايگان را گويند.
247-از اسامي و اوصاف روز قيامت است. چه وصف شگفتآوري!.
248-از وقفنامه حضرت مولا علي (ع) اقتباس شده است در وقفنامه مزرعه ابينيزر يوم تبيض فيه وجوه و تسود فيه وجوه..
249-اگر وقف، استقلال بخشيدن به بخشي از دارايي و تنها فک ملک باشد، اساس وقف به موقوف عليهم ارتباط ندارد و به ارادهي واقف به وجود ميآيد، منتها تحقق اين موجود موکول به وقوع عقد برقراري حق انتفاع ميان واقف و موقوف عليهم است (حقوق مدني، عقود ميان 3 کتاب وقف، ش 80).
250-کودکاني که در اثر بيغذايي و بيدارويي و.. ميميرند، بهتر است بگويم کشته ميشوند، آيا در روز حساب گفته نخواهد شد که بأي ذنب قتلت.. باي ذنب قتل.. اين پرسش در مورد سالمندان هم ميتواند مطرح شود.
251-عروة الوثقي، کتاب وقف، فصل هفتم، مسأله 46.
252-مالک و زارع، ص 81.
253-آيات 57 بقره و 160 اعراف و 80 طه.
254-بقره 61.
255-مائده، 114 و 115 (ر. ک به قرآن و مثنوي، تدوين بهاءالدين خرمشاهي و سيامک مختاري).
256-مراد از عقد در اين تعبيرات، به معناي عام کلمه است که شامل ايقاع هم ميشود.
257-ثلث مؤبد، ثلث باقي هم ناميده مي شود.
258-اگر عروض حيات معلوم است و ياعدمش معلوم است، در اين گونه اراضي بنا بر قولي «احيا» موجب تملک است.
259-يعني تعلق به حکومت مشروع دارد.
260-تحرير الوسيله، آخر کتاب حجر.
261-در کتب فقهي و حديثي صدقهي جاريه به وقف تفسير شده است. وقف، حداقل، يکي از مصاديق مسلم صدقهي جاريه است.
موقوفه به اعتبار اصل عين «صدقه موقوفه» و به اعتبار عوايد و منافع آن «صدقه جاريه» ناميده ميشود.
262-حضرت علي (ع) به فعاليتهاي عملي يعني کارهاي مربوط به کشاورزي با حفر قنوات، درختکاري و آباد کردن زمينهاي باير علاقه فراوان داشت و عوايد و املاکي که از اين راهها به دست ميآورد وقف ميکرد. در اواخر عمر، عوايد سالانه اوقاف آن حضرت به 24 هزار دينار ميرسيد. تاريخ اجتماعي ايران، ج 2، ص 77.
263-واژهي صيغه مانند واژهي عقد اعم از ايقاع و عقد - به معناي اخص کلمه - است و در مقابل «فعل» به کار ميرود. ضمنا اعتبار صيغه در وقف از آن باب است که، وقف را نوعي از انواع تمليکات ميدانند و هر تمليکي نياز به صيغه دارد ولي در صيغه وقف، لفظ و يا الفاظ خاصي ضرورت ندارد.
264-کلام امير المؤمنين علي (ع) به مژده دهنده در مورد خروج چشمهي «ينبع» هم، بر اين مطلب دلالت دارد زيرا آن حضرت فرمودهاند: هي صدقة بتة بتلا. بت و بتل هر دو به معني قطع است.
265-لفظ معبد و مصلي اعم از مسجد است و مسجد احکام ويژهاي دارد. ميتوان احکام مسجد را در کتاب صلاة ديد.
266-ص 92، شمارهي 3 جديد.
267-حتي وقف با فعل بدون معاطات هم محقق ميشود مانند آنکه فردي ديوار مخروبهي مسجدي را مثلا مرمت کند که اين ديوار با موت مرمت کننده، به ورثهي او نميرسد (مسألهي 1، منهاج الصالحين).
268-پس وقف از طرق متعدد محقق ميشود مانند وقف فضولي، وقف وکيل مالک، وقف خود مالک، وصيت به وقف و نذر به وقف که در بخش سابق توضيحاتي در اين موارد داده شده است.
269-مبحث «جريان فضوليت در وقف» قاعدتا بايد در شرايط واقف که بايد مالک باشد و يا شرايط عين موقوفه که بايد مملوک واقف باشد، مورد بحث واقع شود نه در مبحث «صيغهي» وقف.
270-چنانکه از موارد مختلف به دست ميآيد، وقف يا عام است يا خاص، وقف عام يا وقف بر جهات است يا وقف بر عناوين عامه مانند وقف مسجد و يا وقف بر مسجد و يا وقف بر فقرا و علما و امثال اينها، در وقف عام از منتفعان به عنوان «موقوف عليها» و «موقوف عليه» نام برده ميشود يعني الجهة الموقوف عليها و يا العنوان الموقوف عليه.
و وقف خاص ممکن است بر اولاد باشد و يا اشخاص و در اشخاص هم ممکن است عنوان آنها منظور باشد و يا اشخاص آنان. در اين نوع از وقف، از منتفعان تحت عنوان «موقوف عليه» يا «موقوف عليهم» نام برده ميشود.يعني فرد موقوف عليه و يا افراد و اشخاص موقوف عليهم.
توجه به اين نکات، در درک مطالب بزرگان، ما را ياري ميدهد.
براي توجه به دو نوع وقف، به مسألهي 28 و نيز مسألهي 34 رجوع شود. وقف عام و خاص ميتواند از نوع وقف منفعت و يا از نوع وقف انتفاع باشد به مسألهي 67 رجوع شود. و در وقف، ممکن است «قصد تمليک منافع» در بين باشد و يا قصد به مصرف رساندن منافع و در صورت دوم ممکن است منظور، صرف خود منافع باشد و يا اعم از آن و عوض آن. در فرض تمليک، احد از موقوف عليهم ميتواند سهم خود را معاوضه کند و سهم او به ورثه منتقل ميشود و در حد نصاب، زکات بر آن تعلق ميگيرد. منهاج، ج 2، کتاب وقف.
271-بنابراين اقوي، وقف مطلقا از ايقاعات است و تنها انشاي واقف، در تحقق آن کفايت ميکند. زيرا وقف مانند عتق، فک ملک است و نه تمليک، و «عين موقوفه» مانند عبد آزاد شده از قيد مالکيت و مملوکيت يله و رها ميشود.
272-در اوقاف عامه.
273-بنابر اقوي، قصد قربت شرط تحقق وقف نيست و لذا جزو ابواب عبادات به شمار نرفته ولي احتمالا ترتب ثواب نياز به قصد قربت دارد. صاحب عروة بنابر حسن ذاتي اعمال، قصد قربت را براي ترتب ثواب هم، شرط نميداند.حکم وقف امرا و سلاطين جور و حتي حکم وقف کفار را ميتوان از اين مسأله به دست آورد.
274-در يک مسأله از نظر اجتهادي ممکن است نظريهي قوي، قويتر (اقوي)، احتياط و احوط با توجه به ادله، وجود داشته باشد زيرا مفهوم قوت و احتياط از مفاهيم مقول بالتشکيک هستند.
275-اگر عين موقوفه را خود واقف تسليم نمايد «اقباض» ناميده ميشود.
276-خلاصه آنکه، قبض عبارت است از استيلاي مستحقان بر عين موقوفه با اذن و يا اجازهي واقف.
277-يعني در تحقق وقف در اين گونه موارد، قبض به معناي مصطلح کلمه، ضرورت ندارد. (م 7 منهاج الصالحين). بايد توجه داشت که اين مسأله در ارتباط با تحقق قبض است، نه اصل وقف.
278-زيرا امور مالي مولي عليه در اختيار ولي اوست.
279-واقف در اين مسأله و نظاير آن به معناي «قاصد وقف» است و به اعتبار آينده به او «واقف» اطلاق شده است.
280-و ظاهر اين است که به عنوان حبس هم صحيح نيست. منهاج الصالحين، مسألهي 9. در کتاب تجارت (بيع) جواهر الکلام في شرح شرايع الاسلام تأليف آيت الله العظمي شيخ محمد حسن نجي مينويسد: بل الظاهران التأبيد المزبور من مقتضيات الوقف و مقولاته کما ان نفي المعاوضات علي الاعيان ماخوذ فيه ابتداء خصوصا بعد تعلق حق الاعقاب به..» جلد 22، چاپ ششم، نجف. و شسخ الطائفه فرموده است: الوقف متي لم يکن مؤبدا لم يکن صحيحا و متي قيدت بوقت و الي اجل، بطل الوقف..» تهذيب الاحکام في شرح المقنعة للشيخ المفيد، چاپ سوم، جلد نهم، کتاب الوقوف و الصدقات.
281-يعني رابطهي مالکانهي واقف از عين موقوفه قطع ميشود. اين مطلب با اعتقاد به اينکه وقف، فک ملک است مطابقت دارد و بنابر قول صاحب عروه که حقيقت واقف را «ايقاف» ميداند نه تمليک و نه فک، واقف از هر نوع تصرف در عين موقوفه ممنوع ميشود.
282-فظهر أن صور الوقف المنقطع الاخر ثلاث، يبطل الوقف رأسا في صورة و يصح في صورتين. (وسيلة النجاة اصفهاني (ره).
283-پس وقف منقطع، به منقطع الاول و منقطع الوسط و منقطع الاخر تقسيم ميشود. و انقطاع گاهي ناشي از احکام فقهي است و گاهي ناشي از کيفيت وقف واقف.
284-قبول چنين شرطي از واقف با ماهيت وقف تطبيق نميکند و ميتوان گفت که اين گونه اعمال از اشخاص با توجه به عدم منع شرعي جايز است ولي در حقيقت از مصاديق وقف نيست.
285-پس مرجع شرط گاهي «وقف بر نفس» است و گاهي «موقوف عليهم». و مسألهي «استثنا» ارتباطي با شرط ندارد.
286-ولي عين مرهونه را نميتوان وقف کرد زيرا متعلق حق غير است، همچنان که عين موقوفه را نميتوان به رهن گذاشت زيرا امکان تملک مرتهن، عقلا محتمل و عملا واقع است و هم چنين جايز نيست که رقبهي موقوفه به عاريه داده شود. زيرا عاريه دادن، عين موقوفه را از منفعت ساقط ميکند. به کتاب عاريه و رهن کتب فقهي رجوع شود.
287-مراد از بسط و توزيع آن است که به تمام موقوف عليهم داده شود و احدي از آنان محروم نشود و اين اصطلاح در مقابل «بيان مصرف» به کار ميرود. در وقف اولادي، متعارف «بسط و توزيع» است و در وقف بر عناوين، غالب بيان مصرف است.
288-در کتاب الوقف عروة الوثقي، صفحهي 214، چنين آمده: «.. فتقريرا لهم علي مذهبهم..».
289-نه وقف کردن عين مرهونه صحيح است و نه وقف را ميتوان رهن گذاشت، چنانکه قبلا توضيح داده شد.
290-وقف بر شخص يا اشخاص، گاهي به اعتبار عنوان خاص آنان است مانند وقف بر سه نفر طلبهي تهراني شاغل در فلان مدرسه، و گاهي به اعتبار شخص آنان است مانند وقف بر سه نفر طلبه تهراني به نامهاي سيد احمد، شيخ حسن و ملا حسين فرزندان فلان و فلان و فلان که در مدرسهي مذکور مشغول به تحصيل هستند.
291-مرتد کسي است که از اسلام خارج شود و کفر را اختيار کند و آن بر دو قسم است: فطري و ملي، مرتد فطري کسي است که يکي از پدر و مادر او در حال انعقاد نطفهاش مسلمان باشد و بعد از بلوغ اظهار اسلام کند و بعدا از آن خارج شود و مرتد ملي کسي است که در حال انقعاد نطفه، پدر و مادرش کافر باشند و وي پس از بلوغ اظهار کفر کند و بعدا مسلمان شود و بعد از آن به کفر برگردد.
292-کليسا - کليسيا (به کسر کاف): معبد مسيحيان، عبادتگاه ترسايان.
کنيسه (به فتح کاف): کنشت، معبد يهود جمع آن کنائس است.
293-استيعاب يعني تقسيم بر تمام موقوف عليهم.
294-زيرا به نظر ميرسد که مقصود واقف در صورت محصور بودن موقوف عليه، عام و به نحو تشريک (شرکت دادن) و توزيع (تقسيم بر جميع) است.
295-واژهي «مؤمن» و «شيعه» در سخنان يک نفر امامي، به دوازده امامي تفسير ميشود.
296-خنثي: انساني که هم آلت تناسلي مرد را دارد و هم آلت تناسلي زن را. اگر هيچ يک از اين دو را نداشته باشد او را ممسوح نامند. خنثاها بر سه قسم خنثاي مذکر، خنثاي انثي و خنثاي مشکل، تقسيم ميشوند.
297-گفته ميشود که جعل و قرار واقف مانند نص شارع واجب الاطاعه است.
298-در تعليقات وسيلة النجاة ميفرمايد: ان لم يکونوا عالمين بعلم الشريعة.
299-لو نذر شيئا لمشهد من المشاهد المشرفة صرفه في مصالحه کتعميره و ضيائه و طيبه و فرشه و الاحوط عدم التجاوز عن نحو ذلک المصالح.. کتاب نذر تحرير الوسيله، م 21.
300-ولو نذر شيئا للامام (ع) او بعض اولاده فالظاهر جواز صرفه في سبل الخير بقصد رجوع ثوابه الي المنذور له.. (همان).
301-شرط واقف در اين دو مورد باطل شناخته شده است. جمعآوري نکات و احکام مربوط به شروط واقفان ميتواند موضوع رسالهاي باشد.
302-حکم موقوفات مجهول المصرف در اين مسأله با صور مختلف آن، بيان شده است.
303-منافعي که بعد از وقف، پيدا ميشود و به وجود ميآيد.
304-استفاده کردن از سايهي درخت.
305-شاخهي درخت خرما، واحد آن «سعفه» است.
306-مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني (ره) مسأله را جاي تأمل و اشکال ميداند و شايد علت آن باشد که اين نوع وقف کردن، با ماهيت وقف که فک ملک است منافات دارد.
307-منهاج م 3 - 84 - انواع وقف خانه را در کتاب وقف عروة الوثقي ملاحظه فرماييد. ضمنا بايد توجه کرد که در نوع «وقف منفعت» تبديل رقبهي موقوفه از مزروعي به مسکوني و از مسکوني به تجاري و امثال اينها، بايستي، عليالاصول، جايز باشد.اين نکته از نکات بسيار مهمي است که روشن کردن آن، در عمل ميتواند سودمند واقع شود.
308-وقف با سکوت از بيان کيفيت تقسيم، حمل بر مساوات ميشود و اصل در وقف خانه، اين است که از نوع وقف انتفاع باشد مگر در صورت تصريح بر خلاف اين و يا وجود قراين دال بر مقصود.
309-با مهايات و امثال آن. مهايات از مادهي هيء هايأه مهاياة في الامر: وافقه. گاهي براي تخفيف همزه به يا تبديل ميشود و گفته ميشود: هماييته مهاياة. يقال هايأه في دار کذا اي سکنها هذا مدة و ذاک مدة. و قيل انتفع کل منهما بقدر سهمه (المنجد).
310-چنانکه فرمودهاند: شرط واقف مانند نص شارع است.
311-اطلاق وقف، اقتضاي تشريک تمام فرزندان و مساوات دارد.
312-نه ملک طلق و نه ملک غير طلق، زيرا حق انتفاع از منافع و عوايد و حتي تملک منافع مستلزم تملک عين نميباشد، با توجه به اينکه اغلب وقفها از نوع صرف است يعني منظور واقف اين است که درآمد موقوفه در جهت معين هزينه شود و قصد تمليکي در بين نيست قبول عدم مملوکيت عين موقوفه به طور مطلق، آسان خواهد بود.
313-در اين زمان، در اين گونه موارد، حق احداث و تملک اعياني احداثي به مستأجران داده ميشود و عرصهي تنها به اجاره واگذار ميشود.
314-نوسازي و تعميرات اساسي رقبات موقوفه نخستين وظيفهي متوليان است، خواه واقف در وقفنامه اين وظيفه را ذکر کرده باشد يا خير. مشکل آنجاست که واقف پرداخت حق موقوف عليهم را مقدم بر تعمير و نوسازي بداند. آيا اين شرط باطل است؟ يا بايد طبق نظر او عمل شود؟.
315-فروختن اعيان مسجد و مشاهد در هيچ حالي جايز نيست. فروختن مدارس و..بنابر احوط در هيچ حال جايز نيست. فروش اموال اينها چطور؟ در متن کتاب توضيح داده شده است ولي مرحوم سيد يزدي در مورد مسجد ميفرمايد: و الحاصل انه لا دليل علي ان المسجد لا يخرج عن المسجدية ابدا.. و در مسألهي فروش وقف ميفرمايد: و لعمري ان العلماء بالغوا في تضييق امر الوقف - مع انه ليس بهذا الضيق اذ لا يستفاد من الاخبار الدالة علي عدم جواز بيعه الا عدم جواز ذلک بمثل سائر الاملاک و القدر المتيقن من الاجماع ايضا هو ذلک - و غرض الواقف ايصال النفع الي جميع الموقوف عليهم فبعد ان وقف صار الامر بيدهم مع المحافظة علي حق البطون اللاحقة مهما امکن.
316-اجاره دادن مساجد، مشاهد، مدارس و.. جايز نيست. غاصب آنها (مساجد، مشاهد، مقابر، قناطر و امثال اينها) گناهکار است ولي اجرت المثلي بر وي نيست ولي غاصب مدارس، خانات و حمامات، اجرت المثل ميدهد. متلف اعيان اينها، ضامن است.
البته حکم رقباتي که بر مسجد، مشهد و.. وقف شده است ظاهرا غير از آن است که در بالا گفته شد (دقت شود) به مسألهي 74 نيز رجوع شود.
317-موارد جواز فروش در کتاب، به وقف خاص و وقف بر عناوين، اختصاص داده شده است ولي گروهي از فقها و از جمله صاحب عروة الوثقي در وقف بر جهات هم، موارد استثنايي را جاري و ساري ميدانند چنانکه قبلا اشاره شد. در کتاب تجارت جواهر الکلام مينويسد: و قال الصيمري في غاية المرام، في کتاب البيع: اجاز المفيد و السيد بيعه اذا کالن انفع لارباب الوقف.. چاپ ششم، جلد بيست و دوم، ص 365.
318-خواه به عنوان عقد اجاره باشد، يا مزارعه و يا مساقات و يا به نحو ديگر. مسألهي قابل توجه در اين مبحث آن است که آيا واقف و يا متولي خود و يا خويشاوندان نزديکشان ميتوانند مستأجر رقبات موقوفه باشند يا خير؟ و اگر نظر واقف و يا متولي در اين مورد و در نحوهي اجاره به غير با نظر حاکم و يا نمايندهي او مخالف باشد. چه بايد کرد؟ با توجه به شيوع فساد اخلاق و غلبهي طمع و حب مال بر نفوس و طباع، برخي از فقها مستأجر بودن متولي را جايز ندانستهاند. به مبحث ولايت کتاب احکام الوقف.. رجوع شود. مسألهي قابل توجه ديگر اين است که متولي ميتواند مزروعي را به مسکوني تبديل نمايد يا خير؟ شايد بتوان گفت که در نوع وقف منفعت، اشکالي ندارد و هم چنين در تغيير مسکوني به تجاري و امثال اينها.
319-مشترک بودن وقف با ملک طلق. مسألهي مهم در «افراز» اين است که آيا ماهيت افراز جدا کردن دو حق است؟ و يا نوعي فروش و مبادله ميباشد؟ بنابر تعريف دوم، افراز مشمول احکام و مقررات فروش وقف خواهد بود. به کتاب مبسوط باب الوقوف و الصدقات رجوع شود.
320-در اين مسأله فروض مختلفي مطرح شده است: مسألهي افراز و مسألهي تقسيم. مسألهي تقسيم، خود، به تقسيم اعيان موقوفه و تقسيم منافع و عوايد، تقسيم شده و تقسيم اعيان نيز به: تقسيم اعيان با فرض تعدد واقف و موقوف عليه، تقسيم اعيان با فرض وحدت واقف و تعدد وقف و موقوف عليه، تقسيم اعيان با فرض وحدت واقف و وقف، تقسيم ميشود (دقت شود).
321-در فقه مالکي، واقف نميتواند توليت را براي خودش شرط کند. (احکام الوقف.. مبحث ولايت). ضمنا بايد توجه کرد که از نظر فقه اماميه، با موت واقف، متولي دائمي، از توليت عزل نميشود زيرا ماهيت ولايت جدا از ماهيت وکالت است، چنانکه ماهيت وقف غير از ماهيت وصيت ميباشد.
322-يعني واقف ولايت اصليه ندارد و ولايت او ناشي از شرط مندرج در وقفنامه است. برخلاف قولي در فقه حنفي که براي واقف، ولايت اصليه قائل است و حتي بنابراين قول، واقف ميتواند متولي منصوص را عزل نمايد. به بحث ولايت «احکام الوقف..» رجوع شود.
323-بلي اگر متولي خيانت کند حاکم شرع ضم امين ميکند و اگر ضم امين ممکن نباشد، او را عزل ميکند. منهاج الصالحين م، 20. برخي از فقهاي عامه عدالت را در متولي شرط کردهاند.
324-کفايت به اين نحو تعريف شده است: قوة الشخص و قدرته علي التصرف فيما هو ناظر فيه.
325-يعني متولي بايستي عاقل و بالغ باشد مگر اينکه اميدي بر بهبودي مجنون باشد و يا قيد مباشرت صغير، منظور نباشد.
326-يعني قيم صغير وظايف توليت را هم عهدهدار ميشود. در موارد ديگر به متولي، قيم وقف هم اطلاق ميشده است نه اينکه قيم فردي غير از متولي باشد، چنانچه برخي تصور کردهاند.
327-بلکه بعيد نيست که رد بعد از قبول هم جايز باشد. منهاج الصالحين م 21. با اين فتوا، مشکل متولياني که بعد از قبول توليت، خود منصرف ميشوند، به خوبي حل ميشود.
328-لان جعل الواقف کنص الشارع.
329-اگر بخواهيم احکام نظري را با توجه به مسائل عملي و اجرايي بنويسيم، لزوم تجديد نظر در برخي از احکام اجتهادي ضروري خواهد بود. چرا بايد متوليان مافوق نظام اجتماع و مافوق قانون فرض شوند؟ البته حکم «عدم جواز مزاحمت و محاسبهي متولي» علل تاريخي دارد که بايد مستقلا مورد بحث قرار گيرد. مگر آنکه مزاحمت غير از محاسبه، تلقي شود.
330-مگر اينکه قصد «رايگاني عمل کردن» از تعبيرات واقف به دست آيد. منهاج الصالحين م 22. آيا حق التوليه و حق النظاره محدود به مقدار است و يا به هر مقداري ميتواند باشد؟ ساير خدمهي وقف ميتوانند از درآمد مزدي بگيرند؟ اين مسائل، قابل بحثاند.
331-ناظر در صورت اول ناظر اطلاعي و در فرض دوم ناظر استصوابي، ناميده ميشود. ناظر اطلاعي را «المرجع للوالي في النظر» و ناظر استصوابي را «المشرف علي الوالي» تعبير ميکنند.
332-زيرا حاکم، ولي من لا ولي له است و ولايت حاکم در اين مورد از انواع ولايت اصليه است نه اينکه از شرط و يا قراردادي ناشي شود.
333-کري يکري کريا النهر: حفر فيه حفرة جديدة.
334-به شرط آنکه به نحو تمليک منافع باشد وگرنه مطلقا، با حاکم شرع است (منهاج م 23) و بنابر قولي اگر موقوف عليهم افراد معين باشند، توليت در فرض مورد بحث به آنان ميرسد.
335-در اصطلاح دقيق، متولي تعيين شده از سوي واقف را «متولي منصوص» نامند.
336-به مسألهي 70 هم رجوع شود. مسألهي قابل توجه در تعمير رقبات موقوفه اين است که آيا جايز و يا لازم است متولي قسمتي از درآمد سالانهي موقوفه را احتياطا ذخيره کند؟ تا بعدها پس از جمع شدن اين پولها و نياز رقبه يا رقبات موقوفه به نوسازي و يا تعميرات اساسي، از اين پول استفاده کند؟ به مبحث ولايت کتاب احکام الوقف.. ص 191 رجوع شود. به هر حال بايد توجه کرد که متولي حق ندارد بدون ضرورت، موقوفه را بدهکار کند.
337-رقبات وقفي زيادي به موجب قوانين متفرقه مانند قوانين شهرداريها، وزارت راه، وزارت کشاورزي و نظاير اينها، در گذشته فروخته شده و ثمن حاصله يا تبديل به احسن شده و يا در حسابهاي بانکي موجود است و فعلا بايد تکليف اين رقبات و ثمن حاصله روشن شود. به موجب آخرين آمار به دست آمده در اجراي قانون اصلاحات ارضي سابق تعداد 372ر5 قريه اعم از شش دانگ و غير شش دانگ - و تعداد 617ر1 مزرعه از موقوفات عام در معرض شمول قانون مزبور قرار گرفته است.
338-کتب و مصاحف خطي نفيسي فعلا وجود دارد که در مواردي مهر و يا نوشتهي «وقف است» در آن ديده ميشود و دست به دست منتقل شده و به قيمتهاي گزافي فروخته ميشود.
339-يادداشت بوده است نه نوشتهي قطعي و به عبارت ديگر، انشايي در کار نبوده است.
340-حبس مطلق، در حبس بر جهات، حبسي است که نه مؤبد باشد و نه موقت و اين حبس در حکم وقف است درست مانند حبس مؤبد و ارتباطي با حبس مذکور در ماده 44 قانون مدني ندارد.
341-ظاهرا، حبس بر شخص همان حق انتفاعي است که از ماده 40 تا ماده 54 قانون مدني آمده است يعني رقبي و عمري و سکني (هر سه بر وزي کبري) و حبس مطلق و حبس بر شخص در قلمرو دخالت و يا نظارت ادارات اوقاف و امور خيريه نميباشد.
342-حبس بر عنوان عام، بر خلاف حبس بر شخص، ظاهرا، در قلمرو دخالت يا نظارت ادارات اوقاف و امور خيريه ميباشد.
343-تمام اقسام حبس و حتي حبس مطلق و مؤبد در اينجا از وقف جدا ميشوند چون وقف از نظر فقهي نياز به قبول ندارد.
344-در ايجاب و قبول بايد خصوصيت عمري و رقبي نيز منظور شود که خصوصيت هر دو در مسألهي قبل بيان شد.
345-نه شرط لزوم آن.
346-نه اينکه چيزي از ثمن را کسر کند.
347-اعطاي حق عمري در آن.
348-در توضيح کلمهي «رقبي» گفته شده است که: هو ان يقول الرجل للرجل: قد وهبت لک هذه الدار فان مت قبلي رجعت الي و ان مت قبلک فهي لک. و هي المراقبة لان کل واحد منها يرقب موت صاحبه. فروع کافي تأليف ثقة الاسلام کليني رازي، کتاب الوصايا با تعليقات علي اکبر غفاري.
349-قصد قربت از غير مسلمان هم متمشي است زيرا معيار قصد قربت است نه حصول تقرب.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}