نويسنده: عبدالهادي مسعودي

 

چکيده

آشنايي با واژه‌هاي غريب به کار رفته در حديث، از شاخه‌هاي مهم فقه‌الحديث و مؤثر در فهم متن است. اگرچه در دوره‌هاي اخير، مراجعه به کتاب‌هاي لغت، راه رايج در دسترسي به معناي اين واژه‌هاست، اما محدّثان نخستين و لغت‌دانان در اين زمينه، وامدار مؤلفان کتاب‌هاي غريب‌الحديث هستند. مقاله‌ي حاضر، به سير تدوين اين کتاب‌ها مي‌پردازد و مهم‌ترين آنها را معرفي مي‌کند. آشنايي با اين ميراث گرانبها، مي‌تواند دستيابي به مفهوم احاديث را دقيق‌تر و آسان‌تر سازد، و راه کشف معاني برخي احاديث را نشان دهد.

درآمد

همه‌ي آنان که با متون کهن سروکار دارند و در پي فهم انديشه‌هاي پيشينيان از ميان سخنان و نوشته‌هاي به يادگار مانده آنان‌اند، با مشکل واژه‌هاي ناآشنا روبرو هستند. واژه‌هاي نامفهوم و يا ديرياب، گاه در جاي حسّاس و اصلي جمله قرار مي‌گيرند و از اين‌رو، همه‌ي کلام را گنگ مي‌سازند و حسرت فهم مقصود گوينده و نويسنده را بر دلِ شنونده و خواننده مي‌نهند. اين که چگونه کلمه‌اي ناآشنا (غريب) مي‌شود، و يا چرا به وسيله‌ي گويندگان بزرگ که در بحث بيش روي ما از معصومان (عليهم‌السلام) هستند به کار مي‌رود، بحثي جداگانه است که بسياري از لغت‌دانان، قرآن‌پژوهان و حديث‌شناسان، بدان پرداخته‌اند و بيش از همه، غريب‌نگاران نويسندگان غريب‌الحديث، در مقدمه‌ي کتاب‌هاي خود آورده‌اند. ولي به هر حال، آنان بدين نکته واقف بوده‌اند که هرگاه معنا به گونه‌اي مستقيم به مخاطب انتقال نيابد، نيازمند واسطه‌اي است که الفاظ و مفاهيم ناآشنا را به گونه‌اي متناسب با مقصود اصلي گوينده و هماهنگ با ديگر عناصر مؤثر در ادبيات وي، براي مخاطبان تفسير کند، و معاني را گرچه در شکلي ديگر و قالبي آشناتر، به آنان منتقل کند. حتّي اگر اين شکل و قالب، تنگ‌تر و کم‌ظرفيت‌تر و حتّي از جهت دقت، پايين‌تر باشد.
غريب‌نگارانِ مسلمان، مانند همتايان اديب خويش، به تلاش‌هايي سترگ دست يازيدند و در کنار تدوين علوم ادبي و بلاغي، بخشي از کوشش‌هاي پي‌گير خود را به ترجمه و شرح و تفسير واژه‌هاي ناآشناي متون ديني - قرآن و حديث - ، اختصاص دادند. آنان موفّق گشتند در طي چند قرن کار مستمر، از مرحله‌ي ابداع و تدوين تا تهيه جوامع و تسهيل دسترسي به آنها، آثار ارزشمندي در زمينه‌ي غريب‌نويسي به يادگار نهند، و علم لغت و حديث را وامدار خود سازند. ما در يک گزارش تاريخي، مراحل و سير تدوين غريب‌الحديث‌ها را مطالعه مي‌کنيم.

1. پيدايش تک‌نگاري‌ها

توجبه مسلمانان به قرآن کريم و اهتمام به يادگيري، گسترش و انتقال آموزه‌هاي آن از يک‌سو و مسلمان شدن نژادهاي غيرعرب و اختلاط زبان تازي با زبان‌هاي ديگر، تفسير و شرح برخي واژه‌هاي قرآن را لازم گردانيد. واژه‌هايي که در عربي محاوره‌اي اين اقوام تازه مسلمان، کمتر به کار مي‌رفت و براي آنها ناآشنا و غريب مي‌نمود. شيعيان دانشمندي چون ابن‌عباس و اَبان‌بن تَغلِب، غريب القرآن‌هاي کوچکي را سامان دادند، و به فاصله‌ي يک‌صد و پنجاه سال و در آغاز سده سوم هجري، غريب‌الحديث‌نويسي با همان هدف، آغاز گشت.
همچون علوم و فنون ديگر، در آغاز حرکت، آثاري اندک و انگشت‌شمار پديد آمد، که حاصل تراوش‌هاي فکري بنيان‌گذاران آن در شرح واژه‌هاي غريب و نامأنوسِ احاديثي معدود بود. اين شرح و تفسيرها، بدون ترتيب منطقي، مکتوب شدند و بسياري از آنها در طول تاريخ، مفقود گشت. تنها توصيف يکي از اين نخستين کتاب‌ها، اين گمان را تقويت مي‌کند که ترتيب بيشتر آنها موضوعي بوده، و همچون کتاب‌هاي فقهي برحسب ابواب فقيه و سنن، مرتّب شده است. (1) گرچه مي‌توان احتمالداد که ترتيب موضوعي برخي از آنها، همچون کتب اوّليه لغت باشد؛ زيرا مؤلفان آنهآ، همچون ابوعبيده (م 120 ق)، و اصمعي (م 216 ق) در درجه نخست، لغت‌دان بوده‌اند.
در اين دوره، شاهد تأليف کتاب‌هاي متعدد، ولي کوچک هستيم که گرچه خود آنها به دست ما نرسيده است، امّا مطالب و دستاوردهاي آنها مورد استفاده‌ي مؤلفان بعدي غريب‌الحديث واقع گشت، و به عنوان دست‌مايه‌ي اوّليه دانشمندان غريب‌نگار، مبدأ حرکت علمي آنان شد. ابن‌نديم، ابن‌اثير و برخي ديگر، گزارش‌هاي جسته و گريخته‌اي از آنها به دست داده‌اند که در جدول ترتيب تاريخي پايان مقاله آورده‌ايم. متأسفانه از اين گزارش‌ها نمي‌توان به نخستين مؤلف غريب‌الحديث پي برد: زير در حالي که ابن‌اثير از ابوعبيده معمربن مثني (م 210 ق) نام مي برد، حسين‌بن عبدالله طيبي، صاحب الخلاصة، دانشمندي ديگر به نام ابوالحسن نضربن شُمَيل مازني (م 203 ق) را مؤسس اين علم مي‌داند، و خيراً نيز دکتر حسين نصار در کتاب المعجم العربي، نشأته و تطوّره براساس نقل ابن‌نديم، ابوعدنان را صاحب اين حق سَبق مي‌شمرَد.
هر چه باشد، در دهه‌هاي نخستينِ سده سوم هجري، ما شاهد تلاش علمي چند تن از دانشمندان غريب‌نگار هستيم، امّا اين تلاش‌ها، تنها جنبه‌ي باز کردن و نشان دادن راه را داشته و مشکل جدّي حديث جوانان را حل ننموده است. اين کتاب‌ها، نه بزرگ وفراگير بودند و نه داراي نظم منطقي و ترتيبي آسان، تا مراجعه و استفاده و يافتن واژه‌ي غريب، آسان باشد. از اين رو، نياز به جمع‌آوري و ترتيبِ سهل و منطقي، رخ نمود.

2. دوره‌ي جمع و ترتيب مُسنَدي

نياز به دانشمندان با همّت که با درانداختن طرحي نو، علم غريب‌الحديث را يک مرحله جلو ببرد، ابوعبيدقاسم بن سلّام (م 224 ق) را بر آن داشت تا چهل سال از عمر خود را در جمع‌آوري معاني لطيف و فوايد سرشار احاديث صرف کند، و خلاصه‌ي تحقيقات خويش را در کتاب غريب‌الحديث ارائه دهد. او احاديثي را که به سبب دربرداشتن واژه‌هاي ناآشنا، نامفهوم مي‌نمود، با نظم و ترتيب خاصي در کتاب تقريباً بزرگ خود، گردآورد. اين سبک، براساس ترتيب رايج کتاب‌هاي حديث اهل سنّت در آن زمان، يعني مسندنويسي بود. ابوعبيد، به همان روش مسندنگاران، احاديث حضرت رسول اکرم و سپس روايات اصحاب و تابعان آنها را جداگانه و در پي هم آورد، و براي هر راوي حديث، فصلي گشود. او در داخل فصل و مسند، ترتيب خاصي ننهاد و پس از آوردن اسناد حديث، به شرح واژه‌ي ناآشناي آن پرداخت.
دسته‌بندي ابوعبيد و روش‌مند کردن ارائه‌ي مطالب، مراجعان را از رنج تتبّع و جستجوي فراوان رهانيد، و استشهادش به استعمالات قرآني و نشان دادن کاربردهاي مشابه واژه‌ي ناآشنا در احاديث ديگري که از همان راوي و يا راويان ديگر روايت شده، لغويان و محدّثان و فقيهان را به سوي کتاب کشانيد، (2) تا آنجا که شمربن حمدويه هِرَوي (م 255 ق) که خود را در فهرست غريب‌نويسان بزرگ سده سوم است، مي‌گويد: «ما للعرب کتاب أحسن من مصنّف أبي عُبَيد؛ براي عرب، کتابي نيکوتر از کتاب ابوعبيد نيست» (3) و عبدالله، پسر احمدبن حنبل، آن را بر پدرش عرضه مي‌کند، و احمدبن حنبل، آن را نيکو مي‌شمارد و مي‌گويد: خدا او را پاداش نيکو دهد!. (4)
گفتني است نقدها و خرده‌گيري‌هايي هم بر کتاب ابوعبيد صورت گرفت، و کسي همچون ابن‌قُتيبه (م 276 ق) به تأليف «اصلاح غلط أبي عبيد» پرداخت، و ابراهيم حربي (م 285 ق)، 35 حديث آن را بدون اصل دانست. (5)
در داوري ميان نقدها و اقبال‌ها، مي‌توان اقبال به کتاب ابوعبيد را گسترده‌تر دانست؛ زيرا از ميان کتاب‌هاي متعدد تأليف شده در نيمه نخست قرن سوم، همچون کتاب ابن‌اعرابي (م 231 ق) و شيباني (م 231 ق) و اثرم (م 232 ق) و البيري (م 239 يا 238 ق)، و نيز کتاب بزرگ شمربن حمدويه هروي، تنها کتاب ابوعبيد به دست ما رسيده است و اين، نشان از نسخه‌برداري فراوان و استقبال از اين کتاب است. همچنين از رديّه‌هاي کتاب، همچون کتاب حسن بن عبدالله اصفهاني، مشهور به لغدَه (م قرن 3) و علي‌بن حمزه بصري (م 325 ق)، تنها نامي باقي مانده است. گرچه برخي از اين ردّ و نقدها، بعدها به وسيله‌ي کساني همچون ابن‌عبدون (م 527 ق)، يوسف بن عبدالله تميمي (م 336 ق)، ابوعبدالله مَروزي (م 294 ق) و محمّدبن قاسم انباري (م 328 ق) پاسخ داده شدند، امّا نگرش نقّادانه و اصلاح‌گرانه به کتاب ابوعبيد، نشان از قابليت آن براي توسعه و تدقيق داشت.
از اين‌رو، ابن‌قتيبه بر آن شد که به تکميل کار بپردازد. او پس از نقد کتاب ابوعبيد، با تحقيق و جستجو، احاديث ديگري را به اندازه‌ي آنچه ابوعبيد گردآورده بود، يافت که در برگيرنده‌ي واژه‌هاي غريبي بود که ابوعبيد به آنها نپرداخته بود. ابن‌قتيبه آنها را گردآورد و با همان روش، مسندي را ارائه داد.
تنها تفاوت روش ابن‌قتيبه با ابوعبيد، آن است که پيش از شرح واژه‌هاي ناآشناي احاديث، تعدادي از مصطلحات فقهي (مانند وضو، انواع بيع، نکاح و طلاق) را شرح مي‌دهد و سپس به ذکر نام‌هاي قرآن و ديگر کتاب‌هاي آسماني و برخي واژه‌هاي قرآني مي‌پردازد. همين نکته، موجب مي‌شود که کتاب او نيز چون کتاب ابوعبيد - و البته نه به اندازه آن -، رنگ فقهي به خود بگيرد، و کمي از هدف اصلي که شرح واژه‌هاي ناآشناست، دور افتد. (6)
توجّه ابن قتيبه به احاديثي متفاوت و جدا از آنچه ابوعبيد شرح داده بود، و اشتمال هر دو کتاب ابن قتيبه و ابوعبيد بر کتاب‌هاي پيش از خود، خطّايي (م 388 ق)، سومين غريب‌نويس بزرگ اين سبک (ترتيب مسندي) را بر آن داشت تا به تکميل کار اين دو تن بپردازد، و بخش سوم احاديث دربرگيرنده‌ي واژه‌هاي ناآشنا را سامان دهد. او به احتواي اين دو کتاب بر کتاب‌هاي پيشين، آگاه بوده و با تواضع علمي خويش، همه آنچه را آن دو يافته‌اند، وا مي‌نهد و تنها به شرح لغات احاديثي روآورد که پيش از او به آنها پرداخته نشده است. (7) جالب توجّه است که او نيز مي‌تواند به اندازه‌ي ابوعبيد و ابن‌قتيبه، احاديث نيازمند به شرح بيابد، و دانش غريب‌الحديث را داراي سه کتاب همسنگ و برابر سازد، امّا هنوز يک گام اساسي ديگر لازم بود و آن، آسان‌سازي مراجعه و تکميل روش ترتيب و يا تغيير روش مسندي بود؛ زيرا براي يافتن معناي يک واژه‌ي ناآشنا، ضرورت داشت نام راوي حديثي را که مشتمل بر آن واژه‌ي ناآشنا بود، بدانيم و يا بيابيم، تا بتوان به معناي آن در يکي از کتاب‌هاي غريب‌الحديث رسيد. به عبارت ديگر، بدون دانستن نام راويان حديث، يافتن معاني واژه‌هاي ناآشنا، کاري بسيار پرزحمت و وقت‌گير بود.
جهت رفع اين نقص، ابراهيم بن اسحاق حربي (198 - 285 ق)، به تأليف کتاب بسيار بزرگي در غريب‌الحديث دست زد. (8) او روش معمول و رايج غريب‌نويسي، يعني روش مسندي را با روش لغت‌نويسان درآميخت، و تلاشي سِتُرگ، امّا ناکام را آغاز کرد. او از ميان دو روش حروفي و موضوعي لغويان، روش حروفي و الفبايي، براساس مخرج حرف و تقليب مواد را برگزيد، و احاديث نيل هر واژه را به ترتيب مسندي مرتب کرد، امّا چون لزوماً و همواره احاديثي از راويان مختلف در ذيل کلمات مقلوب مدخل الفبايي فصل، يافت نمي‌شد و يا آن راوي که فصلي از کتاب به او اختصاص داده بود، حديثي مشتمل بر کلمه‌اي از آن مادّه نداشت، کتاب وي ناموزون گشت. افزون بر اين، مشکل بودن روش «تقليب» (9) و نيز حجم بسيار زياد کتاب که افزون بر احاديث، اسناد آنها و متن‌هاي مشابه و الفاظ هم خانواده را هم دربرداشت، تلاش حربي را ناموفّق گذاشت، و با وجود ارزش فراوان آن و دارا بودن بيش از هزار شاهد شعري در تنها جلد باقي مانده‌ي آن، متروک گشت و فقط جلد پنجم آن، از حوادث تاريخي و آسيب روزگار به سلامت ماند، و بقيه کتاب تاکنون به دست نيامده است. (10)

3. دوره الفبايي

کوشش ناموفّق حربي، زمينه‌ي تحوّل کامل و دگرگوني بنيادين در ارائه واژه‌هاي ناآشنا (غريب) را فراهم آورد، و گرچه پس از او روش مسندنويسي ادامه يافت، امّا در پايان سده چهارم و با ظهور يک ابوعبيد ديگر، يعني ابوعبيد احمد بن محمّد هروي، علم غريب‌الحديث وارد دوره سوم خود شد. ابوعبيد از خود پرسيد: مراجعه کننده به کتاب‌هاي غريب‌الحديث و يا غريب‌القرآن به دنبال چه چيزي است؟ آيا احاديث غريب را مي‌طلبد؟ آيا سند و طريق روايت هم برايش مهم است؟ براي او چه اهميّتي دارد که واژه‌ي نامفهوم، در حديث ابن‌عباس باشد يا ابوهريره؟ چرا اگر يک واژه‌ي غريب، در دو حديث و از دو راوي شنيده شده، در دو جا بيايد؟
به ديگر سخن، مقصود اصلي از تصنيف کتاب‌هاي غريب‌الحديث، شناخت معنا و اعراب و شکل واژه‌ي ناآشناي به کاررفته در حديث است، درست همان گونه که در کتاب‌هاي لغت جاري است. افزون بر اين، گردآوري همه‌ي آنچه در غريب‌الحديث نوشته شده بود و ارائه يک باره آن، لازم مي‌نمود تا مراجعات متعدد به کتاب‌هاي گوناگون، نياز نباشد.
ابوعبيد هروي دوم، در پاسخ به اين نياز، کتاب‌هاي متعدد غريب‌الحديث را گردآورد که از جمله آنها، کتاب‌هاي سه مؤلف اوّليه: ابوعبيد هروي اوّل، ابن قتيبه دينوري و خطّابي بُستي بود. او اين سه کتاب را در کنار ديگر کتاب‌هاي غريب‌الحديث نهاد، و سپس همه‌ي آنها را در کنار کتاب‌هاي غريب‌القرآن، گردآورد و بدين گونه، کتاب الغريبين را سامان داد. او در ترتيب کتابش، واژه‌ها را مطابق با حرف‌هاي اصلي آنها و به شيوه الفبايي تنظيم کرد، و اين شيوه‌ي نو که با اختصاري مناسب و بي‌اختلال و کاستي همراه گشته بود. استقبال شاياني را براي کتاب وي به ارمغان آورد، و حتّي با يپدايش کتاب بسيار غني و پرمحتواي الفائق از نويسنده‌اي مشهور و توانا چون زمخشري (م 548 ق) - که ابن‌اثير، نام آن را با مسمّا مي‌خواند - از ميدان تحقيق و مطالعه کنار نرفت. (11)
روش ابوعبيد، روشي جاري و ساري براي قرن‌ها باقي ماند، و محور تکميل و اتمام غريب‌الحديث‌ها گشت. از اين رو، غريب‌نگاران ديگر، به تکميل کتاب او رو آوردند، زيرا اگر کتاب او با همان روش ابداعي تکميل مي‌شد، نياز به کتاب جامع ديگري و يا با روشي غيراز آن، نمي‌بود. بر همين پايه، در قرن ششم، ابوموسي محمّدبن ابي‌بکر بن عمر مديني اصفهاني که از سرآمدانِ عصر خود بود، هر آنچه را ابوعبيد هروي بدان دست نيافته بود، در کتابي به نام هفوات الغريبين گرد آورد و به عنوان نقدي بر آن کتاب عرضه کرد. (12) سپس در کتاب غريب خود به نام المجموع المغيث في غريبي القرآن و الحديث داخل کرد. ابن‌اثير در مقدمه‌ي کتاب خود، النهاية، درباره‌ي کتاب او مي‌گويد: يناسبه قدراً وفائدة و يماثله حجماً وعائدة (13)؛ يعني هم از نظر ارزش و بهره و هم از نظر اندازه و دستمايه، مانند کتاب ابوعبيد است. بزرگي اين کتاب و ادّعاي استدراک از سوي نويسنده‌ي آن، اين گمان را پديد آورد که اگر کسي آن را در کنار کتاب ابوعبيد بگذارد، مي‌تواند ادّعا کند که همه‌ي واژه‌هاي غريبِ حديث را يک جا گردآورده است، و اگر مشکل حجم زياد کتاب را حل نمايد، مُهر پاياني بر غريب‌نگاري زده است.
از اين رو، ابن‌اثير (م 606 ق) با همين گمان، پا در اين راه نهاد و به منظور کم کردن حجم کتاب، به جدا سازي واژه‌هاي قرآني آن پرداخت، امّا از همان آغاز، متوجّه شد که هنوز واژه‌هاي فراواني در کتاب‌هاي اصلي حديث اهل سنّت (همچون صحيح بخاري و مسلم) وجود دارند که نيازمند شرح و تفسير هستند. او تتبّع و جستجوي خود را ادامه داد و تقريباً تمام کتاب‌هاي اصلي حديث را به قصد پيدا کردن واژه‌هاي غريب، مطالعه کرد. سپس اين واژه‌هاي نو يافته را به مجموع دو کتابِ هروي دوم و مديني افزود. از اين‌رو، کتاب ابن‌اثير، سه قسمت اصلي دارد: واژه‌هاي «الغربيين» هروي، واژه‌هاي «المجموع المغيث» مديني و يافته‌هاي خود او. (14)
ابن‌اثير، اين سه بخش را به همان ترتيب مشهور الفبايي کتاب‌هاي لغت و براساس مادّه سامان داد (15)، و پس از ذکر مادّه‌ي کلمه‌ي ناآشنا، عبارتي از حديث را که مشتمل بر آن واژه غريب (و نيازمند شرح) است، آورد. او در تفسير واژه‌هاي غريب، راه اختصار پيمود (16) و همين روش نيکو، همراه با فراگير بودن کتاب (که حتّي واژه‌هاي غريب احاديث صحابيان و تابعيان را نيز دربرداشت) موجب شد که ابن‌اثير، کتابش را النهاية بنامد. اين کار زيبا و ابتکاري، جاي زيادي براي کتاب‌هاي بزرگ بعدي همچون کتاب ده جلدي اين حاجب (م 646 ق) نگذاشت، و حتي کتاب ديگر خود ابن‌اثير، يعني منال الطالب في شرح طوّال الغرائب را، سال‌ها در بوته‌ي فراموشي و گمناي باقي گذارد و از اين رو، تلاش‌‌هاي پس از او چيزي جز تلخيص و تذييل النهاية او نيست. مي‌توان گفت که در زمينه‌ي احاديث نبوي، کتاب النهاية براي آنان که قصد اجتهاد و تتبّع و تحقيق در لغت را ندارند و تنها به معنايي مناسبِ عبارت و تفسيري هماهنگ با مقصود گوينده نياز دارند، کارآمدترين است، امّا اين تلاش‌ها، خلأ بزرگ مربوط به روايات منقول از اهل‌بيت عصمت و طهارت (عليهم‌السلام) را پر نمي‌ساخت؛ چه روايت‌هايي که مستقيماً از خود امامان (عليهم‌السلام) صادر گشته بود، و چه آنها که تنها از طريق امامان (عليهم‌السلام) به ما رسيده بود و آنها از پيامبر اکرم (صلي ‌الله‌ عليه و آله‌ و سلم) نقل کرده بودند.
امامان (عليهم‌السلام)، سلسله حديث پيامبر (صلي ‌الله‌ عليه و آله‌ و سلم) بودند و از ديگران، به آنچه جدّشان داشته، اَدري و اعلم بودند. نقل آنان، به گواهي حديث‌هاي رسيده به ما، صحيح‌تر و موجزتر بود و اعتباري افزون‌تر و غيرقابل مقايسه با احاديثِ گذر کرده از حلقه‌ي منفصلِ نقل شفاهي (در دهه‌هاي نخستينِ تاريخ حديث) داشت. از اين‌رو، استخراج واژه‌هاي غريب در گفته‌هاي آن بزرگواران، در همه زمينه‌هايي که سخن رانده بودند (و به ويژه در نيايش‌ها و مناجات‌ها که لحني وارهيده از سخنان معمول دارد)، نيازي ضروري بود، ولي با کمال اندوه، مهجوريت کلّي و علمي اهل‌بيت (عليه‌السلام) و کمبود امکانات جوامع شيعي (به سبب سلطه حکومت‌هاي جور)، اين کار را از بسياري پوشيده داشت و بر برخي ديگر، گران و ناممکن مي‌نمود. شايد بتوان پيدايش کتاب‌هاي بزرگ لغت، و تدوين الفبايي جوامع لغت (همچون الصحاح جوهري، لسان‌العرب و تاج‌العروس)، و احتواي برخي از آنها (17) بر واژه‌هاي غريب حديث و کتاب‌هاي آن را، عاملي ديگر در اقدام نکردن به رفع اين نياز دانست، نيازي که رفع آن، ده قرن به طول انجاميد، و انديشه‌ي اسلامي را از بار معنايي گران‌سنگ و نهفته در تعابير اهل‌بيت (عليهم‌السلام)، محروم گذارد.
در قرن يازدهم، فخرالدين بن محمّد عليّ خفاجي، مشهور به طُريحي (م 1087 ق) که از شيعيانِ ادب آموخته و سيراب شده از علم صحيح اهل بيت (عليهم‌السلام) بود، کوششي بزرگ را آغاز کرد. او به تحقيق در واژه‌هاي ناآشناي قرآن و حديث پرداخت، و در پي ده‌ها سال تلاش علمي و تأليف چهل کتاب در دانش‌هاي گوناگون، موفق شد در آخرين دهه‌ي عمر پربارش، کتاب مجمع‌البحرين و مطلع النيّرين را به پژوهشگران و کاوشگران حديث اهل‌بيت (عليهم‌السلام) عرضه کند. او افزون بر شرح وتفسير واژه‌هاي مبهم قرآن و حديث، گاه تاريخچه‌اي از پيامبران، محدّثان، دانشمندان، پادشاهان و حتّي مکان‌ها به دست داد، و با توضيح عقايد و فرقه‌ها، کتاب خود را به يک دائرة‌المعارف کوچک شيعي، تبديل نمود.
او در تدوين مجمع‌البحرين، از همه‌ي کتاب‌هاي مهم غريب‌الحديث، لغت، تفسير و دانش فراوان و اندوخته علمي خود سود برد، (18) و در ترتيب واژه‌ها، از روش جوهري در الصحاح، اقتباس کرد، و آنها را مطابق مادّه‌ي کلمه و برطبق حرف آخر، ترتيب الفبايي داد. او براي آسان کردن دستيابي مراجعه کنندگاني که از علم صَرف و اشتقاق اطّلاع چنداني نداشتند، حرف همزه و الف منقلب از واو و ياء را يکسان به شمار آورد، و همه‌ي کلمات مهموز اللام و ناقص را در حرف «الف» کتاب، جاي داد. طريحي، در تفسير و شرح حديث و واژه‌هاي غريب آن، به خاستگاه آنها هم نظر داشته و تلاش کرده است خود را از تفسيرهاي متکرّر، ولي بدون سند و اعتبار که ساخته و پرداخته اخبارگويان و قصّه پردازان - و نه گفته راويان وحي - است، دور نگه دارد. (19) او همچنين براساس بهره‌گيري از علم اهل‌بيت (عليهم‌السلام)، گاه مصداق‌هاي منطبق شده را، به عنوان معاني واژ‌‌ه‌ها ذکر مي‌کند. (20)

4. نياز امروز

شايد برخي چنين پندارند که با تأليف مجمع‌البحرين، آخرين نياز علم غريب‌الحديث هم برطرف شده و عصر تدوين کتاب‌هاي غريب‌الحديث، پايان گرفته است، امّا با توجّه به آنچه در مقدمه‌ي مقاله آمد و نيز نسبي بودن مفهوم غريب، اين گمان تضعيف مي‌گردد؛ چرا که هر چه پيشتر مي‌رويم، انس و آشنايي با واژه‌هاي پيشين، کمتر مي‌شود و هر چه کاربرد حديث گسترده‌تر شود و در جامعه‌هاي گوناگون بشري، جا باز کند و پرسش‌هاي بيشتري درباره‌ي آن مطرح گردد، نياز به کاوش‌هاي لغوي افزون خواهد شد.
به ديگر سخن، واژه‌ي جديدي به وجود نمي‌آيد، امّا ممکن است واژه‌اي که در گذشته واضح و آشکار بوده است، اندک‌اندک، غبار غربت بگيرد و ناآشنا گردد. اگر به ساعت زباني معتقد باشيم، حتّي تفسيرها و شرح‌هاي واژه‌اي غريب، خود در گذر زمان، نيازمند شرح و بسط مي‌گردند و ترجمه زماني آنها لازم مي‌نمايد. و آخر اين‌که، براي پاسداري از مقصود اصلي صاحب سخن و نيل به درک صحيح و فهم درست گفته‌ها و نوشته‌هاي او، و عدم تأثّر از پيش‌فرض‌ها و انگاره‌هاي ذهني قبلي، بايد معناي واژه را در همان ساختمان معنايي يافت که از آن واژه، براي بنياد نهادن آن، سود جسته‌اند و اين، يعني جديدترين شيوه غريب‌نگاري که جسته و گريخته به وسيله‌ي غريب‌نگاران پيشين نيز به کار رفته است، و اخيراً در کتاب جديد غريب‌الحديث بحارالأنوار به کار بسته شده، و کوشش‌هاي علّامه‌ي مجلسي را در اين زمينه، سامان داده است.
علاّمه‌ي مجلسي، در جريان تدوين بحارالأنوار و شرح جوامع روايي شيعه، واژه‌هاي بسياري را تفسير نموده است، و با استفاده از تسلّط شگفت‌انگيز خود بر لغت و کتاب‌هاي غريب‌الحديث و نيز موارد استعمال آن واژه در احاديث ديگر، توانسته است تفسير حديث با حديث به دست دهد. گردآوري همه‌ي اين واژه‌ها و ترتيب الفبايي آنها و نمودنِ نشاني‌هاي منابع مورد استفاده‌‌ي علاّمه مجلسي، مي‌تواند غريبِ حديث شيعه را از غربت بيرون آورد، و بيان‌هاي پراکنده‌ي بحارالأنوار را جاني دوباره بخشد. (21)
کار ديگرِ بر زمين مانده‌اي که بي‌ارتباط با موضوع مقاله نيست، شرح و تفسير اصطلاحات معناييي موجود در حديث است. امامان معصوم (عليهم‌السلام)، مانند همه رهبران و رهنمايان، باايجاد خرده فرهنگ و توسعه‌ي آن، در صدد تغيير و دگرگوني ارزشي و زيربنايي جامعه بشري بوده‌اند. آنان در اين راه، گاه واژه‌هايي ساده را با هم ترکيب نموده، معنايي جديد خلق مي‌کردند و گاه با سنجش ظرفيت مخاطب، پرده از رازهاي خلقت برمي‌گرفتند و رابطه‌هاي نهاني را آشکار مي‌ساختند. کاربرد متکرّر اين اصطلاح و ترکيب‌ها، ما را متوجّه اين نکته مي‌سازد که بار معنايي نهفته در اين اصطلاح ثابت، بيش از حدّ يک ترجمه تحت اللفظي است و در صورت تحقيق بيشتر، دريچه‌اي نو بر ما مي‌گشايد. (22) اميد که پيشگامان پژوهش در معارف اهل‌بيت (عليهم‌السلام)، گام پيش نهند و گوشه‌اي از اين اسرار را بر دل و جان ما فرو ريزند.
در پايان مقاله، نام‌هاي مؤلفان غريب‌الحديث به ترتيب، تاريخ فوت آنان مي‌آيد. همچنين برخي توضيحات مربوط به کتاب و يا نويسنده که از منابع متعددي گردآوري شده است، عرضه مي‌گردد. اين اطّلاعات، از مقدمه‌هاي کتب غريب‌الحديث و به ويژه مقدمه‌ي ابن‌اثير بر اثر بزرگش النهاية و الفهرست ابن‌نديم و کشف‌الظنون چلپي به دست آمده است. (23)

مؤلفان غريب‌الحديث

1. أبوالحسن نضربن شُمَيل خرشة المازني-(203 هـ)
2. محمّدبن المستنير (قطرب)-(206 هـ)
3. أبوعمرو إسحاق بن مرار الشيباني-(206 و يا 210 هـ)
4. أبو عبيدة معمربن المثنّي-(210 هـ)
5. أبوعدنان عبدالرحمان بن عبدالأعلي-معاصر ابوعبيده (210 هـ)
6. عبدالملک بن قُرَيب الأصمعي-(213 يا 216 هـ)
7. أبوزيد سعيدبن أوس بن ثابت الأنصاري-(215 هـ)
8. أبوعلي الحسن بن محبوب السرّاد (زرّاد) -(24) (224 هـ)
9. أبوعبيد القاسم بن سلّام الهروي -(224 هـ)
10. سلمة بن عاصم الکوفي- شاگرد فرّاء (207 هـ)
11. محمّد بن زياد (ابن الأعرابي)-(231 هـ)
12. عمروبن أبي عمروالشيباني-(231 هـ)
13. علي‌بن المغيرة الأثرم -(232 هـ)
14. أبومروان عبدالملک بن حبيب‌الالبيري- (238 يا 239 هـ)
15. أبوجعفر محمّدبن حبيب البغدادي النحوي-(245 هـ)
16. أبوجعفر محمّد بن عبدالله بن قادم-(251 هـ)
17. شَمِربن حمدويه الهروي-(251 هـ)
18. ثابت بن أبي ثابت (ثابت بن عبدالعزيز) (25)- (213 يا 223 هـ)
19. أبو محمّد عبدالله بن مسلم (ابن‌قتيبة)-(276 هـ)
20. أبو إسحاق إبراهيم بن إسحاق الحربي -(285 هـ)
21. أبوالعباس محمّد بن يزيد (المبرّد) - (285 يا 286 هـ)
22. محمّد بن عبدالسلام الخُشَني-(286 هـ)
23. أبوالعباس أحمدبن يحيي (ثعلب)-(291 هـ)
24. محمّد بن أحمدبن إبراهيم (ابن کيسان)- (299 يا 320)
25. قاسم بن ثابت السَّرقُسطي (26)-(302 هـ)
26. أبو محمّد القاسم بن محمّد الأنباري- (304 هـ)
27. أبوموسي سليمان بن محمّد بن أحمد الحامض -(305 هـ)
28. أبومحمّد سلمة بن عاصم الکوفي-(310 هـ)
29. أبوبکر محمّدبن الحسن (ابن‌دريد)-(321 هـ)
30. محمّد بن عثمان الجعد-(322 هـ)
31. أبوبکر محمّد بن القاسم الأنباري-(327 يا 328 هـ)
32. أبوالحسين عمربن محمّد بن القاضي المالکي (ابن درهم) (27)-(328 هـ)
33. أبوعمر محمّد بن عبدالواحد المطرز الباوردي (غلام ثعلب) (28)-(345 هـ)
34. أبو محمّد عبدالله جعفر (ابن درستويه)-(347 هـ)
35. أبومحمّد القاسم بن محمّد الديمرتي الأصبهاني-(حدود 355 هـ)
36. أبوسليمان حمدبن محمّد إبراهيم الخطّايي البستي الشافعي-(388 هـ)
37. أبوعبيد أحمدبن محمّد الهروي (29)-(401 هـ)
38. أبوالقاسم إسماعيل بن الحسن بن الغازي البيهقي (30)- (402 هـ)
39. أبوالفتح سليم‌بن أيّوب الرازي الشافعي (31)- (447 هـ)
40. إسماعيل بن عبدالغافر الفارسي-(449 هـ)
41. إبراهيم بن محمّدبن إبراهيم النسوي- (519 هـ)
42. أبوالحسن عبدالغافر بن إسماعيل بن عبدالغافر الفارسي (32)- (529 هـ)
43. ابن عياض اليحصبي (33)- (544 هـ)
44. أبوالحسن علي بن عبدالله بن أبي جرادة (34)- (548 هـ)
45. أبوالمکارم علي‌بن محمّد النحوي-(561 هـ)
46. أبوموسي محمّد بن عمرالديني الأصفهاني- (581 هـ)
47. أبوالقاسم جارالله محمودبن محمّد الزمخشري- (583 هـ)
48. أبوشجاع محمّد بن علي بن شعيب الدهّان- (590 هـ)
49. أبوالفرج عبدالرحمن بن علي (ابن‌الجوزي)- (597 هـ)
50. مجدالدين أبوالسعادت المبارک بن محمّد الجزري (ابن الأثير) (35)- (606 هـ)
51. موفّق‌الدين عبدالله بن أحمد بن قدامة المقدسي (36)- (620 هـ)
52. موفّق‌الدين عبداللطيف بن يوسف بن محمّد الموصلي الشافعي (ابن اللبان) (37)-(629 هـ)
53. محمّد بن علي الغسّاني المالقي (ابن عسکر ) (38)- (636 هـ)
54. أبوعمرو عثمان بن عمر (ابن الحاجب)- (646 هـ)
55. ابن طاووس (39)- (664 هـ)
56. صفيّ‌الدين محمّد بن أبي‌بکر الاُرمَوي (40)- (723 هـ)
57. عمادالدين أبوالفداء إسماعيل بن محمّد البعلبکي (41)- (785 هـ)
58. جلال‌الدين السيوطي (42)- (911 هـ)
59. عيسي بن محمّد الصفوي- (953 هـ)
60. علي بن حسام‌الدين المتّقي الهندي- (975 هـ)
61. فخرالدين محمّد علي بن أحمدبن طريح النجفي (43)- (1085 هـ)
62. أحمد بن محمّد المرزوقي (44)- (بعد از 1281 هـ)
63. صلاح‌الدين الحنفي (45)-معاصر

برخي ناقدان کتاب‌هاي غريب‌الحديث

1. أبوسعيد أحمدبن أبي‌خالد الضرير الکندي (46)- (214 هـ)
2. عبدالواحد بن أحمد المليحي (47)-(462 هـ)
3. موفّق‌‌الدين عبداللطيف بن يوسف الموصلي البغدادي (48)- (629 هـ)
4. ابن قتيبة (نام کتاب او «إصلاح الغلط» است) (49)- (276 هـ)
5. حسن بن عبدالله الأصفهاني (لغدة) (50) - (قرن سوم)
6. علي بن حمزة البصري (51)- (375 هـ)
7. أبوالفضل محمّد بن أبي منصور الناصر بن محمّد الفارسي (52)- (550 هـ)
8. الحافظ أبوموسي محمّد بن عمرالمديني الأصفهاني (53)- (581 هـ)
9. حسن بن عبدالله الأصفهاني (لغدة) (54)- (قرن سوم)
10. أبوبکر محمّد بن القاسم الأنباري (55)-(327 يا 328 هـ)

پاسخ دهندگان به ابن‌قتيبة (56)

1. محمّد بن نصر، أبوعبيدالله المروزي- (294 هـ)
2. يوسف بن عبدالله القفصي التميمي- (326 هـ)
3. أبوبکر محمّد بن القاسم الأنباري- (327 يا 328 هـ)
4. ابن عبدون عبدالمجيد الفهري- (527 هـ)

برخي نسخه‌هاي خطي کتب غريب‌الحديث

1. مجمع بحارالأنوار في غرائب التنزيل و لطائف الأخبار

جمال‌الدين محمّد طاهر صديقي فتني (م 986 ق)
نسخه خطي: 5. 062. 3881 فرهنگ نامه‌اي مربوط به لغات قرآن و حديث و بر اساس ترتيب حروف اوّل کلمه‌ها است. مؤلف رمزهايي را براي کتاب‌هايي که استفاده کرده، قرار داده است. اين کتاب، به شيخ علي متقي هندي، مؤلف کتاب بزرگ کنزالعمال هديه شده و تأليف آن به تاريخ يازدهم رمضان 679 هجري در کجرات هند، به پايان رسيده است.

2. مختصر مجمع‌البحرين

نسخه‌ي خطي: 2. 121. 615؛ مؤلف روش و ترتيب کتاب اصلي را حفظ کرده، ولي بيشتر آيات و روايات و بعضي از خصوصيّات لغوي را حذف کرده است. نسخه تاريخ ندارد و مؤلف کتاب نامشخص است.

3. ايجاز الغرائب و انجاز الرغائب

ابوالفتوح عبدالرزاق بن علي بيهقي.
نسخه خطي کتابخانه مرعشي: 3. 22. 128، اين کتاب فرهنگي است مختصر، درباره‌ي لغات حديث. به ترتيب حروف اوّل کلمه‌ها در بيست و هشت کتاب و هر کتاب داراي چند باب. اين فرهنگ براساس ترتيب کتاب الغريبين نوشته‌ي هروي تنظيم شده و مؤلف مي‌گويد: به حد وسط، خالي از ايجاز مخل و اطناب مملّ، لغات را پرداختم. تاريخ استنساخ آن سال 806 ق است.

4. ينابيع اللغة
ابوجعفر احمدبن علي بيهقي، مشهور به جعفرک (م 445 ق)

نسخه خطي 3. 043. 8611؛ مؤلف پس از تأليف المحيط بلغات القرآن کتابي در لغت حديث پرداخت و چون مي‌خواست کتابش مورد توجه و استقبال قرار گيرد، گفتار جوهري در الصحاح را اصل قرار داد و تراکيب ابن‌فارس در معجم مقاييس اللغة را بر آن افزود و آن را به گونه‌اي تنظيم کرد، که طالبان سرگردان نباشند.

پي‌نوشت‌ها:

1. ابن دستوريه در وصف غريب‌الحديث ابوعدنان مي‌گويد: ذکر فيه الأسانيد و صنّفه علي أبواب السنن و الفقه، إلّا أنّه ليس بالکبير.
2. تاريخ بغداد، الخطيب البغدادي، ج 17، ص 405.
3. غريب‌الحديث، ابوعبيد، تحقيق دکتر حمد محمّد حسن شرف، ج 1، ص 136 (به نقل از: تهذيب اللغة، ج 1، ص 19).
4. النزهة، ابن‌الأنباري، ص 191.
5. تاريخ بغداد، ج 12، ص 413.
6. از کتاب ابن‌قتيبه، نسخه کاملي به دست نيامده است. دکتر عبدالله الجبوري در سال‌هاي 7731 - 7931 ق آن را از اجزاي متفاوت و پراکنده، بازيابي نمود، امّا دکتر طناحي در مقدمه‌ي منال‌الطالب في شرح طوّال الغرائب، اثر ابن‌اثير مي‌گويد که: روايت‌هايي را در کتاب ابن‌اثير يافته است که او از ابن قتيبه نقل مي‌کند، و در چاپ کنوني کتاب ابن‌قتيبه نيست، بنگريد: منال‌الطالب في شرح طوّال الغرائب، مقدمه، ص 30.
7. غريب‌الحديث، الخطّابي، مقدمه، ص 48.
8. ابن‌نديم و محمّدبن شاکر الکتبي مي‌گويند: او دوازده مسند از احاديث غريب ترتيب داده بود، و ابن‌اثير، کتاب او را بزرگ و داراي مجلّدات بسيار مي‌داند (الفهرست، ص 231؛ فوات الوفيات، ج 10، ص 41؛ النهاية، ج 1، ص 6).
9. تقليب: يعني آن که حروف اصلي و ماده‌ي کلمات، عنوان فصل شوند و سپس همه‌ي احتمالات ترکيب آن چند حرف در کنار آن طرح شوند، مثل آنچه در کتاب العين و معجم مقائيس اللغة است. مثلاً اگر «عقب» عنوان فصلي شد، «بقع» و «قعب» و «عبق» نيز در پي آن مي‌آيند.
10. دکتر سليمان العايس، جلد پنجم کتاب را به عنوان رساله دکتري در دانشگاه امّ‌القراي عربستان، تحقيق کرد و سپس در همان‌جا به چاپ رسيد.
11. به احتمال فراوان، ترتيب کتاب الفائق، مانع از رو آوردن خوانندگان بدان شد؛ زيرا زمخشري ترتيب الفبايي را برگزيد، امّا آن را کاملاً به کار نبرد. او اوّلين واژه‌ي غريب حديث را در ذيل حرف مربوط آورد، امّا ديگر واژه‌هاي آن حديث را به حرف مربوط به خود نبرد، بلکه در همان‌جا به شرح آنها پرداخت و اين، موجب گشت که برخي واژه‌ها در ذيل حرف خود نيايند (به عنوان نمونه، ر. ک: مادّه صبر).
12. گفتني است ابوالفضل محمّدبن ابي‌منصور فارسي (م 550) نيز، کتاب غريبين را نقد کرد. او در اين نقد، بيشتر به ضبط لغات توجه داشت و نام کتاب خود را التنبيه علي‌الالفاظ التي وفع في نقلها و ضبطها تصحيف و خطأ في کتاب الغريبين نهاد.
13. النهاية، ص 9 (مقدمه).
14. ابن‌اثير، اين سه بخش را در کتاب خود مشخص ساخته است. وي هر آنچه را از هروي اخذ کرده، با حرف «هـ» و آنچه را از ابوموسي مديني گرفته، با حرف «س» مشخّص کرده، و افزوده‌هاي خود را بدون علامت و نشان، آورده است.
15. ابن‌اثير، ابتکاري ديگر به روش الفبايي افزود که دستيابي به برخي واژه‌ها را آسان کرد. او در واژه‌هايي مانند أثلب و أجدل که حرف اوّل آنها جزو مادّه اصلي کلمه نيست، ولي براي بسياري قابل تشخيص نيست، به همان صورت ظاهر، بسنده کرد و آن واژه را در جاي غير اصلي‌اش آورد. وي براي اين که مورد اتّهام قرار نگيرد، به زايد بودن آن حرف، تصريح مي‌کند.
16. او در بسياري موارد، شواهد شعري را هم حذف مي‌کند و براي اثبات تفسير و شرح واژه و معناي ارائه شده، به کتاب‌هاي پيشين تکيه مي‌کند.
17. همچون لسان‌العرب که النهاية ابن‌اثير را در بردارد.
18. براي نمونه، بنگريد: مواد «جدا»، «ثوا»، «دوا»، «طوق»، «ترک»، «ضلّ»، «عسقل»، «لطم».
19. بنگريد: واژه‌هاي حطيم و ملتزم.
20. بنگريد: واژه نور و تطبيق آن بر امامان (عليهم‌السلام).
21. ابتکار اين طرح بزرگ از آنِ محقّق معاصر، حجةالاسلام و المسلمين حسين حسني است، و تصحيح و تدقيق آن را بخش تحقيقات مؤسسه‌ي دارالحديث بر عهده گرفت و در سال 1380 به چاپ رساند.
22. بنگريد: اصطلاح «عقل عن الله» و نيز مقاله استاد محمّدرضا حسيني جلالي، در شماره دوم فصلنامه علوم الحديث درباره «اصطلاح جراب النورة».
23. الفهرست، دارالکتب، بيروت، ص 139 - 140؛ کشف الظنون، حاجي خليفه چلپي، دارالفکر، بيروت، ج 2، ص 99 - 202.
24. از ياران و راويان مشهور امام رضا (عليه‌السلام).
25. او ورّاق ابوعبيدقاسم بن سلّام بوده است.
26. نام کتاب وي «الدلائل» است که مجله‌ي «معهد المخطوطات العربية» آن را در شماره‌ي دهم خود، به سال 1384 هجري، در باب «حديث الشعبي في صفة الغيب» به چاپ رساند.
27. ياقوت حموي آن را چنين توصيف کرده است: «کتابي بزرگ که آن را به پايان نرساند» (معجم‌الاُدباء، ج 5، شماره‌ي 2097).
28. اين کتاب، واژه‌هاي غريب احاديث را در «مسند احمد بن حنبل» شرح داده و از اين رو «غريب مسند احمد» نام گرفته است.
29. کتاب وي، واژه‌هاي غريب قرآن را نيز در بردارد و از اين‌رو «غريبين» ناميده مي‌شود.
30. «سمط الثريّا في معاني غريب‌الحديث» نام کتاب او است.
31. او کتاب ابوعبيد و ابن‌قتيبه را گردهم آورد و نام کتاب خود را «تقريب الغريبين» نهاد. وي برخي از مطالب را مختصر کرد کتابش را در سال 424 هجري به پايان برد.
32. نام کتاب او «مجمع الغرائب و منبع الرغائب» است. وي همه‌ي کتب غريب پيش از خود را جمع‌آوري کرد و تأليفش را در سال 526 هجري به پايان برد.
33. او تنها واژه‌هاي غريب سه کتاب «الموطّأ» و «البخاري» و «مسلم» را شرح کرد و نام کتابش را «مشارق الأنوار علي صحاح الآثار» نهاد.
34. ياقوت حموي در «معجم الاُدباء» (ج 1، ص 121) آورده است که او کتاب ابوعبيد قاسم بن سلّام را برحسب الفبا مرتب کرد، اما نتوانست کتابش را به انجام رساند.
35. نام کتاب مشهور او «النهاية في غريب‌ الحديث و الأثر» است و کتاب غير مشهور وي «منال الطالب في شرح طوال الغرائب» نام دارد.
36. نام کتاب او «قنعة الأريب في تفسير الغريب من حديث رسول‌الله (صلي ‌الله‌ عليه و آله‌ و سلم) و الصحابة و التابعين» است.
37. نام کتاب او «المجرّد في غريب ‌الحديث» است.
38. نام کتاب او «الشرع الروي في الزيادة علي غريب الهروي» است.
39. او کتاب «غريب مسند أحمد لأبي عمرالمطرز» را خلاصه کرد؛ (الذريعة، ج 16، ص 50).
40. کتاب او گونه‌اي تتّمه و ذيل‌نويسي بر «النهاية» ابن‌اثير است.
41. او نهايه‌ي ابن‌اثير را به نظم درآورد و آن را «الکفاية في نظم النهاية» ناميد.
42. او «النهاية» ابن‌اثير را خلاصه کرد و ذيل و دنباله‌اي بر آن افزود.
43. وي ابتدا «غريب أحاديث الخاصّة» و سپس «مجمع البحرين» را نگاشت.
44. نام کتاب او «بلوغ المرام لبيان ألفاظ سيّد الأنام» است.
45. او نيز کتاب «النهاية» ابن‌اثير را خلاصه کرد و آن را «مختصر النهاية في غريب‌الحديث و الأثر» ناميد.
46. اين سه تن کتاب أبي عبيدة معمّربن المثنّي را نقد کردند.
47. همان.
48. همان.
49. اين سه تن کتاب أبي عبيدالقاسم بن سلام را نقد کردند.
50. همان.
51. همان.
52 . نام کتاب الفارسي «التنبيه علي الألفاظ التي وقع في نقلها و ضبطها تصحيف و خطأ في کتاب الغريبين» و نام کتاب المديني «هفوات الغريبين» است و هر دو تن کتاب ابوعبيد هروي را نقد کرده‌اند.
53. همان.
54 . هر دو، کتاب ابن‌قتيبة را نقد کرده‌اند.
55. همان.
56. گاه برخي مؤلفان به پاسخگويي نقدها پرداخته‌اند که در اين ميان، دفاع از ابوعبيد قاسم بن سلّام، جايگاه ويژه‌اي دارد و همچنين چهارتن در مقابل نقد ابن‌قتيبه از او دفاع کرده‌اند.

منبع مقاله:
مسعودي، عبدالهادي؛ (1391)، در پرتو حديث، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحديث، چاپ دوم.