نويسنده: سوفيا کوتلاکي (1)

 

چکيده

اين مقاله برخي از الگو‌هاي رفتاري و فرهنگي ايرانيان را از ديدگاه يک پژوهشگر غير ايراني مورد بررسي قرار مي‌دهد. در پژوهش حاضر، با استفاده از الگوي هافستد (2001) و تحقيق‌هاي پيشين نويسنده روي الگو‌هاي فرهنگي مردم ايران (2) (تعارف و آبرو، کوتلاکي، 1997، 2002، 2009) که به روش‌هاي پژوهش ميداني و مشاهده‌ي آزمودني‌‌ها انجام شده‌اند، کوتلاکي نشان مي‌دهد که مفهوم آبرو (وجهه اجتماعي) و برخي ديگر از رفتار‌ها که در فرهنگ ايراني از اهميت بسياري برخوردار است، بر اساس محوريت مفاهيمي مانند زندگي جمعي، ارزش‌هاي درون گروهي و سلسله مراتب در جامعه‌ي ايران قرار دارد.

مقدمه

در فوريه‌ي 1989. م قرار شد، براي اولين بار در يک سفر کوتاه از ايران ديدن کنم. در اين هنگام اطلاعات من از ايران و فرهنگ ايراني بسيار محدود و در اندازه‌ي گفته‌‌ها و شنيده‌‌هاي معمولي خارجي‌ها از اين کشور بود؛ بعنوان مثال، برخي از اطرافيان غير ايراني من درباره‌ي الگو‌هاي رفتاري، مانند اينکه زياد صحبت نکنم و در صورت ضرورت در پاسخ، به آري يا نه اکتفا نکنم؛ در جمع پايم را دراز نکنم و نکاتي مشابه آن مرا راهنمايي کرده بودند. اکنون بعد از گذشت 28 سال از آن سفر، به اين نکته پي مي‌برم که فرهنگ رفتاري ايرانيان تا چه اندازه در خارج از ايران ناآشناست. در طول اين مدت من از دو راه با اين فرهنگ آشنا شدم؛ نخست داشتن همسر ايراني که باعث شد از نزديک با درونمايه رفتار‌هاي ايرانيان، به ويژه فرهنگ رفتاري خانوادگي آن‌ها انس بگيرم و ديگر اينکه بطور آکادميک اين فرهنگ را مطالعه کردم. در نتيجه آنچه در اين مقاله ارائه شده، ترکيبي از مطالعات کتابخانه‌يي و تحقيقات ميداني صورت گرفته توسط نگارنده است. با اين حال به نظر من نتيجه‌ي اين تحقيق را بايد نگاهي از بيرون به فرهنگ و رفتار‌هاي ايراني دانست؛ چون من در يونان به دنيا آمده و بخشي از زندگي‌ام را در کشورهايي مانند انگلستان سپري کرده‌ام.

الگو‌ها و قوانين فرهنگ رفتاري در ايران و تفاوت آن با ساير کشورها

در برخورد دو فرهنگ، گاه پيش مي‌آيد که افراد در قضاوت‌هايشان درباره‌ي ديگران قواعد فرهنگ خود را به رفتار‌هاي برخاسته از فرهنگ ديگري تعميم مي‌دهند؛ به عنوان مثال، يک روز در يکي از خيابان‌هاي شلوغ مرکز خريد آتن به همراه همسرم در حال حرکت بودم. همسرم، حسين که يک ايراني است، مي‌خواست راه را براي من باز کند؛ بنابراين جلوتر از من راه مي‌رفت. در اين موقع درست پشت سرم صداي مردي را شنيدم که به همسرش مي‌گفت: «ببين چطور مردان عرب جلوتر از زنان خود راه مي‌روند و احترام کمي براي همسرانشان قائلند؟!». در آن روز من محجبه بودم و اينطور تصور مي‌شد که من يک زن عرب هستم نه يک شهروند يوناني. اگر چه اين اتفاق سال‌ها پيش رخ داد؛ ولي همچنان اين نوع برداشت از فرهنگ ايراني در ساير کشور‌ها هم ديده مي‌شود. در آن زمان يک اصل پذيرفته شده در يونان براي مرد اين بود که وي در را براي زن باز کند و پشت سر او راه برود. بنابرين، مرد يوناني اين چنين استدلال کرد که اگر «يک مرد عرب» اين کار را نمي‌کند، براي همسر خود احترام قائل نيست. در مورد ما نيز همسرم به اين دليل جلوتر از من راه مي‌رفت که در ميان جمعيت راه را برايم باز کند و به همان ميزان ممکن است، در فرهنگ عرب هم دلايل قانع کننده‌يي براي اين کار وجود داشته باشد.
در ايران وقتي که يک زن به همراه مردي که هيچ خويشاوندي با او ندارد، براي مثال با يک همکار يا يکي از اقوام نامحرم خود راه مي‌رود، اگر براي هر دو نفر آن‌ها جا نباشد که در کنار هم راه بروند، آن خانم معمولاً ترجيح مي‌دهد که پشت سر آقا راه برود تا اينکه بخواهد جلوي او راه برود؛ زيرا بيشتر خانم‌ها از اينکه پشت خود را به يک مرد نامحرم کنند، ناراحت هستند. مردي که يک خانم را همراهي مي‌کند، هميشه به او تعارف خواهد کرد که جلوتر راه برود. آن خانم نيز از وي چنين چيزي را خواهد خواست؛ اما احتمالاً آقا زياد اصرار نخواهد کرد؛ زيرا وي ملاحظه‌ي راحتي خانم را مي‌کند، در حالي که اگر همراه او يک آقا باشد بر تعارف خود بيشتر اصرار مي‌ورزد.
اين مورد، مثال روشني است در مورد اينکه چطور در قضاوت‌هايمان درباره‌ي «ديگران» از زوايه‌ي نگاه فرهنگي خود به آن‌ها مي‌نگريم. تقريباً بيشتر برداشت‌هاي اروپاييان از فرهنگ ايراني به همين اندازه دستخوش خطاست. اگر يک پژوهشگر عرصه‌ي فرهنگ در مطالعه‌ي فرهنگ‌ها دقت نظر داشته باشد و از پيش‌داوري و قضاوت، بطور جدي اجتناب ورزد و الگو‌هاي رفتاري هر فرهنگي را با معيار‌هاي خود آن فرهنگ بررسي کند، مي‌تواند به نتيجه‌ي مطلوب دست پيدا کند.
مشاهده و تحليل فرهنگ خودي کاري دشوار است؛ زيرا در زندگي روزمره آنچنان با فرهنگ بومي خود عجين شده‌ايم که نمود‌هاي آن را امري بديهي مي‌پنداريم. بنابرين بسختي مي‌توانيم از زاويه‌يي ديگران بدان نگاه کنيم. حرکت بسوي فرهنگي ديگر مي‌تواند در وهله‌ي نخست منجر به درجات مختلفي از شوک فرهنگي شود؛ اما معمولاً پس از مدتي يک درک روشن نه فقط از فرهنگ ديگري؛ بلکه از فرهنگ خودي را نيز با خود به همراه مي‌آورد. مثل همان چيزي که براي من اتفاق افتاد، با اين حال، پس از گذشت سال‌ها، اکنون کاملاً با فرهنگ ايرانيان منطبق شده‌ام (استحاله‌ي فرهنگي) و قادرم از آنچه که مي‌بينم سر در بياورم.

جمع‌گرايي (3) در برابر فردگرايي (4) در فرهنگ ايرانيان

بر طبق اظهارات گريت هافستد، (5) يک اصل طبقه‌بندي در فرهنگ‌ها، حول محور فردگرايي و جمع‌گرايي جريان دارد. در جوامع فردگرا، مناسبات اعضا با يکديگر سُست است و روابط نزديک فقط در ميان اعضاي خانواده‌ي درجه‌ي اول وجود دارد. در چنين جوامعي از افراد انتظار مي‌رود که مراقب خودشان باشند؛ از حقوق خود دفاع کنند و گروه‌هايي را که مي‌خواهند به آن‌ها تعلق داشته باشند، انتخاب کنند. ايالات متحده‌ي آمريکا، انگلستان و استراليا بالاترين سطح فردگرايي را در جهان بخود اختصاص داده‌اند. (6)
در انتهاي ديگر اين پيوستار، جوامع جمع‌گرا، درون‌گروه‌هايي را شامل مي‌شوند که عبارتند از: گروه‌هاي منسجم و ثابت، مثل خانواده‌‌هاي گسترده و يا سازمان‌هاي شغلي دائمي. در چنين بافتارهايي، افراد به گروه وفادارند؛ گروه از آن‌ها محافظت مي‌کند و آن‌ها نيز در مقابل، گروه را حمايت مي‌کنند. هافستد در مطالعات خود دريافت که فرهنگ‌هاي آمريکاي لاتين، داراي محلي‌ترين فرهنگ‌ها هستند و در يک مقياس فردگرايي - جمع‌گرايي ايران در رديف 41 قرار گرفت. اين مبحث سنگ بناي درک کردن و در آميختن با يک فرهنگ بيگانه است: رفتار‌ها وقتي بهتر فهميده مي‌شوند که در ساختار ارزش‌هاي فرهنگي و جهان‌بيني مورد بررسي قرار گيرند. وقتي يک رفتار، در دو مجموعه‌ي ارزشي مختلف بررسي شود، ممکن است، تفاسير متفاوتي از آن بدست آيد: مؤدبانه و با ملاحظه يا مداخله‌گرانه و کاملاً بي‌شرمانه. با اين حال، حتي واژه‌ي «مداخله‌گرانه» نيز براي افراد مختلف، معاني متفاوتي دارد؛ براي مثال، يک مسافرت بين شهري با قطار را در نظر بگيريد. در انگلستان در طول مسير، مسافران بندرت با يکديگر صحبت مي‌کنند، شايد فقط براي گفتن: «معذرت مي‌خواهم، مي‌توانم روي اين صندلي بنشينم؟» با يکديگر صحبت مي‎‌کنند. سپس در پشت يک روزنامه يا کتاب پناه گرفته يا اين که هدفون خود را در گوش مي‌گذارند تا خود را سرگرم کنند. همچنين ممکن است آن‌ها يک علامتي دور گردنشان بچسبانند که روي آن نوشته شده است: «لطفاً مزاحم نشويد». اين رفتار عمومي به معناي اين است که او با کسي کاري ندارد و از ديگران هم همين توقع را دارد.
اين رفتار ناشي از علاقه به حفظ حريم و آزادي فردي در غرب است. موضوع که قانون نيز بشدت از آن حمايت مي‌کنند؛ اما در ايران وضع کاملاً متفاوت است. ايرانيان عادت دارند در طول سفر با همسفران خود آشنايي يافته و از معاشرت با يکديگر لذت ببرند. براي ايرانيان خونگرم، بسيار عجيب و سخت است که ساعت‌ها در کنار يک نفر بنشينند؛ به مسافرت بروند؛ به مقصد برسند و قطار را ترک کنند، بدون اينکه با همسفر خود صحبت کنند. ايراني‌ها که عادت به باز کردن سر صحبت با غريبه‌‎‌ها را دارند، اغلب فکر مي‌کنند که آمريکايي‌ها و انگليسي‌ها خيلي سرد و بي‌تفاوتند و نمي‌توان با آن‌ها ارتباط دوستانه برقرار کرد. با اين حال، اين مسئله به اين علت است که ارزش‌ها و قوانين اجتماعي متفاوتي بر آن جوامع حاکم است. آمريکايي‌ها و انگليسي‌ها براي حريم خصوصي، آزادي عمل و دوري از تحميل ارزش قائلند. حال آنکه براي ايراني‌ها، گرم گرفتن، محبت، صميميت و اظهار دوستي کردن مهمتر است و اين امر در جايگاه ويژه‌يي قرار دارد. در اينجا يک استثناي بزرگ وجود دارد و آن در مورد غريبه‌‌هاي غير هم جنس است. معمولاً وقتي يک مرد با زني در يک کوپه‌ي قطار يا وضعيت مشابه قرار گيرد، مرد بايد حرمت زن را نگاه داشته و از ورود به حريم خصوصي او پرهيز کند. زن نيز بدليل عفاف، هيچ صحبتي با مرد غريبه نخواهد داشت.از اين بحث چنين نتيجه گرفته مي‌شود که در مجموع غربي‌ها تمايل به حفظ آزادي عمل شخصي خود دارند و ايراني‌ها بيشتر از آن‌ها متمايل به مشارکت جمعي هستند.

چرخه‌ي خانواده و عملکرد آن

فرهنگ خانواده در ايران را مي‌توان به صورت مجموعه‌يي از دايره‌‌ها فرض کرد. دايره‌ي اول زن و مرد و فرزندان آن‌ها را شامل مي‌شود. با تشکيل زندگي مشترک توسط هر کدام از فرزندان، دايره‌ي جديدي در نزديکترين مدار دايره‌ي اول شکل مي‌گيرد و در دايره‌‌هاي بعدي، خانواده‌ي همسر فرزندان اين چرخه را تشکيل مي‌دهند و به همين ترتيب در ادامه دايي و خاله و عمه و عمو‌ها قرار مي‌گيرند.
خانواده در ايران کارکردي شگفت و متفاوت با کشور‌هاي ديگري که من تاکنون ديده‌ام، دارد. خانواده‌‌ها نقش بسياري از نهاد‌هاي حمايتي را در غرب ايفا مي‌کنند. خيلي وقت‌ها در نگهداري کودکان، خانواده‌ي پدر بزرگ و مادر بزرگ‌ها به کمک فرزندان مي‌آيند. در مقابل آن‌ها نيز در هنگام پيري و از کار افتادگي از خدمات و پرستاري فرزندانشان بهره‌مند مي‌شوند.
خانواده اساس هويت هر فرد ايراني است. موقعيت اجتماعي فرد بسياري از اوقات با وابستگي خانوادگي وي در جامعه معنا پيدا مي‌کند. در اين هويت نقش هر يک از دايره‌‌هاي پيش گفته بسيار مهم است و فرد بر اساس آن‌ها وابستگي‌هاي خود را بيان مي‌کند. از اين رو، خانواده‌‌ها روي نقش اجتماعي آينده‌ي فرزندان از کودکي آموزش را آغاز مي‌کنند.

محفل خانوادگي در ايران

براي ايراني‌ها، همانند بيشتر جوامع، خانواده‌ي هسته‌يي، واحد اصلي بنيان جامعه است. با وجود اين، بر خلاف برخي از جوامع غربي، خانواده‌ي گسترده از اهميت بسيار بيشتري برخوردار است. اگر بخواهيم اين ايده را به اجمال نشان دهيم، مي‌توانيم يکسري محافل هم مرکز تشکيل دهيم و در مرکز و کانون آن، فرد را قرار دهيم. دروني‌ترين محفل، خانواده‌ي درجه‌ي اول فرد است؛ يعني والدين و خواهر و برادر و در صورت تأهل، همسر و فرزند. در مورد دوم، يعني متأهل بودن، محفل بعدي، والدين همسر، خواهر و برادر او و همسر و فرزندان آن‌ها را شامل مي‌شود. محفل‌هايي که بعد از اين محفل قرار مي‌گيرند، عبارتند از: دايي، عمو، خاله، عمه، پسر عمو، پسر دايي، دختر خاله، دختر عمه، پسر عمه، پسر خاله، دختر عمو، پسر عمو و همسران و فرزندان و عروس و داماد‌هاي آنها. تمام اين روابط، مبناي يک شبکه‌ي اجتماعي را تشکيل مي‌دهند که هر فردي در هر خانواده‌يي بدان تعلق دارد. در گذشته خانواده نقش‌هاي بسيار زيادي را بر عهده داشت که در جوامع غربي و (اکنون بطور روز افزون در ايران، حداقل در ساختار‌هاي زندگي شهري)، اين نقش‌ها را مؤسسات مالي، مراکز مهد کودک، مشاوره‌ي خانواده و حتي پزشکان انجام مي‌دهند؛ بعنوان مثال، ممکن است به يک وام کوتاه مدت يک ماهه نياز داشته باشيد تا گره از مشکلتان گشوده شود. پسر عمو مجيد در اين مورد مي‌تواند، کمکتان کند. يا به يک مراسم عروسي دعوت شده‌ايد که نبايد فرزندانتان را همراه خود ببريد. در اين صورت مادر و خاله مي‌توانند، ياريتان کنند. با همسر خود اختلاف پيدا کرده‌ايد؟ مي‌توانيد از يک بزرگتر بخواهيد که به حل اختلافتان کمک کند. پسر ده‌ساله‌تان سرما خورده است؟ خاله سوپ جو با مرغ براي او تهيه و سر راهش به منزل شما از عطاري محل جوشانده‌ي گياهي خريداري مي‌کند و براي او مي‌آورد.
خانواده و گروه‌هاي اجتماعي نقشي حياتي در زندگي روزمره‌ي ايرانيان ايفا مي‌کنند. تعلق داشتن به يک خانواده، بقدري براي ايراني‌ها اهميت دارد که يکي از نخستين کارهايي که آن‌ها پس از رسيدن به يک کشور بيگانه انجام مي‌دهند، اين است که پاتوق مورد علاقه‌يي از ديگر ايراني‌ها، مغازه‌‌ها يا رستوران‌هاي ايراني بيابند؛ جايي که بتوانند آشنايان جديدي پيدا کنند. دير يا زود، آن‌ها گروه اجتماعي را تشکيل مي‌دهند تا جايگزين آن گروه اجتماعي باشد که در ايران داشتند.

محافل بزرگتر

عضويت در يک خانواده يا گروه دوستانه / اجتماعي، نه تنها نياز‌هاي روحي و رواني فرد را بر آورده مي‌سازد؛ بلکه نياز‌هاي عملي وي را نيز بر طرف مي‌کند. محفل خانواده‌ي گسترده‌ي فرد، دوستان، آشنايان، همکاران و همسايه‌‌ها هستند که يک شبکه‌ي حمايتي دائمي و قابل اطميناني را تشکيل مي‌دهند و فرد مي‌تواند در هنگام نياز به آن‌ها مراجعه کند. در اين گروه بزرگ، وقتي فرد به چيزي نياز داشته باشد، مي‌داند به کجا مراجعه کند يا حداقل کسي را مي‌شناسد که بتواند نياز وي را بر طرف کند؛ براي مثال، هنگامي که ما در جستجوي يک مدرسه‌ي جديد براي پسرمان بوديم، برادر خانم پسر دايي همسرم که کارمند يک واحد آموزشي در منطقه‌ي محل سکونت ماست، توانست درباره‌ي يک مدرسه‌ي خوب به ما مشاوره دهد. وي مدرسه‌يي را که ما انتخاب کرده بوديم، تأييد کرد و براي حمايت از درخواست ما، يک معرفي‌نامه به مدرسه فرستاد. بايد در اينجا خاطرنشان کنم که يک شبکه‌ي حمايتي فقط براي درخواست‌هاي خاص بکار نمي‌آيد. اغلب اوقات ايراني‌ها، بازاريان و متخصصان را به خويشاوندان و دوستان خود معرفي خواهند کرد؛ براي مثال، يک خياط، پزشک يا معلم خصوصي در اغلب موارد توجه خاصي به مشتريان جديد خود مي‌کند و به آن‌ها اطمينان مي‌دهد که توجه ويژه‌يي به آن‌ها خواهد شد.
تعلق داشتن به يک محفل، دربرگيرنده‌ي وظايف و مسئوليت‌هاي متقابل نيز هست؛ بعنوان مثال وقت و کمکي که از يکي از اعضاي محفل درخواست مي‌شود، در آينده بايد توسط فرد دريافت کننده‌ي کمک يا يک خويشاوند جبران شود. اين دين اجتماعي، يک بار يا اجبار تلقي نمي‌شود؛ بلکه مؤلفه‌ي اساسي و پذيرفته شده‌ي اينگونه تعاملات محسوب مي‌شود؛ در واقع همان بده و بِستان زندگي روزمره‌ است. حس تعلق داشتن به يک محفل به ايراني‌ها احساس امنيت مي‌دهد و فرد مي‌تواند که در اين دنيا تنها نيست.

درون گروه و بيرون گروه. (7)

در کنار محافل خانوادگي، نوع ديگري از محافل گسترده‌تر هم در ايران ديده مي‌شود. يک تجربه‌ي شخصي در اينجا مفيد است. براي خريد دارو به داروخانه‌يي رفته بودم. فروشنده با وجودي که مرا ديد، همچنان سرگرم صحبت با همکارش بود. بعد از چند دقيقه، وي بالاخره رو به من کرد و بدون هيچگونه واکنشي نسخه‌ي مرا گرفت. در اين وقت يکي از آشنايان وي وارد داروخانه شد. او براي لحظاتي از پيچيدن نسخه‌ي من دست کشيد و به گرمي مشغول صحبت با شخص تازه وارد شد. آن شخص نيز با فروشنده احوالپرسي و از او تشکر کرد و به انتهاي صف رفت. خانم فروشنده با همان نگرش محافظه‌کارانه‌ي قبلي خود، دارو‌هاي مرا آماده کرد و به من تحويل داد.
بعد از بدست آوردن چنين تجربه‌يي، شما درباره‌ي آنچه درباره‌ي دوستي، مهمان‌نوازي و خوش مشربي ايرانيان شنيده‌ايد، مردد خواهيد شد. با اين حال، وقتي به ذهنيتي که در وراي اين دو نوع تعامل قرار دارد، پي برديد، مسئله برايتان روشنتر مي‌شود. در اين موقعيت، شخصي که بعد از من وارد داروخانه شد، يک «خودي» است؛ بدين معني که او به درون گروه‌هاي خانم فروشنده تعلق دارد، در حالي که من بعنوان فردي که به عضوي خارج از گروه او تعلق دارم، يک بيروني «غريبه» بودم. از آنچه که پيرامون روابط اعضا در خانواده، محفل و در درون گروه‌هاي شغلي گفته شد، چنين بر مي‌آيد که از خود گذشتگي، محبت و صميميت بر روابط خودي/ درون گروهي حاکم است و همانطور که اشاره خواهد شد، ملاحظات وجهه و احترام بشدت در آن‌ها مشهود است. از آنجايي که تبادل کالا‌ها و رفتارها، بعنوان امري بديهي از اعضا انتظار مي‌رود، ايراني‌هايي که در منصب‌هاي خدمات رساني هستند، سعي مي‌کنند که موقعيت اجتماعي برون گروهي خود را با مشتريان حفظ کنند تا تقاضا‌هاي بيش از حد از آن‌ها نشود.
با وجود اين، موقعيت اجتماعي بيروني (يک غريبه بودن) غير قابل تغير نيست. يک صحبت غير رسمي و خودماني يا پيدا شدن نقاط مشترک مي‌تواند يک بيروني (غريبه) را داخل گروه (خودي) بياورد. کمال مطلوب از خود گذشتگي، اصلي است که همواره در راه آن تلاش مي‌شود، هر چند که هرگز حاصل نشود. (8)

نظام خويشاوندان و غريبه‌‌ها در فرهنگ ايراني - اسلامي

هر گاه در جامعه‌ي ايراني بيشتر کندوکاو کنيم، يک تمايز مهمي که بايد آن را درک کرد، طبقه‌بندي روابط به محرم و نامحرم است. طبقه‌ي محرم، شامل خويشاوندان سببي و نسبي از هر دو جنسند که ازدواج با آن‌ها جايز نيست؛ مثل والدين، پدر بزرگ، مادربزرگ، خواهر و برادر و فرزندان آنها، والدين همسر، فرزندان خود فرد و همسران آنها، نوه‌ها، عمو، دايي و خاله، عمه‌‌هاي تني و ناتني و .... (9) افراد ديگر، چه خويشاند و چه غريبه، نامحرم محسوب مي‌شوند و ازدواج با آن‌ها جايز است.

فرهنگ خانواده در ايران (فرزندان، سالمندان و....)

نتايج حاصل از پژوهش‌هاي انجام شده‌ي ما نيز حاکي از آن است که بر روي اين پيوستار، فرهنگ ايرانيان به سمت جمع‌گرايي متمايل است (Koutlaki, 1997; 2002;2009). اين مطلب که ايراني‌ها در چارچوب خانواده به رشد و بالندگي مي‌رسند، به شيوه‌‌هاي مختلفي در عملکرد‌هاي اجتماعي و رسانه‌‌هاي جمعي آن‌ها نمايان است. فرزندان بزرگسال خانواده تا زماني که ازدواج نکرده‌اند با والدين خود زندگي مي‌کنند و گاهي اوقات پس از ازدواج نيز با آن‌ها يا در نزديکي والدين خود زندگي مي‌کنند. مفهوم فرزند بزرگسالي که مجرد باشد و با کس ديگري به غير از خانواده‌ي خود زندگي کند، در ايران غير قابل تصور است. در مورد مفهوم زوجين مطلقه‌يي که تنها زندگي مي‌کنند، حتي اگر مسئوليت هيچ فرزندي را نيز بر عهده نداشته باشند، وضع به همين منوال است و هر کدام (زوج يا زوجه) به نزد والدين خود بر مي‌گردند تا زماني که دوباره ازدواج کنند؛ زيرا ايراني‌ها احساس مي‌کنند که آن‌ها نياز به حمايت عاطفي و عملي دارند که اين حمايت از طرف والدين انجام خواهد شد.
هويت يک فرد از راه نقش‌هاي او در خانواده تعريف مي‌شود؛ بعنوان مثال، روي سنگ قبر‌ها اغلب عنوان مادر يا پديده ديده مي‌شود. يک دو بيتي مناسب که اشاره به از دست دادن آن فرد دارد نيز به سفارش اعضاي خانواده بر روي آن نوشته مي‌شود. روي سنگ قبري متعلق به يک خانم مجرد، نوشته شده بود: «عمه جان».
نشانه‌ي ديگر از اهميت روابط خانوادگي در ايران اين است که مسئوليت مراقبت از سالمندان بر عهده‌ي خانواده‌ي درجه اول است، نه يک غريبه‌يي که به او پول پرداخت مي‌شود تا اين کار را انجام دهد. به غير از رضايت اجتماعي که چنين کاري به همراه مي‌آورد، مراقبت از پدر و مادرِ سالمند يک وظيفه‌ي توأم با عشق و محبت تلقي مي‌شود که در اسلام پاداش معنوي بزرگي براي آن در نظر گرفته شده است (اين بدين معنا نيست که هيچگاه غريبه‌‌ها از افراد مسن مراقبت نمي‌کنند؛ بلکه به اين معناست که اين کار چندان مرسوم و خوشايند نيست). به جاي اينکه چنين وظيفه‌يي به منزله‌ي يک بار انگاشته شود، بسياري از خانواده‌‌ها حضور يک فرد سالمند را در خانواده‌ نشان رحمت و کانون يک خانواده‌ي گسترده مي‌دانند؛ يعني وقتي از يک خويشاوند سالمند ديدار مي‌کنند، در عين حال با ديگر اعضاي آن خانواده نيز ملاقات مي‌کنند. اين هر دو مورد، در زمره‌ي فعاليت‌هاي در خورد تحسين در اسلام به شمار مي‌روند.
نتايج حاصل از يک تحقيق که من درباره‌ي ويژگي‌هاي رفتاري ايرانيان انجام دادم، اهميت ارزش‌هاي گروهي را در بين خانواده‌‌هاي ايراني پر رنگتر نشان داد. مفاهيمي مثبت مانند وظيفه، وظيفه‌شناسي، فداکاري و هماهنگ بودن با گروه و يا تابع جمع بودن در ميان نظرات پاسخ دهندگان وجود داشت. برخي نيز فردگرايي را نوعي خودخواهي قلمداد کرده بودند. فرد گرايي اغلب در مورد فرهنگ غربي‌ها ذکر مي‌شود.
ايراني‌ها خانواده‌ي هسته‌يي را منشأ تمام رفتار‌ها و گرايش‌هاي خوب و بد مي‌دانند که در جامعه نمود مي‌يابد. اگر در خانواده‌ي هسته‌يي فرزندان خوب تربيت شوند، در آينده آن‌ها افرادي وظيفيه‌شناس و جامعه‌گرا خواهند بود. که آن‌ها نيز به نوبه‌ي خود فرزندان خود را درست تربيت خواهند کرد. به همين ترتيب، بروز رفتار‌هاي نامناسب؛ مانند بي‌ادبي، وظيفه‌نشناسي، خودخواهي، ناديده انگاشتن ديگران و نپذيرفتن مسئوليت اجتماعي، نتيجه‌ي تربيت نادرست افراد در کودکي است.

اهميت خانواده در رسانه‌‌هاي جمعي

اهميت خانواده در رسانه‌‌هاي تبليغي ايران نيز به روشني قابل مشاهده است، به ويژه در تلويزيون که جاذبه و مخاطب گسترده‌تري دارد. اين رسانه‌‌ها در پيام‌هاي بازرگاني خود در تبليغ محصولات و خدمات؛ مانند معرفي وسايل منزل و مايع ظرفشويي، شهربازي، تسهيلات بانکي و ... از حضور خانواده‌‌هاي جمعي استفاده کرد از اين موضوع به نفع خود بهره مي‌برند. رسانه‌‌ها اغلب خانواده‌‌هاي هسته‌يي و گسترده‌ي شاد را نمايش مي‌دهند که حضور پدربزرگ و مادربزرگ محفل آن‌ها را گرمتر کرده است. تلويزيون ايران بطور مرتب فيلم‌هاي کوتاه انيمشين را بعنوان بخشي از اقدامات مثبت گروهي توليد مي‌کند (براي مثال ذخيره‌ي آب و انرژي) که در آن‌ها مادر يا يک عضو کوچکتري ازخانواده که پيام صرفه‌جويي در وي نهادينه شده است، سرانجام به صورت يک طرح از پيش آماده شده، خطا‌هاي پدر خودرأي و لجوج خانواده‌ي خود را به وي يادآوري مي‌کند. اين امر همچنين در موقعيت‌هاي عمومي، مانند رسانه‌‌هاي جمعي و سخنراني‌هاي عمومي نيز ظاهر مي‌شود. سخنرانان، مجريان خبري و سخنگويان عمومي پس از آنکه صحبت خود را با طلب ياري از خداوند؛ يعني «بسم‌الله الرحمن الرحيم» آغاز مي‌کنند، با بينندگان و همکاران خود با استفاده از کلمات و اصطلاحاتي، مانند شنوندگان / مهمانان عزيز و ارجمند، به همکار خود اشاره مي‌کنند و مي‌گويند: همکار عزيزم آقاي Y، خانم X و همچنين با گفتن «کشور عزيزمان» به کشور خود اشاره مي‌کنند. در مناسبت‌هاي خاص مثل جشن‌ها يا روز‌هاي عزاداري، سخنگو تبريک يا تسليت خود را به مخاطبان عرض مي‌کند. اينگونه آداب بين فردي، به مخاطبان اين احساس را مي‌دهد که آن‌ها در حضور آشنايان هستند و به حفظ توجه آن‌ها کمک مي‌کند.

نظام سلسله مراتبي در مقابل همساني (اختلاف قدرت) (10)

طبقه‌بندي ديگر هافستد، مربوط به تمايز، بين سلسله مراتب و مساوات است. در اين خصوص فرد يا گروه اجتماعي با توجه به ميزان فاصله از محور قدرت دسته‌بندي مي‌شود. البته اين طبقه‌بندي، به چگونگي برداشت از قدرت بستگي دارد و در هر جامعه‌يي متفاوت است. اگر چه در تمامي جوامع، قدرت بطور نامساوي تقسيم شده است، در برخي از جوامع اين نابرابري در رفتار هم نهادينه شده است؛ بعنوان مثال در شيوه‌يي که زيردستان و مافوقان يکديگر را خطاب مي‌کنند و با هم تعامل دارند، اين نابرابري بيشتر ديده مي‌شود.
بر طبق اظهارات هافستد، در جوامع داراي فاصله‌ي قدرت زياد، مثل مالزي و اسلواکي، در خانواده‌‌ها و نهاد‌ها اعضاي داراي قدرت کمتر، توزيع ناعادلانه‌ي قدرت را در جوامع خود و نيز روابط ديکتاتوري و پدر سالارانه را از سوي صاحبان قدرت، مي‌پذيرند. آن‌ها انتظار دارند آنهايي که در رأس قدرت هستند، بخاطر جايگاه و موقعيت خود، سلطه و اقتدار بيشتري داشته باشند و زيردستان نيز به تصميماتي که از بالا گرفته مي‌شود، اعتراضي ندارند؛ به عبارت ديگر در جوامعي؛ مانند استراليا، دانمارک، زلاندنو که فاصله‌ي قدرت کمي در جامعه وجود دارد، زيردستان بر مبناي مناسبات مساوي با آنهايي که در رأس قدرت هستند، رابطه برقرار مي‌کنند و اين احساس را دارند که مي‌توانند نظرات خود را مطرح و درباره‌ي تصميم‌گيري‌ها اظهار نظر کنند. از اين رو، روابط بين آن‌ها مردم سالارانه‌تر است. بر اساس اين طبقه‌بندي، جامعه‌ي ايران در رديف 58 قرار گرفته است. در نگاه اول، به نظر مي‌رسد که فرهنگ ايراني‌ها گرايش به سمت فاصله‌ي قدرت زياد دارد. ايراني‌ها مي‌پذيرند که برخي از افراد در خانواده‌‌ها و گروه‌بندي‌هاي اجتماعي بطور طبيعي قدرت و اختيار بيشتري دارند که اين امر ناشي از جايگاه، سن بيشتر يا دانش آنهاست و اين اقتدار به زبان آن‌ها نيز وارد شده است. (11)
با اين حال هم احترام به شخص داراي قدرت و اختيار و هم مشورت درون‌گروهي جزئي از ارزش‌هاي بسيار ستوده در اسلام به شمار مي‌روند. بنابراين خانواده‌‌ها و گروه‌هاي اجتماعي نگاهي مثبت به تصميم‌گيري مشارکت‌آميز و غير مستبدانه دارند. رسيدن به رضايت اعضاي گروه، يا حداقل در نظر گرفتن نظرات آنها، اغلب پيش شرط لازم در تصميم‌گيري است. ايراني‌ها معمولاً آماده‌ي ارائه‌ي نظرات، پيشنهادات و انتقادات خود به شيوه‌ي انجام کار‌ها در منزل، مدرسه، دانشگاه يا محل کار هستند و تصميم‌گيرندگان اغلب سعي مي‌کنند تصميمي را اتخاذ کنند که مورد توافق همه است. اعضاي گروه همچنين سعي مي‌کنند، انعطاف‌پذير و هماهنگ با آراي اکثريت باشند.
روابط نامتقارن، شامل مبادله‌ي اعمال و اجناس مادي است. شخص ارشد براي زيردستان خود پاداش و حمايت‌هايي را فراهم مي‌کند و در مقابل به شخص زيردست دستور مي‌دهد که اجناس را تأمين کند يا کار‌ها را به انجام برساند. زيردستان نيز خدماتي را به مافوقان خود ارائه داده و به آن‌ها احترام مي‌گذارند و از آن‌ها درخواست مي‌کنند که براي آن‌ها کالاهايي را تأمين کرده يا عملي را به انجام برسانند.
در روابط متقارن نيز مبادله صورت مي‌پذيرد؛ اما در اينگونه روابط هيچ تمايز موقعيت اجتماعي وجود ندارد و طرفين معامله کمک و پشتيباني خود را از هم دريغ نمي‌کنند. نکته‌ي حائز اهميت در اينجاست که هيچگونه نياز و درخواست يا دستوري در اينجا وجود ندارد. در فرهنگ ايراني هر دو نوع اين روابط ارزشمند و از جايگاه ويژه‌يي برخودار است (Beeman, 2001:4). (12)

وِجهه و جايگاه اجتماعي (13)

مفهوم «وجهه» به تصويري بر مي‌گردد که افراد از خود به مردم ارائه مي‌دهند. بر طبق اظهارات إروينگ گافمن، (14) وجهه خصوصي‌ترين و ارزشمندترين دارايي افراد و منشأ امنيت و خوشي آنهاست؛ اما بطور بي‌قيد و شرط به آن‌ها تعلق ندارد. هر گاه افراد طوري رفتار کنند که متناسب با جلوه‌يي که از خود بروز داده‌اند، باشد، اين وجهه توسط جامعه به آن‌ها قرض داده مي‌شود. إروينگ گافمن، رفتار و اعمالي را که افراد با در نظر گرفتن جايگاه و موقعيت اجتماعي خود، به نمايش مي‌گذارند (يا اگر با موقعيت خود همسو نباشد از انجام آن‌ها پرهيز مي‌کنند) و نيز حتي اعمالي را انجام مي‌دهند که ممکن است همراه با هزينه باشد (يا انجام آن شخص را به سختي بيندازد)، «غرور» مي‌نمامد. (15) رفتار‌هاي ديگر که در آن فرد بر جسم، احساس يا اموال خود نظارت مي‌کند، شامل شيوه‌يي است که گافمن آن را «عزت» مي‌نامد. او تصديق مي‌کند که اين کنترل رفتار در حکم يک زندان براي فرد است؛ اما ضرورتاً به اين معنا نيست که افراد سلول‌هاي خود را دوست ندارند.
جدا از حفظ وجهه، احساسات ديگران نيز براي افراد مهم است و مي‌کوشند که در حفظ وجهه‌ي خود به آن‌ها کمک کنند؛ از اين رو با آنان احساس همدردي مي‌کنند. گافمن تأکيد مي‌ورزد که هر دو جهت‌گيري؛ يعني جهت‌گيري دفاعي نسبت به وجهه‌ي خود فرد و مراقبت از وجهه‌ي ديگران، اغلب همزمان و با هم هستند؛ اگر چه يکي از آن‌ها گاهي اوقات بارزتر مي‌شود.
برخلاف پيش‌زمينه‌يي که درباره‌ي جمع‌گرايي و ارزش‌هاي گروهي وجود دارد، به راحتي مي‌توان اينطور نتيجه‌گيري کرد که هويت يک ايراني نهفته در هويت گروه است. هويت هر فردي متمايز از هويت ديگران است؛ اما با پرورش استعدادها، توانايي‌ها و روابط اجتماعي توسعه مي‌يابد. از اين راه، فرد عضوي کامل و مفيد براي گروه خود مي‌شود. ايراني‌ها مسئول سرنوشت خود هستند و مسئوليت حفظ و بالا بردن وجهه‌ي خود و همچنين وجهه‌ي خانواده يا گروهي که بدان تعلق دارند نيز بر عهده‌ي آنهاست؛ زيرا افراد نمايانگر گروه خود هستند. بنابرين، خطر از دست دادن وجهه و آبرو ابعاد وسيعي خواهد داشت؛ زيرا از دست رفتن آبروي يک فرد، تأثير نامطلوبي بر آبروي جمعي گروه يا خانواده‌ي وي خواهد داشت. اين يکي از مهمترين ريشه‌‌هاي ادبي استادانه‌ي (يا پيچيده‌ي ايراني است. (16)

وجهه و اعتبار در فرهنگ ايراني

يک اصطلاح فارسي در اغلب مکالمات ايراني‌ها شنيده مي‌شود: «حفظ ظاهر کن»
اکنون به دو جنبه از وِجهه در فرهنگ ايراني نگاهي مي‌اندازيم:
الف) شخصيت / آبرو (شخصيت، ويژگي، مناعت طبع، جايگاه اجتماعي)
ب) احترام / عزت (احترام، ارج، شرف)
شخصيت که همان هويت يک فرد را نشان مي‌دهد، نتيجه‌ي تحصيلات و پرورش اوست. از سوي ديگر ، احترام از راه وفاداري فرد به قواعد ادب و آداب تعارف نشان داده مي‌شود، مانند تعارف يا دعوت کردن. در اين مورد اگر چه شخصيت ثابت و احترام، پوياست؛ ولي نمود آن‌ها ارتباط تنگاتنگي با يکديگر دارند. افراد شخصيت خود را با رفتار خود نشان مي‌دهند. پايبندي به رفتار‌هاي اجتماعي و احترام شايسته و کافي به طرف مقابل گفتگو، مبين شخصيت افراد است.
دولت و نهاد‌هاي تبليغاتي از احساس تعلق ايراني‌ها به خانواده و روح جمعي آن‌ها هم به نفع خود و هم به سود خانواده‌‌ها بهره مي‌گيرند. علاوه برين اين حس قوي که ايراني‌ها براي حفظ شخصيت خود دارند، در متقاعد ساختن آن‌ها به منظور رعايت قوانين ايمني و وظايف شهري بسيار مفيد است، براي مثال، در سيستم متروي تهران که در ساعات ترافيک، بسيار پرازدحام مي‌شود، تابلويي بالاي در مترو نصب شده که روي آن نوشته شده است: «مسافر عزيز (به خطاب قرار دادن مستقيم مسافران توجه کنيد) با رعايت کردن نظم در سوار شدن و پياده شدن، فرهنگ و شخصيت والاي خود را نشان مي‌دهيد.» در عقب مترو نيز نوشته شده است: «تسليم به موقع اظهار نامه مالياتي نشانگر شخصيت اجتماعي شماست».
با اين وجود هنگامي که يکي از موارد زير اتفاق بيفتد، آبروي آن‌ها به مخاطره مي‌افتد:
اگر اطلاعاتي درباره‌ي زندگي شخصي آن‌ها (که ترجيح مي‌دهند، پوشيده باقي بماند) بر ملا شود. اگر طوري رفتار کنند که متناسب با شخصيتشان نباشد.
اگر به شيوه‌يي غير محترمانه با آن‌ها رفتار شود و سن و موقعيت اجتماعي آن‌ها در نظر گرفته نشود. بطور معمول در بين ايراني‌ها اين چنين احساس مي‌شود که اگر فرزندان توسط والدين تحقير شوند، شخصيت فرزندان ضعيف يا به قول آن‌ها «شخصيت بچه خُرد» مي‌شود. به منظور جلوگيري از اين رويداد، بايد فرزند يا فرد جوان را با کلماتي همراه با احترام خطاب کرد و مسئوليتهايي را به وي محول کرد. بنابرين در افراد جوان، يک هويت اجتماعي شکل مي‌گيرد که آن‌ها را قادر مي‌سازد بنحوي کار آمد جايگاه اجتماعي خود را در جامعه پيدا کنند.
در مورد از دست رفتن وجهه و اعتبار ديگران، يک منع مذهبي سخت‌گيرانه‌يي درباره‌ي غيبت کردن وجود دارد. حديثي از رسول اکرم (ص) روايت شده که: «غيبت کردن و پشت سر ديگران حرف زدن گناه کبيره‌يي بدتر از زناست.» امام خميني (که غربي‌ها ايشان را با نام آيت‌الله خميني مي‌شناسند)، در مجموعه‌ي چهل حديث خود پيرامون درسهاي اخلاقي، شرح داده‌اند که غيبت جايگاه و شهرت اجتماعي مؤمنان را تخريب مي‌کند و بدتر از آن اينکه قربانيان ناآگاه و غايب، قادر به دفاع از خود نيستند. بخشي از مجازات غيبت کننده در دنياي ديگر اين است که وي در حضور پيامبران، امامان و مؤمنان شرمنده و روسياه و از کار اشتباهي که در اين دنيا انجام داده است، بار‌ها نادم و پيشيمان خواهد شد (امام خميني، 1376).
نکته‌ي حائز اهميت در اينجا، ادراکات متفاوتي است که از آسيب ديدن اعتبار و آبرويي شخص در نظر زنان و مردان بوجود مي‌آيد که اين موضوع نيازمند تحقيق و پژوهش‌هاي بيشتر است. بر اساس مشاهدات شخصي که انجام داده‌ام، به نظر مي‌رسد، بعضي از مردان ايراني نگراني بيشتر و جدي‌تري درباره‌ي وجهه‌ي کشور خود در خارج از مرز‌هاي کشور دارند. اين در حالي است که برخي از زنان ايراني دوست دارند، ديدگاه‌هاي خود را اعلام کنند و صدايشان را هم در داخل و هم در خارج از ايران به گوش جهانيان برسانند.
در نهايت، تخريب وجهه وقتي اتفاق مي‌افتد که حقايق پنهاني که نبايد آشکار مي‌شدند، بر ملا شوند. همچنين است وقتي که حقايق نامطلوب يا منفي درباره‌ي شخصيت يا اعمال يک فرد هويدا شود. حفظ ظاهر، حفظ پنهاني که بايد مخفي نگاه داشته شوند و آشکار نساختن اطلاعاتي که ممکن است چهره‌ي ناشايستي از يک فرد نشان دهد، تماماً بخشي از حفظ وجهه‌ي افراد و گروه اجتماعي آن‌ها محسوب مي‌شود. اين احساس و عقيده ارتباط قوي با رفتار ايرانيان، منش و روابط بين آن‌ها دارد.

نتيجه‌گيري

آنچه که در بررسي الگو‌هاي رفتاري ايرانيان بيشتر از همه توجه مرا بخود جلب کرد، فرهنگ تعارف ايرانيان است. بعنوان نمونه، در ايران وقتي که يک زن به همراه مردي که هيچ نسبتي با او ندارد، براي مثال با يک همکار يا يکي از اقوام نامحرم خود راه مي‌رود، اگر براي هر دو نفر آن‌ها جا نباشد که در کنار هم راه بروند، آن خانم معمولاً ترجيح مي‌دهد که پشت سر آقا راه برود تا اينکه بخواهد جلوي او راه برود؛ زيرا بيشتر خانم‌ها از اينکه پشت خود را به يک مرد نامحرم کنند، راحت نيستند. مردي که يک خانم را همراهي مي‌کند، هميشه به او تعارف خواهد کرد که جلوتر راه برود. آن خانم نيز از وي چنين چيزي را خواهد خواست؛ اما احتمالاً آقا زياد اصرار نخواهد کرد؛ زيرا وي ملاحظه‌ي راحت بودن خانم را مي‌کند، در حالي که اگر همراه او يک آقا باشد بر تعارف خود بيشتر اصرار مي‌ورزد.
نکته‌ي ديگر در مطالعه‌ي برخي از الگو‌هاي رفتاري - فرهنگي ايرانيان نقش خانواده‌ي هسته‌يي و نيز خانواده‌ي گسترده‌، متشکل از اعضاي بزرگ خانواده‌ (پدر بزرگ، مادر بزرگ، عمه، خاله، عمو، دايي، پدر و مادر) بسيار پررنگ ديده مي‌شود. خانواده‌ اساس هويت هر فرد ايراني است. موقعيت اجتماعي فرد بسياري از اوقات با وابستگي خانوادگي وي در جامعه معنا پيدا مي‌کند. در اين هويت نقش هر گروه مشخص شده و فرد بر اساس آن‌ها تعلق‌هاي خود را بيان مي‌کند. از اين رو، خانواده‌‌ها روي نقش اجتماعي آينده‌ي افراد از کودکي کار تربيتي را آغاز مي‌کنند. خانواده در ايران کارکردي شگفت و متفاوت با کشور‌هاي ديگري که من تاکنون ديده‌ام، دارد (البته بجز کشور خودم که شباهت‌هاي بسياري به ايران دارد). خانواده‌‌هاي ايراني نقش بسياري از نهاد‌هاي حمايتي در غرب را ايفا مي‌کنند. بيشتر وقت‌ها خانواده‌ي پدر بزرگ و مادر بزرگ در نگهداري کودکان، به کمک فرزندان مي‌آيند. در مقابل آن‌ها هم در هنگام پيري و از کار افتادگي از خدمات و پرستاري فرزندانشان بهره‌مند مي‌شوند. از اين بحث اينگونه نتيجه گرفته مي‌شود که ايراني‌ها در مقايسه با کشور‌هاي غربي و اروپايي بيشتر متمايل به مشارکت جمعي هستند تا آزادي عمل شخصي و فردي. اين موارد، مثال‌هاي روشني هستند. ايراني‌ها معمولاً آماده‌ي ارائه نظرات، پيشنهادات و انتقادات خود به شيوه‌ي انجام کار‌ها در منزل، مدرسه، دانشگاه يا محل کار هستند و تصميم گيرندگان اغلب سعي مي‌کنند، تصميمي را اتخاذ کنند که مورد توافق همه است. اعضاي گروه همچنين سعي مي‌کنند، انعطاف‌پذير و هماهنگ با آراي اکثريت باشند.
نکته‌ي حائز اهميت ديگر در برخي الگو‌هاي رفتاري - فرهنگي ايرانيان، موضوع احترام، وجهه و اعتبار و شخصيت فرد است. مفهوم «وجهه» به تصويري بر مي‌گردد که افراد از خود به مردم ارائه مي‌دهند. جدا از حفظ وجهه، احساسات ديگران نيز براي افراد مهم است و مي‌کوشند که در حفظ وجهه‌ي خود به آن‌ها کمک کنند؛ از اين رو با آنان احساس همدردي مي‌کنند.
هويت يک ايراني نهفته در هويت گروه است. هويت فردي متمايز است؛ اما با پرورش استعدادها، توانايي‌ها و روابط اجتماعي توسعه مي‌يابد. از اين راه، فرد عضوي کامل و مفيد براي گروه خود مي‌شود. ايراني‌ها مسئول سرنوشت خود و مسئول حفظ و بالا بردن وجهه‌ي خود و همچنين وجهه‌ي خانواده يا گروهي را که بدان تعلق دارند نيز هستند؛ زيرا افراد نمايانگر گروه خود هستند. با اين توضيحات، خطر از دست دادن وجهه و آبرو ابعاد وسيعي خواهد داشت؛ زيرا از دست رفتن آبروي يک فرد، تأثير نامطلوبي بر آبروي جمعي گروه يا خانواده‌ي وي خواهد داشت. اين يکي از مهمترين ريشه‌‌هاي ادب استادانه‌ي (يا پيچيده‌ي) ايراني است.
در مورد از دست رفتن وجهه و اعتبار ديگران، حديثي از رسول اکرم (ص) روايت شده که: «غيبت کردن و پشت سر ديگران حرف زدن گناه کبيره‌يي بدتر از زناست». تخريب وجهه وقتي اتفاق مي‌افتد که حقايق پنهاني که نبايد آشکار مي‌شدند، بر ملا شوند يا وقتي که حقايق نامطلوب يا منفي درباره‌ي شخصيت يا اعمال يک فرد هويدا شود. حفظ ظاهر، حفظ حقايق پنهاني که بايد مخفي نگاه داشته شوند و آشکار نساختن اطلاعاتي که ممکن است چهره‌ي ناشايستي از يک فرد نشان دهد، تماماً بخشي از حفظ وجهه‌ي افراد و گروه اجتماعي آن‌ها محسوب مي‌شود. اين احساس و عقيده ارتباط قوي با رفتار ايرانيان، منش و روابط بين آن‌ها دارد.
شخصيت که همان هويت يک فرد را نشان مي‌دهد، نتيجه‌ي تحصيلات و پرورش اوست. از سوي ديگر، احترام از راه وفاداري فرد به قواعد ادب و آداب تعارف نشان داده مي‌شود، مانند تعارف يا دعوت کردن. در اين مورد اگر چه شخصيت ثابت و احترام، پوياست؛ ولي نمود آن‌ها ارتباط تنگاتنگي با يکديگر دارند. افراد شخصيت خود را با رفتار خود نشان مي‌دهند. پايبندي به رفتار‌هاي اجتماعي و احترام شايسته و کافي به طرف مقابل گفتگو، مبين شخصيت افراد است.
در نهايت بايد بگويم، در مورد اينکه چطور در قضاوت‌هايمان درباره‌ي «ديگران» از زاويه‌ي نگاه فرهنگي خود به آن‌ها مي‌نگريم. تقريباً بيشتر برداشت‌هاي اروپايي‌ها از فرهنگ ايراني به همين اندازه دستخوش خطاست. اگر يک پژوهشگر عرصه‌ي فرهنگ در مطالعه‌ي فرهنگ‌ها دقت نظر داشته باشد و از پيش‌داوري‌ و قضاوت بطور جدي اجتناب ورزد و الگو‌هاي رفتاري هر فرهنگي را با معيار‌هاي خود آن فرهنگ بررسي کند، مي‌تواند به نتيجه‌ي مطلوب دست پيدا کند.
منابع فارسي:
- امام خميني؛ شرح چهل حديث؛ تهران: موسسه‌ي تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ چهارم، 1376.
- قرآن کريم.

منابع لاتين:
Bateson, Margaret C., J. W. Clinton, J. B. M. Kassaijian, H. Safavi, and M. Soraya. 1977. “Safa-yi Batin: A Study of the Interrelations of a Set of Iranian Ideal Character Types.” In Psychological Dimensions of Near Eastern Studies, edited by L. C. Brown and J. Itzkowitz. Princeton, NJ: Darwin Press
_ Beeman, William O. 2001. “Emotion and Sincerity in Persian Discourse: Accomplishing the Representation of Inner States.” The International Journal of the Sociology of Language 148 (2001): 31_57
_ Beeman, William 0.2005. The “Great Satan” vs. the “Mad Mullahs”: How the United States and Iran Demonize Each Other. Westport, CT and London: Praeger _ Goffinan, Erving. 1959. The Presentation of Self in Everyday Life. New York: Doubleday
_ Goffinan, Erving. 1967. Interaction Ritual: Essays on FaceJoJFace Behavior. New York: Doubleday
_ Goffinan, Erving, 1972. “On Face-work: an Analysis of Ritual Elements in Social Interaction” In Communication in FaceJo-Face Interaction, edited by J. Laver and S. Hutcheson. Harmondsworth: Penguin
_ Hofstede, Geert, 1991. Cultures and Organisations: Software of the Mind, 1991 _ Hofstede, Geert, 2001. Culture’s Consequences: Comparing Values, Behaviors, Institutions and Organizations Across Nations. Second Edition. London: Sage _ Koutlaki, Sofia A. 1997. The Persian system of politeness and the Persian folk concept of face, with some reference to EFL teaching to Iranian native speakers. Unpublished Ph.D. thesis, University of Wales College of Cardiff
_ Koutlaki, Sofia A. 2002. Offers and Expressions of Thanks as Face Enhancing Acts: tae’arof in Persian. Journal of Pragmatics 34 (2002), 1733_1756 _ Koutlaki, Sofia A. 2009. Two Sides of the Same Coin: How the Notion of ‘Face’ is Encoded in Persian Communication. In Face, Communication and Social Interaction, edited by F. Bargiela_Chiappini and M. Haugh. London: Equinox, 115.133
.https://geerl_hofstede.com/nationaLculture.html (accessed 15 June 2016)
.https://geert_hofstede.com/iran.html (accessed 15 June 2016)
_ https: / /geert_hofstede.com/iran.html. Accessed on 16 June 2016
-Wikipedia: https:/ / en.wikipedia.org/wiki/Geert_Hofstede (accessed 15 June 2016)

پي‌نوشت‌ها:

1. عضو هيئت علمي دانشگاه قرآن و حديث.
سوفيا کوتلاکي متولد 1964 . م يونان است. او پس از اتمام دوره‌ي ليسانس، با يک ايراني مسلمان به نام حسين آشنا شد و اين آشنايي زمينه‌ي گرايش او را به دين مبين اسلام و تشکيل خانواده براي او فراهم آورد. در نگاه او متنانت و شخصيت يک فرد مسلمان و نيز پيامي که از قرآن دريافت کرد، وي را به اسلام فرا خوانده است. کوتلاکي در سال 1987. م / 1366 براي ادامه‌ي تحصيل در رشته‌ي «ادبيات کلاسيک يونان» راهي لندن شد و با ايرانيان و مسلمانان ساکن آنجا انس گرفت و عقيده به اسلام و علاقه به فرهنگ ايران در وجود او راسختر شد؛ بگونه‌يي که عنوان رساله‌ي دکتراي خود را موضوع نظام ادب و تعارف در زبان فارسي انتخاب کرد. براي انجام اين رساله، او جامعه‌ي آماري تقريباً گسترده‌يي را در نظر گرفت. اين جامعه‌ي آماري شامل همکاران او در يک شرکت ايراني در لندن، دوستان و آشنايان و خانواده‌ي همسر او در ايران، چند نفر در بازار شهر تهران، يک معلم دبستان، يک آهنگر و افراد ديگر... بود. وي بيشتر گفتگو‌ها و برخورد‌هاي آن‌ها را با اجازه‌ ضبط و ثبت کرد. از سوي ديگر او به واسطه‌ي تعدادي مصاحبه که با افراد مختلف ايراني انجام داد و همچنين با نگاهي به مدل هافستد و انديشه‌‌هاي گافمن و نيز فرمول‌بندي جديد نظريه‌ي او توسط بروان و لونيسن، يکي از مهمترين وجوه نظام اجتماعي ايران؛ يعني نظام معارف و مفهوم وجهه را در بين ايرانيان مورد بررسي قرار داد.
کوتلاکي نه بعنوان يک فرد خارجي؛ بلکه بعنوان همسر و همراه يک ايراني، با علاقه‌ي فراوان از بيرون به جامعه‌ي ايران نظر کرده و اين موضوع را مورد ارزيابي قرار داده است. فعاليت او در اشاعه و معرفي فرهنگ ايران به نگارش پايان‌نامه‌ي دکتري خاتمه نيافت. وي در سال 2010. م کتابي به نام در ميان ايرانيان (به زبان انگليسي در آمريکا بچاپ رسانده است
او هم اکنون ساکن تهران و مشغول تدريس در دانشگاه قرآن و حديث است و با بسياري از مراکز علمي و پژوهشي (مانند دانشگاه تهران، دانشگاه شهيد بهشتي، مرکز دايرة‌المعارف بزرگ اسلامي، بنياد ايرانشناسي) همکاري دارد.
2. اين مبحث در قالب دو بخش، تدوين و نگارش يافته است. بخش اول آن در شماره‌ي حاضر (شماره‌ي دوم فصلنامه مطالعات ايرانشناسي) بچاپ رسيده و هم اکنون پيش‌روي علاقمندان قرار دارد. بخش دوم آن نيز در شماره‌ي آينده‌ي فصلنامه‌ي مطالعات ايرانشناسي (شماره‌ي سوم) بچاپ خواهد رسيد.
3. Collectivism.
4. lndividalism.
5. جرارد هندريک (گيرت) هافستد Gerard Hendrik (Geert) Hofstede. متولد سوم اکتبر 1928. م در هارلم، وي جامعه‌شناس هلندي است که درباره‌ي نسبت و تعامل فرهنگ‌هاي ملي و فرهنگ‌هاي سازماني مطالعاتي داشته است. او مؤلف چندين کتاب از جمله دستاورد‌هاي فرهنگي و فرهنگ‌ها و سازمان‌ها و نيز نرم‌افزار ذهن است که آن‌ها را با همکاري فرزندش، گرت يان هافستد نوشته است. مطالعات او نشان داده است که تجمع و اجتماع افراد در قالب الگو‌هاي فرهنگي منطقه‌يي و ملي است که رفتار افراد را در جوامع و سازمان‌ها تحت تأثير قرار مي‌دهد و اين امر در طول زمان ثابت مي‌ماند (دانشنامه‌ي آزاد ويکي پديا).
6. از مدل هافسند درباره‌ي ابعاد فرهنگي بطور گسترده‌يي در تجزيه و تحليل فرهنگ استفاده شده است؛ اما همانگونه که تمام مطالعات، درباه‌ي فرهنگ کلي‌گويي مي‌کنند، کمي محتاطانه بايد عمل کنيم. هر گونه تجزيه و تحليل از فرهنگ مطلق نيست؛ بلکه نمايانگر گرايشهايي است که بايد به منزله‌ي يک رهنمود کلي مورد استفاده قرار گيرند و نه بعنوان يک اظهار نظري که قانون طبيعي را نيز در آن دخيل بدانيم. تفاوت‌هاي فرهنگي حتي در بين اجتماعات خيلي کوچک وجود دارد و در ميان ملت‌هاي بزرگ اين تفاوت‌ها بيشتر مي‌شود و در ميان آنها، افرادي هم وجود دارند که در اين الگو قرار نمي‌گيرند.
يک احتياط کلي ديگر در مورد استفاده از پرسشنامه، بعنوان شيوه‌يي براي جمع‌آوري داده‌ هاست. در فصل سوم رساله‌ي دکتراي خود عنوان کرده‌ام (کوتلاکي، 1997) که برغم مزاياي آشکار پرسشنامه در جمع‌آوري مقادير فراواني از اطلاعات در يک زمان کوتاه، نتايج مطالعات اثبات کرده‌اند که رفتار‌هاي واقعي و رفتار‌هاي گزارش شده، اغلب تفاوتهايي با هم دارند و پاسخ‌ها نمايانگر رفتار‌هاي تجويز شده بودند و نه رفتار‌هاي واقعي. علاوه برين در مطالعه‌ي خاص هافستد درباره‌ي فرهنگ ايرانيان، اطلاعات جمع‌آوري شده مربوط به سال 1972. م است. اگر چه من قصد ندارم استدلالي بر عليه اعتبار کلي نتايج مطالعه بياورم، ولي با اين حال گذشت زمان اهميت چشمگيري پيدا مي‌کند.
7. ln- Group and out - Group.
8. اين يک مفهوم پيچيده‌يي است که در اينجا آن را به شکلي ساده بيان کرده‌ايم. ر. ک: Bateson et al. 1977: 263.
9. براي آگاهي بيشتر از اين موضوع، ر. ک: قرآن کريم، سوره‌ي نساء، آيات 24-22.
10. Hierarchy vs.Equality, Power Distance.
11. https://geert-hofstede.com/iran.html.Accessed on 16 June 2016.
12. براي مطالعه‌ي بيشتر در اين مورد، ر. ک: Beeman,2005: 52, 101, 121.
13. Face.
14. Erving Goffman.
15. إروينگ گافمن بطور گسترده درباره‌ي وجهه مطلب نوشته است. براي مثال ر. ک: Goffman, 1959;1967:7-10,14; 1972:322.
16. در اين مورد، ر. ک: Koutlaki, 1997; 2002;2009.

منبع مقاله :
گروه نويسندگان، (1395)، مطالعات ايرانشناسي، تهران: بنياد ايرانشناسي، چاپ دوم.