آيت‌الله سيدحسن مدرس






دهم آذر سالروز به شهادت رسيدن آيت‌الله سيدحسن مدرس است .
آيت الله مدرس از علما و نمايندگان برجسته، مبارز و ضد استبدادي مجلس شوراي ملي ايران در قرن چهاردهم هجري در 1287 ق در سرابه اردستان به دنيا آمد. پدرش سيد اسماعيل از سادات طباطبايي بود. در شش سالگي به همراه پدرش به قمشه رفت و نزد پدر بزرگش مير عبدالباقي درس خواند و پس از درگذشت مير عبدالباقي در شانزده سالگي براي ادامه تحصيلات به اصفهان رفت.
بعد از گذراندن مقدمات، به فراگيري دروس سطح پرداخت و در ضمن معقول را نزد ميرزا جهانگير‌خان قشقايي آموخت. دروس خارج فقه و اصول را نيز نزد استاداني چون شيخ مرتضي ريزي و آقا سيدمحمدباقر درچه‌اي خواند و سپس براي تكميل تحصيلات خود در 1311 ق عازم نجف‌اشرف گرديد و در مدرسه صدر ساكن شد. سيدحسن مدرس در طول دوران تحصيل در نجف روزهاي پنجشنبه و جمعه كارگري مي‌كرد و از آن راه امرارمعاش مي‌نمود. وي به مدت هفت سال از محضر درس آخوند خراساني و سيدمحمدكاظم طباطبايي يزدي استفاده كرد و به درجه اجتهاد نايل شد و در 1324 ق، در سي‌وهفت سالگي از راه اهواز و بختياري، به اصفهان وارد شد و در آن شهر در منزلي محقر سكونت گزيد.
مدرس به زودي در ميان مردم اصفهان مشهور گرديد. بزرگترين عامل اشتهار وي، ساده‌زيستي، صراحت كلام و مبارزه آشتي‌ناپذير وي با متنفذان و مالكان بزرگ اصفهان بود كه همواره منافع خود را بر همه چيز ترجيح مي‌دادند. او در جريان جنبش مشروطيت به حمايت از آن برخاست و در دوران استبداد صغير با كمك حاج آقا نورالله اصفهاني، انجمني مخفي بر ضد مستبدان تشكيل داد و با مشروطه‌خواهان بختياري مخفيانه در تماس بود و همكاري داشت.
با دعوت و همكاري مدرس، نيروهاي مشروطه‌خواه بختياري به رهبري صمصام‌السلطنه، قواي دولتي را در اصفهان شكست دادند و حكومت آن شهر را در دست خود گرفتند و به‌عنوان غرامت خسارات خود، در صدد گرفتن ماليات از مردم برآمدند كه اين امر با انتقاد و اعتراض شديد مدرس مواجه شد. صمصمام‌آلسلطنه نيز وي را دستگير و تبعيد نمود اما به خاطر اعتراض علما و مردم او را به شهر بازگرداند و در وضع ماليات تجديد‌نظر نمود، اما آنان همچنان توطئه مي‌كردند و دوبار به او سوءقصد نمودند كه مدرس از آنها جان سالم به در برد.
همزمان با تشكيل دوره دوم مجلس شوراي ملي، مدرس از سوي آخوند خراساني و شيخ عبدالله مازندراني ـ مطابق اصل دوم متمم قانون اساسي ـ به‌عنوان يكي از مجتهدان طراز اول به مجلس شوراي ملي معرفي گرديد و از سوي مجلس نيز پذيرفته شد و به ناچار اصفهان را به قصد تهران ترك گفت. در ذيحجه 1329 ق دولت روسيه تزاري به بهانة حضور شوستر امريكايي ـ كه امور ماليه كشور را برعهده داشت ـ به دولت ايران اولتيماتوم داد و متعاقب آن، قشون روس وارد بندر انزلي شد و تا قزوين پيشروي كرد. گرچه دولت اين اولتيماتوم را پذيرفت لكن مجلس تحت‌تأثير چهره‌هايي مانند مدرس به شدت با آن مخالفت كرد.
در رمضان 1332 ق كه جنگ جهاني اول شروع شد، دولت ايران رسماً اعلام بي‌طرفي كرد اما قواي روسيه، انگليس و عثماني، بدون توجه به اين بي‌طرفي وارد كشور شدند به زدوخورد با يكديگر پرداختند.
در محرم 1334 ق بيست‌وهفت نفر از نمايندگان مجلس و گروهي از رجال سياسي و مردم عادي به منظور مقابله با تجاوزات روس و انگليس به ايران، به طرف قم حركت كردند و در آن شهر «كميتة دفاع ملي» را تشكيل دادند و يك هيأت چهار نفري را براي اداره امور برگزيدند كه مدرس يكي از آنان بود. قواي روس، مهاجران را تعقيب كردند و آنان ناگزير به غرب كشور رفته و از راه كرمانشاه، كرند و قصر‌شيرين خود را به اسلامبول رساندند. در همه مسيرهاي داخل ايران، نيروهاي روس مهاجران را تعقيب مي‌كردند و زدوخوردهايي نيز ميان آنان در مي‌گرفت.
مهاجران در تبعيد، دولتي به رياست نظام‌السلطنه تشكيل دادند كه در آن مدرس، وزير عدليه و اوقاف بود. مدرس در اسلامبول، در مدرسه ايرانيان آن شهر به تدريس پرداخت و اعضاي دولت در تبعيد نيز با سلطان عثماني ملاقات كردند. در شعبان 1336 ق و با پايان يافتن جنگ جهاني اول، مدرس به همراه ديگر مهاجران به تهران بازگشت و در مدرسه ديني سپهسالار ـ كه نيابت توليت آن را داشت ـ به تدريس پرداخت و در نظام اداري و آموزشي آن، تحولي به وجود آورد.
در ذيقعده 1337 ق، وثوق‌الدوله قرارداد ننگين 1919 را با انگلستان منعقد ساخت كه براساس آن اختيار امور مالي و نظامي دولت ايران در دست مستشاران انگليسي قرار مي‌گرفت. وثوق‌الدوله تصميم داشت تا اين قرارداد را در مجلس به وسيلة طرفداران و دست‌نشاندگان خود به تصويب برساند اما براثر مخالفت‌هاي مدرس در مجلس و افكار عمومي، مجلس قرارداد مذكور را رد كرد و وثوق‌الدوله به ناچار از كار بركنار گرديد.
پس از كودتاي سوم اسفند 1299 كه توسط رضاخان و سيد ضياءالدين طباطبايي صورت گرفت، بسياري از آزاديخواهان دستگير شدند. از جملة آنان مدرس بود كه به قزوين تبعيد و در آنجا زنداني گرديد. وي بيش از سه ماه در حبس بود و پس از عزل سيد ضياء آزاد شد.
مدرس در انتخابات دوره چهارم مجلس شوراي ملي كه در 1339 ق برگزار گرديد، به نمايندگي مردم تهران انتخاب شد و در رأي‌گيري ميان نمايندگان به نايب‌رئيسي مجلس نيز رسيد. وي در آغاز اين دوره با تصويب اعتبارنامه نمايندگان موافق قرارداد 1919 و همكاران وثوق‌الدوله مخالفت كرد و مانع تصويب اعتبارنامه آنان شد. مدرس در اين دوره از رضاخان، سردار سپه، عامل كودتا كه پست وزارت جنگ را داشت و پايه‌هاي ديكتاتوري خود را مستحكم مي‌كرد به شدت انتقاد نمود و گفت: «عجالتاً امنيت در دست كسي است كه اغلب ماها خوشوقت نيستيم. شما مگر ضعف نفس داريد كه اين حرف‌ها را مي‌زنيد و در پرده سخن مي‌گوييد؟ ما [نمايندگان] بر هر كس قدرت داريم پادشاه را عزل كنيم، رئيس‌الوزراء را بياوريم سؤال كنيم، استيضاح كنيم، عزلش كنيم و همچنين رضاخان را استيضاح كنيم، عزل كنيم. مي‌روند در خانه‌شاه مي‌نشينند. قدرتي كه مجلس دارد هيچ چيز نمي‌تواند در مقابلش بايستد...»
مدرس با دولت مستوفي‌الممالك به دليل عدم قاطعيت كافي او، برنامه‌هايش و وجود رضاخان در پست وزارت جنگ مخالفت كرد و در خرداد 1302 دولت مستوفي را استيضاح نمود.
مدرس در انتخابات دوره پنجم مجلس شوراي ملي كه در اواخر 1302 برگزار شد. عليرغم اعمال نفوذ نظاميان و مأموران شهرباني، به نمايندگي مردم تهران انتخاب گرديد و از طرفي رضاخان به فرمان احمدشاه به نخست‌وزيري منصوب شد.
طرفداران رضاخان در داخل و خارج براي برچيدن رژيم قاجار و روي كار آمدن رضاخان، زمزمه ايجاد جمهوري در كشور را سر دادند. مدرس كه به نيت اصلي رضاخان و طرفدارانش پي برده بود با تغيير رژيم به مخالفت برخاست، اما همچنان نمايندگان هوادار رضاخان برآن امر اصرار داشتند و به منظور خاموش ساختن و عقب نشاندن مدرس، يكي از نمايندگان به او سيلي زد. خبر سيلي خوردن مدرس به بيرون از مجلس نيز كشيده شد و بلافاصله بازار تهران به‌عنوان اعتراض بسته شد و گروه وسيعي از مردم و روحانيون به تظاهرات پرداختند.
در 2 فروردين 1303 تظاهرات ديگري در طرفداري از مدرس و مخالفت با جمهوري در اطراف مجلس شوراي ملي برپا شد. رضاخان كه مخالفت شديد مدرس و نگراني و اعتراض بسياري از علما را از ايجاد جمهوري مشاهده كرد طي اعلاميه اي در فروردين آن سال، انصراف خود از ايجاد جمهوري اعلام كرد، و براي اطمينان دادن به علما به قم رفت و با علماي آنجا ديدار نمود.
مدرس كه در مجلس در اقليت قرار داشت از هر فرصت جهت افشاي شخصيت ديكتاتوري رضاخان استفاده و مخالفان مدرس نيز از ايراد نطق وي در مجلس جلوگيري مي‌كردند. سرانجام در روز 7 مرداد 1307، مدرس به همراه شش تن ديگر از نمايندگان مخالف، رضاخان رئيس‌الوزراء را به دليل سوء سياست داخلي و خارجي، قيام و اقدام بر ضد قانون اساسي و حكومت مشروطه استيضاح نمودند.
رضاخان با تهديد و تطميع و تزوير، همه را به همكاري و يا سكوت و انفعال كشانده بود و ديگر امكان موفقيت براي مدرس نمانده بود. مدرس اين نكته را به خوبي دريافته بود و در پاسخ اين سؤال كه آيا از اين پس در مبارزة خود اميد موفقيت دارد، گفت: «من در اين كشمكش، چشم از حيات پوشيده و از مرگ باك ندارم. آرزو دارم اگر خونم بريزد، فايده‌اي در حصول آزادي داشته باشد. من تنها، از دستگاه سردار سپه نمي‌ترسم، اما او با تمام قدرت و جلال سلطنتش از من مي‌ترسد.»
در دوره ششم مجلس با وجود آنكه تحت‌نظر كامل رضاخان و دخالت صريح نظاميان در سراسر كشور برگزار شد بار ديگر مدرس و تعداد ديگري از نمايندگان مستقل و مخالف رضاخان به مجلس راه يافتند. اندكي بعد به اشاره رضاخان، مدرس در 7 آبان 1305 مورد سوءقصد قرار گرفت اما به نحو معجزه‌آسايي نجات يافت و مدرس آن اقدام را تلويحاً به تحريك رضاخان دانست. او به مدت دو ماه بستري بود و در دي ماه آن سال در مجلس شركت نمود. در آبان 1306، حاج آقا نورالله اصفهاني، عالم مجاهد و متنفذ اصفهان همراه عده‌اي از روحانيون آن شهر در اعتراض به برخي از برنامه ها و اقدامات رضاخان به قم مهاجرت كرد و از علماي سراسر كشور خواست تا به ‌منظور اعلام همدردي و اعتراض به رضاخان به قم مهاجرت كنند.
مدرس نيز طي تلگرافي كه به حاج آقا نورالله مخابره نمود اقدام آنان را تأييد و اظهار همدردي و همكاري نمود.
در انتخابات دوره هفتم كه بار ديگر تحت نظارت شديد مأموران نظامي برگزار شد، اعلام گرديد كه مدرس حتي يك رأي نيز نياورده است و او با اشاره به تقلب وسيع در انتخابات به طنز گفت كه لااقل يك رأيي را كه به خودم دادم مي‌خوانديد! مدرس كه امكان ورود به مجلس را از دست داده بود، ديگر امكاني براي ابراز مخالفت نداشت و از مصونيت پارلماني نيز برخوردار نبود. رضاخان كه مترصد چنين فرصتي بود دستور دستگيري او را صادر كرد. رئيس شهرباني وقت و چند تن ديگر از افسران و درجه‌داران در نيمه شب 16 مهر ماه 1307 به منزل وي يورش برده و او را مورد ضرب و شتم شديد قرار دادند و سپس به اتومبيلي منتقل كرده و بدون درنگ به يكي از روستاهاي اطراف مشهد و سپس به شهر كوچك و دورافتاده كويري خواف تبعيد نمودند. وي به مدت نه سال در آنجا تحت‌نظر شديد مأموران امنيتي قرار داشت و ممنوع‌الملاقات بود. در آبان ماه 1316، مدرس به دستور رضاخان به كاشمر انتقال يافت و در روز 10 آذر 1316 توسط چند تن از مأموران رژيم به شهادت رسيد.
مدرس، مردي پرهيزگار، شجاع، عالم و وارسته بود و در بيان حقايق از هيچكس پروا نداشت. امام خميني (ره) در بيانات خود مدرس را به دليل صفات مذكور بيش از هر عالم ديگر مي‌ستود و او نقش عمده‌اي در تكوين شخصيت سياسي امام داشت. اوراقي كه از دست‌نوشته‌هاي او باقي ماند گواه آنست كه وي آثاري در زمينه فقه و اصول و تفسير قرآن نيز داشته كه به دليل غارت منزلش و انتقال كتاب‌ها و دست‌نوشته‌هايش به شهرباني، اثري از آنها برجاي نمانده است.
منبع: علماي مجاهد، محمدحسن رجبي، پاييز 1382، مركز اسناد انقلاب اسلامي