حقايقى درباره يهوديت

نويسنده: الارقم الزعبى
مترجم: عبدالحسين ابراهيمى(2)

انگيزه بحث

ما همگى ادعاى انسان‏دوستى و عدالت‏خواهى داريم؛ ديگران را به برادرى و دوستى و صلح و آرامش در جهان فرا مى‏خوانيم. همه ما در انتظار روزى هستيم كه انسانيت از شرّ اختلافات ومصيبت‏هاى جنگ رها گردد. آيا اين‏ها تماما بدين دليل است كه ما تظاهر كنيم فرهيخته و متمدن هستيم و ماهيت ارزش‏ها و اعتقاداتى را كه پذيرفته‏ايم، درك مى‏كنيم؟ آيا اين فراخوانى به اصول و ارزش‏ها، به دليل دست يافتن به يك موقعيت دينى يا سياسى يا اقتصادى است؟شما به عنوان خواننده هر ديدگاهى كه داشته باشيد،... به هر نوع هويّتى كه علاقه‏مند باشيد؛ سرمايه‏دارى، سوسياليستى،...، يهودى باشيد يا بودايى، مسيحى يا مسلمان... بياييد اين ادعاها را به يك حقيقت ملموس و اين رؤيا را به واقعيت مبدل سازيم و دل‏هايمان را از گناهان و كينه‏ها بشوييم، تا توانايى خود را در راه رسيدن به يك هدف واحد افزايش دهيم.بايد همنظر باشيم كه همه اديان از سرچشمه پاك و زلالى نشأت مى‏گيرند؛ چون اديان آسمانى، صنع خداوند كريم و تأثير نيك او در روح انسان هستند. بايد تأكيد كنيم كه اگر شرّى باشد، ناشى از انسان است، و بايد اين سخن خداوند را بازخوانيم كه فرمود: «اِنّا اَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبيُّونَ الَّذينَ اَسْلَموُا لِلَّذينَ هادُوا» (مائده: 44)بياييد بپذيريم كه يهوديت اساسا يك دين آسمانى است كه به راه هدايت فرامى‏خواند، ولى در طول زمان‏هاى طولانى، دچار شوائب و انحرافاتى شده است. بياييد بپذيريم در شر يا خير بودن انسان ها عوامل زيادى نقش دارند و قومى مانند يهود، كه از ابتداى تاريخ با اين عنوان شناخته مى‏شود، پيدايش آن با مكر و حيله و فريب همراه بوده و به طور قطع تحت تأثير مجموعه‏اى از افكار و عقايدى قرار گرفته است كه اين قوم را در مهارت در استثمار و جنايت و تقلّب، از ديگر امّت‏ها متمايز مى‏گرداند.از اين‏رو، بايد عوامل تأثيرگذارى را بررسى كنيم كه موجب شده‏اند يهود به دنيا به عنوان دشمن كينه‏توز بنگرد و در مقابل، دنيا نيز با ديده هراس و احتياط به يهود نگاه كند. به دليل آن‏كه اين دو ديدگاه متقابل، پايه ثابتى دارند، لازم است علل آن‏ها مورد بررسى قرار گيرند.پرسشى كه در اين‏جا مطرح مى‏شود، اين است كه چه عواملى موجب شده‏اند تا يهود در نظر ساير ملت‏ها تا اين اندازه پيچيده و مبهم باشد؟ پرسش مهم‏تر اين‏كه آيا عادلانه و منصفانه است همه يهوديانى را كه يهوديت را به عنوان دين پذيرفته‏اند، پليد و جنايت‏كار بدانيم؟در اين كتاب، هر جا واژه «يهودى» به كار مى رود، منظور يهوديت اصيل زلال و خالص نيست، بلكه منظور منحرفانى هستند كه دين يهود را به مجموعه‏اى از قوانين و آيين‏هايى تبديل كرده‏اند كه در خدمت اهداف مشكوك سياسى و دنيوى‏اند؛ منظور «تلموديان» هستند كه به تحريف تورات پرداخته و تفاسيرى از تورات را در آن جعل نموده‏اند و متأسفانه تلمود شعار درصد زيادى از يهوديان جهان و عصاره تعاليم موسوى آنان است.با بررسى پژوهش‏ها درباره مسأله يهوديت يا قضيه فلسطين به عنوان محور هدف مسأله يهوديت، درمى‏يابيم كه برخى مسأله يهوديت را با كشمكش بين دو نظام سوسياليستى و سرمايه‏دارى مرتبط مى‏دانند و در نتيجه، صهيونيسم را زاييده سرمايه‏دارى دانسته، عامل دين را در آن ناديده گرفته‏اند. بعضى ديگر آن را محصول تنفّر يهود از اديان ديگر و ادعاى آنان مبنى بر برترى يهوديت بر مسيحيت و اسلام دانسته و در نتيجه معتقدند كه اين منازعه صرفا جنبه دينى ـ روانى دارد و در اين بين، به عامل اقتصادى و سياسى توجهى نكرده اند. بسيارى ديگر براى درگيرى بين صهيونيست‏ها و اعراب، عوامل ديگرى تراشيده‏اند.حقيقت اين است كه همه تحقيقات مذكور، خوب و ارزشمند بوده و جوانب بسيار مهمى از مسائل يهوديت را روشن ساخته‏اند، اما اشكال آن‏ها اين است كه ما نمى‏توانيم بدون در نظر گرفتن ميراث دينى يهود، آن را با اين عنوان كه زاييده سرمايه‏دارى است، بررسى كنيم.همچنين نمى‏توان بدون توجه به عوامل سياسى و اقتصادى و تأثير آن‏ها در بيش‏تر مسائل عصر حاضر، يهوديت را نتيجه آموزه‏هاى دينى و تعاليم تورات به شمار آورد.براى اين‏كه در مسأله يهوديت به مطالعه‏اى تقريبا نهايى دست يافته باشيم، لازم است به همه تحقيقاتى كه به كشف جنبه‏هاى مسأله يهوديت مى پردازند توجه كنيم، هر چند سطح اين تحقيقات يكسان نيستند.
چگونه نظريه‏پردازان يهود مى‏توانند قومشان را با افكار خود ـ على‏رغم سطحى و مبهم بودن ادلّه آن ـ قانع كنند؟من از پيش اعلام مى‏كنم كه هدف آنان نمى‏تواند گم‏راه‏سازى باشد؛ چون اين نيرنگ جز در ابلهان نمى‏گيرد و اين افراد در يهوديت، اندك هستند. اما اگر خداوند توفيق داد، هدف و انديشه‏اى را كه سال‏ها مرا به خود مشغول ساخته است، محقق مى‏سازم... و اگر موفق نشدم، همگان را به بحث و تحقيق فرا مى‏خوانم، تا اين جهان را از گروه متعصّبى كه با ثروت و عقايد خود، سيطره پيدا كرده‏اند، رهايى بخشيم و به جامعه‏اى انسانى دست يابيم كه در آن يهودى، مسيحى و مسلمان در صلح و صفا در كنار هم زندگى كنند و اين هدف الهى از خلقت، تحقق يابد كه: «يا اَيُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ اُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعوُبا و قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ اَكْرمَكُمْ عِنْدَ الله ِأَتْقيكُمْ» (حجرات: 13)از اين‏رو، خداوند نيز در صدد تحقق اين هدف است.

كلياتى درباره يهوديت

1. بررسى كتاب مقدّس

منظور از «كتاب مقدس» عهد عتيق (تورات) و عهد جديد (انجيل) است. تعداد نويسندگان كتاب مقدّس به چهل تن مى‏رسد و تدوين آن 1600 سال طول كشيده است. كتاب مقدّس داراى 66 سفر است كه در عهدين تقسيم شده است.
عهد عتيق(3)
عهد عتيق، در بين يهوديان به تورات معروف است. تورات واژه‏اى عبرى به معناى قانون است. همچنين گفته مى‏شود واژه «تورات»(4) برگرفته از «ثورات» يا دوره‏هاى تاريخى ملازم با زندگى بنى‏اسرائيل در گذشته است.تورات داراى 39 سفر است كه به سه بخش تقسيم مى‏شود:
1. قانون: اين بخش، اسفار پنج‏گانه موسى عليه‏السلام را در بر مى‏گيرد كه عبارتند از: سفر پيدايش، خروج، لاويان، اعداد، و تثنيه. اين بخش در سال 1500 ق.م. نوشته شده است.
2. انبياء: شامل سفر يوشع بن نون، داوران، كتاب اول سموئيل، كتاب دوم سموئيل، كتاب اول پادشاهان، كتاب دوم پادشاهان و انبياء (اشعياء، ارمياء، حزقيال و پيامبران دوازده‏گانه) مى‏باشد.
3. مكتوبات: عبارتند از: مزامير، امثال، ايوب، غزل سليمان، جامعه راعوث، مراثى، استر، و باقى اسفار.
شايان ذكر است كه «ملاكى» جزو آخرين نويسندگان عهد عتيق است و آخرين سفر عهد عتيق را به خود اختصاص داده كه «سفر ملاكى» ناميده مى‏شود. اين امر مربوط به حدود سال 400 ق.م. مى‏باشد، ولى براى اولين بار در سال 1494 م در ميلان به چاپ رسيده است.
اساسا زبان اصلى تورات، عبرى و زبان اصلى عهد جديد، يونانى بوده است. كتاب مقدّس به تعداد زيادى از زبان‏هاى جديد و قديم دنيا ترجمه شده است كه ما با ذكر مهم‏ترين آن‏ها، به شرح تعدادى از اين ترجمه‏ها مى‏پردازيم: ترجمه سبعينيه (ترجمه هفتادى)، سريانى، مصرى، حبشى، قبطى، لاتينى، عربى قديم و عربى جديد.
1. ترجمه سبعينيه: عهد عتيق در سال 280 ق.م. از عبرى به يونانى ترجمه شد و از آن نظر كه تعداد مترجمان آن هفتاد نفر بودند، ترجمه هفتادى ناميده شد.
2. ترجمه سريانى: پس از گسترش معابد سريانى، عهد عتيق از عبرى به سريانى و عهد جديد از يونانى به اين زبان ترجمه شد.
3. ترجمه حبشى: ترجمه كتاب مقدس از يونانى به حبشى توسط 9 تن از قدّيسانى كه از سوريه آمده بودند، صورت گرفت.
4. ترجمه عربى قديم: اين ترجمه پس از فتح اسپانيا توسط اعراب، حدود سال 746 م صورت پذيرفت.
5. ترجمه عربى جديد: پس از فراخوان علماى كليساى شرق براى ضبط و بازنگرى در ترجمه كتاب مقدّس، كشيش عالى اسميت در سال 1820 م اين كار را آغاز و پس از مرگش، كرنيلوس وان ديك امريكايى اقدام به تكميل ترجمه او كرد. اين ترجمه در 23 اوت 1864 م به پايان رسيد و با همكارى شيخ ناصيف اليازجى و شيخ يوسف الاسيرالازهرى در تصحيح و تطبيق ترجمه با اصل، براى اولين بار در سال 1887 م به چاپ رسيد.

2.خاندان و تبارنامه يهود(5)

يهوديان نسب خود را به جدّ بزرگشان، سام بن نوح مى‏رسانند. به همين دليل، به خود لقب «سامى» مى‏دهند. آنان همچنين به «عبرانيان»(6) معروف هستند، يا به دليل انتسابشان به يكى از اجداد ابراهيم، عابر، يا به دليل اين‏كه آنان از رود اردن يا از اور كلدانيان در عراق عبور نموده‏اند. آنان همچنين ملقّب به نام جدّشان، يعقوب، هستند كه خداوند به او عنايت كرده، او را «اسرائيل» ناميد و بر همين اساس، بر نوادگان وى «اسرائيلى»(7) گفته مى‏شود. نيز به دليل انتسابشان به يهودا، يكى از اسباط دوازده‏گانه يهود، به «يهود»(8) متّصف هستند، هرچند اين نام بر پرشمارترين طايفه يعقوب اطلاق شده است.زمانى كه ابراهيم عليه‏السلام وارد فلسطين شد، همسرش ساره، اسحاق و همسر و كنيز مصرى‏اش، هاجر، اسماعيل را به دنيا آورد كه اصل و تبار عرب‏ها و ملت‏هاى ديگر به او برمى‏گردد. يعقوب، از فرزندان و يوسف از نوادگان اسحاق است كه به اسماعيليان فروخته شد و به مصر رفت و از او نسل با عظمتى پا به عرصه وجود گذاشت كه حضرت موسى عليه‏السلام نيز از آن جمله است. وى به همراه قوم خود، فرزندان يوسف، به دليل ترس از حمله فرعون، از مصر فرار كرد و به سوى فلسطين بازگشت. ديگر فرزندان يعقوب نيز عبارتند از: راوبين، شمعون، جاد، يهودا، يسّاكار، زبولون، يوسف، منسّى، بنيامين، اشير، دان و نفتالى، كه طايفه بنى‏اسرائيل را تشكيل مى‏دهند. يهوديان از زمان پيدايش يهوديت تاكنون، خود را به يكى از اين اسباط منتسب مى‏دانند.

3. پراكندگى جغرافيايى اسباط يهود(9)

زمانى كه يهوديان به رهبرى يوشع بن نون وارد فلسطين شدند، پس از سر شمارى، سرزمين فلسطين و اطراف آن، بين آنان تقسيم شد.راوبين و جاد و نيم سبط منسّى بخش واقع در شرق اردن را، كه از جنوب بحر الميّت تا شمال جبل الشيخ گسترش و امتداد يافته است، تصاحب كردند.سبط يهودا نيز در بخش جنوبى، كه طول آن از بئر السبع تا شهر قدس و عرض آن از درياى مديترانه تا بحرالميّت كشيده شده بود، ساكن شدند.سبط شمعون بين فرزندان سبط يهودا پراكنده شد. در شمال سبط يهودا سبط بنيامين بود.در شمال سبط بنيامين، سبط يوسف بود كه اكنون به «جبل نابلس» در وسط فلسطين معروف است.شمال سبط يوسف، نيم سبط منسّى و يسّاكار در سرزمينى كه اكنون به «مرج بن عامر» و سرزمين «باشان» معروف است، ساكن شدند. اين مكان عبارت است از: سرزمين حوران، جولان و لجاه.در شمال يسّاكار، اشير ساكن شد كه تا امروز به «سرزمين بشارت» معروف است. در شرق سبط اشير، سبط نفتالى مسكن گزيد و امروزه سرزمين او به «صفد» و «مرجعيون» معروف است. هنگامى كه سبط زبولون، بين اشير و يسّاكار، يعنى در شهر ناصره امروزى مسكن گرفتند، سبط جاد، در يافا و اطراف آن و نيز در دشت حوله ساكن شدند.

4. اعياد يهود

يهود غالبا در اعياد، گاو، گوسفند، بز، كبوتر و فاخته ذبح مى‏كنند. اين كار به عنوان كفّاره گناهان مردم صورت مى‏گيرد. پيش از ذبح، خاخام لغزش‏ها و گناهان مردم را بازگو مى‏كند، سپس قربانى، ذبح و سوزانده مى‏شود تا خداوند بوى آن را استشمام كند و روح و خاطرش خرسند گردد و از گناهان قوم خود درگذرد.[!]
اعياد يهود عبارتند از:
1. روز شنبه: چون خداوند در شش روز دنيا را آفريد و در روز هفتم به استراحت پرداخت، و به دليل آن‏كه يهود برگزيده خداست، بنابراين، استراحت آنان به دليل استراحت خداوند است. عيد روز شنبه، داراى مراسم و مناسك خاصى است كه خداوند پاى‏بندى به آن‏ها را خواستار شده و نسبت به حفظ اين روز تأكيد نموده است. «... سبت‏هاى مرا نگاه داريد. ...» (خروج 31:13)(10)
2. عيد فصح يا روز خروج: اين عيد، اولين عيد سالانه يهود است. در اين روز، يهود روزگار بردگى خود در برابر مصريان و رنج و عذاب آن دوران را يادآورى مى‏كند و براى فراموش نكردن آن دوره، خداوند به آنان امر كرد تا همانند روزهاى خروج از مصر، نان فطير بخورند. «... هفت روز نان فطير، چنان‏كه تو را امر فرمودم، در وقت معيّنى در ماه ابيب بخور؛ زيرا در ماه ابيب از مصر بيرون آمدى.» (خروج 34:18)
3. عيد هفته‏ها: اين جشن، پنجاه روز بعد از دومين روز عيد فصح برگزار مى‏شود. يكى از آداب آن اين است كه بايد اين مراسم در سرزمين يهودا(11) برگزار شود؛ جايى كه منظور يهود از آن، «فلسطين» امروزى است.
4. روز كيپور: در اين عيد، به دليل ياد بود نزول رحمت خداوند بر آنان، به مدت هفت روز در صحرا ساكن مى‏شوند.
5. روز كفّاره: اين عيد، روز دهم اكتبر است و يهوديان براى كفّاره گناهان خود، در اين روز قربانى مى‏كنند. يهود اعياد ديگرى نيز دارد؛ از جمله مى‏توان «سبْت زمين»، «سال يوبيل» و اول هر ماه را نام برد.

5. فرقه‏هاى يهود(12)

فرقه‏گرايى يهوديت ناشى از ثبات و آرامش يهود، در قبل و بعد از ميلاد و نيز سرگرم شدن آنان به خود و نزاع بر سر پست‏هاى دينى است. در نتيجه اين امر، دو مكتب پديد آمدند: يكى در بابل كه «مكتب شرقى» و ديگرى در طبريه كه «مكتب غربى» نام گرفت.پيدايش اين دو مكتب، نقش زيادى در انقسام يهود به فرقه‏هاى مختلف با ويژگى‏ها و مشخصات و عقايد خاص داشت. اين فرقه‏ها(13) از لحاظ ظاهر، به چهار و از لحاظ محتوا، به پنج گروه تقسيم مى‏شوند:
1. محافظه‏كاران يا بنيادگرايان: آنان پيروان شريعت و پايبند به كامل بودن آن و اصول مراسم آن هستند.
2. ظاهرگرايان: گروهى كه آيين و عبادات را بپا مى‏دارند، بدون اين‏كه براى محتوا اهميتى قايل شوند.
3. مماشات‏كنندگان: گروهى كه با ظاهرگرايان‏ومحافظه‏كاران‏مماشات‏مى‏كنند.
4. استقلال‏طلبان: گروهى كه مراسم و آيين عبادى را بپا نمى‏دارند و به تعاليم شريعت توجهى نمى‏كنند.
1. فريسيان: يا عزلت‏طلبان، پارسايان، برگزيدگان يا خاصّان كه على‏رغم آن‏كه همه اعضايشان از عامّه مردم هستند، خود را در پارسايى و برترى بر ديگر فرقه‏ها، بى‏همتا مى‏دانند. آنان مدعى‏اند كه شهرتى نيك دارند و علم دين مختصّ آنان است و همچنين ثواب و عقاب، در روح و جسم انسان اثر گذاشته، تا زندگى پس از مرگ ادامه دارد. اين فرقه با فرقه صدّوقيان، كه پس از بازگشت يهود از جلاى بابل شكل گرفت، به مخالفت برخاست و در اين بين، با جليليان پيمان بست. جليليان در عهد الكساندرا، همسر يونياس، در حدود سال 78 ق.م. با تقويت و تثبيت خود، موقعيت خوبى به دست آورده، در نتيجه امور دين را در دست گرفته بودند.فريسيان همچنين به تدوين اسفار شفاهى مبادرت ورزيدند و پس از ويرانى قدس، حدود سال 70 م بر شهر «يمنيا»(14) تسلط يافته، آن‏جا را به مركز مهمى براى مطالعات تلمودى تبديل كردند. با وجود آن‏كه اين فرقه ادعاى پارسايى، برترى و معرفت داشت، اين امر مانع اعمال پست و بدخلقى آنان نمى‏شد. همين امر سبب شد كه يحياى تعميددهنده، آنان را «افعى‏زادگان» توصيف كند و با وجود آن‏كه مسيح عليه‏السلام در جهت اصلاح آنان تلاش كرد، اما در آخر، آنان را به دروغ‏گويى و تظاهر به نيكى و ريا كارى توصيف نمود.
2. سامريان: اين نام منسوب است به «سامره»؛ شهرى كه احتمالاً «نابلس» امروزى است. اين فرقه بر تورات سامرى (فقط پنج سفر اول) اعتقاد دارد و داراى ديد بازترى نسبت به محيط انسانى اطراف خود است. حضرت عيسى عليه‏السلام توانست نسبت به حال آنان مفيد باشد و ايمان را در دل‏هايشان وارد كند و همين امر فريسيان را به قطع رابطه با سامريان در عصر مسيح و عدم ارتباط با آنان وادار كرد.
3. افراطيان (جليليان): فرقه‏اى يهودى كه بيش‏تر اعضاى آن از چهار سبط يهود به نام‏هاى يسّاكار، زبولون، نفتالى و اشير هستند. آنان در بخش فوقانى و تحتانى جليل، كه يهوداى جليلى آنان را رهبرى مى‏كرد، مسكن گزيدند... و خصيصه افراطى‏گرى و غلو در امور دينى بر آنان چيره شد و زمانى كه روميان ماليات را بر آنان وضع كردند، با آنان به مخالفت برخاستند (اعمال رسولان 37:5) و با فرقه فريسيان هم‏پيمان گشتند و اين امرخشم روميان را برانگيخت. در نتيجه، به مجازات آنان پرداختند و توسط پيلاطوس قتل عام شدند. در اين ميان، برخى نيز معتقدند: آنان توسط كرينباس رومى بين رفته‏اند.
4. صدّوقيان: صدوقيان منسوب به صادوق اليعازرى ـ يعنى عادل، صميمى، يا وفادار ـ هستند؛ فردى كه در عهد سليمان رياست كاهنان را به دست گرفت. ... توجه اين فرقه، به دين و اقتصاد بود و نسبت به اجراى قوانين بسيار سخت‏گير بودند. اين امر موجب برترى آنان بر فرقه فريسيان شد؛ بنابراين، با آن‏كه تعدادشان كم بود، پست‏هاى رياست كَهنه و اشرافيگرى كشيشى را اشغال كردند.نقش كاهنان و اهميت آنان در عهد صدوقيان نمايان شد. كاهن، مفتى و رهبر و خزانه‏دار و ركن گروه بود. شمعون صدوق(15) مشهورترين كاهن اين فرقه بود، كه انگيزه كتابت تلمود و اهتمام نسبت به اسفار شفاهى و تدوين آن به او بر مى‏گردد.(16)شايان ذكر است كه صدوقيان و فريسيان، جبهه ضد مسيحيت را تشكيل مى‏دادند. بنابراين، يوحنّاى نبى، صدوقيان را مانند فريسيان، همچون «افعى‏زادگان» توصيف مى‏كند. (متى 7:3)عهد جديد، نقش صدوقيان را در آزار و اذيت عيسى عليه‏السلام و استهزاى او و همبستگى آنان با مردان معبد در مخالفت با عيسى عليه‏السلام ذكر مى‏كند... نكته باقى مانده اين است كه صدوقيان به دليل دارا بودن جايگاه مالى و دينى، شخصيت‏هاى برتر و برجسته يهود را تشكيل مى‏دادند.
5. اسنيان: معالجه‏گران يا پزشك نمايان؛ فرقه‏اى كه خود را مخاطب اصلى يهوديت مى‏دانستند؛ حتى معتقد بودند آن‏ها اصل و شالوده امّت يهودند و منشأ تفكر يهوديت از رجال اين فرقه است. از اين‏رو، به دليل ترس از ادغام با غير اسنيان و شدت علاقه به ميراث امّت يهود، عزلت گزيدند. اين فرقه معتقد است محتوا و حقيقت ديانت، سكوت، تأمّل و اجتهاد است و خداوند به ذبايح اكتفا مى‏كند.به احتمال قوى، اين فرقه به دو دسته تقسيم مى‏شود: تأمّل‏گرا و عمل‏گرا.گروهى از سكوت و تأمّل بيرون آمده، به سوى «عمل» گرايش پيدا كردند و گروهى ديگر ترجيح دادند به سكوت ادامه دهند و «تأمّل‏گرا» ناميده شدند.
يهوديت در اثر درگيرى‏هاى سياسى ناشى از آرامش و ثبات دوران قبل از ميلاد، به فرقه‏گرايى روى آورد، اما اين روح فرقه‏گرايى به زودى در عهد مسيح عليه‏السلام و گسترش دين مسيحى، به خاموشى گراييد.هم‏اكنون يهود فرقه‏گرايى را فراموش كرده و همگى در مقابل امّت‏هاى ديگر متحد شده‏اند تا به اهداف خود تحقق بخشند و اين امر، از وضعيت اضطراب و خطرى ناشى مى‏شود كه يك فرد يهودى در سراسر دنيا در آن به سر مى‏برد؛ زيرا تصور مى‏كند همه ملت‏هاى دنيا در يك جبهه و يهود در جبهه ديگر قرار دارد. عقيده يهودى امروز از محتواى فرقه‏هاى پنج‏گانه يهود شكل گرفته است.

6. خلاصه تاريخ يهود (از زمان پيدايش تاريخ معنوى يهود تا دوره حضرت عيسى عليه‏السلام(:

اصل و تبار يهود، به سرزمين كلدانيان باز مى‏گردد؛ سرزمينى كه ابراهيم عليه‏السلام از آن‏جا به قصد رفتن به سرزمين كنعان، فلسطين كنونى، مهاجرت كرد؛ جايى كه در آن حتّيان، يبوسيان و كنعانيان، ساكنان اصلى فلسطين، سكونت دارند. ابراهيم در آن‏جا قطعه زمينى براى خود خريد و قربانگاهى را در آن بنا كرد.در سال 2076 ق. م. و با آغاز قحطى در فلسطين، عبرانيان مجبور شدند به مصر مهاجرت كنند. در آن‏جا مصريان به مدت 450 سال آنان را استثمار كردند و فرعون بر آنان مسلّط شد. در سال 1500 ق.م. آن‏ها دوباره مجبور شدند به رهبرى حضرت موسى عليه‏السلام ، از مصر به سوى فلسطين فرار كنند. آن‏ها در مسيرشان تا فلسطين، به تعاليم موسى عليه‏السلام بى‏اعتنايى كرده، از عبادت خدا سر باز زدند و گوساله طلايى را پرستيدند.حضرت موسى عليه‏السلام ، قبل از اين‏كه به فلسطين قدم بگذارد، از دنيا رفت و خدمتگزار او، يوشع بن نون، جايش را گرفت. او به زور و قدرت شمشير، فلسطين را اشغال و پس از سرشمارى، آن را بين اسباط دوازده‏گانه يهود تقسيم كرد.در فلسطين، پادشاهان زيادى يكى پس از ديگرى بر يهود حكومت كردند. ... تا اين‏كه داود بن منسّى، با تسلط بر قدس، آن را از يبوسيان گرفت و بر آنان حاكم شد. قدس، «يبوس» ناميده مى‏شد و پايتخت يبوسيان به شمار مى رفت؛ جايى كه ساكنان اصلى فلسطين در آن‏جا بودند. داود آن‏جا را پايتخت خود قرار داد تا اين كه در سال 900 ق. م. از دنيا رفت. پس از او، در فلسطين دوره پراكندگى و تفرّق بر مملكت يهود گذشت، تا اين‏كه سليمان بر آن مملكت حاكم شد و در عهد او، مملكت قوّت گرفت. سليمان معبدى در قدس بنا كرد و آن را به نام خود، «معبد سليمان» ناميد.در اين دوره، سليمان فرمان قتل «يربعام» ـ خزانه‏دار حكومت خود كه مى‏خواست از حكومت كناره گيرد ـ را صادر نمود، ولى او به سوى مصر فرار كرد و با پادشاه آن شهر شيشق يا شيشاق هم‏پيمان شد.پس از درگذشت سليمان، مملكت او به دو بخش تقسيم شد: يك بخش شامل ده سبط و بخش ديگر شامل دو سبط بود. شيشق از اين اختلاف سوء استفاده كرده، سپاه خود را به سوى فلسطين روانه نمود.يهوديان دو مرتبه در معرض اسارت قرار گرفتند. بار اول به دست آشوريان كه كشور را اشغال و ساكنان آن‏جا را به جاى ديگر منتقل كرده و براى تضعيفشان، آنان را مجبور به دادن ماليات كردند. دوران اول اسارت، در حدود سال 722 ق.م. با انتقال يهود به شهر «مادى» (شهرى قديمى يا نامى كه به مجموعه شهرهاى ايران و بين‏النهرين اطلاق مى‏شد) پايان يافت. يهود از ضعف آشوريان و سرگرم شدن آنان به نفع خود استفاده كرده، مجددا به فلسطين بازگشتند.آنان همچنين براى بار دوم به دست نبوكد نصّر به اسارت گرفته شدند كه اين امر حدود 25 سال طول كشيد و اسارت يهود در شهر بابل ـ كه نبوكد نصّر آنان را به آن‏جا انتقال داده بود ـ به مدت 70 سال ادامه يافت.در اين دوره، كورش، مؤسس دولت فارس، بين سال‏هاى 550 تا 528 ق. م. بابل را اشغال كرد و يهود را به فلسطين باز گرداند. او آنان را در تجديد معبد و بازگرداندن ابزار و آلاتى كه نبوكد نصّر از آن‏جا گرفته بود، كمك كرد و يهود را زير چتر حكومت خود قرار دارد.يهوديان حدود سال 174 ق.م. دولتى در فلسطين تشكيل دادند و حاكميت آن را خود بر عهده گرفتند كه به مدت 140 سال طول كشيد. عذرا نحميا(17) جزو آخرين پادشاهان بنى‏اسرائيل به شمار مى‏رود كه تجديد معبد كرد. در اثر جنگ‏هاى داخلى و چند فرقه شدن اسباط يهود، روميان مداخله كرده، قدس را تحت حمايت خود درآوردند و امپراتور روم تيتوس دستور انهدام معبد و محو آثار آن را صادر نمود. اين امر در سال 70 م بود و كسى تا امروز، نتوانسته است آن را بنا كند.

7. نقش زنان يهودى در ايجاد دولت اسرائيل

وقتى به اسفار، كه به نام «عهد عتيق» مشهور است، دوباره رجوع مى‏كنيم، مى‏بينيم كه زنان نقش و تلاش زيادى در جهت ايجاد دولت اسرائيل داشته‏اند. در حقيقت، عهد عتيق زمينه‏هاى وسيعى را به اين نقش اختصاص داده است كه در صدر آن سفر «استر» و سپس «يهوديت» قرار دارند.تفسيرهاى تلمودى اين اسفار را تقويت كرده و آن را به عنوان معيار سنجش و الهام‏بخش نقش زن يهودى قرارداده و به صورت الگويى درآورده است كه در طول قرن‏ها از آن پى‏روى مى‏شود.بر اساس نص تورات، زنان يهود بايد به هر قيمت و با ايثار جانى و اخلاقى، نقش خود را ايفا نمايند؛ زيرا آنان دست‏كم مى‏توانند افكار مسؤولان ساير امّت‏ها را به بازى بگيرند. البته منظور اكتفا كردن صرف به غارت اموال و اتلاف وقت در جهت خلاف منافع آن قوم غيريهود نيست، بلكه مهم‏تر از آن، كنترل افكار مسؤولان و مديران جوامع و هدايت آن‏ها در جهت خدمت به تفكر يهودى است.براى نمونه، استر به طور مقطعى تلاش مى كند و از آبروى خود نيز صرف‏نظر مى‏نمايد تا هم‏نژادان خود را يارى دهد. وقتى پادشاه فارس اخشورش، به ضرورت قتل يهوديان كشور اعتقاد پيدا كرده بود (چون آنان قومى سرسخت و كينه‏توزند و هر كجا باشند، به آيين خود پايبندند و همسايگان خود را استثمار مى‏كنند) مردخاى يهودى با مداخله و سوء استفاده از اختلاف پادشاه با همسرش، استر را به عنوان همسر جايگزين به او معرفى كرد كه استر نيز به نوبه خود، قوم خود را، كه پادشاه فارس تصميم به مجازات بسيارى از آنان گرفته بود، نجات داد.يهود روز ازدواج استر و رهايى خود از مجازات را عيد رسمى به حساب آورده و اين روز، روز «مردخاى» نام گرفته است. در اين روز، يهوديان سفر استر را براى جاودانه ساختن ياد او مى‏خوانند. اين عيد روز 14 و 15 مارس است.به علاوه، ازدواج استر با اخشورش تنها نقشه‏اى براى آينده بود؛ زيرا استر از فرزند خود، شاه فارس، خواست يهود را از پراكندگى نجات دهد و در بازگشت آن‏ها به فلسطين كمك كند. وى نيز هر زمان كه يهوديان در معرض خطر قرار مى‏گرفتند، سپاه خود را براى دفاع از آنان گسيل مى‏داشت. به همين دليل، برخى از يهوديان به تقديس استر پرداخته و گفته‏اند: «استر از زنده و مرده يهود حمايت كرد.»براى مثال، زمانى كه يهوديت(18) احساس كرد نبوكد نصّر به فرمانده لشكرش، هولوفرانسيس دستور قتل عام يهود را داده است، خود را با زيور آلات مى‏آرايد و اين فرمانده را آن‏قدر وسوسه مى‏كند تا او را به خدمت خود در مى‏آورد و سپس در ميان گروهى از بيگانگان، كه در دام زنان يهودى افتاده بودند، در شب بزمى او را مست مى‏نمايد و هنگامى كه مست و گيج مى‏شود، او را به قتل مى‏رساند.به علاوه نقش زن يهودى، هنوز با گذشت قرن‏ها محسوس و روشن است و خدمت آنان به آينده يهود، نه فقط مردان، بلكه زنان غير يهود را نيز در بر مى‏گيرد؛ براى مثال، در سفر خروج، آنان هر كدام به زنان مصرى همراه خود چنين وانمود مى‏كردند كه مايلند زيور آلات و لباس او را براى شركت در جشن به امانت بگيرند و سپس به همراه آن زيور آلات، به خارج از مصر فرار مى‏كردند و بدين صورت، زنان مصرى را فريب مى‏دادند.دينه، دختر ليئا، همسر يعقوب نيز فرزند امير اريحا را مفتون خود كرد تا از او خواستگارى نمايد و در مقابل، خانواده يعقوب، ازدواج را مشروط به اين امر كردند كه همه مردم شهر ختنه شوند و هنگامى كه اين شرط اجرا شد، برآن شهر حمله برده، اهالى آن را به قتل رساندند.(19)خاخام‏ها و نويسندگان زن يهود، از اهميت نقش زن مبنى بر اين‏كه آنان، مادر بچه‏هايشان و نزديك‏ترين فرد ممكن به مردان آينده هستند، آگاهند. آنان افكار نظريه‏پردازان يهود را به بچه‏ها مى‏خورانند و بر اساس همين افكار، آنان را تربيت كرده و اگر منكر اين انديشه‏ها شوند، شير خود را بر آنان حرام مى‏كنند. از اين‏رو، به گفته آنان، طبق سخن خداوند، كه قوم خود را مخاطب قرار داده و آنان را از ازدواج با كنعانيان منع نموده است، مردان يهود را از ازدواج با زنان غير يهود منع مى‏كنند:
ـ «با آنان عهد مبند و بر آنان ترّحم منما. با آنان مصاهرت مكن. دختر خود را به پسرشان مده و دختر ايشان را براى پسر خود مگير»! (تثنيه 28:1)
ـ «اسحاق، يعقوب را خوانده، او را بركت داده و او را امر فرموده، گفت: زنى را از دختران كنعان مگير.» (تكوين 28:1)
اما تلموديان قطعا به عدم امكان ازدواج مرد يهودى با زن غير يهود، فتوا داده‏اند. هرچه دختران يهود ثروتمندتر باشند، در نظر جوانان يهود زيباتر به نظر مى‏آيند و مهم نيست كه اين ثروت را از كجا به دست آورده‏اند؛ چون اين امر پيش از ازدواج صورت گرفته است. آنان در مورد منع ازدواج زن يهودى با غيريهودى تساهل كرده، اجازه ازدواج دادند، مشروط به اين‏كه زن در خدمت يهوديت باشد؛ يعنى با جاسوسى، خرج كردن دارايى خود به نفع يهود، القاى تفكر ضرورت يارى يهود به همسران خود كه در غير قوم يهود داراى مسؤوليتى هستند. گمان مى‏كنم كه نيازى به ذكر مثال در اين زمينه نيست؛ چون اين امر براى هر علاقه‏مندى روشن است.

8. تفكر نژادپرستى در تورات و تلمود(20)

خطرناك‏ترين اختلافات سياسى و مصايب مربوط به آن كه بشريت با آن دست به گريبان است، ريشه در نژادپرستى دارد.نژادپرستى از ديدگاه تلموديان، كاملاً با مفهوم مشهور «نژادپرستى» تفاوت دارد؛ زيرا اين نوع نژادپرستى [همانند ساير تفكرات نژادپرستى [داعيه‏هاى نژادى مانند برترى نژادى، كه تب آن فروكش كرده است، ندارد.از ديدگاه آنان، نژادپرستى نه نظريه يك فرد نژادپرست است كه با از بين رفتن او، از بين برود؛ و نه برنامه يك حزب سياسى كه طبق آنچه اوضاع حزب، يا حوادث پيرامون آن، ايجاب مى‏كند، قابل اصلاح و تغيير باشد.تقكر نژادپرستى تلمودى، انديشه‏اى محكم و ريشه‏دار است كه قدمتى به قدمت يهود دارد؛ چون اين تفكر با شروع فعاليت نويسندگان و تحريف‏هاى نويسندگان عهد عتيق، پديدار شد؛ نويسندگانى كه هيچ بابى از ابواب عهد عتيق را از رنگ نژادپرستى خالى نگذاشتند و زمانى كه تلمود را جعل كردند، تأكيد بر معانى نهفته نژادپرستى خود را استمرار بخشيده و اسفار سرّى را تدوين و بدين‏سان، آن‏ها را با شروح تلمود ختم كردند.آنان بدين وسيله، از ساحت عشق و رسالت آسمانى، كه يهوديت آن را پذيرفته بود، گذشته و به عرصه لايهودى‏گرى درآمدند و ديگر هرگز بازنگشتند و به دليل كثرت يهوديان نژادپرستى كه معتقد به برترى تعاليم و شريعت بودند، نژادپرستى، در نظر آنان به صورت يك اصل اخلاقى درآمد.تورات، آكنده از افكار مسمومى است كه نظريه‏پردازان يهود آن را همچون شمشير زهرآلودى در سينه پيروانشان فرو برده‏اند و ديگر امكان نجات از آن برايشان وجود ندارد.وقتى مراحل تحوّل گرايش نژادپرستى يهود را دنبال مى‏كنيم، مى‏بينيم اين گرايش از مرحله نژادپرستى فردى (تبعيض بين افراد)، به مرحله نژادپرستى قبيله‏اى و سپس به بالاترين مراحل تبعيض نژادى؛ يعنى گروه‏بندى ملت‏ها و حيواناتشان در يك طبقه و قرار دادن يهود در طبقه ديگر، تكامل يافته است. اسرار تبعيض نژادى توراتى را بايد از آغاز خلقت پى‏گيرى كرد؛ زيرا آن‏ها با ذكر سلسله نسب خود، اجدادشان را از هر نوع زشتى منزّه مى‏دانند و هرگونه پستى را به غير اجداد خود نسبت مى‏دهند، تا به جدّشان ابراهيم عليه‏السلام برسند و خود را فرزندان ابراهيم و از همسر قانونى او، ساره، به شمار آورند، در حالى كه ملت‏هاى ديگر، بخصوص اعراب از ديدگاه آنان، از فرزندان اسماعيل، پسر كنيز مصرى هاجر، هستند و همچنين تمام مردم ديگر زنازاده و كنيززاده‏اند؛ ولى يهود، فرزندان اصيل، يعنى فرزندان ساره‏اند.آنان پس از اين نژادپرستى فردى و قبيله‏اى به نژادپرستى قومى و ملّى روى مى‏آورند. از ديد آنان، خداوند وعده‏هاى خود را تنها بر آنان ارزانى مى‏دارد و آنان را از بين همه امّت‏ها برمى‏گزيند: «خداوند امروز به تو اقرار كرده است كه تو، قوم خاص او هستى؛ چنان‏كه به تو وعده داده است... و تا تو را از جميع امّت‏هايى كه ساخته است، بلند گرداند.» (تثنيه 26:18)آنان مكرّر از قول پروردگار بيان مى‏كنند:
ـ «اين قوم را براى خود ايجاد كردم.» (اشعيا 43: 21(
ـ «زيرا كه تو براى يهوه، خدايت، قوم هستى. يهوه خدايت تو را بر گزيده است تا از جميع قوم‏هايى كه بر روى زمينند، قوم مخصوص براى او باشى.» (تثنيه 7:6(
آنان از ميان ملت‏ها بيش‏تر روى اعراب تكيه مى‏كنند؛ زيرا آنان نيز چون ديگر ملت‏ها در اين ويژگى، كه زنازاده‏اند، مشتركند و به علاوه ددمنش و عقب مانده‏اند و در بيابان‏ها ساكن مى‏باشند. چنان‏كه خداوند خوى و سرشت نياى آنان اسماعيل را چنين توصيف مى‏كند: «او مردى وحشى خواهد بود، دست وى به ضد هر كس و دست هر كس به ضد او خواهد بود.» (تكوين 16:12)تلموديان نيز تبعيض نژادى تورات را تأييد نموده، آن را شرح داده و به تفصيل به آن پرداخته‏اند؛ حتى شرح‏هايشان افراطى‏تر از خود اصل است. آنان از قول خداوند، كه خاخام‏ها را به آنان عطا نموده است، در مورد ويژگى ملت يهود چنين مى‏گويند: «شما گله من هستيد. بنابراين، شما بشر خوانده مى‏شويد؛ ولى گوييم(21) اين‏گونه نيستند.»اين نويسندگان تبعيض اجتماعى را به مراتب جلوتر از نظريه‏پردازان آن ابداع كرده‏اند؛ زيرا خود را رئيس و مالك زمين مى‏دانند و ديگر ملل، تنها غلام آن‏ها و زنان و فرزندان ايشان، خدمتگزار آنانند:
ـ «اما غلامانت و كنيزانت كه براى تو خواهند بود، از امّت‏هايى كه در اطراف تو مى‏باشند. از ايشان غلامان و كنيزان بخريد و هم از پسران مهمانانى كه نزد شما مأوا گزينند و از قبايل ايشان كه نزد شما باشند كه ايشان را در زمين شما به دنيا آورده‏اند، بخريد. و مملوك شما خواهند بود و ايشان را بعد از خود براى پسران خود وا مگذاريد، تا ملك موروثى باشد. ايشان را تا ابد مملوك سازيد ...» (لاويان 25:44ـ 45 ـ 46)
ـ «غريبان بر پا شده غلّه‏هاى شما را خواهند چرانيد و بيگانگان، فلاّحان و باغبانان شما خواهند بود.» (اشعيا 61:5)
ولى تلمود به درجه‏اى بدتر از اين رسيده است؛ چون مى‏گويد: «جانورانى كه به صورت انسان هستند، بايد خدمت كنند.» منظور از «جانوران» ملت‏هاى غير يهود و منظور از «خدمت»، خدمت به يهود است.بدين سان، نظريه‏پردازان يهود، آفت قلدرى و سلطه‏طلبى و تكبّر بر بشر را در دل توده مردم مى‏كارند و اين آفت نسل به نسل منتقل مى‏شود. اين آفت بسان شير مادران و نطفه يهود در رحم زنان يهودى است.انگيزه استثمار ملت‏ها توسط يهود، شامل مردم عادى و نيز پادشاهان و حاكمان غير يهودى مى‏شود؛ زيرا حاكمان ملت‏هاى غير يهود نيز بايد تحت سيطره يهود باشند، بلكه آنان باج بگير يهودند كه لباس پادشاهى به تن كرده‏اند: «غريبان حصارهاى تو را بنا خواهند نمود و پادشاهان تو را خدمت خواهند كرد. دروازه‏هاى تو دائما باز خواهد بود. ... تا دولت امّت‏ها را نزد تو بياورند و پادشاهان ايشان همراه آورده شوند.» (اشعيا 60:10)نژادپرستى توراتى از حد معمول فراتر مى‏رود. در واقع، اين نوع نژادپرستى از مفاهيمى نشأت مى‏گيرد كه به نظر مى‏رسد خيالى‏اند و شنونده تصور مى‏كند كه بدعت هستند، ولى جزو مقيدات و اعتقادات ثابت دينى قوم يهود مى‏باشند.نوع ديگرى از تبعيض نژادى وجود دارد كه خاص يهود بوده و هيچ نظريه‏پردازى آن را ابداع نكرده است و هيچ حزب و قومى از آن را پى‏روى نمى‏كند؛ اين نوع عبارت است از: تبعيض روحى، روانى و دينى. يهود برگزيده خداست و خوى و سرشت برگزيده نيز اين است كه ممتاز و نسبت به اقوام ديگر بالاتر باشد و ملت‏هاى ديگر صرفا براى اين آفريده شده‏اند كه آب و هيزم براى معبدهاى آنان تهيه كنند؛ معابدى كه در آن‏جا به عقيده‏اى بى‏بديل مبنى بر اين‏كه آن‏ها خدا را به خود و خداوند آنان را به خود اختصاص داده است، مى‏پردازند.در نتيجه، مى‏بينيم كه در جاهاى بسيارى از عهد عتيق، اشاره شده است كه خداوند، فقط با بنى اسرائيل عهد بسته است و اين امر بدين دليل است كه خداوند مملكت يهود را مملكت خود، و ملتشان را فرزندان خود شمرده است: «شما را خواهم گرفت كه براى من قوم شويد و شما را خدا خواهم بود.» (خروج 6:7)و در جايى ديگر، به تأكيد اين امر از زبان خداوند مى‏پردازند: «اين قوم را براى خود ايجاد كردم.» (اشعيا 43:21)فراتر از آن، خداوند به دليل كثرت محبتش نسبت به يهود، رحمت خود را بر آنان و بركتش را بر ذريّه آنان فرود آورده و آن‏ها را بيش از اين برترى داده است. بنابراين، از قول پروردگار، كه مملكت خود يعنى مملكت يهود را وصف مى‏كند، چنين بيان مى‏كنند: «و شما براى من مملكت كهنه و امّت مقدّس خواهيد بود.» (خروج 19:6)از سوى ديگر، تلقّى آنان از امّت‏هاى ديگر اين است كه آن‏ها خداى حقى را پرستش نمى‏كنند؛ چون خداوند تنها خاص يهود است و با آنان عهد و پيمان بسته و به آنان برترى عطا كرده است و ديگر ملل تنها نوكران يهود هستند و دل‏سوزى و مهربانى نسبت به آنان حرام است. به طور خلاصه، ملت‏هاى ديگر، استخوانى در گلوى بنى‏اسرائيل هستند كه اگر باقى بمانند، شهرها و اموال و كودكان و زنانشان بر آن‏ها حرام است: «... و اما شهرهاى اين امّت‏هايى كه يهوه، خدايت تو را به مملكت مى‏دهد، هيچ ذى نفس را زنده مگذار. ...» (تثنيه 20:16)آنان همچنين ورود هر شخص جديدى را در يهوديت حرام كرده و از اين اصل پى‏روى مى‏كنند كه: «داخل شد هر آن‏كه داخل شد و بس.» بدين دليل، دين يهود را از جهانى بودنش محروم كردند.با توجه به تنگ نظرى يهود، كسى جز آنان تعاليم يهوديت را نمى‏فهمد. در نتيجه، مى‏بينيم كه نويسندگان يهود اين سخن را به خداوند نسبت مى دهند كه او بر عدم پذيرش يهودى جديد از ديگر ملل تأكيد مى‏كند: «... احدى از آنان هرگز داخل جماعت خداوند نشود.» (تثنيه: 3/23)نويسندگان يهود به توصيف غير يهود و وظايف آنان در برابر يهود، ادامه داده، يهود را به لزوم اجراى آن وادار مى‏كنند. از ديدگاه آنان، زمين به منزله كارگاهى است كه مالكيت آن را سرمايه‏دارى يهود به عهده دارد و خاندان يهودى خود را اداره مى‏كند و بشريت كارگرانى هستند كه حقى جزخضوع و تذلّل در برابر يهود ندارند. از اين‏رو، در مورد وظايف ديگر امّت‏ها چنين مى‏گويند: «نزد تو رو به زمين افتاده و خاك پاى تو را خواهند ليسيد.» (اشعيا 49:23)همچنين عهد عتيق آنان را به استفاده از خشونت تنها در برابر غريبان فرا مى‏خواند: «... اما برادران شما از بنى اسرائيل، هيچ كس بر برادر خود به سختى حكم‏رانى نكند.» (لاويان 25:46)
ـ «از همه قوم‏ها مبارك‏تر خواهيد شد و در ميان شما و بهايم شما نر يا ماده، نازاد نخواهد بود.» (تثنيه 7:14)
ـ «و شما را خواهد مكيد و در آغوش او برداشته شده، بر زانوهايش به ناز پرورده خواهيد شد.» (اشعيا 23 :66)
در پايان، بايد گفت شيوه‏هاى نژادپرستى يهود گوناگون است و آنچه ذكر كرديم، تنها قطره‏اى از دريا بود و با اين وجود، خاستگاه تفكرات سياسى نژادپرستى يهود در عصر حاضر ظهور يافته است.اين چند سطر معدود برا ى تحقيق دقيق، مستمر، مستدل و تحليلى درباره تفكر نژادپرستى يهود كافى نيست. از اين‏رو، خواننده خود بايد در سخنان آن‏ها تأمّل ورزد و از نژادپرستى يهود نيز پوزش مى‏طلبم؛ چرا كه هنوز نتوانسته‏ام حق مطلب را ادا كنم.

پي نوشت :

*. حقايق عن اليهوديه، چ اول، الارقم الزعبى، الدارالمتحدة، دمشق، 1991.
**. با تشكر از آقاى حافظ نصيرى كه اين مقاله را مورد بازنگرى و مقابله فنى قرار داده و نيز با تشكر از مشاوره علمى استاد حسين توفيقى و نيز واحد ترجمه مؤسسه امام خمينى (ره).
1ـ مرشد الطالبين فى معرفة الكتاب المقدس الثمين، انتشارات انجمن كتاب مقدس بيروت. براى آگاهى از ترجمه واژگان اين كتاب، ر.ك: قاموس كتاب مقدس.
2ـ بعضى از يهوديان، كلمه «تورات» را ـ اگرچه به معناى اسفار پنج‏گانه اول است ـ بر همه اسفار عهد عتيق اطلاق مى‏كنند. محققان متألّه در توزيع و تقسيم عهد عتيق اختلاف‏نظر دارند. برخى تعداد اسفار قانونى را 22 عدد به تعداد حروف الفباى عبرانى مى‏دانند و معتقدند: كنيسه‏هاى رومى باقى اسفار را اضافه كرده‏اند.
3ـ چنان‏كه در تورات آمده است.
4ـ «عبرانى» نامى است كه از زمان حضرت ابراهيم تاكنون بر يهود اطلاق مى‏شود.
5ـ «اسرائيلى» نامى است كه از زمان حضرت يعقوب تا امروز بر يهود اطلاق مى‏شود.
6ـ «يهودى» شايع‏ترين نامى است كه از زمان جلاى بابل تاكنون بر آنان اطلاق مى‏شود.
7ـ اين پراكندگى از ديدگاه يهوديت است. ر.ك: اطلس كتاب مقدس، نقشه 4.
8ـ كتاب مقدس، چ دوم، دارالسلطنه لندن، 1987. تمام ترجمه‏هاى نقل شده از اين كتاب هستند.
9ـ ر.ك: قاموس كتاب مقدس و اطلس كتاب مقدس، دار النشر المعدانيه، ص 6.
10ـ ر.ك: الفكر الدينى الاسرائيلى؛ اطواره و مذاهبه، تأليف دكتر حسن ظاظا و ر.ك: مرشد الطالبين فى معرفة الكتاب المقدّس الثمين.
11ـ روشن است كه يهود بيش از هشت فرقه دارد كه ما در اين‏جا مهم‏ترين آن‏ها را انتخاب كرده‏ايم.
12ـ يمنيا همان «يبنه» يا «ياونه» امروزى است كه شهركى است در فاصله 12 ميلى جنوب يافا.(م)
13ـ ر.ك: قاموس كتاب مقدس. توجه داشته باشيد كه از نظر اين كتاب، اليعازر در مورد انديشه نوشتن تلمود از شمعون صدوق پيشى گرفته است. (ر.ك: همان، حرف «ع»)
14ـ لازم به ذكر است كه تلمود، مرهون زحمات عقيبابن يوسف است و افتخار تدوين‏آن‏به يهودا هنّاسى باز مى‏گردد. (م)
15ـ براى آگاهى بيش‏تر، ر.ك: قاموس كتاب مقدس، ما با مراجعه به قاموس، چنين نامى را نيافتيم كه به عنوان آخرين پادشاه بنى اسرائيل باشد. (م)
16ـ «يهوديت» (به معناى ستايش شده) نام بيوه زن يهودى است كه يهود با افتخار از او ياد مى‏كند؛ چون زمانى كه نبوكد نصّر به فرمانده سپاهش هولوفرانسيس يا اليفانا ـ چنان‏كه در سفر يهوديت آمده است ـ دستور قتل يهود را صادر كرد، يهود خود را آماده اين حمله كرده، در شهرهايشان دست به تحصن زدند. بنابراين، اليفانا خشمگين شد و با محاصره شهرهاى يهود، آب را به روى آنان بست. مردم شهر نزديك بود خود را تسليم كنند. وقتى يهوديت متوجه اين امر شد، خود را با بهترين زينت‏ها بياراست شرابش را برداشت و به سوى اليفانا رفت، كه با ديدن آن زن، شيفته‏اش شد و پس از اين‏كه اليفانا شراب را نوشيد و مست شد، آن زن سرش را از بدن جدا نمود و او را بر در دروازه شهر آويزان كرد. در آن هنگام، مردم درباره او مى‏گفتند: «تو سرور اورشليم و موجب شادى اسرائيل و افتخار ملت ما هستى ...» (يهوديت 14:15) ولى يهوديت خود را خطاب قرار داده، چنين مى‏گفت: «تا ملت‏ها بدانند كه تو خدا هستى و كسى جز تو خدايى نيست.» (يهوديت 10:91) نكته باقى‏مانده اين است كه سفر يهوديت از اسفار سرّى به شمار مى‏رود كه يهود به دليل احترام به صاحب اين سفر، با از حفظ خواندن، آن را مورد عنايت خود قرار داده است. پدر الياس تابت العشقولى در جلد دوم از كتاب اول، جزء اول مى‏نويسد: « نمى‏دانيم آيا اين سفر خيالى است يا واقعى»، ولى در نظر يهود، مهم و محترم است.
17ـ واقعيت اين است كه در سفر پيدايش 30: 35 داستان به شكل ديگرى آمده است)م)
18ـ چنان‏كه انسان بر حيوان برترى دارد، همچنين يهودى از ديگر انسان‏ها برتر است. (تلمود)
19ـ منظور از گوييم، اقوام غيريهود هستند.(م)

منبع:/var/www/vhosts/rasad.ir