اندیشه سیاسی شهید مدرس
اندیشه سیاسی شهید مدرس
مقدمه
در چنین فضایی، مرد مجاهد و مبارزی نستوه قدم به صحنه سیاسی ایران گذاشت که «دین ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ماست» و همچنین سیاست موازنه عدمی و سلبی را ارائه کرد; این فرد کسی جز شهید سید حسن مدرس نبود که القاب برای او کوتاه و کوچک مینمود. او ستاره درخشانی بود، بر تارک کشوری که از ظلم وجود رضا خانی تاریک مینمود، ملت ما مرهون خدمات و فداکاریهای اوست. (1)
ما در این نوشتار با عنوان «اندیشه سیاسی شهید مدرس»، قبل از پرداختن به اندیشه سیاسی او، ابتدا بطور بسیار مجمله و خلاصه، به زندگینامه و ویژگیهای شخصیتی ایشان، آن هم ویژگیها و خصایصی که بتوان از آن در حوزه سیاسی استفاده برد، میپردازیم.
زندگینامه و ویژگیهای شخصیتی شهید مدرس
شهید مدرس، در نجف از هفت، سال تحصیل مداوم و بدون و قفه به درجه اجتهاد نائل آمد و بعد از آن جهت ارشاد و تدریس به اصفهان مراجعت نمود دوران بازگشت مدرس به اصفهان، مصادف با دوران رشد و گسترش انقلاب فکری و اجتماعی ملت ایران، یعنی نهضت مشروطیتشهید مدرس در آن زمان بود که عمدا وارد حیات سیاسی ایران شد.
ویژگیهای شخصیتی مدرس را میتوان از لابهلای نوشتارهای نویسندگان داخلی و خارجی اینگونه فهرست کرد: او فردی استبا درایت و اهل تقوا، با سادگی و وارستگی خاص در زندگی، بیباک و شجاع، بیگانه ستیز، انسان برجستهای در میدان سیاست، وطن خواه بر پایه تفکر دینی. خلاصه اینکه او کسی بود که خدمتبه کشور مردمش را از وظایف انسانی و شرعی خود میدانست و این مطلب در زندگی 69 ساله او بخوبی نمایان است. در نهایت، این مرد بزرگ، در بهمن ماه 1307( سه سال پس از تاسیس سلسله پهلوی)، تبعید شد و دیگر صدای آزادی خواهی او در تهران شنیده نشد و سرانجام پس از ده سال تبعید و زندانی، در خاف، در سال 1317 در ترشیز(کاشمر فعلی) به شهادت رسید. او نقش بسیار ارزندهای در جهتبیداری مردم و دمیدن روح اسلام در جامعه و مبارزه با استبداد و استعمار داشت.
اندیشه سیاسی شهید مدرس
بنابراین در این مبحث، برای اینکه دغدغهها و پرسشهای شهید مدرس را تنبیه کنیم، به تشرع فضای اجتماعی و سیاسی ایران و تحولات و بحرانهای موجود در آن عصر میپردازیم.
در تشرع فضای داخلی ایران میتوان گفت که ایران عصر قاجار که از سال 1200 هجری قمری شروع و تا سال 1344 هجری قمری ادامه پیدا کرد، هفت پادشاه ؟ قدرت تکیه زده و صد و چهل سال بر ایران حکومت راندند و باعث عقب ماندگی ایران شدند; آنها ایران را به یک سرزمین اجارهای و شکار گاهی برای قدرتهای خارجی تبدیل کردند. در یک نمای کلی از فضای اجتماعی و سیاسی عصر قاجار، یعنی از بدو تاسیس سلسله قاجار تا اواخر سلطنت محمد علی شاه، اغراق نیست اگر بگوئیم که مردم ایران هیچ گونه تضمینی برای حفظ جان و ناموس خود، در مقابل دستگاه استبدادی وقت نداشتند. این مساله را میتوان در ادبیات آن دوره، از جمله در شعر «آئینه عبرت» و « کار ایران با خداست» از ملک الشعرای بهار، به راحتی مشاهده کرد. ثالثا میتوان ادعا کرد که فضای اجتماعی، سیاسی ایران در این عصر، بسیار آلوده بود; چرا که از یک طرف سیاست مسموم انگلستان همیشه ایران را میآموزد و مورد تهدید قرار میداد و از حرف دیگر، سیاستهای ناهنجار دولت تزاری روسیه همیشه باعث اذیت و آزار ایران میشد.
در نهایت، میتوان گفت که در عصر قاجار، شهید مدرس با دو بحران مواجه بود. یکی استبداد و خود رایی حکام و دیگر، استعمار و دخالت قدرتهای خارجی که عصر پهلوی اول، ما با هر دو بحران آنهم بصورت شدیدتر و غلیظتر و با گرایش دین ستیزی رضا خانی روبرو میشود; چرا که رضاخان، هشت ماه پیش از آنکه برای سرکوب آخرین بقایای جنبش جنگل به رشت لشکر کشی کند، در تهران با کمک اجانب انگلیسی، دستبه کودتایی زده و نخستین گام را در راه کسب قدرت مطلقه و بنیانگذاری سلسله پهلوی، در سال 1404 برداشت. و بعد از آن شانزده سال با سیاستی خصمانه علیه فرهنگ اسلامی، با هدف برچیدن مذهب از صحنه سیاسی تلاش سیاسی تلاش کرد. او موانع و مخالفینی را بر سر راهش داشت که یکی از بزرگترین مخالفین او شهید مدرس بود. حال که فضای اجتماعی و سیاسی ایران عصر شهید مدرس را به صورت اجمالی بیان کردیم، می توانیم ادعا کنیم که با در نظر گرفتن این مباحث، بهتر میتوانیم اندیشه سیاسی وی و راه هایی که او برای رفع بحران های ایران ارائه کرده است را درک کنیم .
سیاست و دولت از دیدگاه شهید مدرس
اما دولت در دیدگاه شهید مدرس، عبارت از نهاد اداره کننده مملکت نمی باشد و قرار گرفتن در جایگاه دولتمردان فضیلتی نیست که باعث فخر فروشی دیگران شود، بلکه دولتمردان باید خدمتگزاران مردم باشند. این دیدگاه شهید مدرس درباره جایگاه دولتمردان در تقابل با این دیدگاه قرار می گیرد که معتقد است، دولتمردان جایگاهی جدا از ملت دارند و برتر از مردمند و بالتبع، مردم همیشه صغیر و نابالغ هستند و نیاز به آقابالاسر دارند لذا مشارکتی هم در مسائل مملکتی ندارند و نمی توانند داشته باشند و این دولتمردان هستند که سازنده جامعه هستند. پس شهید مدرس معتقد بود که دولتمردان خدمتگزار مردمند و ثانیا، ملت اساس مملکت محسوب میشود. مؤید قسمت اول، این گفتار اوست که می گوید: « ...تمام این مقامات که از سلسله های مختلف هستند; شاه و رئس الوزراء ; پارلمان ، حجةالاسلام، تمام اینها نوکر خلقند. یکی اسمش شاه است، یعنی نوکر مردم، یکی اسمش رئس الوزراء است، یعنی خدمتگزار مردم، تمام اینها باید نوکری بکنند. (4)
و مؤید قسمت دوم گفتار فوق که « ملت اساس مملکت محسوب می شود» را در دو عنوان زیر بخوبی می توان مشاهده کرد.
1. مردم و مجلس شورای ملی
بزرگترین سید پشتوانه مردمی را بسیار حائز اهمیت میداند و تصمیم گیری درست و صحیح نمایندگان را اگر چه مخالف بزرگترین قدرت دنیا هم باشد، حتی مخالف با تمام قدرتهای جهان باشد، در صورتی عملی میداند که نمایندگان مجلس مردم را پشتسر خود داشته باشند و از یک پشتوانه مردمی قومی برخوردار باشند. بر اساس این عقیده است که در سال 1303، در آن نطق مهمش میگوید:
مجلس شورای ملی که عبارت از صد وکیلاند، همه وطن خواه، همه صاحب عقیده محکم، همه اسلامی، همه سیاسی، ولی در صورتی مقاومتبا دنیا میکنند که با بطیعه ملتبا آنها موافقت و پشتیبان آنها باشد.
پس قوت با توجه به قلوب عامه است. (6)
2. مردم و حکومت «دولت»
مبانی مشروعیتحکومت از دیدگاه شهید مدرس
اما درباره عصر غیبت که قسم دوم نظریه شهید را میسازد، با احتیاط میتوان اینگونه استنباط کرد که ایشان به نوعی قرار داد اجتماعی معتقد میباشد. البته با این تفاوت از قرار داد «روسو» (8) یی که انسان حاکم اصلی را خدا میداند و اجرای قانون آن را به وسیله مردم. یعنی ایشان مشروعیت را الهی، اما به جنبه مقبولیتیا مشروعیتسیاسی هم توجه دارد، یعنی قانونی که مردم وضع میکنند، نباید سر مویی مخالف قوانین اسلام باشد که این کار عدم مخالفت را پنج تن از فقها بطور ناظر در مجلس انجام میدهند که این معنا در قرار داد اجتماعی اندیشمندان غربی یافت نمیشود.
البته عنایتبه این نکته ضروری است که شهید هر نوع حکومت قانونی را مشروع نمیداند، بلکه حکومتیا پارلمانی را مشروع میداند که مخالف شرع نباشد که این مطلب را میتوان در بحثی که شهید از مالیات و کم و کیف اخذ آن و اهمیت دریافت آن در جامعه میپردازند، یافت: اگر مملکتیا پارلمان ما مشروع باشند و مخالف شرع نباشد، یعنی پارلمان اسلامی باشد، میتوان به آن مالیات داد و گرنه جای تامل است. (9)
میتوان گفت که سید به دفعات نظر مثبتخود را در مورد اصل جمهوری، به عنوان نظامی که از مشروطه سلطنتی هم به اسلام نزدیکتر است; عنوان ساخته بود (10) و همچنین علت مخالفتشهید مدرس با رضاخان را میتوان بخاطر عملکرد رضا شاه نسبتبه جمهوری و خود سری و دیکتاتوری، به اضافه سرسپردگی و یا حافظ منافع اجانب بودن رضاخان ذکر کرد.
تفکیک قوا یا جایگاه قوای سه گانه در دیدگاه شهید مدرس
وی از قوای سهگانه حکومتها، قوه مجریه، مقننه و قضائیه، دو قوه مقننه و مجریه را منتسب به مردم میداند.
الف. قوه مجریه
درباره قوه مجریه، مدرس عقیده دارد که وظیفه اساسی قوه مجریه، اجرای قوانین مصوبه قوه مقننه است; نه دخالت در قانون گذاری. (11)
ب. قوه مقننه
در دیدگاه مدرس، قوه مقننه را مردم انتخاب میکنند و کار قوه مقننه هم تدوین قوانین است; نه دخالت در حوزههای دیگر، البته قوانین وضع شده نباید تعارضی با قوانین شرع داشته باشند و ذکر این نکته هم خالی از فایده نیست که در دیدگاه شهید مدرس ، قدرت برتر در کشور مجلس می باشد و اعتقاد دارد که در مقابل مجلس هیچ چیز نمی تواند بایستد. (12)
ج. قوه قضائیه
در بحث قوه قضائیه، ابتدا به اهمیت و جایگاه این نهاد پرداخته، سپس به آراء شهید مدرس نظر می اندازیم . باید عنایت داشت که یکی دیگر از وظایف و اختیارات حاکمان اسلامی، به تصریح آیات و روایات، قضاوت و دادرسی در میان مردم است و شهید مدرس این وظیفه مهم را تنها بر کسانی روا می داند که بیان احکام الهی را بر عهده دارند. به نظر ایشان ، اهمیت قضاوت بسیار مهم است و باید استقلال خود را حفظ نماید. آری قضاوت در اسلام جایگاهی والا دارد و از شؤون پیامبر و امام معصومعلیهم السلام است و در زمان غیبت نیز جزء وظایف مراجع صلاحیتدار است; چرا که امام صادقعلیه السلام فرمودند: «اتقوا الحکومه فان الحکومه انما هی للامام العالم بالقضاء العادل فی المسلمین لنبیء او وصی نبی». (13)
بنابراین به تصریح روایات مختلف، قضاوت در میان مردم تنها بر حاکمان عادل و عالم به قضا یعنی پیامبر و جانشینان معصوم آن حضرت و منصوبین از سوی آنان جایز است.
بنابر دیدگاه شهید مدرس قوه قضائیه بخش مستقلی از حکومت است. حتی به نظر ایشان درس خواندههای ممالک عربی نمیتوانند در این قوه مشغول شوند و یا دولت نمیتواند حق قضاوت را به کسانی غیر از مجتهدین عادل واگذار نماید. با توجه به این ویژگیهای قضاوت، شهید مدرس به استقلال قوه قضائیه و اینکه چه کسانی عهدهدار این منصب باشند، بسیار حساسیت نشان دهد.
آری نقش مدرس در ساخت و ساز اصولی نهاد« عدلیه» و نهاد «قانون»، به عنوان دو اصل مهم مشروطه، سعی در جدا ساختن کار کرد آنها از دولت را میتوان به عنوان اندیشه تفکیک قوا در آثار او انگاشت. (14)
مدرس بخاطر جلوگیری از تداخل وظایف قوا معتقد است که در کشور، علاوه بر قوای مجریه و مقننه، باید یک مرجع عالی و دادگاه مقتدری وجود داشته باشد که تمیز دهد که چه کسانی در مسائل مملکتی خطا کردهاند و چه کسانی خطا نکردهاند.
آری در اندیشه شهید مدرس استقلال قوه قضائیه تعبیه شده، که هر کس براحتی نمیتواند در استقلال آن و در حدوده وظایف آن دخالت کند و ما در بررسی آرا و اندیشه او پیرامون شان قاضی و مختصات عدلیه، چشمانداز روشنی را از اندیشههای او در باب مساله تفکیک قوا دیدیم. استقلال قوه قضائیه و چگونگی تحصیل این استقلال و ... را در گفتار ایشان که در ذیل آمده، بخوبی میتوان بافت:
«لیکن عدلیه مایه و حقیقتش علم است. باید احکام شرعی و حقوقی را بداند تا در عدلیه بنشیند. بنده نمیگویم مجتهد باشد; زیرا که مثلا قضاوت در کار نیست، عمل کردن به علم است، از باب امر به معروف و نهی از منکر. سابق بر این، یک حاکمی که یک سندی پیش او میبردند و میگفتندکه از فلان شخص طلب دارم، میفرستاد طرف را میآورد، به چوب میبست که فلان مبلغ را مطابق این سند باید بدهی، بعد که مشروطه شد، آمدیم این مساله را اداری کردیم، گفتیم که یک محکمه ابتدایی و یک محکمه استینافی و یک (محکمه) تمیز باشد، که هفت نفر علم پیدا کنند که این شخص مدیون است و مثل سابق نباشد که به زور و قوت از او بگیرند... قضاوت محتاج به شاهد است و وظیفه پیامبر و امام و مؤمن (امتحن الله) عمل به علم است و باید معلومات داشته باشد که هر مساله را بداند، یا اگر نداند، کتب فقه را باز کند، و بفهمد که این مساله حکمش چیست».
در ادامه شهید مدرس به مطلب بسیار جالبی در باب چگونگی تحصیل استقلال قوه قضائیه اشاره میکند و میگوید:
«... به این لحاظ گفتیم که این وزارت خانه( عدلیه) یک وزارتخانه است که باید اصلاح امور مملکتی را بکند و اگر وزیری آمد و گفت: فلان، تو چرا روی این صندلی نشستهای؟ بگوید: علم و عمل من، مرا روی این صندلی نشانده، و دیگر نشود او را برداشت; زیرا اگر مقامش متزلزل باشد، نمیتواند بر طبق عقیدهاش حکم کند و متکی به علم و عملش باشد و بگوید علم من مرا روی این صندلی نشانده، نه... نه فلان کس برای این که وقتی علم و عمل او را روی صندلی نشانده، آن وقت دیگر فلان شخص نمیتواند به او بگوید باید تابع اراده من با شما و آزادانه میتواند حکم کند.» (15)
وظایف، اختیارات و مسؤولیتهای حکومت
الف. در زمینه سیاست داخلی;
ب. در زمینه سیاستخارجی.
وظایف، اختیارات و مسؤولیتهای حکومت
الف . وظایف و اختیارات حکومت در سیاست داخلی
1 . ایجاد آسایش و رفاه برای مردم کشور;
2 . دریافت مالیات از شهروندان;
3 . اجرای عدالت در جامعه;
4 . حفظ مرزهای کشور اسلامی;
5 . عمران و آبادی کشور .
همانطور که گفته شد، یکی از وظایف و اختیارات حکومت در زمینه سیاست داخلی، اجرای عدالت میباشد . شهید معتقد است که در جامعه اگر عدل رعایتشد، نظام جامعه از هم گسسته نمیشود ولی اگر عدل رعایت نشود، جامعه در تمام ابعادش متضرر خواهد گردید . البته عدل در دیدگاه مدرس، یعنی از جایش گرفتن بقدر امکان و به مصرف همانها رساندن بقدر امکان، شهید در این باره میگوید:
« عدل آن است که از مورد گرفته شود و به مورد خرج شود . از همانهایی که گرفته میشود، خرج همانها شود . این معنی عدل است . از ملت پولی که گرفته میشود، به مصارفی برسد که به نفع آن ملتباشد . (1)
سپس نتیجه میگیرد که اگر این فعل نیک در جامعه تحقق یابد، هرگز به اقتصاد و مملکت ضرر وارد نمیشود .
همانطور که گفته شد، یکی دیگر از وظایف حکومت، دریافت مالیات میباشد و شهید مدرس در این قسمتبه ضرورت و اهمیت پرداخت و دریافت مالیات در کشور اشاره میکند و معتقد است که اگر شهروندان در امر پرداخت مالیات نظاممند باشند، آن کشور دستبسوی کشورهای بیگانه دراز نکرده و مجبور به استقراض خارجی نخواهد شد .
البته لازم به تذکر است که شهید مدرس در این موضوع آنقدر حساس میشود و مسؤولیت میکند تا جایی که به عنوان یک فقیه طراز اول که نماینده فقهای دیگر در مجلس میباشد، حکم میدهد که آنهایی که میتوانند مالیات بدهند و یا باید مالیات بدهند، ولی در امر پرداخت مالیات تعلل و استنکاف میکنند، خائنین به ملت و وطنفروش محسوب میشوند و باید این افراد مجازات شوند . (2) یکی دیگر از وظایف حکومت، ایجاد رفاه و آسایش برای مردم میباشد، یعنی حکومتباید با ایجاد مؤسسات و وزارتخانه، امورات مردم و مطالبشان را سریعتر انجام دهند . در این باره نظر شهید مدرس اینچنین است:
«عرض میشود که غرض از وضع قانون، آسایش خلق است، در امور معاشیه و اگر فایده، هم برای دولت داشته باشد، خیلی خوب است(. مثلا) خصوص اداره پست که غرض اصلی از آن، آسایش خلق است که امور تجارت و مطالبشان به سرعت پیش برود . » (3)
همانطور که گفته شد، یکی از وظایف حکومت، ایجاد رفاه و آسایش برای مردم میباشد و احتمالا با اندکی دقت میتوان گفت که ایجاد رفاه و آسایش در دو شاخه نمود پیدا میکند، یکی در عمران و آبادی کشور که بطور اجمال در بالا به آن اشاره شد و دومی در تامین العباد; حال این تامین، تامین جانی باشد یا مالی و یا فکری، فرقی نمیکند . به هر حال، وظیفه حکومت اسلامی است که راهها را امن و نیز اجتماع را از هر نوع پلیدی و جنایت دور کند و همچنین از حیث فکری، مردم به تبادل و تضارب افکار پرداخته تا به رشد و تعالی افکار برسند . شهید مدرس در این باره میگوید: «حاکم یک جمعیتباید از مال آن جمعیت، آن جمعیت را اداره کند و هم جامع اداره کردنش در تحت این کلمه است که تعمیرالبلاد و تامین العباد . البته هم تعمیر بلاد مخارج مالی دارد و هم تامین عباد محتاج به خرج مال است . » (4)
باید عنایت داشت که یکی دیگر از وظایف حکومت، حفظ مرزهای کشور اسلامی است . شهید مدرس در عین حالی که این وظیفه حکومت را تبیین و تشریح میکند، به مساله مهم فقهی هم اشاره مینماید و آن، این است که آیا جهاد یا جنگ در عصر غیبت امام معصوم علیه السلام مجاز استیا خیر؟ در پاسخ به این سؤال، میتوان گفت که همچنان که اکثریت فقها قائل به عدم جواز جهاد ابتدایی هستند، شهید مدرس در زمان غیبت، اعتقاد به جهاد ابتدایی ندارد، اما به جهاد دفاعی معتقد است و میگوید که «هر کس به ما حمله کند، در هر لباسی که باشد، چه با کلاه شاپو چه با عمامه! فرقی نمیکند، هر کسی که به سرزمین ما تجاوز کند، او را با تیر خواهیم زد و این فعل و عمل را همانند نماز یک فعل واجبی برای مسلمانان کشور اسلامی میشمرد . » (5)
ب . وظایف و اهداف حکومت در زمینه سیاستخارجی
در این فضای آلوده که عدهای از دولتمردان به همسایه شمالی عشق میورزیدند و نوکری آن را افتخاری بس عظیم برای خود قلمداد میکردند و عدهای هم برای همسایه جنوبی خوش رقصی کرده و اجیر آنها میشدند و افتخار میکردند که بریتانیای کبیر برای آنها مقرری معین نموده و بخاطر آن سرمایه ملت و مملکت را یکجا به اجنبی هبه میکردند; در چنین فضایی، بزرگ مردی و مجاهدی وارسته و دارای تفکر توحیدی، صدای سیاست« نه شرقی و نه غربی» را سر میدهد و دنبال اثبات عزت و شرف ایران اسلامی و ملت مسلمان است; چرا که از فرهنگ قرآن الهام گرفته و آشنا به آیه نفی سبیل و عالم و آگاه به مسائل سیاسی است . صفت وارستگی و عدم تعلق به زرق و برقهای دنیوی را به خود اختصاص داده و بر این اساس، میتواند چنین شعاری را طرح و اجرا کند . لذا ندا سر میدهد که روابط ما با تمام کشورها، چه همسایه و چه غیر همسایه، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، بر اساس صلح و صفا و صمیمیت و برادری است و ما خواهان روابط حسنه با تمام دول جهان میباشیم، در عین حال که خواستار صلح و صفا و روابط هستیم، به کسی هم اجازه سلطه نمیدهیم . با این توضیحات مختصر، میتوان وظایف و اهداف حکومت در زمینه سیاستخارجی را در دیدگاه شهید مدرس این گونه فهرست کرد:
16. تامین حاکمیت و استقلال کشور;
17. تدوین و اجرای اصول سیاستخارجی بر پایه دیانت;
18 . مبارزه با بیگانه در صورت تعدی و تجاوز به کشور;
19 . روابط حسنه با تمام دول جهان بدون هیچ گونه سلطه و دخالت در امور یکدیگر;
20 . دستیابی به استقلال سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در سایه اعمال سیاست توازن عدمی;
21 . توجه به مسائل و مشکلات مسلمانان جهان اسلام .
اما توضیح مطالب فوق، با استناد به سخنان شهید مدرس میباشد . شهید مدرس در یکی از نطقهای خود در مجلس شورای ملی، وقتی اوضاع جهان و در آن میان وضعیت ایران عصر خود را بیان و تشریح میکند، در باب روابط با دول بیگانه اینچنین میگوید: « منشا سیاست ما دیانت ماست . ما با تمام دنیا دوستیم، مادامی که متعرض ما نشدهاند . هر کس متعرض ما بشود، متعرض او خواهیم شد . همین مذاکره را با مرحوم صدراعظم شهید عثمانی کردم گفتم: اگر کسی بدون اجازه ما وارد سر حد ایران شود و قدرت داشته باشیم، او را با تیر میزنیم، خواه کلاهی باشد، خواه عمامهای باشد، خواه شاپو سیر داشته باشد . . . دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ما، ما با همه دوستیم و همین طور دستور داده شده است . » (22)
البته برای مدرس فرقی نمیکند که بیگانه شرقی باشد یا غربی . آنچه برای او در روابط خارجی مهم است، تحصیل عزت و عظمت و منافع مسلمین است .
مدرس باز بودن درهای کشور و یا به تعبیر خودش، به همه جا در داشتن را بر مبنای موازنه عدمی یعنی فلسفه سیاسی خود میداند و اعتقاد دارد که روابط حسنه با تمام دول جهان باید بدون هیچ گونه سلطه و دخالت در امور یکدیگر وجود داشته باشد . او میگوید:« با تمام دول جهان باید روابط حسنه داشته باشیم، بدون اینکه دول قوی بخواهند بر ما سلطه سیاسی یا اقتصادی و یا هر گونه سلطه دیگری داشته باشند . »
23)
همانطور که گفته شد، به عقیده مرحوم مدرس، نیل به خودکفائی سیاسی و دستیابی به استقلال فرهنگی و اقتصادی کشور، جز در سایه اعمال سیاست توازن عدمی و جلوگیری از نفوذ قدرتهای استعماری شرق و غرب در ایران میسر نیست . او به کرات بدین موضوع تصریح کرده است که ضرورت دارد توازن عدمی را نسبتبه همه دولتها مراعات کنیم، نه توازن وجودی را و از تمایل به هر سیاستخارجی چه رنگ شمال داشته و چه جنوب و چه شرق و چه غرب بپرهیزیم . (24
دراین باره شهید مدرس میگوید:
«ما را بگذارید که صلاح و فساد خودمان را میدانیم . . . من مناسب نمیبینم که دولتها دوستهای خصوصی پیدا کنند، یکی تعریف ما را بکند یکی مذمت، من اگر خوبم، اگر بد، تو برو خود را باش . من که با همه خوبم، هیچ دوست ندارم که یک دولتی چه در اینجا و چه در مرکز خود، تعریف مرا بکند . من اگر خوبم، برای خودم و اگر بدم، برای خودم هستم . من از هر دولتی که بخواهد دخالت در امور بکند، میترسم و باید توازن عدمی را نسبتبه همه مراعات کرد، نه توازن وجودی، یعنی شما برای خودتان، ما هم برای خودمان . » (25)
یکی از مصادیق مخالفتبا موازنه وجودی و اعتقاد به موازنه عدمی شهید مدرس را میتوان در مخالفتبا قرار داد 1919 دید، که خود شهید در این باره میگوید: «این قرار داد منحوس، یک سیاست مضر به دیانت اسلام، مضر به سیاستبیطرفی ما بود . . . کابینه وثوقالدوله خواست ایران را رنگ بدهد، اظهار تمایل به دولت انگلیس کرد، بر خدا و ملت ایران قیام نمود . حال هم هر کسی تمایلی به سیاستی نماید، ما یعنی ملت ایران با او موافقت نخواهیم نمود . چه رنگ شمال و چه رنگ جنوب و چه رنگ آخر دنیا . . . . »
26)
یا در جای دیگر میافزاید:
« . . . یک اشخاصی رنگ پیدا کردند، آمدند و گفتند که عقیده ما تمایل به سیاست انگلیس است . شاید یکی پیدا بشود و بگوید عقیده سیاسی من روس است، ما بر ضد همه هستیم . ایرانی مسلمان باید مسلمان و ایرانی باشد . هر رنگی غیر از این داشته باشد، دشمن دیانت ما، دشمن استقلال ماست . »
26)
نتیجه
مدرس کسی بود که مشکل ایران را در دو چیز عمده و اساسی مشاهده میکرد، یکی در استبداد، که باعث ناتمام ماندن اهداف انقلاب مشروطه، از دست رفتن قدرت پارلمان، بازگشت قدرت از پارلمان به پادشاه و منصب پادشاهی و ترویج تفکر فضیلت طلبی میشد; بنابراین تلاش میکرد که استبداد را نابود کرده و بر این باور بود که در هر صورت، باید قوانین اسلامی جاری و ساری شود و برای اجرای قوانین اسلامی نظام میتواند مشروطه باشد و هم میتواند جمهوری باشد; البته نه جمهوری تقلبی رضاخانی و استدلال میکند که مشکل حکومت در عصر غیبت میتواند جمهوری باشد .
خلاصه اینکه راه حلی که شهید برای مشکل اول و رهایی از آن ارائه میکند، این است که دین از سیاست نباید جدا باشد; چرا که وقتی ملت مسلمان ایران و اندیشمندان مسلمان از سیاست فاصله گرفتند و تفکر جدایی دینی از سیاست ترویجیافت، بر این اساس، نااهلان بر روی کار آمدند و مشکلاتی برای ایران آفریدند که از آن جمله، مشکلات استبداد میباشد . فلذا تنها راه نجات از این مشکل، اعتقاد نظری و عملی به ادغام و عینیت دین و سیاست و حضور فقها و اندیشمندان مسلمان در صحنه سیاسی میباشد . و مشکل دوم را در سلطه بیگانگان و وجود سیاست ایجابی در ایران میبیند و بر این اعتقاد است که تمام گرفتاریها بخاطر این است که عدهای وطن فروش با اجانب همکاری کرده و در صدد فروش ایران و باعثبدبختی و عقبماندگی ایرانیان شدهاند و طرفداری از انگلیس و روس میکنند و «انگلوفیل» بازی و «روسوفیل» بازی در میآوردند; در چنین فضای اجتماعی و سیاسی است که مدرس سیاستسلبی و موازنه عدمی را مطرح میکند که بعدها الگویی برای دیگران، از جمله رهبران نهضت ملی کردن نفت ایران میشود و شهید مدرس با اینکه به سیاستسلبی در سیاست داخلی و خارجی اعتقاد دارد، ولی هیچ وقتبر این باور نیست که سیاست عدمی یعنی عدم ارتباط با دیگران، بلکه کشوری را قوی می داند که کشورش به همه سو در داشته باشد و در عین استقلال، بتواند از فن و تکنولوژی دیگران هم استفاده و بهره ببرد .
پی نوشت:
1) روحالله خمینی، صحیفه نور، ج 19، ص 66.ذکر این نکته در اینجا به جا است و آن این که حضرت امام رحمهم الله از شهید مدرس بیش از بیست دفعه در مجموعه مجلد است صحیفه نور سخن به میان آوردهاند.
2) علی مدرس، مرد روزگاران،ج 1، چاپ دوم، بیجا، بینا، 1374، ص 35.
3) محمد ترکان ، مدرس در پنج دوره تقینینه مجلس شورای ملی ، ج 2 چاپ اول ، تهران مؤسسه پژوهش ، 1374، ص 404.0
4) محمد ترکان، پیشین ، ج 1، ص 227.
5) محمد ترکمان ، پیشین ، ج 2، ص 299.
6) علیمدرسی، مرد روزگاران، ص 216.
7) محمد ترکمان، پیشین، ج 1، ص 300.
8) فیلسوف فرانسوی کهمشروعیتحکومت را بر اساس قراردادهای اجتماعی میدانست و انسان را حاکم اصلی میدانست نه خدا.
9) محمد ترکمان، پیشین، ج 1، ص 239.
10) موسی نجفی به تاملات سیاسی در تاریخ تفکر اسلامی، ص 288.
11) محمد ترکمان، پیشین، جلد اول ، ص 237، 236، همچنین نگاه کنید به موسی نجفی به پیشین، ص 287.
12) محمد ترکمان، همان، ص 81 - 80.
13) فیض کاشانی ، الوافی ج 9، ص 887، همچنین رجوع کنید به کتاب اندیشه سیاسی فیض کاشانی ، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی اثر علی خالقی .
14) موسی نجفی، پیشین، ص 282.
15) محمد ترکمان، پیشین، جلد اول، ص 246.
16) محمد ترکمان، پیشین، جلد دوم، ص 478 .
17) محمد ترکمان، پیشین، جلد اول، ص 229 .
18) همان، ص 123 .
19) همان، ص 315 .
20) محمد ترکمان، پیشین، جلد دوم، ص 167 - 166 .
21) حسین مکی، پیشین، ص 209، همچنین رجوع کنید به محمد ترکمان، مدرس در پنج دوره تقنینیه، ج 2، ص 464 .
22) علی مدرس، نگاه مدرس به فرهنگ و تمدن غرب، کتاب سروش، چاپ اول 1375، انتشارات صدا و سیما، ج 1، ص 211 .
23) حسین رزمجو، مدرس و اصل توازن عدمی او در سیاست، مشکوة، بهار 1370، ص 92 - 91 .
24) حسین مکی، پیشین، ص 211 .
25) علی مدرسی، مرد روزگاران، جلد اول، چاپ دوم (بیجا، بینا، 1374)، ص 405 .
26) محمد ترکمان، پیشین، جلد اول، ص 196 .
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}