نویسنده: ازوپ
بازنویسی: اس. ای. هندفورد
برگردان: حسین ابراهیمی (الوند)

 
پزشکی به هنگام دیدار یکی از بیمارانش حال او را پرسید. بیمار پاسخ داد که به‌شدّت عرق می‌کند. پزشک گفت: «نشانه‌ی خوبی است.» بار دوّم که پزشک به دیدار بیمارش رفت و باز حال او را پرسید، بیمار به او گفت چنان دچار تب و لرز می‌شود که انگار بدنش دارد تکّه‌تکّه می‌شود. پزشک گفت: «این‌هم نشانه‌ی خوبی است.» بار سوّم که پزشک از بیمارش دیدن کرد و حال او را جویا شد، بیمار گفت اسهال نیز گرفته است. پزشک به او گفت: «این‌هم نشانه‌ی خوبی است.» و از پیش او رفت.
وقتی یکی از بستگان بیمار به دیدن او آمد و حال او را پرسید، بیمار پاسخ داد: «حقیقتش را بخواهی آن‌قدر نشانه‌های خوب در بدنم دیده‌ام که فکر می‌کنم دیگر چیزی به مرگم نمانده است.»
گاهی همسایگان ما چیزی را به ما تبریک می‌گویند که از نظر ما نه‌تنها جای تبریک ندارد بلکه موجب آزار و اذیّت ما نیز هست.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِی و دیگران؛ (1392)، افسانه‌های مردم دنیا (جلدهای 9 تا 12)، ترجمه‌ی حسین ابراهیمی (الوند) و دیگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم.