نويسنده: عبدالهادي مسعودي

 

عرضه‌ي حديث بر امام حسن عسکري (عليه‌السلام)

باتوجه به دوره‌ي بسيار کوتاه شش ساله‌ي امامت حضرت و حبس ايشان در منطقه‌ي نظامي، نمي‌توان عرضه‌هاي متعددي را انتظار داشت، و از اين رو کمي نمونه‌ها با وجود بررسي تقريباً تمام احاديث ايشان، نشانگر رکود جريان عرضه نيست. به عبارت ديگر، نسبت تعداد احاديث عرضه شده به احاديث نقل شده از ايشان، کمتر از همين نسبت در احاديث صادقين (عليه‌السلام) نيست. چگونگي عرضه، در اين دوره تفاوتي ندارد، و در هر دو شکل احاديث منفرد و مجموعه‌اي صورت گرفته است.

عرضه‌ي احاديث منفرد

1. أحمدبن محمّد بن مطهّر: کتبت إلي أبي محمد (عليه‌السلام): إنّ رجلاً روي عن آبائک (عليهم‌السلام) أنّ رسول الله (صلي ‌الله‌ عليه و آله ‌و سلم) ما کان يزيد من الصلاة في شهر رمضان علي ما کان يصلّيه في سائر الأيّام.
فوقّع (عليه‌السلام): کَذّب فضّ ‌الله فاه، صلِّ في کلّ ليلة من شهر رمضان عشرين رکعةً إلي عشرين من الشهر، و صلِّ ليلة إحدي و عشرين مئة رِکعةٍ، وصلِّ ليلة ثلاث و عشرين مئة رکعةِ، و صلِّ في کلّ ليلة من العشر الأواخر ثلاثين رکعةً؛ (1)
احمد بن محمّد بن مطهر مي‌گويد: به امام حسن عسکري (عليه‌السلام) نوشتم که فردي از پدرانت روايت کرده است، رسول خدا در ماه مبارک رمضان افزون بر ديگر روزها نماز نمي‌خواند.
امام در پاسخ نوشت: دروغ گفته است، خدا دندان‌هايش را خرد کند! در هر شب از ماه رمضان بيست رکعت نماز بگذار تا بيستم ماه، و در شب بيست و يکم صد رکعت و در شب بيست و سوّم نيز صد رکعت نماز بگذارد و در هر يک از ده شب آخر، سي رکعت نماز بخوان.
2. عرضه‌ي ديگري که مي‌توان آن را حدّ ميانه‌ي احاديث منفرد و مجموعي دانست، عرضه‌اي مربوط به احاديث وقف و صدقه مي‌باشد. مسئله‌ي چگونگي وقف و دائمي بودن يا نبودن و حالت‌ها و صورت‌هاي گوناگون آن که بستگي فراواني به خواسته‌ها و نيّت واقف داشته، پاسخ‌ها و راه‌حل‌هاي متفاوتي را در پي‌داشته است. (2) بازتاب نخست اين تعدّد، اختلاف بوده است و از اين‌رو، محمّدبن حسن صفّار، محدث مشهور شيعي، به امام حسن عسکري نامه مي‌نويسد و از سبب اين اختلاف‌ها جويا مي‌شود. شيخ صدوق و شيخ طوسي اين مکاتبه را گزارش کرده‌اند، و کليني نيز بدون نام بردن از صفّار، آن را آورده است.
کتب محمّدبن حسن الصّفار (رضي‌الله‌عنه) إلي أبي محمّد الحسن بن علي (عليه‌السلام) في الوقوف و ما روي فيها عن آبائه (عليه‌السلام).
فوقّع (عليه‌السلام): الوقوف تکون علي حسب ما يوقف أهلها إن شاء الله تعالي؛ (3)
صفّار به امام حسن عسکري (عليه‌السلام) نامه مي‌نويسد و درباره‌ي موقوفات و آنچه در مورد آن، از پدرانش روايت رسيده، جويا مي‌گردد.
امام مي‌نگارد: موقوفات، بر طبق آنچه صاحبانشان وقف کرده‌اند، [اداره] مي‌شود، ان شاءالله.
از صفّار در همين موضوع، مکاتبه‌اي ديگر گزارش شده است که خود، عرضه‌اي مستقل به شمار مي‌آيد. (4) از آنجا که پرسش و پاسخ در مکاتبه به شکل‌هاي فقهي وقف مي‌پردازد و احتياج به بررسي علمي دارد، از آوردن آن خودداري مي‌کنيم.

عرضه‌ي مجموعه‌هاي روايي

3. افزون بر احاديث منفرد، مجموعه‌هاي روايي متعددي بر امام حسن عسکري (عليه‌السلام) عرضه شده است که بزرگ‌ترين آنها را مي‌توان، مجموعه‌ي کتاب‌هاي بني‌فضّال دانست. بني‌فضّال، خاندان بزرگي از شيعه بودند که راويان مشهوري از آنان پديد آمد. برخي از اينان در جريان انتقال امامت از امام کاظم (عليه‌السلام) به امام رضا (عليه‌السلام)، از صراط حق لغزيدند و معتقد به امامت عبدالله افطح شدند، گرچه برخي از آنها بازگشتند، اما مورد سوء‌ظن شيعيان قرار گرفتند و صحت روايات و کتاب‌هايشان مورد ترديد واقع شد، و اين در حالي بود که کتاب‌هاي آنان در همه‌جا پخش شده بود. اين مشکل همگاني سبب شد که به امام حسن عسکري (عليه‌السلام) مراجعه کنند و از درستي اين کتاب‌ها جويا شوند و بگويند:
کيف نعمل بکتبهم و بيوتنا منها ملاء؟
فقال صلوات‌الله عليه: خذوا بما رووا و ذروا ما رأوا؛ (5)
با کتاب‌هاي بني فضّال چه کنيم، در حالي که خانه‌هاي ما از آنها انباشته است؟ امام حسن عسکري صلوات‌الله عليه فرمود: روايت‌هايشان را، بگيريد و نظرهايشان را، رها کنيد.
اين عرضه‌ي کلي و اجمالي، تأثير به سزايي در غناي فرهنگ شيعه داشته، و حسين بن روح نوبختي، نائب امام مهدي (عليه‌السلام)، آن را به صورت يک قاعده‌ي مورد استفاده قرار داده است.
4. دو عرضه‌ي ديگر، ولي با يک موضوع، بر امام حسن عسکري (عليه‌السلام) گزارش شده است. اين دو، پيرامون کتاب يوم و ليله يونس بن عبدالرحمان مي‌باشند که از سوي دو راوي مختلف به انجام رسيده است. راوي نخست، ابوهاشم جعفري است که کتاب را بر امام هادي (عليه‌السلام) عرضه کرده، اما آن را بر امام حسن عسکري (عليه‌السلام) نيز عرضه مي‌کند. (6)
راوي ديگر، بورق بوسنجاني است که به سامرا مي‌آيد و پس از ورود به امام، کتاب را ارائه مي‌کند، و از امام مي‌خواهد که در آن بنگرد. امام، پس از نگرش دقيق و صفحه به صفحه مي‌فرمايد:
هذا صحيح، ينبغي أن يُعمل به؛
اين درست است، سزاوار است بدان عمل شود. (7)

عرضه‌ي حديث بر امام مهدي (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف)

با آغاز دوره‌ي غيبت و ارتباط ظيعه با امام از طريق وکيلان و نائبان خاص، مشکلات جديدي براي انتقال گفته‌ها، رهنمودها و پاسخ‌هاي امام (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) بروز نمود. پيدايش وکيلان و سفيران دروغين و تقيه‌ي شديد و اجباري نائبان خاص، ترديدهايي را در برخي نامه‌ها و توقيعات منسوب به ناحيه‌ي مقدسه‌ي حضرت حجّت برانگيخت. از اين‌رو، بزرگان شيعه با مکاتبه‌ها و پرسش‌هاي فراوان، از درستي اصل و يا مضمون توقيعات، جويا مي‌شدند. شيخ طوسي، نمونه‌هايي را از اين نامه‌نگاري در کتاب غيبت خود آورده است، (8) و در يک تحقيق گسترده‌تر مي‌توان آنها را در جريان عرضه‌ي حديث داخل دانست. در اينجا توقيعي را مي‌آوريم که حديث نگاران قم توسط حسين بن روح نوبختي، نايب سوّم امام مهدي (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف)، عرضه کرده و صحّت و سقم آن را جويا شده‌اند. سبب انتخاب اين توقيع، اشتمال متن آن بر چند عرضه حديثي مي‌باشد. انگيزه‌ي عرضه‌ي قميان، ادعاء شلمغاني، وکيل جعلي و دروغ‌پرداز، آن عصر است که جواب‌هاي نوشته شده در توقيع را از آن خود مي‌خواند. حضرت حجت، توسط نوبختي، ادعاء او را انکار و توقيع را تأييد مي‌کند، و کلماتي مي‌فرمايد که در تأييد جريان عرضه و تشديد آن موثّر بوده است. (9) اينک برخي احاديث عرضه شده در توقيع را مي‌آوريم.
راوي، پرسشگر و صاحب‌خانه، محمّد بن عبدالله حميري است و جواب‌ها، از حضرت حجّت است.
1. حِميَري: رويَ لنا عن العالم (عليه‌السلام) أنّه سُئل عن إمام قومٍ صلّي بهم بعض صلاتهم و حدثت عليه حادثة، کيف يعمل من خلفه؟ فقال: يُؤخّر و يُقدّم بعضُهم و يُتّم و يغتسل من مسّه.
التوقيع: ليس علي من نحّاه إلا غسل اليد، و إذا لم تحدث حادثة تقطع الصلاة، تمّم صلاته مع القوم؛ (10)
حميري مي‌پرسد: روايت شده که از عالم (عليه‌السلام) مي‌پرسند، اگر براي امام جماعت در ميان نماز حادثه‌اي رخ دهد، مأمومين چه کنند؟ ايشان پاسخ مي‌دهد: امام را عقب مي‌برند و يک نفر به عنوان امام جلو مي‌آيد و نماز را به پايان مي‌برد، و آن که به امام دست زده، غسل «مس ميّت» مي‌کند.
توقيع: بر شخصي که امام را دور کرده، فقط شستن دست لازم است، و اگر حادثه منجر به قطع نماز نشود، نمازش را به جماعت به پايان مي‌برد.
قسمت بعدي توقيع، سبب ترديد راوي را بيان مي‌کند که عرضه‌اي ديگر به شمار مي‌آيد.
همچنين در اين توقيع، نمونه‌هاي ديگري از عرضه‌ي حديث و يا گفته‌هاي اصحاب و راويان آمده است، که روايت‌هاي مربوط به خواندن سوره‌هاي قدر و توحيد در نماز و وقت اعمال وداع ماه رمضان، از آن جمله‌اند. (11)
2. حميري مکاتبه‌اي ديگر نيز دارد که طبرسي در احتجاج، آن را نقل کرده است. از اين مکاتبه، نمونه‌اي را مي‌آوريم که شبيه آن در بخش عرضه بر امام هادي (عليه‌السلام) - نمونه‌‌ي پنجم - گذشت، و کلام امام در اينجا مي‌تواند ناظر به آن باشد.
سأل عن سجدة الشکر بعد الفريضة، فإنّ بعض أصحابنا ذکر أنّها «بدعة»، فهل يجوز أن يسجدها الرجل بعد الفريضة؟ و إن جاز ففي صلاة المغرب هي بعد الفريضة أو بعد الأربع رکعات نافلة؟
فأجاب (عليه‌السلام): سجدة الشکر من ألزم السنن و أوجبها، و لم يقل إنّ هذه السجدة بدعة إلّا من أراد أن يحدث بدعة في دين‌الله، فأمّا الخبر المروي فيها بعد صلاة المغرب و الاختلاف في أنّها بعد الثلاث أو بعد الأربع، فإنّ فضل الدعاء و التسبيح بعد الفرائض علي الدعاء بعقيب النوافل، کفضل الفرائض علي النوافل، و السجدة دعاء و تسبيح، فلاأفضل أن تکون بعد الفرض، فإن جُعلت بعد النوافل أيضاً جاز؛ (12)
از سجده‌ي شکر پس از نماز واجب پرسيد که برخي آن را بدعت مي‌دانند، و آيا جائز است آن را پس از نماز به جا آورد؟ و اگر جائز مي‌باشد، در نماز مغرب، پس از سه رکعت واجب است يا پس از چهار رکعت نافله‌ي آن؟
امام پاسخ داد: سجده‌ي شکر از ضروري‌ترين و لازم‌ترين سنّت‌ها است، و کسي اين سجده را بدعت نخوانده، مگر شخصي که خود قصد بدعت‌گذاري در دين را دارد. اما حديث روايت شده، مربوط به نماز مغرب که پس از سه رکعت است يا جهار رکعت. همانا برتري دعا و تسبيح پس از نماز واجب بر دعاي پس از نافله، مانند برتري خود واجب بر نافله است، و سجده شکر، دعا و تسبيح است. از اين‌رو، بهتر است پس از سه رکعت واجب انجام شود، و اگر پس از چهار رکعت نافله هم به جا آورده شود، جائز است.
3. از حميري مکاتبه‌اي ديگر نيز در دست است که آن را در سال 308 هجري نگاشته، و از دو مکاتبه‌ي قبلي عرضه‌هاي بيشتري دربردارد. عرضه‌هاي مربوط به روزه‌ي ماه رجب و فروش مال وقفي و مهريه‌ي زنان از آن جمله‌اند. ما يک نمونه را براي زمينه‌سازي بحث انگيزه‌هاي عرضه ذکر مي‌کنيم، و دو نمونه‌‌ي ديگر را در همان‌جا مي‌آوريم.
حميري: رويَ لنا عن صاحب العسکر (عليه‌السلام) أنّه سُئل عن الصلاة في الخزّ ‌الّذي يُغَشّ بوَبَر الأرانب، فوقّع، يجوز، و رويَ عنه أيضاً: أنّه لا يجوز، فأيّ الخبرين يُعمل به؟ فأجاب: إنّما حَرّمَ في هذه الأوبار و الجلود، فأمّا الأوبار وحدها فکلُّ حلالٌ: (13)
حميري: براي ما چنين روايت شده که از امام هادي (عليه‌السلام) درباره‌ي نماز در پوست خزر که با کرک خرگوش پوشيده شده است، سؤال شد. امام نوشت: جايز است. و همچنين از او روايت شده که جايز نيست. به کدام روايت عمل شود؟
امام پاسخ داد: در اين توقيع، کرک و پوست تحريم شده، و امّا کرک به تنهايي حلال است.
حديث عرضه شده‌ي نخست، در جوامع روايي نقل شده است و زمينه‌ي بحث و پرس‌وجو را روشن مي‌کند و دليل تفسير «صاحب العسکر» به امام هادي (عليه‌السلام) نيز همين گزارش است. (14) گفتني است حديث عرضه شده و اصل توقيع، از نظر فقهي و موازين به دست آمده از ساير احاديث، نيازمند تفسير هستند که در کتاب‌هاي فقه بدان پرداخته شده است.
4. افزون بر حميري، محمّدبن صالح همداني نيز عرضه‌ي حديثي داشته است. او که از وکيلان امام زمان (عليه‌السلام) بوده، (15) در معرض طعنه‌ها و زخم‌ زبان‌هاي اطرافيان خود قرار مي‌گيرد و در مکاتبه‌اي به امام از اين وضعيت شکوه مي‌کند. او مي‌گويد:
کتبت إلي صاحب الزمان (عليه‌السلام): إنّ أهل بيتي يؤذوني و يقرعوني بالحديث الذّي رويَ عن آبائک (عليه‌السلام) أنّهم قالوا: خدّامنا و قوّامنا شرار خلق‌الله، فکتب: ويحکم! ما تقرؤون ما قال الله تعالي: «وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً» فنحن والله القري التي بارک الله فيها و أنتم القري الظاهرة؛ (16)
به امام زمان (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) نوشتم: خانواده‌ام مرا مي‌آزارند و با حديثي که به پدرانت نسبت مي‌دهند، مرا خوار و خفيف مي‌سازند.
آنان نقل مي‌کنند که پدرانت گفته‌اند: خدمتگزاران و کارگزاران ما، بدترين مخلوقات خداوند هستند.
امام در پاسخم نگاشت: واي بر شما! مگر نخوانده‌ايد که خداوند متعال [در قرآن] گفته است: «و ما ميان آنها و شهرهايي که در آنجا برکت داديم، شهرهايي آشکار قرار داديم.» به خدا قسم ما آن قريه‌هاي مبارک، و شما (خدمتگزاران ما) قريه‌هاي آشکاريد.
اين تفسير زيبا و تمثيل‌گونه از کلام الهي که در جوامع روايي، آن را از امام سجاد و امام باقر (عليه‌السلام) نيز گزارش کرده‌اند. (17) ما را به نتيجه‌گيري از مقاله رهنمون مي‌سازد، يعني روشن نمودن وظيفه‌ي فعلي در دوره‌اي که دست شيعه از خورشيد ولايت کوتاه است و به نوري از پس ابر قناعت دارد. امّا پيش از پرداختن به چگونگي پالايش حديث در عصر غيبت، اهداف، انگيزه‌ها و دستاوردهاي عرضه‌ي حديث را در طول دوره‌ي حضور دسته‌بندي مي‌نماييم، تا روش عرضه بتواند قابليت خود را در عرصه‌ها و زمان‌هاي گوناگون نشان دهد.

انگيزه و دستاوردهاي عرضه

توجه به چگونگي و ادب عرضه، مراحل متعدد آن را روشن مي‌کند. مرحله‌هايي عقلايي، عمومي و جاري در هر گفته و تاکنون مستمر، يعني همان ‌اطمينان از صدور، کشف مراد و احراز جهت صدور. مي‌توان اين بخش را همين‌گونه سامان داد، امّا از آنجا که گاه عرضه‌اي بر جهت ترديدي آغاز شده و به دستآوردهاي ديگر و يا بيشتر رسيده است، مطالب و نمونه‌ها به گونه‌ي پيش‌رو، دسته‌بندي مي‌گردد.

1. بلندي مضمون حديث

پيشوايان ما، هدايت همه‌ي انسان‌ها و از جمله دانشمندان داراي انديشه‌هاي ژرف را به عهده دارند. آنان اگر هم محبّانه و پدرانه و هم به مقدار عقلمان با ما سخن مي‌گويند، (18) اما هرگاه ظرفيّت و تحمّلي در راوي مي‌يافتند. او را از سرچشمه‌ي فيض خود محروم نمي‌گذاشتند و علمي سنگين، امّا قابل تحمّل را زيور شانه‌هايش مي‌ساختند. (19)
اين راويان مؤمن و کارآزموده، به حفظ و عدم انتقال اين احاديث گران‌بها به نامحرمان راز، مکلّف مي‌شدند، و گاه که اين مخزن سرب گشوده مي‌گشت و حديثي از پرده بيرون مي‌افتاد. شنونده‌ي جان به لب رسيده به حضور امام مي‌شتافت؛ زيرا او نيز مکلّف بود به انکار حديث نپردازد و به دنبال معاني صحيح آن روان شود. (20)
ابان بن أبي عياش، احساسي اين گونه نسبت به برخي احاديث کتب سليم‌بن قيس هلالي پيدا مي‌کند که به امام سجّاد (عليه‌السلام) عرض مي‌کند:
جُعلت فداک، إنّه ليضيق صدري ببعض ما فيه؛
فدايت شوم، از برخي احاديث آن، سينه‌ام تنگ شده است. (21)
و حمزة بن طيّار، به احاديثي همين‌گونه مي‌‌رسد که به هنگام عرضه‌ي خطبه‌هاي امام باقر (عليه‌السلام)، خطاب «کفّ و اسکلت» - بازايست و سکوت کن - را از ايشان دريافت مي‌کند؛ زيرا «لايسعکم في ما ينزل بکم منّا لا تعلمون، إلّا الکفّ عنه و التثّبت و الردّ إلي أئمة الهدي. » (22) در آنچه که به شما مي‌رسد و از آن سر در نمي‌آوريد، چاره‌اي جز توقّف و سکون و بازگرداندن آن به پيشوايان هدايت نداريد.
عرضه‌هاي احاديث بلندمرتبه، که همان عمل به وظيفه‌ي «الردّ إلي الإمام» و حدّ اعتدال انکار ناآگاهانه و باور ساده‌لوحانه مي‌باشد، نمونه‌هاي فراواني دارد. عرضه‌ي احاديث اشاره کنند به طينت و خلقت انسان (23)، احاديث شقاوت و سعادت (24) احاديث علم امام و گستره آن (25) و احاديث حضور امامان بر بالين محتضر (26)، همه، از اين نوع به شمار مي‌آيند که ما به دليل اختصار، از آوردن متن آنها خودداري مي‌کنيم. در پايان اين بخش، به نکته‌اي لطيف اشاره مي‌کنيم و آن، عرضه‌ي احاديث دلالت کننده بر وجود احاديث صعب و مستصعب بر امام صادق و امام حسن عسکري (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) و فهم معناي ژرف آنهاست. (27)

2. فهم بهتر

احاديث نيز مانند آيات قرآن، در گذر زمان از فضاي خود جدا مي‌شوند و مفهوم روشن و يا زوديابشان، به معناي دور و ترديدانگيز، تغيير، مي‌تواند در يک واژه يا در يک ترکيب هم صورت بپذيرد.
از اين رو، راويان انديشمند را در برخورد اوليه با اين احاديث، به فهم سطحي و ظاهري خود اکتفا نمي‌کردند و حديث را همراه با ترديدهاي ذهنيشان به پيشوايان زمان خود عرضه مي‌کردند. نمونه‌ي اين راويان، عبدالمؤمن انصاري است. او کلمه‌ي اختلاف را در حديث «اختلاف اُمّتي رحمة» - اختلاف امت من رحمت است - تفرقه و چند دستگي معني مي‌کند و چون نمي‌تواند آن را باور کند، به امام صادق (عليه‌السلام) عرضه مي‌کند، و آنگاه که تأييد امام را مي‌شنود، مي‌گويد: «إن کان اختلافهم رحمة، فاجتماعهم عذاب؟!» (28) - اگر اختلاف امت رحمت باشد، اجتماع آنان، عذاب است!. امام در پاسخ، اختلاف را به معناي لغوي و نخست خود، يعني آمد و شد تفسير مي‌کند، و گفته‌ي حضرت رسول (صلي ‌الله‌ عليه و آله‌ و سلم) را اشاره به آيه‌ي «نفر» (29) مي‌داند. يعني از شهرها به مراکز علم بيايند و بروند، تا دين را فراگيرند و بياموزند، نه اين که در آن اختلاف کنند.
گاه عرضه‌ي حديث به اين دليل است که راوي رمز و راز نهفته‌ي حديث را در نمي‌يابد.
نمونه‌اي از اين دست را، حسين بن‌خالد عرضه کرده است. او مي‌گويد:
قلت لأبي الحسن (عليه‌السلام): إنّا روينا عن النّبي (صلي ‌الله‌ عليه و آله‌ و سلم) أنّه قال: من شرب الخمر لم تُحتسب له صلاته أربعين يوماً، فقال: صدقوا، قلت: و کيف لا يُحتسب صلاته أربعين صباحاً لا أقلّ من ذلک و لا أکثر؟!... ؛ (30)
به ابوالحسن (امام کاظم يا رضا (عليه‌السلام)) عرض کردم: چنين به ما رسيده که پيامبر فرمود: هر کس شراب بنوشد، نمازش تا چهل روز به حساب نمي‌آيد.
حضرت فرمود: راست گفته‌اند. گفتم: چگونه چهل روز، نه کمتر و نه بيشتر؟!...
امام پاسخي در خور مي‌دهند و اين مدت را برابر با زمان ماندگاري اثر شراب در بدن مي‌دانند. پيشتر، عرضه‌اي مرتبط به مدّت گوشت نخوردن و اثر آن، از همين راوي گذشت.

3. دستيابي به متن دقيق‌تر

اجازه‌ي نقل به معني و نه عين الفاظ حديث از سوي امامان (عليهم‌السلام)، مشروط به فهم درست و دقيق راوي بود، و انتقال کامل معني در هيأت و الفاظ ديگر، شرط لازم آن. اين آزادي، در ترويج و نشر حديث تأثيري به‌سزا داشت، ولي گاه براي راويان نکته‌انديش، ترديدهايي به همراه مي‌آورد. اينان حديث را اخذ مي‌کردند و سپس براي دستيابي به متن اصلي، آن را بر امام عرضه مي‌نمودند. زراره که از راويان خبره، فقيه و نکته‌سنج است، مي‌گويد: عبدالواحد بن مختار برايم گفت که بر امام باقر (عليه‌السلام) وارد شده و امام به او فرموده است: «أما علمت أنّ عليّاً أحد الوالدين اللّذين قال الله (عزوجل) «اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ» (31) آيا نمي‌داني که علي (عليه‌السلام) يکي از دو پدر [اين امت] است و خداوند متعال به سپاسگزاري از خود و آن دو، در کنار يکديگر دستور داده است؟».
زراره پيام اصلي حديثِ «علي (عليه‌السلام) را مانند رسول ‌الله پدر امت بدانيد؟» (32) را مي‌فهمد و نيز اذعان دارد که مي‌توان آن را از قرآن استخراج کرد، امّا احتمال مي‌دهد که استفاده از خصوص اين آيه، از سوي راوي رخ داده است؛ زيرا در قرآن آيه‌هاي متعددي است که انسان‌ها را به احسان به پدر و مادر ترغيب و سفارش کرده است (33)، و هر يک مي‌توانند در اين مسئله مورد استناد قرار گيرند، و در برخي حديث‌ها اين استناد واقع شده است. به احتال فراوان، زراره از آيه‌ها و استناد امامان به آنها آگاه بوده، و همين موجب ترديد او شده است. از اين رو، مدّت‌ها از خود مي‌پرسيده که آيه‌ي بيست و سوّم سوره‌ي بني‌اسرائيل «إسراء» (34) منظور است، يا همان آيه‌ي چهاردهم سوره‌ي لقمان که راوي گفته است. از اين رو، در اولين فرصت به حضور امام باقر (عليه‌السلام) مي‌رسد و مي‌گويد:
جُعلت فداک، حديث جاء به عبدالواحد، قال: نعم، قلت: أيّة آية هي الّتي في لقمان أو في بني‌ إسرائيل؟ فقال: الّتي في لقمان؛ (35)
فدايت شوم! حديثي را عبدالواحد نقل کرده است. فرمود: آري، گفتم: کدام آيه منظور است؟ آن که در سوره‌ي لقمان يا آن که در بني‌اسرائيل است؟ فرمود: آن که در سوره‌ي لقمان است.
در اينجا زراره احتمال زياده کردن راوي در روايت را به امام عرضه کرده، و پاسخ گرفته است.
زراره، خود نيز مرجعي براي ديگران است تا درستي و يا نادرستي نقل به معناي راوي را بنماياند. عمربن اذينه که در نقل و عرضه‌ي احاديث ارث، کوشش فراوان کرده است، حديثي از امام باقر را، هم از محمّد بن مسلم و هم از بکير مي‌شنود، ولي الفاظ آن را حفظ نمي‌کند. او به حضور زراره مي‌رسد و مي‌گويد: آنچه که از محمّدبن مسلم شنيده، مانند همان است که بکير برايش گفته است، ولي الفاظ حديث را با همان تفصيل به خاطر نسپرده است، گرچه مضمون و معنا را مي‌داند. او سپس حديث را عرضه مي‌کند و تأييد زراره را مي‌گيرد. (36)
شيخ صدوق نمونه‌ي ديگري نيز گزارش کرده است که بر حديث حضرت رسول (صلي ‌الله‌ عليه و آله ‌و سلم) عبارتي افزوده‌اند.
قيل للصادق (عليه‌السلام): إنّ الناس يروون عن رسول‌الله (صلي ‌الله‌ عليه و آله‌ و سلم) أنّه قال: إنّ الصدقة لا تحلّ لغنيّ و لا لذي مِرّةٍ سَويًّ.
فقال (عليه‌السلام): قد قال: لغنيًّ، و لم يقل لذي مِرّةٍ سَويًّ؛ (37)
به امام صادق (عليه‌السلام) عرض شد: مردي از پيامبر خدا روايت مي‌کند که فرمود: همانا صدقه براي بي‌نياز و کسي که بدني سالم و قادر به کار دارد، حلال نيست.
امام صادق (عليه‌السلام) فرمود: پيامبر گفت براي بي‌نياز، و ديگر نفرموده براي شخص سالم و قادر به کار. (38)
گزارش کليني نشان مي‌دهد که عرضه کننده، معاوية بن وهب بوده است. (39)

4. دستيابي به اطمينان بيشتر

اگرچه در جريان عرضه‌ي حديث، بيشتر به جهت سنجش درستي روايت و فهم آن صورت گرفته است، امّا گاه احاديث مستقيم و بدون اشکال را نيز براي اطمينان قلبي و زدودن وسواس‌هاي ذهني، بر امامان عرضه کرده‌اند.
نمونه‌ي بزرگ اين عرضه‌ها، گزارشي است که عمربن اذنيه از اسماعيل بن فضل هاشمي نقل مي‌کند. اسماعيل براي پرسش از احکام ازدواج موقت، به حضور امام صادق (عليه‌السلام) مي‌رسد، امّا ايشان او را به عبدالملک بن جريج رهنمون مي‌کند.
او نزد عبدالملک مي‌آيد و احاديثش را مي‌نويسد، امّا با وجود توصيه‌ي قبلي و تأييد ضمني امام، نوشته‌هاي خود را به خدمت امام (عليه‌السلام) مي‌آورد و عرضه مي‌کند، و آنگاه که امام تصديق مي‌نمايد، دلش آرام مي‌گيرد. (40) مي‌توان وسوسه‌ي ذهني اسماعيل هاشمي را، شيعي نبودن عبدالملک بن‌جريج دانست؛ زيرا عبدالملک، مطابق گفته‌ي کشّي، از رجال اهل سنّت است، گرچه تمايل و محبت شديدي نسبت به امام صادق (عليه‌السلام) داشته است. (41)
عرضه‌ي ديگر را، ابوبصير نابينا صورت داده است. او و علي بن أبي حمزه به حمام مي‌روند. در آنجا علي بن‌ابي‌حمزه، امام صادق را در حال ازاله‌ي موهاي زائد بدن، مانند زير بغل مي‌بيند و اين مطلب را براي ابوبصير مي‌گويد. ابوبصير از علي مي‌خواهد که او را به حضور امام ببرد تا خود بپرسد، و حتي با تاکيد علي‌بن ابي‌حمزه، از تصميمش متصرف نمي‌شود. علي دست ابوبصير را مي‌گيرد و نزد امام صادق (عليه‌السلام) مي‌آورد. ابوبصير گفته‌ي او را عرضه مي‌کند و امام افزون بر تأييد، حکمت ازاله موي زير بغل را هم مي‌فرمايد. (42)
حداقل دو نمونه‌ي ديگر را نيز مي‌توان عرضه‌هايي در اين راستا دانست، که براي اختصار، از گزارش آنها خودداري مي‌کنيم. هر دو نمونه را کليني (رحمة الله) نقل کرده است. (43)

5. يافتن جهت صدور

تقريباً تمام راويان عصر حضور مي‌دانستند که هر يک از امامان، محذورهايي اجتماعي و سياسي دارند و از اين رو، گاه پاسخ پرسش‌ها و يا احاديث ديگر ممکن است رنگ و بويي از تقيّه داشته باشد. توجه به اين نکته، ايجاب مي‌کرد که آنان، گاه به گاه روايت‌ها و شنيده‌هاي خود را بر اصحاب سرّ و خواصّ امام عرضه کنند، تا احتمال تقيه، نفي و اثبات شود، و گاه احتمال تقيه را بر خود امام (عليه‌السلام) عرضه مي‌کردند، تا جهت صدور روايت را دريابند. در اينجا يک نمونه را مي‌آوريم.
سَلَمة بن مُحرِز: قلت لأبي عبدالله (عليه‌السلام): رجل مات و له عندي مال و له ابنة و له موالي، فقال لي: اذهب فأعطِ البنت النصف، و أمسک عن الباقي. فلمّا جئت أخبرت بذلک أصحابنا، فقالوا: أعطاک من جراب النورة، فرجعت إليه فقلت: إنّ أصحابنا قالوا: أعطاک من جراب النورة، فقال: ما أعطيتک من جراب النورة، علم بهذا أحد؟ قلت: لا، قال: فاذهب فأعطِ البنت الباقي؛ (44)
سلمة بن محرز مي‌گويد: به امام صادق (عليه‌السلام) عرض کردم: مردي پيش من مالي داشت و مُرد، و يک دختر و چند مولي (بنده‌هاي آزاد کرده) باقي گذاشت.
امام فرمود: برو و به دختر نصف مال را بده و بقيه را نگه‌دار. پس آمدم و به يارانم اين را گفتم، ولي آنها گفتند: از جراب نوره به تو عطا کرده است [تقيه کرده است]. (45) پس بازگشتم و به امام گفتم: يارانمان مي‌گويند: از جراب نوره به تو عطا کرده است. امام فرمود: از جراب نوره به تو عطا نکرده‌ام، آيا کسي اين موضوع (بودن دارايي در پيش تو) را مي‌داند؟ گفتم: نه، فرمود: برو و بقيه‌ي دارايي را نيز به دختر بده.
گفتني است امام از سلمه تقيه نکرده، بلکه براي او تقيه کرده است؛ زيرا اگر موضوع آشکار مي‌گشت، او مي‌بايد برطبق حکم فقهي حاکمان وقت، نصف ديگر را به موالي بدهد، و در حقيقت نسبت به دختر بدهکار مي‌گرديد.
کليني، دو حديث با مضموني مشابه همين روايت نقل کرده است، ولي راوي، عبدالله بن محرز مي‌باشد. (46)
گفتني است سلمة بن محرز در مسائل حج نيز چنين آمد و شدي را دارد. که گزارش آن عرضه در تهذيب الأحکام آمده است. (47)
نمونه‌ي ديگري که آن هم کوشش راوي براي فهم جهت صدور است، پرسش معمربن يحيي بن سالم از امام باقر (عليه‌السلام) است.
او روايات مختلف مردم از حضرت امير (عليه‌السلام) را در مورد احکام ازدواج و کنيزان، به گونه‌ي کلي بر امام باقر (عليه‌السلام) عرضه مي‌کند و مي‌پرسد: چرا حضرت در آنها، تنها خود و پسرش را مخاطب قرار داده است؟ آيا ما نمي‌توانيم به آنها عمل کنيم؟ آيا عمومي نکردن خطاب، به جهت مدارا و تقيه بوده است و يا سبب‌هاي ديگري داشته است؟ امام (عليه‌السلام) در پاسخ، سبب اين امر را بيم أميرالمؤمنين از مخالفت و اختلاف مردم دانسته است. (48)

6. حلّ تعارض روايات

امامان، اصحاب خود را به سنجيدن آنچه نام روايت داشت، با سنّت و بقيه‌ي احاديث امر کرده بودند. از اين رهگذر، احاديث متعارض‌نما پديد مي‌آمد که حلّ آنها را نيز امامان، خود بر عهده گرفته بودند. آن بزرگواران، افزون بر ارائه‌ي راه‌حل‌هاي ديگر، هر جا که امکان ردّ و عرضه بر امام وجود داشت، راويان را بدان تشويق مي‌کردند. از اين رو، شاهد عرضه‌هاي متعددي هستيم که عرضه کننده به تفصيل و يا اجمال، تعارض را نشان مي‌دهد و خواستار حلّ آن مي‌گردد. علي‌ّ بن مهزيار يکي از اين عرضه‌ها را گزارش کرده است. او مي‌گويد:
قرأت في کتابٍ لعبدالله بن محمّد إلي أبي الحسن (عليه‌السلام): اختلف أصحابنا في رواياتهم عن أبي عبدالله (عليه‌السلام) في رکعتي الفجر في السفر، فروي بعضهم: صلّها في المحمل، و روي بعضهم: لا تصلّها إلّا علي الأرض.
قوقّع (عليه‌السلام): موسّع عليک بأيّةٍ عملت؛ (49)
در نامه‌ي عبدالله بن محمّد به ابوالحسن (عليه‌السلام) خواندم: ياران ما، در روايات‌هاي خود از امام صادق (عليه‌السلام)، در ارتباط با دو رکعت فجر (نافله‌ي صبح) اختلاف دارند. برخي روايت کرده‌اند آن را روي همان مرکب بخوان و برخي ديگر روايت کرده‌اند آن را جز بر زمين مخوان.
امام در پاسخ نگاشت: اجازه داري به هر يک عمل کني.
علي‌بن‌مهزيار، خود نيز مکاتبه و مکالمه‌اي در مورد احاديث اختلافي قصر و اتمام نماز در مکّه و مدينه، و عرضه‌ي آنان بر امام جواد (عليه‌السلام) دارد، که در بخش خود به آن اشاره شد. همچنين بيشتر نمونه‌هاي را که در بخش عرضه بر امام هادي (عليه‌السلام) آورديم، و نيز نمونه‌ي دوّم عرضه بر امام حسن عسکري (عليه‌السلام) و برخي عرضه‌ها بر امام زمان (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف)، همه نمونه‌هايي از عرضه براي حلّ تعارض هستند. در کنار اين عرضه‌ها که به گونه‌اي مستقيم، اختلاف را مي‌نمايانند. عرضه‌هايي ضمني نيز داريم که راوي با توجه به اختلاف در مسئله، حکم را مي‌پرسد و سپس دو طرف اختلاف را با آن مي‌سنجد و از اين طريق، تأييد و ردّ امام را نسبت به هر طرف به دست مي‌آورد. ما در اينجا به دادن نشاني آنها اکتفا مي‌کنيم. (50) ارتباط عرضه و حل تعارض، گسترده‌تر از اين، و در بحث «کاربرد مرحّج أحدثيت» قابل پي‌گيري است. اميد که انديشمندان حوزه با سرمايه‌هاي غني خود، کاربردهاي نيکوي ديگري را در اين عرصه بنمايانند.

کاربرد عرضه در غيبت کبري

چگونگي پاسخگويي پيشوايان متأخر و ايجاد ارتباط‌هاي غيرمستقيم از طريق وکيلان ترويج مکاتبه و عبارت‌هاي به کار رفته در توقيعات، نشانگر زمينه سازي براي مراجعه‌ي شيعيان به راويان فقهي و عالمان حديث و مفسّران بصير است. اين بدان معني نيست که در زمان‌هاي پيشتر و در عصر صادقين (عليه‌السلام) اين روش و مراجعه، وجود نداشته است؛ زيرا نمونه‌هاي متعددي از عرضه‌ي حديث بر زراره و يا فضيل‌بن يسار و ديگر اصحاب در کتاب‌هاي حديث يافت مي‌شود؛ (51) بلکه منظور، رهنمون ساختن شيعه به تغيير روش عادي عرضه در دوران غيبت کبري است. امام هادي (عليه‌السلام) اين زمينه‌سازي را آغاز مي‌کند و امام حسن عسکري (عليه‌السلام) آن را ادامه مي‌دهد. حضرت هادي (عليه‌السلام) مي‌فرمايد:
لولا من يبقي بعد غيبة قائمکم من العلماء الداعين إليه و الدالّين عليه و الذابّين عن دينه بحجج الله و المنقذين لضعفاء عباد‌الله من شباک إبليس و مردته و من فخاخ النواصب، لما بقيَ أحد إلّا اَرتدّ عن دين‌ الله، و لکنّهم الّذين يمسکون أزمة قلوب ضعفاء الشيعة، کما يمسک صاحب السفينة سکّانها، اُولئک هم الأفضلون عند الله (عزّوجلّ)؛ (52)
اگر نبود که پس از غيبت قائمتان، عالماني باقي ماندند که به سوي او مي‌خوانند و به او ره مي نمايند، و از دين او با حجت‌هاي الهي دفاع مي‌کنند، و بندگان ناتوان خدا را از دام ابليس و نافرمانان او از تورهاي ناصبيان مي‌رهانند، هيچ کس باقي نمي‌ماند، جز آن که از دين خدا بازگردد، اما آنانند که زمام دل‌هاي شيعيان ناتوان را به دست دارند، همان‌گونه که کشتيبان، سکّان را نگاه مي‌دارد (و هدايت مي‌کند)، آنانند برترين‌ها نزد خداي (عزوجل).
سيره‌ي عملي عالمان، فقيهان و نائبان خاص حضرت مهدي (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) نيز، نمايانگر ترغيب به مراجعه به عالمان دين است. حسين‌بن روح نوبختي، نائب سوّم حضرت، کتاب‌هاي حديث را به پيشگاه عالمان قم مي‌فرستد، (53) و هم برخي مجموعه‌هاي حديثي را مي‌طلبد. (54) اين سيره در ميان ديگر شيعيان نيز جاري است، و آنها نيز رساله‌هاي حديثي را براي تأييد و تکذيب ارسال مي‌کرده‌اند. (55) اين روش، بعدها توسط بزرگان شيعه همچون شيخ مفيد (رحمة‌الله) نيز به کار برده شد. او در کتاب تصحيح الاعتقاد، فصلي مربوط به چگونگي عمل به احاديث مختلف و حلّ آنها گشوده است. در پايان اين فصل، آنجا که از کتاب منسوب به سليم‌بن قيس سخن مي‌گويد، آن را مطمئن و موثوق نمي‌داند، و معتقد است در آن خلط و تدليس راه يافته است. از اين‌رو حکم مي‌کند:
ينبغي للمتديّن أن يجتنب العمل بکلّ ما فيه، و لا يعول علي جملته و التقليد لرواته، و ليفزع إلي العلماء فيما تضمّنه من الأحاديث؛ ليوقفوه علي الصحيح منها و الفاسد؛ (56)
شخص ديندار، از عمل به تمام آنچه در آن است، بپرهيزد، و بر تمام آن اعتماد و از راويانش تقليد نکند، و احاديث آن را نزد علماء ببرد تا بر درست و نادرستش آگاهش کنند.
تا بدينجا وظيفه‌ي شيعيان در مراجعه به علماء ثابت مي‌گردد، امّا پرسش اين است، علماء، خود به که روي آورند؟ در زمان حضور امامان، راويان و فقيهان با اندک ترديد به مخزن علم صحيح مراجعه مي‌کردند و از کوثر زلال اهل‌بيت سيراب مي‌گشتند، امّا اکنون چه؟ اين نيز پاسخي مشروح و شايسته مي‌طلبد که در اينجا تنها فرصت اشاره‌اي کوتاه فراهم است.
از روايات چنين فهميده مي‌شود که افزون بر اخذ از اشخاص ثقه و کتاب‌هاي معتبر، عرضه‌ي حديث بر کتاب و سنّت و نسبت سنجي آن با عقل، وظيفه‌ي هر شنونده و گوينده‌ي حديث است. نقل و فهم اين روايات، خود سبب تدوين باب مستقلي در جوامع روايي شده است. (57) آنچه از اين ميان، ما را به کار مي‌آيد و در راستاي روش بازگو شده در مقاله مي‌باشد، عرضه بر وجود علمي امامان (عليهم‌السلام) است. گرچه پيشوايان ديني، حضور ملموس در جامعه ندارند، امّا علم به يادگار مانده از آنان، در قالب حديث‌هاي گفته يا نوشته شده، محک و عيار نقد گفته‌هاي ترديدانگيز را به دست مي‌دهد. حديث‌هايي که همگي از منبع فيضي واحد جوشيده و بدون اختلاف و تناقضي دروني، نوري از حق بر پيشاني دارند. نور و درخشندگي نماياني که احاديث منسوب، ساختگي و بيرون از اين پرتو را در تاريکي، رها مي‌سازند؛ همين رهاشدگي و فراموشي است که علماء علم رجال و حديث با عبارت «ماتفّرد به» به آن توجه مي‌دهند، و ما را به دقت و هشياري فرامي‌خوانند، و گاه به عنوان محکمي براي تعيين درستي روايت، کتاب و وضعيت برخي راويان، از آن استفاده مي‌کنند. (58)
روش‌هاي اثبات وحدت و انفراد حديث و يافتن احاديث غريب، و يا از ديگر سو، پيدا کردن مؤيّدها و مشابه‌ها و به تعبيري نو، خانواده‌ي حديث، در گفتاري ديگر مي‌آيند و در اينجا با سخني از حضرت اميرمؤمنان (عليه‌السلام)، مقاله را به پايان مي‌بريم:
اللهم إنّه لابدّلک من حجج في أرضک، حجّةٍ بعد حجّة علي خلقک، يهدونهم إلي دينک و يعلّمونهم علمک؛ کيلا يتفرّق أتباع أوليائک، ظاهرٍ غير مطاع أو مکتتمٍ يترقّب. إن غاب عن الناس شخصه في حال هدنتهم، فلم يغب عنهم قديم مبثوث علمهم، و آدابهم في قلوب المؤمنين مُثبَتَة، فهم بها عاملون؛ (59)
خدايا! چنين است که در زمين بايد حجّت‌هايي داشته باشي، يکي پس از ديگري و بر خلق تو. آنان را به دين تو راهنمايي کنند و علم تو را تعليم دهند، تا پيروان اولياء‌ات پراکنده نشوند. [حجّت‌هايي] آشکار و بي‌پيرو، يا پنهان و منتظر. اگر جسمش از ديد مردم پنهان شده، علم گسترده و ماندگارشان پنهان نمانده است. آداب آنان در دل‌هاي مؤمنان، راسخ و بدان عاملند.

پي‌نوشت‌ها:

1. تهذيب الأحکام، ج 3، ص 68، ح 24؛ الکافي، ج 4، ص 155، ح 6.
2. براي آگاهي از اين پرسش‌ها و پاسخ‌هاي متعدد بنگريد به مکاتبه‌هاي شيعيان با امام نهم و دهم و يازدهم در باب دوّم کتاب «الوقوف» وسائل‌الشيعة، ج 29، ص 175.
3. کتاب من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 237، ح 5567؛ تهذيب الاحکام، ج 9، ص 129، ح 2؛ الکافي، ج 7، ص 37، ح 34.
4. تهذيب الأحکام، ج 9، ص 132، ح 9.
5. غيبت طوسي، ص 389، ح 355؛ بحارالأنوار، ج 2، ص 252، ح 72.
6. فهرست نجاشي، ص 447، شماره‌ي 445.
7. ؟؟؟، کشّي، ج 2، ص 817، شماره‌ي 1032.
8. غيبت طوسي، ص 287، ح 246 و ص 290، ح 247.
9. بنگريد: غيبت طوسي، ص 374، ذيل ح 345.
10. غيبت طوسي، ص 375؛ بحارالانوار، ج 53، ص 152، ح 1؛ ج 81، ص 15، ح 21.
11. غيبت طوسي، ص 377.
12. الاحتجاج، ص 485.
13. الاحتجاج، ص 492.
14. وسائل‌الشيعة، ج 4، ص 362، ح 2.
15. معجم رجال الحديث، ج 16، ص 184، ح 10967.
16. غيبت طوسي، ص 345، ح 295؛ بحارالانوار، ج 51، ص 343، ح 1.
17. بحارالأنوار، ج 10، ص 145، ح 1؛ ج 24؛ ص 232 و 234، ح 1، 2 و 3.
18. بحارالأنوار، ج 1، ص 85، ح 7، و ص 106، ح 4.
19. بنگريد به توصيف امام صادق از ذريح محاربي در الکافي، ج 4، ص 549، ح 4 است.
20. بنگريد: بحارالأنوار، ج 2، ص 182 باب «إنّ حديثهم صعب مستصعب و التسليم لهم و النهي عن ردّ اخبارهم».
21. کتاب سليم، ج 2، ص 560.
22. الکافي، ج 8، ص 51، ح 10.
23. بحارالأنوار، ج 5، ص 226، ح 4 و ص 241، ح 28.
24. الکافي، ج 8، ص 81، ح 39؛ بحارالأنوار، ج 5، ص 157، ح 10.
25. بحارالأنوار، ج 26، ص 60، ح 133، ج 2، ص 145، ح 11 و 12.
26. الکافي، ج 3، ص 132، ح 5؛ زهد، حسين‌بن سعيد اهوازي، ص 84، ح 226.
27. بحارالأنوار، ج 2، ص 195، ح 40.
28. معاني الاخبار، ص 157، ح1.
29. سوره‌ي توبه، آيه‌ي 122 «فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ».
30. الکافي، ج 6، ص 402، ح 12.
31. سوره‌ي لقمان، آيه‌ي 14 «وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ».
32. بحارالأنوار، ج 22، ص 209، ح 25؛ج 23، ص 269، ح 19؛ ج 36، ص 8، ح 8، 9، 10، 12 و 16.
33. سوره‌ي بقره، آيه‌ي 83؛ سوره‌ي نساء، آيه‌ي 36؛ سوره‌ي انعام، آيه‌ي 151، سوره‌ي اسراء (بني‌اسرائيل)، آيه‌ي 23؛ سوره‌ي عنکبوت، آيه‌ي 8؛ سوره‌ي لقمان، آيه‌ي 14؛ سوره‌ي احقاف، آيه‌ي 15.
34. هر چند به سوره اسراء، بني‌اسرائيل مي‌گويند، اما ممکن است مقصود زراره آيه‌ي 83 سوره‌ي بقره باشد که در آن اين سفارش در پيمان با بني‌اسرائيل آمده است: «وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً... ».
35. بحارالأنوار، ج 36، ص 12، ح 15.
36. الکافي، ج 7، ص 102، ح 4.
37. کتاب من لايحضره الفقيه، ص 1773، ح 3671؛ بحارالأنوار، ج 96، ص 66، ح 34.
38. زيرا ممکن است شخصي به علت فراواني افراد تحت تکفّل، حتي با وجود توان بدني و کار و درآمد، نتواند از عهده مخارجش برآيد و يا مدتي کار مناسبي نيابد.
39. الکافي، ج 3، ص 562، ح 12.
40. الکافي، ج 5، ص 451، ح 6.
41. رجال‌کشّي، ج 2، ص 390، شماره‌ي 733.
42. الکافي، ج 6، ص 498، ح 9.
43. الکافي، ج 4، ص 277، ح 13؛ ج 7، ص 349، ح 4.
44. تهذيب الأحکام، ج 9، ص 332، ح 16.
45. براي آگاهي از اين اصطلاح، بنگريد: مقاله استاد حسيني جلالي در مجلّه‌ي عربي علوم الحديث، شماره دوم، ص 23 «جراب النورة».
46. الکافي، ج 7، ص 87، ح 7 و 9.
47. تهذيب الأحکام، ج 5، ص 484، ح 379.
48. بحارالأنوار، ج 2، ص 252، ح 71.
49. تهذيب الأحکام، ج 3، ص 228، ح 92.
50. الکافي، ج 3، ص 436، ح 3؛ ج 7، ص 85، ح 2 و 3؛ تهذيب الأحکام، ج 2، ص 6؛ ج 7، ص 9، 10 و 12.
51. بنگريد: عرضه‌هاي حديثي عمر بن اذينة و سلمة بن محرز و موسي‌بن بکر و... در الکافي، ج 7، ص 91، ح 1، ص 86، ح 3، ص 104، ح 7؛ کشف‌الغمة، ج 1، ص 553؛ بحارالأنوار، ج 48، ص 21، ح 32؛ ج 86، ص 238، ح 8.
52. الاحتجاج، ج 2، ص 260؛ بحارالانوار، ج 2، ص 6، ح 12.
53. غيبت طوسي، ص 390، ح 357 «أنفذ الشيخ الحسين بن روح کتاب التأديب الي قم و کتب إلي جماعة الفقهاء بها... ».
54. همان، ص 408، ح 382 «لمّا عمل الشلمغاني کتاب التکليف، قال [الشيخ النوبختي], «اطلبوه إليّ لأنظره».
55. همان، ص 374، ح 345 و ص 389، ح 355.
56. تصحيح الاعتقاد، ص 149.
57. براي نمونه بنگريد: وسائل الشيعة ج 28، ابواب صفات القاضي، باب 9.
58. بنگريد: کاربرد آن در فهرست نجاشي، ص 382، 329 و 348؛ فهرست طوسي، ص 105، ح 450 و ص 143، ح 601 و ص 146، ح 614؛ رجال حلّي، ص 45، 200، 234 و 244؛ بحارالأنوار، ج 42، ص 301؛ ج 82، ص 11 و... .
59. الکافي، ج 1، ص 339، ح 13.

منبع مقاله:
مسعودي، عبدالهادي؛ (1391)، در پرتو حديث، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحديث، چاپ دوم.