نويسنده: لويي ماسينيون
مترجم: اسماعيل سعادت

 


غالباً از توجه به اين نکته غفلت مي‌شود که فلسفه‌ي ابن سينا نقلِ صرف فلسفه‌ي يوناني «به زبان رَساي عربي» که با اسلوبي منطقي و روشن عرضه شده باشد نيست؛ فلسفه‌ي او با آن فلسفه‌اي که اسلافِ او، کندي و فارابي، از طريق ترجمه‌هاي کم و بيش تحت اللفظي عربي - سرياني دريافته بودند متفاوت است. (1)
ابن سينا در مقدمه‌ي منطق المشرقيّن و در کتاب اشارات و در پاره‌اي از رسالات معروف به «عرفاني» خود، ما را از قصد خود درباره‌ي بنيان نهادن نوعي «فلسفه‌ي مشرقي» (مشرقيّه) آگاه کرده است. اين فلسفه را «مُشْرِقيّه» (عرفاني) نيز خوانده‌اند، به همان معنايي که شيخ شهاب الدين يحيي سهروردي فلسفه‌ي اشراق خود را براساس آن بنا نهاده است.
محتملاً ابن سينا بر آن بوده است که ميان فلسفه‌ي يوناني و حکمت سنتي سامي الفتي برقرار کند. ممکن است اين سؤال پيش‌ايد که آيا نشانه‌هايي از اين قصد او در نوشته‌هايش هست؟ در پاسخ بايد گفت آري، هست: نخست اين نشانه‌ها را مي‌توان در استفاده‌ي او از اصطلاحات معمول متصوّفه در کنار اصطلاحات عرفاني نوافلاطونيان، به پيروي از سلف خود، ابوحيّان توحيدي يافت که با همه‌ي اصالت انديشه‌اش کمتر شناخته شده است (2)، سپس در رساله‌ي نيروزيّه (3) او که درباره‌ي الفباي فلسفي نوشته شده است. بعد از انتشار تحقيقات پاول کراوس، مستشرق اتريشي، درباره‌ي جابربن حيّان (4)، معلوم شد که قبل از پيدايش قبّاله‌ي يهوديان (که خود احتمالاً برگرفته از «جفر» عربي است)، نخستين شرحهاي منسجم درباره‌ي ارزشهاي نمادي حروف الفبا را در «گنوسيس» يا معرفت شهودي باطني يوناني در آسيا بايد جست‌وجو کرد. ولي همان طور که الفباي يوناني منشأ سامي دارد، اين ارزشها نيز از فرهنگ سامي نشئت کرده است و اين دستگاه رمزي، قبل از آنکه يونانيان هفت مصوّب بر الفباي اوليه‌ي سامي، که تنها از حروف صامت تشکيل شده بود بيفزايند، وجود داشته است.
براي اقوام سامي، الفباي اوليه از علاماتي تشکيل مي‌شود که هر يک داراي سه ارزش «آوايي»، «نحوي» و «عددي» است. ارزش آوايي آنها در اين است که هر کدام از آنها نماينده‌ي صوتي از اصوات زبان است. ارزش نحوي آنها در اين است که هر يک حاوي مفهومي از سلسله مفاهيم نوعيِ بيست و هشت‌گانه است. ارزش عددي آنها در برابري با 28 عددِ نخستينِ دستگاه اعشاري است (9 عدد مرتبه‌ي آحاد + 9 عدد مرتبه‌ي عشرات + 9 عدد مرتبه‌ي مآت + نخستين عدد مرتبه‌ي آلاف يا آحاد هزار يعني 1000، که مجموعاً 28 عدد مي‌شود).
در سال 1922، من فهرستي حاوي سه ارزش منتسب به هر يک از حروف الفباي عربي، که يادگار سنت عربي بسيار کهني است، منتشر کردم. اين ارزشها نزد نحويان (ل = حرف التجلي) و نزد فرق افراطي شيعي که براي تفسير مفاتيح قرآن به «جفر» توسل مي‌جستند و نيز نزد صوفيان سنّي شناخته بود.
در اينجا بايد اضافه کنم که اين «الفباي فلسفي» با مسئله‌ي اساسي نحو عربي، يعني با ارزش «عوامل اِعراب» در اين زبان، ارتباط دارد. اين سؤال براي من پيش آمده است که آيا ممکن نيست که اين علامات انعطاف يا تغيير در آخر کلمات ابزارهايي مکانيکي يا علاماتي براي نشان دادن روابط غير مادي آنها با سلسله مراتب مفاهيم باشد؟
گفتني است که ابن سينا مطالعه درباره‌ي الفباي فلسفي را در زمره‌ي رشته مطالعات خود درباره‌ي قرآن جاي داده است (عنوان کامل رساله‌ي نيروزيّه اين است: «في معاني الحروف الهجائيّة التي فواتح بعضِ السُّوَر الفرقانيّة»). بنابراين، او عقيده‌ي سنتي به خواصّ الفبا را يکي از عناصر حکمت مشرقي به شمار مي‌آورد و مي‌کوشد تا آن را با فلسفه‌ي يوناني الفت دهد. ولي اين الفت با موانعي برخورد مي‌کند و آثاري در محل اتصال آنها برجاي مي‌ماند که مبيّن خصلت تحميلي آن است.
فهرست زير الفباي فلسفي ابن سينا را نشان مي‌دهد. ستاره‌هايي که بالاي پنج تا از حروف گذاشته شده نشان دهنده‌ي آن است که اين پنج حرف از حروف ظلمانيّه‌اند، و حروف بي‌ستاره حروف چهارده‌گانه‌ي نورانيه (5) را تشکيل مي‌دهند.
الف = 1 = الباري (بالذّات)؛
*ب = 2 = العقل (بالذّات)؛
*ج = 3 = النّفس (بالذّات)؛
*د = 4 = الطبيعة (بالذّات)؛
ه‍ = 5 = الباري (بالاضافه)؛
*و = 6 = العقل (بالاضافه)؛
*ز = 7 = النّفس (بالاضافه)؛
ح = 8 = الطّبيعة (بالاضافه)؛
ط = 9 = الهيولي (عالم جسماني، اضافه ندارد)؛
ي = 10 = 2 × 5 = الابداع؛
3 × 5 ندارد؛
ل = 30 = 6 × 5 = الامر (امر الهي)؛
م = 40 = 8 × 5 = الخلق (جهان مخلوق)؛
ک = 20 = 4 × 5 = التکوين؛
ع = 70 = ل + م = ترتيب، که امر آن را بر جهان مقرر کرده است؛
س = 60 = م + ک = اضافه‌ي دوگانه به خلق و تکوين (کُن)؛
ن = 50 = م + ک = وجوه دوگانه‌ي وجود: اضافه‌ي آن به خلق و ابداع؛
ص = 90 = ل + م + ک = اضافه‌ي سه‌گانه به امر و خلق و تکوين؛
ق = 100 =‌ي مربع = همچنين س +‌ي = اشتمال الجملة في الابداع (اجتماع همه چيز در ابداع)؛
ر = ق مضاعف = بازگشت همه چيز به «يک» که آغاز و انجام آنهاست.
مطالعه‌ي اين فهرست اين فکر را پيش مي‌آورد که ابن سينا معتقد به فيض و صدور کثرت از وحدت است. او جواهر سه‌گانه‌ي عقل و نفس و طبيعت را در باري جمع مي‌کند، در حالي که رازي معتقد به جواهر پنجگانه‌ي ابدي است (قدما: نک. زاد المسافرين ناصر خسرو، ص 73)، يعني باري، نفس، مکان، زمان و هيولي؛ پنجگانه‌ي مانويان عبارت است از: حلم، علم، عقل، غيب، و فطنة و از آنِ اسماعيليان نخستين عبارت است از: کوني (= کوني، فکانت)، قَدَر، جَدّ، فتح و خيال؛ نزد حَرنانيّين، اين پنجگانه مانند پنجگانه‌ي جابر بن حيّان (باري، عقل، نفس، طبيعت، حرکت) از يک متن يوناني سرچشمه گرفته است؛ ولي با آنکه امپدوکس نيز پنجگانه‌اي عنوان مي‌کند (ماده‌ي اولي، عقل، نفس، طبيعت، ماده‌ي ثانيه)، مع‌الوصف ابن سينا، به سبب چهار عنصر (نک. اخوان الصفا، 16/3-20) چهارگانه را مرجّح مي‌شمارد. گفتني است که او در عدد نه (9)، يعني عدد مرجّح احمد کيّال اسماعيلي متوقف مي‌شود (نک. مربع جادويي اول يو YU). مربع جادويي اول از نه عدد نخست درست شده است که در يک مربع سه خانه در سه خانه‌اي نوشته مي‌شود و مجموع اعداد خانه‌هاي افقي و خانه‌هاي عمودي و نيز مجموع خانه‌هاي دو قطر مربع برابر با 15 مي‌شود.
2 9 4
7 5 3
6 1 8

اين مربع معروف با حروف عربي به ترتيب از چپ به راست چنين نوشته مي‌شود: د ط ب؛ ج ه‍ ز؛ ح ا و. در چين اين مربع نخستين کشف علم است که از طوفان «يو» بر پشت لاکپشت «هي»، که جزيره‌ي غيرقابل دسترس بيمرگي است، سر بر مي‌آورد. در اين جزيره، واقع در اقيانوس فجر ابدي، کاجهايي کاشته شده است که اين نه عدد را نشان مي‌دهند.
در حقيقت ابن سينا در نوسازي الفباي فلسفي خود متأثر از منابع يوناني نبوده است، بلکه راهنماي او در اين کار يک سنت شرقي اسماعيلي بوده است. مي‌دانيم که پدرش معتقد به کيش اسماعيلي بوده است. دليل آن فهرستي از ارزشهاي «عددي مراتب وجود» براساس نوشته‌ي گشايش و رهايش، يعني کتابي اسماعيلي است که به کوشش هانري کربن کشف شده است (مقدمه‌ي کشف المحجوب ابويعقوب سجستاني، تهران 1349، ص 11، شماره‌ي 2)؛ آن فهرست چنين است:
الف = 1 = الامر (امر الهي)؛
ب = 2 = العقل؛
ج = 3 = النفس؛
د = 4 = الطبيعه؛
ه‍ = 5 = الهيولي (عالم جسماني)؛
و = 6 = الجسم (جسم سه بعدي)؛
ز= 7 = الافلاک؛
ح = 8 = الطبايع الاربعة (چهار عنصر، چهار طبع)؛
ط = 9 = المواليد.
ابن سينا شماره‌هاي 2، 3 و 4، و حتي در اساس، شماره‌هاي 8 و 9 فهرست اسماعيلي را نگاه مي‌دارد و با انتخاب «الباري» به جاي «الامر»، در شماره‌ي 1، نيايش اسماعيلي «تعاليِ الهي» را انکار مي‌کند و به اين ترتيب تصرف يوناني آشکاري در اين فهرست اعمال مي‌کند.
مي‌بينيم که ابن سينا، براي حفظ ترتيب تقدّم سنتي ميان امر و خلق و تکوين، ناگزير ترتيب عشرات اعداد را برهم مي‌زند و يک خانه‌ي خالي (15 = 3 × 5، يعني عددي بدون حرف متناظر با آن؛ و همچنين 35 = 7 × 5) به وجود مي‌آورد، و اين مصنوعي بودن کار او را نشان مي‌دهد و حکايت از آن دارد که الفباي فلسفيِ قبلاً موجودي اساس کار او بوده است. چنان که در نزد اسماعيليه (جعفر بن منصور يمني) عالم ابداع بر عالم تکوين، و در نزد داوديّه عالم امر (عقول عشره که عقل دهم فايض سه گروه روح يعني «مصر»، «متحيّر» و «نادم مستغفر» است) بر عالم خلق (که در آن امامان ارواحِ گروه نادم مستغفر را تمشيت مي‌دهند) تقدّم مرتبت دارد.
***
در فصل کوتاهي که سومين و آخرين فصل رساله‌ي نيروزيّه است، ابن سينا، چنان که در آغاز وعده داده است، شيوه‌ي تفسير خود را در مورد فواتح قرآن، يعني حروفي که در آغاز بعضي از سور قرآن آمده است، به کار مي‌بندد و آنها را سوگندهايي مي‌شمارد حاوي استشهاد از پاره‌اي از مفاهيم مجردي که ما در فهرست بالا از آنها نام برديم. در مراجعه به اين فهرست در مي‌يابيم که معني الم (ا.ل.م.) که در آغاز سور 2، 3، 29، 30، 31، 32 قرآن مي‌خوانيم اين است: «قسم به مبدأ اول، ذي‌الامر و الخلق»؛ با افزايش «ر» (المر، سوره‌ي 13) به معني آن چنين افزوده مي‌شود: «قسم به مبدأ اول... صاحب اولين و آخرين»؛ با الحاق «ص» چنين مي‌شود «... صاحب عنايت کلّيّه»؛ و در مورد فاتحه‌ي «ق» مي‌گويد: «قسم به صاحب ابداع جمع آورنده‌ي همه چيز در عقل». سپس ابن سينا مي‌پردازد به معني «يس» (سوره‌ي 36) و آن را «آغاز و انجام فيض» معني مي‌کند، زيرا آن را ابداع مستور در خلق و تکوين مي‌داند؛ آنگاه روي مي‌آورد به فواتح «طس» که آن را «سوگند به عالم هيولاني در اضافه به تکوين و خلق» و «طسم» که آن را «سوگند به عالم هيولاني در اضافه به تکوين و امر واقع در ابداع» و «ن» که آن را «سوگند به عالم تکوين و عالم امر، يعني همه چيز» تفسير مي‌کند.
ابن سينا ضمن ارائه‌ي فهرست ارزش رمزي الفباي فلسفي خود، که آن را با يقين تمام بي‌نظير و مسلّم مي‌داند، به حل معماي فواتح پنج حرفي قرآن، يعني کهيعص و حم عسق، مي‌پردازد که اولي در آغاز سوره‌ي مريم (19) و دومي در آغاز سوره‌ي شوري (42) آمده است. شايد براي پاسخ دادن به او باشد که پنجاه سال بعد غزالي (به روايت زرقاوي) مدعي مي‌شود که اين دو پنج حرفي که تنها يک حرف مشترک يعني «ع» دارند، در مجموع مُهرِ مربع جادويي اول حاوي نه عدد نخست دستگاه اعشاري را تشکيل مي‌دهند (6).
اين تفسيرات توجه ما را به اين نکات جلب مي‌کند: ابن سينا مي‌خواهد تفسيرات پيشينيان را تصحيح کند، ضمن آنکه علي الاصول مي‌پذيرد که بايد اين حروف مرموز را در بطن وحي که خود جزئي از آن‌اند حفظ کرد (چنان که بارها آيه‌ي «تِلْكَ آياتُ الْكِتَابِ» آن را تأييد مي‌کند). و به علاوه، بايد آنها را حرفاغازهايي دانست که به همين صورت بر پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در عالم وحي «تهجّي» شده است. در هر حال بايد نظريه‌هاي رايجي را که به موجب آنها اين حروف علاماتي قراردادي است که براي مشخص کردن مصاحف قرآن به کار مي‌رفته است و هيئت مأمور از سوي عثمان براساس آن مصاحف متن رسمي و منقّح قرآن را مشخص کرد، باطل شمرد. همچنين نظريه‌اي را که آنها را اعداد آيات سور دانسته است (نظريه‌اي که در سال 1953 نصوحي طاهر، مدير کل کشاورزي اردن هاشمي، آن را ارائه کرد. او فراموش مي‌کند که شماره‌گذاري آيات قرآن تنها به وسيله‌ي حجاج آغاز شد که نمي‌توانسته است اين حروف عددي را به اين قصد در آنها وارد کند). در اينجا سخن از نوعي «جفر» در ميان است، نوعي رمز سنتي و فلسفي يا بهتر بگوييم نوعي رمز حِکمي.
مي‌دانيم که بيش از صد سال قبل از ابن سينا، فرق شيعي افراطي دو دسته حروف پنجگانه فواتح قرآن، يعني کهيعص و حم عسق، را به دو پيشگويي مکاشفه‌اي نسبت مي‌دادند و پيشگويي اول را «صدق» (سوره‌ي مريم) و پيشگويي دوم را «کذب» (سوره‌ي شوري) مي‌خواندند: نزاريّه پنج حرفي آغاز سوره‌ي مريم را به رستگاري نوع بشر (کفّاره‌ي گناه آدم، معجزات مسيح، کربلا) تعبير مي‌کنند و پنج حرفي آغاز سوره‌ي شوري را به برابري سه فيض رباني خود با خدا (ع + م + س = حق) تفسير مي‌کنند. پيش‌تر از آن، يعني در نيمه‌ي دوم قرن دوم هجري، اين دو پنج حرفي را پيشگوييهاي عددي (اِخبار از غيب به کمک اعداد) مي‌شمردند، و مي‌گفتند که سوره‌ي شوري خبر از سال ويراني بغداد مي‌دهد (مجموع اين پنج حرف يعني ح + م + ع + س + ق با ارزش عددي آنها در آن زمان برابر با 518 مي‌شود. در حقيقت بغداد، که در سال 144 هجري بنا شد، در سال 656 ويران شد و خليفه‌ي آن در سال 662 (يعني حاصلِ جمع 518 + 144) به قاهره انتقال يافت. مي‌توان پيشگويي مشابهي نيز از پنج حرفي آغاز سوره‌ي مريم استخراج کرد: به اين معني که مجموع حروف پنجگانه‌ي آغاز اين سوره، برحسب ارزش‌گذاري قديم حروف، که در آن حرف «ص» برابر با 60 است)‌ مي‌شود 165، و جمع 165 + 144، يعني 309، عدد سال بيداري از خواب اصحاب کهف است؛ دو تبليغ مهدويّت، در همان سال، از اين عدد براي اعلام محکوميت بغداد، اين پايتخت فاسد، استفاده کردند: يکي تبليغات مهدي فاطمي (عبيدالله المهدي) که مردم را به خود به عنوان «مهدي موعود» دعوت مي‌کرد و ديگري تبليغات عرفي که حلاج را، که در همان سال کشته شد، در زمره‌ي مقدسان مي‌شمرد. وانگهي مي‌دانيم که مجموع حرفاغازهاي قرآن (مجموع همه‌ي حروف فواتح قرآن) 903، يعني قلب 309 است و آنها را براي آنکه در ياد بماند، در دو عبارت جمع آورده‌اند، يکي شيعي: «صِراط علي حقّ نَمْسِکُهُ» و ديگر سنّي: «اَنقُصُ عَسَلَکُم، حي رهط». اين حروف عبارت‌اند از يازده حرف از حروف مهمله (يعني همه‌ي حروف سيزده‌گانه‌ي مهمله، به جز دو حرف «د» و «و») به اضافه‌ي ق، ن،‌ي.
اکنون بايد به تناقضي اشاره کرد که از درون به تبيين فلسفي ابن سينا درباره‌ي نوزده حرف الفباي عربي (از مجموع 28 حرف)، براي ادخال تفسير سنتي کهن چهارده حرف فواتح مرموز قرآن در نظام فلسفي خود، لطمه مي‌زند. نوزده حرف به جاي چهارده حرف. نخست به اين بپردازيم:
اين عدد قرآني چهارده، يعني چهارده حرف فواتح مرموز قرآن، مسلّم است و در آن جاي گفت‌وگو نيست. از همان آغاز امر، به اين نکته توجه شد که مي‌توان اين عدد چهارده حرف را نيمه‌اي از کلّ حروف الفباي عربي دانست که به 28 حرف بالغ مي‌شود: عدد 28 از نظر رياضي دومين «عدد تامّ» (در مرتبه‌ي عشرات، بعد از عدد 6 در مرتبه‌ي آحاد و قبل از عدد 496 در مرتبه‌ي مآت) است؛ از آن گذشته، اين عدد تعداد منازل قمر (انواء القمر) نيز هست. و اما تقويم انواء بيست و هشت‌گانه‌ي قمر از قديم الايام (و تا امروز) تقويم اعراب کوچ‌نشيني است که آن را از تمدن جنوب غربي يمن اقتباس کرده‌اند: زيرا اين تقويم مشابه تقويم پلئياد (7) (ثريا = «نجم»، قرآن، سوره‌ي 53) است که خاصّ منطقه‌ي بادهاي موسمي است و چنان که فريزر (8) نشان داده است با فصل بارانها که در آن «آسمان زمين را بارور مي‌کند» آغاز مي‌شود. انواء بيست و هشت‌گانه‌ي عربي مبين 28 ستاره‌اي است که در شبنمي (نوء) که در پايان هر شب به زمين فرو مي‌ريزد تأثير مي‌بخشند. شبنم، که «سرچشمه‌ي آسماني» باروري است، رمز يا نماد روح است، و چون نصف (14) منازل قمر در نيمکره‌ي شمالي آسمان زير افق يمن است، آنها را با فواتح چهارده‌گانه‌ي مرموز قرآن، به نام حروف نورانيه، يکي دانسته‌اند، زيرا نور «روحاني» آنها با نور مختفي اين منزل نجومي غير مرئي متناظر است، و چهارده حرف الفباي عربي که به نام حروف ظلمانيّه مشهورند با چهارده منزل ديگر قمر در نيمکره‌ي جنوبي آسمان، که مرئي‌اند تناظر دارند.
با آنکه اين امر بسيار عجيب به نظر مي‌آيد، مع‌الوصف محقق است که اين «منشأ نجومي» 28 حرف الفبا از همان قرن اول هجري شناخته بوده است، و اخوان الصّفا (ج 2، ص 406) آن را به شرح باز گفته‌اند. همه‌ي متفکران اسلامي قرون اوليه‌ي هجري، چهارده حرف نوراني را کليد فهم قرآن دانسته‌اند: و حال آنکه جفر، که کليد روحاني، ولي بيشتر اخبار از غيب است، تواريخ سرنوشت‌سازي به دست مي‌دهد که در آنها شخصيتهاي روحاني مرموزي در تعيين مسير جريان تاريخ تصّرف دارند.
در حالي که ابن سينا به عنوان يک فيلسوف تمام عيار يوناني، با حروف نوزده‌گانه‌ي خود کليدي «مابعدالطبيعي»، براساس اعتقاد به فيض و صدور، از قرآن به ياري کيهان‌شناسي «ماقبل تاريخي» به دست مي‌دهد، وقايعي را که خاصّ تصرّف مستقيم «وجودهاي الهي» است ناديده مي‌گيرد و در عين حال با نظريه‌ي «صدور» خود تعالي الهي از اين «وجودهاي الهي» را، که «الباري» (آفريننده) در فهرست او نخستين آنها بيش نيست، درهم مي‌ريزد. در صورتي که پاره‌اي از اسماعيليان (ابن الوليد) و بعضي از صوفيان (حلاج) براي نشان دادن رفعتِ متعالي و در عين حال فعاليتهاي حلولي وجودات روحاني عالي، به حروفي «بيرون از حروف بيست و هشگانه‌ي عربي» قائل شده‌اند: ابن الوليد آنها را پنج حرف مي‌داند؛ حلاج در طواسين خود مي‌گويد: ««جهانِ نشئت دوم (طواسين، پنجم، 26)» حروفي متفاوت با حروف عربي دارد، به جز يک حرف، يعني حرف «م» (= اسم، رسالت پيامبري)». اصحاب تسميه، از زمان سرخسي و شلمغاني، پنج حرف «اعجميّه‌ي» اسماعيليان را با حروف مکلمّله (گ، چ، ژ، پ، نْک) که نماينده‌ي اصوات خاصّ زبانهاي فارسي و ترکي است يکي دانسته‌اند؛ ولي محقق است که سنت نحوي عرب که همواره قائل به چهارده حرف نوراني بوده، از زمان خليل بن احمد بن بعد، پنج حرف مذکور را ملزم به متابعت از همزه شمرده است که در الفبا به حساب نمي‌آيد، زيرا به حرف اول الفبا، يعني الف (که به تنهايي بي‌حرکت است و صدا ندارد) زندگي مي‌بخشد؛ و شايد، تحت تأثير نوعي انديشه‌ي ثنوي، ترجيح داده است که لام الف (لام) را به عنوان آخرين و بيست و نهمين حرف الفبا در مقابل الف محسوب دارد، مانند اَيْسَ در مقابل لَيْسَ، در نزد کندي (رسالة الفاعل الحقّ الاول التّامّ، چاپ ابوريده، ص 182) و اسماعيليان. در اينجا نيز حلاج در جمله‌اي مشهور، با بيان محو تدريجي رمزهاي حروفي، تعالي امور روحاني را نشان داده است: «قرآن شامل علم همه چيز است؛ و اما، علم قرآن در فواتح آن است و علم اين فواتح در لام الف (لا) است و علم لام الف در الف (يعني نکره در معرفه) و علم الف در نقطه‌ي اصلي «نقطة الاصليّة» است». ابوالعباس احمد بوني براي اين جمله معنايي جادويي قائل بوده و آن را در آغاز کتاب خود به نام شمس المعارف الکبري (ج 1، ص 57-58) آورده است.
اين دغدغه‌ي تعالي مانع از آن نمي‌شد که اسماعيليان (همچنين حلاج)، به مدد معاني سنتي مُضمر در «الفباي فلسفي»، متوسل به استدلال شوند. زيرا فيلسوف مستقلي به نام ابوالحسن ديلمي سي سال پيش از ابن سينا نوشته است: «دو سلسله برهان مسلّم وجود دارد، سلسله حروف بيست و هشتگانه و سلسله اعداد درست». مقصود او اين بود که مي‌توان با استفاده از منظومه‌اي از علائم قراردادي و احتمالاً مجموعه‌اي از حروف الفبا، همان‌گونه که در جبر مي‌بينيم، نوعي ترکيب مکانيکي طراحي کرد و با آن جريان وقايع عالم تحت القمري را بيان کرد. همان‌گونه که هر ماده تاريخي، به ياري حروف، يک تاريخ تقويمي را نشان مي‌دهد، بيست و هشت حرف الفبا نيز مي‌توانند (برحسب تقويم قمري، نه تقويم ثريا (يا پلئياد 28 × 13 روزه، بلکه تقويم هجري 354 يا 355 روزه) وقايع مهم تاريخ مذهبي را نشان دهند (از قبيل سال 290 = مريم = فاطر: سال خروج قرامطه، و سال 309 سال پايان خواب اصحاب کهف = طس که داراي ارزش رجعت مهدوي است). افلاطون در رساله‌ي تيمائوس (9)، مجموعه‌اي از دوائر سياره‌اي براساس اعداد بنيان نهاده است؛ عصر او عصر استدلال عددي بر پايه‌ي اشکال بسته است. عصر عرب عصر استدلال رياضي بر پايه‌ي رشته‌هاي باز مانند رشته‌ي فيبوناتچي (10) است که چهار عدد اول آن (17 = 8 و 5 و 3 و 1) به نظر من موجب شهرت عدد مرموز 17، يعني تعداد رکعات نماز روزانه در دين اسلام شده است (= طوب، چنان که لوي دلاويدا توجه کرده است). عصر عرب همچنان عصر استدلال مثلثاتي (به سبب تعيين وقت عصر به وسيله‌ي اسطرلاب) و نيز استدلال جبري به وسيله‌ي حروف است. اين استدلالات مبناي دستگاه عجيبي است که مخصوص نشان دادن عالم مفاهيم و وقايع ساخته شده بود و احکاميان عرب آن را زايرجه (زايچه) نام داده‌اند، و رامون لول (11)، فيلسوف و مبلّغ مسيحي، از آن در کتاب خود به نام آرس ماگنا (12) يا فن بزرگ که مورد تحسين لايب نيتس (13) بوده تقليد کرده است.

پي‌نوشت‌ها:

1. ترجمه‌ي ملخّصي است از مقاله‌اي با اين مشخصات:
Massignon, M. Louis, "La Philosophie orientale d'Ibn Sînâ et son alphabet philosophique", in Miscellana (بعض مباحث), Mémorial Avicenne IV (ذکري ابن سينا 4), Caire (قاهره), 1954.
2. مهم‌ترين آثارش که به تدريج منتشر شده است، بعد از الصّداقة و الصديق و دو چاپ المقابسات، عبارت است از الامتاع و المؤانسة و سپس الاشارات الالهيّة (چاپ عبدالرحمان بدوي) و بعد البصائر القدماء؛ در اين اثر طليعه‌هايي از اين تفکّر ابن سينايي را مي‌توان يافت.
3. الرسالة النيروزيّة نخستين بار در 1298 ق، در جوائب (قسطنطنيّه = استانبول)، به عنوان هفتمين رساله، ضمن تسع رسائل في الحکمة و الطبيعيّات ابن سينا، صفحات 91-97، چاپ شده است.
4. Paul Kraus, Jâbir-ibn-Hayy?n, 2, p. 236 sq., Caire 1942.
5. حروف چهارده‌گانه‌ي نورانيّه حروفي است که در فواتح بيست و نه سوره از سوره‌هاي قرآن کريم به کار رفته است؛ اين فواتح عبارت است از: الم، الر، المص، ص، ق، کهيعص، يس، حم، حم عسق، طس، طسم، طه، ن - م.
6. ولي ابن سينا، در رساله‌ي نيروزيّه، اين دو پنج حرفي را چنين تفسير مي‌کند: «کهيعص: ک = 20 = 4 × 5، يعني: الباري × الطبيعة = التکوين؛
ه‍ = 5 = الباري، يا مبدأ اولا، بالاضافه؛
ي = 10 = 2 × 5، يعني: الباري × العقل بالذات = الابداع؛
ع = 70 = ل + م، يعني الامر + الخلق؛
ص = 90 = ل + م + ک، يعني الامر + الخلق + التکوين
«القَسَم بالنسبة التي للکاف، اعني عالم التکوين، الي المبدأ الاول، فنسبة الابداع الذي هو «‌ي»، ثم الخلق بوساطة الابداع صائراً بوقوع الاضافة بسبب النسبة امراً، و هو «ع»، ثم التکوين بوساطة الخلق و الامر، و هو «ص». فبين «ک» و «ه‍» ضرورةً نسبة الابداع، ثم نسبة الخلق و الامر، ثم نسبة التکوين و الخلق و الامر».
حم عسق:
ح = 8 = الطبيعة بالاضافة؛
م = 40 = 8 × 5، يعني: الباري × الطبيعة بالاضافه = الخلق؛
ع = 70 = 40 + 30 = م + ل، يعني الخلق + الامر؛
س = 60 = 40 + 20 = م + ک، يعني: الخلق + التکوين؛
ق = 100 = 90 + 10 = ص +‌ي = الامر + الخلق + التکوين + الابداع.
«و قسمٌ بمدلول وساطة الخلق في موجود العالم الطبيعي بالخلق، بالجمع بينه و بين الامر، بنسبة الخلق الي الامر و نسبة الخلق الي التکوين، بان يأخذ من هذا و يؤدي الي ذلک فيتمّ به الابداع الکلي المشتمل علي العوالم کلّها، فانّها اذا اُخذَت علي الاجمال لم يکن لها نسبة الي الاول غير الابداع الکلّي الذي يدلّ عليه ب‍ «ق».
6. در نخستين آيه‌ي سوره‌هاي يونس، يوسف، رعد، حِجر، شعراء، نحل، قصص و لقمان.
7. Pléïades.
8. Frazer.
9. Timée.
10. Fibonacci.
11. Raimond (Ramon) Lulle.
12. Ars Magna.
13. Leinniz.

منبع مقاله :
محمد خوانساري و [ديگران ....] ؛ (1384)، فرهنگستان زبان و ادب فارسي، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسي / نشر آثار، چاپ اول.